واکنش آیتالله طالقانی به شهادت استاد نجاتاللهی
در زمان اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم پهلوی و در واکنش به سرکوب خشن اعتراضات مردمی و تعطیلی دانشگاهها، جمعی از استادان دانشگاههای تهران در 5 دیماه ۱۳۵۷ در ساختمان مرکزی وزارت علوم دست به تحصن زدند. کامران نجاتاللهی، استاد دانشگاه صنعتی پلیتکنیک، از جمله حاضران در این تجمع اعتراضی بود. این تحصن با واکنش امنیتی و خشونتبار نیروهای رژیم مواجه شد، خیابانهای اطراف به محاصره درآمد و تیراندازی بهسوی رهگذران و حتی منازل مسکونی آغاز شد. در همین فضا، نجاتاللهی که برای لحظهای به بالکن ساختمان آمده بود، هدف گلوله مأموران قرار گرفت و به شهادت رسید.
قتل او سریعاً به یکی از نمادهای سرکوب دانشگاه و نخبگان علمی در واپسین ماههای حکومت پهلوی بدل شد، واکنشهای گستردهای را در پی داشت. (در اینباره اینجا بخوانید) آنچه در ادامه میآید بخشی از سخنرانی آیتالله طالقانی در مسجد هدایت به تاریخ 5 دیماه 1357 است که در صفحات 347 تا 351 کتاب «آیت الله سید محمود طالقانی - مجموعه آثار - جلد دوم» به رشته تحریر درآمده است. این کتاب توسط مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و به قلم موسی فقیه حقانی به رشته تحریر درآمده و خواندن آن خالی از لطف نیست.
خشونت ساختاری در رژیم
ما در مبارزه حاد هستیم. مبارزه سرنوشتساز هستیم. تنگناها و کمبودها و ترس و وحشتهایی که به طور مصنوعی ایجاد میکنند و همینطور سرما و نفت و نان نباید ما را بترساند و از پای دربیاورد البته نخواهند توانست که بترسانند. اصلاً شماها همه هشیار شدهاید [...]
من دیروز به تشییع جنازه این جوان استاد دانشگاه [منظور استاد کامران نجات الهی] رفته بودم، ببینید پستی و پلیدی و انحطاط به چه حدی رسیده است. آخر از اینها بپرسید مگر شما احمق شدهاید؟ از این کار چه استفاده کردید که یک جوان بیست و هفت ساله دانشگاهی را که همیشه شاگرد اول بوده و ملت این همه برایش خرج کرده است، چون میآید تا نفسی بکشد از پشت دیوار ترورش میکنید. بدبختها، دیوانهها، جلادها، خجالت بکشید؛ حیا کنید؛ شرم کنید!
بعد از آن با این همه توپ و تانکهایی که از پول این ملت خریداری شده است به خیابانها میآیند. روزی این توهم برای ما پیش آمده بود که آخر با چه کسی سر جنگ دارند که این همه اسلحه میخرند؟ شما که میگویید روابط ما با شرق و غرب صمیمانه است. با کشور عظیم روسیه روابط حسنه داریم. با آمریکا هم معلوم است که رابطه نیست، حاکمیت و محکومیت است؛ مزدوری است. چهارتا عرب هم کاری با ما ندارند. دور و بر ما این مرز عراقمان است با آنها که روابط حسنه است. اینطرف هم که پاکستان و افغانستان است و با آنها هم کاری نداریم.
من همواره تعجب میکردم که هر سال یک سبد ژنرال بیرون ریختن و این همه توپ و تانک و آخرین سلاحها را خریدن برای چیست؟ حالا معلوم شد که برای همین ملت بوده، این ملت مظلوم این ملتی که حقش را میخواهد. حالا هم مسئولین مسئلهٔ نفت را پیش کشیدهاند که مردم بروند و پیتها را به دست بگیرند. نشان بدهند بعضی از مستضعفین هم هی غر بزنند.
اگر سن شما مقتضی نیست این دید عینی من است، مشهود من است که در شهریور بیست چه به سر ما آوردند؟ همین متفقین عزیزمان (!) که با رضاشاه ساختوپاخت داشتند. وقتی که از دو طرف خاک ما را اشغال کردند و راهآهنی که ساخته شده بود و بعضی از رجال سیاسی [منظور مرحوم مدرس و مرحوم مصدق است] با حسننیت میگفتند این راهآهن شمال و جنوب مال ما نیست مال جنگهایی است که اینها با هم دارند و میخواهند از آن استفاده کنند و برای رفاه این ملت ساخته نشده است، دیدید که چطور اشغال شد و بهصورت یک آهنپارهای درآمد و بعد از جنگ تمام جادههای ما را اشغال کردند و بعد هم خوار و بار ما را بردند از گندمهایی که با حشرات و شن و آشغال همراه بود از ته سیلو میآوردند و نان میپختند و صفهایی ایجاد میکردند و صف سیلوی نان برای گرفتن نان سیلو گاهی بیشتر از این صفهای نفت میشد و این ملت ما بود که صدمه این کارها را دیدند.
بلی این را به چشم خودم دیدم وقتی به این ملت خبر رسید که در حال جنگ است و دو نیروی عظیم از دو طرف به میهن او حمله کرده و مردم در صف سیلو برای یک نان سیلو ایستاده، وقتی گفتند رضاخان از اینجا رفته است همه به هم تبریک گفتند. این ملت چنیناند، این ملت زجردیده حاضرند گرسنگی بخورند اعلام کنید کمک کنید و به این صفها بفهمانید: که یا ما نفت داریم یا نداریم. اگر نفت نیست چرا در صف میایستید؟ بروید به خانههایتان. اعلام بکنند که ما نفت نداریم، بنزین نداریم این صف بازی است و حیله است [...] بیشتر از این را از شما عذر میخواهم خسته شدم ناراحت هستم، مزاجم علیل است دعا کنید که خداوند به من توفیق بدهد که با این مزاج علیل بتوانم این مسئولیت سنگین را در خدمت به شما ملت مظلوم ملتی که سالها زیر بار ستم بودید، انشاءالله انجام بدهم.


















نظرات