آیبکس و ژن تیره؛ طرحهای سری امریکا در ایران
3265 بازدید
در سراسر دوران جنگ سرد، ایالات متحده هر روز چندین سورتی پرواز را در اطراف مرزهای اتحاد شوروی و کشورهای عضور پیمان ورشو انجام میداد. این قسمتی از یک برنامه همیشگی و طولانی جهت شناسایی و رده بندی سامانههای رادار، سایتهای پرتابگر موشکهای سام و هر سامانه الکترونیکی که سرچشمه پخش امواجی باشد که جلب توجه نماید، بود.
اطلاعاتی که با این روشها بدست میآمدند، در یافتن راههایی جهت ورود ایمن و بیدردسر بمب افکنها و جنگنده بمب افکنهای ایالات متحده و سازمان ناتو به درون حریم هوایی اتحاد شوروی و بلوک شرق در زمان وقوع جنگ جهانی سوم بهکار میآمدند.
با توجه به پهناور بودن سرزمین اتحاد شوروی، نکته شگفت انگیز این بود که یافتن رخنهای فاقد پوشش رادار در محدوده حریم هوایی این کشور بسیار دشوار بود که اندک روزنههای نفوذ توسط هواپیماهای مجهز به سامانههای پیشرفته الکترونیکی موسوم به ELINT بهدست میآمد و تازه زمانی که مکان این رخنهها شناسایی میشد، امکان بهرهگیری چندباره از آنها جهت بهدست آوری دادههای سودمند و حساس دشوار تر میشد.
ایران دارای مرزی طولانی در قسمت شمال کشور با اتحاد شوروی بود و در طول دهه 1970 تا قبل از انقلاب اسلامی، روابط بسیار دوستانهای با ایالات متحده داشت. قسمتی از این روابط دوستانه و نزدیک، توافقی بود که بر پایه آن تعداد قابل توجهی رادار بسیار دوربرد و پستهای شنود در شمال ایران تعبیه شد تا چشم و گوش ایالات متحده در ورای پرده آهنین روسها باشند.
با این حال با دانستن اینکه در طول مرز مشترک ایران و شوروی، تعداد قابل توجهی از این روزنههای فاقد پوشش رادار برای هر دو کشور وجود داشت، هواپیماهای پست پرواز شناسایی به آسانی میتوانستند از مرز عبور کرده و تصاویر بسیار با ارزشی از مناطق مورد نظر در داخل خاک شوروی ثبت نمایند.
مقدمه تاریخی
در خلال جنگ جهانی و در ژانویه 1943، یک پیمان سهجانبه بین ایران، انگلیس و شوروی به امضاء رسید و دو دولت خارجی متعهد شدند که پس از پایان جنگ، اقدام به تخلیه خاک ایران کنند. متعاقب آن، کنفرانس تهران با شرکت سران سه کشور امریکا، انگلیس و شوروی (آبان1322/ نوامبر1943) تشکیل شد و بار دیگر مفاد پیمان سهجانبه مورد تأکید قرارگرفته و رهبران متفقین متعهد شدند در پایان جنگ، خاک ایران را ترک کنند. از دیگر موارد طرح شده در پیمان سهجانبه این بود که دُوَل متحده هم به صورت مشترک و هم به طور جداگانه متعهد میشوند که به جمیع وسایل که در اختیار دارند، از ایران در مقابل هر تجاوزی از جانب آلمان یا هر دولت دیگری دفاع کنند.
همچنین دولتهای شوروی و انگلیس مشترکاً و هر یک منفرداً تعهد میکنند که تمامیت خاک ایران و حاکمیت و استقلال ایران را محترم بدارند. در مقابل ایران نیز موافقت رسمی خود را با اصول هشتگانه آتلانتیک که مبنای سیاست متفقین در زمان جنگ و بعد از آن بود، اعلام کرد.
متعاقب عقد پیمان سهجانبه، دولت ایران در تابستان 1943 به آلمان اعلان جنگ داد. مجلس ایران به دلیل سوءظن شدیدی که ملت و دولت ایران به شوروی داشتند، جهت جلوگیری از هرگونه تفسیر به رأی شوروی از مفاد پیمان در آینده، تصویب آن را به تأخیر انداخت تا متن پیمان را با دقت و فرصت بیشتری بررسی کند.
شاه در کتاب مأموریت برای وطنم مینویسد: «در طی اشغال ایران، عملاً زمام امور در دست انگلیس و شوروی بود و کاری از ما ساخته نبود.» تمایل تاریخی سیاستمدارن ایران برای به صحنه کشاندن نیروی سومی که در نقش موازنهگر ظاهر شود در این مقطع محقق شد.
از این مقطع تاریخی تا پیروزی انقلاب اسلامی، همواره شاهد گسترش روزافزون نفوذ امریکا در ایران هستیم. در حقیقت راهبرد متفقین در جنگ جهانی دوم و دگرگونیهایی که پس از آن در موازنه قدرت بینالمللی حادث شد، ظهور امریکا در صحنه سیاسی ایران تثبیت گردید.
ایالات متحده، بهعنوان یکی از امضاکنندگان اعلامیه تهران، در خلال جنگ جهانی دوم، تعهد کرده بود که از استقلال و تمامیت ارضی ایران حمایت کند. این موضع امریکا، ایران را به تعقیب سیاست نیروی سوم در عرصه سیاست خارجی خود بیش از پیش مصمم ساخت.
کودتای 28 مرداد عامل مهمی در برقراری روابط امنیتی و نظامی بلند مدت ایران و ایالات متحده بود. در حقیقت، با توجه به نقشی که امریکا در بازگشت محمدرضا به سلطنت ایفا کرد و نگاه منفی محمدرضا پهلوی به انگلیسیها و سوءسابقه استعماری این کشور در ایران، ایالات متحده از این مقطع، تبدیل به یگانه قدرت مسلط بر ایران شد.
از جمله پیامدها و آثار کودتای 28 مرداد 32 گره خوردن امنیت ملی با اقدامات و سیاستهای ایالات متحده در راستای تأمین منافع آن بود.
تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، تجهیز، آموزش و گسترش نیروهای مسلح، نفوذ در سازمانها و گروههای سیاسی و اجتماعی در بُعد داخلی و تشکیل پیمان سنتو، برقرار کردن رابطه ویژه میان ایران و اسرائیل و ایفای نقش ژاندارمی در منطقه خلیج فارس و سرانجام، انعقاد دو قرارداد سری ژن تیره(Project Dark Gene) و آیبکس(Ibex Project) با ایران، مهمترین اقدامات آمریکاییها در زمینههای امنیتی، سیاسی و نظامی بود.
اهمیت حضور و سلطه امریکا در ایران و منافع عظیمی که توسط رژیم پهلوی در اختیار این کشور قرار گرفت، به اندازهای بود که کسینجر گفته بود: «شاه نادرترین متحد امریکا در جهان» است.
چرایی مراقبت از شوروی
در ۲۹ اوت ۱۹۴۹ اتحاد جماهیر شوروی اولین آزمایش اتمی خود را با موفقیت انجام داد و غرب را در وحشت فرو برد. این انفجار تأثیر زیادی در تسریع جنگ سرد گذاشت و موجب شکل گیری رقابت تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی شد.
در دهه 1950، حداقل 11 انفجار هستهای در سایت آزمایش کاپوستینیار در شوروی سابق، در ارتفاع 300 متری تا 5.5 کیلومتری انجام شده که مجموع بازده آن تقریباً 65 بمب اتمی است که بر روی هیروشیما پرتاب شده است.
این در شرایطی بود که در سالهای دهه ۱۹۵۰ میلادی، بهترین اطلاعاتی که دولت آمریکا از داخل اتحاد جماهیر شوروی در اختیار داشت، محدود به عکسهایی بود که توسط نیروی هوایی آلمان از سرزمین شوروی گرفته شده بود. البته این عکسها هم عمدتاً از نواحی غربی سرزمین شوروی که در غرب کوههای اورال واقع هستند، گرفته شده بود.
پس از سال ۱۹۵۰ دفاع هوایی شوروی به شدت تمام هواپیماهای نزدیک به مرزهای خود را مورد حمله قرار میداد. تمامی هواپیماهای جاسوسی موجود در آن زمان نیز بمب افکنهای اولیهای بودند که برای شناسایی و جاسوسی تغییر کاربرد داده شده بودند: مانند بوئینگ RB-47. این هواپیماها در مقابل توپخانههای ضد هوایی، موشکهای ضد هوایی و هواپیماهای جنگنده شوروی، آسیبپذیر بودند.
در زمانی که کشمکشهای مرزی بین آلمان شرقی و غربی گستردهتر میشد، بهطور متوسط در هر ماه دو فروند هواپیمای ناتو حریم هوایی آلمان شرقی را نقض میکردند و این عمل توسط روسها با تعداد بیشتری هواپیما پاسخ داده میشد. بین ماههای آگوست و سپتامبر1961، 38 تجاوز به حریم هوایی دو کشور آلمان توسط امریکا و شوروی صورت پذیرفت. بعضی از آنها عمداً و بهمنظور بررسی واکنش طرف مقابل صورت میگرفت و بعضی نیز اشتباهات ناشی از ناوبری و عدم تعیین دقیق مرز بین دو کشور بود. گفتنی است که حدفاصل زمانی بین پایان جنگ جهانی دوم تا اتحاد مجدد دو آلمان هواپیماهای آلمان غربی، چه نظامی و چه غیرنظامی، اجازه نداشتند که به برلین غربی پرواز کنند و فقط 3 کریدور هوایی، برلین را به دنیای آزاد متصل میکردند که از آنطریق به ایالات متحده، فرانسه و بریتانیا میرفتند.
از اینرو، امریکاییها و ناتو برای تحت کنترل درآوردن فعالیتهای هستهای شوروی و همچنین، آگاهی از کیفیت، ماهیت و سرعت واکنش قدرت پدافندی ارتش آن کشور نیازمند کسب اطلاعات جدید و بهروز شدهای بودند تا براساس آنها قادر باشند تصمیمات لازم را اتخاذ نمایند.
چیستی طرح آیبکس
آیبکس در لغت یعنی «بز وحشی» و نام یک طرح عظیم جاسوسی فوق سری بود که در رژیم شاه با مشارکت ده شرکت بزرگ امریکایی برای ایران پیشبینی شده و در دست اجرا داشت.
طرح آیبکس ظاهراً یک سیستم جاسوسی الکترونیک بسیار دقیق و متعلق به نیروی هوایی ایران بود که در نزدیکی مرزهای ایران، در شمال، غرب، شرق و جنوب کار گذاشته میشد.
این سامانه عظیم که با سرمایه ایران ساخته میشد، به دولت امریکا امکان میداد که فعالیتهای دولت شوروی در مورد سلاحهای راهبردی را مرتباً رصد کند و همچنین، حملات احتمالی دشمن را بهموقع شناسایی و به مرکز فرماندهی خبر دهد.
این تجهیزات کلیه ارتباطات را شناسایی و ضبط میکرد. ذکر این نکته لازم است که ایبکس در ارتباط و تکمیل طرح «ژن تیره» طراحی شده بود و مهمترین کارکرد آن، تأمین نظر و اعتماد دولت امریکا برای اطمینان از انجام تعهدات شوروی با رصد دایمی فعالیتهای شوروی بود.
در این ایستگاهها، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور که با استفاده از ماهوارههای جاسوسی ایالات متحده که بر فراز خاک شوروی به گردش در آمده و هر شش دقیقه یک بار ارتباط برقرار میکردند، اخذ شده و به کمک سامانههای مخصوص موجود آنها را شناسایی و مورد تجزیه و تحلیل قرار میدادند.
این سیستم از تواناییهای بالایی برخوردار بود. تا حدّی که هر شیئی را به اندازه تنها یک متر مربع و در ارتفاع 20 هزار ناتیکال مایلی زمین، در حالی که صرفاً ده درصد تشعشع نوری داشت، مشاهده نموده و از آن عکس ارایه میگرفت.
این ایستگاههای شنود در صفی آباد بهشهر، کبکان مشهد و بابلسر در امتداد مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار بهوجود آمدند.
ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود میگوید: «مدیر کل چهارم ساواک به من گفت که این رادارها به نحوی استقرار یافتهاند که تمام سطح جنوبی شوروی را میپوشاند و برد آنها 5000 کیلومتر است.» وی ادامه میدهد: «سرتیپ کنگرلو، مدیر کل چهارم ساواک که مسؤل حفاظت رادارها بود، یک بار نحوه عمل یک پایگاه رادار را برای من تعریف کرد و بعدها نیز هرگاه احتیاجات حفاظتی بیشتری داشت و یا احتیاجات دیگر پیشنهاد میکرد که تصویب کنم، توضیحاتی میداد. تا در ساواک بودم این رویه ادامه داشت.»
سپهبد خلبان «هاشم برنجیان» آخرین فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی در حکومت پهلوی که پس از انقلاب دستگیر و محاکمه شد، درباره پایگاه جاسوسی سیا در صفیآباد بهشهر و سایر پایگاههای جاسوسی سیا در بخشهای شمالی ایران چنین گفته است: «...از زمان درست شدن پایگاههای جاسوسی بهشهر و بعد از چند سال کبکان، در آن سال فرمانده نیروی هوایی پیش من آمد و گفت شاه، باغ شخصی خود را در صفیآباد بهشهر به «CIA» داده و رئیس نیروی انسانی را صدا کرد و این وضع را به اطلاع آنها رسانید او گفت: آنها ضمن آنکه کارهای خود را میکنند نیروی هوایی هر سال عدهای در حدود ۲۵۰ نفر دانشجو به آنها معرفی میکند و منهم افراد مورد اعتماد را برای حفاظت آنها به بهشهر میفرستم. کارهایی که من در این مدت کردهام، فرستادن کارگر و کارکنان بود و یا مسایل خدماتی و حفاظتی آنجا را رتق و فتق مینمودم.
کارهایی که مستشاران آمریکایی در آنجا انجام میدادند مربوط به خودشان بود ولی مسلماً آنها از شاه اجازه گرفته بودند. زیرا زمین پایگاه ملک اختصاصی شاه بود و ارتباطی به نیروی هوایی نداشت و افسری از ضد اطلاعات هوایی به آنجا نرفته بود و هربار که لازم بود یک نفر غیرنظامی میآمد و احتیاجات پایگاه را با من در میان میگذاشت که من هم به مسؤلان پستهای مختلف منعکس میکردم و آنها میرفتند. این غیر نظامیان هر دو ـ سه سال یک بار عوض میشدند. من فقط یک واسطه بین فرماندهی نیروی هوایی و این پایگاهها بودم و هیچگاه من رابطۀ مستقیمی با امریکاییها نداشتم و هیچگاه هم مستشاری در کنار من قرار نمیگرفت. ارتباط من همین بود و بس. اما آنچه مسلم است امریکاییها در بهشهر و کبکان پایگاههایی داشتهاند که این پایگاهها آن قدر عظیم بود که از دوازده کیلومتری دیده میشد و طبیعی است اینچنین خبرگیری مربوط به داخل نبود و تمامی افراد اهل این حرفه میدانستند که برای داخل نبوده است.»
ویلیام سولیوان در خاطرات خود نصب دستگاههای جاسوسی در شمال ایران را از موفقیتهای وصف ناپذیر CIA و امریکا در ایران ارزیابی میکند که به آنها امکان میداد فعالیتهای جاسوسی ـ راهبردی و نظامی و موشکی شوروی را در عمق خاک گستردۀ آن کشور تحت کنترل و مراقبت قرار داده و اطلاعات لازم را کسب نمایند.
اجرای طرح ژن تیره در ایران
با سرعت گرفتن آزمایشات هستهای شوروی، دولت امریکا برای رصد کردن فعالیتهای نظامی، بهخصوص حوزه موشکی شوروی، دو طرح عظیم را با نامهای طرح ژن تیره و آیبکس به اجرا گذاشت.
طرح ژن تیره یکی از سریترین و مرموزترین طرحهای در دست اجرای امریکا، با همکاری ایران، علیه شوروی بود که در هیچ منبعی و ماخذ قابل دسترسی، اطلاعاتی پیرامون آن وجود نداشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تدریج اطلاعاتی جسته و گریخته درباره آن منتشر شد. هدف اصلی این برنامه پیگیری آزمایشهای موشکی شوروی و اطلاع سیستم واکنش سریع شوروی به تجاوزات هوایی خارجی بود. براساس این طرح که از اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی و طی دهه ۱۹۷۰ میلادی به اجرا درآمد، هواپیماهای مختلفی را با هدف ارزیابی قدرت پدافندی در جدار مرز، محدوده نزدیک به مرز و در دو تا سه مورد خاص و افشاء شده، در عمق خاک شوروی به پرواز در میآوردند.
روش کار کاملاً مشخص بود. کشف و مقابله با این پروازها، در حدی برای شورویها مهم بود که مراتب را در قالب نیازمندی به سرلشکر مقربی هم اعلام نموده بودند.
به این صورت بود که با پروازهای برون مرزی جنگندههای ایرانی در نوار مرزی با شوروی، آنها اقدام به عکسبرداری از مراکز نظامی و سایتهای موشکی شوروی در طول نوار مرزی میکردند که در بازگشت آنها را در اختیار تحلیلگران امریکایی قرار میدادند.
از سویی دیگر، به محض ورود این هواپیماها به محدوده ممنوعه، سامانههای مختلف پدافندی شوروی فعال شده و اقدامات واکنشی آنها را رصد میکردند.
بدین ترتیب که با شروع به کار تجهیزات و تسلیحات شوروی، سامانههای ماهوارهای و ایستگاههای شنود امریکاییها نصب شده در سایتهای کبکان و صفیآباد بهشهر نیز آژیرهای خطر و فرکانسهای تولید شده توسط سایتهای موشکی و یا ارتباطات رادیویی برجهای مراقبت شوروی با جنگندههای عملیات واکنش سریع آن کشور را رصد نموده و ضمن مشخص نمودن جای ایستگاههای و سامانههای پدافندی، زمان انجام واکنشها را هم ارزیابی کرده و از موقعیت جغرافیایی سایتهای موشکی مخفی و یا فرودگاههای نظامی شوروی مطلع میگردیدند.
در طرح ژن تیره پایگاه بهشهر (صفی آباد)، بهنام ترکسمن ۱ و پایگاه کبکان بهنام ترکسمن ۲ زیر نظر سیا بوده است.
از اولین برخوردها در این حوزه میتوان به اینموارد اشاره کرد:
الف) در بهار سال 1342 یک هواپیمای کوچک ائروکامندر در حال انتقال یکی از سرهنگهای نیروهای مخصوص آمریکا به همراه تعدادی از کارکنان نیروی هوایی در خاک ایران بود که یک فروند میگ 17 نیروی هوایی شوروی با نفوذ در خاک ایران آن را ساقط کرده و کلیه سرنشینانش کشته میشوند.
ب) میتوان به حادثهای که در تاریخ ٢٨ آبان سال ۱۳۴۲ برای یک فروند هواپیمای دو موتوره ائروکامندر ۵۰۰ به نام EP-AEL متعلق به شرکت هواپیمائی ارتاکسی (بعدها تبدیل به جزئی از شرکت هواپیمائی آسمان شد) اشاره داشت که در آن زمان، در کرایه سازمان نقشه برداری ایران بود. این هواپیما، در منطقه قوچان و دره گز مشغول عکسبرداری هوائی از شهر بوده و ۲۶ کیلومتر با مرز شوروی فاصله داشته که ناگهان خود را در محاصره سه فروند جت میگ ۱۷ روسی میبیند.
هواپیمای ایرانی به جز کاپیتان کامبیز دادستان ۳۳ ساله که از طرف ایران ایر به سازمان نقشه برداری مأمور بوده، دو سرنشین از سازمان نقشه برداری هم داشته است.
جریان این نوع مأموریتها معمولاً باید توسط نهادهای دولتی به اطلاع شوروی میرسیده که آنها در جریان باشند. زیرا در آن زمان کشورهای طرفدار آمریکا گاه با پروازهای به ظاهر اشتباهی بر روی مرزهای شوروی در واقع میزان دقت رادارهای شوروی را اندازه گیری میکردند. با اینکه در این مورد بهخصوص اطلاع رسانی انجام نشده بود، هواپیمای کاپیتان دادستان از ۲۶ کیلومتر نزدیکتر به مرز شوروی نرفت.
هواپیمای ائروکامندر از سطح زمین ۵۰۰۰ پا ارتفاع داشت که فاصله لازم برای عکسبرداری در آن روز بوده است. ناگهان سه هواپیمای میگ یک بار از زیر بال چپ ائروکامندر جلو میزنند و بار دیگر با پرتاب گلولههای رسام در جهت عمود بر هواپیما به کاپیتان دادستان تفهیم میکنند که باید با آنها بهطرف شوروی برود.
دادستان که مطمئن بوده در خاک ایران است و رفتنش به خاک شوروی بعداً ممکن است تبدیل به اتهام خوردن به جاسوسی بشود تصمیم میگیرد که همانجا پایین بیاید و هرطور که هست بنشیند. ضمن اینکه تلاش میکرده که هم با رادیو درخواست کمک کند و هم اطلاع دهد که در خاک شوروی نیست.
سانحه حمله به هواپیمای سازمان نقشه برداری
میگها شروع به تیراندازی کرده و شیشه جلوی هواپیما بر اثر اصابت گلوله سوراخ سوراخ میشود. موتور سمت چپ آتش میگیرد و موتور سمت راست نیز از کار میافتد.
دادستان با سرعت حدود ۱۵۰۰ پا در دقیقه فرود در حال فرود بوده و با مانورهای مختلف سعی میکند که در تیررس شورویها نباشد.
در همین احوالات دادستان به دو سرنشین هواپیما حسین سالاری و امانالله ابراهیمی دلداری میداد که روحیه خود را نبازند. وی از یکی از سرنشینان میخواهد که درب اضطراری سمت راست هواپیما را باز کند تا بتوانند بعد از فرود از آن درب فرار کنند. هواپیما مانند گلایدر بی موتور به پرواز خود ادامه داده و پشت به باد در حالی که چاره دیگری نداشت، در زمینی نسبتاً مسطح فرود میآید. از آنجایی که موتورها خاموش بوده، سیستم هیدرولیک نیز از کار افتاده و در نتیجه ترمز هواپیما کار نمیکرد. در واقع شانس با کاپیتان دادستان و سرنشینان هواپیما یار بوده که چند جوی آب عرضی در مسیر فرود هواپیما بوده که هر بار برخورد با این جویها سرعتشان را کم میکرده است. فرود کاپیتان دادستان یک معجزه و به خاطر مهارت فوق العاده وی و از دست ندادن خونسردیاش در هنگام بحران بوده است.
بالاخره پس از توقف کامل هواپیما، دادستان متوجه میشود که سرنشین موفق نشده در اضطراری سمت راست را باز کند در این موقع سرنشین در سمت چپ را که پشت موتور آتش گرفته بوده باز میکند و دادستان به آن دو نفر میگوید که برای نجات جان خود باید به درون آتش رفته و از هواپیما خارج شوند که آن دو نفر نمیروند. اما دادستان جرات کرده و موفق میشود که خود را به بیرون بیاندازد و با غلطیدن روی خاک، آتش را خاموش میکند. اما دو نفر دیگر از هواپیما بیرون نمیروند و جان میبازند.
روی لاشه هواپیما حداقل جای ۱۲۴ گلوله قابل رؤیت، پیدا شده که تعداد گلولهها از این هم بیشتر بود. زیرا قسمتهایی از بدنه هواپیما سوخته و جای گلولهها در آن قسمتها معلوم نبوده است. پوکه تمام گلولهها نیز در شهر دره گز و حوالی آن ریخته بود که دلیل دیگری بر تجاوز شورویها به حریم هوائی ایران بوده است.
دولت شوروی ناچار میشود مسئولیت اشتباه خود در ساقط کردن این هواپیما را که ۲۶ کیلومتر داخل مرزهای ایران بوده بپذیرد و خسارات وارده را طبق تقاضای دولت ایران بپردازد که متأسفانه دولت ایران بابت کشتهها و فرد مجروح سانحه، هیچ خسارتی درخواست نکرد.
پ) در پاییز سال 1342 یک هواپیمای کوچک و متعلق به یک شرکت هواپیمایی ایرانی از نوع L-26B در حالی که در آسمان ایران پرواز میکرد، توسط نیروی هوایی شوروی و خلبانی به نام Pavlovskii ساقط شد. ماموران کا.گ.ب در عشق آباد متوحه شدند که هواپیمای مذکور دارای خدمه ایرانی و امریکایی، و همچنین مجهز به دستگاههای جاسوسی بوده است.
ت) سرلشکر خلبان علی مینوسپهر نیز در این رابطه چنین میگوید: یک بار در دهه 1340، من با یک فروند هواپیمای آئروکماندر در حال پرواز بودم که اشتباهی بهخاک شوروی وارد شدم. اما به خیر گذشت. در همان ایام یک بار هم به یک فروند هواپیمای ائرکماندار متعلق به ایرتاکسی در حوالی گرگان تیراندازی شد که البته خلبانش سالم ماند.
با خرید جنگندههای اف4 و اف5، این مهم برعهده آنها گذاشته شد و جنگندههای فانتوم RF– 4C و نوتروپ RF– 5A که عمدتاً توسط خلبانان امریکایی و همراهی تعداد معدودی خلبان ایرانی به پرواز در میآمدند، انجام میگرفت. در خلال این ماموریتها نیز، تعدادی از هواپیماهای ایرانی آسیب جدی دیده یا ساقط شدند.
ث) در تاریخ 7/9/1352، از طرف استان گیلان دو هواپیمای جنگنده فانتوم RF– 4C به عمق خاک اتحاد شوروی سابق وارد میشوند. چند دقیقه بعد یکی از آنها ناپدید شد. اما دیگری با پرواز در امتداد مرز، حریم هوایی شوروی را نقض میکند. در این زمان، سامانه دفاع هوایی شوروی به دو فروند میگ 21 دستور میدهد که یکی آماده پرواز شده و دیگری نیز در حالت آماده باش درجه یک قرار گیرد.(در این حالت خلبان با نشستن در کاکپیت منتظر دریافت فرمان میشود).
کاپیتان گنادی الیسف هواپیمایش را برای رهگیری و شناسایی هواپیمای متجاوز بهسمت مرز هدایت نموده و هواپیمای مزاحم را یک فروند فانتوم شناسایی ایرانی تشخیص میدهد.
گفتنی است که آن هواپیما ایرانی نبوده، بلکه یک فروند از مجموع چهار فروندی بوده که امریکا به ایران آورده و با رنگ آمیزی بدنه هواپیماهای ایرانی و بدون داشتن شماره سریال، تحت نظر و اراده مستقیم امریکاییها به پرواز در میآمده است.
یک افسر امریکایی بهنام سرهنگ دوم «جان ساندرز» از نیروی هوایی امریکا و یک افسر ایرانی بهنام «محمد شکوهنیا» از نیروهای هوایی ایران در این عملیات پرواز میکردند.
آنها در حال انجام یک پرواز جاسوسی تحت پروژه "ژن سیاه" بودند. خلبان روسی خود را به بال فانتوم میرساند و با بالا و پایین دادن بالهای میگ و همچنین با استفاده از رادیو به خلبانان دستور میدهد که وی را دنبال کرده و در خاک شوروی فرود بیایند.
خلبانان هواپیمای ایرانی علامت را دریافت کردند اما بهجای نشستن در خاک شوروی با حداکثر سرعت بهسمت مرز تغییر مسیر میدهند. خلبان شوروی فرمان شلیک موشک و به زیر کشیدن متجاوز را دریافت میکند. بنابراین با قفل کردن روی هواپیمای متجاوز، نسبت به شلیک موشکهایش علیه قدام میکند. خلبان فانتوم نیز توسط حسگرهای هواپیمایش تهدید موشک را شناسایی کرده و شروع به تغییر جهت حرکت و ارتفاع هواپیما با سرعت و شدت هرچه تمام تر کرد. این عمل به این خاطر بود که موشک میگ در برابر اهدافی که بهشدت مانور میدادند، غیر قابل استفاده میشد.
جنگنده ایرانی به سرعت به مرز نزدیک میشود و افسر کنترل زمینی شوروی از ترس اینکه عملیات شکست بهخورد، به خلبان دستور تکان شماره 240 یا «تاران» را ابلاغ مینماید.
عبارت "تاران" در جنگ دوم جهانی وارد هوانوردی شد. خلبانان روسی از این روش برای انهدام بمب افکنهای دشمن استفاده میکردند. از آنجاییکه کالیبر مهمات هواپیماهای روسی پایین بود، در بیشتر مواقع فقط قادر به وارد آوردن خسارت به بمب افکن بودند و توان انهدام کامل آن را نداشتند.
در این حالت اگر قبلاُ موفق به از کار انداختن تسلیحات دفاعی بمب افکن شده بودند، با نزدیک شدن هر چه بیشتر به بمب افکن و با سرعتی نزدیک به سرعت آن تلاش میکردند که سیستم کنترلش را با پروانههای هواپیمای خود از کار بیندازند. این روش بیش از 500 مرتبه توسط خلبانان روسی در جنگ به کار گرفته شد. البته این روش یک روش انتحاری نظیر روش ژاپنیها نبود و حدود نیمی از خلبانانی که تاران میکردند با چتر خود را نجات میدادند و حتی خلبانی بود که چهار مرتبه این کار را انجام داد و موفق شد که با چتر نجات خود را نجات دهد.
الیسف با دریافت فرمان، کنترل هواپیما را روی حالت ماکزیمم پس سوز قرار داد و به دنبال فانتوم در حال فرار پرواز کرد. هیچ گونه اطلاعاتی در مورد جزییات این تعقیب وجود ندارد. متصدیان کنترل هوایی در رادار دو نقطه را دیدند که بهیکدیگر نزدیک و نزدیکتر میشدند تا اینکه تبدیل به یک نقطه شدند و سپس به آرامی ناپدید گردیدند.
آنها الیسف را از طریق رادیو صدا کردند، اما جوابی نیامد. در واقع میگ به انتهای فانتوم برخورد کرده بود. خلبانان اف-4 ایجکت کردند و توسط نیروهای اتحاد شوروی به اسارت در آمدند اما کاپیتان الیسف کشته شده بود.
گنادی الیسف که این دستور را انجام داده بود پس از مرگ مفتخر به دریافت مدال قهرمان اتحاد شوروی گردید و نامش در بین اسکادران بهعنوان یک عضو زنده پذیرفته شد و غالباً در بین نامهای سایر اعضا در قید حیات اسکادران شنیده میشد. مدرسهای نیز بهنام وی اسم گذاری شد و دانش آموزان این مدرسه در روز 28 نوامبر یاد و خاطره قهرمانی وی برای شوروی را جشن میگیرند.
خیابانی نیز در شهر زادگاهش به نامش نامگذاری گردیده است و یک اطاق کامل در "موزه هوایی" که پر از یادگارهای قهرمانی و وسایل شخصیاش میباشد، به وی اختصاص یافته است. مجسمه وی نیز در خیابان قهرمانان قرار گرفته است.
در همان حال و برای گمراه و مشغول نمودن نیروی هوائی شوروی، به یک فروند جنگنده اف5 نیز دستور داده میشود تا به پرواز درآمده و وارد خاک شوروی شود. این هواپیما به فرماندهی ستوان یکم دهخوارقانی(کابین جلوی اف- 5 بی) بههمراه ستوان یکم علیمحمد تبریزی(کابین عقب) از فرودگاه تبریز به پرواز درآمده و وارد خاک ارمنستان شوروی شده که در آنجا هدف قرار گرفته و ساقط میگردد.
دهخوارقانی از خلبانان زبده ایرانی، سال بعد به عضویت گروه آکروجت تاج طلائی نیز در میآید. گفتنی است که وی در ابتدای جنگ تحمیلی نیز دچار حادثه شده و به اسارت ارتش بعث درآمده و مدت مدیدی را بهعنوان اسیر تحمل و با سرافرازی مجدد به کشور باز میگردد.
هم زمان با وقوع این حوادث در شوروی، یک فروند هواپیمای پست شوروی نیز بدون کسب مجوز وارد خاک ایران شده و در پارس آباد مغان فرود آمده و تقاضای پناهندگی مینماید. یک فروند کپسول ماهواره شوروی نیز در داخل خاک ایران، حوالی سرخس فرود میآید، بعد از حدود 20 روز صحبت و تبادل اطلاعات بین ایران و شوروی، خلبانان ایران و امریکایی با خلبان روس و کپسول ماهواره تعویض میگردند و بدین ترتیب، خلبانها آزاد میشوند.
چندین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سایتی راه اندازی شده و در آن اسامی و عکس خلبانانی که ایجکت یا خروج از اف 4 نموده و زنده هستند را منتشر مینماید.
نکته حائز اهمیت این است که آنانی که سایت و اطلاعات راجع به آن دسته از خلبانی که با هواپیمای اف4 ایجکت کردهاند را راه اندازی نموده، عکس سرگرد مسعود کوروش را بهعنوان سرگرد محمد شکوهنیا در آن قرار داده است.
این سایت و افرادی که این اقدام را انجام دادهاند، بدون هیچ تردیدی عنصر نفوذی امریکاییها بوده و قصد رد گم کردن داشتهاند. چرا که اولاً، سرهنگ شکوه نیا شناسائی نشده و بهنظر می رسد که این نام جعلی بوده است. سایتهای روسی نیز که اطلاعات مرتبط با ژن تیره را منتشره کردهاند، در تاریخی بعد از آن سایت ایجکت بهوجود آمده و چون رسمی نیستند استناد به عکس شکوه نیا ـ که همانا مسعود کوروش باشد – نمودهاند.
در ثانی، مسعود کوروش در آن زمان مشغول طی دوره در امریکا بوده و تعدادی از همدورهایهای وی که امروز در قید حیات هستند، این مهم را تائید میکنند. وی دوره کابین عقب را طی مینموده و اساساً خلبان کابین عقب بوده است.
مضافاً اینکه، یادشده اصلاً خلبان ماهری نبوده که برای چنین مأموریت مهمی درنظر گرفته شود. لازم به ذکر است که سرگرد مسعود کوروش در بیست و هشتم مرداد ۱۳۶۱، با سمت خلبان دوم در یک مأموریت جنگی حضور داشته که در زمان برگشت به کشور، در حوالی بصره عراق بر اثر اصابت موشک به درجه رفیع شهادت نایل گردیده و در بهشت زهرای تهران بهخاک سپرده میشود.
گفتنی است که آخرین اطلاعات راجع به اینگونه حوادث را پیرامون چهار فروند بالگرد شینوک گزارش مینمایند که در بهار سال 1357 وارد خاک شوروی شده و دو فروند از آنان مورد اصابت جنگندههای شوروی شده، یکی بازگشته و دیگری مجبور به فرود اضطراری در عشق آباد شوروی میگردد. در بررسیهای انجام شده، مشخص و محرز گردید که خبط خلبان لیدر این دسته پروازی منشاء بروز این اشتباه بوده و هیچ ارتباطی با انجام طرح ژن تیره نداشته است.
سرانجام آنکه، این قبیل عملیاتهای جاسوسی و شناسایی توسط جنگندههای RF – 4C که بههمین منظور تولید و به ایران تحویل داده شده بودند، انجام میگرفت.
علاوه بر هواپیماهای یاد شده، چهار هواپیمای C – 130 H، که به آنها خفاش یا جغد میگفتند نیز مرتب در مرزهای شوروی پرواز میکردند. از سرهنگ عبدالله عصر جدید، از نیروی هوایی ایران، نام برده شده که در این برنامه مشارکت داشته است.
نظرات