مبانی قرآنی نامه امام خمینی(ره) به گورباچف


سیدمهدی موسوی
1538 بازدید

 قرآن کریم هدف عمده انبیاء و اولیای الهی را، هدایت بشر و بیدار نمودن فطرت خداجوی انسان دانسته است. قرآن کریم روش های انبیای الهی و بزرگان دین را در امر هدایت و دعوت به سوی حقیقت، بر پایه ادب و احترام و بیدار نمودن فطرت ها برشمرده است؛ از جمله این روش ها ارسال پیام و نگارش نامه بوده است؛ که نامه حضرت سلیمان(ع) به ملکه سبأ از نمونه های این سنت حسنه است که قرآن به آن اشاره نموده است. ]1[ پیامبر اکرم(ص) نیز به سران کشورها مکتوباتی را ارسال داشته و آنها را به دین اسلام دعوت نموده است. ]2[
از نمونه های این گونه دعوت در عصر حاضر می توان به نامه امام خمینی(ره) به گورباچف اشاره کرد. به نظر می رسد که نامه امام به گورباچف نیز بی تأثیر از نامه نگاری پیامبر(ص) به سران دولت های بزرگ عصر خویش نبوده است؛ امام(ره) خود می فرماید: «خود رسول اکرم(ص) به طوری که مکتوبشان در صحیح بخاری مضبوط است و آن طوری که تاریخ ضبط کرده است، ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه؛»]3[
در ادامه همان سنت، نامه امام(ره) به گورباچف- رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی- در شرایطی نگاشته شد که تحلیل گران سیاسی جهان در تردید کامل، تنها نظاره گر تجدید نظرطلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بودند و قادر به اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال وقوع بلوک شرق نبودند. امام(ره) با بینش برخاسته از مکتب وحی و فراتر از وقایع روزمره و اتفاقات سیاسی به تحلیل این رویداد مهم پرداخت. پیش بینی شکست قطعی مارکسیسم در میدان عمل و فروپاشی نظام الحادی کمونیسم، هشدار جدی نسبت به فروغلتیدن در دام قطب دیگر استکبار جهانی و نظام سرمایه داری غرب، تحقق وعده های الهی و بازگشت نهایی جامعه انسانی به فطرت خداجوی خویش، از جمله نکات برجسته این پیام بود که حضرت امام(ره) با دریافتی قرآنی، آن را چند سال قبل از فروپاشی گوشزد نمودند.
این پیام در چهاردهم دی ماه سال 1367ش، توسط هیئتی که سرپرستی آن را حکیم متأله و مفسر قرآن، حضرت آیت الله جوادی آملی بر عهده داشتند، به هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سابق (آقای گورباچف) ابلاغ گردید. ]4[ نگاه امام به شوروی سابق یک نگاه چند بعدی و اساساً قرآنی و مبتنی بر عقلانیت دینی بود که آن را با بیانی نافذ به گورباچف منتقل کردند؛ این نامه نشان می دهد که ما اهل منطق، استدلال و فکر و عقلانیت هستیم، نه زور می گوییم و نه حرف ناحساب می زنیم.
این پیام تاریخی که برخاسته از حکمت و دوراندیشی برآمده از مکتب وحی بود، دارای جنبه های مختلف و از منظرهای متعدد می توان به تحلیل و بررسی آن پرداخت. در این مقاله در محورهای پنج گانه به تحلیل قرآنی از جنبه های فلسفه سیاسی این نامه تاریخی پرداخته می شود. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

دعوت به توحید و طرد الحاد
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
قرآن کریم توحید و خداپرستی را مهمترین نیاز بشر معرفی کرده و راز انسانیت انسان را در توحید مداری دانسته است]5[ و به گونه ای که هر کس از حریم توحید به درآمد و به حضیض شرک یا الحاد افتاد از مرز انسانیت به دور افتاده است.]6[ ادیان ابراهیمی همواره بشر را در پرتو کمال مطلق تعریف کرده و حد تام او را در خداپرستی و خداشناسی دانسته اند و آن کس که خدا را نشناخت خود را نشناخته است و هر کس خود را نشناخت در خسران ابدی است.]7[ بنابراین هیچ نعمتی بالاتر از توحید و هیچ خطری بدتر از شرک نیست. توحید حق محض و شرک، باطل صرف است و در باطل هیچ سودی نیست. توحید جامع همه آرمانها و هدفهای عالی انسان در مسیر کمال است.
قرآن کریم می فرماید: مثل کلمه پاک توحید مثل درخت پاک و سالمی است که در زیر زمین ریشه دوانیده و شاخه هایش سر به آسمان کشیده است. این درخت، همیشه میوه ده و ثمر بخش و همیشه بهار است؛ در همه فصل ها و همه روزها میوه فراوان دارد که تمام شدنی نیست.]8[ زیرا با توحید، اخلاق و امنیت اجتماعی حاکم و اصلاح رفتارهای انسانی سامان و بر بنیان محکم مستقر می گردد.
قرآن آنگاه مثل دیگر ذکر می کند و می فرماید: اما مثل سخن ناپاک و بی حقیقت مثل درختی است که ریشه ای نداشته باشد، قرار و ثبات و آرامشی نداشته باشد، اندک بادی آن را از ریشه می کند.]9[ امام خمینی(ره) مشکل مارکسیسم را در عدم بنیان محکم و اساسی برای برقرار کردن جهانبینی بر آن می داند.
در قرآن کریم موانع راه یابی به حریم توحید بیان شده که یکی از آنها «حس گرایی» و تعلق خاطر به زمین خاکی و چشم بر روی حقیقت عالی فرو بستن است؛ ]10[ مشکل عمده مادیون و ملحدان در حوزه معرفت شناسی این است که معیار و میزان معرفت را فقط حس دانسته اند و هر آنچه را که با حواس مادی خود درک می کنند واقعیت پنداشته و مافوق محسوس را موجود نمی دانند. امام(ره) با اشاره به همین مسئله خطاب به گورباچف می نویسد:
لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند.
جاهلیت قدیم با تمسک به تقلید از بزرگان خود ]11[ و ادله واهی به ماده و حس گرایش داشتند و از درون خود غافل بودند. ]12[
دراین عصر نیز کمونیسم و برخی مکاتب فکری و سیاسی غرب با جهل مدرن خود در علم گرایی صرف و نفی هرگونه امر متعالی و مابعدالطبیعه چشم به روی حقایق عالم بسته اند و هرچه حقیقت است را در حس خود می جویند غافل از آنکه «آنچه را نپاید، دلبستگی را نشاید». ]13[
قرآن کریم، هستی را در عالم ماده و محسوس خلاصه نمی کند و انسان را به ایمان به غیب و موجودات برتر از محسوس سفارش می کند. ]14[ در هستی شناسی قرآنی جهان دارای مراتب نزولی و صعودی است که عالم محسوس در پایین ترین مرتبه آن قرار دارد و مافوق آن عالم برزخ و عالم ملائکه قرار دارد که از ماده و اوصاف آن مجرد است و در رأس این هرم هستی خداوند متعال قرار دارد که از نواقص ماده بری است. ]15[ لذا امام خمینی(ره) می نگارد:
درحالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و عقل می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که براین پندارند که خدا نیست وگرنه دیده می شد (لن نومن لک حتی نری الله جهره ) ]16[ می فرماید: (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو الطیف الخبیر). ]17[ از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است.

زوال باطل و استواری حق
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی با نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جدا می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما که دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منافع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم- که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است- مصرف کنند.
در فلسفه سیاسی اسلام، نبرد حق و باطل ریشه در اعماق درون آدمی دارد و سپس این تضاد درونی میان عقل و هواهای نفسانی به جامعه کشیده می شود و در گروه های اجتماعی و نظام های سیاسی خودنمایی می کند. ]18[ در طول تاریخ جوامع سیاسی همواره با دو بینش در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند؛ بینش الهی و توحیدی با بینش مستکبرانه و شرک آلود. حق و باطل همیشه درحال جنگ بوده اند و قرآن می فرماید: «ما روزهای شکست و پیروزی را به نوبت بین مردم قرار می دهیم.» ]19[ ولی وعده پیروزی نهایی حق را بر باطل بشارت داده است. باطل طفیلی و فرع بر حق است و زاهق است؛ ]20[ یعنی یک چیز رفتنی و طفیلی و فرعی است. ]21[
قرآن در سوره رعد مثال جالب و پرمعنایی را در استواری حق و زوال باطل بیان داشته است، در آیه 17 می فرماید: «خداوند آبی از آسمان نازل کرد و ] براثر ریزش این باران بر کوه ها و بلندی ها[ از هر دره و رودخانه به اندازه ظرفیتشان سیلابی جریان یافت و سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد، همانگونه که وقتی فلزی را روی آتش می گذارند تا از آن زیور یا وسیله ای بسازند چنین کفی در سطح آن آشکار می شود و مواد اصلی ته نشین شده و مواد زائد روی آن را می پوشانند، خدا حق و باطل را چنین مثل می زند، و اما کف به کنار افتاده نابود می شود، ولی چیزی که به مردم سود می دهد در زمین می ماند، خدا مثلها را چنین می زند». ]22[
پس در واقع باطل کف روی آب است. باطل برای مدتی بر نیروی حق سوار می شود و روی آن را می پوشاند اما این نظام حق است که در سراسر تاریخ روبه پیشرفت و تعالی است. ]23[ انبیای الهی همواره منادیان بینش توحیدی بوده و مردم را به توحید و پرستش واحد متعال می خوانده اند و آنها را از شرک و تباهی و استکبار بر حذر می داشته اند. بینش توحیدی که مطابق فطرت و ذات انسان است تنها دژ محکم برای رهایی از اسارت های شیطانی و مستکبرانه و پناه بردن به وادی ایمن است. قرآن به ما می گوید دیدتان را وسیع کنید و آینده نگر باشید و ببینید که باطل فقط برای چند صباحی غلبه ظاهری بر نیروی حق دارد و مدتی خداوند به آنها مهلت می دهد و در عذاب و شکست آنها تسریع نمی کند اما در نهایت باطل به شکست می انجامد. ]24[ این سنت قطعی خداوند متعال در تاریخ است و سنت خداوند را هیچ کس نمی تواند تغییر دهد. ]25[ لذا با این مبانی قرآنی است که امام(ره) زوال و نابودی کمونیسم را به سران کاخ کرملین تذکر می دهد چون آن گاه که دولت های کمونیستی به زور شمشیر و قتل و کشتار سرزمین هایی را از دین خالی کردند و آن را افیون توده ها و مخدر اجتماع دانستند و بر اریکه قدرت مادی و پوشالی سوار شدند؛ این وعده حقه قرآن در گوش و جان موحدان عالم ندا می داد که روزی این قدرت پوشالی به نابودی کشیده خواهد شد. ]26[ بر طبق همین سنت قطعی زوال باطل است که امام(ره) گورباچف را از افتادن در دام غرب بر حذر می دارد؛ چرا که آنها نیز پاسخ گوی نیازهای واقعی اجتماع و فطرت کمال طلب انسان نیستند بلکه باید برای خلاصی از مشکلات به خویشتن خویش بازگشت و نیاز اصلی آدمی را یافت.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
بنابراین باطل رفتنی و حق ماندنی است و بانگ اذان بر مناره های مساجد کشور کمونیسم نشانه تحقق وعده های خداوند متعال است.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی(ص) را از شوق به گریه انداخت.

انسان شناسی سیاسی (27)
اصولا میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسایل فلاسفه اسلامی بیندازیم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ببرند بسنده می کنیم:
این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه ی سنگی یا مجسمه ی مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ می داند کجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
هر مکتب سیاسی که ادعای عرضه عالی ترین بینش فکری، منش و روش زندگی و تعیین تکلیف سیاسی برای انسان را دارد ضرورتا باید انسان را معنی کند و به سوالاتی که درباره ابعاد وجودی او مطرح است پاسخ گوید. نداشتن یک جهان بینی صحیح و فقدان یک دیدگاه درست درباره خدا، جهان، انسان و تعلیم و تربیت و همچنین عدم آشنایی با ساختار وجودی انسان از دیدگاه وحی، سبب بروز بحران شدیدی در ارزش ها و ناهماهنگی فراوان در فرایند نظام سیاسی و مناسبات اجتماعی در جهان گردیده است.
قرآن کریم برای انسان ارزش و جایگاه مهم و بلندی را ترسیم نموده(28) و هدف غایی خود را هدایت انسان و راه سعادت بشر معرفی کرده است. (29) قرآن به بررسی عمیق ترین زوایای وجودی انسان پرداخته و برای آن اصول پایدار تنظیم نموده است. از منظر قرآن کریم شناخت انسان از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ لذا انسان موجودی بی سر و ته مطرح نمی شود که نه گذشته او معلوم نباشد و نه از آینده آن خبری، بلکه شخصیت انسان در مبدا و معاد مطرح می شود و در این صورت است که معنا پیدا می کند.(30)
با تامل در آیات قرآن، در می یابیم که انسان تنها موجودی مادی نیست، بلکه دارای وجودی ماورایی است که بعد از مرگ در نشئه طبیعت نیز باقی می ماند و حیاتی جاوید و سعادت یا شقاوتی ابدی خواهد یافت. در واقع حقیقت و انسانیت انسان به روح اوست و جسم، تنها به منزله ابزاری برای فعالیت و مرکبی برای سیر و حرکت روح در این دنیا تلقی می گردد. (31) سرشت خاکی و جنبه مادی انسان، همواره وی را به طرف خاک و ارزش های فانی سوق می دهد و فطرت و بعد ملکوتی، او را به سوی جنبه های روحی و ارزش های معنوی و عالم ملکوت می خواند. (32)
نگاه ویژه امام(ره) به انسان، نگاهی است برآمده از متن قرآن کریم و براهین استدلالی حکمت متعالیه و افق وسیع انسان شناسی قرآنی است. از دیدگاه امام(ره) کرامت و ویژگی اصیل انسان نسبت به دیگر موجودات در فطرت او نهفته است. ایشان در نقد اندیشه هایی که انسان را فقط در بعد طبیعت انسان محدود می داند می فرماید: «اینها فقط این حیوان یک سر و دو گوش را می بینند و این طبیعت و این سطح طبیعت، نه عمق طبیعت، این سطح طبیعت را می بینند.» (33) اما خود امام(ره) با توجه به اصل فطرت و جنبه الهی و آسمانی انسان منظری وسیع از همه انسان ترسیم می کند و معتقدند که فطرت، منشا حرکت و تکاپوی دایمی انسان به سوی کمال است. انسانی که به دنیا می آید، حیوانی است که درونش استعداد انسان شدن را دارد، و رو به سوی کمالات مطلق دارد و در نهایت غایت اصلی استعدادهای فطری او، لقاءالله است. (34)
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.

نقش دین در مناسبات سیاسی و اجتماعی
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسایل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله ای راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مساله ی افغانستان و مسایلی از این قبیل در جهان نجات دهد... با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است.
از دیدگاه قرآن کریم دین، عنایت خداوند متعال به انسان از طریق وحی بر طبق مقتضای فطرت و ذات بشر است که هدف آن سعادت و کمال یابی انسان است.(35) دین اسلام برای تمام ابعاد فردی و اجتماعی انسان دارای برنامه جامع است(36) و با آموزه های مطابق فطرت وتعبیه عنصر عقلانیت و اجتهاد مستمر، حقانیت خود را برای بشریت تا پایان جهان به اثبات رسانده است. (37)
براساس آموزه های قرآن کریم نیازهای اصولی و دغدغه های اساسی بشر در اسلام نهفته است و با تمسک به این رحمت واسعه حق تعالی وصراط مستقیم می توان به سعادت مطلق رسید. (38) دین اسلام تنها راه نجات بشریت از هوای نفسانی و رهایی از اسارت های ظاهری و باطنی(39) و وصول به بارگاه امنیت و آسایش (40) است. و از برنامه های اصلی قرآن تحقق قسط وعدالت برای همه بشریت است (41) و بواسطه این دین توحیدی، انسان کرامتمند و دارای عزت فردی و اجتماعی است که سر در مقابل شرق و غرب فرو نیاورد و با اتکا به منبع لایزال الهی طریق سعادت را بجوید.(42) قرآن کریم دینی را که این آثار را نداشته باشد و پاسخگوی نیازهای اصیل فطری انسان نباشد دین سامری می نامد که به سوی آتش در سقوط هستند.(43)
امام خمینی(ره) خلأ انسان امروز را خلأ اعتقادی می داند و راه نجات کشورهای غربی و شرقی را در بازگشت به دین معرفی می کند. ایشان با تفکر قرآنی خویش خط بطلانی بر هر دو شعار «جدایی دین از سیاست» و «افیون توده ها و مخدر اجتماع» کشید و درمرحله نظر و عمل مدعای قرآنی خود را که دین توان اداره امور جامعه را دارد به اثبات رساند. ایشان در مرحله نظر با تالیفات متعدد و در باب اندیشه های سیاسی و اجتماعی اسلام و بیانات گرانبها و نامه ها و پیام های پرمغزی همچون نامه تاریخی به گورباچف و همچنین در مرحله عمل باایجاد نظام جمهوری اسلامی برپایه دین اسلام به همه جهانیان نشان داد که دین اسلام همواره زنده است و توان هدایت و اداره امور انسان را در ابعاد فردی و اجتماعی به سوی سعادت و تعالی را دارا است.
امام خمینی(ره) دین اسلام را منشأ آزادی خواهی و رهایی از اسارت های مادی و معنوی و تحقق عدالت در ایران می داند که به کسب استقلال و حفظ سرمایه های مادی و معنوی و خروج از سیطره قدرت ها و ابرقدرت ها منتهی گردید.
راستی مذهبی که ایران را درمقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت درجهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟! آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی دراختیار ابرقدرتها و قدرتها قرارگیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند.
بنابراین با این پشتوانه نظری و عملی است که امام (ره) درپایان نامه خویش به رئیس جمهور ابرقدرت شرق می نویسد: درخاتمه صریحا اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.

دفاع از مظلومان و پابرهنگان
نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسایلی از این قبیل درجهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم.
قرآن کریم یکی از سنت های انبیای الهی را در دفاع از حقوق مستضعفین و حفظ پابرهنگان معرفی کرده است، آنگاه که زراندوزان و ثروتمندان هر قومی به پیامبر خود می گفتند: پابرهنگان و ضعفا را از خود دور کن. پیامبران می فرمودند: ما هرگز این مؤمنان ستمدیده را ازخود طرد نمی کنیم (44) بلکه وظیفه خود می دانستند که با تمام قدرت از آنها دفاع کنند. همچنین از وظایف مهم انبیاء اجرای عدالت و قسط درسطح جامعه است، و بر همه مومنان است که حقوق دیگران را رعایت و به دفاع از حق مظلومان و ستم دیدگان برآیند. (45)
امام (ره) نیز به عنوان رهبر مسلمین جهان، همچون انبیای الهی و با تأسی به سنت ایشان به دفاع از حقوق مؤمنان و موحدان عالم برخاست و دراین نامه به دفاع از موحدان شوروی برآمد که بیش از 70 سال از ابتدایی ترین آزادی های مشروع خود منع بودند و همچنین مسئله افغانستان و مردم ستمدیده آن دیار را خاطرنشان می کند و وظیفه خود می داند که از آنها دفاع کند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن
پی نوشت ها در سرویس معارف موجود است. 


کیهان ش18990