لیبرالها و سیاست مصالحه با روسیه در دوران مشروطه
1492 بازدید
در سال 1906 حزب لیبرال بر حزب محافظهکار غلبه کرد و اکثریت پارلمانی را از آن خود ساخت. بحث تعیین منطقه نفوذ با روسیه به شکل جدیتری مطرح گردید. رایس وزیرمختار جدید انگلیس در تهران، معتقد بود تعیین منطقه نفوذ باید توأم با استقلال و یکپارچگی و تقسیم برابر امکانات اقتصادی و بازرگانی ایران بین دولتین باشد. رایس میگفت باید به زمامداران ایران نشان داده شود قرارداد برای حفظ تمامیت ارضی کشورشان ضروری است. اگر آن قرارداد به مثابه ابزاری برای کنترل ایران تفسیر میشد، باید حتماً از آن تفسیر جلوگیری به عمل میآمد. نگرانی رایس این بود که مبادا طرفداران انگلیس در ایران تحتتأثیر تبلیغات احتمالی روسها تصور کنند سیاست بریتانیا مبنی بر حفظ استقلال ایران تغییر کرده است و بریتانیا میخواهد برای رفع دشمنی با روسیه، قسمت اعظم خاک ایران را واگذارد تا بخش کوچکی را که برای دفاع از هند لازم است در اختیار بگیرد.[1]
مأموران انگلیسی که در هند انجام وظیفه میکردند، علاقهمند بودند ایران همچنان مستقل باشد و شخص اسپرینگ رایس با دستگاه سیاست خارجی انگلستان اختلاف جدی داشت. او بر اهمیت حوادثی که منجر به نهضت مشروطه ایران شد پای میفشرد، اما «در این میانه یک چیز کاملاً مسلم بود که خود لرد هاردینگ هم قبولش داشت و آن این بود که وزارت خارجه روسیه هیچگونه علاقهای به هدفهای نهضت مشروطیت ایران ندارد و از نظرگاه مصالح درازمدت روسیه آن را خطرناک تلقی میکند». انگلیسیها هم مایل نبودند علیه روسیه در ایران دست به یک سیاست تهاجمی بزنند، به همین دلیل رسم بستنشینی در سفارت را ملغی کردند.[2]
پیش از این گری در نامهای به رایس ضمن نوشتن اینکه چهارده هزار نفر در باغ تابستانی سفارت بریتانیا در قهلک بست نشستهاند، و با اعلام اینکه دیر یا زود شاه هم به جمع آنها خواهد پیوست بستنشینی را به تمسخر گرفت. چهار روز بعد در دوازدهم اوت 1906 اطلاع داد تعداد بستنشینان به دویست نفر رسیده است و با اطلاق لغت ایهامدار Bastard که ظاهراً معنی بستنشینان داشت، اما در حقیقت حرامزاده را از آن مراد کرده بود، بار دیگر خواسته واقعی خود را در عدم حمایت از حرکات این چنینی علنی کرد. گری مشروطه ایران را مسخره میکرد و با استهزا میگفت بزودی ایرانیان سر ایولین گرانت داف[3] کاردار سفارت را، که در غیاب رایس انجام وظیفه میکرد، به شاهی برخواهند گزید. با اشاره به اینکه بستنشینان در باغ سفارت قضای حاجت میکردند، گری نوشت:
تمام امکانات خزانهداری بریتانیا، و اگر آن نشد، تمام بودجه سری دستگاههای اطلاعاتی ما، قرار است تحت اختیار شما گذاشته شود که باغ وسیع سفارت را به حال سابقش برگردانید. تصور نمیکنم دیگر مسئلهای به نام «کمبود کود» برای سال آینده داشته باشیم. باروری درختان و گلهای محوطه سفارت، بعد از قضایای اخیر، چنان غنی شده است که واقعاً ارزش پول خرج کردن را دارد. دوست عزیزم، چه گلهای سرخ قشنگی در عرض یکی دو سال آینده در باغ سفارت خواهی داشت![4]
رایس در سپتامبر 1906 وارد تهران شد، یعنی زمانی که مشروطه ایران به نخستین هدفهایش رسیده بود. گرانت داف در غیاب وزیرمختار از بستنشینان حمایت کرده بود. اما سیاست رسمی دولت لیبرال چیزی جز مصالحه با روسیه نبود. رایس که نسبت به مطامع روسیه همچنان بدبین بود، درد دلهایش را به والنتین چیرول سردبیر مسائل خارجی روزنامه تایمز، مستر نورمن از معاونین وزارت خارجه، دوست یهودیاش رونالد فرگوسن نماینده مجلس عوام و لرد کیچنر که زمانی فاتح مصر بود مینوشت و از سیاست رسمی بریتانیا در برابر حوادث ایران انتقاد میکرد و نسبت به آینده بدبین بود.
این دوستیها بیهوده نبود و مبنای فکری عمیقی داشت. چیرول در سال 1852 به دنیا آمد و در 1929 درگذشت. تحصیلات او در آلمان و فرانسه انجام گرفت. از 1872 تا 1876 کارمند وزارت امور خارجه بود و از 1899 تا 1912 مدیر بخش خارجی روزنامه تایمز. چیرول در سال 1902 مسافرتی به ایران و هند کرد و سال بعد کتابی به نام «مسئله شرق میانه»[5] تألیف نمود. پیش از این در سال 1884، یعنی درست در زمانی که پایههای نفوذ انگلیس در ایران توسط دوست دیگر رایس، سر رونالد فرگوسن تامسون[6] تحکیم میشد، به ایران آمده بود. فرگوسن تامسون از پنج سال قبل وزیرمختار بریتانیا در تهران بود و همه چیز بر وفق مراد وی بود. از آن روزها تا سال 1902 انگلیس آرام آرام نقاط اتکایی در ایران یافته بود، لیکن از این سال ابتکار عمل در دست روسیه قرار گرفت. تامسون پیش از این هم مدتها در ایران زندگی کرده بود، به همین دلیل با این کشور آشنایی داشت. در دوره وزیرمختاری او که از 1879 تا 1887 طول کشید، مقدمات قراردادهای اقتصادی و نفوذ سرمایههای اروپایی به ایران شکل گرفت.
در این دوره بندر خرمشهر به عنوان بهترین نقطه خلیج فارس شناخته شد. اهمیت منطقه در این بود که برای مقاصد تجاری و نظامی میتوانست فوقالعاده مثمرثمر باشد. از برتریهای منطقه، وجود رود کارون بود که در آن کشتیهای روسی محمولههای نفت، آرد، شکر، کبریت و تخته برای ساخت صندوق خرما حمل ونقل میکردند. محصولات بین بوشهر و بصره جابجا میشد. بنابراین اهمیت امتیاز لینچ با این توضیح بهتر روشن میشود. از دیگر مناطق کلیدی، شهر یزد بود که مرکز تجارت با خراسان، سیستان، افغانستان، کرمان، بندرعباس، هند، جاوه، چین، ترکستان، بخارا و روسیه به شمار میآمد. برخی از اعضای اقلیتهای زرتشتی و یهودی در یزد نقش کلیدی در گسترش روابط تجاری ایران و هند داشتند.
از دیگر مراکز تجاری مورد علاقه انگلیسیها شرق ایران بود. امیر شوکتالملک علم حاکم بیرجند و قائنات و دوست ظلالسلطان، مورد اعتماد حکومت هند قرار داشت. بیرجند از مراکز رقابت روس و انگلیس بود. در ابتدای قرن بیستم تجارت هند با سیستان به میلیونها روپیه میرسید، به همین سیاق آنها در مشهد هم بازاری در اختیار داشتند، این بازار در دست تجار هندی بود.
در جنوب ایران خانواده قوام شیرازی مناسبات حسنهای با مأمورین بریتانیا داشتند. مثلاً در دوره مشروطیت آرنولد ویلسون با آنها بسیار محشور بود. ویلسون نقل میکند قوام شبها با اسلحه و قطار فشنگ استراحت میکرد و هر لحظه تصور مینمود عدهای برای قتل او به سراغش خواهند آمد. ویلسون هم کاملاً مراقب او بود «که مبادا چند نفر از مخالفین برای سوءقصد به وی از روی دیوار باغ بالا بیایند».[7] ویلسون یادداشتهایی از مسافرت به نواحی جنوبی ایران تهیه کرد. او در مورد راهآهن و ضرورت احداث آن نکات و اطلاعات فراوان نوشت. در مورد ایلات و عشایر فارس هم مطالب جالب توجهی تهیه کرد که به قول خودش «بعدها برای مأمورین انتلیجنس سرویس و اعضای کنسولگریهای انگلیس در ایران از هر جهت مورد استفاده واقع شد».[8] این تلاشها همه برای حفاظت از مرزهای هندوستان بود. مأمورینی که به ایران میآمدند، بالاخص از دوره ولف به بعد هر کدام با مسائل هند آشنایی داشتند؛ یا اینکه قبلاً در آنجا مأموریتی انجام داده بودند.
رایس با سیاست خارجی دولت متبوعش در قرارداد 1907 مخالف بود. مأمورین حکومت هند هم با هرگونه تعیین منطقه نفوذ که مانع دسترسی انگلیس به بنادر خلیج فارس باشد و بر عکس دولت نیرومندی در ایران مرزهای غربی هند و سواحل خلیج فارس را نظارت کند، مخالف بودند و اعتقاد داشتند اگر هم تمرکز قوا در ایران شکل نگیرد، حداقل حکومتی تشکیل شود که اولیای آن دارای اراده و استقلال فکری باشند و زیر بار تحمیلات روسیه نروند، نه اینکه حکومت مقتدری وجود داشته باشد که در سراسر ایران بر اوضاع مسلط باشد، اما به اختیار روسها اداره شود.[9] در چنین شرایطی جنبش مشروطه آغاز گردید، در حالی که بحرانهای مالی کمر اقتصاد کشور را خم کرده بود. مشکلات وقتی جدیتر شد که انگلیسیها با وصف حمایت مکرر و اولیه محمدعلیشاه از مشروطه، او را ریاکار میدانستند و میگفتند زیر نفوذ روسیه است و از آنها مدال سنت آندریو[10] دریافت کرده و با همان مدال در سال 1905 یک وام صدهزار لیرهای گرفته است. رایس، شاه را قلباً با مشروطه مخالف میدانست، به گمان او شاه مردی بود که با رسیدن به سلطنت، روسها محصول سالیان دراز حمایت خود را از او خواهند چید و نفوذ روسیه که پیشتر متکی بر اهرم نظامی بود، این بار به شکل مسالمتآمیز روند سیاسی شتابناکی خواهد یافت. رایس نگران بود اگر مشروطهخواهان به دلیل ضعف و پراکندگی داخلی، طبق پیشبینیها متلاشی گردند، این نفوذ سرعت بیشتری گیرد.[11]
از طرفی روسیه با هرگونه تعیین منطقه نفوذ در ایران که مانع از دسترسی آن کشور به بنادر خلیج فارس شود، مخالف بود. آن دولت از احداث خطوط آهن یا هرگونه وسایل حملونقل که منافع تجاری و سیاسیاش را با بحران مواجه سازد، شدیداً مخالفت میکرد. ایران باید با روسیه بیشتر کنار میآمد؛ میبایست مانع از ورود اسلحه از هند به شرق کشور میشد؛ و مهمتر اینکه مانع قرار گرفتن سیستان در کانون منافع انگلیس میگردید و نباید میگذاشت نواحی شرقی به زیر نظارت بریتانیا در آید. اگر انگلیس از حامیان ایرانی خود دفاع میکرد، اوضاع بهتر میشد، والّا هدف روسیه ممانعت از قوت گرفتن متحدان بریتانیا در ایران بود. اگر بریتانیا در حوادث ایران برنده میشد، روسیه دیگر نمیتوانست ایران را ببلعد و سیاستهایش با شکست محتوم مواجه میشد. رایس از اینکه روسیه با تشکیلات فعلی خود به شکست در ایران رضایت دهد، ناامید بود.[12] با این وصف سر ادوارد گری اگرچه به وزیرمختار اجازه داد هرگونه که خود میداند، وامی برای رفع بحرانهای اقتصادی به شاه بدهد تا اطمینان او را جلب نماید، اما تذکر داد دولت انگلیس مایل نیست حتیالامکان کاری کند که بهانهای به دست روسها دهد که آن را به عنوان مداخله در امور داخلی ایران تلقی نمایند.[13] چیزی از صدور این دستورالعمل نگذشته بود که به دلیل بدبینی بین شاه و مجلس، دریاداری انگلیس، به فرماندهی کل نیروهای انگلیس مقیم هندوستان فرمان داد تا با توجه به اوضاع سیاسی ایران و احتمال مداخله روس و انگلیس در آیندهای نزدیک برای حفظ اتباع خود، ناوگان خویش را برای دفاع از منافع بریتانیا به حال آمادهباش درآورند تا اگر روسها از شمال حمله کردند، آنها فوراً به طرف بنادر جنوبی ایران حرکت کنند.[14]
اهداف بریتانیا در ایران از توضیحات حکومت هندوستان به وزیر امور هند در انگلیس واضح میشود. از نظر او اهمیت ایران به دلیل روابطی بود که این کشور با هند داشت و همین مهم استراتژی بریتانیا را در کشور رقم میزد. از ابتدای قرن نوزدهم که فرانسه قصد داشت از راه ایران به هند هجوم آورد، اهمیت نظامی این کشور بر دولتمردان انگلیسی بیشتر روشن شد. جدا ساختن افغانستان از ایران و تشکیل یک حکومت مستقل در چارچوب همین استراتژی قابل تبیین است. ایران به بلوچستان هند راه داشت. خلیج فارس هم به دلیل اتصال به اقیانوس هند اهمیت نظامی پیدا کرده بود. بنابراین ایران برای حفظ هند اهمیت نظامی داشت. چون ایران عرصه رقابتهای دائمی روس و انگلیس بود، حکومت هند اعتقاد داشت مخاطرات عظیمی در پیش خواهد بود. گذشته از این دولتهای دیگر هم از زاویه چشم و همچشمی و رقابت به این منطقه خیره شده بودند.[15]
بنابراین وقتی سر ادوارد گری دشمن عمده را نه روسیه، بلکه آلمان میدید، و با این بینش خود عملاً موانع را از سر راه روسیه برای رسیدن به هند برمیداشت، بیش از همه با مخالفت حکومت هند و در رأس همه صاحبان سرمایه مواجه میشد. کسانی که سرمایهگذاریهای عظیمی در هند کرده بودند، بیم آن داشتند اگر توجه اصلی بریتانیا به غرب معطوف شود، حریف دیرین با احساس قدرت بیشتری در ایران جولان دهد و گامی دیگر به مقصد دیرینه یعنی هند نزدیک شود.
به هر حال در زمان انقلاب مشروطه ایران هجوم روس و انگلیس ضرورت پیدا نکرد؛ اما پس از علنی شدن قرارداد 1907 رایس نامهای به دوست دیرینه خود ناصرالملک که اینک رئیسالوزراء شده بود نوشت و بهطور خصوصی خاطرنشان کرد قراردادی بین روس و انگلیس امضاء شده است، اما قبل از اطلاع دولت ایران منتشر نخواهد شد. ادعا شد این قرارداد استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین میکند و روس و انگلیس متعهد میشوند که در منطقه نفوذ دیگری درصدد کسب امتیاز نباشند و یا اقدامی انجام ندهند که به ضرر دیگری باشد. او موافقتنامه را «کاملاً ضروری» خواند و توضیح داد که این کار پیشتر توسط ژاپن، فرانسه، روسیه و انگلیس برای ادامه وضعیت موجود در آسیا صورت گرفته است. او زمان را برای بهرهبرداری ایران از کمکهای قدرتهای بزرگ اروپایی برای توسعه منابع خود مناسب ارزیابی کرد و از ناصرالملک خواست سخنی از بانک ملی به میان نیاورد و خاطرنشان کرد روسیه هم با انتصاب یک فرانسوی به عنوان مشاور بانک ملی ایران مخالفت خواهد کرد، زیرا این عمل منجر به مداخله سیاسی فرانسه خواهد شد.[16] به این شکل سرنوشت سیاسی ایران با بحرانهای اقتصاد داخلی و مسئله هند گره خورده بود.
[1]. Rice to Grey, No. 151, Tehran, October 11/1906, F.O. 416/27.
[2]. نامههای خصوصی سر سیسیل اسپرینگ رایس، ص144.
[3]. Sir Evelyn Grant-Doff.
[4]. همان، ص134.
[5]. The Middle Eastern Question.
[6]. Sir Ronald Ferguson Thomson.
[7]. سفرنامه ویلسون، ص 235.
[8]. همان، ص236.
[9]. سفرنامه ویلسون، ص26.
[10]. Saint Andrew.
[11]. Rice to Grey, No. 32, Tehran, January 3/1907, F.O. 416/27.
[12]. Same to Same, No. 34, January 3/1907, F.O. 416/31.
[13]. Grey to Rice, Telegraph No. 85, February 11/1907, Ibid.
[14]. Admiralty to Chief Commander of India, Confidential, Telegraph Enclosure No. 176, F.O. 416/32.
[15]. اختناق ایران، صص298-299.
[16]. Rice to Nasirolmulk, Private, September 4/1907, Nasirolmulks Records, No. .ق-17098
بحران مشروطیت در ایران ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات