رمزگشایی از نمایندگی شهید مطهری در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
بررسی اصالت یک ادعا در مورد شهید مطهری
4 بازدید
حیرانی مبارزین
در اوایل زندانی شدنم، نسبت به دیدگاههای آقای مرتضی مطهری با دیده تحقیر مینگریستم. گاه به خود میگفتم خوب است آقای مطهری بیاید اینجا تا مسائل درسهای شناخت را به او بیاموزم. اما مدتی که با اعضای سازمان مجاهدین خلق حشر و نشر یافتم آن هم به لطف زندانی شدن با آنها فهمیدم که تفکر من اشکال دارد و درست نیست؛ بدین ترتیب با مطالعه قرآن و نهجالبلاغه به عقیدهای مخالف عقیده پیشین رسیدم. [1]
این بخشی از خاطرات مرتضی الویری است. او پس از آنکه متوجه التقاط سازمان مجاهدین خلق میشود، به همراه جمعی از دوستانش گروه فلاح را میاندازد. یکی از 7 گروهی که با ائتلاف با یکدیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را پدید آوردند.
او چندی بعد به نمایندگی از گروه خود به نجف میرود تا از امام خمینی سوالات گروه درباره برخی ابهامات آنها در مبارزه مسلحانه را بپرسد. اما جواب امام خارج از انتظار او بوده است. او عبارات امام را چنین نقل میکند: «فعلاً مبارزه مسلحانه به صلاح نیست و کار فرهنگی روی مردم، مقدم بر هرکار دیگری است. تا زمینه های مردمی فراهم نشده باشد، مبارزه مسلحانه کاری از پیش نخواهد برد.» [2]
مبارزه مسلحانه و امام
البته این مخالفت امام گویا مربوط به اصالت دادن به مبارزه مسلحانه بوده است. چنانکه شهید بهشتی در یک مصاحبه میگوید: «امام احتمالاً با استفاده صحیح از سلاح در مبارزه با رژیم موافقت داشتند [...] از سؤالاتی که از ایشان درباره استفاده از وجوه شرعیه برای تهیه سلاح و تأمین هزینههای این گروههای اسلامی اصیل مسلح به عمل آمد و اجازهای که ایشان دادند به خوبی روشن است که ایشان با اصل مطلب موافق بودهاند؛ اما سخت مقید بودند که اساس مبارزه، انقلابی فکری و اجتماعی و سیاسی باشد [...] بدین معنا که بازوهای مسلح تنها در حد ضربه وارد آوردن به دشمن به کار رفت؛ اما آنچه دشمن را از پای در آورد، حرکت گسترده انقلابی، اجتماعی، سیاسی و اسلامی مردم ما بود که به صورت یک سیل خروشان و یک توفان عمومی کاخ بیداد رژیم را از بیخ و بن برکند و نابود کرد.»[3]
یکی از نمونههای موید نظریه شهید بهشتی، ماجرای گروه توحیدی صف است. شهید محمد بروجردی که توسط شهید عراقی توصیه شده بود، وقتی در نجف به خدمت امام میرسد و درباره اقدامات گروه خود میگوید، از سوی امام تنها از اقدام بر علیه ارتش منع میشود: «این کار شما ارتش را عملا به سوی شاه سوق خواهد داد و شاه انگیزه پیدا خواهد کرد که ارتش را مقابل شما قرار دهد. در میان ارتش افرادی هستند که تمام وجودشان تعلق به اسلام و ملت دارد.» امام سپس آیه 190 سوره بقره را تلاوت کردند: « وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» نتیجه این دیدار، حمله به مستشاران نظامی آمریکایی در دستور کار گروه توحیدی صف قرار گرفت. [4]
غافلگیری امام
امام درباره اینکه در مسائل اعتقادی و سیاسی در داخل ایران به چه کسی رجوع کنند هم مجدد الویری را غافلگیر کردند: «ایشان آقای مرتضی مطهری را معرفی کردند و گفتند: آقای مطهری فرد با تقوایی است و میتوانید به ایشان رجوع کنید. من از معرفی آقای مطهری بسیار غافلگیر شدم؛ چون گمان می کردم که در این باره افرادی را معرفی خواهند کرد که چندین بار زندان رفتهاند؛ افرادی مثل آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خامنهای و یا دیگران. من که در آن وقت فقط با محیطهای روشنفکری دانشجویی و مدتی هم با مجاهدین خلق ارتباط داشتم. از روحانیون مبارز همینهایی را می شناختم که نام بردم؛ و گمانم نمی رفت که امام آقای مطهری را معرفی کنند و روی ایشان تأکید داشته باشند.»[5]
بجز گروه فلاح، اعضای گروه فلق نیز که توسط شهید حاج مهدی عراقی که در پاریس با امام مرتبط شده بودند، در ایران به استاد شهید مرتضی مطهری ارجاع داده می شوند تا دیدگاهها و نظرات حضرت امام را از ایشان جویا شوند. این رابطه زمینهٔ آشنایی گروه فلق را با شهید محمد بروجردی رهبر گروه صف، فراهم آورد. آشناییای که بعدها منجر به ائتلاف 7 گروه مبارز و تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد.[6]
گروه توحیدی بدر، یکی دیگر از 7 گروه مذکور هم در ابتدا به منظور مقابله با این تشکیلات التقاطی شکل گرفته بود، با حساسیت، مباحث و آموزش های ایدئولوژیک را دنبال میکرد، به واسطه شهید شاه آبادی متوجه شد استاد مطهری روحانی مبارز مورد اعتماد امام است و آن شهید میگویند: «نماینده امام در همه موارد از اعتقادی سیاسی گرفته تا حرکت های اجتماعی، آیت الله مطهری هستند.»[7]
نقش محوری استاد
شهید مطهری از روزهای نخست سال 1356 که از نجف به ایران بازگشت، حامل پیامی از سوی امام خمینی برای مبارزین بود که «ریشه شجره خبیثه پهلوی از خاک بیرون است، همت کنید و برای همیشه او را به دور بیاندازید.»[8] از سوی دیگر با شناختی که شهید مطهری از انحراف فکری سازمان مجاهدین خلق پیدا کرده بود، یکی از نگرانیهای عمیق او از نفوذ این سازمان در آینده انقلاب اسلامی بود. از این رو شهید مطهری به تشویق سازمانهای مسلمانی پرداخت که به کنار زدن این گروه ااتقاطی کمک میکردند.
یکی از نمودهای این اعتقاد شهید مطهری را میتوان درجریان تشکیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» مشاهده کرد: پیش از انقلاب، گروههای مبارزی بودند که بهمنظور فعالیت علیه رژیم پهلوی تشکیل شده و در عرصههای مختلف مبارزه کردند. در بین سالهای 1349 تا 1357نیز هفت گروه مبارز سیاسی تشکیل شدند که همگی بهطور همزمان هم آرمانهای مشترکی بهویژه درخصوص تشکیل حکومت اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) داشتند و همچنین دارای مرزبندیهای مشخصی با سازمان مجاهدین خلق بودند. این هفت گروه عبارت بودند از: امت واحده، بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدین. [9]
گروه امت واحده در سال 1355 توسط دستهای از افراد متعلق به گروهها و سازمانهای مختلف که سابقۀ مبارزاتی و زندانی داشتند بهوجود آمد. بهزاد نبوی، محمد سلامتی، پرویز قدیانی و محسن آرمین، مهمترین چهرههای آن بودند.
گروه توحیدی بدر با محوریت حسین فدایی تأسیس شد و علی علیعسگری و حسن اسلامیمهر از دیگر اعضای آن بودند. نقش محوری در شکلگیری گروه توحیدی صف برعهدۀ محمد بروجردی بود و از دیگر اعضای این گروه که در دو شهر تهران و اصفهان فعالیت داشت، میتوان به سلمان صفوی، اکبر براتی، حسین صادقی و محمد عطریانفر اشاره کرد. شاخصترین چهرۀ گروه فلاح، مرتضی الویری و برجستهترین اعضای گروه فلق، مصطفی تاجزاده و حسن واعظی بودند.
گروه منصورون و موحدین، هر دو در خوزستان تشکیل شدند. اولی، در سال 1354 از اتحاد چند هستۀ مبارزاتی در اهواز، خرمشهر و دزفول باحضور افرادی چون غلامحسین صفاتی، محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر و علی شمخانی تشکیل شد. دومی نیز توسط شهید سیدحسین علمالهدی در اهواز.
این هفت گروه، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به توصیۀ استاد مطهری و تأیید امام خمینی (ره) در تاریخ 16/1/1358 ذیل «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» ادغام شده و اعلام موجودیت کردند.[10]
یک ادعای نادرست
شهید مطهری از مشوقین و حامیان اصلی شکل گیری سازمان بوده و در ابتدای کار، در چندین جلسه با اعضای سازمان دیدار داشته اند، ولیکن خیلی زود دستان ناپاک گروهک فرقان اجازه بهره مندی بیشتر از وجود ایشان را از سازمان گرفت.
بر این اساس برخی مدعی شدهاند شهید مطهری نماینده امام در سازمان بود؛ اما طبق اظهار محسن آرمین سازمان در آغاز ماهی یکبار خدمت امام میرسیده است و با توجه به اینکه سازمان حداکثر در اسفند سال 57 شکل گرفته است و احساس نیاز به داشتن رابط و عدم مراجعه مستقیم به حضرت امام نیز چند ماه بعد به وجود آمده و از طرفی استاد مطهری در 12 اردیبهشت 58 یعنی کمتر از دو ماه بعد از تشکیل سازمان به شهادت رسیده است اشاره به این مطلب که حضرت امام فرمودند: «مسائل سیاسی را با آقای مطهری در میان بگذارید.» به لحاظ تاریخی جای تأمل و بررسی دارد و از طرفی دیگر، لازمهٔ صحت آن گفتار تشکیل جلسهٔ دیدار با امام قبل از 12 اردیبهشت 58 است و این در حالی است که می دانیم جلسه دیدار با حضرت امام و گفت و گو در مورد نمایندهٔ امام در تاریخ 4 خرداد 1358یعنی بعد از شهادت استاد مطهری بوده است.[11] محمدصادق نوروزی نیز استاد مطهری را نماینده امام در سازمان نمی داند.[12]
[1] الویری، مرتضی (1375) خاطرات مرتضی الویری، تهران: سوره، ص 40
[2]همان، ص 65
[3] سرابندی، محمدرضا (1386) سخنرانیها و مصاحبههای آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص504
[4] سعیدی، مهدی (1385) سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 41
[5]خاطرات مرتضی الویری، ص 65
[6] سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ص 71
[7] همان، ص 63
[8] مومنی، سید مجتبی و اسلامی، محمد مهدی (1403) معبد سرچشمه، تهران: سرچشمه نور، ص 26
[9] شهرامنیا، امیرمسعود؛ تدینراد، علی (1403). سیاست در دهۀ هفتاد: اندیشه و عملکرد جناحهای سیاسی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 217 و 218.
[10] شهرامنیا، امیرمسعود؛ تدینراد، علی (1403). سیاست در دهۀ هفتاد: اندیشه و عملکرد جناحهای سیاسی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 217 و 218 و جعفریان، رسول (1382). جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی. تهران: مؤسسۀ فرهنگی دانش و اندیشۀ معاصر، ص 316 – 321.
[11] سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ص 126
[12] همان، ص 127
نظرات