خزعل‌در خدمت استعمار


 خزعل‌در خدمت استعمار

مقدمه

   استان خوزستان در طی سه قرن اخیر خصوصاً با ورود استعمار انگلیس به خلیج فارس و تلاش آنها برای دست‌یابی به آب‌های گرم جنوب، و مخازن نفت منطقه و هم‌چنین کنترل هندوستان، عراق، عربستان سعودی که جزو مستعمرات انگلستان بودند، دستخوش تغییر و تحولات عدیده‌ای شده است.

درگیری‌های رژیم دست‌نشانده پهلوی با کشورهای منطقه که در راستای منافع انگلیس، امریکا و اسرائیل صورت می‌گرفت، مشکلات مردم خوزستان را در دهه‌های 1300 ـ 1350 مضاعف می‌کرد. خصوصاً اختلاف شاه با جمال عبدالناصر زمینه‌ی فعالیت گسترده‌ی «صوت‌العرب» و جریانات چپ، را تشدید نمود.

انگلستان در پایان سلطنت قاجاریه به دنبال جدایی خوزستان از ایران برآمده و این را پس از مرگ مزعل برادر خزعل در پی گرفت. فعالیت‌های پلیس جنوب، خصوصاً شخص سرپرسی سایکس نیز در این جهت دنبال می‌شد.

با وقوع کودتای انگلیسی رضاخان در سوم اسفند 1299 سیاست لندن تغییر یافته و آنها منافع خود را در حفظ تمامیت ارضی ایران و استقرار یک حکومت نظامی دیکتاتور که به دنبال تغییر ساختار اداری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و خصوصاً اسلام‌ستیزی و قدرت روحانیت بود دیدند. در کنار عوامل داخلی فوق باید در این تغییر سیاست انگلیسی‌ها عوامل خارجی از قبیل انقلاب اکتبر روسیه و ترس از نفوذ کمونیست‌ها، و حفظ مستعمرات هند، عراق و عربستان ... را نیز ملحوظ داشت.

به این ترتیب، تدریجاً خزعل را از جایگاه «شیخ خوزستان» هم چون دیگر شیوخ وابسته کویت و امارات طی یک برنامه‌ای از پیش طراحی شده به فضل‌الله خان زاهدی سپردند. فتح خوزستان که بعدها به وسیله‌ی رضاخان صورت گرفت در حقیقت ادامة این نقشه‌ی استعماری انگلیس بود.

در طول حیات رژیم پهلوی ظلم و تعدی حکام خوزستان، هم‌چون دیگر نقاط ایران تنفر از رژیم پهلوی را افزایش داده بود. و شیرهای نفت که تا اوایل دهه 20 در کنترل انگلیس‌ها و پس از کودتای 28 مرداد 1332 به دست آمریکا افتاده که ماحصلی جز استیصال و فقر برای اهالی منطقه در پی نداشتند.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، روند نوسازی و فقر‌زادیی در خوزستان هم‌چون دیگر مناطق ایران به اجرا درآمده و همین مساله سبب شد تا مثلث شوم؛ امریکا، انگلیس، اسرائیل توسط ایادی دست‌نشانده و فریب خورده خود به انجام توطئه در این منطقه بپردازند. احزابی چون؛ حزب‌التحریر خوزستان ـ الاحواز و... مانند احزاب وابسته‌ای چون «حزب توده»، «سازمان منافقین» و«حزب دمکرات کردستان» که هریک در خدمت اهداف یک کشور خاص بودند به وجود آمده و با دامن زدن به جریان خلق عربی و ارتباط با سازمان‌های مارکسیستی فلسطین و لبنان و کمک‌حزب بعث عراق حتی برخی از رهبران «ساف» نیز در مسیر این توطئه قرار گرفتند. تکیه بر عناصری چون ناسیونالیسم عربی «پان عربیسم» هم‌چون «پان ترکیسم»، «پان آذریسم»، «پان کردیسم»، «پان بلوچیسم» و حتی حزب پان ایرانیست انگلیسی، به رهبری محسن پزشکپور حاکی از تلاش آنها در جهت مبارزه با انقلاب اسلامی، وحدت اسلامی، وفاق ملی و اقتدار ملی بوده است. در سال‌های 1357 ـ 1359 حزب‌التحریر خوزستان با طرح خودمختاری پای جای حزب دمکرات کردستان گذاشته و با روشی فاشیستی مانند سازمان‌چریک‌های فدایی خلق اقدام به انفجار لوله‌های نفت جنوب نمود. هنگام تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز علی‌رغم مخالفت توده‌های مسلمان منطقه خواهان خودمختاری خوزستان یا به تعبیر خودشان «عربستان» شدند! و با انتشار صدها اعلامیه، نشریه، جزوه و کتاب کوشیدند تا با جوسازی افکار عمومی را منحرف کنند. فعالیت کنسولگری عراق در خرمشهر و کمک‌های ـ آنها برای مبارزه مسلحانه و ایجاد انفجار چیزی بود که از همان ابتدای امر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آن مطلع و با تشکیل دادگاههای انقلاب، دستگیری عناصر تأثیرگذار، توانست این توطئه‌ها را خنثی کند. از دیگر معضلات منطقه باید به تیمسار احمد مدنی فرمانده نیروی دریایی و استاندار خوزستان اشاره کرد که از اعضای جبهه ملی و از همکاران شاهپور بختیار به حساب می‌آمد. به دنبال تسلط نیروهای انقلابی بر اوضاع عوامل استعماری به منظور مقابله با انقلاب از یک سو سران و رهبران جریان خلق عرب را به عراق، انگلیس، کانادا و... فراری داده و از سوی دیگر برخی از سران عشایر را به عراق دعوت کردند.

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را باید صفحه‌ی دیگری از توطئه‌های غرب و شیوخ وابسته منطقه علیه انقلاب اسلامی دانست که در جریان آن بسیاری از مردم، عشایر و نیروهای انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند، و استان نیز به شدت آسیب دید. حضور مردم مسلمان ایران از اقصی‌نقاط کشور در خوزستان نشانگر وحدت ملی‌ای بود که در سایه‌ی آن تمامیت ارضی ایران حفظ و دشمن در نهایت مجبور به عقب‌نشینی گردید.

حزب مذکور در طول جنگ تحمیلی برای رژیم بعث به جاسوسی پرداخته و پس از آن نیز با برخی سیستم‌های اطلاعاتی منطقه از قبیل؛ کویت، بحرین، عربستان.... به همکاری مشغول گردید. رادیو تلویزیون‌های این کشورها نیز عموماً با کمک این عوامل فراری به ساماندهی وابستگان خود می‌پرداختند.

در سال‌های 1376 جریان استعماری خلق عرب در قالب کارهای فرهنگی، هنری، به کمک جریان استعماری وهابیت تبلیغات وسیع خود را شروع کرد. که از جمله می‌توان به تشکیل کتابخانه‌ها و افزایش رفت و آمد‌ها به عراق اشاره کرد. علی‌رغم دلبستگی‌اهالی خوزستان به تشیع و اهل بیت این جریان استعماری متأسفانه با عناوین قرآن و اسلام برعدة قلیلی از نسل جوان تأثیر گذاشته‌اند. استفاده از قوم‌گرایی که جزو برنامه‌های استعمار غرب از اوایل انقلاب بوده‌است در سال‌های 1370 با عناوینی چون؛ قوم عرب! قوم ترک! قوم آذری! قوم کُرد! و... ترویج و در این زمینه سرمایه‌گذاری‌های علمی و عملی وسیعی در داخل و خارج کشور تخصیص داده شده است. متأسفانه «قوم‌گرایی» که همان «ناسیونالیسم» گذشته است، بر محیط‌های دانشگاهی و دانشجویی سایه انداخته و برخی سیاسیون نیز به دلیل عدم درک صحیح از موضوع، در مواقع انتخابات از آن به‌عنوان ابزاری برای پیروزی خود استفاده می‌کنند.

در سال‌های دهه‌ی80 با ظهور حزبی جدید به نام «حزب لجنه» که ادامه‌دهنده‌ی اهداف خلق عرب است در مواقع حساس، التهاب منطقه را بالا برده و به ناآرام کردن اوضاع کمک می‌کنند. این مسائله قطعاً لزوم هوشیاری و دقت‌نظر دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را ایجاب و تهیه پرونده‌های اطلاعاتی امنیتی گسترده‌ایی را نه تنها در منطقه که در کل کشور به یک نیاز ملی امنیتی تبدیل می‌کند.

اگرچه امروزه ظاهراً ما با «حزب»، «گروه» و یا «سازمان» مشخصی روبرو نیستیم اما یک مدیریت اطلاعاتی قوی در پس پرده وجود دارد که هم جریان‌سازی و هم نظریه‌پردازی می‌کند لذا باید آن را شناخت و با توان علمی و عملی با آن مقابله کرد.

جریان ناسیونالیستی ـ قوم‌گرایی نه تنها در خوزستان، که در آذربایجان، سیستان و بلوچستان معضل امروز ماست. چرا که هم دارای محتوای «فکری»، «ایدئولوژی» است و هم دارای توانمندی سیاسی است. سیستم‌های اطلاعاتی غرب خصوصاً انگلیس، امریکا و فرانسه برای مقابله با انقلاب اسلامی فعالیت وسیعی را در زمینه‌ها‌ی ایران‌شناسی، اسلام‌شناسی، شیعه‌شناسی آغاز و براساس اطلاعات دقیق و یک مدیریت حساب شده حرکت می‌کنند. باتوجه به این توطئه‌ها است که شناخت تاریخ ایران، خصوصاً تاریخ معاصر و دهه‌ی اول انقلاب اسلامی بیش از پیش ضروری به نظر می‌رسد. نیروهای فرهنگی اطلاعاتی باید با شناخت تاریخ، رجال، جریانات، وقایع ... اهداف و شیوه‌های استعمار غرب را شناخته و با آن به مبارزه برخیزند. متأسفانه امروزه تاریخ تبدیل به ابزاری در دست غرب برای هویت‌زدایی و تغییر هویت اسلامی و ملی ما گردیده. و ما نیز در داخل به دلیل «عدم درک» صحیح موضوع و «نبود مدیریت» درست صحیح نتوانسته‌ایم با آن مقابله و در روشنگری نسل حاضر گام برداریم. رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری پیرامون تاریخ و تاریخ‌نگاری که بسیار هوشمندانه است مورد تعفل قرار گرفته و برای مدیریت جامعه‌شناخته شده نیستند. امید است که با هوشیاری، دقت، برنامه‌ریزی و استمرار در حرکت فکری صحیح، گامی در حفظ اسلام، انقلاب و نظام برداریم.

در خلال سال‌‌های 1358 ـ 1388 ه‍ش جریان انحرافی وابسته به سیاست غرب، طرح جداسازی خوزستان را در سرلوحه کار خود قرار دادند که روزگاری شاپور بختیار به دنبال تحقق آن و زمانی گروه «الاحواز» و «حزب تحریر» خواب آن را می‌دیدند. در سال‌های 1380 ـ شبکه الاحواز توسط سید طاهر آل سید نعمه به دنبال تحقق یک خوزستان مستقل بود. این شبکه که عموماً آن را باید در کنار صدای امریکا ـ بی‌بی‌سی. ایران فردا و ... قرار داد، به تحریک مردم می‌پرداخت و یکی از نوادگان شیخ خزعل به نام «نصار احمد شیخ خزعل» خود را سخنگوی آن می‌دانست. از آنجایی که فعالیت خاندان خزعل از دهه 1320 در لندن ادامه داشته است لذا، باید آن را ادامه‌ی فعالیت‌های قبلی آنها دانست.

این شبکه علاوه بر تبلیغ و شایعه‌افکنی مانند سازمان منافقین به مشی مسلحانه و ترور روی آورد که خوشبختانه نتوانست در میان عشایر متدین و مسلمان منطقه تأثیری چندان منطقه بگذارد.

با این مقدمة کوتاه در ادامه به شناخت و بررسی نقش خزعل در تاریخ معاصر خواهیم پرداخت.

سیری در زندگی شیخ خزعل

شیخ خزعل از قبیلة بنی‌کعب، از تیرة فرعی محین و پسر سوم «شیخ جابر خان نصرت‌الملک» بود که در سال 1280 قمری متولد و در دوران قدرت از سوی قاجارها عناوین: نصرت‌الملک، معزالسلطنه، سردار اقدس و سردار ارفع دریافت نمود، وی از سوی دولت انگلیس نیز «نشان‌های» نظامی‌ای گرفته و حتی به رتبة امیر توبانی نائل گردید!

پدرش شیخ جابر‌خان ملقب‌ به نصرالملک، جزو بزرگان بنی کعب و فرزند حاج یوسف بود. شیخ جابر مردی متکبر، مغرور، زیاده‌خواه و فرصت‌طلب بود که به تحریک عوامل انگلیس چند بار علیه حکومت مرکزی طغیان نمود. با قدرت یافتن انگلیس در خلیج فارس و جنوب ایران و دست‌اندازی آنها بر منطقه از سال‌های 1273 قمری وی به انگلیس نزدیک شده و کوشید تا در ذیل توجه استعمار خود را مصون و محفوظ بدارد. سرانجام شیخ جابر‌خان در سال 1298 بعد از سی سال اعمال قدرت و خیانت در منطقه درگذشت.

وی چهار فرزند به نام‌های؛ شیخ محمد، شیخ مزعل، شیخ خزعل و شیخ سلمان داشت. پس از مرگ شیخ جابر، میان شیخ محمد که فاقد استعداد و توان‌مندی خاصی بود با مزعل که مرد جنگ و حکومت و تا حدی اهل صداقت و سخاوت بود اختلافاتی ظهور کرد که با مرگ شیخ محمد و ازدواج همسر وی با مزعل به پایان رسید.

مزعل ارتباط بیشتری با ناصرالدین شاه و شاهزاده‌های قاجار داشت و در همین حال نسبت به استعمار انگلیس اطاعت‌پذیر از پدر بود! با وجود این وابستگی، انگلیس نیاز به یک نوکر کاملاً مطیع داشت که با اتکای او قدرت سیاسی، تجاری فرهنگی‌اش را گسترش ‌دهد. در همین زمان «مک‌دوال» در گزارشی مزعل را خودسر و مرتبط با تهران معرفی و عدم همکاریش را با کنسولگری و مقامات انگلیسی یادآور شده‌است. شاید به تحریک انگلیس‌ها میان شیخ مزعل و خزعل نیز اختلافاتی به وجود آمده بود که سرانجام در اول محرم 1315 هنگامی که شیخ مزعل قصد سوار شدن به کشتی را داشت و با گلوله‌ی شیخ خزعل به قتل رسید.

خزعل در سال 1315 قمری به‌عنوان حاکم خرمشهر و سپس خوزستان به کروفر در منطقه پرداخت. انگلیس‌ها که همواره به دنبال چنین عنصر بی‌اراده و مطیعی می‌گشتند، وی را مناسب‌ترین فرد برای اجرای اهداف خود تشخیص دادندو علی‌رغم مخالفت‌های برخی از رجال قاجار با حکومت خزعل وی را در منطقه تثبیت کردند.

در همین دوران از سوی حکومت مرکزی کسان دیگری برای حکومت بر خوزستان در نظر گرفته شده بودند، اما ارتباط انگلیسی‌ها با برخی سران عشایر، خصوصاً بختیاری‌ها و ثروت سرشار آنها زمینه را برای تطمیع افراد فاقد شخصیت و انسانیت فراهم کرده و سبب گردید که اهداف لندن به اجرا در بیاید.

با فعال شدن شرکت نفت انگلیس و ایران، یکی از مأموریت‌های شیخ خزعل حفظ خطوط نفت و منافع انگلیس بود. با آغاز انقلاب مشروطیت، گستره‌ی فعالیت خزعل وسیع‌تر شده و او در این دوران با جنایت و خیانت و همدستی انگلیسی‌ها شیوخ منطقه از جمله: شیخ حویزه، شیخ بی طرف، شیخ آل‌کثیر و شیخ آل خمیس را از میان برداشت. و با استقرار دیکتاتوری و ایجاد رعب و وحشت منطقه را زیر فرمان خود در آورد.

در سندی که به جنایات خزعل در این زمان اشاره دارد آمده است:

محرم 1327 ق ـ برادرزاده‌ها، و بنی‌اعمام معزالسلطنه [شیخ خزعل] با اغلب مشایخ و رؤسای اعراب اینجا [خوزستان] هم‌عهد و سوگند شده‌اند که معز‌السلطنه را بکشند. غلام‌ها و نوکرهای مرحوم شیخ مزعل که حالا در معیت و خدمت شیخ خزعل خان هستند با این‌ها متحدند حتی زن‌های مزعل‌خان که فعلاً منکوحه‌ی خزعل‌خان هستند با این معیت دارند. در شب عاشورا خواستند شیخ را بکشند. فرصت نیافتند. روز دوازدهم در مجلس مهمانی خواستند بر شیخ شلیک کنند، یکی از محارم شیخ ملتفت شد، خبر داد تأخیر افتاد. دو روز بعد در «فیلیه» کارش را تمام کنند فهمیدند. بعضی را گرفتند. همین که پرسیدند در حضور شیخ اقرار کردند و علناً گفتند اعراب در   قتل شما متحد هستند و کشتن شما را واجب می‌دانند چرا که هم قاتل چندین نفر بی‌گناهی، هم غاصب حقوق اقارب و ظالم و متعدی بر فقراء و ضعفاء.

شیخ خزعل ابتدا حکم به شکنجه و حبس این‌ گروه داده و اما بعد ملتفت شد که از اندرون جملگی متفق در قتل او هستند. آن بود که یک غلام از آن‌‌ها را توقیف و باقی را عفو و مرخص نمود.

اما در چه حالی که نه جرات خوردن چیزی از دست کسی را داشت و نه خوابیدن در جایی، نزدیک بود هلاک شود و دوستانش محض این که چاره‌ای در حال و کارش بنمایند دورش جمعند و سلاح دیدند که برای چند روز به سمت کارون سفر نماید تا هم‌نفسی تازه کند و از این دغدغه و مخاطره قدری فراغت حاصل کند و هم با رؤسای طوایف اطراف بلکه اتفاقی بکند و با همین رؤسای مخالف هم اصلاحی بنماید. اما چه فایده که اتفاق با رؤسای اطراف گویا خیلی مشکل و اگر هم بشود تماماً موقتی است چرا همین که شایعه قتل شیخ به اطراف رفت تمام اعراب سواحل کارون جشن گرفتند و شادمانی کردند.1

خزعل که از مخاطرات خود در منطقه کاملاً آگاهی داشت در توجیه نزدیکی‌اش به انگلیس گفته است:

من برای حفظ جان خود و دارایی که دارم چون مأیوس از دوستم چاره‌ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیس‌ها محکم نمایم!.

در سال 1910 (م) سرپرسی کاکس کنسول انگلیس در خلیج فارس با شیخ خزعل قراردادی منعقد نمود که براساس آن در صورت تجاوز به املاک مورثی شیخ، بریتانیا از آن حمایت ‌می‌کرد، در عوض شیخ نیز متعهد گردید که بدون موافقت انگلیس دست به انتخاب جانشین و ولیعهد برای خود نزند.2 علاوه برآن به حوزه‌های فعالیت شیخ، اتحاد با خوانین بختیاری، عقد اخوت با شیخ مبارک بن صباح، شیخ کویت نیز اشاره شده است.

شیخ خزعل با امیر فیصل پادشاه عراق و سلطان عبدالعزیز پادشاه نجد، دوستی داشت و همسو با «کاکس» که در آن دوران ریاست مقامات عالیه دولت انگلیس در عراق را داشت حرکت می‌کرد. وی حتی برای حفظ جان و مقام خویش تا آن‌جا پیش رفت که در بصره اموال خود را به «سرویلسن» واگذار کرده! و او را به عنوان (وکیل) اموال خود انتخاب نمود.

انگلیس‌ها در مطبوعات عربی سعی داشتند شیخ را حاکم عرب خوزستان و در ردیف دیگر مزدوران خود معرفی نمایند. در دوران سلطنت احمدشاه شیخ همچنان مشغول حفظ منافع خود و انگلیس بود و دولت مرکزی نیز به دلایل گونه‌گون نسبت به سرنوشت جنوب امهال می‌کرد.

با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط متفقین حضور انگلیس در خوزستان بیش از قبل گردید. به طوری که در سال دوم جنگ، انگلیس به بهانه حفظ جنوب در مقابل عثمانی عملاً جنوب کشور را اشغال و قرارداد محرمانه‌ای با شیخ در سال 1915 منعقد نمود. به این ترتیب شیخ با استعمار همدست شده و توانست به انگلستان که در عراق دچار مشکل شده بود کمک کند.

با وقوع انقلاب اکتبر 1917 در روسیه  سیاست انگلیس در ایران تغییر کرده و شکست قرارداد استعماری 1919 توسط ملت ایران به رهبری شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس، بریتانیا را به فکر انجام یک کودتای نظامی و نهایتاً تغییر حکومت انداخت.

کودتا در 1299صورت گرفت، اما تا سال 1304 وضعیت ایران همچنان نامشخص بود و انگلیسی‌ها به صورتی کج‌دار‌مریز از شیخ حمایت می‌کردند تا اینکه سرانجام با شکست نقشه‌ی جمهوریت، موقعیت شیخ متزلزل و عمر مفید وی برای لندن به اتمام رسیده و در پای رضاخان ذبح گردید؛ چرا که منافع انگلیس بالاتر از سرنوشت رجال و نوکرانی چون خزعل بوده است.

دلایل عدم حمایت انگلیس از شیخ به شرح زیر می‌باشد:

1ـ استقرار یک حکومت مرکزی قوی در برابر نفوذ شوروی.

2ـ حفظ وحدت ایران خصوصاً جنوب به منظور تأمین منافع انگلیس.

3ـ اجرای تمام دستورات انگلیس و حفظ منافع آنها توسط یک دولت مرکزی مقتدر. به این ترتیب طبیعی بود که انگلستان خزعل را فدای رضاخان کند.

شیخ در سال 1305 توسط زاهدی به تهران منتقل شد. به دلیل جنایات و ظلم و ستمی که به مردم روا داشته بود، حتی عشایر و طوایف خوزستان و برخی از اقوام و فامیل وی از خزعل دفاع ننموده و او را تنها گذشتند.

به همین خاطر زاهدی بدون دغدغه توانست او را به تهران منتقل کند، شیخ به مدت ده سال در تهران در خانه‌ای محبوس بود و در سنین 75 سالگی در 1315 شمسی درگذشت. در برخی از منابع آمده است که مأموران خفیه و تأمینات مختاری او را خفه کرده‌اند.3

فرزندان شیخ خزعل

شیخ خزعل فرزندان فروانی داشت که عبارت بودند از:

1ـ جاسب‌خان، ملقب به سردار ارفع، پسر ارشد خزعل، که زن اولش یک لرد انگلیسی بود. وی در دوران جنگ جهانی دوم در لندن سکونت داشت.

2ـ عبدالحمید. فرزند دوم خزعل، وی دو فرزند داشت که یکی از آنها به نام جابر در رشته علوم سیاسی در لندن تا مقطع دکترای تحصیل نمود.

3ـ عبدالعزیز.

4ـ عبدالمجید. وی ملقب به سردار کشور بود و فرزندانش در لندن تحصیل می‌کردند.

5ـ عبدالکریم وی به سردار لشکر مشهور بود، فرزند وی عبدالفرید با یک بانوی ایتالیایی ازدواج نمود.

6ـ عبدااله یکی از فرزندان وی با یک خانم لهستانی ازدواج نمود.

7ـ منصور

8ـ محمدسعید

9ـ عبدالجلیل

10ـ صالح

11ـ مصطفی

12ـ عبدالامیر

13ـ مهندس نظام‌الدین عامری. فرزندان وی در انگلیس و امریکا زندگی می‌کردند.

14ـ الوان

خزعل چندین دختر نیز داشت که عبارت بودند از:

آسیه، نصره، خیریه، زینت، بدریه، نجمه، مسعوده، منصوره، هاجر، زلیخا، رفیعه، سارا، زهرا.4

در خدمت استعمار انگلیس

انگلستان علاوه بر کنسولگریها و لژهای ماسونی‌اش، مستشاران و مأموران اینتلجنت سرویس متعددی داشت که معتمدینی در سراسر ایران آنها را کمک می‌کردند از جمله‌ی این معتمدین محلی می‌توان به این اشخاص اشاره کرد:

در خوزستان شیخ خزعل، در فارس، قوام‌الملک در قائنات، شوکت‌الملک علم در اصفهان، صارم‌الدوله، در گیلان، خان اکبر، در بختیاری، اسعد بختیاری، در همدان، قراگزلو و زاهدی و در پایتخت نیز چهره‌هایی چون سیدحسن نقی‌زاده، سیدضیاءالدین طباطبایی، برادران رشیدیان، محمود جم، منصورالملک، عین‌‌الملک... وجود داشتند.

بعد از جنگ جهانی دوم و ضرباتی که بر انگلستان وارد گردید، قدرت جدیدی به نام امریکا در منطقه جای‌گزین استعمار انگلستان گردید. که خاندان‌هایی مانند قوام‌السلطنه، وثوق‌الدوله، امین‌الدوله، ... که تنزل یافته بودند به آن نزدیک شدند.

قدرت خزعل که به واسطه‌ی ارتباط با انگلیس‌ها پاییده بود پس از شکست قرارداد 1919 و نهضت‌های گسترش ضد استعماری و ضد استبدادی در جای جای مملکت، کاهش یافت؛ چرا که حفظ چاه‌های نفت، تسلط بر جنوب ایران و نگهداری از منافع انگلیس در خلیج فارس، به یک نیروی قوی‌تری احتیاج داشت که انگلستان پس از کودتای سوم اسفند 1299 آن را در چهره‌ی رضاخان تشخیص می‌داد.

خزعل در نامه‌ای به قوام‌الدوله در این مورد می‌نویسد:

به خوبی متلفت هستم که سیاست انگلیس‌ها راجع به من صورت انحرافی به خود گرفته و رفته رفته می‌بینم عوامل کمپانی نفت مخالفت‌های کوچکی را نسبت به عمال من نشان می‌دهند. و با این که کوچک‌ترین کارهای کمپانی نفت جنوب بایستی به من مراجعه شده حل و فصل شود، مع‌الوصف دیده می‌شود که مستقیماً خودشان دخالت کرده غالباً قضایای مربوطه را از من پوشیده و مکتوم می‌دارند.5

خصوصاً خزعل تمام پل‌های پشت سر خود را خراب کرده بود. درگیری با روحانیت. عدم اطاعت از پیام آیت‌الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و غارت و قتل مردم.

خزعل و فراماسونری

خزعل در سال 1909 (1326) از دولت انگلیس لقب (کی. سی. آی. تی) گرفت و در سال 1915 (1333) از سوی فرمان روای کل هندوستان به رتبة (کی، سی، ای، اس) ارتقاء یافت. و قوای مسلح‌اش با ارتش انگلیس در عراق و ایران، همراهی و همکاری می‌نمود. آن‌گونه که رائین می‌نویسد در سال (1900 ـ 1905) وی در بغداد فراماسون و سپس در سال 1922 (1340 ق) به درجة استادی رسیده است، به همین خاطر وی و شرایط ریاست و استادی کرسی یک لژ ماسونی را احراز و با پیشنهادش برای تأسیس لژی به نام او در خرمشهر موافقت شده است. شاید به دلیل عدم توانایی علمی و عملی او در اداره‌ی لژ نتوانستند او را مانند تقی‌زاده، حکیم‌الملک، شریف امامی، عبداله ریاضی، احمد هومن... در سطح استاد اعظم قرار داده و عده‌ای را تحت مدیریتش درآورند، لذا به یک لژ خانوادگی در سطح «بنی کعب» و برخی از عشایر همسوی اکتفا کردند. رائین به جزء «رزق‌الله الحاج لبنانی» از کسی در این لژ نام نمی‌برد.

خزعل در کاخ فیلیه سه سالن را به لژ اختصاص داد، و عده‌ای از فرزندان و اقوام و نزدیکان صمیمی و وفادار خود را وارد لژ نمود. تشکیلات ماسونی در مصر، به دلیل خدمات خزعل به انگلستان و تأسیس لژ خزعل به وی اجازه تشکیل لژه محمره را در سال 1933 (1341 ق) داده و یک نشان طلا نیز به وی اعطاء نمود. در تقدیرنامه از وی آمده است:

محفل بزرگ ملی مصر

مرکز فراماسونهای آزاده و درستکار

شماره 32 ـ 2

چون برادر محترم شیخ خزعل دارنده درجه ریاست و از اعضای محفل خزعل‌خان شماره 263 تابع محفل بزرگ مصر خدمات شایان توجهی برای عشیره، انجام داده است، از این نظر به دریافت امتیاز مخصوص (شرف) نائل می‌آید.

روی این اصل به مناسبت این خدمات بزرگ، محفل بزرگ ملی مصر نشان طلا به او اعطاء می‌کند و اجازه مخصوص از طرف ما صادر شد که برادر مورد اشاره این نشان را در جشن‌ها و سنت‌های ماسونی مورد استفاده قرار دهد و این فرمان بدین مناسبت تحریر شده است.

در شهر قاهره روز 28 نوامبر 1923 کتابدار بزرگ محمد رفعت. استاد بزرگ سیدعلی

خاندان خزعل و فراماسونری

در این جریان که خزعل به انگلستان مرتبط بوده و پس از مرگ برادرش مزعل، به طور کامل در خدمت لندن بوده است تردیدی نیست. متأسفانه خاندان وی نیز همین راه را ادامه داد و وارد لژهای ماسونی گردیدند.

از جمله در اسناد آمده است:

«لژ روشنایی که از قدیمی‌ترین لژهای ماسونی محسوب می‌شود، وابسته به لژ بزرگ اسکاتلند بود. تصریح به پیشرفت سیاسی انگلستان در ایران تحت نام لژ فراماسونری، خصوصاً پس از شهریور 1320. روند مبارزات ضد استعماری ملت ایران، مجاهدت برای ملی نمودن صنعت نفت، توطئه عوامل انگلیس برای بازگشت استعمار و نهایتاً فاجعه‌ی کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 ـ روند لژ رو به تزاید گذاشت. در سال 1337 «گراند لژ فیحا» با اجازه آن لژی در تهران تأسیس و مدیریت آن با «میرعبدالباقی» که از بصره به تهران آمده و خود یکی از اعضاء مؤسس و مؤثر و شاید هم متصل به «اینتلجنت سرویس» در خاورمیانه و ایران بود. که در ممالک عربی فعال و در تهران شمیران در باغ دختر نظام‌السلطنه مافی که همسر شیخ خزعل بوده و هم‌اکنون خانه مسکونی مهندس حسین شقاقی و محل تشکیل لژ ماسونی در آن جا قرار دارد، سالن و چند اتاق را به صورت معبد و محل لژ در آورده و سپس با حضور «آلکس . ت. برتن» دبیر لژ اسکاتلند مقیم «ادینبورگ» انگلستان لژ روشنایی در تهران و با حضور عده‌ای از رؤسای لژ فیحا بصره تشکیل شد. اینک اسامی رؤسای فراماسونری لژ فیحا بصره:

1ـ محمد فیصل نوه شیخ خزعل، حسین علی‌منصور، خزعل شیخ عبدالکریم خزعل، محمد شیخ جابر، ل. ر. بارتن انگلیسی، دیبو ، جی. ا. ج ـ پیرس انگلیسی... که جمعاً 26 نفر همه از رؤسای قدیم و جدید مؤثر فراماسونری در بصره هستند مأموریت آن‌ها توسعه فراماسونری در جنوب ایران، سواحل عربستان سعودی، شیخ‌نشین‌های سواحل خلیج فارس و حتی داخله ایران هسند. این لژ در ایران با حضور حسین علاء در نخستین جلسه رسمیت یافت. نام رؤسای لژ فراماسونری روشنایی در تهران:

1ـ استراکر. ؟ رئیس لژ

2ـ «فری» دبیر لژ شوهر خواهر یوسف مازندی مخبر خبرگزاری یونایتدپرس

3ـ مهندس حسین شقاقی

4ـ سلیمان بهبودی «دربار»

5ـ دکتر محمود هومن ـ وزیر دربار ـ استاد دانشگاه

6ـ دکتر راجی ـ سازمان برنامه

7ـ نصراله آذری ـ سرمایه‌دار اهواز6

لژ خزعل

در مورد اسماعیل رائین مولف کتاب 3 جلدی «فراموش‌خانه» در شماره‌های قبلی مطالبی نوشته شد که تا حدودی پرده از کارهای این مورخ وابسته به ساواک برداشت.

آن‌چه که رائین می‌نوشت در واقع با هدایت ساواک علیه انگلستان و به نفع جریان سلطه‌ی امریکا بود با این وجود کلیت مطالب وی را منهای آن‌چه که درباره چهره‌ی برجسته‌ی مشرق زمین سید جمال‌الدین اسدآبادی گفته است می‌توان پذیرفت. وی در مورد لژ خزعل خان در جلد دوم بحث مفصلی دارد که در اینجا بخشی را که مستند و منطبق با حقیقت است را می‌آوریم.

لژ خزعل خان، تنها لژ تابع گراند لژ مصر در ایران است که در اواخر جنگ جهانی اول تشکیل شد این لژ در حقیقت «لژ خانوادگی فراماسونی» بود. در این که خزعل پس از قتل برادر صددرصد در اختیار انگلیس بود و با تمام قدرت از منافع و موقعیت استعمار حمایت و اطاعت می‌کرد، جای شک و تردید نیست.

انحلال لژ خزعل

بدون تردید پس از پایان مأموریت شیخ خزعل، دیگر نیازی به لژ وی نیز نبود. رائین می‌نویسد: در تمام مدتی که لژ خزعل خان در محمره دایره بوده، عده‌ای از رؤسای متنفذ و شیوخ به خصوص شیخ مبارک حاکم کویت، و چند تاجر و صاحب نفوذ خوزستانی وارد لژ مزبور شدند7 اما پس از انتقال شیخ به تهران، لژ فیحا تمامی اسناد و مدارک و نشان‌های این لژ را ضبط و به بصره انتقال داد و از آن‌جا به مصر منتقل گردید. بعدها لژ فرزندان و نزدیکان خزعل را تابع خود نمود از جمله احمد خزعل، شیخ عبدالکریم خزعل و برخی فرزندان و نزدیکان آنها را. رائین اسامی دوازده نوه که از سال (1341 تا 1373ق) برابر با (1923 ـ 1954) عضو لژ بودند را نام می‌برد:

محمدامین باش اعیان، داود سکر، ابراهیم ریحان، اسکند منصور، مصطفی طه سلمان، توفیق نقیب، احمد فیصل خزعل، نوری خصیری8

اما اداره‌کنندگان این لژ: احمد فیصل خزعل، نوری خصیری، دکتر جورج غریب، هنری پیو، مزعل شیخ عبدالکریم خزعل، محمد شیخ جابر9 خزعل که دارای 26 فرزند بود، عموماً در انگلستان، کویت و لبنان... زندگی می‌کردند.

نوادگان خزعل تا دهه 1340 افزون از 80 نفر بوده است.

خزعل به روایت اسناد

مجموعه اسناد راجع به خزعل فراوان است. که بخشی از آنها به چاپ رسیده و بخش عمده‌یی هنوز منتشر نشده است. که نشان‌دهنده‌ی نفوذ دست‌های استعمار و عوامل آن در این مرز و بوم است.

امیدواریم وزارت امورخارجه، وزارت کشور، معاونت اسناد ریاست جمهوری، وزارت اطلاعات و سایر مراکز اسنادی کشور اسناد را خود را با دقت و سرعت منتشر نمایند. آنچه که در ادامه می‌آید تنها بخش ناچیزی از اسناد وزارت امورخارجه است که توسط خانم نادره جلالی با عنوان «سیاست بریتانیا در خلیج فارس و بررسی غائله شیخ خزعل در 300 صفحه تدوین یافته است.

سند شماره:8

فرستنده: حسین

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: گزارشی از آمدن وزیر مختار انگلیس به خرمشهر و مذاکرات وی با شیخ خزعل

تاریخ 26 شهر رمضان توشقان ئیل سنه 1321

نمره عمومی: 1091

نمره خصوصی: 311

دایر به مسأله تعلیمات محرمانه که از طرف فرمانفرمای هندوستان به اینجا رسیده بود تا این ساعت اطلاعات حاصله خود تمام را معروض کرده و اینکه هم تتمه آنها را بی‌کم و زیاد و اینکه از خود عرض تهیه عقیده کند معروض می‌دارد و استنباط و حکم آن را به رأی دقایق بین مبارک می گذارد. فقط استدعایی که دارد این است که نشر ننماید، زیرا شک نیست این نوع خدمتگزاری و جان‌نثاریها پاداش نشود و سهل است مروت نیست اینجا یا در نزد انگلیس نتایج معکوسه هم بدهد. اخیراً با تلگراف رمز و چاپار عرض کرد قبل از حرکت ویس قنسول به سمت خلیج برای ملاقات فرمانفرمای هند و وزیرمختار انگلیس، حاج محمدعلی، پیشکار شیخ محمره روز و شب در قونسولخانه بوده و پس از آن هم به عملجات قونسولگری محرمانه سپرده است، اگر این ‌روزها ویس قونسول یا وزیرمختار یا هرکس دیگر از نزد فرمانفرما به محمره بیاید طوری کنند که کارگزاری خبر نشود که از این و سایر قراین چنین معلوم است مذاکره و قرار و انتظاری است، بعد که تلگراف فرمودند وزیر مختار هند نیز به اینجا می‌آید و فدوی تحقیق و معلوم کرده آمد و رفته است و پوشیده داشته خبر نداده‌اند و منکر شدند به اینجا نیامده و اصل نداشته است، این نیز مقدمه و محض این بوده که شاید بتوانند مقصود خودشان را به عمل آورده آمدن وزیرمختار انگلیس راکتم و پرده‌پوشی و آن را هم برای این شاهدی بکنند که هر چه از اینجا این قبیل‌ها معروض می‌شود واقعیت ندارد و حال این که فقره وزیرمختار هلالند [هلند] را چاکر عرض نکرده بود و حضرت اجل اشرف افخم عالی عزیمت ایشان را تلگراف فرمودند که از این اوضاع اینجا به غیر خودشان براحدی مشتبه و پوشیده نیست. یک درجه بهتر معلوم می‌گرد به هر صورت چون به واسطة مراقبات و ترتیبات فدوی نشد که آمدن وزیرمختار انگلیس پوشیده بشود و قبل از آنها یا مقارن آنها چاکر هم تحصیل اطلاع کرده به حضور مبارک و غیره همه جا تلگرافات نموده حاج محمدعلی از این بابت از اجزای قونسولگری گله کرده بود. خلاصه برای ترتیب ورود وزیرمختار مخصوصاً فدوی، شیخ را ملاقات نموده، ابتدا بنای طفره گذاشتند که تکلیف خود را نمی‌دانند و هنوز فکر صحیحی نکرده‌اند که چه می‌کنند. آنچه لازم بود به طورهای مناسب به ایشان گفت که این قسمت‌ها باید بشود و منتظر است که خیالی بکنند و خبری بدهند. دیگری گویا از آنجایی که دیدند کار گذشته و بی‌چاره است اطلاع دادند که با کشتی به استقبال می‌روند و چاکر هم به اتفاق برود و در وقت معین فدوی هم رفت. همین که کشتی وزیرمختار نزدیک شد چون از احاطه‌ای که جناب شیخ به افکار و اطمینانی که به رفتار خود دارند به کشتی‌های این دولت علیه نمی‌روند و به این جهت مسأله خیلی آشکار می‌شد، اگر به این کشتی دولتی انگلیس می‌رفتند یا با حضور چاکر بخواهند بروند به هر حالت فدوی را هم با خود نگاه داشتند و حاج محمدعلی پیشکار خودشان را به‌عنوان خوش‌آمد و بیان این معاذیر با کاتب قونسولگری به کشتی وزیرمختار فرستادند و پسرشان نیز که ظاهراً برحسب ترتیب مخصوص در کشتی دیگری بود بین راه و به طور تصادف به آنها ملحق و به اتفاق عازم شد و چاکر به کاتب قونسولگری گفت: که منشی کارگزاری ببرد. لیکن نباید به اظهار کتاب قونسولگری و مشهودات شخصی فدوی و منشی کارگزاری حاج محمدعلی راغب و راضی نشد تا اینکه خودشان رفتند و گفت‌وگو نموده مراجعت کردند و اول ویس قونسول با چند نفر سرباز هندی و بعد جناب وزیرمختار به قونسولگری پیاده شدند و جناب شیخ با چاکر و غیره به آنجا رفتند. جناب وزیرمختار با جناب شیخ خیلی به مهر و مودت و یا فدوی با کمال محبت صحبت داشتند و ضمناً به شیخ گفتند از این که پسر خودتان را به کشتی نزد من فرستادید ممنونم و نیز گفتند شیخ کویت که دوست شماست از من خواهش نمود سلام او را به شما ابلاغ کنم که رنگ شیخ از این حرف با حضور چاکر تغییر کرد. پس از آن قدری صحبت از کویت و محمره نمودند و گفتند محمره به جهانی از کویت بهتر است و با شیخ سربسته به این قسم که حالا روز رمضان است و چای و چیزی نمی‌توانند اکرام کنند و امیدوارند که بعد از افطار مساعدت و اقدام نمایند اشاره به ملاقات در شب کردند. پس از این‌گونه مذاکرات مجلس و مصاحبت تمام شد و جناب وزیرمختار به مترجم خودشان گفتند با شیخ برود تا از خارج از قونسولگری با ایشان، و کم‌وبیشی را که فدوی می‌شنید صحبت‌های دوستانه بود. وقتی که شیخ می‌خواست به قایق و کشتی سوار بشود چند دقیقه حاج محمدعلی با ایشان نجوا کرد و چند کلمه که به گوش چاکر خورد و از اشارت آنها و ایمای وزیرمختار به ملاقات ثانی به نظر فدوی همچو رسید که ایشان را دلالت می‌کرد که شب از درب عقبی قونسولخانه بیایند و ایشان مناسب نداشته به وقت بازدید و رفتن آنها به فیلیه منزل خودشان موکول نمودند. بعد از مراجعت به کارگزاری چاکر محض تبریک ورود وزیرمختار چند خوانچه شیرینی و برای احترام و قراولی چهار نفر اردل10 و توپچی فرستاد که در فقر نسولخانه بوده و هر جا هم بخواهند بروند همراه باشند شیرینی را قبول کرده اردل و توپچی را رّد نمودند.

مع‌هذا شب را فدوی مراقب و هر وقت به بهانه به وسائط مواظبت داشت گویا ملاقات دیگری نشد تا این که باز شب را وزیرمختار به کشتی رفتند و صبح روز ثانی مجدداً حاج محمدعلی به کشتی رفته بود و پس از آن وزیرمختار هم به فیلیه رفتند و از توپخانه عربی که شیخ در آنجا برای خود مرتب کرده‌اند شلیک و با خلوص و احترامی هر چه تمامتر پذیرایی نمودند و در صورتی که این فقره طرف صبح و چهار ساعتی به غروب مانده وزیر مختار خبر کرده بودند به کارگزاری بیایند. علی‌الظاهر به علت امتداد مدت ملاقات فیلیه نتوانستند آن وقت خود را به کارگزاری برسانند و یک ساعت و نیمی به غروب آمدند و گفتند کارهای خودتان را در محمره تمام نمودیم و صحبت از زیادتی که تجارتی می‌کردند و می‌گفتند فردا صبح برای امور تجارتی به ناصری و اهواز و از‌آنجا به شوشتر می‌رویم و با کشتی مخصوص شیخ هم رفتند دیگر اصل کار در فیلیه یا محمره و پلتیکی یا چه و عزیمت ناصری و شوشتر و حرفها و امور تجارتی برای کم کردن راه بوده یا نبوده خدا می‌داند. این‌قدر است که رفتن شوشتر وقوع خارجی هم هیچ پیدا نکرده و فسخ شد و از ناصری عودت و باز با کشتی به طرف بصره حرکت نمودند که از راه بغداد و کرمانشاهان به دارالخلافه مراجعت کنند. به موجب اطلاعات واصله جناب وزیرمختار حامل بعضی هدایا هم از جناب فرمانفرمای هندوستان برای جناب شیخ بوده‌اند و در بدو امر پیش از حرکت ویس قونسول به سمت خلیج مومی الیه نیز گفته و وعده داده بوده است که انعام برای حاج محمدعلی خواهد گرفت. اما از آن‌جایی که نمی‌خواهند ندانسته عرض کرده باشد چگونگی را بعد از تحقیق و تدقیق معروض می‌دارد. ولی اجمالاً از جای موثقی شنیده شد که جناب وزیر مختار به ویس قونسول از حاج محمدعلی ابراز امتنان و به دوستی او اظهار اعتماد نموده و گفته‌اند حاج محمدعلی در امورات دولت انگلیس نبوده‌اند. این ملتزماً دستور است در کلیه این ماده که بی‌اهمیت نیست هر وقت به هر چه مطلع شود البته متعاقباً محض مزید استحضار خاطر مرحمت مظاهر عرضه خواهد داشت. الامرالاشرف مطاع.

امضاء: فدوی حسین

سند شماره 9:

فرستنده: حسین

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: ملاقات شیخ خزعل و جنرال قونسول دولت روسیه در خرمشهر

تاریخ: 5 شهر محرم‌الحرام 1322

نمره عمومی: 1390

نمره خصوصی: 457

جناب جنرال قونسول دولت بهیّه روسیه مقیم خلیج با کشتی تجارتی آن دولت و همراهان خود به محمره آمدند و چون کشتی جناب شیخ خزعل خان معز‌السلطنه، سردار ارفع حاضر و منتظر بود با کشتی مزبور نزد معزی الیه عزیمت نمود و از طرف کارگزاری به قدری که در چنین موقعی مقتضی بود شرایط احترام و اتحاد به عمل آمد. محتمل است که معزی‌الیه پس از ملاقات شیخ و تبلیغ عطیه دولت متبوعه خود به شوش هم برود و مراجعت گویا برای سایر کارها و دید و بازدیدها در محمره بالنسبه توقفی نماید. الامرالاشرف مطاع.                                                                                         امضاء: فدوی حسین

حاشیه« اطلاع حاصل شد

سند شماره: 18

فرستنده: حسین اعتلاءالدوله

گیرنده: مشیرالدوله

موضوع: تعدی شیخ خرمشهر به رعایا و عریضة آنان به قونسولگری انگلیس در بصره

تاریخ: 29 جمادی‌الاول 1323

استخراج تلگراف رمز از محمره (خرمشهر)

حضور مبارک حضرت اجل امجد اشرف افخم بندگان آقای مشیرالدوله وزیر امورخارجه مدظله. خیلی محرمان عرض می‌کند رعایای دولت علیه ایران مقیم قصبه به قونسولگری انگلیس در بصره مراجعت و استدعا کرده‌اند آنها و آنجا را به زیر حمایت قبول نموده رفع تجاوز و تعدی شیخ محمره از ملک و مال و موروثشان بکنند و بر حسب (   ) مراتب را در آن قونسولگری به قونسولگری انگلیس در اینجا نوشته‌اند. و قونسول عربستان [خوزستان] به جنرال قونسول انگلیس مقیم بوشهر نگاشته و این قسم رأی خود را بیان داشته است که از شیخ محمره با این همه توابع نمی‌توان فقط برای اهل قصبه و آن نقطه صرف‌نظر کرد. کشتی دولتی انگلیس هم که به قصبه آمده بود به قرار معلوم علاوه بر تحقیق و تدقیق ماده اجازه و عزم مداخله نیز داشته است و از اینکه مقتضی و لازم نشده جنرال قونسول اظهار تأسف کرده است و گویا این فقرات یک درجه شایان دقت است. رعایای این حدود را طوری از معدلت اولیای دولت ابد مدت مأیوس کنند که به خارجه متوسل شوند و خارجه را به کار آن حدود و داخل و داخله را خارج نمایند و قونسولگری اینجا را به حدی طرفدار شیخ بدانند که به قونسولگری بصره مراجعت کنند و برای قونسول عربستان [خوزستان] و اظهار تأسف جنرال قونسول بوشهر چه منعی در این موارد قرار دهند.

امضاء: فدوی حسین اعتلاءالدوله

سند شماره 20

فرستنده: حسین لر

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: اتحاد شیخ خزعل با خوانین بختیاری و میانجی‌گیری انگلیسها در این موضوع

تاریخ: 25 شهر جمادی‌الثانی سنه 1323

نمره عمومی: 2441

نمره خصوصی: 659

از قرار اطلاعات حاصله دستورالعملی به قونسولگری انگلیس مقیم اینجا رسیده است که در ازدیاد اتحاد شیخ با خوانیان بختیاری ساعی باشد و قونسولگری با حاج محمدعلی دوستی را بیشتر نماید. در طی راپورتهای سابق عرض شد میجر مارتون و مستر [ناخوانا] که حکومت هندوستان آنها را به ویس قونسولگری این طرف‌ها انتخاب کرده بود، قسم اعظم اوقات خودشان را در بختیاری و میان طوایف الوار بسر می‌بردند و امسال هم گویا میجر مارتون را که عجالتاً کفیل امور ویس قونسولگری اهواز است به آنجا‌ها بفرستند که واضح است که آن فقره ازین تعلمیاتی که حالا به قونسولگری عربستان [خوزستان] رسیده عبث و بی‌مقصودی نیست.

چنانچه اینها را نیز عرض کرده است وقتی که فرمانفرمای هندوستان به خلیج و جناب وزیرمختار انگلیس از کویت به عربستان [خوزستان] آمدند، سلام شیخ آنجا را به شیخ اینجا ابلاغ و بین آنها تحبیب می‌نمودند و نتیجه آن، این اوقات بروز کرد که شیخ آنجا به اتفاق شیخ اینجا در قصبه فی تحقیقه به کار داخله ایران مداخله کرد. دیگر رابطه او و انگلیسها توسعه پیدا نمود. اینک هم انگلیس و مسألة اعراب و بختیاری و الوار به جز آن نخواهد بود. این یکی نیز البته در نظر انور هست طوری که کراراً معروض داشته است وسیلة این فساد و فتنه‌ها و آلت اجرای مقاصد انگلیسها و غیر انگلیسها در این سر حد تمام حاج محمدعلی است و اگرچه از اول هم شکی نبود ولی با این تعلیمانی که به قونسولگری رسیده دیگر ابداً جای شبهه نیست. الامر الاشرف مطاع.

امضاء: فدوی حسین لر

سند شماره:21

فرستنده: حسین از کارگزاری خوزستان

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: اجحاف شیخ خزعل در حق رعایا و باز نمودن پای دولت انگلیس به منطقه

تاریخ: 16 شهر رجب سنه 1323

نمره عمومی: 2507

نمره خصوصی: 691

خاطر مرحمت مظاهر مستحضر است در این موقع که فصل ثمرة خرماست و کشتی‌های شراعی11 زیادی از نقاط مختلفه خارجه با مبالغها نقود و اموال به محمره می‌آیند که خرمای شیخ اینجا را خریداری کنند. هر ساله انواع بی‌نظمی از قبیل قتل و  غارت رخ می‌دهد که من‌جمله فقرات کشتی دولتی و کشتی هندی و  غیره غیره است که به شرح معروض سابق نتایج آن این شد سرباز بحری انگلیس مقتول و داخل خاک این سرحد مدفون گردید و برای پیاده شدن عسا‌کر آن دولت به‌عنوان زیارت اهل قبول و برای اجرای سایر مقاصد و منظورشان بهانه خوبی به دست آمد که به غیر آن ناممکن بود. و علاوه از آن وقت‌ها همه سال در این موقع دولت انگلیس به این وسیله یک فروند کشتی جنگی مخصوص مأمور محمره، و این حوالی می‌کند. چنانچه این روزها کشتی موسوم به «رو» برسد آمده و چند ماه متوقف است و قضیه خرمای شیخ، این را هم برای انگلیسی‌ها یک حقی کرده است که البته جایز نخواهد بود، شیخ مختصر مالیاتی که صد یک مأخوذی او از رعیت نمی‌شود بهانه کند و محصول بیچاره رعیت را از خرما و غیرخرما با التزام بلکه بالمضاعف ببرد و آلت اجرای مقاصد خارجه بشود و ولایت را خراب و رعیت را پریشان بکند و هرگاه به حال حاضر نیز قناعت و توقف داشت شاید تکلیف فوق‌العاده وارد نمی‌آمد.

سند شماره: 25

فرستنده: چارلز هیوینگ

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: قتل شیخ مزعل معزالسلطنه و عکس‌العمل دولت انگلیس

تاریخ: 3 محرم 1325

جناب مستطاب اجل اکرم افخم را با کمال احترام تصدیع افزا می‌گردد

تلگرافی از قونسول جنرال انگلیس مقیم بوشهر رسیده است که ترجمة آن ذیلاً محض اطلاع جناب مستطاب اجل عالی نگاشته می‌شود. (از قرار خبری که از وفا رسیده است شیخ مزعل خان معز‌السلطنه را کشته‌اند و احتمال اغتشاش می‌رود. ایرانیان به طرف خاک عثمانی رفته‌اند.)

نظر به مفاد تلگراف فوق دوستدار به قونسول جنرال بوشهر دستورالعمل داده است یک فروند جهاز جنگی برای حفظ قونسول و مصالح انگلیس به محمره بفرستند. اگر جناب مستطاب عالی تصور می‌فرمایند که به واسطة قتل معز‌السلطنه زحمتی برای رعایای ایران حادث خواهد شد دوستدار حاضر است که هرگونه همراهی در این باب لازم شود به عمل آمده در این موقع احترامات فایقه را تجدید می‌نماید. فی‌شهر محرم 1325.

امضاء: چارلز هیوینگ

حاشیه: جواب نوشته شد.

سند شماره: 36

موضوع: طرح قتل شیخ خزعل

تاریخ: سلخ محرم 1327

نمره: 28

          برادزاده‌ها و بنی‌اعمام معز‌السلطنه با اغلب مشایخ و رؤسای اعراب اینجا متفق‌القول هم‌عهد و سوگند شده‌اند که معز‌السلطنه را بکشند.

غلامها و نوکرهای مرحوم شیخ مزعل خان که حالا در معیت و خدمت شیخ خزعل خان هستند با اینها متحدند حتی زنهای مزعل‌خان که فعلاً منکوحة خزعل خان هستند با اینها معیت دارند.

در شب عاشورا خواستند شیخ را بکشند فرصت نیافتند. روز دوازدهم در مجلس مهمانی خواستند بر شیخ شلیک کنند یکی از محارم شیخ ملتفت شده خبر داد تأخیر افتاد. دو روز بعد در فیلیه خواستند کارش را بسازند کسانش فهمیده بعضی را گرفتند، همین که پرسیدند در حضور شیخ اقرار کردند و علناً گفتند: تو راه باید بکشیم و خواهیم کشت و از گرفتن ما فایده‌ای نیست. زیرا اغلب رؤسا و اعراب در قتل شما متحد هستند و کشتن شما را واجب می‌دانند چرا که هم قاتلِ چندین نفر بی‌گناهی [و] هم غاصب حقوق اقارب و ظالم و متعدی بر فقرا و ضعفا.

شیخ اولاً حکم به شکنجه و حبس اینها کرده بعد ملتفت شد که از اندرون و بیرون و یگانه و بیگانه و زنانه و مردانه متفق در قتل او هستند. آن بود یک نفر غلامی از اینها را توقیف کرده باقی را عفو و مرخص نموده در فکر حفظ جان وخود افتاد. اما در چه حالی که نه جرأت خوردن چیزی از دست کسی داشت و نه خوابیدن در جایی، نزدیک بود هلاک شود و دوستانش محض اینکه چاره‌ای در حال و کارش بنمایند دورش جمعند و صلاح دیدند که برای چند روزی به سمت سواحل کارون سفر نماید تا هم‌نفسی تازه کند و از این دغدغه و مخاطره قدری فراغت حاصل کند و هم با رؤسای طوایف اطراف بلکه اتفاقی بکند و با همین رؤسای مخالف هم اصلاحی بنماید. اما چه فاید که اتفاق با رؤسای اطراف گویا خیلی مشکل و اگر هم بشود. تماماً موقتی است. چرا همین که شایعة خبر قتل شیخ به اطراف رفت تمام اعراب سواحل کارون جشن گرفتند و شادمانی کردند. رؤسای طوایف اینجا هم حالا بد نام به اتفاق در قتل او شدند چگونه اعتماد به عهد و میثاق و امنیت از خود توانند کرد در حالتی که معز‌السلطنه هم محرمانه آدمها گذاشته به رؤسای متحدین را بکشند و آنها هم فهمیده‌اند.

خلاصه کار شیخ خراب و روزگارش نزدیک به آخر است و مردم جری شده‌اند و علناً ‌می‌گویند شیخ را می‌کشند اگرچه چندی هم طول بکشد.

حاجی محمدعلی را هم خواستند بکشند فهمیده به وسیلة انجام کارهای حکومتی یا استقبال حکومت تازه به طرف شوشتر رفته است.

سند شماره: 40

فرستنده: وزارت امورخارجه اداره انگلیس

گیرنده: وزارت مالیه

موضوع: درخواست انگلستان در باب نپرداختن مالیات شیخ خزعل

تاریخ: 15 محرم 1339

نمره عمومی: 167

نمره خصوصی: 1948

          از سفارت انگلیس مراسله به وزارت امورخارجه رسیده مشعر براینکه در زمان ریاست وزرایی آقای وثوق‌الدوله به تاریخ 22 حمل هذه‌السنه در تحت نمره 497 به وزارت مالیه تعلیمات صادر شده که اداره مالیه عربستان [خوزستان] آقای سردار اقدس را از تمهید دادن هرگونه مالیات تا مدت پنج سال که آخر آن 31 مارس 1920 (م) می‌باشد معاف داشته و نیز شش ساله آتیه نصف مالیات از معزی‌الیه قبول نمایند و این تخفیف به ملاحظه مخارجی است که شیخ مزبور برای حفظ عربستان [خوزستان] در مدت جنگ ادعا دارد. ولی تاکنون از وزارت جلیله مالیه در این باب دستور عملی به اداره مالیه عربستان [خوزستان] نرسیده و ضمناً تقاضای صدور تعلیمات را نموده‌اند. متمنی است سابقة این کار و حکمی که از ریاست وزرای عظام سابقاً به وزارت مالیه صادر شده است و اقدامی که مبذول داشته‌اند هر چه زودتر مرقوم دارند تا جواب سفارت مشارالیها داده شود.12

امضاء: ناخوانا

سند شماره: 430

فرستنده: ابوالقاسم نجم‌الملک

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: کویت و نفوذ شیخ خزعل در آن ناحیه و تأسیس قونسولگری دولت ایران در کویت.

تاریخ: 21 شهر شعبان المعظم سنه 1340 مطابق با 29 برج حمل برابر ایت‌ئیل 1301 ش

نمره عمومی: 342/240

مقام منیع وزارت جلیله امورخارجه دامت شوکته

          در تعقیب تلگراف نمرده 119/226 راجع به کویت استحضاراً به عرض می‌رساند برحسب‌الامر مبارک نمره 2029/5813 به اتفاق آقای سردار اقدس به کویت رفته و به طوری که در ضمن دستخط نمره 2872/6851 مورخة 25 ج/39 تعلیمات داده شود بود مطالعات و تحقیقات لازمه از وضعیت آنجا نموده اطلاعات خود را ذیلاً معروض می‌دارد. شهر کویت واقع است در ساحل خلیج فارس و تقریباً یک بندرگاه تجارتی است از طرف شرق و شمال محدود است به خلیج فارس و از سمت جنوب و مغرب به خاک عراق عرب و نجد. جمعیت و سکنه شهر کویت قریب به چهل و پنج هزار می‌شود که تمام اعراب و قسمت عمدة آنها اهل تسنن می‌باشند.

وضعیت داخلی آنجا تا قبل از جنگ بین‌الملل چندان اهمیتی نداشته حکومت آنجا هم همیشه با یکی از شیوخ محلی در تحت‌نظر دولت عثمانی بوده، ولی از آغاز جنگ بین‌الملل شیوخ کویت دعوی استقلال شخصی کرده با پیش‌آمد جنگ اروپا و ضعف دولت عثمانی و جنگ‌هایی که با طوایف اعراب نجد و غیره نموده به استعانت دولت انگلیس خود را مستقل ساخته امور آنجا را از هر حیث در دست گرفته حکمفرمایی مطلق [می‌]نماید و فعلاً هم ریاست و حکمرانی شهر کویت و اطراف آن با شیخ احمد برادرزادة مرحوم شیخ مبارک است و به عبارت اخری بعد از فوت شیخ مبارک که در دو سال قبل واقع شده با موافقت شیوخ و اعیان کویت، شیخ احمد به سمت ریاست و حکمرانی معین گشته پسر شیخ مبارک را هم که موسوم به شیخ حمّد باشد چون طفل بوده، ولیعهد شیخ احمد قرار می‌دهند. دخالت در امور کلیتاً با شیخ احمد است ولی دولت انگلیس هم برای حفظ منافع سیاسی خود در آنجا مداخلات می‌نماید. چنانچه پستخانه و تلگرافخانه و عواید آن تماماً در دست مأمورین انگلیس است فقط حکومت داخلی و گمرک و پاره‌ای عوارض دیگر از قبیل حق غواصی و غیره در دست شیخ کویت است تنها مأمور خارجی در کویت قونسول انگلیس مرسوم به (مستر مور) است.

آمریکاییها هم در آنجا تأسیس مریضخانه معتبری نموده کتابخانه نیز دارند که بدین وسیله تبلیغات مذهبی بنمایند. وضع حکومتی خیلی ساده است به این معنی که دوائر مختلف از قبیل عدلیه، نظمیه و مالیه و قشون و معارف و غیره ندارد. فقط یک اراده گمرک دارد که عایدات آن در سال قریب به یکصد هزار تومان می‌شود و حقوق گمرکی را هم صد چهار از اجناس وارده و مهمی که از صادرات دریافت می‌دارند. به منازعات و گفت‌وگوی مردم هم خود شیخ احمد رسیدگی می‌کند. مثلاً مجلسی مرکب از چند نفر مشایخ عرب تشکیل داده که با حضور خودش همه‌روزه صبح و عصر در آن مجلس به عرایض و تظلمات مردم رسیدگی می‌شود. قوای نظامی شیخ هم تمام چریک و قریب هشت هزار نفر تفنگچی عرب می‌باشد.

اخلاق عمومی اهالی کویت و وضع زندگانی آنها نیز خیلی ساده و بدون تجملات معموله است. در امور مذهبی خیلی متعصب به تنبیهات شرعی از قبیل شروب و قمار و غیره تماماً متروک و قاعدة عمومی این است که در اوقات معینه باید برای نماز جماعت در مساجد رفته بعد از ادای فریضه به کسب و کار خود امتنان ورزند، تنها مزاحمی که فعلاً برای شیخ کویت هست طایفة اخوان می‌باشند که به واسطة قرب جوار بودن با کویت غالباً با هم زد و خورد می‌نمایند و به طوری که تحقیق نموده و در دو سال قبل جنگ و نزاع و دشمنی بین شیخ کویت و طایفة مزبور واقع شده که عاقبت آقای سردار اقدس آنجا رفته بین آنها را اصلاح می‌دهد. زیرا سردار اقدس به واسطة علاقه‌جات زیادی که در آنجا دارد و خصوصیت داشتن با شیخ کویت در سال یکی دو مرتبه به آنجا مسافرت می‌نماید. اما از حیث امور اقتصادی و و تجارتی شهر کویت منسوجات و مصنوعات عمده از خود ندارد. تمام اجناس و مال‌التجاره که در آنجا هست از خارج می‌آید حتی از حیث معمول محصول طبیعی هم کویت بی‌بهره بوده محتاج به خارج می‌باشد، زیرا کویت در کنار دریا واقع و اراضی آن شنزار است. به علاوه به واسطة نداشتن آب، گندم، جو و برنج. و تیولات در آنجا عمل نمی‌آید. آب آنجا را هم از شط‌العرب می‌آورند ولی چندی است کارخانه‌ای برای تصفیة آب دریا درست نموده‌اند. گندم و جو و برنج و تیولات هم از بصره و نجد و نقاط اطراف به کویت می‌آورند و در حقیقت مال‌التجاره به مقدار زیاد آنجا آورده به مصرف فروش می‌رسانند. هوای آنجا هم بسیار گرم و مثل هوای بنادر است. اما عدة ایرانیان ساکنین کویت و وضعیت آنها. عدة ایرانیهای ساکن کویت از زن و مرد بچه قریب دوازده هزار نفر می‌شود که اکثر آنها تاجر و کاسب و سالهاست در کویت اقامت نموده‌اند و بقیه هم عمله و کارگر می‌باشند و عموماً ایرانیان ساکن کویت از اهل شیراز و اصفهان و بهبهان و شوشتر و دزفول و بندرعباس و یزد و کرمان هستند که به آنجا رفته اقامت نموده علاقه‌جاتی دارند.

وضعیت‌ایرانی‌ها در کویت بد نیست ولی نظر به اینکه مأمور و سرپرستی از طرف دولتی در آنجا نیست که در مواقع لازمه از آنجا محافظت نماید غالباً حقوق آنها تضیع می‌گردد. اگرچه آقای سردار اقدس در مواقعی که برای سرکشی به علاقه‌جات خود به کویت می‌روند سرپرستی از ایرانی‌ها می‌نمایند، ولی مع‌هذا چون در آنجا بودم و اغلب آنها به ملاقات آمده بودند در ضمن اینکه از وضعیت و امور آنها تحقیقات می‌کردم استرحاماً تقاضا نمودند استدعا کنم هر چه زودتر یک نفر نماینده و مأموری از طرف دولت معین و اعزام کویت فرمایند که موجبات آسایش و راحتی آنها را فراهم نماید. حتی اظهار می‌نمودند کراراً از دولت متبوعه تقاضا کرده‌ایم، توجهی نفرموده‌اند، آنها را امیدوار به مراحم و مساعدت دولتی ساختیم. در هر حال با مطالعاتی که نموده و نظر به اهمیت موقع کویت و اقامت داشتن جمعیت زیادی از ایرانیان در آنجا علاف، از اینکه از نقطه‌نظر حفظ منافع و حقوق اتباع دولتی علیه تعیین و اعزام یک نفر مأمور دولتی در کویت فوق‌العاده مهم می‌باشد، سیاستاً هم بودن مأمور بسیار مفید است و چون اهمیت کویت از بصره و کربلا و نقاط دیگر خاک عراق و عرب که قونسول دارد کمتر نیست، عقیده فدوی این است که یک نفر قونسول از طرف دولت به کویت فرستاده شود. بودجة آنجا را هم در ورقه جداگانه با ملاحظه وضعیت آنجا پیشنهاد و لفاً تقدیم می‌دارد که پس از تصویب مقرر فرمایند از عایدات تذکره آنجا دریافت دارد. چه به طوری که ملاحظه نمود و در سال متجاوز از پنج هزار تذکره اقامت می‌شود در کویت برای اینها توزیع نمود. ولی نکتة مهمی را که هم مهم است معروض دارد راجع [به] مأمور و طرز تأسیس نمودن قونسولگری در کویت می‌باشد. چون اساساً کویت در تحت نفوذ انگلیس است. به علاوه آقای سردار اقدس هم به واسطه علاقه‌جات خود و خصوصیت فوق‌العاده با شیخ کویت نفوذ‌تامه در آنجا دارند و تأسیس قونسولگری هم در کویت تازه می‌شود. مقتضی است در انتخاب مأمور دقت شود که شخص کافی و مجرب و کارآزمودة صحیح‌العملی باشد که بتواند با حسن تدبیر و جلب مساعدت سردار اقدس تماماً وظایف و خدمات مرجوعه خود را انجام دهد. به عبارت اخری مأمور شایسته و تحصیل‌کرده‌ای باشد که حفظ حیثیات دولت و این ادارة جدید‌التأسیس را به خوبی نموده مثل بعضی از مأمورین قونسولگریهای واقعه در عراق عرب نباشد و به واسطة سوءرفتار خود سکته به حیثیات دولت وارد ننماید. استحضار و موافقت سفارت انگلیس برای تعیین و اعزام مأمور به کویت لازم و مساعدت آقای سردار اقدس هم به واسطة نفوذی که در آنجا دارند ضرورت دارد. چه بر طبق مذاکراتی که با ایشان نموده اساساً نظریه ایشان با اعزام یک نفر مأمور دولتی مخالفت و این طور بیان عقیده نمودند که خوب است از طرف دولت رسیدگی به کار اتباع ایران در کویت به عهدة قونسول انگلیس واگذار شود. فدوی مخالف با این عقیده بود بلکه این ترتیب را مضر سیاست دولتی می‌دارند. به هر حال در لزوم تعیین و اعزام یک نفر مأمور دولتی (قونسول) به کویت تردید عقیده نداشته با مطالعات عمیقه که نموده همان نظریه را دارد که فوقاً معروض داشته [است]. اگرچه پس از استحضار و موافقت سفارت انگلیس در تعیین و اعزام یک نفر مأمور دولتی به کویت مشکلی در کار نخواهد بود، ولی از نقطه‌نظر پیش‌بینی که مبادا در صورت تصویب و تعمیم دولتی در اعزام یک نفر مأمور به کویت اظهار مساعدتی از طرف سردار اقدس و شیخ کویت نشود. از آنجایی که با آقای سردار اقدس و شیخ کویت با هر دو خصومت و آشنایی دارد ممکن است در عالم خدمتگزاری به دولت چنانچه تصویب فرمایند موقتاً و به طور فوق‌العاده با محفوظ ماندن مقام فعلی که دارد مأموریت کویت را قبول کرده تا با جلب مساعدت سردار اقدس و شیخ کویت آنجا رفته مطابق ترتیبات معموله قونسولگری دولتی را در آنجا تأسیس کرده برای مدت سه الی چهار ماه مشغول انجام امور شده همین که قونسولگری را تأسیس و استقرار داد مأمور مستقل دیگری از مرکز تعیین و اعزام فرمایند که بدون مانع و منظور مشغول خدمت باشد. دیگر منوط به امر مبارکه اولیاء محترم امور است.

                   امضاء: ابوالقاسم نجم‌الملک

حاشیه1: ادارة محترمه اول سیاسی به طوری که حضوراً مذاکره و مقرر شد اداره محاسبات و کمیسیون بودجه پیشنهاد خواهد نمود که صدی بیست از عایدات تذکره کویت را برای مخارج مأموران تخصیص بدهند.

حاشیه 2: اداره اول محاسبات حضوراً عمل نمایید ـ 13 جوزا.

سند شماره: 47

فرستنده: منتخب‌الدوله قونسول ایران در بغداد13

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: اقدامات انگلیس برای تجزیه خوزستان و همراهی شیخ خزعل با آنان

تاریخ: 20 اسد 1301

نمره: 4

مقام منیع وزارت جلیلة امورخارجه دامت شوکتها

          از قرار اطلاعات خفیه‌ای که رسیده و نزد علمای اعلام به تحقیق پیوسته است انگلیس‌ها با شیخ خزعل خان سردار اقدس در مذاکره هستند که معاهده‌ای بسته خوزستان را به اسم اینکه تمامی اهل آن عرب‌اند از ایران مجزی و کویت را هم به ان ملحق کرده حکومت مخصوصی در تحت حمایت خود تأسیس نمایند. از انگلیسیها، کلنل ویلسن رئیس معدن نفت و سرپرستی کوکس و از طرف شیخ خزعل، میرزا محمدزمان که اجزای قدیمی قونسولگری انگلیس در بوشهر بوده و در عراق عرب از اجزای ادارة سیاسی بوده و در سفر اول تشریف فرمایی موکب مسعود بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی ارواحنا فداه به عراق عرب حاکم کربلا بوده و الان از مأمورین اداره نفت ایران است به وکالت تعیین شده‌اند.

انگلیسی‌ها مدعی‌اند که اگر شیخ خزعل مستقل نبود، پادشاه ایران به او نشان اقدس و غیره که مخصوص سلاطین ایران است نمی‌داد و به علاوه از زمان ورود انگلیسها به عراق عرب همیشه در روزنامه‌های رسمی امارت محمره و ولیعهده محمره می‌نوشتند و از طرف مأمورین دولت علیه در در آنجا ابداً پروتستی نمی‌شد. ولی عموم عشایر حویزه و محمره از شیخ خزعل خان متنفر و برای قلع و قمع او حاضر و آمادة امر دولت هستند و مولی نام که رؤسای سابق حویزه و از فامیل معروف موالی هستند و در حویزه حکومت با اقتداری داشته و همیشه طرفدار و هواخواهان دولت علیه بوده‌اند و ناسخ‌التواریخ هم بسیاری از آنها ذکر شده است با عاصی و عوفی و منشد که نیز از رؤسای عشایر حویزه هستند در عماره موجود و منتظر مراحم اولیای دولت هستند و شیخ سلطان پسر حنظل‌خان برادرزادة شیخ خزعل خان هم الان در اینجاست، هرگاه از طرف دولت دربارة آنها مرحمتی بشود در خوزستان می‌توانند مصدر کارهای بزرگ شوند و در صورتی که اولیای امور اجازه بدهند. این رؤسا برای آمدن به طهران و عرض شکایت خود حاضرند. علمای اعلام هم که از شیخ خزعل متأذی و متنفرند به اشاره می‌توانند وضع را برهم زنند و همگی اظهار می‌دارند که هر وقت دولت را احتیاجی پیش آید برای همه نوع همراهی حاضر خواهند بود. چنانچه در این موقع از طرف دولت اقدامات مهمی نشود عنقریب عربستان [خوزستان] به دسایس ویلسن و کوکس از ایران مجزی خواهد گردید و پس از آن نوبت به پشتکوه و کردستان خواهد رسید و از قراری که روزنامجات محلی اطلاع می‌دهند در عبادان انگلیسی‌ها طرح شهر جدیدی می‌ریزند. برای استحضار خاطر مبارک عرض نمود.

امضاء: فدوی مکرم‌الدوله

حاشیه: نمره 2535، 18 میزان 1301،‌فوراً ضبط شود.

حاشیه: مهم و قابل ملاحظه.

سند شماره: 48

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: انعقاد قرارداد تجارتی و اقتصادی کمپانی نفت جنوب با شیخ خزعل

تاریخ : 5 میزان 1301

نمره عمومی: 1946

نمره خصوصی: 2720

          در شماره 91 جریده‌المفید منطبعة بغداد مورخه هفتم ذی‌حجه 1340 خبری درج شده است که مأمور عالی دولت فخیمه انگلستان مقیم بغداد به وسیلة سرویلسن رئیس کمپانی نفت جنوب در مقام انعقاد قرارداد تجارتی و اقتصادی و سرحدی با شیخ خزعل خان سردار اقدس حاکم محمره برآمده و نمایندگان طرفین به بصره فرستاده شده‌اند. دوستدار مطمئن است که این شایعه عاری از حقیقت است، زیرا که شیخ محمره همچو صلابتی شخصاً و اختیاری از طرف مجاری رسمی ایران ندارد. لهذا محترماً از آن جناب مستطاب متمنی است بر مباشر عالی معزی الیه اعلام فرمایند که خبر مزبور در جریده بغداد صریحاً و رسماً تکذیب نمایند.

امضاء: [ناخوانا]

بایگانی اسناد وزارت امورخارجه ایران، سال 1301، کارتن 52، دوسیه 3.

سند شماره: 54

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: انعقاد قرارداد شیخ خزعل با انگلیسیها

تاریخ : 3 جدی 1301

نمره:1908

وزارت جلیله امور خارجه

          مرقومة مورخه 10 قوس 1301 نمره 5282/2526 زیب وصول داد. گمان ندارم خود سردار اقدس هم منکر مذکرات و قرارداد با انگلیسیها باشد. اخیراً که سرپرسی کاکس به آن طرف ها مسافرتی نموده بود طبیعی است انگلیسها منکر مذاکرات با خزعل می‌شوند. لازم است از طرفی دولت علیه ترتیبی اتخاذ شود که شیخ خزعل جرأت و جسارت به چنین اقدامات را نداشته باشد. به قراری که شنیده‌ام خودش در مجلس اظهار یأس از دولت علّیه نموده و صریحاً می‌گوید من برای حفظ خود و دارایی که دارم چون مأیوس از دولتم چاره ندارم مناسبات خود را با انگلیسها محکم نمایم. اگر مقتضی است با مهربانی او را منصرف نموده، وسایلش را تهیه فرمایید. لازم بدانید بنده خودم مسافرتی به محمره نموده و با او مذاکراتی که مقتضی باشد بنمایم بعد نتیجه را به عرض برسانم.

حاشیه: خیلی فوری آقای منتخب‌الملک حضوراً بیایید دستور داده شود [ناخوانا]

حاشیه: اداره اول ـ جدی 1301.

حاشیه: رمزاً تلگراف شد که آنچه معلوم شد راجع به تجاوز حدود ارضی بوده که از طرف بصره به محمره شده و رفع شده است، مطلب دیگری کشف نشده، اگر اطلاع صحیح دارد اطلاع دهد.

سند شماره: 63

فرستنده: مشارالدوله

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: تکذیب گزارش میرزاعلی خان حیات داودی در موضوع شرارت ایل دیرکوند

تاریخ: 24 رجب 1341

مقام منیع وزارت جلیله داخله

          رمز نمره 1502 زیارت، منشاء این راپورت میرزاعلی خان حیات داودی است. عین این مسأله را به خود بنده نوشته ولی تحقیقات کردم مسأله این طور نبوده است. هر ساله ایل دیرکوند برای قشلاق به عربستان [خوزستان] می‌آیند و معمولاً هم خیلی شرارت می‌کنند یا دولت باید قوت داشته باشد که جلوگیری از آنها بکند یا به دادن خلعت و پول که از طرف حکام داده می‌شود یک طوری زمستان را بگذرانند. در همان اوان تلگرافی عرض اعتباری برای این محل مخارج خواستم، جوابی نرسید، از خودم به قدری که ممکن بود مساعدت کردم. سردار اقدس در اطراف دزفول املاک زیاد دارد و یا باید با آنها طرفیت بکند یا آنها را راضی نماید. طرفیت با الوار برای سردار اقدس نتیجه ندارد. این است توسط عمال خودش چند نفر آنها را خواست روی هم رفته از اسب و خلعت شاید یک دو هزار تومان به آنها داده باشد و همین مسأله باعث شد که در این زمستان هنوز در اطراف دزفول از آنها شرارتی بروز نکرده است ابداً مربوط به یک سیاسی نبوده ویلسن را هم هیچ ملاقات نکرده‌اند. میرزاعلی خان اغلب از ناصری ‍]اهواز] راپورتهایی در این مسافت کم به بنده می‌دهد بعد از تحقیق معلوم می‌شود به کلی بی‌اصل است.

امضاء: مشارالدوله

حاشیه: 20 حوت نمره 66.

سند شماره: 64

فرستنده: سفارت ایران در برن

گیرنده: وزارت امورخارجه

موضوع: ملاقات شیخ خزعل با امیرفیصل، سلطان عبدالعزیز، سلطان احمد و سرپرسی کاکس در بندر کویت.

تاریخ: 28 حمل 1301 مطابق با 25 شعبان 1345 برابر با 18 آوریل 1922

مقام منیع وزارت جلیله داخله

          در مجله ماهیانه انجمن ایران و آلمان که در برلین طبع می‌شود شماره 15 آوریل از قول روزنامه تایمز مورخه 24 فوریه شرحی درج کرده است که لابد سفارت محترمه لندن مراتب را اطلاع داده است. ولی برای اینکه شاید رپورت مذکور نرسیده و یا از نظر سفارت مزبور محو شده باشد و چون فوق‌العاده طرف اهمیت است، ذیلاً مراتب را به استحضار اولیاء محترم وزارت جلیله می‌رساند:

شرح مزبور راجع به ملاقاتی است که در بندر کویت بین امیرفیصل پادشاه عراق و سلطان عبدالعزیز پادشاه نجد و سلطان احمد پادشاه بندر مزبور و شیخ خزعل و سرپرسی کوکس رئیس مقامات عالیه دولت انگلیس در عراق واقع شده است. این سفارت نمی‌داند که اقدامات مزبور که شیخ خزعل با اشخاص فوق نموده به اجازه و اطلاع دولت علیه بوده است و یا اینکه خودسرانه و مثل همان دسایس و ضدیت‌هایی است که قبل از جنگ به تحریک پاره‌ای از دول در مقابل گرفتن نشانها مثل نشان هندوستان (و بایستی این مسأله را نیز دانست که آیا استعمال نشان مزبور را دولت علیه به مشارالیه اجازه است یا خیر. زیرا اتباع هیچ یک از دول حق استعمال نشان‌های خارجه را بدون اجازه دولت متبوع خود ندارند.) و غیره که زحمت و دردسر برای دولت است خود فراهم آورده بوده است می‌باشد. به هر حال نظر مسأله و نظر به اینکه به واسطه طغیان [ادعای] استقلال کرد که آن هم بنا به دسایس خارجی فراهم شده بود و مقداری خسارت به مال و جان اهالی بیچاره ایران رسید که بعدها در خوزستان هم نظایر آن تکرار نشده و بعضی از دول خواب اتحاد امرای عرب را برای پیشرفت مقاصد شخصی که در کارخانه‌های دسایس‌سازی خود همه ساله تهیه می‌کنند نبینند، مراتب را اطلاع داد دیگر بسته به اقدامات اولیای امور است.

امضاء: [ناخوانا]

حاشیه 1: اداره اول

حاشیه 2: 9 جوزا 1301.

به روایت مورخین

          پژوهشگر معاصر محمدحسن رجبی در مورد خزعل می‌نویسد: شیخ خزعل‌خان فرزند حاج جابرخان ـ نصرت‌الملک متولد 128 ق، از طایفه بنی کعب خوزستان القاب: نصرت‌الملک، معزالسلطنه، سردار ارفع، سردار اقدس، امیر نویان، و دارای دهها نشانه ها و حمایل نظامی از طرف دربار قاجار و دولت انگلستان بود.

انگلیس‌ها به دلیل اطاعت‌اش از دستورات لندن به وی هم چون عبدالبهاء رهبر بهائیان نشان «سر» داده بودند. وی حاکمی قسی‌القلب نسبت به طوایف خوزستانی بود که در میان برخی از رجال سیاسی نفوذ داشته و با جواسیس انگلیس ارتباط داشت.

ثروت سرشار وی از تعدی و تجاوز به اموال مردم به دست آمده بود و 60 همسر در خوزستان، بصره، کویت... داشت و مرکز حکمرانی‌اش در خرمشهر بود.

پس از مرگ برادرش شیخ مزعل که وی با دسیسه آن را به مرحله عمل در آورده بود در (1315 ق) حاکم منطقه شد. و 29 سال حاکمیت استان ششم ایران به وی سپرده شد. او بیش از آن که مطیع دولت مرکزی باشد، مجری سیاست استعمار انگلیس بود. بعد از جنگ بین‌الملل اول (1332 ـ 1336) با دسیسه انگلستان تجاوز و جنایات بی‌شماری را در بوشهر، تنگستان، دشتستان، برازجان و ... انجام می‌داد که مقاومت مردم منطقه علیه انگلیس، موقعیت متجاوزین را به خطر انداخته بود و از سوی دیگر نهضت‌های ضد استبدادی، ضد استعماری در فارس، لارستان، گیلان، آذربایجان نیز شدت یافته، انگلیس‌ها برای انحراف اذهان و از سوی دیگر تحت فشار قرار دادن حکومت مرکزی نغمه‌ی جدایی خوزستان را از زبان خزعل آغاز نمودند. درست در همین دوران پلیس جنوب توسط انگلیس‌ها به فرماندهی سرپرسی سایکس تشکیل و شهرهای بندرعباس و بوشهر به اشغال متجاوزین درآمد. و کشتار زیادی از مردم جنوب صورت گرفت.

در خوزستان مردم به رهبری روحانیان و فتوای مراجع نجف و کمک «سید کمال‌الدین»14 قیام علیه انگلیس و مقاومت در برابر استعمار را شروع و دامنه‌ی آن به خوزستان خصوصاً سوسنگرد و کشانده شد که در این بین صدها ایرانی به شهادت رسیدند و انگلیسی‌‌ها در سوسنگرد کشتاری همانند آن چه صدام حسین پس از تجاوز به ایران در همین منطقه انجام داد، مرتکب شدند.

خزعل به امید حاکمیت در منطقه، انتزاع خوزستان را از ایران در سر ‌می‌پروراند. غافل از آن که استعمارگران صرفاً به دنبال منافع خود بوده و همواره نوکران کوچک را فدای سرسپردگان بزرگتر خواهند کرد.

با تثبیت حکومت دست‌نشانده پهلوی در ایران و تحقق کودتای انگلیسی سوم اسفند فضل‌اله خان زاهدی در خرمشهر با کنسول انگلیس وارد مذاکره، و موافقت وی را برای انتقال شیخ خزعل به تهران به دست می‌آورد.15 خزعل در سال 1315 در تهران درگذشت و جسدش را در امام‌زاده عبداله واقع در شهرری دفن نمودند.16

نقش سایکس

          26 مه 1908 آغاز جدیدی در تاریخ خاورمیانه است. که «ویلیام تئودور شرانگ» از آن به عنوان «مکتب خلیج‌فارس» یاد می‌کند. در این سال کشف نفت در خوزستان نه تنها چرخ‌های اقتصادی لندن را به حرکت در آورد که، قدرت استعماری و دیگ طمع‌اش را نیز به جوش در آورد. در این میان سرگرد سرپرسی سایکس، فرمانده پلیس جنوب و نظامی انگلیسی مقیم در بوشهر، امکان یافت تا خط ارتباطی میان هند، لندن، خوزستان را گسترش دهد. در حقیقت «سیاست استیلای بریتانیا بر خوزستان را پیش برد» انگلیس برای حفاظت از لوله‌های نفت به متحدی نیاز داشت که هم حافظ لوله‌های نفت باشد و هم منطقه را برای سلطه انگلیس آماده کند.

در سال‌های 1908 ـ 1914 حضور انگلیس در خوزستان بیشتر شد و دولت انگلیس توسط کاکس به خزعل اطمینان داد که دولت انگلستان در هر موقعیتی از شیخ دفاع خواهد کرد. و لذا شیخ را ترغیب نمود تا برای حفظ منافع و موقعیت انگلستان بیش از پیش فعال شود. در نوامبر 1909، بار کلی و کاکس دربارة حفظ خزعل برنامه‌ریزی نمودند که عبارت بودند از:

1ـ ضمانت خزعل باید به «جانشینان مذکر نسل» وی مادام که از رهنمودهای انگلیسی پیروی نموده و از حمایت افراد قبیله نیز برخوردار باشد، گسترش یابد، این کار باعث می‌شد تا از تلاش برای کسب قدرت برادرزادة جاه‌طلب و توانای شیخ، حنظل جلوگیری به عمل آید.

2ـ خزعل باید در مقابل احساس خطر نسبت به جان خود و تجاوزات به مایملک شخصی‌اش در داخل ایران محافظت شود.

3ـ به شیخ باید یک نشان انگلیسی عطا شود. نشان EC.IE (نشان شوالیه فرمانده امپراتوری هند) این کار باعث به وجود آمدن توجیهی برای دخالت در کارهای شخصی شیخ بوده و هم‌چنین خوشحال خواهد شد.

4ـ ضمانت شیخ باید به گونه‌ای باشد که وی بتواند آن را به طور مناسبی به افراد قبیله‌اش نشان دهد (طرح پیشنهادی ضمیمه شده بود). این کار باعث تقویت حاکمیت وی در قلمرو‌اتش خواهد شد، تا زمانی که این شرط یعنی شیخ و وارث او بایستی از حمایت افراد قبیله برخوردار باشد، حذف گردد

شیخ هم‌چنین خواهان ضمانتی بود که موقعیت و حالت خود‌مختاری قبیله‌اش در هنگامی که انگلیس در جنوب ایران دخالت مسلحانه کند آسیب نبیند.17

به روایت آیت‌الله حاج شیخ محمد خالصی‌زاده در رابطه با مبارزات ضد انگلیسی پدرش آیت‌الله حاج شیخ مهدی خالصی به نقل از: سردار اسلام، تهران، 1388، ص 406 ـ 407

          همچنین خزعل در خوزستان قیام کرد، آیت‌الله تلگرافی به او زده، او را از این کار برحذر داشت و از فرجام کار بیم داد، و به او فرمود از آنچه بر سر دیگر مزدوران انگلیس آمده عبرت گیرد؛ [حسین]  شریف مکه، که او نیز در خدمت انگلیس بود و هم به دست آنها کشته شد. (گمان می‌کنم خزعل، که در حال حاضر در تهران زندانی است، به خوبی گفته‌ی آیت‌الله را دریافته است، و از اینکه از دیگران، که با همه‌ی توان به انگلیس خدمت کردند و به دست آنها کشته شده‌اند، عبرت نگرفته پشیمان شده‌است؛ چرا که انگلیس برای حفظ منافع خود او را به دست رضاخان سپرد، و بی‌هیچ تردیدی او امروز به سبکسری و کوته‌فکری خود اعتراف می‌کند).

[آیت‌الله به خزعل افزود] اگر دست از باورهای خود نکشد و در گمراهی خود باقی بماند. دستور خواهد داد با او بجنگند تا به فرمان خدا بازگردد و اگر تسلیم او منوط به حضور آیت‌الله در پیشاپیش رزمندگان باشد، شخصاً عازم خوزستان خواهد شد.

آیت‌الله پس از ارسال این تلگراف چند روزی به خزعل مهلت داد و چون پاسخی مناسب دریافت نکرد. به قبایل خوزستان تلگرافی زده، آنان را به کناره‌گیری از خزعل و پیوستن به نیروهای دولتی برای نبرد با او فرمان داد.18

غائله‌ی خوزستان با سفر رضاخان به آنجا و تشکیل جلسه‌ای با «سرپرسی لورین» سفیر انگلیس، کنسول تهران و خزعل پایان یافت. خزعل بدون جنگ و در برابر چند شرط، که انگلیسی‌های یادشده بین این دو تنظیم کردند، تسلیم رضاخان شد. هم‌چنین از منابع موثق شنیده شد که انگلیسی‌ها خزعل را، در برابر استفاده‌هایی از رضاخان که به زیان ملت ایران بود، به او فروختند.

آیت‌الله خالصی‌زاده سپس به یک مورد دیگر درباره خزعل اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«آیت‌الله در خوزستان به انتظار قبایل و سربازان ایستاد و به آنان نوشت تا شتاب کنند. و از همان‌جا به همه‌ی قبایل «محمّره» خرمشهر، اهواز، چراخی، فلاحیه، مینا و مناطق دیگر نوشت که بر ضد انگلیس و هوادارانشان به پا خیزند. به خزعل نیز نامه‌ای به این مضمون نوشت، که مردم می‌گویند تو با انگلیس‌ها همکاری می‌کنی، ولی آیت‌الله این را باور نمی‌کند. و کار بعدی خزعل حقیقت را آشکار خواهد ساخت؛ اگر او مسلمانان را با سلاح و چهارپایان کمک کند و برای عبور از کارون به سمت محمره‌ی خرمشهر کشتی در اختیارشان بگذارد، معلوم می‌شود که آن شایعات دروغ بوده، وگرنه این موضوع صحت دارد. که فرجام آن از بین رفتن و استیصال خزعل خواهد بود؛ یا به دست مسلمانان، اگر پیروز شوند و یا به دست انگلیس، اگر غلبه یابند. زیرا عادت آنان در برخورد با عمالشان در مستعمرات چنین بوده است. بنابراین دنیا و آخرت را از دست داده و این زیان و خسارتی آشکار است.

به برادر‌زاده‌ی خزعل، حنظل فرزند محمد، که خزعل پیشتر پدرش را به خاطر رقابت کشته بود نوشت که با مسلمانان همراهی کرده و یاریشان کند و در صورت پیروزی و انتقام از خزعل به او وعده‌ی ریاست داد به شرطی که به آنان نپیوندد. حنظل در آن هنگام حاکم ناصریه بود.

از سوی دیگر آیت‌الله نیز خبر رسانان و جاسوسانی را اجیر کرد و پول بسیار به آنان داد و ‌آنان را به همه‌ی اطراف فرستاد.

همه‌ی قبایل دعوت آیت‌الله را اجابت کرده، به پا خاسته و با خزعل درگیر شدند، ولی حنظل، از ترس جاسوسان، خبر رسان‌ها را به حمام خوانده و به آنان می‌گفت که آماده است با عمویش بجنگد و انتقام خون پدرش را گرفته و با همه‌ی امکاناتش به یاری مجاهدان برخیزد و می‌گفت که منتظر فرمان آیت‌الله است.

خزعل هم نامه‌ای نوشته و همه‌ی شایعه‌ها علیه خود را دروغ می‌دانست و وعده‌ی یاری، با همه‌ی امکانات داد و از اینکه نمی‌تواند به خاطر تسلط انگلیس بر او و ناتوانی‌اش در برابر نیروهای آنان کاری بکند پوزش خواست. و چندی دیگر از این قبیل سخنان فریبکارانه نوشت، که آیت‌الله وقعی به آن ننهاد و از من خواست که دیگر علما از این موضع باخبر نشود، زیرا ممکن بود فریب خزعل را بخورند، یکی از آنها از موضوع با خبر شده و به و به «توفیق یک» اطلاع داد که خالصی با خزعل نامه‌نگاری می‌کند و این کار به زیان مسلمان است. و به باور من، تنها هدف او اختلاف‌افکنی میان آیت‌الله و فرمانده بود؛ چه اینکه او از طرفداران و دوستان نزدیک خزعل بود و با اکراه به هویزه آمده بود».19

آیت‌الله خالصی‌زاده در مورد پایان سرنوشت خزعل می‌نویسد:

«دیگر اینکه انگلیس خزعل را به رضاخان واگذار نمود. رضاخان او را ترور کرده، سپس دستگیر و همراه برخی فرزندانش در تهران زندانی کرد و تاکنون در زندان‌اند؛ نیز بر خوزستان چیره شد و سلاح بسیاری در آنجا پیدا کرد، سلاح‌هایی که انگلیس آنها را به «محمره» خرمشهر آورده بود تا در اختیار رضاخان قرار گیرد و آن را به خزعل نسبت داده بودند تا کمک‌شان به او را پنهان دارند. هرکس دوستی و ارادات خزعل به انگلیس را می‌دانست از این اتفاق سخت به شگفت می‌آمد، ولی از انگلیسی‌ها عجیب نیست که دوستانشان را قربانی منافع‌شان کنند، هر اندازه که با آنان پیمان بسته و قول سلامتی و ریاست داده باشند؛ فریب خورده کسی است که فریب آنان را بخورد.

همچنین از جمله‌ی این رخدادها دستگیری بسیاری از کسانی است که به دشمنی با انگلیس معروف بودند.

حسین مکی در تاریخ بیست سالة ایران سندی را ارائه می‌دهد که نشانگر عمق و ابعاد وابستگی شیخ خزعل به انگلستان و دخالت‌های انگلیس در امور ایران است.

خزعل خان شیخ محمره. کی. سی. کی. اس. آی. رئیس قبیله‌محبس و حکمر‌ان قسمت جنوب عربستان [خوزستان] مرتبه‌ای را که حائز است اسماً از شاه گرفته اما فی‌الحقیقه موروثی می‌باشد.

مشارالیه جانشین برادر خود مزعل که در سنة 1897 کشته شد گردید قبل از اشغال مسند ریاست ما را سّراً مطمئن ساخت از تصمیمات خودش در پیشرفت و ترویج مقاصد بریتانیا و وقتی که به ریاست نائل شده به وعده‌های خود کاملاً وفا کرده و از زمان دراز دستی خود همیشه نسبت به ما فرمانبرداری و به طور شایستگی خدمت کرده و هیچ‌گاه جزیی اشکالی برای ما فراهم ننموده است.

در سنة 1909 به لقب «kcIE» مفتخر کشته و در آن وقت به دولت ایران ابلاغ شد که ما مناسبات خصوصی با مشارالیه داریم و در موقعی که نسبت به او دست‌درازی شود اتکاء او بر ما خواهد بود و او را حمایت خواهیم کرد.

در سنه 1915 به توسط حضرت اجل فرمانفرمای هندوستان و محمره به رتبة «kc.si» سرافراز شد شیخ خزعل بهترین شرایط دوستی و اتحاد با شیخ مبارک کویت داشت و از قبل از 1890 شیخین به سید طالب نصراوی مساعدت و کمک نقدی کردند.

مشایخ گردن‌کش که در طول دجله واقع‌اند که مشهور آن‌ها غزبان ابنیه از بنی‌لام و فالح ابن یهود از آل‌بو محمد عادت کرده بودند به پناه بردن به طور موقت در خاک ایشان. شیخ خزعل نفوذ طایفگی زیادی در جایی که ملک ترک و فعلاً متصرفی بریتانیا می‌باشد دارد. به واسطة کثرت طوایف که در طول شط‌العرب واقع‌اند و در همة مهمات به مشارالیه متوجه هستند و املاک وسیعی در ولایت بصره داراست از زمان بروز جنگ نسبت به حال خودش همه‌گونه مساعدت‌های ممکنه کرده. معزی الیه عمارت عالی به موجب دستور خودمانی در نزدیکی بصره جهت مریضخانه بنا نموده است که به ما واگذار کرده و در بهار 1915 طوائفی که در خاک او هستند به تحریک ترک‌ها [امپراطوری عثمانی] و به ذریعه واعظین جهاد [علماء و مجاهدات منطقه علیه انگلیس] فتنه و شورشی برپا ساخته و به ترک‌ها حمایت می‌نمود که به قشون ساخلوی اهواز ما حمله آوردند و لوله‌های نفت را قطع کنند و از ثبوت قدم و اعتماد تغییر‌ناپذیر که به ما دارد با کامیابی‌ها در شعبیه متفق گردیده از بسیاری انقلابات جلوگیری نموده و در تسریع اعاده انتظام و اعتبار نظارت ما در عربستان کمک کرده به طوری که به زودی ترک‌ها به وسیله دیزیون قسمت (12) ما از رود کرخه رانده شدند تاکنون در حفظ انتظام اتفاق ایشان با ما باقیست. اما نبی طُرف گاهگای خود را جواب ده و مطلق‌العنان نسبت به اقتدار او معرفی کرده و انتظام شمال عربستان محتمل التهدید است. از آن جایی که شیخ رئیس بزرگی است در نزد همة طوایف جنوب عراق محترم می‌باشد. در سنة  1864 متولد گردیده، شخصی است طویل‌القامه صاحب مرتبه ولیکن احتمال دارد مزاج خوشی نداشته باشد. در تمام امور مملکتی با وزیر مستقل خویش حاجی محمدعلی بهبهانی رئیس‌التجار مشورت می‌نماید پسر بزرگش جاسب در سنة 1991 متولد شد، مشارالیه ناپسند است و در نزد طوایف وجهة جانشینی او خوشنما به نظر نمی‌رسد.

اولاد جوانترش در مدرسة امریکایی بصره تحصیل کرده است بزرگتر آن‌ها عبدالحمید در سنه 1901 متولد شده پسری است باهوش و خوش مزاج، شیخ خزعل در فیلیه زندگانی می‌کند که در محل دو میلی محمره است قصر ممتازی بنا نهاده است.20

علی‌اکبر در دهخدا پیرامون خزعل می‌نویسد:

خزعل آباد، آبادان            خسروآباد.

خزعل خان، شیخ (al xak  aeyx xaz)، ملقب به معز‌السطنه(moezzos.saliane) و سردار اقدس (saredare aqdas)، 1285 ـ 1355 ه‍‍ق، شیخ معروف محمره، که عملاً مدتی بر خوزستان فرمانروایی داشت. وی از شاخه‌ی           آل محین از طایفه‌ی بنی کعب، و پسر حاج جابر خان و برادر شیخ مزعل‌خان بود. و پس از کشته شدن (اول محرم 1315 ه‍‍ق) مزعل، شیخ قبیله‌ی محین گردید، و مظفرالدین شاه قاجار عناوین و سمت‌های مزعل را، از حکمرانی محمره و سر حدادی آنجا و لقب معز‌السلطنه و درجه‌ی امیر تومانی به او بخشید. خزعل مردی بسیار باهوش و سیاستمدار بود؛ با دادن رشوه و هم از طریق وصلت، طرفدارانی در دربار پیدا کرد، در 1316 ه‍‌ق شاه او را فرمان شیخی فلاحیه داد، و بدینسان بر همه‌ی کمبیان خوزستان ریاست یافت. و مالیات خود را مستقیماً به تهران می‌پرداخت. سپس حکمرانی مستقیماً به تهران می‌پرداخت. سپس حکمرانی اهواز به او بخشیده شد و در 1319 ه‍‌ق زمین‌های دو طرف کارون را که خالصه‌ی دولت بود به او واگذار کردند، و سرانجام لقب سردار اقدس و رتبه‌ی امیر نویانی یافت. سایر عشایر عرب را مرعوب و مطیع ساخت. و مشایخ دیگر را از بین برد. و ثروت سرشار اندوخت، و داعیه‌ی سلطنت عربستان (خوزستان) یافت، و با انگلیسها بی‌پرده همدست شد، و در 1329 ه‍‌ق نشان کی. سی. اس. آی. [شهسوار فرمانروای (مجلل‌ترین نشان) ستاره‌ی هند] به وی اعطا گردید. خلاصه آنکه خزعل عملاً بر خوزستان فرمانروایی یافت، و حکام و مأمورین دولتی عملاً مطیع او بودند، و خود را امیر عربستان می‌خواند، و در بصره و کویت نیز نفوذی تمام داشت.

وضع بدین منوال بود تا رضاخان سردار سپه (         رضاشاه کبیر) ظهور کرد. و در 1339 ه‍‍ق رشته‌ی امور را به دست گرفت، و به ریشه‌کن ساختن گردنکشان پرداخت. شیخ در آغاز در ظاهر از در طاعت درآمد، ولی سپس نافرمانی آشکار ساخت. سرانجام سپاهیان دولتی از شیراز و اصفهان و بروجرد برای سرکوبی او به خوزستان اعزام شدند. انگلیسها که حفظ مقام خزعل را در مقابل دولت ایران ضمانت کرده بودند، به دولت اعتراض کردند، ولی اعتراض خود را قبل از افشا مسترد نمودند. شیخ تسلیم گردید (آذر 1353 ه‍‍ش) و با اینکه انگلیسها ظاهراً او را رها کرده بودند، از مکر و حیله دست برنداشت، تا آنکه او را در محمره دستگیر کردند. و از راه خرم‌آباد روانه‌ی تهران ساختند، وبدین طریق فتنه‌ی شیخ خزعل پایان یافت. گویند در شب 4 خرداد 1315 ه‍‍ش (4 ربیع‌الاول 1355 ه‍‍ش)، جمعی به منزل او رفتند، و وی را در سن 75 سالگی خفه کردند.

خزعلیه (xaz aliyye) ده (جم 459 ـ 1355 ه‍‍ش)، دهستان ام‌المخر، بخش شادگان، شهرستان خرمشهر، 25 کیلومتری شادگان، فرهنگستان ایران در سال 1316 ه‍ش نامش را به خرم کوشک (xorram. Kausk) تبدیل کرد، ولی نام خزعلیه باقی مانده است.

معز‌السلطنه به حمکرانی محمره و سرحدداری آنجا تعیین گردید. خزعل از طایفة بنی‌کعب و پدرش حاج جابرخان بود. وی برخلاف برادرش مردی باهوش و سیاستمدار بود. خیلی زود توانست در دربار ایران نفوذ کند. علاوه بر آن با ازدواج‌های مصلحتی، به صاحبان قدرت و مقامات درجه اول کشور نزدیک گردید. در سال 1316 ه‍‍ق شاه به او فرمان شیخی فلاحیه داد و بدین سان بر همه کعبیان خوزستان ریاست یافت. وی مالیات خود را مستقیماً به تهران می‌پرداخت. قبل از مشروطیت، حکمرانی اهواز نیز به او بخشیده شد و تمام زمین‌های اطراف کارون که خالصه دولتی بود، به او واگذار کردند و سرانجام لقب سردار اقدس و رتبة امیرنویانی یافت و طوری به قدرت رسید که تمام عشایر عرب را مرعوب خود ساخت. پس از صدور فرمان مشروطیت که اوضاع ایران قدری درهم شد، وی داعیة سلطنت خوزستان را پیدا کرد. با سیاست انگلیس نزدیکی کامل یافت و انگلیس‌ها هم عالی‌ترین نشان خود را بدو ارزانی داشتند. تا سال 1300 خزعل در ردیف شیوخ درجه اول خلیج فارس بود. خوزستان را اداره می‌کرد و اگر از طرف دولت، حکمران تعیین می‌شد، بایستی طبق نظر خزعل عمل کند والا از بین می‌رفت. وقتی محمدحسن میرزا ولیعهد، تزلزلی در حکومت قاجاریه احساس می‌کرد، متوسل به شیخ خزعل شد و مدرس نیز این فکر را تقویت نمود. مذاکراتی در این زمینه انجام گرفت و حتی قرار شد احمدشاه از طریق خوزستان به ایران باز گردد. عنداللزوم میرپنج رضاخان به دست قوای خزعل از بین برود. ولی آنچه مسلم و یقین است اینکه سیمرغ میل به حکومت قاجاریه نداشت و در صدد برآمده بودند به ملوک‌الطوایفی در ایران خاتمه داده شود. انگلیس‌ها در سال 1303 دست از حمایت خزعل برداشتند و به او توصیه کردند با سردار سپه رضاخان کنار بیاید و از طرفی در همان سال سردار سپه به شیراز رفت و با قوائی که از قبل تدارک دیده بود، به سمت محمره و ناصری و عبادان حرکت کرد. قبل از حرکت سردار سپه از شیراز، شیخ خزعل تلگرافی مراتب اطاعت و فرمانبرداری خود را اعلام نمود ولی سردار سپه به حرکت خود ادامه داد و وارد محمره شد. بدون کوچکترین خونریزی، شیخ مطیع گردید و در ملاقاتی که با سردار سپه نمود، روی پای او افتاد و ظاهراً سردار نیز او را بخشید ولی در همان روز در تمام خوزستان حکومت نظامی برقرار شد. سرتیپ فضل‌الله خان بصیر دیوان که بعد زاهدی نام گرفت، به حکومت نظامی و فرماندهی پادگان خوزستان منصوب شد. چند افسر دیگر نیز به شهرهای خوزستان اعزام شدند. در همان موقع زاهدی شبی شیخ و فرزندان و سران قبیله را به میهمانی در یک کشتی دعوت کرد و آنها فارغ‌البال به این میهمانی شتافتند که ناگهان نیروی نظامی بر آنها تاخت و همه را دستگیر و به تهران اعزام نمود. شیخ در تهران تحت‌نظر مأمورین شهربانی، زندگی مرفهی داشت. البته نشان‌هایی که او از دولت انگلیس داشت، مانع از کشتن او می‌شد والا در همان روزهای اول دستگیری، او را تلف می‌کردند. ولی سرانجام در سال 1315 ش که شیخ 75 سال از سنش می‌گذشت، عده‌ای به خانه‌ی او می‌ریزند و او را خفه می‌نمایند. البته بدیهی است چند نفری که به خانه‌ی او ریختند، جز مأمورین تأمینات مختاری، کسان دیگری نبودند.

شیخ خزعل مردی فوق‌العاده عیاش و خوشگذران بود. تعداد همسران او در حرمسرا از صد نفر تجاوز می‌کرد. در مکر و حیلت نظیر نداشت. شرح دستگیری و شکست خزعل توسط دبیر اعظم بهرامی تحت‌عنوان سفرنامة خوزستان تنظیم شده است. ادبیات و بازی با الفاظ بر واقعیات چیره گردیده است ولی باز هم خواندنی است.

خزعل و مراجع

در اواخر اکتبر 1914 روسیه، فرانسه، انگلیس علیه امپراطوری عثمانی اعلام جنگ نمودند. و این زمینه‌ای برای فروپاشی حکومت عثمانی و سلطه‌ی مطلق فرانسه و انگلیس بر جهان اسلام شد. پس از اعلام جنگ، انگلیس اقدامات خود را در فراهم کردن مقدمات لازم برای حمله به منطقه خلیج فارس، از راه چند توافق‌نامه با شیوخ وابسته امثال: شیخ مبارک، شیخ خزعل، عبدالعزیز بن مسعود کامل کرد.

اما حضور علمای بزرگ در عراق و ایران مانع بزرگی بر سر راه سلطه انگلیس در منطقه بود. سفیر انگلیس در استانبول، در نامه‌ای به وزیر امورخارجه کشور خود، که در تاریخ 25 سپتامبر 1914 نوشته است که می‌نویسد:

نماینده کنسول‌گری انگلیس در شهرهای مقدس شیعه باید بر مجتهدان تأثیر گذارد و آنان را به گونه‌آی زیرکانه و هوشمندانه به سمت ما جذب کند.

این تلاش مذبوحانه لندن بر موضع‌گیری علماء و مراجع، تأثیری نداشت و آنها بلافاصله در پی تهاجم و تجاوز انگلیس به عراق، اعلام جهاد دادند. قوای متجاوز به سوی خلیج فارس و سواحل بحرین پیشروی کرده. و در 14 نوامبر 1914 منطقه فاو را اشغال کردند. علمای شیعه در احکام جهاد وجوب محاربه با انگلیس را یادآور شدند. در 9 نوامبر 1914 تلگرافی از بصره خطاب به علمای شهرهای مقدس و سایر شهرهای عراق رسید در این تلگراف از خطری که  بصره را تهدید می‌کرد خبر دادند، در بخشی از آن آمده است:

کافران بصره را محاصره کرده‌اند، همگی زیر رگبار مسلسل قرار داریم، نگران دیگر سرزمین‌های اسلامی هستیم. ما را با فرمان دفاع توسط عشایر یاری کنید.

شماری از علمای عراق با انتشار فتوایی مبنی بر وجوب دفاع از کشور و جهاد علیه استعمار انگلیس به این مبارزه پیوستند. آنان نشستی را در مسجد هندی شهر نجف‌اشرف برگزار و در آن حضرات آیات: سیدمحمد سعید حبوبی، شیخ عبدالکریم جزایری، شیخ جواد جواهری به سخنرانی پرداختند و بر وجوب همراهی با حاکمیت اسلامی در بیرون راندن کافران از سرزمین‌های اسلامی تأکید ورزیدند.

مرجع تقلید آیت‌الله سیدکاظم یزدی، در حرم مطهر حضرت علی (ع) به منبر رفته و طی سخنانی از افراد ثروتمندی که به دلیل ناتوانی جسمی قادر به دفاع از سرزمین خود نیستند، خواست تا به نیازمندان توانا مساعدت مالی نمایند تا آنان از سرزمین خود محافظت کنند.

در کاظمین مرجع مبارز و نستوه آیت‌الله حاج شیخ محمدمهدی خالصی جهاد را هدایت و بروجوب دفاع از سرزمین‌های اسلامی فتوا داد. او رساله‌ای به نام «شمشیر بران در جهاد با کفار» نوشت، هم‌چنین با صدور حکمی بر مسلمانان واجب کرد تا از میان رفتن فتنه کافران، تمام دارایی خود را در راه جهاد هزینه کنند و کسی که از بخشش سرمایه خودداری کند، واجب است به اجبار از او بستانند.

گرچه آیت‌الله سیدمهدی حیدری به وجود جهاد فتوا داد و با تشکیل گردهمایی شکوهمند در حرم مطهر کاظمین مردم را به جهاد خواند، اما رهبری از آن آیت‌الله شیخ محمدمهدی خالصی بود.

در این میان مرجع و مدرس بزرگ دیگر آیت‌الله شیخ محمدتقی شیرازی که نفوذ گسترده‌ای در عراق داشت و خود در سامرا زندگی می‌کرد، فتوای جهاد با انگلیس را صادر کرد. و فرزندش شیخ محمدرضا شیرازی را برای پیوستن به سیدمهدی حیدری رهسپار کاظمین کرد.

فراخوان، فتوای علیه متجاوزان انگلیسی عراق را به حرکت در آورد. تا آنجا که بیش از 000/40 نفر رهسپار جبهه حق علیه انگلستان شدند.

حضور فعال مراجع و علماء در متن مبارزه بسیار تأثیرگذار بود خصوصاً گروه مجاهدانی که به رهبری شیخ‌الشریعه اصفهانی، سیدعلی داماد، سید مصطفی کاشانی، سید محمد یزدی، شیخ محمدحسین کاشف‌الغطاء، سید ابوالقاسم کاشانی از راه بغداد حرکت کردند.

علماء و مراجع تمام تلاش خود را به منظور گسترش جنبش جهادی به کار بستند. در آن دوران منطقه خوزستان مهم بود، خصوصاً از لحاظ نظامی انگلیس را آسیب‌پذیر می‌کرد. علمای نجف طی تلگرافی به شیخ خزعل در 22 نوامبر 1914 (1 محرم 1333 ق) اعلام کردند که:

به نام شریعت مهدی برشماست که بپاخیزید و با نثار جان و مال و دیگر توانمندی‌های خود، برای راندن کافران از شهر بصره، با مسلمانان هم صدا شوید چه این یک دستور دینی است و در این خصوص فرقی میان ایرانی و عثمانی وجود ندارد. با مال و جان خود جهاد کنید تا خداوند توانا شمار یاری دهد.

این تلگراف به خزعل امضای مراجعی چون:

شیخ الشریعه اصفهانی، سیدمصطفی کاشانی، میرزامهدی خراسانی، سیدعلی تبریزی، شیخ محمدحسین مهدی،را دارد.

در همان روز از سوی مرجع تقلید آیت‌الله سید کاظم یزدی صاحب عروةالوثقی تلگرافی برای خزعل فرستاده شد در این متن آمده است:

پاسداری از کیان اسلام و دفاع از سرزمین‌های اسلامی با مال و جان در برابر یورش کافران، از مهم‌ترین واجبات الهی است. شما در منطقه‌ی مهمی از این سرزمین قرار دارید. پس برشماست تا جایی که می‌توانید از آن دفاع کنید، هم‌چنان که بر تمام عشایری که در آن ناحیه سکونت دارند نیز این امر واجب است، و بر شماست این مهم را به گوش آنان برسانید.

افزون براین، همکاری مسلمانان با کافران و پشتیبانی از آنان در جنگ با مسلمانان حرام است. من امیدوارم که شما با همت و غیرت، تمام تلاش خود را برای بیرون راندن کافران به کار بندید.

خداوند شما را بر دشمنان پیروز گرداند.                                                   ان‌شاءالله

بدون تردید مشخص بود که خزعل بدین دستور عمل نمی‌کند. چه او براساس یک پیمان دوستی با انگلستان ارتباط داشت. و در واقع «نوکری» و «وابستگی» آنها را پذیرفته بود.

شیخ عبدالکریم جزایری در صدد برآمد تا خزعل را به جهاد تشویق کند. از این‌رو نامه‌ای به وی نوشت و درخواست نمود تا از دولت عثمانی در برابر انگلستان دفاع کند و عشایر را تشویق به جهاد علیه متجاوزان انگلیسی نماید. اما خزعل پوزش خواست! و این درخواست را اجابت ننمود. و از ارتباط تنگاتنگ خود با انگلستان سخن گفت. و همین روش باعث شد که شیخ عبدالکریم جزایری رابطه خود را با خزعل قطع کند.

حتی پس از پایان جنگ خزعل تلاش نمود با شیخ عبدالکریم رابطه برقرار کند که از سوی شیخ جزایری پذیرفته نشد. و مرحوم جزایری در یک نامه به خزعل نوشت:

«اسلام ما را از یکدیگر جدا کرد.»

اگرچه خزعل اجازه داد واحدهای مجاهدان اسلام از قلمرو حکومت و حاکمیت وی عبور کنند، اما خود هیچ‌گونه کمک و یاری ننمود. نیروهای عثمانی در کرانه‌ی رود کرخه نزدیک اهواز مستقر شدند. به دنبال آن شیخ مهدی خالصی، شیخ محمد خالصی، سید محمد یزدی، شیخ عبدالکریم جزایری، سید عیسی کمال‌الدین... با همکاری عشایر به نظامیان متجاوز انگلیسی حمله کردند و تأسیسات نفتی را مختل نمودند.

آیت‌الله سید کاظم یزدی طی نامه‌ای به عشایر «شطره» به منظور ترغیب آن‌ها به جهاد نوشت:

«درود و رحمت و برکات خداوندی بر تمامی شما برادرانم در شطره و پیرامون آن.

بر شما پوشیده نیست که من بارها برای شما و دیگران21 تلگراف‌هایی فرستادم و به اندازه‌ای دربارة وجوب جهاد و ضرورت دفاع از سرزمینی که بدان حمله شده، گفته و نوشته‌ام که دیگر قلمم به ستوه آمده و زبانم آشفته گشته است. اکنون بار دیگر اعلام می‌کنم که دفاع از اسلام برشما واجب است. حال باید دید که از این پس دیگر به چه عذر و بهانه‌ای متوسل خواهید شد.

اتقو‌الله حق تقاته ولا تْموتن الا وانتم مسلمون22

آیت‌الله سیدکاظم یزدی پس از آن که از شیخ خزعل مأیوس شد، نامه‌هایی به: شیخ خیون عبید.23

و نامه‌ای به رئیس عشیره زیرج در ناصریه نوشت24

اما خزعل نه تنها خود را از میدان نبرد کنار کشید و به فتوای مراجع گوش فرا نداد ـ که مسلماً در جهت اهداف استعمار نیز حرکت کرد.

آیت‌الله سیدکاظم یزدی در نامه 12 نوامبر (اول محرم 1333) به خزعل او را به دفاع از بصره فراخواند. و به او یادآور شد که:

شما در مرز مهمی از آن مرزها قرار دارید و باید با تمام توان آن را از هجوم کافران، حفظ کنید. هم‌چنان که این کار بر سایر قبایل موجود در آن مناطق واجب است، شما باید این مطلب را به آنان برسانید. همکاری با کافران و همدستی با آنان در مبارزه علیه مسلمانان، بر همه مسلمانان حرام است25 اما افسوس که قدرت، ثروت، عیش و نوش، دنیاطلبی، ریاست‌طلبی، شهرت‌طلبی، خزعل را از مسیر حق به سوی دشمنان اسلام، خاصه استعمار انگلستان کشاند و نه تنها رسوایی آخرت و دنیا را برای خود تا ابد ثبت نمود، که ذلت و خواری وی در مرحله‌ی دیگری از تاریخ که، همان ارباب (انگلستان) برای منافع بالاتری او را خدای «نوکری» دیگر چون «رضاخان» نمود. و روزگاری رضاخان را هم فدای منفعت بالاتر و این است از عبرت‌های تاریخ26

سیاست منسجم

بحث وابستگی شیخ خزعل به انگلستان ابعاد وسیعی داشت. انگلستان اهداف استعماری‌اش را در ایران دنبال می‌کرد، لذا برای رسیدن به این هدف به دنبال «جذب افراد تأثیرگذار» بود. گاهی از تشکیلات ماسونی، بهایی و صهیونیستی استفاده می‌کرد. و گاهی نیز از عشایر سود می‌جست.

دکتر حسین آبادیان در کتاب «بحران مشروطیت» پرده‌هایی از این سیاست را برداشته و نشان می‌دهد که چگونه سفارت انگلیس در ایران، آزادی عمل داشته و توانسته بدون هیچ مانعی رجال سیاسی، اقتصادی و را به استخدام خود در آورد.

کتاب «جنگ ایران و انگلیس در مُحمّره» که جریان تجاوز و جنایت انگلیس در زمان ناصرالدین شاه 1273 قمری برابر با 1235 شمسی به ایران است. از روی یادداشت‌هایی به فارسی، به قلم «یاور فراهانی» که خود همراه فوج به خوزستان رفته و در جنگ شرکت داشته، نوشته شده است. در بخشی از این کتاب آمده است:

«عربی خبر آورد که انگلیس پیاده شدند زمین را ذرع می‌کنند آن‌جا را که سنگر می‌بستند راست اردوی امیرزاده بود. منظور داشتند بعد از بستن سنگر اردوی امیرزاده را به ضربه خمپاره و نارنجک ااردو را از این جا بکنند آن جا ایستاد یکی دیگر آمد از پشت آن خرابه رد شد رو به بالا عقب آن یکی دیگر بنا کرد به رفتن در این وقت جنگ دو ساعت و نیم سه ساعت از روز گذشته بود.... ص45

همین که کشتی جنگی انگلیس با قشون آمد خواست فلاحیه را بگیرد و عرب با پانصد نفر جمعیت بی‌توپ و قشون دولتی تمام قشون انگلیس را قتل‌عام کردند یک نفر نگذاشتند بیرون برود. پانصد عراده توپ گرفتند که حالا ... هست خودتان هم شنیده‌اید.....ص 53

جنگ جهانی اول و مسئله نفت

          با گسترش جنگ جهانی اول و احساس خطر انگلیس از اوضاع منطقه خصوصاً خطر انهدام صنعت نفت جنوب «انگلیس ماهی 000/25 تن نفت از آبادان صادر می‌کرد. لذا برای جلوگیری از عملیات و حفظ منافع نمایندگان انگلستان خوانین بختیاری و شیخ خزعل را تقویت کرده و با دادن پول و اسلحه آن‌ها را متعهد به حفظ مؤسسات نفت نمودند. اگرچه در فوریه 1915 در یک مورد خطوط نفت مسجد سلیمان و اهواز دچار انفجار شد.»

انگلستان به انواع و اقسام مختلف خزعل را آلوده نموده بود. در سال 1909 یک میل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خریداری نمودند.27

دکتر ویلیام تئودورا سترانگ گزارش مفصلی از جنگ جهانی اول و نقش خزعل در دفاع از منافع انگلیس و عدم تمکین وی در برابر فتاوی و احکام جهاد علماء دارد. حمایت خزعل از انگلیس چنان بود که فرمانده قوای عثمانی درباره وی گفته است:

از نام خزعل بوی تعفن به مشام عرب می‌رسد

حرکت خزعل علیه مسلمانان عراق و خوزستان به حدی بود که باعث شورش علیه وی شد. تا آنجا که «برتکنیگ» از اهواز به لندن با نگرانی گزارش می‌دهد:

از یک منبع موثق شنیده است قبایل عرب در وفاداری خود به شیخ خزعل تجدید‌نظر کرده‌اند. آنان به شیخ غضبان، رئیس قدرتمند بنی‌لام همسایه خزعل و دشمن قدیمی او، و به حمایت از دولت مسلمان عثمانی روی آورده بودند.

معاون کنسول انگلیس در اهواز اضافه می‌کند:

می‌شنوم از کعب ناراضی‌اند. موعظه‌های مذهبی احساسات آنان را تحریک کرده‌است.

می‌گویند منتظر علامتی هستند تا خزعل را بکشند و علیه او قیام کنند. علامت را نمی‌دانم اما احتمالاً اقدام خصمانه‌ای از ناحیة غصبان، ترک‌ها و حکومت ایران است.

خزعل که در برابر اعتراض و انتقاد علما، توان مقاومت نداشت.از سوی دولت انگلیس با اعزام نیرو و کشتی مورد حمایت قرار گرفت. سایکس از دولتش خواهان افزایش نیروهای نظامی در منطقه و حفاظت از منافع شرکت نفت به منظور تحرک بخشیدن به نیروهای خزعل بود، چرا که عشایر بنی‌کعب سر به نافرمانی از خزعل برداشته بودند. برتکینگ از اهواز خطاب به لندن می‌نویسد:

«اکنون در اهواز و حومه 2300 مرد هستند که می‌توان گفت به شرط وفادار باقی خواهند ماند.

1ـ ملاها با شیخ غصبان و نیروهای ترک همکاری نکنند

2ـ نیروهای انگلیسی زیاد به دردسر نیفتند.

در هریک از این موارد ـ یا هر دو ـ حتی یک لحظه هم به وفاداری عشایر عرب نمی‌توان امید بست.»

قدر مسلم خزعل‌و استعمار انگلیس از بیداری مردم و ایستادگی سران عشایر و رهبری و روحانیت به شدت در هراس بوده‌اند.

دکتر ویلیام اشاره می‌کند که خزعل، کاکس و برتکینگ، از خان‌های بختیاری برای نابودی مردم، خاصه خوزستان تقاضای کمک نظامی کرده‌اند. اما دکتر ام. وای. یانگ از جاسوسان انگلیسی خواستار عدم مداخله بختیاری‌ها بود. چرا که به ظن او آنها گرچه به یاری خزعل می‌آمدند و در جنوب به انگلیس کمک می‌کردند اما به شدت در معرض تبلیغات دینی قرار ‌گرفته و همین ممکن بود شرکت نفت را در بدترین وضعیت قرار دهد. از میان قبایلی که در برابر خزعل ایستادگی ‌کردند باید به بنی‌کعب و بنی‌طرف اشاره کرد.

اما انگلیس و خزعل توسط عوامل داخلی خود آتش اختلاف را چنان شعله‌ور کردند که در خوزستان هرگونه حرکت در برابر اشغال‌گران انگلیسی عملاً غیرممکن گردید. یک ستون نظامی انگلیسی در همین زمان به قتل‌عام عشایر عرب در خوزستان پرداخت. تا آنجایی که نزدیک به 2000 نفر از زنان و کودکان، عشایر سلحشور خفاچیه در یورش وحشیانه نظامی انگلیسی به قتل رسیدند.

خفاچیه از نام عشیره‌ای به نام «خفاچه» برگرفته شده است که به کار کشاورزی و گله‌داری مشغول بودند. بعدها قبیله بزرگ بنی‌طرف پس از مهاجرت به حوالی خرمشهر با عشیره «خفاچه» درگیری‌هایی پیدا کردند که به شکست عشیره خفاچه انجامید. از آن‌پس خفاچیه مرکز سکونت قبیله‌ی بزرگ بنی‌طرف گردید.

در سال 1315 فرهنگستان لغت‌نامه «خفاچیه» را به «سوسنگرد» تغییر داد. و بدین ترتیب هم نام مکان قتل‌عام توسط انگلیس‌ها فراموش شد! و هم مورخان رسمی دوران پهلوی به این فاجعه بزرگ اشاره‌ای ننمودند! با این حرکت وحشیانه انگلیس‌ها و همکاری خزعل قیام‌های منطقه سرکوب شد.

خزعل با حمایت مطلق انگلیستان و اطاعت‌پذیری از سرپرسی سایکس تمام مخالفان را سرکوب نمود.

«کینون» کنسول انگلیس در محمره پس از صحبت با خزعل برای لندن می‌نویسد:

«خزعل می‌خواهد نیروهایی به یاری او بروند و عشایر را مطیع او سازند. خواه با تهدید حضوری و خواه با سرکوب.»

پاورقی‌ها:

________________________

1ـ گزارش شماره 28 ـ مورخ محرم 1327، بایگانی اسناد وزارت امورخارجه ایران.

2ـ جواد شیخ الاسلامی، افزایش نفوذ روس و انگلیس در ایران، ص 36، 1369

3ـ رجال سیاسی نظامی عصر پهلوی، باقر عاقلی، ج 1، ص 610 ـ 609.

4ـ سیاست بریتانیا در خلیج فارس، نادره جلالی، 59 ـ 65.

5ـ تاریخ بیست ساله، حسین مکی، جلد 3، 59

6- اتفاقات تاریخی، به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 49 ـ 56.

7ـ اسرار فراموش‌خانه، ج 3، ص 386

8ـ همان، ص 387.

9ـ همان، ص 388.

10ـ گماشته.

11ـ بادبانی.

12ـ بایگانی اسناد وزارت امورخارجه سال 1339، کارتن، 5، دوسیه 2.

13- CONSuLAT GENERAL DE PERSE A BAGDAD.

14ـ رجوع شود به علمای مجاهد، محمدحسن رجبی

15ـ اسناد دربار، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

16ـ رجال ایران، مهدی بامداد، ص 304 ـ 305.

17- حکومت شیخ خزعل بن جابر، دکتر ویلیام تئودور شرانگ، ترجمه صفاءالدین تبرائیان، ص 205، 227

18- نسخه‌ای از این تلگراف در اختیار نداریم. ولی نسخه‌ای از بیانیه‌ای همراه با پاسخ‌نامه‌ی آیت‌الله (قدس‌سره) به قبایل خوزستان به دست ما رسید. هواپیماهای ایران در اوج درگیری در خوزستان آن را در منطقه پخش کردند. وقتی قبایل آن را خواندند سلاح خود بر زمین گذاشتند و تسلیم دولت شده و به مفاد آن بیانیه عمل کردند،

19- همان، ص 140 ـ 141.

20ـ تاریخ بیست ساله، حسین مکی، جلد 3، ص 309 ـ 310.

21ـ از جمله شیخ خزعل

22ـ نسبت به خدا تقوا پیشه کنید چنانچه شایسته است و نمی‌میرید مگر آن که به اسلام گرویده باشید. قرآن کریم، آل عمران، 102

23ـ نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، سلیم‌الحسنی، ترجمه محمد باهر، ص 94

24ـ همان، ص 95

25ـ همان، ص 191، 192

26ـ بخش عمده مطالب این فصل خلاصه‌ای از کتاب نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار است.

27ـ پنجاه سال نفت، مصطفی فاتح، ص 261


مجله گزارش تاریخ