کرمانشاه و کردستان در مشروطیت
2263 بازدید
مقدمه
در مقاله حاضر که مبتنی بر روش توصیفی و تحلیلی است، تلاش شده که نقش مردم کرمانشاه و کردستان در حوادث منتج به مشروطیت، مشروطیت و پیامدهای آن مورد واکاوی قرار گیرد. همچنین کوشش شده است، مهمترین دیدگاههای رایج در کرمانشاه و کردستان درباره مشروطیت و سهم گروهها و شخصیتهای مهم این جامعه در جنبش مشروطیت مورد بررسی قرار گیرد. سئوال تحقیق حاضر این است که آیا مردم کرمانشاه و کردستان با استقرار حکومت مشروطیت در ایران موافق بودهاند یا مخالف؟ در هر صورت دلایل توجیهی آنان چه بوده است؟ در رابطه با سئوال مطرحشده، فرضیه تحقیق این است که «مردم کرمانشاه و کردستان در ابتدا با این تصور که الگوی حکومت مشروطیت برگرفته از تفکر غربی است و با جامعه ایرانی- اسلامی سنخیت ندارد با آن مخالفت کردند اما بعد از تبیین نظری آن توسط علمای مشروطهخواه، خویش را با آن تطابق دادند و در مقام دفاع از مشروطیت برآمدند». نگارنده تلاش نموده است در پرتو سنجش فرضیه فوق، پاسخی در خور به سئوال تحقیق بدهد و در پایان از مباحث مطروحه ارزیابی به عمل آورد.
کرمانشاه، کردستان و مشروطیت
به طور کلی در کردستان ایران گروهها و طبقات مختلف دیدگاههای هویتانگارانه به مشروطیت داشتند. این دیدگاهها، طبقات مختلف جامعه کرد را به دو طیف طرفدار حکومت قاجار و طرفدار مشروطیت تقسیم کرده بود. به جز پارهای از عشایر و قبایل، سایر گروههای طرفدار قاجاریه و مشروطه دیدگاههای سازمانیافتهای داشتند. اما عملکرد عشایر فاقد قالببندی و مرزبندی مشخصی بود. این اختلاف نظر به معنای وجود دیدگاه تئوریک وسازمانیافته نزد سران عشایر نبود بلکه در غالب موارد اعمال دیدگاههای فردی بود. رؤسای قبایل کرد به طور کلی جزو دستگاه سلطنت و دستگاه حاکمه تلقی میشدند و خود جزیی از آن بودند و با جنبش مشروطه دشمنی میورزیدند. به اعتقاد آنها مشروعیت در شخص بود، نه در نهادی که بر اساس اندیشههای بیگانه بوجود آمده باشد. اما همین رؤسا نیز خود از مداخله روزافزون دستگاه قاجار در امور ولایات ناراحت بودند و به این جهت واکنششان «آمیخته» بود. این عده هواخواه استقلال محل از مرکز بودند. اما فعالیت سیاسی مردم شهری را خوش نداشتند. ولی رؤسا در مقام یک طبقه عمل نمیکردند و هر یک به دنبال منافع تنگنظرانه خود بودند.۱
محققین و مورخین هرکدام به مصداق مصرع «هر کس از ظن خود شد یار من» به بررسی علل مخالفت گروههای کرد با مشروطیت و هواداری از حکومت قاجار و همچنین به بیان مواضع موافقان کرد مشروطه پرداختهاند و با رویکردهای مختلف درصدد تبیین این مسئله بودهاند؛ دکتر «عباس ولی» هنگام بررسی علل عدم شرکت گسترده کردها در انقلاب مشروطیت میگوید که رده بالای طبقه بازرگانان سنتی کرد به دلیل داشتن روابط بازرگانی با روسیه تزاری و عثمانی با اندیشه اصلاحات و پیشرفت و فرهنگ تجددگرایی آشنایی داشت اما شمار افرادی از این دست برای ایجاد دگرگونیهای مهم در ساختار فرهنگی زندگانی شهری در شهرهای کردستان ایران، اندک و ناکافی بود؛ و اضافه میکند که جامعه کرد ایران برخلاف عثمانی فاقد طبقه روشنفکر لاییک بود.۲ «حمید مؤمنی» دلایل اقتصادی محض را در این مورد مؤثر میداند و معتقد است که چون کردستان کالاهای صادراتی نداشته و از نظر کالاهای وارداتی هم کمتر به خارج متکی بوده است و در نتیجه فقر اهالی احتیاجی به محصولات مصرفی نداشته است، ارتباط فکری و تحول بنیادین در زمینه فرهنگی را تجربه نکرده و تبعاً مردم به این دلایل به مشروطیت بیاعتنا ماندند.۳
عدهای دیگر معتقدند که نواحی کردنشین ایران در آستانه انقلاب مشروطیت ایران دارای اقتصاد کشاورزی بود و به جز کرمانشاه و سنندج، شهر بزرگی که در آن، طبقه متوسط شهرنشین بوجود آمده باشد، به چشم نمیخورد و در آنجا نیز مانند دیگر نقاط ایران زمینداران بزرگ و اشراف محلی که با نظام قاجار منافع مشترک داشتند به طور قطع مخالف هرگونه تغییر ساختار قدرت و اصلاحات سیاسی و اجتماعی بودند. از نظر این محققین جامعه کرد در آن هنگام روابط اجتماعی خود را، حتی در شهرها بر پایه علقهها و پیوندهای خونی و عشیرهای تنظیم میکرد و چون طبقات بالای اجتماعی جهتگیریهای سیاسی را تعیین میکردند، امکان مطرح شدن اندیشهای نو که اصرار بر تحولالت بنیادین در بسیاری از جنبههای زندگی داشت به راستی کاری بسیار دشوار بود و باید به تأیید اشراف و بزرگان میرسید. به طور کلی این عده معتقد هستند، بافت عشایری جامعه، محدود شدن طبقه بورژوازی کرد به سنندج، نامتکامل بودن سیستم زمینداری منطقه و محدودیت مبادلات تجاری میان کردستان با دیگر بخشهای کشور به استثنای سنندج، در رکود فکری کردها مؤثر بود.۴
در کنار معدودی از عوامل فوق، عامل اصلی دیگری نیز وجود داشت که در اندیشه و تصور غالب کردها نسبت به «سرزمین ایران» منشأ داشت. برای تبیین بیشتر موضوع باید ضمن نقد نظرات صاحبنظران فوق، اندیشه و تصور جامعه کرد در مخالفت با مشروطیت را کندوکاو کرد. در بالا عباس ولی برای توجیه عدم حمایت جامعه کرد از مشروطیت، به عدم ارتباط گسترده کردها با روسیه و عثمانی اشاره کرد. باید گفت که سیستم حکومتی حاکم بر کشورهای روسیه و عثمانی نه تنها مستبدانه بلکه مخالف هر گونه حرکت روشنفکری بود؛ چون در آن زمان روسیه زیر سلطه خاندان تزارها و عثمانیها زیر سلطه خلفای مستبد بودند و این مسئله فضای هر دو کشور را به رکود فکری کشانده بود. مؤید کلام اینکه در عثمانی با پیروزی مشروطیت در این کشور نه تنها کردها و سایر اقلیتها نفسی راحت کشیدند بلکه فضای سیاسی پیش آمده به اقلیتها فرصت داد تا مستقیماً رو در روی حکومت قرار گیرند. پس به طور طبیعی نظر عباس ولی رد میشود. نظر حمید مؤمنی مبنی بر عدم ارتباط با جهان خارج نیز تا حدودی رد شده به نظر میرسد چون جامعه کرد برخلاف سایر نواحی مرکزی ایران در مرز قرار گرفته بودند و عموماً با اندیشههای اروپاییان آشنایی داشتند. کمااینکه نشریههای آزادیخواهانه ابتدا از طریق آذربایجان که محل سکونت خیلی از کردها بود، به داخل ایران فرستاده میشدند. به همین دلیل باید اضافه کرد مخالفت عامه کردها با مشروطیت نه به دلیل ناآشنایی آنان با تحولات جدید بلکه بدین جهت بود که عموم کردها وفاداری به سلطنت ایران را به مثابه وفاداری به سرزمین ایران میپنداشتند. این مسئله نشان میدهد که کردها خود را بخشی از ملت ایران میدانستند و بر این عقیده بودند که اگرچه دارای هویت قومی کردی هستند اما هویت ملی آنان ریشه در ایرانیت آنها دارد.
در واقع سرنوشت مشترک کردها با دیگر اقوام ایرانی در طول هزاران سال، هویت ملی آنان را تثبیت کرده بود. میتوان گفت تدابیر و تمهیدات نظام قاجار برای ایجاد و حفظ وحدت ملی طی انقلاب مشروطه در بوته آزمون قرار گرفت و صحت و درستی آن تمهیدات به اثبات رسید؛ به طوری که نخستین موج ملیگرایی مدرن نتوانست ذهنیت و جهانبینی کردها را نسبت به ایرانیت و هویت ملی اقوام ایرانی تغییر دهد، در حالی که درست در همان زمان، انقلاب مشروطیت عثمانی از نظر کردهای تابع آن کشور به عنوان محمل و زمینهای برای دستیابی به حقوق ملیشان تلقی گردید و به پیدایش ملیگرایی کرد منجر شد و حتی مشروطه عثمانی آن را تشدید و تقویت کرد. این رویداد به نوبه خود از تجربه ناموفق ترکهای عثمانی در ایجاد وحدت ملی، عدم مشارکت کردها با ترکها در سرنوشت امپراتوری برای مدت طولانی، بیبهرهگی کردها از قدرت، خشونت حکام ترک و تمرکزگرایی شدید دولت عثمانی ناشی میشد.
در سده نوزدهم میلادی، سلطان عثمانی، یعنی بزرگترین امپراتور آسیا، از نظر اشرافزادگان کرد غاصب نیرومندی بود که خود را بر آنان تحمیل کرده بود.۵ همه جا در کردستان عثمانی ترکها بیگانه تلقی میشدند. برای نمونه «جان ویشارد» پزشک امریکایی، که در سال ۱۸۹۱ میلادی از کردستان عثمانی وارد ایران شده بود، درباره قضاوت یکی از امرای کرد نسبت به دولت عثمانی و مأموران آن مینویسد: «اگر چه ناحیه او جز خاک عثمانی بود اما هر وقت آن دولت خواسته بود در آنجا دخالتی داشته باشد و نفوذی بکند، توفیقی به دست نیاورده بود. در واقع در سراسر کردستان، ترکها بیشتر به عنوان مهمان پذیرفته شدهاند».۶
اما در نواحی کردنشین ایران در همان زمان دولت مرکزی برای اعمال حق حاکمیت خود مشکل عمدهای نداشت و در این راستا با مقاومت کردها روبرو نبود و هرگز اعتراض عمدهای از سوی جامعه کرد نسبت به شاه و دولت مرکزی مطرح نشد. در دوره قاجار شورشهایی علیه سیاستهای غلط شاهان قاجاریه از جمله اعتراض به گماردن حکام ترک در کردستان ایران و اخذ مالیاتهای کمرشکن و ظالمانه۷ در بین بعضی از سران و قبایل کرد رخ داد. اما انگیزه سردمداران این شورشها - شیخ عبیدالله در دوره ناصرالدین شاه و سیمیتقو در دوره احمدشاه- در ابتدا ملیگرایی کردی نبود؛ بلکه با دسیسههای انگلستان۸ برای تجزیه ایران، جنبه ملیگرایی مصنوعی پیدا کرد. دولت انگلستان به هیچ عنوان نتوانست شورشهای فوق را به عامه کردها تسری دهد. حتی دو رهبر کرد فوق در تمام مدت شورش نتوانستند با روستاییان اسکان یافته و شهرنشینان ارتباط برقرار کنند؛ و شورش آنان صرفاً از طرف بعضی از قبایل کرد که ریشه در خاک عثمانی داشتند تقویت میشد. برخلاف نظر «ریچارد کاتم»۹ این سران شورشی از هیچ محبوبیتی در بین جامعه کرد برخوردار نبودند. به همین جهت پس از مدتی فراموش و بیاثر شدند. اما تفاوت اساسی حکومت قاجار با حکومت عثمانی در این مسئله بود که حکومت قاجار اساساً علیه کردها هیچ موضعی نداشت. از این جهت در دیدگاه کردها حکومت قاجار تضادی با ایرانی بودن کردها نداشت. ماحصل کلام اینکه وفاداری کردها به حکومت قاجاریه به این معنا نبود که منافع جامعه کرد با سران استبداد پیوند خورده است. بلکه وفاداری عامه کردها به سلطنت قاجار تعبیری جز وفاداری به سرزمین ایران نداشت.
جامعه کرد با پیروزی نهایی مشروطیت و متوجه شدن به این مسئله که حکومت مشروطیت تضادی با ایرانیت کردها ندارد، نه تنها با آن مخالفت نکردند بلکه به صورت آگاهانه خود را با اصول مشروطه تطابق دادند. در این مورد حتی برخلاف کردهای عثمانی هرگز از مشروطیت به عنوان حربهای برای رسیدن به آرمانهای ملیگرایی کردی که در عثمانی مراحل تطور خود را پشت سر میگذراند، استفاده نکردند. از اینرو کردها ضمن سازگاری با مشروطیت، خود درصدد اجرای اصول مشروطه برآمدند.
به دنبال استقرار نهضت مشروطیت، آزادیخواهان کرد، در کرمانشاه در چهارچوب هیأت «ترقی و سیویلیاسیون» متشکل شده و در اولین اعلامیه بیان نامه خود، انتظارات کردها از دولت مشروطه را اعلام کردند. آنچه در این اعلامیه دارای اهمیت است، این است که کردها خود را بخشی از ملت ایران دانسته و خواستار انجام اصلاحات همهجانبه به منظور تحقق شعارهای انقلاب مشروطیت شدند و امتیاز خاصّی برای جامعه کرد طلب ننمودند.۱۰ هنگامی که علمای کشور در ماه ذیالحجه ۱۳۲۷ قمری از مردم خواستند که برای اعتراض به حضور نیروهای روس در ایران مراسم عید نوروز را برگزار نکنند، هیأت ترقی به تلگرام علما پاسخ مثبت داد و آمادگی خود را برای جنگ با روسها اعلام داشت.۱۱
به هنگام جنگ جهانی اول و در آن هنگام که دول روس و انگلیس کشور ما را مورد تجاوز قرار دادند، آزادیخواهان و ملیون از جمله مدرس و طباطبایی، کرمانشاه را برای تشکیل دولت موقت ملی انتخاب کردند. مردم کرمانشاه نیز از هرگونه کمکی به این دولت دریغ نکردند. اما در آنجا نیز عامل اصلی شکست دولت موقت، سیاستهای آلمان و عثمانی در قبال آن دولت بود وگرنه در فداکاری مردم کرمانشاه برای دفاع از سرزمین ایران تردیدی وجود نداشت.۱۲
بدین ترتیب وفاداری عامه کردها به دولت قاجار تفسیری جز وفاداری به سرزمین ایران نداشت. همچنین زمانی که حکومت پادگانی رضاخان در ایران تشکیل شد شهر کرمانشاه صحنه شورشی بر علیه حکومت رضاشاه بود که جوانی بیست و پنج ساله به نام «محسن جهانسوزی» در بطن آن شورش وجود داشت. در منابع آمده است: محسن جهانسوزی به دلیل انحراف رضاشاه از حکومت مشروطه به پا خواست. به طوری که گفته شده است وی نه تنها وصیتنامه جهانگیرخان صوراسرافیل را از حفظ داشت و از فداکاری او همواره توصیف میکرد، بلکه در حواشی که بر کتب مختلف مینوشت به انقلاب مشروطیت و جانبازان در راه آن با دیده احترام مینگریست.۱۳
همچنین یکی از دلایل اولیه که در سال ۱۳۲۱هجری شمسی باعث شورش قاضی محمد از رهبران کرد مهاباد بر علیه حکومت پهلوی شد اصرار بر اجرا کردن اصول مشروطه از جمله تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در کردستان بود.۱۴
بدین ترتیب گرچه در بین اکثریت مطلق کردها وفاداری به سرزمین مصداق داشت اما باید اذعان کرد معدودی از قبایل کرد که همچنان در جهالت غوطهور بودند به مخالفت خود با مشروطه ادامه دادند. این مسئله بیشتر در کرمانشاه نمود پیدا کرد؛ چرا که معدودی از قبایل نا آگاه به دور سالارالدوله برادر محمدعلی شاه مخلوع جمع شدند. عشایر وابسته به این قبایل چارهای جز اطاعت کردن از خان آشوبطلب خود نداشتند.
اما باید افزود این عشایر جاهل هرگز در پی آن نبودند که به سرزمین ایران خیانت کنند. در واقع سران عشایر ضمن کمک به شاهزادگان قاجار نه تنها خود را به عنوان افرادی میهندوست و وفادار به سلطنت تصور میکردند بلکه این عمل برای آنها موفقیتهایی از قبیل رسیدن به قدرتی منطقهای و یا حتی فرامنطقهای و همچنین دسترسی به ثروت به دنبال داشت. گو اینکه تعریفی معین از سیاستهای این سران قدری سخت به نظر میرسد.۱۵
به نظر میرسد استان کرمانشاه بیشتر از کردستان شمالی در بطن حوادث بود. این مسئله چند دلیل داشت: نخست اینکه در این شهر هم طرفداران حکومت قاجار زیاد بودند و هم طرفداران مشروطه. دوم اینکه در این استان عشایر قدرتمندی وجود داشتند که وجود هرج و مرج ناشی از شکلگیری حکومت مشروطه را بهترین فرصت میدانستند که هر چه بیشتر منابع محلی را به یغما ببرند. یکی از تفاوتهای اساسی که اوضاع استان کرمانشاه با کردستان شمالی ایران داشت، پایگاه قوی شاهزادههای قاجاری در این شهر بود. یکی از این شاهزادههای قاجار، سالارالدوله برادر محمدعلی شاه و پسر سوم مظفرالدین شاه بود که به دلیل سابقه حکومت در بین ایلات کرد غرب کشور، با سران مهمترین قبایل و ایلات منطقه مانند نظرعلیخان از رهبران قبایل لر و داوودخان از رهبران کرد کلهر ارتباط برقرار ساخته و با این نیت که به تاج و تخت قاجاریه تکیه زند نه تنها با مشروطهخواهان از در مخالفت برآمد، بلکه برای حدود یک سال اوضاع غرب کشور را متشنج کرد. بر اساس نوشتههای انگلیسیها که در جای جای کتابهای آبی به چشم میخورد در این ایام آشوب و اغتشاش سراسر شهر و حوالی کرمانشاه را در بر گرفته بود و ایلات و عشایر که چهارچوبه جمعیتی کرمانشاه را تشکیل میدادند از این رهگذر به غارت مردم دست میازیدند. هر قبیله و ایلی از آنجا که مسلح بودند به طرفداری از یک گروه خاص به چپاول طرف مقابل میپرداختند. مشروطیت برای ایلات معنای دیگری داشت. «هنگامی که ایلیاتیها و ولایتیها میخواستند به قتل و غارت در جایی اشاره کنند میگفتند مشروطه شد».۱۶ در این دوره در کرمانشاه چنان رؤسای قبایل به میدان آمدند که مستشاری انگلیسی، شهر کرمانشاه را با وجود رؤسای قبایل بسیار آن را به برکه کوچکی تشبیه کرده که گنجایش این همه ماهی بزرگ را ندارد.۱۷ از طرفی سیفالدوله برادر عینالدوله۱۸، حکمران کرمانشاه که مردی مستبد و از طرفداران سرسخت محمدعلی شاه بود بدون توجه به تلگرامهای مجلس در جهت رسیدگی به شکایات مردم و همچنین اعلام بیطرفی، به عنوان رهبر مخالفان مشروطه عمل میکرد و به این مشکلات دامن زده و اوضاع را آشفتهتر میساخت. در کرمانشاه حامیان مشروطه به علماء عتبات متوسل شدند و تلگرامی برای علماء ثلاثه نجف مخابره نمودند. ناظمالاسلام کرمانی در ذیل حوادث روز دوشنبه ۱۳ ذیالحجه سال ۱۳۲۴ قمری مینویسد: «امروز مجلس تعطیل است. در انجمن طلاب مذاکره از اختلاف کرمانشاه بود که در کرمانشاه اختلافی بزرگ در قبول مشروطیت به میان آمده، بالاخره رجوع به علماء عتبات کردهاند. علماء نجف یعنی جناب حجتالاسلام آقای حاجمیرزاحسین خلیل و جناب حجتالاسلام آقای آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و جناب آقای شیخ عبدالله مازندرانی حکم کردهاند به وجوب مشروطیت دولت ایران و اینکه مردم اطاعت احکام مجلس شورای ملی را بنمایند. با این وصف جمعی از مستبدین و علماء مخالفت نموده مانع انتخاب وکلا میباشند. ولی امام جمعه کرمانشاه با نهایت میل در امر مشروطیت و امر انتخاب ساعی است از بذل مال و جان دریغ نمیفرماید. بنای طلاب بر این شد که مجلس رسماً از دولت بخواهد که مانعین مشروطیت را جلوگیری نماید».۱۹
اما این اقدام مشروطهخواهان نیز سودی نبخشید چون نه تنها امام جمعه کرمانشاه فوت و به قولی مسموم شد،۲۰ بلکه سیفالدوله همچنان در عقیده و مرام خویش در دشمنی با مشروطهخواهان مصر بود. طرفداران مشروطیت از ترس جان به کنسولگری انگلیس پناه بردند. در این مورد نیز مانند تهران، این عمل بهانه به انگلیسیها داد تا استقرار مشروطیت در ایران را به کمک مستقیم خود ارتباط دهند. طبیعی بود که مخالفان مشروطه این عده را که به کنسولگری انگلیس پناهنده شده بودند، خائن به وطن و سرزمین تصور کنند. حتی افراد مشروطهخواهی بودند که به هیچ عنوان پناهندگی به سفارتهای بیگانه را قبول نداشتند. یارمحمدخان در زمره این افراد مشروطهخواه کرمانشاه قرار داشت که شخصی به نام علینقی وزیری را بدین دلیل که به کنسولگری روسیه پناهنده شده بود، به قتل رساند.۲۱ ملکزاده در ذیل حوادث شهرهای ایران در این ایام، راجع به اوضاع کرمانشاه مینویسد: «این شهر، که مرکز غرب ایران است و بیش از سایر شهرها، مردان مستبد و مقتدر دارد، در طلوع مشروطیت میدان جنگهای خونین و قتل و غارتهایی شد که در سایر ایران نظیر آن دیده نشده بود. حاکم شهر حاجی سیفالدوله، برادر عینالدوله، مرد مستبدی بود و نمیخواست وکلایی برای مجلس انتخاب شوند. این بود که به مخالفت مشروطهخواهان برخاست و در نتیجه جنگ در میان دو دسته در گرفت و مستبدین خانههای ملاهای معروف را که مخالف مشروطه بودند مرکز خود قرار دادند و مشروطهطلبان در قنسولخانه انگلیس و تلگرافخانه اجتماع کردند. شهر به کلی در حال تعطیل بود، بازارها بسته و هزاران مرد مسلح از دو طرف شب و روز با هم جنگ و تیراندازی میکردند، چندین هزار نفر از ایلات مسلح اطراف کرمانشاه به تحریک مستبدین به شهر هجوم بردند بازارها و خانهای مردم را غارت کردند و عدهای بیگناه را کشتند».۲۲
پناهندگان مدتی در کنسولگری بودند تا اینکه در نتیجه اعتراضات سفارت انگلیس و شکایات مردم و متحصنین، سیفالدوله مستبد عزل گردید و ظهیرالدوله که مردی خیرخواه بود به جای وی منصوب گردید.۲۳ مأموران دولت انگلستان کهخواهان بیرون آمدن متحصنین کنسولگری بودند ترتیبی دادند که هر چه زودتر آنان خارج شوند. به همین دلیل بین مجلسیان و اتابک جلساتی برگزار گردید و متعاقب آن تلگرافی به کرمانشاه مبنی بر حفظ جان متحصنین و بیرون آمدن آنان از کنسولگری مخابره شد. متحصنین بیرون آمدند اما ناآرامیها همچنان ادامه داشت. بر اثر این ناآرامیها حدود دو یا سه هزار نفر از مردم کرد جمع شدند و به طرف تهران رهسپار شدند. اما قتل علیاصغرخان اتابک و بروز آشفتگی ناشی از آن، مجالی برای اظهار تظلم این عده باقی نگذاشت.۲۴
از مجموع رویدادهای کرمانشاه میتوان نتیجه گرفت که: اول آنکه در اینجا نیز مانند کردستان شمالی، حکومت قاجار گرچه تحفهای جز فلاکت و رکود اقتصادی برای مردم منطقه به ارمغان نیاورده بود، اما در همان حال هم، مانند دوره رضاشاه، مستقیماً رودرروی مردم کرد قرار نگرفته بود. دوم آنکه کاربرد لفظ «مستبدین» و «طرفداران کرد استبداد» از سوی مورخین اطلاق میشد و گرایش بعضی از مردم کرد به شاهزادههای قاجار در کرمانشاه، در نظر حامیان حکومت قاجار، به معنای حمایت از استبداد نبود بلکه حمایت از حکومت مستقر (قاجاریه) در ایران بود. پس در اینجا هم حمایت بعضی از مردم از حکومت قاجار خصوصاً شاهزادههای قاجاری به معنای پیوند منافع دو طرف نبود، بلکه مخالفان مشروطه نه تنها حمایت از حکومت قاجار را وظیفه خود، بلکه «حمایت» را به مفهوم «وفاداری به سرزمین» میدانستند. این نکته به معنای این نیست که شاهزادگان قاجاری در کرمانشاه به مفهوم وفاداری به سرزمین ایران آگاهی کامل داشته باشند، چون از نظر آنان حکومت یعنی چپاول و غارت مردم، یعنی استفاده کردن از تودههای مردم برای رسیدن به اهداف جاهطلبانه. همچنین این مسئله به معنای آن نیست که طرفداران حکومت قاجار تماماً وطنپرست و میهندوست بودند، بلکه در همان حال بودند عدهای که صرفاً به خاطر خوی استبدادی خود با شاهزادگان قاجار همراه شدند، اما تعداد این عده بسیار اندک بود.
اما علمای کرد، مانند همتایان شیعهشان در تحولات دوران مشروطیت به شکلی فعال ظاهر شدند. در واقع این قشر نقش روشنفکران را به عهده گرفتند و به همراه بازاریان اولین انجمنهای آزادیخواهان را تشکیل دادند. یکی از چهرههای شناختهشده در میان مشروطهخواهان کرد در آن دوران روحانی برجسته «شیخ محمد مردوخ» است که به قولی مؤسس اولین انجمن سنندج محسوب میشد. نوشتههای او درباره رویدادهای انقلاب مشروطه از ارزش وقایع نگاشتی عمدهای برخوردار است. مردوخ درباره پیدایش نخستین انجمنهای کردستان مینویسد: «پس از عزل وزیر همایون، روز جمعه نهم محرم ۱۳۲۵هجری قمری تلگراف حکومت میرزا اسماعیلخان ثقةالملک رسید. روز پنجشنبه ۱۱ ربیعالاول وارد کردستان گردید. ثقةالملک بر حسب ظاهر از طرف دولت، حکومت داشتند اما باطناً از طرف ملیون وطرفداران مشروطیت مأمور بود که اهالی کردستان را با اوضاع مشروطیت آشنا نموده این منطقه را ضمیمه قوای ملی بسازد».۲۵ ثقةالملک در هر فرصتی ضرورت و اهمیت استقرار نظام مشروطه را پیش کشیده و مردم سنندج را با اهداف انقلاب آشنا میکرد.
به نظر میرسد که در میان کردهای ساکن تهران هم گرایش به مشروطه وجود داشته است و مردوخ تسریع میکند که پیش از مذاکره با ثقةالملک از سوی کردهای مقیم مرکز به او پیشنهاد شده بود که در کردستان انجمنهای ملی تشکیل دهد.۲۶ علاقه کردهای ساکن مرکز به تشکیل انجمن، بیشتر از حساسیت و تمایل بازرگانان و بازاریان کرد به برقراری نظام ملی و حاکمیت قانون ناشی میشد و در نخستین انتخابات مجلس دارالشورا که در اواسط شعبان ۱۳۲۴ ه.ق به پایان رسید، امینالتجار کردستانی به عنوان نماینده کردستان از طبقه پیشهوران انتخاب شد.۲۷ انتخاب وی نشان میدهد که اشراف محلی نتوانستند فرد مورد نظر خود را به مجلس بفرستند و نیز مؤید این واقعیت است که بازرگانان آنقدر انسجام و ایمان به مشروطیت داشتهاند که توانستهاند سخنگویی از طبقه خود را به عنوان نماینده همه کردها روانه مجلس سازند. به هر حال یک ماه پس از مذاکرات ثقةالملک حاکم سنندج و شیخمحمد مردوخ، اولین انجمن مشروطهخواهان آن شهر به نام انجمن صداقت تشکیل شد و بیشتر اعضا و هواداران آن از تجار و بازاریان، روحانیان و افراد طبقه متوسط شهر بودند. مردوخ به این نکته اشاره دارد که انجمن صداقت و فعالیت آن با مخالفت صریح اشراف محلی، زمینداران و رؤسای عشایر روبرو شد و افراد بانفوذی مانند میرزایوسف مشیر دیوان، پیشکار حکومت اعلام کرد که مأمورین دولت و دیگر اقشار کردستان بایستی مطیع اوامر پادشاه باشند نه گوش بر آواز سید و ملا و بازاری.۲۸
مشیر دیوان به همراهی دیگر اشراف منطقه مانند آصف کردستانی، دسته مسلحی برای مهار انجمن صداقت و سرکوب مشروطهخواهان تشکیل داد ولی چون حاکم کردستان خود مشروطهخواه بود، نتوانست علناً کاری از پیش ببرد. در یک طرف علما و در رأس آن شیخمحمد مردوخ بودند که در تحولات مشروطیت در سنندج نقش داشتند؛ چون نه تنها ریاست انجمن صداقت با شیخمحمد مردوخ بود، بلکه شخصیت وی به عنوان روحانی شاخص کردستان و مدرس و واعظ بزرگ سنندج مسلماً به رشد انجمن بسیار کمک کرد. در طرف دیگر بازرگانان و تجار نیز نقش مهمی در شکلگیری انجمنها به عهده داشته، به علاوه پایگاه قوی در بین مردم داشتند. انتخاب یک بازرگان به سمت نماینده کردستان در مجلس شاید تأییدی بر این مدعا باشد.
در اولین اعلامیه انجمن صداقت درباره اهمیت مشروطیت، استدلال شده که دولت مشروطه با موازین اسلامی هماهنگ است و کشور ایران نمیتواند از آن بینیاز باشد و تشکیل مجلس ضرورتی است انکارناپذیر که هدف اصلی آن، اجرای مقررات و موادی برای مهار ساختن اختیارات شاه است و مجموعه آن مواد قانون نام دارد.۲۹ انجمن در بیان خود میکوشید مشروطیت را موافق اسلام نشان دهد و دلیل آن این بود که طرفداران قاجار در کردستان مدعی بودند که اهل سنت به پیروی از آیه اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم باید تنها از شاه اطاعت کنند و مشروطیت با این اصل اسلامی منافات دارد.
بدین ترتیب حقایق مسلم تاریخی نشان میدهد که کردها هرگز سعی نکردند به عنوان ناسیونالسیم کرد حقوقی جداگانه برای خود طلب کنند بلکه به طور کامل به خدمت ناسیونالیسم ایرانی درآمدند و به سلطنت ایران وفادار ماندند. گذشته از انجمن صداقت، انجمنهای کارگران، حقیقت، اخوت و صلاحت نیز در ولایت کردستان تشکیل شد که همگی فعالیت رسمی داشتند. در شهر سقز انجمنی زیر نظر شاعر، خطاط و قاضی معروف آنجا «ملامحمدکریم» که به کوثر تخلص میکرد تشکیل شد و او در تشویق مردم سقز برای پیوستن به انجمن و همکاری با مشروطهخواهان نقش عمدهای داشت.۳۰ همچنین در شهر ساوجبلاغ «قاضی فتاح» عموی «قاضی محمد»۳۱ انجمن مشروطهخواهان آن شهر را تشکیل داد. در همان حال هیأت ترقی کردستان و کرمانشاه اصرار داشت که تشکیلات عدلیه کردستان هر چه زودتر تأسیس شود و سرانجام بر اثر پافشاری هیأت ترقی محاکم عدلیه مرکب از محکمه ابتدایی حقوق، محکمه ابتدایی جزا و محکمه تجارت در شهر سنندج تشکیل شد.۳۲
به این ترتیب کردها نشان دادند که وفادار به ایران و آماده خدمتگزاری به نظام مشروطه و برخورداری از مواهب مشروطیت هستند. دلیل اصرار هیأت ترقی بر تشکیل محاکم، گرفتن امتیازاتی از مشروطیت نبود بلکه صرفاً این بود که از اعمال نفوذ مقامات محلی جلوگیری کنند.۳۳
با به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه و آغاز دوره استبداد صغیر و شکلگیری شورشهای تبریز و رشت و بختیاریها، کردستان و کرمانشاه نیز شاهد فداکاریهای مردم خود در دفاع از مشروطیت بود. در رأس این فداکاریها، مجاهدی کرمانشاهی به نام «یارمحمدخان» قرار داشت. یارمحمدخان فرزند میرزامحمد زردلانی و بلقیس و مادرش از طایفه بالاوند بوده است.۳۴ یارمحمدخان در ابتدا شغل بارفروشی داشت و به دلیل نزدیکی محل کار او به مسجدی که آقامحمدمهدی مجتهد کرمانشاهی امام جماعت آن بود، وی تحتتأثیر شخصیت و کرامات مجتهد قرار گرفت. در آغاز مشروطهخواهی و قیام اهالی کرمانشاه بر علیه سیفالدوله که شخصیتهای مذهبی و سیاسی طرفدار مشروطیت در خطر ترور سیاسی توسط ایادی دولتمردان قرار گرفتند، آقامحمدمهدی، نظر به اطمینان و اعتماد به اندیشه و اعمال یارمحمدخان و حسینخان از نزدیکان یارمحمدخان آنها را محرم و محافظ خود قرار داده و هر دو پس از فراغت از کار روزمره در سفر و حضر و تحصن همراه او بودند. یارمحمدخان در جلسات سری و مجالس مشروطهطلبان کرمانشاه که با حضور افراد زیادی از مردم کرمانشاه۳۵ و غالباً به صورت مخفی و شبانه تشکیل میگردید، محافظ آقامحمدمهدی بود و در آن جلسات شرکت میکرد و در مباحثهها از کیفیت امور آگاه و در جریان اوضاع قرار میگرفت. در همین جلسات با حاجحسن اعتمادالرعایا مشهور به حاج اعتماد از بازاریان خوشنام و متدین و مشروطهخواه که املاکی نیز در حومه کرمانشاه داشت، آشنا گردید. حاج اعتماد از مریدان محمدمهدی بود که سهم امام و خمس و وجوهات را به مانند سایر مشروطهخواهان شهری و عشایر به آقا میپرداخت و ارتباط مذهبی و سیاسی اعتقادی بین محمدمهدی و حاج اعتماد برقرار بود. توجه و اعتماد آقا به یارمحمد و حسینخان که از پیکهای محارم طرفین بودند، موجب توجه حاج اعتماد به یارمحمد و الفت روزافزونی بین آن دو گردید، به طوری که به دور از تضادهای طبقاتی و تفاوتهای اجتماعی یارمحمد، حاج اعتماد را «داشی» یعنی برادر بزرگ خطاب میکرد و در گرفتاری زندگی حاج اعتماد پشتوانه او محسوب میشد.
در زمانی که ظهیرالملک خوشنام امور حکومتی کرمانشاه را به عهده گرفت، یارمحمد به توصیه محمدمهدی و حاج اعتماد، در صف توپچیان حکومتی استخدام گردید و کار بازار را رها کرد. اما روح سرکش و غلیان درونی و ذات آزادیخواهی که در کالبد او جای گرفته بود، او را به این مراتب و اطاعت از فرمانده نظامی بالاتر از خود قانع نمیساخت و با تمام توجه حاکم وقت به محض استمداد مجلس شورای ملی در خرداد ۱۲۸۷ با داشتن عائله و زن و فرزند و مادر و برادران خردسال، که تحت تکفل او بودند، به تکاپو افتاد تا شاید خود را به مرکز انقلاب در هر کجای ایران برساند و در کنار سایر همگنان پرچم آزادیخواهی را بر افرازد. بیگمان تعهد مخارج زندگی و تهیه اسلحه و تأمین هزینه افراد تحت تکفل در طول مسافرت برای یارمحمدخان و حسین، توسط حاج اعتماد تأمین میشد. در این دوره همچنین کمیتهای به همت میرزا احمدخان و میرزاعلیخان و حاج مشیرالرعایا و آقامحمدمهدی برای انجام امور مالی و تدارکاتی مجاهدین در کرمانشاه تشکیل که هزینه سفرهای بعدی و انجام امور تبلیغی و نظامی در محدوده شهر از آن طریق تأمین میشد.۳۶
احمد کسروی مینویسد: «از روزی که محمدعلی شاه به باغشاه رفت و در میان او و مجلس کشاکش برخاست از همه شهرها تلگراف میآمد و همه اینها نوید ایستادگی و یاوری میدادند. ولی اینها همه رویهکارانه میبود... تبریز که ایستادگی نمود و یازده ماه در جنگ و کشاکش میبود، با اینکه از گرجیان و ارمنیان و ترکان و قفقازیان به یاوری آمدند، از شهرها[ی ایران] کسی نیامد، تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند، یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان او بودند. در آن روز که مجلس به همه شهرها تلگراف فرستاده یاوری میطلبید، یارمحمدخان با یک برادر و یک دوست که نامهای هر دو حسین میبود (حسینخان امیربرق، سیدحسین نصرتالمله) تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر (حاج نعلبند) آهنگ تهران کردند که به یاری دارالشورا برسند، ولی چون به قم رسیدند، در آنجا از داستان بمباران آگاهی یافته، ناگزیر گردیدند که خود را نهان دارند. ولی چون چند روزی گذشت، آوازه ایستادگیهای تبریز به آنجا رسید و این بود [که] یارمحمدخان و همراهانش مردانه آهنگ تبریز کرده، از بیراهه خود را به آنجا رسانیدند و تا پایان جنگهای تبریز در آنجا میبودند و همیشه دلیریها و مردانگیها مینمودند.»۳۷
پس از ورود یارمحمدخان (سردار مجاهد) به تبریز عدهای دیگر از مشروطهخواهان کرمانشاهان به آنها پیوستند، از جمله حسینخان معاون، محمدصادقمیرزا دولتداد، دوتن از فرزندان قوامالرعایا (حاجاسماعیل و ابراهیم)، اسماعیلخان گوران، میرزاعلیخان گوران، میرزاحسنخان ممتحن، مهدی پهلوان رضا، لاهوتیخان، عبدالحسین ترکه و...۳۸ در واقعه حمله ارشدالدوله به تبریز و عقبنشینی و فترت در دستههای مجاهدین، کسروی مینویسد: «سواران کار را سخت دیده بایستادند و هر چند تن به پشت دیواری درآمده به پیکار پرداختند، در این میان کسانی از دلیران مجاهدان، سردار (مجاهد) را در راه دیده از پشت سر او به رزم برگشته بودند، از جمله یارمحمدخان کرمانشاهی و حسن کرد هر یکی از اینان هم سنگری گرفته جانبازانه به جنگ درآمدند و از این گوشه و آن گوشه به گلولهباران پرداختند...».۳۹ کسروی همچنین در واقعه جنگ شام غازان یا واپسین جنگ آورده است: «بار دیگر تبریز پر از شور و هیاهو بود. در این روز مجاهدان با شور تازهای درآمده بر آن بودند تا دشمن را از جا بکنند. ولی افسوس در گام نخست باسکرویل، جوان امریکایی را از دست دادند... از کسانی که در پشت سر او بودند، من چند تن را میشناسم و اینک نام میبرم. حسینخان کرمانشاهی؛ این حسینخان یکی از دلیران مجاهدان و همان کسی است که همراه یارمحمدخان به تبریز آمده بودند.۴۰ حسینخان در این قضایا جان خود را از دست داد.» ستارخان سردار ملی، زمانی که روزنامههای حبلالمتین و کلکته از فداکاران نهضت مشروطیت یاد میکند و اشارهای به یارمحمدخان نداشتند، طی نوشتهای به روزنامههای مزبور فداکاری و از خودگذشتگی و مردانگی یارمحمدخان را یادآور گردید.۴۱ و سپس در تأیید شخصیت سیاسی و نظامی یارمحمدخان و حسینخان، توسط تقیزاده به سپهداراعظم نامهای نوشت: «توسط جناب مستطاب آقای تقیزاده دامت برکاته، حضور مبارک بندگان حضرت مستطاب اجل اشرف اعظم مدظلهالعالی، معتمدیالسلطان یارمحمدخان و حسینخان کرمانشاهی که در این مدت با یک غیرت فوقالعاده در مقابل جنود استبداد با این خادم ملت داد مردی داده و از اشخاصی هستند که تمام جراید حتی حضرت آقای تقیزاده تصدیق بر مجاهدت حقیقی او دارند، چند روز قبل در انجمن مقدس ایالتی هم توصیه مشارالیهما را نموده این خادم ملت نیز استدعای مخصوص از حضور مبارک مینماید که محض جبران فداکاریهای صادقانه مشارالیها که همه نوع لیاقت خدمتگزاری را دارند به ریاست سواره یا افواج نظامی حدود کرمانشاهان و منصب شایانی مفتخر و سرافراز فرمایید، مشغول خدمتگزاری بوده باشند، مایه امیدواری عموم مجاهدان خواهد بود. خادم ملت ستار».۴۲
با انحراف مشروطیت و پراکنده شدن مجاهدان و تصرف تبریز توسط قوای روس، این تنها یارمحمدخان بود که صادقانه در راستای آرمانهای مشروطیت گام مینهاد. کسروی در این باره گوید: «بدینسان یارمحمدخان به یک کار بسیار غیرتمندانه برخاست. با آنکه زمان گذشته و این هنگام ستارخان پاشکسته به گوشهای خزیده و یفرمخان زیر خاک رفته و حیدرخان عمواغلی از ایران بیرون افتاد و تبریز، آن کانون غیرت، به دست روسیان آمده و مجاهدان آنجا یکدسته جان باخته و یکدسته به خاک عثمانی گریخته بودند. با اینهمه چون کاری بود غیرتمندانه و جانبازانه و به هر حال مایه روسفیدی ایران بود، میباید ارج آن را دانست و از ستایش باز نایستاد با همه این دیری باز زمینه نیکی در میان میبود و انبوه مردم از زبونی ناصرالملک و همدستان او در برابر دولت... سخت رنجیده و آماده تکان میایستادند... یارمحمدخان غیرت نموده و درفش برافراشته بود... اگر در این هنگام کسانی از سردستگان آزادی از آنان که سیاست میدانستند و به سختی میتوانستند به کرمانشاهان شتافتندی و آنجا را کانون شورش گرفتندی و جانبازانه کوشیدندی بدانسان که در سال ۱۲۸۷ ستارخان و تبریزیان کوشیدند، چه کارها که پیش نبردندی ولی افسوس که چنین کسانی در میدان نمیبودند و پیشروان آزادی پراکنده شده و کسانی از آنان نیز در اروپا پی کارهای خود را میداشتند. یارمحمدخان تنها با دسته اندک از مجاهدان میکوشید و شهر کرمانشاهان را در دست میداشت... دولت نخست برای کاستن از ارج یارمحمدخان نام هواخواهی سالارالدوله بر وی میگذاشت و چون بدینسان سالار به کرمانشاه آمد، دستاویز بهتر به دست دولت افتاد ولی به راستی این است که یارمحمدخان و یاران او از دشمنیهای دولت با آزادی و مشروطه به ستوه آمده و به جلوگیری از آن میکوشیدند و به همین نام تلگرافها فرستاده از دولت باز شدن مجلس را خواستار میشدند و آن سالارالدوله بود که به یارمحمدخان پیوست و برای پیشرفت کار خود با هواخواهان مشروطه همدستی نمود. و این راست است که سالارالدوله این هنگام مشروطهخواهی از خود نشان میداد و یارمحمدخان و همراهان او با اینکه مشروطهخواهی او را دروغ میدانستند ناگزیر شده با وی همراهی مینمودند».۴۳
دکتر مهدی ملکزاده مینویسد: «... یارمحمدخان یکی از شجاعان انقلاب مشروطیت و جنگهای شش ساله است، اگر گفته شود که در شهامت و جوانمردی و پاکدلی و پاکدامنی و سادهلوحی و ایمان به آزادی و مشروطیت در میان مجاهدین کمنظیر بود گزافگویی نشده... حسینخان برادرخوانده یارمحمدخان هم در جنگهای گذشته کشته شد و این دو برادر شجاع و باایمان اول کسانی بودند که به یاری مجلس شتافتند و یکی بعد از دیگری در راه آزادی شهید شدند. باید اقرار کرد منظور و مقصود سیاست دمکراتها هر چه بود یارمحمدخان جز آزادی و حکومت ملی و سربلندی ملت ایران هدفی نداشت».۴۴
نتیجه
کردهای ایران برخلاف کردهای عثمانی هرگز از مشروطیت به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف شخصی و یا ملیگرایی کردی استفاده ننمودند. بلکه در ابتدای امر بدین تصور که مشروطیت با ایرانی بودن کردها منافات دارد و ممکن است به تجزیه کشور بینجامد، و نیز به دلیل وفاداری به سلطنت ایران، با آن مخالفت نمودند. برای اثبات این مهم چند دلیل قابل طرح میباشد: نخست آنکه حکومت قاجار، برخلاف حکومت رضاشاه، هرگز به طور مستقیم کردها را سرکوب ننموده، همچنین کاربرد زبان کردی را در جامعه کردستان و کرمانشاه ممنوع ننموده بود. از نظر کردها حکومت قاجار هنوز حکومت قانونی محسوب میشد و وفاداری بدان، به منزله وفاداری به «سرزمین ایران» قلمداد میشد. دوم اینکه کردهای ایران برخلاف کردهای عثمانی هرگز از مشروطیت به عنوان وسیله و حربهای جهت رسیدن به اهداف تجزیهطلبانه استفاده ننمودند. در واقع آنها این فرصت را داشتند که به آزمایش این مهم بپردازند اما اینکه به این اقدام دست نیازیدند، حکایت از آن داشت که آنها خود را جدا از سرزمین ایران و سایر ملتهای مقیم ایران تصور نمیکردند. تمام شورشهایی که در دوره معاصر رخ داده و کردها در رأس آن بودهاند با تحریک یا انگلستان و یا روسیه به جنبشهای تجزیهطلبانه تبدیل میشد.
پانوشتها
* کارشناس ارشد تاریخ و مدرس دانشگاه.
١- دیوید مک داول: تاریخ معاصر کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، پانیذ، چ اول، ۱۳۸۰، ص ١٥٤.
2- La revue du people mediterraneens.decambre 1994. les kurds et les etas. genese et structure du nationalisme kurd en Iran. le der abbas vali. P 149.
۳- حمید مؤمنی، درباره مبازات کردستان، تهران، شباهنگ، ۱۳۵۸، ص ۲۵.
۴- مجتبی برزویی؛ اوضاع سیاسی کردستان از سال ۱۲۵۸ تا ۱۳۲۵ه ش، تهران، فکر نو، چ سوم، ۱۳۷۸.
۵- کریس کوچرا؛ جنبش ملی کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، انتشارات نگاه، چ اول، ۱۳۷۳، ص ۲۱.
۶- جان ویشارد: بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران، نوین، ۱۳۶۳، صص ۴۸ -۴۹.
۷- تاریخ معاصر کرد. ص ۱۱۹.
۸- ن. ا خالفین: خه بات له ری کوردستاندا (مبارزات ملت کرد در کردستان)، ترجمه جلال تقی (به زبان کردی)، سلیمانیه، چاپخانه قیام، ۱۹۷۱، ص ۱۸۵.
۹- ریچارد کاتم: ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۱، ص ۱۰۹.
۱۰- کرد و کردستان و توابع یا تاریخ مردوخ، ج ۲، ص ۲۷۴.
۱۱- همان، ص ۲۷۴.
۱۲- برای اطلاعات بیشتر ر.ک: محمدعلی سلطانی: تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۴، تهران، انتشارات سها، ۱۳۷۳، صص ۸۹۸- ۸۹۹.
۱۳- فتحالله نوری اسفندیاری، رستاخیز ایران (مدارک، مقالات و نگارشات خارجی ۱۳۲۲- ۱۲۹۹ شمسی)، چاپ سازمان برنامه تهران، ۱۳۳۶، ص ۳۲۲.
۱۴- ر.ک: نادر پروین: «زمینههای شکلگیری شورش مهاباد»، فصلنامه مطالعات تاریخی تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز ۱۳۸۶، شماره ۱۸.
۱۵- برای اطلاع بیشتر ر.ک: ایل کلهر در دوره مشروطیت. علیرضا گودرزی، کرمانشاه، انتشارات کرمانشاه، ۱۳۸۱.
۱۶- محمدعلی کاتوزیان: دولت و جامعه در ایران (انقراض قاجار و استقرار پهلوی)، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۹، ص ۸۵.
۱۷- وزارت خارجه، سند مورخه دسامبر ۱۹۴۳، ش ۳۷۱/۳۵۰۹۲، دفتر وقایع روزانه کنسولگری کرمانشاه.
۱۸- ر.ک: تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۴، صص ۶۳۹-۶۶۰.
۱۹- ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۴، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، نشر پیکان، ۱۳۷۷، ص ۷۱.
۲۰- همان، ص ۷۲.
۲۱- تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۴، ص ۶۵۵.
۲۲- مهدی ملکزاده: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۷، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۱، ص ۴۵۴.
۲۳- همان، ص ۴۵۵.
۲۴- ایل کلهر در دوره مشروطیت، ص ۴۰.
۲۵- تاریخ مردوخ، ج ۲، ص ۲۳۸.
۲۶- همان.
۲۷- تاریخ مشروطه ایران، ص ۱۶۸.
۲۸- تاریخ مردوخ، ج ۲، ص ۲۳۸.
۲۹- همان، ص ۲۴۲.
۳۰- خالد خاکی: نظری به کردستان و دیداری با شعرای کرد، تهران، انتشارات شرق، ۱۳۵۶، ص ۱۰۱.
۳۱- همان.
۳۲- شیخمحمد کردستانی؛ تاریخ مردوخ یا تاریخ کرد و کردستان، ج ۲، سنندج، انتشارات کتاب غریقی، چ هشتم، ۱۳۵۱ صص ۲۷۵- ۲۷۶.
۳۳- همان، ص ۲۷۷.
۳۴- اردشیر کشاورز: ایلات و طوایف کرمانشاهان، کرمانشاه، طاق بستان، صص ۷۸۹- ۸۰۵.
۳۵- تاریخ مفصل کرمانشاهان. ج ۴، ص ۶۵۱.
۳۶- همان، ص۶۵۳.
۳۷- تاریخ مشروطه ایران، ج ۲، ص ۶۷۳.
۳۸- تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۴، ص ۶۴۸.
۳۹- تاریخ مشروطه ایران، ج ۲، ص۸۵۰.
۴۰- همان، ص ۸۹۶.
۴۱- احمد کسروی: تاریخ هجده ساله آذربایجان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، ص ۵۳۷.
۴۲- تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۴، ص ۶۴۹.
۴۳- تاریخ هجده ساله آذربایجان، صص ۵۳۱- ۵۳۳.
۴۴- مهدی ملکزاده: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. ج ۷، تهران، انتشارات علمی، چ دوم، ۱۳۷۱، ص ۲۴۸.
برگرفته از فصل نامه مطالعات تاریخی – شماره 44 - مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات