زنان 57 به چه چیز اعتراض داشتند؟
201 بازدید
وجود زنان مبارز در گرماگرم اعتراضهای سیاسی نشانی از عدم مقبولیت سیاستهایی است که رژیم شاه برای مدیریت حوزه زنان در پیش گرفتهبود. در عین حال، شکل و شمای این مبارزهها نشان میدهد که دقیقا این زنان چیزهایی را مد نظر خود قرار دادهبودند که حکومت در مقابل، تغافل کردهبود. زنان ایرانی که دغدغه اصلیشان شأنیت دادن به آنها بود انتظار داشتند که سیاستها به نحوی طراحی شدهباشند که تشخص اجتماعی و هویت سالم را برای آنها ایجاد کند به همین دلیل بود که سهم عمده مبارزههایی که به وساطت آنها صورت میگرفت ناظر به ابعاد فرهنگی مبارزه بود. قبلا از فساد و تباهی فرهنگی صحبت کردهبودم؛ خانوادههای دیندار نگران از چنین امری دست به کار شدند و مراکز آموزشی و نهادهای خاص زنان را با انگیزههای دینی تاسیس کردند. در سال 1340 انجمن بانوان پیروان قرآن در مشهد تاسیس شد. بخشی از اساسنامه را ملاحظه فرمایید:
«زن عضو اصلی هر اجتماع یا اصلاحکننده هر نسل و نژاد و سازنده کانون هر خانواده و بناکننده پایه تربیت است. هر زنی باید بنشیند و با خود حساب کند و ببیند که برای اصلاح و منظم ساختن امور زندگی خود به چه امیدوار است؟ آیا به غیر از رشد عقلی نیروی ایمان مبادی اخلاقی خود، به چیز دیگری امیدوار است؟ پای حساب که بهمیان آید حقیقت روشن میگردد. متاسفانه اکثر زنان ایرانی حق و حقیقت را حفظ نکردهاند بنابراین انجمنی به نام انجمن بانوان پیروان قرآن در فاطمیه به منظور مبارزه با فساد اخلاق، بیایمانی، بیتقوایی، جاهطلبی، تجملپرستی، دروغگویی و نفاقورزی مردم تشکیل میشود. هدف این انجمن خیلی ساده و برای رسیدن به دو منظور است. 1- حفظ قوانین دینی و قرآن 2- توسعه آموزش و پرورش و روشن نمودن افکار زنان به امور دینی و اخلاقی...»(صنعتی، 1385: 255)[1]
نگرانیهای از وضعیت ناصواب مدیریت مسائل زنان و حجم تبلیغاتی که برای ارائه صورتی خاص از زنانگی در رسانههای پهلوی تزریق میشد اقشار مختلف مردم را به تکاپویی کشاندهبود تا به هر میزانی که میسر است اقدامی برای تقابل با چنین جریانی صورت دهند. پس علاوه بر انجمنها، مراکز آموزشی ویژه هم به راه انداختند. یک نمونه از این مراکز، مجتمع آموزشی رفاه بود:
«فساد فراگیر در جامعه، گریبانگیر مدارس دخترانه نیز شده بود و چون آنان پایه گذار آینده جامعه بودند، اهمیت مسئله بیشتر بود. به همین سبب خانوادههای مذهبی که از فرستادن دختران خود به این مدارس ابا داشتند، برای حل مشکل تحصیلی دختران خود، اقدام به تأسیس مدارسی مستقل از نظام آموزشی حاکم نمودند که گردانندگان آنها گروههای مذهبی بودند. یکی از این مدارس مدرسه رفاه بود. مدرسه رفاه دبیرستان و دبستان دخترانهای بود که به ابتکار چند تن از مبارزان مانند شهید رجایی، شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و... در سال 1348 در خیابان عینالدوله، تحت حمایت مؤسسه خیریه رفاه و تعاون تأسیس شد.»(یاران امام به روایت اسناد ساواک، 1378: 162)[2]
مراکز آموزشی در سطوح عالی هم تاسیس شدند. چون امکان تاسیس دانشگاه میسر نبود و شاید اقبالی هم چندان برای چنین امری در میان قاطبه دینداران وجود نداشت، عنایت به مدارس علوم دینی در سطوح عالی افزایش پیدا کرد:
«قم دو مدرسه دینی دخترانه به نام مکتبالزهرا و مکتب توحید داشت. مدرسه مکتبالزهرا وابسته به دارالتبلیغ اسلامی و تحت نظارت آیتالله شریعتمداری بود. این مدرسه یکی از مراکز اجتماع زنان مبارز بود و مدرسان آن اغلب به تبلیغ علیه رژیم و دفاع از امام خمینی میپرداختند. مدرسه مکتب توحید در مبارزه علیه رژیم فعالتر بود. این مدرسه در سال 1355 به دست یکی از تجار متدین به نام حاج عبدالله توسلی که سابقا عضو دارالتبلیغ اسلامی بود ساخته شد و به توصیه او، اداره آن به شهید آیت الله قدوسی واگذار شد. مکتب توحید هیچگونه وابستگی به سازمانهای دولتی نداشت، به همین سبب نسبت به مکتبالزهرا که به دارالتبلیغ اسلامی وابسته بود، گرایش مبارزاتی شدیدتری داشت.»(یاران امام به روایت اسناد ساواک، 1382: 134)[3] محصلان مدارس مذکور در تمام جریانهای انقلاب مانند راهپیماییها، تظاهراتها و تکثیر و توزیع اعلامیهها در قم و سایر شهرها نقش زیادی داشتند؛ برای نمونه در تظاهراتی که پس از مراسم ترحیم شهدای تبریز در روز 3 اسفند 1356 در مسجد اعظم قم بر پا شد، بیشتر زنان شرکت کننده که پس از پایان مراسم دست به تظاهرات نیز زدند، از محصلان در مدرسه مذکور[مکتب توحید] بودند.»(انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، 1393: 93)[4]
مبارزههای سیاسی هم که با محوریت زنان و موضوع زنان انجام میشد غالبا با رنگ و بوی دینی و مذهبی همراه بود که حق هم همین بود. زنانگی دستمایهای شدهبود برای تحقق همان چیزهایی که ذکر کردیم پس طبیعی بود که زنان به فکر باشند با ایجاد هستههای مبارزاتی مخالفت خود را با این دینستیزی نشان دهند. هرچه رژیم بیپرواتر میشد، تاکیدها بر حفظ شأن و شخصیت زن ایرانی بر مبنای ارزشهای بومی هم بیشتر میشد
«برای مثال در زمان نخستوزیری اقبال، وی دستور داد که در این روز[17 دی]، دختران دبیرستانی سراسر کشور با لباس کوتاه و شلوارک سفید و آرایش کرده در خیابانها رژه بروند. اعلام این خبر به قدری مردم را ناراحت کرد که با تلفن، تلگراف و حضور در منزل آیتالله بروجردی به آن اعتراض کردند و واکنش شدید ایشان در مقابل این دستور به لغو آن انجامید. سپس روزنامه کیهان نوشت: به خاطر سردی هوا و نظر به دستور صریح نخستوزیر، رژه دختران در روز 17 دی ملغی شد. در یک مورد دیگر طلاب قم در اعتراض به این جشن، دست به تظاهرات زدند و به سوی فرمانداری راه افتادند که در آنجا، با حمله ماموران رژیم، چند تن از آنان کشتهشدند.پس از درگذشت آیتالله بروجردی، رژیم دست خود را در هر چه مبتذلتر برگزار کردن این جشن باز دید ولی با شروع نهضت امام خمینی بار دیگر مخالفتها با این جشن شدت یافت؛ به گونهای که در سال 1341، امام علاوه بر مخالفت با حق رأی کذایی زنان، با چنین مراسم مبتذلی هم مخالفت کرد و مراسم در آن سال برگزار نشد.»(همان: 42-41)[5]
سالهای بعد هم که بهانههای مختلفی برای برگزاری سالگرد 17 دی دست رژیم میرسید به گونههایی دیگر با مخالفت زنان دیندار مواجه میشد مثلا زنان خراسان در سال 1356
«به شکل گستردهای به مخالفت پرداختند. تعداد زیادی از آنان در روز 17 دی، هنگامی که مراسم جشن با حضور پارهای از ایادی شاه و زنان وابسته به آنان در میدان شاه در حال برگزاری بود با حجاب کامل از خیابان امام رضا، آیت الله شیرازی و بالای خیابان دست به راهپیمایی زدند و علیه رژیم، کشف حجاب و بانیان جشن هفده دیماه شعار دادند. تظاهرات آنان به آرامی و بدون دخالت مأموران انجام شد.»(کیهان، 18/10/1356: 3)[6]
بخشی از این مبارزهها با تشکیل جلسات زنانه صورت میگرفت.
«در تهران این مجالس بیشتر در مسجد قبا برگزار میشد و تعدادی از زنان مبارز مانند مریم بهروزی، گرجی و حسابی برای زنان سخنرانی میکردند. این جلسات معمولا صبحها از ساعت 9 تا 11: 30 بر پا میشد. یکی از گزارشهای ساواک درباره این جلسات چنین است: روز 20 مرداد جلسهای با حضور حدود 400 نفر از زنان تحت عنوان آمادهسازی در مسجد قبا تشکیل شد. در این جلسه، خانم بهروزی ابتدا تفسیر قرآن نمود و سپس اظهار داشت رهبر مملکت فاقد دین است و به ظاهر تظاهر به دین داری میکند زیرا اگر مسلمان بود، شراب نمینوشید و همسر و فرزندانش را بدون حجاب به میان مردم نمیآورد؛ پدر او نیز فاقد دین بود زیرا کشف حجاب از زمان سلطنت او رواج پیدا نمود. وی سپس افزود منظور از برداشتن حجاب از بین زنان به خاطر این بود که مردم را سرگرم نمایند تا به واقعیتها آگاهی پیدا ننمایند و افزود در بعضی از دانشگاهها با دانشجویانی که چادر به سر مینمایند مخالفت میشود. مجالس سخنرانی خانم بهروزی بازتاب گستردهای در میان زنان داشته است و در آگاه نمودن زنان تهران و تشویق آنها به شرکت در فعالیتهای ضد رژیم تأثیر زیادی داشت. به همین سبب وی مورد تعقیب ساواک قرار گرفت و در 27 مرداد 1357 در تهران دستگیر شد. با دستگیری او مجالس زنانه مسجد قبا تعطیل شد.»(انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، 1380: 390)[7]
چند سازمان یا گروه زنانه هم رسما برای مبارزه اعلام موجودیت کردهبودند. «تشکیل جنبش زنان مسلمان ایران که تاریخ دقیق آن مشخص نیست، تشکیل گروه بانوان و دوشیزگان مسلمان خراسان، گروه زنان مبارز پیشروی تهران، اتحادیه انقلابی زنان مبارز. اقدامات[آنها] بیشتر در قالب اعلامیه و شرکت در راهپیماییها بوده است.» (طهماسبی کیهانی، 1385: 166)
تاکید بر حجاب سلاحی شدهبود برای تشخص بخشیدن به هویت اجتماعی زن دیندار و حتی بسیاری از زنانی که موافق حجاب نبودند این ابزار را برای مبارزه سیاسی انتخاب میکردند. «از میانه دهه 50، زنان برای اینکه پیوند فرهنگی خود را با اسلام مورد تأکید قرار دهند و بگویند که سنتهای اسلامی از نظر اخلاقی و سیاسی بسیار پسندیدهتر از تبلیغات رژیم است یا صرفا بدین خاطر که مخالفت خود را با رژیم نشان دادهباشند، به حجاب روی آوردند.»(حافظیان، 1380: 180)[8] حجاب دیگر نماد مبارزه شدهبود. با گسترش حجاب، اغلب زنان شرکت کننده در راهپیماییها و تظاهراتها، محجبه بودند. روزنامه کیهان درباره زنان شرکت کننده در راهپیمایی اربعین حسینی 1357، مینویسد:
«دیروز هیچ کس چادر را که لباس ملی و در پیوند با فرهنگ اسلامی است، نشانه عقبماندگی تصور نکرد، چرا که صدها هزار زن به ما ثابت کردند، دستان پرتوان آنها همیشه آماده یاری برادران خود بوده است.»(کیهان، 30/11/1357: 3)[9] روزنامه اطلاعات درباره تظاهرات روز تاسوعای 1357مینویسد: در روز تاسوعا، اکثر زنان با چادر سیاه در حالی که موی سر خود را تا حد پیشانی پوشاندهبودند، در صفوف منظم با در دست داشتن عکسهایی از امام و شعارهای مختلف به راهافتادند.»(اطلاعات، 16/10/1357: 7)[10]
این رفتارها بهخوبی نشان میدهند که رژیم، آنگونه که درخور بوده تلاش لازم برای ارتقاء جایگاه زن ایرانی به خرج نمیداده است. چیزی را دنبال میکرده که میل زن ایرانی نبوده. بگذریم که شخص شاه هم چندان نگاه مثبتی به زن جماعت نداشت؛ خودش ابراز کرده این موضوع را. در مصاحبه با اوریانا فالاچی گفتهبود:
«در زندگی یک مرد، زن به حساب نمیآید؛ مگر وقتی که زیبا و دلربا باشد و خصوصیات زنانه خود را حفظ کرده باشد. ... شما زنان هرگز یک میکل آنژ یا یک باخ نداشتهاید یا حتی یک آشپز بزرگ؛ هیچ چیز بزرگی نداشتهاید. راستی شما در طی این مصاحبههایتان چند زن قادر به اداره یک کشور را دیدهاید؟»(قدس، 1399)[11]
بعید میدانم بیش از این نیاز باشد درباره نهچندان جدی بودن سیاستهای دو-پهلوی درباره زنان دلیل و سند ارائه کنیم. در فصل بعدی درباره تفاوت دیدگاه رهبران انقلاب با دیدگاه شاه و پدرش درباره زن و تفاوتهای سیاستگذارانه بحث خواهیم کرد.
[1] .مقاله انجمن بانوان پیروان قران نوشته محمدد حسن صنعتی فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 13 1385
[2] . یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 14، شهید محمد علی رجایی، 1378،
[3] . جلد 24 شهید قدوسی
[4] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک جلد سوم
[5] . کتاب نقش زنان در نهضت امام خمینی
[6] . روزنامه کیهان شماره 360، 18 دی 1356
[7] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک جلد 8
[8] . کتاب زنان و انقلاب نوشته محمدحسین حافظیان 1380، ص 180
[9] . روزنامه کیهان شماره 10617 تاریخ 30 بهمن 1357 ص 3
[10] . روزنامه اطلاعات شماره 15752 تاریخ 16 دی 1357 ص 7
[11] . امامی، غلامرضا (1383) گفتگوهای اوریانا فالاچی، تهران: افق، ص 196
نظرات