ژنرال هایزر ماموری موفق ولی ناکام


ژنرال هایزر ماموری موفق ولی ناکام

دخالت آمریکایی ها در امور داخلی ایران در دوران پهلوی داستان دراز دامنی است که عمری به اندازه طول مدت حکومت پهلوی در ایران دارد. آنان در زمان های مختلف و برهه های متعدد از شیوه های گوناگون برای تحکیم نفوذ و ادامه حضور خود در ایران بهره برده اند. هر زمان که رژیم با خطری مواجه می شد از آنجایی که منافع آمریکایی ها به خطر می افتاد آنان تکاپوی خود را آغاز می کردند و با نهایت سعی و تلاش با چنگ و دندان رژیم دست نشانده خود را حفظ می کردند تا مطامع و منافعشان محفوظ بماند. ‌

کنفرانس گوادلوپ در تاریخ ۱۴ دی ماه ۱۳۵7 (در جزیره “گوادلوپ” واقع در شرق دریای کارائیب برقرار شد. در این کنفرانس که به ابتکار ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه برگزار شده بود سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان پیرامون مهمترین مسائل مختلف پرداختند و در خصوص ایران توصیه هایی را مطرح ساختند که یکی از آنها را می توان اعزام یکی از بلند پایگان نظامی آمریکا که از اوضاع ایران و ارتش آن مطلع باشد برای ادارة ارتش و جلوگیری از هم پاشیدگی آن پس از خروج شاه و مهیّا نمودن آن برای کودتای خونین به ایران اعزام گردد تا ضمن حفظ سلاح های استراتژیک که در اختیار شاه گذاشته شده بود و نیز حفظ دستگاه‌های پیچیدة جاسوسی آمریکا در پایگاه‌های مخفی و آشکار آمریکا در ایران، قراردادهای مهمّ و کلان نظامی را بدست دولت جدید ، لغو نماید و زمینه خروج دهها هزار مستشار آمریکایی و خانواده‌های آنان را که در ارتش ایران حضور داشتند را فراهم آورد.

این ماموریت بر عهده معاون فرماندهی سازمان اتلانتیک شمالی (ناتو) ، ژنرال هایزر قرار می گیرد . گفته می شود روبرت ا.داچ‌ هایزر در سال 1924 در کلرادوی آمریکا متولد شد. وی در سال 1943 پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان برای خدمت در ارتش ثبت نام کرد و در طول جنگ جهانی دوم به عنوان خلبان بمب افکن تا درجه افسری ارتقا یافت. اوایل سال 1946 پس از آن که دولت آمریکا تصمیم به ایجاد یک فرماندهی استراتژیک هوایی گرفت هایزر برای کمک به ایجاد بخش بمب افکن فرماندهی استراتژیک داوطلب شد. وی در جنگ کره و ویتنام نیز فعالانه شرکت جست و در این دوران به فرماندهی عملیات ضربتی در فرماندهی بمب افکن‌های خاور دور ارتش آمریکا رسید. در این پست، برای برنامه‌ریزی مأموریت‌ بمب افکن‌های استراتژیک و صدور دستور عملیات روزانه آنها بر عهده هایزر قرار داشت. او بعد از بیست سال خدمت در ارتش آمریکا در سال 1972 به درجه سرلشکری رسید و مأمور خدمت در پنتاگون شد. مسئولیت هایزر در این دوره نظارت بر برنامه‌های فروش نظامی نیروی هوایی در سراسر جهان بود. در همین دوره، چند بار برای فروش ادوات نظامی نیروی هوایی به رژیم پهلوی، به ایران سفر کرد. در سال 1975 توسط رئیس‌جمهور وقت آمریکا به درجه ژنرالی چهار ستاره منصوب شد و برای تصدی پست معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا تحت فرماندهی ژنرال الکساندر ال- هیگ به اشتوت‌گارت آلمان رفت. وی در این مسئولیت اداره بیش از 320 هزار نیروی نظامی آمریکایی و نظارت بر آنها و نیز تمامی فروشهای نظامی خارجی و برنامه‌های کمک نظامی به 44 کشور را عهده‌دار بود. هایزر در جریان اوج‌گیری نهضت انقلابی مردم ایران و پس از ناامیدی آمریکا از نتیجه تلاش مقامات داخلی کشور، با هدف جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی در روز 14 دی ماه 1357 از طریق فرودگاه مهرآباد وارد ایران شد و در مدت اقامت خود تلاش گسترده‌ای جهت دستیابی به هدف مأموریتش کرد.  

وی بلافاصله از فرودگاه عازم خانة« ژنرال هووی استون»، فرمانده “بخش زمینی در دفتر وابسته نظامی و مستشاری نظامی آمریکا” می شود و بنابر آنچه که در خاطراتش آمده است ، می گوید :

قرار بود قبل از تاریک شدن هوا به منزل ژنرال گاست برویم تا اعضای مهم و اصلی اداره مستشاری همچون ژنرال گاست رئیس اداره مستشاری ، ژنرال جرج کرتز نماینده نیروی هوایی ، آدمیرال فرانک کولینز نماینده نیروی دریایی دور هم جمع شوند و مرا در جریان امور نظامی ایران و ادارة مستشاری قرار دهند .

او در کتابش “مأموریت در تهران”  از حضورش در ایران چنین می گوید :

……. دیدار، در اولین ساعات شب تمام شد و مرا به خانه ژنرال گاست منتقل کردند. شب اوّل را در تهران با صداهای ناراحت‌کننده‌ای که اعصاب مرا می‌آزرد آغاز کردم. مردم فریاد می‌زدند “الله اکبر” و صدا از بام‌های نزدیک به گوش می‌رسید و به هر فریادی از گوشه‌ای دیگر پاسخ داده می‌شد …….. من و گاست برای شنیدن صداها روی بالکن رفتیم، توده‌های مردم به خیابان‌ها ریخته بودند و شعار می‌دادند ….. در نیمه‌های شب جمعیت پراکنده شدند و آرامش، حکمرفا شد، شب را بدون پلک بر هم زدن به صبح رساندم. صبح زود، خسته برخاستم. پس از صرف صبحانه به سفارت آمریکا رفتم...

در مورد مأموریت هایزر، شاه در کتاب “پاسخ به تاریخ“،نکات جالبی را بیان می نماید :

در اوایل ژانویه با تعجب خبردار شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر می‌برد . اما حوادث چند هفته گذشته می‌بایست به من آموخته باشد که از چیزی حیرت نکنم . مع ذلک ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود. در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم شرفیابی می‌کرد این دیدارها صرفاً به قصد ادای احترام نبود ولی با توجه به اینکه فرمانده نیروهای مسلح بودم و ایران عضو سازمان پیمان سنتو نیز بود این دیدارها ضرورت داشت.رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامه‌ریزی می‌شد اما این سفر او در هاله‌ای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر می‌کردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند به هنگام ورود به پایگاه‌های نظامی‌شان [در ایران] تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند . از ژنرال‌هایم تحقیق کردم، چیزی بیشتر از من نمی‌دانستند پس این ژنرال آمریکایی برای چه کاری به تهران آمده بود؟ چگونگی حضورش واقعاً غیرعادی بود ...

… ژنرال هایزر تا چند روز بعد از رفتن من در تهران ماند. در آن روزها چه پیش آمد؟ تنها چیزی که می‌دانم این است که ژنرال ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی طی محاکمه مسخره‌ای که پیش از اعدام او صورت گرفت به قضاوت گفته بود: “ژنرال هایزر شاه را مانند موش مرده‌ای از مملکت بیرون انداخت.”

و اما شاپور بختیار در مصاحبه‌ای تلفنی که مستقیم از رادیو فرانسه پخش می‌شد( در کیهان روز ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷ به چاپ رسیده است ) در خصوص ماموریت آقای هایزر ادعا می کند :

من هرگز نام این ژنرال را نشنیده‌ام . هرگز با سفارت آمریکا تماسی نداشته‌ام . من تنها تلگراف تبریکی از سفیر فرانسه دریافت کردم و سفیر انگلستان هم برای خداحافظی به دیدن من آمده است.

شما داستانی از یک ژنرال نقل می‌کنید که داستانی نامفهوم است. شما به واقعیت‌های متکی بر مدرک و سند نیاز دارید یا می‌خواهید از فاصلة پنج هزار کیلومتری گوش به شایعه‌ها و حرف‌های بی‌اساس کوچه و خیابان بسپارید؟ از منتقل شدن یک ژنرال به فلان محل که نباید داستان ساخت و تحویل داد.

و بنابر مطالب کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ارتشبد فردوست از سفر هایزر به ایران اینگونه می گوید :

“من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت من تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدره‌ای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر ۲۰ روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر امریکا گله می‌کند و فردای آن روز سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا می‌روند. ماجرای این ملاقات را بدره‌ای به اطلاع من رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرت‌خواهی از تأخیر خبر ورود خود، کار را خراب‌تر می‌کند و از محمدرضا می‌پرسد: “اینکه شنیده‌ام به استراحت می‌روید، آیا صحیح است؟” و تاریخ خروج محمدرضا را می‌پرسد. محمدرضا پاسخ می‌دد: “این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده می‌کنم.” سولیوان متوجه برخورد بد هایزر می‌شود و به شدت جبران می‌کند و می‌گوید علت تأخیر در اطلاع ورود هایزر، صرفاً کار زیاد بوده و این سؤال نیز برای این است که بداند آیا کسالتی دارید یا خیر .

و اما پس از گذشت یک ماه از حضور هایزر در ایران ، خبرگزار ی های « رویتر» و « آسیوشیتدپرس » اعلام می کنند که معاون فرمانده سازمان پیمان اتلانتیک شمالی ایران را ترک کرد . آنها گفتند که : « هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانیش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.»

در آمریکا نیز رسماً اعلام می شود که سفر هایزر با تلاش‌های آمریکا در مورد مسئله وجود سلاح‌های پیشرفته آمریکایی موجود در ایران بستگی داشته است. امّا مقامات نزدیک به دولت آمریکا می‌گویند مأموریت اصلی هایزر آن بوده است که بکوشد ارتشیان ایران را ترغیب به کنار ماندن از آشوب‌های سیاسی نمایند .

هودینگ کارتر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که پایان مأموریت هایزر را در ایران اعلام نموده گفته است مأموریت هایزر‌ آن بوده است که با مقامات نظامی ایران دربارة روابط نظامی دو کشور و فروش اسلحه گفتگو کرده و نیز در مورد حمایت آمریکا از قانون اساسی و دولت بختیار با آنان مشورت نماید و امیدوار باشد که نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند.

اگرچه خود ژنرال هایزر در کتاب مأموریت در تهران بیان نموده است :

هارولد براون (وزیر دفاع آمریکا) مرا زیر باران سؤال قرار داد. می‌خواست بداند که نظر فرماندهان ارتش در مورد رفتن من از ایران چیست؟ گفتم: این مطلب را به تفصیل با آنان مورد بحث قرار داده‌ام و آنها موقعیت را دریافته‌اند. میلی ندارند اظهارنظری کنند و می‌گویند که هر چه من بکنم (که منظورشان این است که هر چه واشنگتن بکند) مورد قبول آنها خواهد بود. آنها بدون درنگ، تصمیم واشنگتن را می‌پذیرند. براون، بعد مستقیماً از من پرسید: آیا شخصاً فکر می‌کنم باید ایران را ترک کنم یا نه؟ گفتم: هنوز نمی‌خواهم تصمیمی بگیرم، اما شخصاً احساس می‌کنم نباید ایران را ترک کنم. اما اگر قرار باشد بروم حالا بهترین موقع است که مسئولیت‌ها به ژنرال گاست  ، رئیس هیأت مستشاران نظامی آمریکا در ایران ، تفویض شود. می‌دانستم گروه (فرماندهان نظامی ایرانی که قرار بود کودتا کنند) با او کار خواهند کرد. تنها امتیازی که من بر ژنرال گاست داشتم، درجه نظامی بالاتر من بود که بیشتر مورد احترام آنها قرار می‌گرفت و  در کنار آن نفوذی که شاه به من تفویض کرده بود مطرح می‌گشت، نفوذی که هنوز برای ما برد داشت.  

… براون می‌خواست روحیة نظامیان ما را در ایران بداند من گفتم: آنها هم مثل من به شدّت از آیت الله وحشت دارند و از روحیه ضد آمریکایی سازش‌ناپذیر او تشویش دارند.

… سایروس ونس وزیر خارجه هم روی خط بود ... ونس گفت: رئیس جمهوری و همة افراد دیگر در واشنگتن عمیقاً احساس می‌کنند که به من مدیون هستند. زیرا من در شرایط غیرعادی و دشواری کار کرده‌ام و بنظر آنها کار درخشانی نموده‌ام. از من خواستند روی خط بمانم تا آنها بحث خودشان را ادامه دهند و تصمیم نهایی را در مورد ماندن یا نماندن من در تهران بگیرند ….. دوباره روی خط آمدند. براون گفت: تصمیم آنها این است که من باید امروز یا فردا ایران را هر طور که خودم صلاح می‌دانم ترک کنم. آنها نمی‌خواستند خروج من بصورت فرار جلوه کند.

… باید عازم اینجرلیک در ترکیه و سپس ... عازم اشتوتگارت می‌شدم و سپس مستقیماً عازم واشنگتن می‌گردیدم در آنجا رئیس جمهوری منتظر بود که روز دوشنبه (۱۶ بهمن) در اولین ساعات بامداد با من ملاقات کند.

اگرچه ارتشبد فردوست در کتاب سقوط وظهور سلطنت پهلوی اظهار داشته است که ژنرال هایزر در روز ۲۲ بهمن در ایران حضور داشته و این چنین می نویسد :

…. قره‌باغی دو مرتبه از اتاق خارج شد و مجدداً با عجله مراجعت کرد و گفت: «بختیار رفت!» در این اثنا که قره‌باغی برای مکالمه با بختیار در سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: «ارتشبد قره‌باغی مرا که جانشین او هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد. و هم اکنون نیز هایزر در ستاد است!» سپهبد طباطبائی نیز نزد من آمد و گفت: «اگر اعلیحضرت مراجعت کند ما که این صورتجلسه (صورتجلسه بیطرفی ارتش) را امضاء کرده‌ایم چه خواهیم شد؟». گفتم : بگویید من (فردوست) مسئولم. طباطبائی تشکر کرد. در این موقع، امینی افشار به من گفت : « حدود دو هزار نفر از جلوی بی سیم رد شده و به سمت ستاد می‌آیند.» من با سرعت از اتاق کنفرانس خارج شدم. قره‌باغی دنبال من بود و گفت: «بد نیست یک دیداری از ژنرال هایزر بکنید او ستادش در همین اتاق پهلو است.» گفتم: با این وضع تظاهرات بهتر است دیدار به بعد موکول شود و به سرعت دور شدم.

مناسب است در خصوص ورود هایزر به تهران و ماموریت اصلی وی به این نکته توجه شود که  تصمیم شاه برای خروج از کشور اتفاق مهمی بود که بر اوضاع و احوال کشور تأثیر فراوان می گذاشت . این مسئله با توجه به شرایط زمان، معنای مشخصی برای درباریان و نظامیان داشت و روحیه و اراده آنها را بشدت تحت تأثیر قرار می ‌داد. پیش از این نیز البته دورنمای وقایع کشور چندان ناپیدا نبود، به همین دلیل موج خروج وابستگان رژیم از کشور به همراه سرمایه‌های کلان، از مدتها پیش شروع شده بود و هرزمان شدت بیشتری می‌گرفت. آنچه در این میان بخصوص بر روحیه مقامات ارشد نظامی شاه تأثیر گذارد، فرار برخی همتایان آنها از کشور به بهانه‌های گوناگون بود. تیمسار ازهاری که سالها ریاست «ستاد بزرگ ارتشتاران» را برعهده داشت و دولت نظامی هم به نخست‌وزیری او تشکیل شده بود، پس از کناره‌گیری از این منصب، عارضه قلبی‌اش را بهانه کرد و راهی آمریکا شد. اما واقعه‌ای که قبل از این، بشدت روحیه نظامیان را تضعیف کرد، فرار ارتشبد غلامعلی اویسی - فرماندار نظامی تهران - بود که چه بسا به دلیل قساوت قلب و بی‌پروایی در کشتار مخالفان رژیم و سرکوب گسترده مردم، نقطه امیدی برای شخص شاه و دیگر نظامیان به شمار می‌آمد. وی که در نخستین اعلامیه فرمانداری نظامی خود نوشته بود: «من تا آخرین لحظات حیات به سوگندی که... یاد کرده‌ام وفادار خواهم بود و تا آخرین لحظه حیات برای برقراری نظم در تهران و حومه تلاش خواهم کرد» پس از آن که جنایت 17 شهریور را مرتکب شد و در ادامه به بی‌نتیجه بودن سرکوب و حتی نتیجه معکوس دادن آن پی برد، با به یغما بردن 280 میلیون تومان، و با کسب موافقت محمدرضا از کشور خارج شد. اگرچه قره‌باغی از این مسئله به عنوان واقعه‌ای که «لطمه‌ شدیدی به حیثیت ارتش و بخصوص به نیروی زمینی شاهنشاهی وارد آورد» یاد می‌کند، اما باید گفت بیشترین تأثیر آن بر «روحیه» پرسنل ارتش - از بالاترین مقامات تا پایین‌ترین رده‌ها – بود .

به همین دلیل هایزر به محض ورود به تهران، اولین و ضروری‌ترین اقدام را تلاش برای جلوگیری از فرار و خروج فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی در پی شخص شاه می‌بیند: «اولین مسئله‌ای که باید به آن فکر می‌شد رفتن شاه بود. ما می‌بایستی حدس می‌زدیم که در صورت چنین اتفاقی هر یک از رهبران چه می‌کنند. واشنگتن ارزیابی صحیحی از اوضاع داشت. اولین کار ما براساس تعلیمات رئیس‌جمهوری این بود که جلوی ترک آنها را بگیریم.» سخنانی که در اولین جلسه ملاقات هایزر با این فرماندهان به میان می‌آید، حاکی از ترس شدید حاکم بر آنها و درخواست عاجزانه‌شان برای خروج از کشور به همراه محمدرضا یا در اولین فرصت پس از اوست و بخوبی وضعیت وخیمی را که هایزر با آن مواجه بود، تصویر می‌کند: «قره‌باغی گفت که نخواهد توانست انسجام ارتش را در صورت ترک کشور توسط شاه آن هم با این سرعت حفظ کند... و گفت اگر اعلیحضرت کشور را ترک کند من نیز به همراه او خواهم رفت.» طوفانیان نیز در ملاقات با هایزر به چیزی جز رفتن نمی‌اندیشد: «نگرانی اصلی من این است که اگر [امام] خمینی به کشور بازگردد کار ما تمام است. او این مطلب را با اضطراب و وحشت می‌گفت و ادامه داد هیچ راهی برای زنده ماندن وجود ندارد. باید برنامه ترک کشور را بریزیم.» سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی نیز در ترس و وحشتی فوق‌العاده به سر می‌برد: «وقتی که گوشی را گذاشت با صدایی لرزان به من گفت اعلیحضرت به من دستور داد که برنامه عزیمت او را فراهم کنم. ربیعی به مرز جنون رسیده بود. با تاکید گفت که او هم باید برود. اگر می‌خواست بماند می‌بایست از جانش می‌گذشت.»

ارتشبد طوفانیان در خاطراتش موضوع اصرار برای ترک کشور را به صراحت عنوان داشته است: «گفتم اعلیحضرت من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتی که من یک عمر گفتم اعلیحضرت فرمانده کل قوا، اگر اعلیحضرت بروید بیرون من نمی‌مانم تو این مملکت، من هم باید بروم.» اما در کنار این مسئله طرح جلوگیری از خروج شاه نیز به طور جدی در دستور کار مقامات نظامی قرار داشت. قره‌باغی در خاطراتش از تلاش مکرر خود برای انصراف محمدرضا از مسافرت به خارج سخن می‌گوید: «از زمانی که مسئله مسافرت اعلیحضرت به خارج از کشور مطرح شد در هر فرصتی که مقدور بود در جهت انصراف ایشان از مسافرت مطلبی عرض می‌کردم... در یکی از شرفیابی‌های روزهای اول پس از شرح مشکلاتی که در صورت خروج اعلیحضرت از ایران، نیروهای مسلح با آن روبرو خواهند بود عرض کردم... معلوم نیست وضع روحی نیروهای مسلح شاهنشاهی با این کیفیت بعد از مسافرت اعلیحضرت به چه وضعی خواهد بود و استدعا کردم که از مسافرت صرفنظر نمایند. با تعجب فرمودند: چه می‌گویید الان سفیر آمریکا و ژنرال هویزر اینجا بودند و منظورشان از ملاقات اطلاع از روز و ساعت مسافرت ما بود و با ناراحتی اضافه کردند: نمی‌فهمیم منظور اینها چیست و چه می‌خواهند.» البته محمدرضا خود بهتر از هرکسی می‌دانست که وجود و حضور او در ایران نه تنها هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمی‌کند، بلکه باعث اوج‌گیری اعتراضات مردمی خواهد شد و این نکته‌ای بود که سیاستمداران آمریکایی و اروپایی نیز به آن رسیده بودند، بنابراین طرح خروج محمدرضا از کشور نه تنها گامی برضد او محسوب نمی‌شد بلکه اقدامی در جهت نجاتش از وضعیت وخیم موجود و جلوگیری از افتادن وی به دست مردم و محاکمه به خاطر سالها خیانت به کشور و ملت خویش بود. از طرفی، خروج از کشور در آن شرایط، در انطباق کامل با روحیه‌ ترسو و بزدل محمدرضا قرار داشت، کما این که در واقعه کودتای 28 مرداد نیز وی بلافاصله پس از شکست موج اول کودتا در 25 مرداد و بحرانی شدن وضعیت، فرار را برقرار ترجیح داد و راهی خارج از کشور شد.

لذا می توان گفت که مأموریت ژنرال هایزر آن بود که ضمن فراهم آوردن مقدمات خروج چنین شخصیت ترسویی از کشور، از فرار سران ارتش که دست کمی از شاه نداشتند جلوگیری به عمل آورد و در نهایت او توانست به این امر موفق شود عرصه را برای چند صباحی برای شاپور بختیار فراهم آورد . هایزر در حقیقت فرصت بقای حکومت بختیار - به عبارت بهتر نظام سلطنتی – را پس از فرار شاه فراهم آورد.

 

 


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی