23 تیرماه سالروز جنایت در مریوان

آتش افروزی در مریوان

چگونه نیروهای مسلح احزاب کومله و دموکرات در شهر مریوان فتنه آفریدند


آتش افروزی در مریوان

مقدمه:

از همان ابتدای پیروزی انقلاب در سال 1357 ، کردستان در نتیجه اقدامات و تحریکات حزب دمکرات، کومله، سازمان چریک‌های فدایی خلق، مزدوران حزب بعث و سلطنت‌طلبان به بشکه باروت تبدیل شده بود. اطلاعیه‌هایی که کومله منتشر می‌کرد بر این فضای ملتهب می‌افزود. کومله خواهان آرامش در منطقه نبود؛ بنابراین دیگر گروه‌ها را بدنبال خود می‌کشید.  

حزب دمکرات و کومله گرچه با یکدیگر اختلافات عمیقی داشتند ولی نقطه اشتراک هر دو ضدیت با نظام برآمده از انقلاب و فراهم آوردن بستر جنگ و آشوب و ناامنی بود و در این جهت متحد عمل می‌کردند.

آتش افروزی در مریوان

در بیست‌وسوم تیرماه 1358 نوبت مریوان بود که به آتش کشیده شود. در صبح این روز اهالی مریوان در اعتراض به اخبار چند روز پیش رادیو و تلویزیون مبنی بر محاصره روستای «زرزا» به وسیله هزاران نفر از افراد مسلح حزب دمکرات اجتماعی تشکیل دادند. از نظر حزب این خبر، مجعول و قلب واقعیت بود. غنی بلوریان در توضیح این واقعه می‌گوید: «حادثه زرزا به چهار روز پیش مربوط است و آن هم به این شکل که چند نفر از فئودال‌های مسلح منطقه که مورد اعتراض روستاییان قرار گرفته بودند، در حضور نماینده حزب دمکرات کردستان سلاح‌های خود را به پادگان تحویل دادند.»

اجتماعات  مسالمت آمیز در20  تیر 1358 در مهاباد ، سندج و بانه

بنابراین در اعتراض به خبر «مجعول» و به دعوت حزب در روز بیستم تیر در مهاباد، سنندج و بانه اجتماعات مسالمت‌آمیزی تشکیل شد. قاسملو در مصاحبه‌ای اعلام داشت: «عواملی هستند که نمی‌خواهند بین ما، دولت، و رهبری انقلاب تفاهم برقرار شود و پیوسته می‌کوشند که به این روابط لطمه وارد سازند.» غنی بلوریان نیز اظهار داشت: «ضدانقلابیون و مرتجعین می‌خواهند دولت را با حزب دمکرات کردستان درگیر کنند، اما ما حواسمان جمع است و نمی‌گذاریم توی چاله‌مان بیندازند.»

اما درمریوان نمایندگان اتحادیه کارگران ودهقانان،جامعه زنان و دفتر پیشگام (هواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق) جلسه‌ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند در روز 23 تیرماه تظاهراتی علیه آنچه که «تحریف اخبار و جعل واقعیات» می خواندند، برگزار کنند. کومله ترجیح داد با نام اتحادیه دهقانان (یه کیه تی جوتیاران) در این جلسه شرکت کند و نه به نام خود؛ زیرا این تظاهرات می‌توانست به نوعی حمایت از حزب دمکرات تعبیر گردد. کومله که مایل به چنین تعبیری نبود و ضمناً نمی‌خواست فرصت پیش آمده برای آشوب را از دست بدهد، متحد خود سازمان پیشگام را به برگزاری راه‌پیمایی در مریوان تحریک کرد. این دو سازمان سه روز فرصت داشتند تا برای تظاهرات موردنظر خود برنامه‌ریزی کنند اما حزب دمکرات هم که ظاهراً مایل نبود بین دولت و حزب ؛ نقار و کدورتی پیش آید و به تعبیر بلوریان «توی چاله» بیفتند فقط ناظر صحنه ماند.

چگونگی شروع درگیری ها

در روز بیست‌وسوم تیرماه هنگامی که 300 نفر از افراد مسلح غیر قانونی به مقابل محل استقرار پاسداران رسیدند، تیراندازی آغاز شد. گفته می‌شد که افراد مسلح از پاسداران خواستند تا اسلحه‌های خود را تحویل دهند. با خودداری آنان درگیری شروع گردید.

عزالدین حسینی در گفت‌وگویی مدعی شد که کمیته انقلاب عامل درگیری مریوان بودند ولی احمد مفتی‌زاده بر این اعتقاد بود که «گروه‌های چپی» موجب این زدوخورد شدند. سخنگوی کومله گفت «نیروهای مترقی» در حال راه‌پیمایی بودند «و در این میان پاسداران و اعضای مکتب اسلام و افراد قیاده موقت با سنگربندی در پشت‌بام‌ها به طرف جمعیت شروع به تیراندازی کردند.» حزب دمکرات که مستأصل به نظر می‌رسید حادثه مریوان را به فئودال‌ها نسبت داد. حزب گمان می‌کرد با این موضعگیری نه به تفاهم با دولت لطمه‌ای وارد خواهد شد و نه گروه‌های سیاسی منطقه از حزب می‌رنجند. در حالی که می‌دانست از نظر کومله حزب دمکرات همدست فئودال‌ها است.

در این درگیری بیش از 25 نفر کشته شدند و از این تعداد بیشترین کشته‌ها مربوط به پاسداران بود. کشته شدن رئوف کهنه‌پوشی، یکی از اعضای کومله، نشان می‌دهد که این سازمان در این تظاهرات نقش فعال داشت. آشکار است که حمله از جانب همان «نیروهای مترقی» موردنظر کومله صورت گرفت. بی‌تردید اگر «پاسداران و اعضای مکتب اسلام و قیاده موقت» ازپیش در پشت‌بام‌ها سنگربندی کرده و خود را برای ایجاد چنین درگیری آماده ساخته بودند تعداد کشته‌شدگان پاسداران نمی‌توانست بیش از مهاجمین باشد. مصطفی چمران، معاون نخست‌وزیر، که بلافاصله در مریوان حضور یافته بود، توضیح می‌دهد: «در شهر مریوان 25 پاسدار کرد محلی زندگی می‌کردند که اهل مریوان بودند و در مریوان خانه داشتند و تنها گناه آنها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمی‌خواستند از احزاب چپ متابعت کنند.»

درهمان روز 23 تیرماه 58 صدها نفر از افراد مسلح وابسته به احزاب چپ وارد مریوان شده بودند و مقر پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آنها را به شهادت رساندند  و بقیه را مجروح کردند و یا تعدادی از آنها متواری شدند. در این روز جنایت دلخراشی شکل گرفت ازجمله یکی از مجروحین پاسدار را با موزائیک سربریدند و جسد او را روی سنگ‌فرش‌‌ها و اتاق‌ها کشاندند بطوریکه نواری پهن از خون او همه‌جا را گلگون کرده بود.

یکی دیگر از افرادی که پس از درگیری خود را به مریوان رساند، سیدهاشم هدایتی بود. او می‌نویسد: وقتی حادثه 23 تیر مریوان پیش آمد و شنیدیم که در مریوان درگیری شده ما چون بعضی از پاسداران مریوان را مثل یکی که معروف به عبه حبیب بود می‌شناختیم، از سقز راهی مریوان شدیم. عبه حبیب را دوست داشتیم، یک بار آمده بود سقز، مکتب اسلام؛ جوان رشید و پسر خوب و متدینی بود. ریش قشنگ و چهره زیبایی داشت. دارو جمع کردیم از سقز و عازم مریوان شدیم. سه نفر بودیم با یک وانت دارو. 24 یا 25 تیر بود. وارد مریوان که شدیم، پرسیدیم مدرسه (یا مکتب) قرآن کجاست؟ یکی ما را صدا زد و گفت: شما دیوانه‌اید! گفتیم چرا؟ گفت: این جنگی که اینجا پیش آمد تمام بچه‌های مدرسه قرآن را قتل‌عام کردند. آنهایی که ماندند یا در بیمارستان بستری‌اند یا فرار کردند.

گفتیم: خوب چکار کنیم؟

گفتند: تنها کاری که شما می‌توانید بکنید این است که این داروها را ببرید بیمارستان و تحویل بدهید و زود بروید. این بحث‌ها را هم مطرح نکنید. به کسی هم نگویید برای چه آمده‌اید؛ بگویید دارو آورده‌ایم برای کمک.

غائله مریوان به سرعت فروکش کرد ولی با فشار کومله و پخش شایعاتی مبنی بر احتمال حمله ارتش به شهر، از غروب روز بیست‌ونهم تیرماه ، مردم تدریجاً شهر را ترک کردند. در مذاکرات شورای شهر با فرمانده پادگان مریوان، فرمانده بر برچیده شدن تمامی ستادهای مسلح اصرار داشت و این در نزد کومله به معنای «بی‌دفاع کردن شهر در برابر تجاوز به ناموس، غارت، چپاول، ترور و از دست رفتن شرف» بود. کومله در اطلاعیه شدیداللحنی که درباره کوچ مردم از شهر منتشر کرد نوشت: «آنها می‌دانستند که همین فرماندهان ارتش و همین مجاهدها چگونه بعد از گلوله‌باران مردم نقده، به دختران تجاوز کردند؛ پیرمردان را سربریدند و جسد بچه‌های شیرخوار را به سنگر تبدیل کردند.» کومله برای متهم کردن ارتش به قساوت، به شعور کردها توهین می‌کرد. ساختن سنگر از اجساد بچه‌های شیرخوار شاید می‌توانست افراد بغایت ابله را بفریبد.

کومله مدعی شد که توطئه خطرناکی علیه خلق کرد چیده شده است؛ و بنابراین برای خنثی کردن این توطئه‌ها ستاد طبقه کارگر باید ایجاد شود. به گمان کومله بواسطه وجود «تشکیلات انقلابی نظیر اتحادیه دهقانان» در مریوان لاجرم «مبارزه طبقاتی حادتری» در آنجا در جریان می‌باشد بنابراین دولت نیز با لشکرکشی به منطقه درصدد «فرونشاندن اوضاع انقلابی موجود و سرکوب انقلابیون و زحمت‌کشان است.»

محمدرشید شکیبا، که پس از یونسی استاندار کردستان شده بود، کوچ مردم مریوان را در نتیجه «تهدید و اغوا» از سوی گروه‌های مسلح دانست. رهبران کومله که ردای مائوتسه تنگ بر تن داشتند می‌خواستند با کوچاندن مردم، آن را با راه‌پیمایی مائو شبیه‌سازی کنند و اعلام کردند: «راه‌پیمایی طولانی شیوه‌ای نوین در مبارزه خلق کرد!»

دفتر هواداران سازمان چریک‌های فدایی نیز با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد که «ملاکان و مرتجعان» به عنوان «سپاه پاسداران» حادثه خونین مریوان را آفریدند که موجب آوارگی اکثریت اهالی شهر شد. این دفتر همچنین در پیامی خطاب به «اهالی آگاه و مبارز دهات جاده مریوان» آنان را به حمایت از کوچ‌کنندگان فراخواند. در این پیام، دولت، حافظ منافع زمین‌داران بزرگ معرفی شد که دهقانان را تهدید می‌کند اگر زمین‌ها را از چنگ مالکین بزرگ بیرون آورند، آنها را سرکوب می‌نماید. در این پیام ادعا شده است «دولت می‌خواهد با جهاد سازندگی و اردوگاه عمران و هزارویک نقشه دیگر به روستاها نفوذ کند و تخم تفرقه بپاشد.» شاید مقصود فدایی‌ها از «پاشیدن تخم تفرقه توسط دولت» ناظر بر توضیح و تبیین دیدگاه کمونیست‌ها درباره مذهب برای مردم کردستان و بیان علل و ریشه‌های درگیری‌های جاری برای آنان باشد. زیرا کمونیست‌ها همواره تلاش می‌کردند در یک جامعه دینی نظرات خود را درباره مذهب پنهان بدارند. فدایی‌ها در این پیام خود به مردم اطمینان می‌دهند که کمونیست‌ها «کاری با مذهب و اعتقادات» آنان ندارند. آنان فعالیت‌های عمرانی دولت و جهاد سازندگی را پاشیدن تخم تفرقه در منطقه خواندند.

کلیه گروه‌ها خصوصاً کومله و سازمان چریک‌های فدایی خلق نمی‌خواستند فعالیت‌های عمرانی در کردستان صورت پذیرد تا همواره محرومیت مناطق کردنشین دستاویزی برای تبلیغ ناکارآمدی دولت باشد. آنان از یک سو بارها و بارها از محرومیت کردها سخن می‌گفتند و از دیگر سو تمایلی نداشتند فعالیت‌های عمرانی در آن مناطق صورت بگیرد. فدایی‌ها بارها کینه و نفرت خود را نسبت به جهاد سازندگی ابراز داشتند. حضور جهاد سازندگی در منطقه به منزله حضور دولت و تثبیت حاکمیت بود و این با برنامه‌‌ها و اهداف آتی کومله و سازمان چریک‌های فدایی خلق مغایرت داشت. این سازمان در خبرنامه خود در تحلیل اعزام نیروهای جهاد سازندگی به کردستان می‌نویسد: «... جهاد سازندگی... نیروی بسیاری را برای کردستان بسیج کرد و در لفافه عمران و آبادی برای روستاهای کردستان شروع به تفتیش عقاید و شناسایی رزمندگان و روستاییان زحمت‌کش پشتیبان آنها نمود تا بدین‌وسیله کار خون‌آشامان و پاسداران ارتجاع را برای پیشبرد مقاصد پلیدشان آسان نماید.»

فدایی‌ها که اکنون در مخالفت با حاکمیت مواضع مشترکی با سلطنت‌طلبان داشتند، یادآوری این نکته را ضروری دانستند که «هر کس مخالف دولت باشد دلیل بر این نیست که طرفدار زحمتکشان باشد؛ شیخ هادی، مزدور شاه نیز مخالف دولت است و حتی تفنگ به دست گرفته و نیروهایش را مسلح کرده و حاضر است با دولت بجنگد ولی شما [= زحمتکشان] می‌دانید که او و دیگر مالکان و مزدوران‌شان دشمنان قسم‌خورده شما هستند و به خاطر منافع خودشان در برابر دولت ایستاده‌اند.» فدایی‌ها می‌خواستند بدین ترتیب در اذهان عموم نوع و جنس تقابل خود و کومله را با دولت از نوع و جنس تقابل «مزدوران شاه» با دولت، متفاوت معرفی کنند.

همانطور که پیش‌تر اشاره شد حادثه مریوان ناگهانی صورت نگرفت بلکه کومله آن را از پیش طراحی کرده بود. هنگامی که هیأت اعزامی از تهران به مریوان رفت تا با شورای شهر و نمایندگان گروه‌های مسلح گفت‌وگو کند:

از سوی هیأت اعزامی پیشنهاد شد که واحدهای ژاندارمری و شهربانی بدون سپاه پاسداران در مریوان مستقر شود ولی این پیشنهاد مورد قبول نمایندگان گروه‌های مسلح که کنترل شهر را در دست دارند واقع نشد. نمایندگان گروه‌های مسلح نیز پیشنهاد کرده‌اند 15 نفر از افراد مسلح بازداشت شده توسط سپاه پاسداران، که از بانه و سقز برای کمک به مردم مریوان به این شهر آمده بودند، آزاد شوند. هیأت اعزامی دولت با این پیشنهاد مخالفت کرد و اعلام داشت تا محاکمه این افراد و رفع اتهام از آنها باید در بازداشت باقی بمانند.

خواسته گروه‌های مسلح فقط اخراج پاسداران از شهر نبود بلکه آنان خواهان برچیده شدن تمامی نهادهای نظامی و انتظامی در مریوان بودند. گذشته از آن حضور افرادی از سقز و بانه که به بهانه کمک به مردم مریوان به این شهر آمده بودند از طراحی کومله برای ایجاد درگیری حکایت دارد.

حجت‌الاسلام لاهوتی، سرپرست هیأت اعزامی به مریوان، در گفت‌وگویی با اشاره به اینکه با شورای شهر و گروه‌های مسلح به توافق نرسیدند گفت: «ولی قرار است در مورد پیشنهادهایی که ما به آنان ارائه دادیم پس از تبادل‌نظر میان خود، مجدداً ما را برای از سرگرفتن مذاکرات در جریان بگذارند ولی در حقیقت آنان چنین کاری نخواهند کرد.» وی ادامه داد: «خواسته‌های آنان آزادی 16 نفر از افراد مسلح بازداشت شده، خروج کلیه پاسداران اعزامی به مریوان، و تحویل پاسدارانی که پس از حمله به پاسدارخانه اسلامی مریوان به پادگان پناهنده شده‌اند به آنان است.» حجت‌الاسلام لاهوتی گفت: «این سه خواسته به‌هیچ‌وجه عملی نیست زیرا من شخصاً در مورد 16 نفر از افراد مسلح بازداشت شده تأکید کرده‌ام که آزاد نشوند چون آنها علاوه بر اینکه 40 قبضه اسلحه همراه داشته‌اند، مدارک باارزشی نیز از آنان به دست آمده است که نشان می‌دهد یکی از آنان شکنجه‌گر معروف ساواک است.»

حزب دمکرات که در مورد حادثه مریوان تاکنون سکوت کرده بود تلاش کرد که میدان را به تمامی به دست رقیب خود یعنی کومله نسپرد. حزب در اطلاعیه‌ای گفت: «پاسداران اعزامی نیز اس‌اس‌وار ( به مانند نیروهای امنیتی وابسته به حزب نازی آلمان در دوران هیتلر) مصراً می‌خواهند به هر شکل و صورتی که شده وجود زائد خود را به مردم شرافتمند مریوان تحمیل نمایند... پاسداران مقیم مریوان نیز با رویه‌ای فاشیستی مانند گردنه‌بگیران به کاروان حامل آذوقه و کمک‌های اولیه ناجوانمردانه حمله برده و افراد کاروان را به گروگان می‌گیرند.»

اخلال‌گری‌ها و تحریکات و درگیری‌های گروه‌های سیاسی چپ اوضاع در کردستان هر روز بغرنج‌تر می‌شد. این گروه‌ها با بهانه‌های گوناگون و واهی دائماً مردم و کارمندان را به اعتصاب فرامی‌خواندند. در شرایطی که مرزهای ایران از سوی ارتش عراق در تهدید بود، همین گروه‌ها در کار استقرار نیروهای ارتش در مرزها اخلال و کارشکنی می‌کردند. نقل‌وانتقالات ارتش در غرب کشور دشوار شده بود. ستون اعزامی ارتش از همدان به سوی سنندج به سبب بسته‌شدن جاده توسط افراد وابسته به گروه‌های چپ در کامیاران متوقف شد. هواداران فدایی‌ها اعلام کردند: «دولت با تمامی قدرت می‌کوشد منطقه را اشغال نظامی کند.» آنان همچنین گفتند تانک‌ها و توپ‌های ارتش با دستور تیراندازی و عبور از روی جنازه کامیارانی‌ها قصد هجوم به کردستان را دارند. به گزارش فدایی‌ها یکی از افرادی که جاده را بسته بود گفت: «ما نمی‌گذاریم [ارتشی‌ها] از کامیاران عبور کنند. تونل را منفجر می‌سازیم؛ شهر را سنگربندی کرده و لاستیک ماشین در خیابانها سوزانده‌ایم و در اطراف جاده و در ارتفاعات با کمک نیروهای روانسر و دهات اطراف مسلحانه مستقر شده‌ایم.» عزالدین حسینی با انتشار اطلاعیه‌ای مردم کامیاران را به ایستادگی فراخواند. کومله نیز اوضاع کردستان را در آستانه انفجار دانست.

مناطق کردنشین از شمالی‌ترین نقطه در استان آذربایجان غربی تا جنوبی‌ترین نقطه در استان کرمانشاه به خاطر همجواری با دو کشور ترکیه و عراق، به منطقه‌ عملیاتی برای همه جریانات سیاسی اعم از سلطنت‌طلب و مائوئیست تبدیل شده بود. افسران سلطنت‌طلب فراری ارتش و رؤسای ایل‌هایی چون ایل جاف، که همواره از حمایت رژیم پهلوی برخوردار بودند و به عنوان کارگزار و امین این رژیم در منطقه عمل می‌کردند، با استقرار در ترکیه و عراق علیه حاکمیت دست به اقدامات نظامی می‌زدند. سردارجاف( سردارجاف فرزند داودبیک و برادر سالارجاف بود. این دو برادر از عوامل رژیم پهلوی بودند. سالارجاف پس از انقلاب به دلیل جرایم گوناگون به اعدام محکوم شد و سردارجاف به عراق گریخت و به همراه ارتشبد بهرام آریانا و حسن جاف اردوگاهی برای آموزش نظامی و تربیت نیروهایی که علیه ایران به کار گرفته شوند تأسیس کرد )، یکی از رهبران این ایل بود. وی پس از فرار از ایران به بغداد رفت و در آنجا به همکاری با سرویس اطلاعاتی نظامی عراق پرداخت. او حتی هیأت نظامی عراقی را در سفر به دیگر کشورها همراهی می‌کرد. سردارجاف «در ارسال اسلحه به کردهای» ایل خود که در شرق و غرب کرمانشاه ساکن بودند «با دولت عراق همکاری نزدیکی» داشت. اما «ذخیره اصلی تسلیحات آنها، در اوائل اردیبهشت 1358 با تصرف قلعه نظامی دالاهو واقع در شمال کرمانشاه حاصل شد.» سردارجاف که به کمک‌های تسلیحاتی عراق دلگرم بود عمیقاً اعتقاد داشت «هیچ کس به استثنای عراق به کردها کمک نمی‌رساند و کمک عراق بسیار زیاد است.»

کمک‌های رژیم عراق به گروه‌های کردی که علیه حکومت می‌جنگیدند گسترده و همه‌‎جانبه بود و شامل کلیه گروه‌ها می‌شد. برای رژیم بغداد ایدئولوژی گروهای کردی که با حکومت ایران می‌جنگیدند هیچ اهمیتی نداشت و همه آنها از هر نوع گرایش فکری از این کمک‌ها برخوردار بودند. بدین خاطر سردارجاف اطمینان یافت که «عراق می‌خواهد در آینده از کردها علیه (امام)خمینی استفاده کند.» به گمان او صدام حسین «در حال حاضر تنها دوست کردها است.»

سردارجاف با شاپور بختیار ( شاپور بختیار به عنوان آخرین شانس شاه برای مهار انقلاب در دی‌ماه 1357 به نخست‌وزیری منصوب شد. با پیروزی انقلاب او مدتی مخفیانه زیست و بالاخره از کشور خارج شد.) در ارتباط بود و حتی گفته می‌شد که شاه مخلوع نیز مایل به دیدن جاف بود. بنابراین در مناطق کردنشین کلیه گروه‌ها متحداً و هر یک با رویکرد، انگیزه و اهداف خاص خود با حکومت می‌جنگیدند. اقدام نظامی هریک از این گروه‌ها زمینه و بهانه ورود دیگر گروه‌ها را به جنگ فراهم می‌کرد. 


نادری ،محمود:حزب دموکرات کردستان،موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، تهران زمستان 1394، ص، 260.