وضعیت بهداشتی ساکنینِ شهرها و مناطقِ اطراف تهران در نیمه دوم سال 1305ش


2211 بازدید

سلامت و بهداشت عمومی جوامع بشری تا قبل از پیشرفت علم پزشکی و برپایی سازمانهای بهداشت و درمان، همواره در معرض بیماریهای متعدّدی بود. جامعه ایران نیز همانند دیگر کشورها، ازین قاعده مستثنی نبود، چنان که مردم ایران زمین در طول تاریخ، همواره با مصایب وحشتناکی در این زمینه مواجه شدند. این مسئله که می‌تواند یکی از موضوعهای مهم در زمینه تاریخ اجتماعی این سرزمین تلقّی گردد، تا حدود زیادی از نگاه پژوهشگران مغفول مانده است. در این مقاله کوتاه، بر اساسِ آماری که از سوی «وزارت صحیه» ایران در آن برهه ارائه گردید. به صورت مختصر، دورنمایی از وضعیت بهداشت و سلامت مردمِ شهرها و نواحی توابع پایتخت ایران، در نیمه دوم سال 1305ش تبیین می‌گردد.

 

در ابتدا، نظری به اوضاع بهداشت حومه شمالی پایتخت ایران یعنی شمیرانات و لواسان که در مناطق کوهستانی رشته کوه البرز واقع شده است، نظری می افکنیم. بیماریهایی که در آنجا، در مقطع زمانی موردنظر، عمدتا به صورت خفیف و در برخی موارد به شکل نسبتا حاد گزارش شد، عبارت بوده از: مالاریا (مهمترین بیماری انگلی بشر که توسط پشه آنوفلِ ماده منتقل می شود)، گرانولاسیون (نام دیگر آن، دانیزگی است. بافتی که درنتیجه عفونت، به صورت دانه دانه در ته یک زخم دیده می‌شود، به عبارتی دیگر، پیدایش بافت گوشت مانند در زخمها را گویند)، ذوسنطاریا (اسهال خونی که در نتیجه تهاجم یک نوع باکتری به نام «شیگلا» به جدار روده بزرگ بوجود می‌آید. این باکتری از طریق دست، غذا یا آب آلوده منتقل می‌شود)، سرخک (عفونت سیستم تنفسی است که نوعی ویروس آن را ایجاد می کند. این بیماری از طریق تنفس انتقال یافته و به شدت واگیردار است)، گریپ (آنفلوانزا)، بیماریهای پوستی ناشی از عفونت و عامل قارچی (مانند کچلی، مخملک، سرخجه، آبله مرغان)، سیاه سرفه (بیماری تنفسی باکتریال که بسیار مسری و خطرناک بوده و در کودکان شایع‌تر است)، سیفلیس (نوعی بیماری آمیزشی مسری که باعث تخریب گسترده بافتی می شود. این بیماری، دستگاه تناسلی، پوست و دستگاه عصبی مرکزی، استخوان و ارگانهای داخلی را درگیر می‌کند)، دیفتری (بیماری مسری که با تماس مستقیم فیزیکی با ورود ذرّات معلقِ آلوده در هوا به دستگاه تنفّس انتقال می یابد. این بیماری، حاد و بالقوّه کشنده است که میزان مرگ و میر آن در کودکان خردسال و افراد مسن بسیار زیاد است). شاربن (سیاه زخم، نوعی بیماری عفونی که عمدتا در احشام مانند گاو، گوسفند و بز رویت شده و از طریق آنها، به انسان هم منتقل می گردد).
 
بیماریهای مذکور در شمیران و لواسان، غالبا در سطح شدید و گسترده ای نبود، و در بین آنها، سه نوع از امراض، بیش از بقیه شیوع داشت: مالاریا، اسهال و سیاه زخم. مناطق موردنظر، به خاطر موقعیت جغرافیایی خود که در مناطق کوهپایه‌ای جنوب البرز واقع شده‌اند، طبیعتا از هوای پاکیزه برخوردار بودند، ضمن آنکه زمینهای باتلاقی کمی در آنجا وجود داشت. ازین رو، اگرچه بیماری مالاریا که ناشی از هوای بد و وجود مناطق باتلاقی می‌باشد، بومی اهالی آنجا نبود، با این حال، در میان ساکنان‌اش، شیوع داشت، زیرا اشخاصی که از مناطق مالاریاخیزِ ورامین، شهریار و به خصوص مازندران به آنجا رفت وآمد نموده، باعث انتقال این بیماری به مردم شمیران و لواسان می‌شدند. بنابر آمار ارائه شده، طی شش ماه دوم سال1305ش، 1246نفر مبتلای به این بیماری بودند که 24 نفر در نتیجه آن جان سپردند. اسهال یا همان ذوسنطاریا نیز که از طریق دستها، مواد خوراکی و آشامیدنی آلوده، ایجاد و منتقل می شد، در نتیجه زندگی در محیطهای شلوغ و غیربهداشتی، تشدید می‌گردید. ازین رو، بروز و شیوع گسترده این بیماری، با توجه به عدم وجود امکانات زیستی ـ رفاهی برای غالب مردم ایران و زیرساختهای بهداشتی در آن برهه زمانی، نه تنها در شمیران و لواسان بلکه در سایر نقاط کشور، عادی بود. شاربن (سیاه زخم) که ناقلِ اصلی آن، حیوانات هستند به خاطر شیوع پی درپی این بیماری در میان احشام بومی به خصوص گاو و گوسفند، در مقطع زمانی موردنظر در ایران، موجب ابتلای آن به اهالی شمیران و لواسان هم می گردید، چرا که قسمت قابل توجهی از ساکنین مناطق مزبور، به دامپروری اشتغال داشتند. در مجموع، بنابر روایت «وزارت صحیه»، از جمعیت تقریبا سی هزار نفری شمیران و لواسان در نیمه دوم سال1305، 3692 نفر مبتلا به انواع امراض وجود داشت که 62 نفر از آنها دارفانی را وداع گفتند. 1
 
از نواحی شمال تهران به شمال شرق پایتخت یعنی دماوند و اطراف آن رفته و اوضاع بهداشتی مردم انجا در نیمه دوم سال1305ش را مورد توجه قرار می دهیم. بنابرروایت اداره صحیه، امراضی که در میان اهالی آن منطقه شیوع بیشتری داشته، مالاریا، حصبه، امراض پوستی به ویژه کچلی و زردزخم (نوعی عفونت واگیر و سطحی پوست که در میان شیرخواران و کودکان، شایع ‌تر است)، اسهال، سیفلیس بود. «اهالی، اغلب پس از بروز مرض خیلی دیر رجوع به طبیب می‌نمایند. اگر در روز اول بدوا شروع کنند، بواسطه فقر و استیصال و یا اهمیت ندادن بمرض، منصرف از تعقیب معالجه می‌شوند. اوضاع زندگی، متوسط و عدم نظافت و مراقبت در حفظ الصحه کاملا موجود است». 2
 
از شمال شرق به نواحی جنوب شرق رفته، امراضی که از سوی اداره صحیه در منطقه ورامین و ایوانکی گزارش گردید، ارائه می‌گردد: مالاریا که 35 درصد ساکنین منطقه مذکور را دربر گرفته، علّتِ آن هم شالیکاری و باطلاقهای مجاور آن است. سیاه زخم که 14 درصد از مردم این منطقه دچار آن بودند بواسطه اغنام و احشام سرایت می‌کرد. گریپ (آنفلوآنزا) که 12 درصد از مردم به آن مبتلا بودند، و یکی از علل تاثیرگذار گسترشِ آن، به خاطر عبور و مرور قاطرچیان و کرایه‌دهندگان چارپایان بوده است، چرا که خوار در راه ارتباطی پایتخت ایران به سمت شرق قرار داشت. سیفلیس با 9 درصد و سیاه سرفه با مبتلا نمودنِ 8 درصد از مردم ورامین در رتبه‌های بعدی امراض شایع در بین مردم منطقه موردنظر قرار داشتند. ورامین و ایوانکی در آن دوره زمانی، دارای 25هزار نفر جمعیت بود: «اغلب بیسوادند اساس زندگانی آنها بر روی فلاحت است اراضی مستعد و حاصلخیز بوسیله رودخانه جاجرود و قنوات آبیاری می شود ولی افت مبرم حشره سن که از کوه قره آقاج حرکت میکند ضرر فاحش به زراعت وارد میسازد و گاهی به کلی محصول را نابود مینماید. وسیله دیگر زندگانی آنها احشام و شترداری است که در تابستان غله‌کشی می کنند». 3
 
در همان جهتِ جنوب شرقی پایتخت ایران، کمی دورتر از ورامین و ایوانکی یعنی در خوار (گرمسار کنونی)، بنابر گزارش اداره صحیه این منطقه، مالاریا، مرضِ بومی آنجا به حساب می‌آمد، که این نیز به علتِ شلتوک کاری در اطراف روستاهای آن بود، چرا که کاشتِ شلتوک، متضمّنِ داشتنِ زمینهای باتلاقی است و پشه عاملِ مالاریا نیز در این نوع زمینها پرورش می‌یابد. تعداد جمعیت خوار، تقریبا 6 هزار نفر بود که یک چهارم آن یعنی 1500 نفر به صورت ایلیاتی و چادرنشین زندگی می‌کردند. «اخلاق اهالی غالبا ساده و ایلیاتی است و در زندگانی رویه افراط و تفریط دارند و فاقد همه قِسم راحتی و آسایش هستند. قسمت مهم سکنه در کوخهای مخروبه در زیر کلبه هائی که از نی ساخته شد زندگانی نموده و بوسیله حشم‌داری و کرایه کشی و جاجیم امرار معاش می کنند. خوار از حیث آب و مِلک حاصلخیز است و مرغوب و گنجایش چندین برابر جمعیت فعلی را دارد لکن بواسطه فقر و مرض، اغلبِ دهات مخروبه و خالی از سکنه است». 4
 
در نواحی جنوب تهران یعنی در منطقه غار و فشاپویه (ری، اسلامشهر و حدود آن)، 40درصد از مردم، مبتلا به بیماری مالاریا بودند، ضمن آنکه گفته شده، در زمستان، ناخوشیهای متاثّر از آنفلوانزا، ذاتالریه، امراض چشم و بیماریهای پوستی گریبانگیر آنان بود. همچنانکه در فصل گرم سال نیز کسالتهای برگرفته از بادسرخ(نوعی بیماری که به وسیله شیر گاو نجوشیده در انسان ایجاد گردیده، ابتدا در یک نقطه بدن خارج شروع شده، به تدریج قرمز، متورم، گرم میشود و روزهای بعدی ترکیده و زردآب از آن خارج میگردد)، سُرخک و حصبه شیوع بیشتری در میان اهالی آنجا داشت. ضمن آنکه مبتلایان به امراض مقاربتی مانند سیفلیس و سوزاک نیز 20 درصد از مردم را دربر میگرفت. علیرغم این ناخوشیهای جسمی در میان ساکنین غار و فشاپویه، «اهالی به معالجه رغبت تمام ندارند و مامورین صحی و آبلهکوب در دهات بزحمت و اجبار وارد و غالبا رعایا از تلقیح فراری هستند». 5
 
در جنوب غربی تهران که مناطق ساوه و زرندیه، به علاوه آشتیان و تفرش را دربر می گرفت، وضعیت بدین صورت بود که امراض مالاریا، سیفلیس، سیاه زخم، حصبه، و تا حدود کمی هم دیفتری شیوع داشت. « مالاریا بواسطه وجود باتلاقهای زیاد و مردابهائی که در کنار رودخانه مزلقان است تولید می‌شود. اهالی رغبت به معالجه و مخصوصا تلقیح آبله ندارند و بایستی باجبار آنها را حاضر کرد. بواسطه نداشتن بلدیه کوچه‌ها و معابر کثیف است و مالیه محل اعتباری برای تنظیف شهر ندارد». 6 بنابر گزارش اداره صحیه آشتیان و تفرش، بیماری مالاریا 10 درصد از مردم آن منطقه را مبتلا نموده که بروز آن نیز به خاطر «فضولات و کثافت حمام و مستراحها و سلاخ خانه و صابون پزی و دبّاغی است که در موقع سیر رودخانه در آب مخلوط و در هنگام قطع جریان در بستر رود مردابی کثیف تشکیل داده». همچنین بیماریهای دیگری نیز به صورت کم و بیش در میان اهالی منطقه مذکور شیوع داشته، چنان که 3 درصد از مردم به ذات الریه دچار بوده و البته گویا میزان دو بیماری تیفوس و تیفوئید (حصبه) نیز در آنجا نسبتا قابل توجه بود، که علت اصلی آن، بنابر روایت اداره صحیه، چنین ذکر شد: « در اثر کثافت کاروانسراها و آمدوشد مسافرین است». 7 چرا که این نواحی در گذرگاه مواصلاتی پایتخت ایران به مناطق جنوب و جنوب غربی کشور قرار داشت.
 
در همان جهتِ جنوب غربی تهران، و کمی آن طرف‌تر از تفرش یعنی در «عراق» (اراک)، که در آن برهه زمانی دارای240هزار نفر جمعیت بود، 54 درصد از مردم به امراض چشمی دچار بودند، 21 درصد از آنان هم به مالاریا، تیفوئید (حصبه) 7 درصد، 6 درصد به بیماری پوستی به ویژه کچلی، سیفلیس 2 درصد، و یک درصد نیز به ذوسنطاریا (اسهال خونی) ابتلا بودند. «بروز امراض بومی بواسطه استعمال آبهای کثیف و عدم مراعات حفظ الصحه و بودنِ سلاخ خانه و دباغ‌خانه و غسالخانه در داخل شهر و کثافت یخچالها می باشد. اهالی عموما بوسیله قالیبافی و تجارت آن امرار معاش می کنند. کارخانجات متعدده از خارجه و داخله دائر است که طبقات اناث مخصوصا دخترها با اجرت مختصری مشغول کار می باشند. محل کارگاه قالیبافی غالبا مرطوب و تاریک و سبب ابتلا کارگران بانواع امراض است». 8
 
در غرب تهران یعنی منطقه شهریار، بیماری فراگیر و عمده ای که اهالی آنجا را دچار مشقّت نمود، مالاریا بود. تا آنجا که بر اساس گزارش «صحیه» (بهداشت)، 90درصد مردمِ ناحیه مذکور، دچار مالاریا بوده و از پیامدهای ناشی از این بیماری یعنی نارسایی کلیه، استسقا یا آب آوردگی شکم، وَرم نمودن طحال و کم خونی رنج می‌بردند. امراض جسمی دیگری که در میان مردم شهریار شیوع داشت: گرانولاسیون که 45 درصد از اهالی منطقه مزبور مبتلا به آن بودند، ذوسنطاریا (اسهال خونی) با 40 درصد، سرخک با 40 درصد، گریپ (آنفلوآنزا) با 35 درصد، آبله مرغان با 30درصد، ذات‌الریه (سینه پهلو، که در نتیجه وضعیت التهابی ریه است) با 20 درصد، سیفلیس با 15 درصد، و در نهایت نیز شاربن (سیاه زخم) با شیوع در میان 10 درصد از مردم شهریار و اطراف آن در نیمه دوم سال1305ش، جانِ اهالی منطقه موردنظر را در معرض خطر قرار می‌داد. البته بیماریهای مزمن به خصوص روماتیسم (روماتیسم مفصلی که سبب التهاب، درد و تورّم مفاصل بدن می‌شود، عمدتا در سنین بین40-60 سالگی ظاهر گردیده، و در زنان سه برابر شایع‌تر از مردان است) و سیاتیک (کمردرد شدیدی که درد آن به باسن، پشت ران و ساق پا نیز کشیده می شود. بیشتر در افراد 30-50 ساله وجود داشته، در نتیجه پاره شدنِ دیسک بین مهره‌ای به دنبالِ فشار بیشتر از حد به ستون فقرات پشت است) نیز شیوع داشت. 9 این نوع امراض اخیرالذکر، تا حدود زیادی به خاطر شرایط بدِ زیستی و مبادرت به کارهای بسیار سخت و دشوار، نه تنها اهالی شهریار، بلکه عامّه مردم ایران را در مضیقه قرار می داد. شرایط زندگی نامساعدی که، طبیعتا در درازمدت، آسیب بدنی برای اقشار زحمتکش و محروم جامعه که اکثریت ایران را دربرگرفته، به همراه داشت، همچنان که، امراضی مثل رماتیسم و سیاتیک، در دوران میانسالی و سالخوردگی یعنی بعد از یک عمر زندگی پرمشقت و انجامِ کارهای طاقت‌فرسا در بین مردم پدیدار می‌گردید. نکته جالب اینکه بنابر روایت ماموران «اداره صحیه»، اکثریت مردم شهریار، علی رغم شیوع بیماریهای مختلف و ابتلا به آن، از رجوع به «اطبّاء صحی» در راستای بهبود وضعیت جسمی خود گریزان بوده، و نیروهای اعزامی به این نواحی، به سختی موفق به قانع نمودنِ آنها در این زمینه می شدند. 10
 
تقریبا در امتداد تهران ـ شهریار به سمت غرب، یعنی در فاصله 150کیلومتری پایتخت ایران، اداره صحیه قزوین نیز گزارشی از شرایط بهداشت و سلامت جسمی ساکنین آن شهر و اطراف‌اش ارائه داد. آماری که مقداری عجیب و قابل تامّل به نظر می رسد. بر طبق آن، سیفلیس با 45 درصد، مالاریا با 20 ، و سوزاک با 15 درصد شیوع در میان اهالی آنجا، عمده‌ترین بیماریهای قزوین در آن مقطع زمانی محسوب می‌شدند. ضمن آنکه بیماریهای همچون حصبه، آبله، اسهال و برخی امراض دیگر هم در منطقه مذکور شایع بود. «قزوین خیلی کم آب و اهالی غالبا دچار زحمت هستند. آب مشروب سکنه از دو رشته قناتی است که از شمال به جنوب جاری است و بواسطه اینکه از خانه‌ها به این قنوات راه داده اند و البسه کثیفه در آنها می‌شویند و زباله و خاکروبه منازل را در آب می ریزند. به علاوه دباغها پوست گاو و گوسفند را در مجاری خیسانده و بکار می برند استعمال آن موجب تولید مرض می شود. نهر آب دیگری که از جلو مریضخانه امینی می گذرد در نتیجه اقدامات و جلوگیری از شستشو و ریختن کثافات قابل شرب می‌باشد». 11
 
در نهایت، به قسمت شمال غربی پایتخت ایران یعنی منطقه ساوجبلاغ می رسیم. مردم این قسمت از خاک ایران، در برهه زمانی موردنظر، از بیماریهای مالاریا، ذوسنطاریا، گرانولاسیون، روماتیسم، سیاه سرفه، ذات الریه و برخی بیماریهای دیگر رنج می بردند. بنابر گزارش «اداره صحیه»، علّت بروز مالاریا نیز در نتیجه مردابهائی بود که در برخی از قراء، تولید پشه مالاریائی می‌کرد. این بیماری، «اغلب در طبقه اناث موجب تلف و در ذکور سبب فلج و عوارض کبدی میشود». راجع به بهداشت روحی و روانی ساکنین این ناحیه نیز چنین گفته شد: «اغلب اهالی، فقیر، پریشان، مطیع قضا و قدَرَند و تا موقع نَزَع از رجوع به طبیب روگردان هستند». 12
 
کمی بالاتر از ساوجبلاغ و در نواحی کوهپایه‌ای رشته کوه البرز یعنی در منطقه طالقان با نزدیک «به 80 پارچه قریه» و جمعیتِ تقریبا 35 هزار نفر، وضعیت بهداشت آن، بهتر از ساوجبلاغ به نظر نمی‌رسید. علاوه بر وجود بیماریهایی همانند گریپ (آنفلوآنزا)، سیفلیس، امراض عصبی، بادسرخ (که به وسیله شیرگاو نجوشیده در انسان ایجاد می شود ابتدا در یک نقطه بدن خارش شروع می‌شود و کم کم قرمز و متورم و داغ و گرم می‌شود و روزهای بعد می‌ترکد و زردآب از آن خارج می‌شود) که به وسیله اداره صحیه گزارش شد، و علی رغم اینکه ناحیه کوهستانی مزبور، دارای هوای نسبتا مطلوب و پاکیزه‌ای بود، با اینحال، به علت سردی هوا و کم بودنِ محصولات، اغلب اهالی آنجا، تمامِ فصل پاییز را برای کسب درآمد، در شمال ایران یعنی مازندران و گیلان بسر برده، به عنوان کارگر و عمله، به برنجکاری اشتغال داشتند. این افراد، در مراجعت به زادگاه خود، برخی بیماریهایی که در سواحل دریای مازندران شایع بود، به ویژه مالاریا، و تا حدودی تیفوس (نوعی بیماری مسری که بین انسان و حیوان، مشترک بوده، و توسط شپش یا موش به انسان منتقل می‌شود)، تیفوئید (نامهای دیگر آن، سرخجه، حصبه یا مطبقه است. نوعی بیماری حاد عفونی است که از طریق آب یا غذای آلوده گسترش می یابد. داوم باکتری حاملِ آن، در هوای سرد، به مراتب بیشتر از هوای گرم است) را به همراه آورده و سبب سرایت آن به دیگران می شدند. همچنین بنابر اظهار، برخی امراض در بین مردم طالقان، نسبت به فصول مختلفِ سال، دچار تغییراتی بود:
              یک نوع مگسی است که در بهار داخل حلق شده و موجب ورم قصبه الریه میگردد و خیلی قابل ملاحظه است. در تابستان اغلب عوارض معدی و معوی دیده می‌شود چون خانه‌ها مملو از ساس و کنه است اهالی مجبورا در پشت بام بخوابند و بواسطه رطوبت هوا علاوه از ابتلای رماتیسمهای مزمن و ذوسنطاریا (اسهال خونی) غالبا دچار بورم امعا میشوند... مرض گاو و گوسفند خیلی زیاد است اهالی اغلب فقیر هستند و بی بضاعت و در خارج از منطقه، مشغول عملگی و کارهای مختلفه هستند. 13
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزنامه اطلاعات، شماره 279، ص4.
2. همان، شماره 282، ص4 .
3. همانجا.
4. همان، شماره 281، ص3.
5. همانجا.
6. همانجا.
7. همان، شماره 283، ص4.
8. همان، شماره 282، ص4.
9. همان، شماره 280، ص4 .
10. همانجا.
11. همان، شماره 283، ص3 .
12. همان، شماره 280، ص4.
13. همان، شماره 281، ص4 .


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران