چیستی نقد تاریخی


رضا دهقانی
4917 بازدید

چیستی نقد تاریخی

چکیده

سنجش و آزمایش، لازمة ترقی و پیشرفت هر علم و فنی است. دانشمندان به فراخور رشته خود، اصولی برای نقد برشمرده و برکاربست آنها در نقدهای علمی تأکید کرده اند. اما آیا به راستی در باب نقد تاریخی هم چنین است؟ آیا نقد تاریخی، علمی و اطمینان بخش است؟ اینها پرسش هایی است که ذهن هر پژوهشگر و ناقد تاریخی را به خود مشغول می کند. باید اعتراف کرد که علم تاریخ دچار ضعف مفرط در حوزة نقد تاریخی و ادبیات آن بیمارگون است. هنوز درعرصة نقادی و اصول و موازین نقد و شناخت الگوها و معیارهای آن در آغاز راهیم. بنابراین، هر پژوهشی در این باره، خود پرتوی به این راه پرمخاطره و ناهموار است. این مقاله، برآن است تا در باب نقد تاریخی پرسش گری کند و درصدد پاسخ به پرسش های مذکور برآید. آنچه در این مقال در خصوص موازین و اصول نقد گفته می شود، نه سخن آخر و تام، بلکه دانسته ها و پیشنهادهای نگارنده است تا شاید بابی گشوده شود و فروغی بر پهنة نقد تاریخی بتابد.

کلیدواژه ها :چیستی و چرایی نقد، نقد تاریخی، نقد بیرونی ودرونی، الگوها و عناصر.

 

مقدمه

انسان موجودی پرسشگر و اندیشه ورز است و همین ویژگی موجب خلق انبوهی از آثار فکری و فرهنگی در طول تاریخ شده است. آثاری به وسعت و گوناگونی اسطوره ها ، داستان ها ، هنرها، افسانه ها تا آموزه های دینی ، اخلاقی ، حقوقی و از ابزار و ادوات زندگی گرفته تا نمادها و معانی آنها جملگی دستاوردهای پرسشگری و اندیشه ورزی بشر برای حل مسائل و مشکلات خود بوده که همچنان ادامه دارد. بی شک آنچه مایة استمرار جریان خلاقیت و آفرینش فکری ، هنری و فنی شده همانا روحیة نقادی و انتقاد است؛ روحیه ای که بی تردید معطوف به بهبود امور است؛ از این روست که هرگز اجازه نمی دهد انسان به وضع موجود رضایت دهد.

نقدی با چنین ویژگی های تمدن ساز قطعاً تابعی از منویات شخصی یا سلایق فردی نیست؛ زیرا چنین رویکردی با روح آفرینشگری و بهبود در تعارض است. لذا منطق حکم می کند که نقد حقیقی و سازنده مبتنی بر آداب و روشمندی علمی باشد. پس طرح بنیان های نقد، نهادینه کردن آنها و در نهایت به کارگیری آنها افقی از توسعة منظم علمی و تمدنی بشر، پیش چشمان ما ترسیم می کند.

1.تعریف نقد

نقد در لغت یعنی «بهین چیزی بر گزیدن»1 و سنجش دراهم تا در آن ـ به قول اهل لغت ـ سره را از ناسره بازشناسند. معنی عیب جویی نیز که از لوازم «به گزینی» است ظاهراً از قدیم در اصل کلمة نقد مستتر بوده است و لذا از دیرباز این کلمه در فارسی وعربی به وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است. چنان که لفظ2 که امروزه در ادب اروپایی در جهت همین معنی به کار می رود، در اصل به معنای رأی زدن و داوری کردن است دربارۀ نیک و بد امور و سره و ناسرة آنها مستلزم معرفت درست و دقیق آن امور است . 3

پس نقد از نوعی طلب، شناخت، ارزیابی و سنجش سرچشمه می گیرد که به باروری و زایندگی می انجامد. معانی دیگری هم در اصطلاح علمی برای نقد شمرده اند؛ از جمله دانش کاربردی شناسایی، تجزیه و تحلیل و سنجش و ارزیابی آفریده ها یا آثار که با تفسیر و تحلیل هم پوشانی دارد.4 قدر مسلم اینکه نقد علمی یک اثر یا متن به فرآیند ارزیابی علمی و بررسی انتقادی نوشته یا پژوهش اطلاق می شود که در آن منتقد می کوشد در حالتی سلبی و ایجابی عموماً نارسایی ها و کاستی های علمی اثر را به صورت روشمند و منطقی بیان کند و راه های برون رفت و رفع کاستی ها را نشان دهد.5

نقد همواره نوعی به چالش کشیدن و تعرض فکری به آرا یا یافته های علمی فرد یا گروهی خاص است و از همین رو همواره نیازمند آمادگی و رویارویی است؛ زیرا منتقد با نشر آرای انتقادی خود دیگران را مستقیماً و آشکارا به چالش فکری دعوت می کند و در عین حال خود نیز پیشاپیش به میدان چالشی قدم نهاده که ممکن است مغلوب یا غالب باشد. به این ترتیب منتقد آگاهانه وارد گودی خطر پذیر و همراه با هزینة اجتماعی ـ علمی خاص می شود.

اما در کنار این نوع نقد علمی نقدی پنهان وجود دارد که از آن با عنوان «نقد سیاه» یا «نقد نسیه» یاد می کنند. در این نقد، البته اگر بتوان نام نقد بر آن نهاد، منتقد حاضر نیست به ارائه و بیان روشمند و منظم آشکار آرا و نظریات انتقادی خود بپردازد یا پاسخگوی نقد خود باشد و یا هزینۀ اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و علمی آن را بر عهده گیرد. نقد نسیه و سیاه همانند کالای قاچاق است که به هیچ قاعده ای پایبند نیست و در آن، سره و ناسره به هم می آمیزد.6

2. انواع نقد

محققان به فراخور زمینۀ مطالعاتی خود و چشم اندازهای علمی برای نقد شقوق و انواعی برشمرده اند و هریک از روزنه ای علمی یا غیرعلمی به نقد نگریسته اند. با رشد روزافزون و توسعۀ علوم، دامنه نقدها هم گسترده تر شده است؛ لذا احصای همة آنها شاید کار آسانی نباشد. مضاف بر اینکه استدراک نوع نقد در نزد پژوهشگران مختلف، متفاوت است؛ به همین دلیل در اینجا به ذکر اهم روش های نقد علمی اکتفا می کنیم:

1. روش نقد تاریخی: که خود به دو عنصرِ نقد درونی و بیرونی تقسیم می شود و موضوع و محور مباحث این نوشتار است که سطور آتی تحقیق به بررسی و بیان این روش اختصاص دارد.

2. نقد اخلاقی: در نقد اخلاقی پیام متن با موازین اخلاقی سنجیده می شود، تا معلوم گردد این پیام تا چه حد اخلاقیات را تعمیق، غنا و ارتقا می بخشد و یا به عکس، سبب تزلزل موازین اخلاقی در جامعه می شود.

3. نقد اجتماعی: در نقد اجتماعی عمدتاً دو موضوع مورد توجه قرار می گیرد: یکی اینکه متن مورد نقد تا چه حد متأثر از شرایط اجتماعی بوده و زمینه های اجتماعی آن چیست؛ دیگر اینکه کتاب مورد نظر چه پیامدها و تأثیراتی بر جامعه دارد؟7

4. نقد روان شناختی: در نقد روان شناختی جریان باطنی و احوال درونی نویسنده و قدرت ترکیب و تخیل و ذوق و استعداد وی در تدوین متن در کانون توجه قرار می گیرد.

5. نقد توصیفی(طبیعی): این نقد که متکی و مبتنی بر روش های علوم طبیعی است به نقد طبیعی نیز مشهور است. در این روش با استمداد از روش های کمی و آماری به طبقه بندی، توصیف، ایضاح موارد مبهم و در برخی موارد به احتجاج در باب یک متن یا گزاره علمی پرداخته می شود. 8

6. نقد تطبیقی: در این روش متن مورد بررسی را با متن های مشابه در طول زمان یا در مناطق دیگر به زبان های مختلف که البته به لحاظ محتوایی سنخیت دارند، مقایسه و به این طریق آن را نقد می کنند .

نقدهای علمی منحصر به نقدهای مذکور نیست. نقد نفوذی نقد تکوینی، و نقد تقنینی انواع دیگر نقد است که می توان از هریک برای سنجش اعتبار و ارزش آثار علمی بنا به نوع کارکرد آنها بهره جست. 9

فارغ از انواع نقد که اشاره شد، در یک دسته بندی عام می توان نقد را به دو قسم دسته بندی کرد:

1. نقد نظری:10 که به تدوین نظریات، اصول و مبانی مربوط به ماهیت و ارزش یک اثر یا متن می پردازد. نقد نظری از طریق بیان اصول عام علمی و اخلاقی زمینة لازم را برای نقد عملی یا کاربردی فراهم می کند .

2. نقد عملی یا کاربردی:11 اصول و مبانی نقد نظری را در اثری خاص به کار می بندد.12 مراد ما در این پژوهش نیز شق نخست یعنی نقد نظری و بیان اصول و مبانی نقد تاریخی است.

3. پیشینة نقد تاریخ

معمولاً مانند دیگر رشته های علوم، سابقة نقد تاریخی را به یونان باستان و آثار مورخان آن روزگار می رسانند. در تاریخ هرودوت و دیگر مورخان یونانی و رومی که بعضاً هم به دقت این موضوع را در مدنظر داشتند، می توان نشانه هایی از فرایند نقد را مشاهده کرد.13 در این میان توسیدید (460-400ق.م) مورخ یونانی، و پولی بیوس (207-125 ق.م) مورخ یونانی الاصل که تاریخ رم را نوشته است، به دلیل دقت و ظرافتی که در طرح نقادانة وقایع داشته اند، اهمیت بیشتری دارند.14

تارخ نگاری مسلمانان هم که به سرعت به سمت تنوع و توسعه پیش رفت و توجه به بُعد علمی و اخلاقی در آن جای مهمی یافت، در مواردی به فرایند نقد توجه ویژه ای داشته است. اصل جرح و تعدیل که شیوۀ خاص محدثان و راویان حدیث بود و در تاریخ نگاری مسلمانان تأثیر بسیاری داشت، پیدایش علم الدرایه و علم الرجال که می توان آنها را با آنچه امروز نقد درونی و بیرونی خوانده می شود مقایسه کرد، نشانه هایی از توجه مسلمانان و تاریخ نگاران به فرایند نقد بوده است. مقابلۀ متون برای اثبات اصالت متن که از لوازم نقد بیرونی است نیز بین مسلمانان رایج بوده است. اهمیت این امر تا بدان جا بود که بدرالدین جماعه (م733 ق) در تذکرة السامع از لزوم مقابله و اهمیت آن سخن رانده است.15

نگاه انتقادی به متون و تصحیح پاره ای از اشتباهات پیشین نیز در کانون توجه مسلمانان بوده که ضرورت پردازش منتقدانه به متون و آرای مورخان گذشته را فراهم می آورده است. مورخان سرشناسی همچون ابوالفضل بیهقی، ابوریحان بیرونی، ابوعلی مسکویه، رشیدالدین فضل الله، محی الدین کافیجی، شمس الدین سخاوی و در رأس آنها ابن خلدون دقت و عنایت ویژه ای به این امر داشته اند.16اگر بخواهیم از آغازگر نقد تاریخی به مفهوم امروزین آن یاد کنیم، کسی نیست جز لورنس والا (1457-1405 م) نویسندة ایتالیایی که درسال 1440م دروغین بودن سند ادعایی هبه نامه کنستانتین را برملا کرد؛ چیزی که پاپ ها با استناد به آن ادعا می کردند که کنستانتین رم را به کلیسای کاتولیک هبه کرده و خود به قسطنطنیه رفته است. والا کتابی با عنوان حواشی برمتن عهد جدیدنوشت که اهمیت فراوانی داشت و راهگشای نقد متون، به ویژه متون انجیلی بود. اُراسم اومانیست هلندی تحقیقات لورنس والا را با همان رویکرد موردنظر او ادامه داد و تلاش های او را با نگاه انتقادی به متون و سیر تطور زبان و ادبیات تکمیل کرد.17

از اینها به عنوان آغازگران نقد تاریخی که بگذریم با نام بارتولد گئورک نیبور18 (1831-1776 م) آشنا می شویم که می توان او را موجد نقد منبع به حساب آورد و فون رانکه بعدها درخشان ترین نمایندة آن به شمار آمد. وی ضمن مطالعات تاریخی و مسافرت های خویش، به تاریخ علاقه مند شد و سرانجام مورخ رسمی دولت و استاد تاریخ در دانشگاه برلین شد. کتابی که وی در باب تاریخ رم نوشت چنان بر تحقیق و دقت مبتنی بود که در شیوة تاریخ نویسی تازگی داشت. وی نخستین مورخ تاریخ رم بود که تاریخ را با روح علمی بررسی کرد و بیش از اشخاص و جزئیات به سازمان ها و تأسیسات توجه کرد.19 لئوپولد فن رانکه20 (1886- 1795 م) در پیروی از نیبور توفیق بیشتری به دست آورد. او را اغلب نخستین مورخ جدید اروپا می دانند. فون رانکه نخست از راه ادبیات و تاحدی از مطالعة آثار نیبور به تاریخ علاقه یافت. آنچه به ویژه وی را به تحقیق در تاریخ برانگیخت، مشاهدة اختلاف های مورخان درباب روایات تاریخ بود. این امر وی را درسال 1824میلادی به نشر کتابی در تاریخ اقوام ژرمنی برانگیخت. جالب ترین قسمت این اثر بخشی بود که به عنوان ضمیمۀ کتاب درباب مورخان جدید نشر یافت و مآخذ تاریخ دورة مورد بحث خویش را نقد و تحلیل و درحقیقت برای نخستین بار نقد درونی مآخذ را طرح کرد. در نقد درونی کار عمدة وی تقریر این نکته بود که مورخ نه فقط باید همیشه مآخذ معاصر دست اول به کاربرد، بلکه نیز باید شخصیت، تمایلات و اعمال صاحب آن مآخذ را هم به دقت بررسی کند تا وضع و سهم وی را در روایاتش به درستی درک کند. فون رانکه معتقد بود مورخ کارش نه تعلیم اخلاق است نه ارشاد، بلکه باید حوادث را دور از هرگونه تعصب و پیشداوری همان گونه که در واقع چنان بوده است، وصف کند.21 افزون بر فون رانکه باید از مابیون22 واضح علم دیپلماسی نیز یاد کرد که توجه به نقش و اهمیت اسناد رسمی در تحقیقات تاریخی و پایه های چنین رشته ای را در قرن هفده میلادی بنا نهاد. وی که در کار بررسی و نقد اسناد با روشی تحلیلی که متکی بر اصول و قوانین دکارتی بود کار خود را پیش می برد، فرایند نقد را تا آنجا ادامه می داد تا او را مطمئن کند که چیزی از قلم نیفتاده است.23 افراد دیگری همانند فرانسوا گیزو، لئوپولد دولیل نیز درخصوص نقد تاریخی تلاش های درخور تحسینی انجام داده اند. به طور کلی می توان گفت که آنچه نقد تاریخی می نامیم از قرن شانزدهم میلادی آغاز شد و در قرون هیجده و نوزده به تکامل رسید. در قرن بیست مکاتب نوظهور نقد مانند ساختارگرایی، پساساختارگرایی و دیگر نظریات نقد عرصۀ نقد تاریخی را تحت تأثیر قرار دادند.

4. نقد تاریخ24

قبل از هرچیز لازم است نقد تاریخی را در دو معنای مشخص بازشناسیم: نخست نقد تاریخی در مفهوم فلسفة نظری تاریخ که با سیر تحول و تطور تاریخ در طی زمان شناسایی می شود. دوم نقد تاریخی به منزلة جزئی از روش علم تاریخ که در دایرة فلسفة علم می گنجد. نقد در مفهوم اول می تواند نگرش بسیاری از دیدگاه ها و مکاتب نقد باشد، مانند نقد ادبی از دیدگاه تاریخی یا نقد جامعه شناسانة مبتنی بر نگرش تاریخی. به این ترتیب این مکاتب خود متضمن نوعی تاریخیت نقد هستند، به طوری که در نقد هگلی و نقد مارکسیستی اساساً شالودة نقد و مکتب بر سیر و تحول تاریخ بنا نهاده شده است. اما در معنای دوم نقد تاریخی رویشی از علم تاریخ و فنی در خدمت تاریخ است و به تعبیر دیگر جزئی از طرز تفکر تاریخی است . پس ضرورت دارد بین دو مفهوم نقد تاریخی تفاوت قائل شویم. مقصود ما هم از کاربرد نقد تاریخی در این سطور در معنای اخیر آن به معنای فن یا صناعتی از علم تاریخ است که خود به دوبخش تقسیم می شود: 1. نقد بیرونی؛25 2. نقد درونی.26

4. 1 . نقد بیرونی

نقدی است که متن را برمبنای روابط بیرونی آن و تأثیراتی که از عوامل خارجی پذیرفته، می سنجد و ارزیابی می کند. در این گونه نقد روابط متن با تولید کنندة متن ، زمان، مکان، محیط، تاریخ و جامعه و فرهنگ بررسی و تحلیل می شود و عناصر درونی متن در پرتو تأثیراتی که از عناصر بیرونی دریافت کرده و روابطی که با آن دارد در کانون توجه قرار می گیرد. به تعبیر دیگر نقد بیرونی معطوف به ارزشیابی ماهیت متن است.27

4 . 1 .1. عناصر نقد بیرونی

1. اصالت متن: کار مهم منتقد تاریخی در درجة نخست احراز اصالت متن است که باید با رعایت دقیق اصول نقد صحت اصالت متن را مشخص کند. منتقد در این مسیر باید از تجارب علمی و مطالعات دیگران، خود و آثار موازی همانند کتاب و همچنین از علوم کمکی تاریخ بهره بگیرد. وی باید به علومی چون نسخه شناسی، مُهرشناسی، و خط شناسی واقف باشد یا دست کم از آگاهان این رشته ها کمک بگیرد. اگر متن نسخة خطی است با بهره گیری از موازین علمی تصحیح متون، نسخه ای منقح و قریب به قلم مؤلف از آن به دست دهد. در تاریخ بسیارند اسناد و متون مجعولی که در تاریخ نویسی سبب ایجاد و اشاعة سوءتفاهم ها و خطاها شده است. از باب نمونه می توان به وصیت نامة پیتر کبیر یا هِبه نامة کنستانتین اشاره کرد که روزگاری چون سندی اصیل در نظر مورخان جلوه گر بود، اما امروزه با دلایل متقن جعلی بودن آنها محرز شده است. در هر حال فقط پس از بررسی اصالت متون است که می توان از طبقه بندی، توجیه و تفسیر آنها فایده ای به دست آورد .

2. مؤلف یا تولیدکننده: برای اینکه بتوان دربارة برخی برداشت ها و باور های مطرح شده در متن با دقت بیشتری اظهار نظرکرد، ضروری است که تصویری از شخصیت نویسنده داشته باشیم تا بتوانیم پرسش هایی را که دربارة مؤلف مطرح می شود، پاسخ بگوییم؛ پرسش هایی از این دست که «آیا متن حقیقتاً متعلق به مؤلف است و صحت انتساب آن تا چه حد محرز است؟» کم نیستند متونی در تاریخ که در صحت انتسابشان به مؤلفی که اثر به نام او نامبردار گشته است تردید جدی هست. میرزا محمد خان قزوینی در رد انتساب المآثر و الآثار به اعتمادالسلطنه می نویسد: «اعتمادالسلطنه به زور و تهدید فضلایی را که در جزو ادارة دارالتألیف یا دارالترجمه بودند، وا می داشت کتاب هایی که خود او موضوع آنها را اقتراح می کرد، تألیف نمایند و بعد خود او آنها را به اسم خود طبع و نشر و امضا می نمود؛ مثل کتاب المآثر و الآثار از بای بسم الله تا تای تمت از آثار قلمی همین صاحب ترجمه، شمس العلماست؛ چه، من با سبک تحریر و انشای او کاملاً آشنایم.»28 از این انتساب ها و به خود بستن ها در تاریخ کم نیست. دیگر اینکه نیت و هدف مؤلف از تولید متن چه بوده است و چه غایتی را در پهنة ذهنش برای تولید این متن جست وجو می کرده است؟ آیا هدف مادی بوده، شهرت طلبی یا کمک به پیشبرد علم؟ موقعیت علمی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی مؤلف چگونه بوده است؟ آیا به لحاظ علمی صلاحیت تولید این متن را داشته است؟ مؤلف چه گرایش های سیاسی- اجتماعی دارد؟ چراکه منشأ بسیاری از سوگیری ها همین گرایش خاص مؤلف است.

3. برنامه پژوهشی یا گفتمان پژوهشی:29 یعنی متن در چه فضای گفتمانی و تحت عنوان چه برنامة پژوهشی (فضای حاکم بر پژوهش) پدید آمده است؛ فضایی که ممکن است تحقیق در همة موارد تحت تأثیر آن باشد و با تغییر گفتمان فضای آن هم عوض شود. زیرا اصولاً متن و اثر مولود سازمان و ساختار جامعه است و برای شناخت و نقد آن باید ساختار را شناخت. هر نقدی می کوشد بین نویسندة متن و محیط فکری و مادی وی ، و بین نویسنده و مواریث ذوقی و تربیتی وی ، رابطه ای بیابد و با استفاده از اصل علیت و فرایند اثر پذیری ، از آنها در امر نقد بهره بگیرد . 30 از این نظر باید بر شرایط زمانی و مکانی تولید یک متن یا پیام تأکید کرد که آن را اصطلاحاً «تاریخیت اثر» می گویند و بر مبنای آن هر متن و نظریه ریشه در خاک لحظه های معینی از تاریخ دارد و با جنبه های دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی آن لحظه در توازی و تفاهم است.

4. انتشارات: سیستم و نظامی که اثر را منتشر کرده است ، در ارزیابی ما دربارة اثر جایگاهی خاص دارد؛ زیرا تعیین نوع انتشارات بسیار مهم است که آیا حقوقی است ، سیاسی است ، دولتی یا نیمه دولتی است؟ وابسته به چه نهاد یا گروه سیاسی – فکری و بعضاً حزبی است؟ هدف از نشر آن چه بوده است؟ زیرا هیچ انتشاراتی نمی پذیرد که اثری به زیان او منتشر شود. شاید بهترین مثال در این خصوص کتاب های فارسی است که در قرن نوزدهم تحت تأثیر فضای استعماری در بمبئی و کلکته هند منتشر می شدند.

5. خواننده: منظور آن است که این متن یا اثر برای چه کسی نوشته شده است و چه طیفی از خوانندگان را دربر می گیرد . آیا برای طیف طرفدار یا مخالف نوشته شده یا برای مخاطبان حزبی و گروهی یا برای قشر فرهیخته و نخبه یا اینکه عموم مردم را مخاطب قرار داده است؟ برای مثال سیاست نامة خواجه نظام الملک طوسی یا اخلاق امینی روزبهان خنجی برای طیف طبقة حاکم نوشته شده است. اهمیت شناخت مخاطب از آن جهت است که رابطة میان خواننده و متن یک سویه نیست، بلکه تبادلی است؛ یعنی فرایند یا واقعه ای است که در زمان و مکان خاص که متن و خواننده در یکدیگر اثر می گذارند، رخ می دهد. از رهگذر تبادل و تعامل خواننده و متن است که معنا خلق می شود؛ زیرا معنا در تعامل دوسویة خواننده و متن نهفته است. به همین علت، طیف شناسی خوانندگان از عناصر مهم در نقد بیرونی محسوب می شود .

6. ناقد: ناقد کیست؟ نقدِ خود قبل از انتقاد بسیار مهم است. ضروری است ناقد با حیطه ای که نقد می کند ، آشنا باشد و با پیشینه، ادبیات ، اصطلاحات و اصول و مبادی آن مباحث مأنوس باشد تا نقدی روشمند از موضوع ارائه دهد. ناقد باید به زبان اثر تسلط داشته باشد . دارای انگیزه، ذوقی سلیم ، ذهنی کاوشگر ، اندیشه ای قویم باشد و از قدرت تحلیل و استنتاج بالایی برخوردار باشد . ناقد نباید ادراک خویش را مبنای نقد قرار دهد و اندیشة خود را مبنای داوری ، بلکه باید به بوتة اصول مبرهن و روشن بسپارد و رأی و نظر خود را هر زمان در معرض داوری خوانندگان قرار دهد و بپذیرد که نقد یک حمله و دفاع است؛ حمله به نقاط ضعف و دفاع از نقاط قوت . چه در حمله و چه در دفاع، وجدان علمی و وجدان انسانی باید حاکم باشد و قلم شخصیت در ورای غیرعلمی حرکت نکند . هر امری را باید با دلیل پذیرفت یا رد کرد، هرچند ممکن است برای دیگران مکدرکننده باشد ، اما وجدان ناقد اقتضایی جز حقیقت گویی ندارد.

4 . 2. نقد درونی

نقدی است که در آن، معیار و مبنای نقد ـ یعنی عناصر درونی متن، اعم از ساختار ، معنا ، زبان و مانند آنها ـ در ارتباطی متقابل ، منسجم و همبسته با یکدیگرند که در دو وجه سلبی و ایجابی این عناصر ، ادراک ، تفسیر و نقد می شوند . پس اتکا به ویژگی های درونی و تأثیرات متقابل عناصر درونی نقش مهمی در نقد درونی دارند.31 به بیانی دیگر، نقد درونی معطوف به دلیل است و محتوای متن را ارزشیابی می کند . پاره ای از محققان علم تاریخ در تعاریفی که برای نقد درونی و بیرونی ارائه داده اند ، به قدری سر بسته و گنگ سخن گفته اند که نه تنها خوانندگان را رهنمون نیست، بلکه آنان را در وادی سرگردانی رها می کند .

4 . 2. 1 . عناصر نقد درونی

1. موضوع:32 می توان آن را پرسش بزرگ یا گزارة بزرگ نامید که قصد داریم آن را نقد کنیم. آیا موضوع اثر از موضوعیت کافی برخوردار است؟ جامع و مانع است؟ واژگان آن بارِ ارزشی ـ ایدئولوژیکی دارد یا واژگانی خنثی است؟ آیا از اصطلاحات بیگانه استفاده کرده است؟ اینها پرسش هایی است که از موضوع و گزاره بزرگ باید پرسید . یک اثر باید محدودة زمانی و مکانی مشخص داشته باشد و این باید در موضوع بازتاب یابد. البته بهتر است موضوع اندکی ابهام داشته باشد که آن را «بلاهت موضوع» می گویند . موضوع باید با محتوا همپوشی داشته باشد، به طوری که در سراسر متن و در یک رابطة دوسویه در یکدیگر انعکاس یابند.

2. سابقة پژوهش:33 اینکه میشل فوکو معتقد است کتاب به رغم پندار اولیه فاقد وحدت است زیرا حد و مرز روشنی ندارد و هر کتاب به کتاب ها و متون دیگر ارجاع می دهد،34 شاید اشاره ای غیر مستقیم به سابقة پژوهشی هر اثر یا متن تحقیقی است . سابقة پژوهش در واقع هم تداوم حلقه های پویش های علمی است و هم احترام به فضل تقدم دیگر نویسندگان در یک موضوع خاص. به همین علت در نقد یک اثر باید مشخص شود سابقة تحقیق تا چه حد ذکر شده است؟ آیا زمینه ها برای خواننده ممحض است یا گمراه کننده؟ در این قسمت باید منابع و آثار مرتبط با اثر در یک نگاه تطبیقی و پرسشگر به نقد و بررسی کشیده شود و از تکرار و واگوایی پرهیز شود تا میزان نوآوری مؤلف آشکار گردد؛ زیرا اصالت یک اثر یا متن در بدیع بودن آن است.

3. محتوا: محتوا در واقع زیرمجموعه ای است که مؤلف، تحقیق یا اثر خود را به پرسش های کوچکتر تقسیم کرده تا بتواند گزارة بزرگ یا پرسش بزرگ (موضوع) را پاسخ گوید؛ آن را اصطلاحاً «مهندسی تحقیق» گویند . ضروری است مشخص شود داده های تحقیق- که باید در یک نظام منطقی و روشمند به سامان برسد – تا چه حد قابل وثوق و اطمینان است . از بهترین ابزارهای موجود برای دستیابی به این مقصود آزمون حس عمومی35 است. تاریخ نگار باید به بصیرت خود اتکا کند و با تکیه بر حس داخلی خویش تصمیم منطقی بگیرد که آیا پس از مطالعة متن آن را واقعاً قابل قبول می یابد؟ و آیا آنچه خوانده می توانسته به طور واقعی رخ داده باشد؟ از شگردهای راستی آزمایی، همخوانی جزئیات و عدم تناقض و دیگری رجوع به مدارک مؤید است.36 استناد به آزمون حس عمومی و روش های راستی آزمایی ما را قادر می سازد محورها و نظرهای تحقیق یا همان هستة سخت37 تحقیق را که اثر بر گرد آن شکل گرفته است نقد و مداقه کنیم . کشف ، فهم و نقد هستة سخت یک تحقیق وظیفة اصلی ناقد است و برای دستیابی و نقد هستة سخت، ناقد باید محتوای تحقیق را از دو دیدگاه وارسی و نقد کند :1. برش های ریز 2. مهندسی کار. در یک اثر، مثلاً مقاله، هر پاراگراف حکم یک برش کوچک را دارد.، در اثر بزرگتری مانند کتاب مقیاس برش کوچک فصل یا گفتار است. تبدیل برش بزرگ (موضوع ، گزارة بزرگ) به برش کوچک نشان دهندۀ فضل مؤلف است که این عمل در طی فرایندی صورت می گیرد که به آن مهندسی کار گویند . یعنی ارتباط برش کوچک با برش بزرگ و ایجاد سازواری و انسجام منطقی به نحوی که مهندسی کار با گزارة بزرگ در تناقض نباشد و اثر یا متن در قالب یک کلیت معنادار قرار گیرد . در نقد اثر نگاه نقادانه باید به مهندسی کار معطوف گردد؛ اینکه متن از انسجام منطقی برخوردار است؟ خُلف و تناقض در بین اجزای آن مشاهده می شود؟ بین مقدمات و نتایجش رابطة صحیح برقرار است؟ شیوة استدلال مؤلف بر چه نوع استدلالی استوار است: تمثیل است، قیاس است یا استقرا؟ برای سامان دادن به این پرسش ها به نظر می رسد طرح پرسش های شش گانه کی؟ کجا؟ چی؟ چرا؟ چگونه؟ بهتر می تواند ناقد را در نقد محتوا و فهم هستة سخت یاری کند، به ویژه پرسشِ «چرا؟» که مبین چرایی و رابطة عِلّی و معلولی وقایع و پدیده هاست.

http://pajohesh.nashriyat.ir/sites/pajohesh.nashriyat.ir/files/0001_0.jpg

4. ادبیات نگارش: زبان متن سهم ویژه ای در نقد متن دارد. واژگان متن ممکن است در طول زمان معانی مختلفی داشته و مدلول زمانه باشند. بنابراین، زبان سهم بارزی در ادراک و شناخت تاریخ ایفا می کند. اگر ادبیات را مهم ترین تجلی زبان بدانیم ، بهتر می توانیم اهمیت نگارش را در پردازش اندیشه و مضامین دریابیم . از دو دیدگاه می توان به ادبیات نگارش یک متن نظر افکند: یکی به شیوایی و رسایی نثر مؤلف که به قریحة ادبی و تجربة نویسنده مربوط می شود و دیگر به اصول و قواعد نگارش ، ساختار واژگان و اصطلاحات و پاراگراف بندی و لحن نویسنده؛ که در مورد اخیر به ویژه باید دید که آیا نویسنده برای خواننده احترام قائل است و توانسته اعتماد خواننده را جلب کند یا خیر؟ یک متن در ذات خود باید اعتماد ایجاد کند؛ یعنی خواننده در متن مشارکت داشته باشد . در بررسی ادبیات نگارش شایسته است به شیوه و سبک نگارش ، انسجام مطالب ، شیوة ارجاع دهی ، نقل قول و دیگر موارد عنایت خاص شود.

در جمع بندی مبحث نقد باید گفت اساس یک اثر خوب و موفق در ایجاد ارتباط است؛ ارتباط بین اجزای مختلف یک اثر و صرف نظر از پاره ای بافت ها و الگوهای تحمیلی. هرچه این ارتباط منطقی تر و منسجم تر باشد ، ارزش و اعتبار اثر نیز بیشتر است. اجزای این فضای ارتباطی عبارت اند از:

1. مؤلف؛ 2. خواننده؛ 3. بافت ها والگوهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی تولید اثر؛ 4. متن.

در شکل زیر رابطة این اجزا نشان داده شده است.

4 . 3 . فرا نقد38

آیا نقد یک متن به معنای پایان راه است و وظیفة انتقاد را در اینجا باید خاتمه یافته تلقی کرد یا اینکه مراحل دیگری هم برای ادامة راه متصور است ؟

اگر پایان نقد اثر را پایان کار فرض کنیم، مسلماً تاریخ علم گرفتار رکود و ایستایی می شود و زایش و بالشی در رشته های مختلف علم صورت نمی گیرد . فرض چنین محالی بانگاهی گذرا به تاریخ علم و تداوم سلسله نقدها و کنکاش ها کاملاً اثبات می شود اگر این چنین نبود شاید رسالة تهافت الفلاسفۀ غزالیکه به انگیزة اثبات تناقض آموزه های فلسفی نگاشته شده بود بساط فلسفه را برمی چید، اما دفاعیة ابن رشد از فلاسفه در رسالة تهافت التهافت که در حقیقت نقد نقد غزالی است مانع از خاموشی چراغ فلسفه در عالم اسلامی برای همیشه شد یا حداقل آموزه های فلسفی را برای نسل بعدی حفظ کرد.39 نمونه های بسیاری در تاریخ علم و نزد اندیشوران اسلامی داریم که تداوم نقدها به گشودن راهی نو در دانش یا چشم اندازهای جدید فراروی اهل علم و خرد انجامیده است. اینجاست که اندیشة کاوشگر انسانِ خلّاق به مرزهای نقد هم اکتفا نمی کند و آنها را در می نوردد تا با عبور از آنها شاهباز بلند پرواز خود را در سپهر دانش به پرواز درآورد. اگر نقد گالیله مبنی بر کرویت زمین بر اندیشة کلیسایی همچنان در محاق سرکوب و الحادگویی باقی می ماند و حدود پندارهای کلیسایی آن روز را نمی پیمود ، چه آینده ای برای دانش بشری قابل تصور بود؟

پس نقد نه پایان یک راه بلکه می تواند آغازگر و اصلاحگر یک مسیر علمی باشد. اینجاست که قدم در مرحله ای فراتر می گذاریم که می توان آن را «فرانقد» نامید.

فرانقد علاوه بردلالت معنای نقدِ نقد یا به عبارتی بهتر تداوم نقد ـ که به نمونه هایی از آن اشاره شد ـ شاید بتوان معنای دیگری نیز برای آن متصور شد: فرانقد به منزلۀ ادبیات انتقادی یک حوزۀ معرفت ، دانش یا حتی یک نظریه. برای مثال ، از زمان ظهور مارکسیسم تا به حال نقدهای بسیاری از زوایای مختلف بر آن نوشته یا گفته شده است، اعم از نقدِ نقد یا پاسخ به نقد. محقق امروزی اگر بخواهد دربارة وجوهی از مکتب مارکسیسم نقد بنویسد مسلماً بخشی از آموخته های ذهنی او را همین نقدها دربارة مارکسیسم شکل داده اند، لذا خودآگاه یا نا خودآگاه تحت تأثیر چنین میراث انتقادی، دست به نقد می زند؛ چراکه هدف او نه واگویی نقد های پیشین ـ که منافی نگاه نو و نقد جدید است ـ بلکه گشودن روزنه ای نو در فهم و نقد دقیق تر مارکسیسم است.

در مثال دیگر از ادبیات فرانقد می توان به نقد های طیف های مشروطه خواه و مشروعه خواه در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد که انبوهه ای از ادبیات نقد در این حوزه پدید آورده اند. پس اگر بخواهیم در یک نگاه کلی ویژگی های فرانقد را برشماریم می توانیم به مؤلفه های زیر اشاره کنیم: 1. فرانقد، ذاتی پیشرفت علم است؛ 2. از آنجا که فرانقد اساسی علمی دارد ، نسبت به علوم هم جنبة ایجابی دارد مانند کرویت زمین و هم جنبة سلبی مانند بُطلان کیمیا گری؛ 3. عموماً بر گرد اندیشه ها ، نظریات و یافته های جدید و مورد مناقشه شکل می گیرد؛ 4. فرانقد تابعی مستقیم از توسعه و پیچیدگی علوم در هر عصر است.

5. مصادیق نقد تاریخی در آثار مورخان اسلامی

نقد تاریخی فنی کهن نزد مسلمانان است و کمتر کتاب تاریخی می توان یافت که مقدمه اش از اثری نقدی- ولو اندک- دربارة کتاب های تاریخی یا سبک های نگارش مورخان خالی باشد . تاریخ نگاران مسلمان در فعالیت های انتقادی خود به هر دو مؤلفة نقد بیرونی و درونی توجه داشته اند و در تدوین کتاب های تاریخی خود از اصول این دو شیوه کمابیش استفاده می کردند.

شاید نخستین شاخصه و اصلی که در نزد مورخان اسلامی پدیدار شد عقل گرایی بود. آموزه های قرآنی ، سیره و احادیث نبوی که مسلمانان را به تفکر در امور فرا می خواند و بعدها آشنایی مسلمانان با آثار فیلسوفان عقل گرای یونان سبب شد که عقل گرایی و اندیشه ورزی در سرشت اندیشوران و تمدن اسلامی نهادینه و درونی شود . بر پایة این شاخصه مسلمانان اخبار و احادیث را صرف نظر از سندهایشان به عقل عرضه می کردند و آنچه عقل نمی پذیرفت به بطلانش حکم می کردند، اگرچه با سندهای ارزشمندی نزد علمای رجال روایت شده بود. بدین ترتیب بسیاری از تاریخ نویسان از اسطوره ها و خرافه های فراوانی که راویان و اخباریان نقل می کردند رهایی می یافتند.40 با افزایش تجارب و ظهور تاریخ نگاران بزرگ ، تعریف موازین دقیق تری در نقد تاریخ تحقق یافت که آرام آرام راه خود را به سوی تکامل باز کرد. در ادامه به بررسی شیوه های انتقادی برخی از مورخان مشهور اسلامی می پردازیم.

5 . 1.عناصر نقد بیرونی در تاریخ نگاری اسلامی

5 . 1 . 1.نقد بیرونی به اعتبار نویسنده و راوی

مورخان اسلامی که به تدوین نخستین تواریخ در حوزة ممالک اسلامی دست زدند، شیوة اهل حدیث را دستمایة کار خویش قرار دادند. امروزه از نظر محققان تأثیر شیوة محدثان در تاریخ نگاری اسلامی امری است محقَق و قابل توجه . در حقیقت آنچه در تاریخ اسلام به سیرت رسول و احوال صحابه مربوط می شد ، مأخذش حدیث بود و از آنجا که حدیث یک منبع عمدة فقه بود شناخت میزان و ملاک ارزش و اعتبار آن ضرورت خاص یافت و از این ضرورت معرفت رجال و راویان حدیث پیدا شد و نقد اسانید و جرح و تعدیل در نقد و شناخت راویان که هم موضوع هم عصری آنها با مأخذ روایت خویش مطرح می شد و هم میزان عدالت و وثاقت آنها.41

معیارهایی که در نقد رجال یا طریق اِسناد آنها وجود داشت هرچند با آنچه امروز نقد تاریخی نام دارد شاید نتواند پهلو بزند ، استعمال آنها در مورد احادیث تا حد زیادی مانع از توسعة جهل شد. این شیوه مستحسن الگوی مورخان اسلامی گردید؛ لذا کم و بیش مشاهده می شود که مورخان دربارة اعتبار علمی و اطلاعاتی برخی نویسندگان یا ناقلان اخبار اظهار نظر کرده اند؛ چنان که مسعودی دربارۀ جاحظ عمل کرده است. برای نمونه، او اخباری را که جاحظ در کتاب الحیوان در وصف برخی رودخانه ها و حیوانات نقل کرده و از امور محیرالعقول سخن گفته به دامن نقد می کشد و با ارائه براهین علمی ، بطلان آنها را ثابت می کند ، سپس علت ذکر این اخبار و امثال آنها را از سوی جاحظ ، بی اطلاعی او از موضوعاتی که نقل می کند و تحقیق نکردن در اخباری می داند که از دیگر نویسندگان و ناقلان می آورد . مسعودی می گوید: «او دریاها را سیر نکرده و سفرهای بسیار نداشته ، راه ها و شهرها را نمی شناسد و همچون هیزم جمع کنی در تاریکی شب است که از کتاب های رونویسان نقل می کند».42 به نظر او جاحظ از این هم فراتر رفته و کتاب هایی بدون علم و یقین به مطالبش و فقط برای ایجاد سرور در خوانندگان و از بین بردن حق و مخالفت با اهل آن ، نوشته است؛ کتاب هایی مانند امامة ولد العباس، العثمانیة و امامة امیر المومنین معاویة بن ابی سفیان.43

مسعودی به همین نحو برخی جغرافی نویسان را نیز به اشتباه کاری متهم می کند.44 او بر این باور است که می توان تاریخ نگاران را بر حسب کیفیت و کمیت کارشان تفکیک کرد. برخی تاریخ نویسان در کارشان پشتکار دارند و بعضی کوتاهی می کنند؛ عده ای مفصل می نویسند و گروهی مختصر و برخی به حقیقت می رسند و شماری به اشتباه می افتند، ولی به هر حال همة آنها در حد توانشان می کوشند.45

نکته ای که محقق تاریخ باید به آن توجه داشته باشد ، این است که مطالب تاریخی نیز در طی زمان افزایش می یابند و همراه حوادث پدید می آیند و چه بسا این مطالب از ذهن مورخ زبردست هوشیار هم پنهان بماند. بدین ترتیب هر تاریخ نگاری بهره و نصیب معینی از اطلاعات تاریخی دارد . همچنین هر اقلیمی ویژگی های خاص خود را دارد که گاهی از آنها به مردم آن اقلیم محدود می شود و کسی که در وطن خود می ماند و به اخباری که به او می رسد اکتفا می کند ، مانند کسی نیست که عمرش را در سفر به نواحی مختلف سپری می نماید و روزگارش را در کشف «نکته های دقیق و مطالب نفیس» می گذراند.46

به این ترتیب مورخی موفق است که در پی کشف وقایع تاریخی و کسب اطلاعات موثق برآید و تنها به ذکر شنید ه ها بسنده نکند.

مسعودی بر همین اساس ، برخی مورخان را شایستة هرگونه ستایشی می داند؛ چنان که در خصوص ابن خرداذبه اظهار می دارد که او پیشوای مؤلفان است و دیگران از او پیروی کرده اند و کتاب بزرگ او را جامع ترین و کارآمدترین کتاب به لحاظ نظم و ترتیب مطالبش می داند . همچنین او از بلاذری، طبری، قدامه بن جعفر و کسان دیگر به سبب آثار ارزنده شان تمجید می کند و در مقابل برخی نویسندگان را فاقد شایستگی و صلاحیت می داند و بر ایشان خرده می گیرد. مثلاً سنان بن ثابت حرانی را نکوهش می کند به این دلیل که به اموری پرداخته که حرفة او نبوده و اخباری را روایت کرده که می پنداشته صحیح اند ، در حالی که خودش آنها را مشاهده ننموده است.47

ابن اثیر نیز در نگارش کتاب تاریخی مفصل خود الکامل فی التاریخ به نقد نویسندگان و راویانی که مطالب تاریخی خود را از ایشان نقل نموده، توجه داشته است . او همانند مسعودی برخی تاریخ نویسان به ویژه متأخران آنها را به کم کاری و اهمال متهم کرده و ایشان را صرفاً ناقلانی دانسته است که فقط به بازگفتن مطالب دیگران پرداخته و در بارة آنها هیچ نقد و بررسی انجام نداده اند. وی در این باره می گوید: «...همچنین مورخان متأخر ، مطالب متقدمان را اصلاح و تکمیل نکرده و فقط به افزودن حوادث جدید بر آنها اکتفا نموده اند ...».48

همچنین او، همانند مسعودی، به مشکل دسترسی نداشتن تاریخ نگاران به همة اطلاعات موجود در سرزمین های پهناور اسلامی اشاره می کند و یادآور می شود که ممکن است همة این اطلاعات در اختیار مورخ قرار نگیرد . وی در بارة این نقیصة کار تاریخ نویسان می گوید: «...از سویی مورخان شرقی از ذکر اخبار مغرب زمین باز مانده اند ؛ همان گونه که مورخان مغربی در ذکر احوال شرقی ها کوتاهی به خرج داده اند ...» 49

ابن اثیر خودش را نیز به عنوان یک نویسنده از همین نظر نقد می کند و اذعان می دارد که او ـ در مقام نویسندة کتاب ـ نتوانسته بر همة حوادث تاریخی در جهان اسلام احاطه یابد؛ زیرا «کسی که در موصل است ناچار وقایع شرق و غرب از او دور می ماند».50

5 . 1 . 2.نقد بیرونی به اعتبار اصالت متن

تاریخ نگاران اسلامی علاوه بر نقد نویسندگان و راویان اخبار در مواجهه با متون و منابع تاریخی بینشی انتقادی داشته و در بهره گیری از آنها دیدگاه نقادانة خود را از طریق جرح ، تعدیل و گزینش نشان داده اند. یعقوبی در کتابش در موارد متعددی در مقام ناقد تاریخ ظاهر می شود . شیوة او در اختصار کل تاریخ سیاسی ، دینی و فرهنگی جهان و عوامل جغرافیایی و فلکی مرتبط با آن از دیدگاه انتقادی او پرده برمی دارد و قوت رأی او را در انتخاب معتبرترین اطلاعات یا مقرون ترین آنها به درجة وثوق ، نمایان می کند. از این روست که دانشمندان و نقادان تاریخ به اخبار او در خصوص تاریخ باستان اهمیت و اعتبار خاصی می دهند.51

مسعودی به گونه ای نمایان تر به بررسی تاریخ زمان خویش پرداخته است. او در ابتدای کتاب مروج الذهب از منابع تاریخی خود نام می برد و دربارة آنها به قضاوت می نشیند؛ برخی را می ستاید و از آنها به عنوان کتاب های معتبر و دارای اطلاعات ارزنده یاد می کند ، مانند کتب دینوری ، کتاب الاوراق یحیی بن محمد صولی، و از بعضی منابع به دلیل کاستی هایشان یا اشتباهات نویسندگان انتقاد می کند . 52

ابن اثیر هم که در مواردی چند پایبندی خود را در نقل تاریخش به اصول نقد نشان می دهد به نقد منابع خود توجه داشته است. وی مصادر تاریخی اش را نسبتاً کامل ذکر می کند و دربارة کیفیت آنها به بحث و گفت وگو می پردازد. به نظر او این مصادر از نظر تأمین هدف محقق تاریخ متفاوت اند: «برخی بسیار طولانی هستند و طرق روایت را گرد آورده اند و بعضی چنان مختصرند که بسیاری از رویدادها را جا انداخته اند...» و مشکل اصلی در استفاده از آنها این است که اغلب به تنهایی برای مطالعة تاریخ کافی نیستند و اطلاعات جامع و کارآمدی به دست نمی دهند؛ زیرا «همگی آنها ثبت بسیاری از حوادث مهم و اساسی را از دست داده اند و در عین حال بعضی در ذکر اخبار کم اهمیت که گاه دوری جستن از آنها سزاوارتر است ، غرق شده اند». بر این اساس، هر کس که در پی تاریخی به هم پیوسته باشد لازم است به مُصَنفات متعددی مراجعه کند تا از مجموع آنها به مقصود خود دست یابد؛ با وجود همة آشفتگی که در آنها وجود دارد و خستگی و ملالتی که در این کار است.53

ابن اثیر در کتابش بر آن دسته از مصادر تاریخی که به نظر او معتبر بوده اند و روایات نویسندگان آنها و صِحَتشان مشهور بوده است تکیه می کند و اظهار می دارد همانند کسی نیست که کورکورانه در تاریکی شب راه می رود یا همچون کسی که هسته های خرما و دانه های مروارید را در کنار هم گرد می آورد . 54این شیوه یعنی گزینش منابع اطلاعاتی و نام بردن از آنها در پاره ای از آثار تاریخ نویسان به چشم می خورد. البته باید توجه داشت که این امر همانند گزینش راویان ثقۀ اخبار نزد تاریخ نگاران مختلف، کیفیت های متفاوتی داشته است ؛ به این معنا که ممکن است تاریخ نویسی به برخی منابع اعتماد کند ، در حالی که همین منابع در نظر مورخان دیگر فاقد اعتبار باشد . نکتة دیگر اینکه همیشه ذکر منابع حاکی از دید گاه و عملکرد نقادانة نویسنده نیست و چه بسا از عادت نویسندگی یا امانت داری نشئت گرفته باشد .

5 . 2 . عناصر نقد درونی در تاریخ نگاری اسلامی

تاریخ نگاران مسلمان در کنار کاربست اصول نقد بیرونی، در کار خود به نقد درونی نیز عنایت داشته اند . البته چنان که اشاره شد، نقد بیرونی در آثار ایشان نمود بیشتری دارد و اولین آثار تاریخی مسلمانان متکی بر این روش انتقادی بود، ولی به تدریج عناصر جدید نقد در نزد پاره ای مورخان پدیدار شد و از درک تاریخی فزاینده تری پرده برداشت و به این ترتیب نقد سند اخبار تاریخی را از طریق موازین علمی نقد به نقد محتوای اخبار و متون سرایت دادند. این نقدها اغلب متوجه کتاب هایی بوده که مطالب آن به درآمیختگی سره با ناسره ، ارزنده و بی ارزش ، اسطوره ها ، مجعولات و اسرائیلیات متهم بوده یا نویسندۀ آنها به داشتن تمایلات شخصی و گرایش های خاص مذهبی و مانند اینها متهم شده است. با این حال اصول نقد درونی آن گونه که ما می شناسیم در نزد مورخان اسلامی مرز بندی شده و با تعاریف مشخصی وجود نداشته است؛ بلکه گاهی نقد درونی و بیرونی با هم خلط یا به اجمال بیان می شده است .

5 . 2 . 1.نقد درونی به اعتبار محتوا

یکی از جنبه های نقد درونی اخبار تاریخی که تاریخ نویسان نقدگرا به آن عنایت داشته اند بررسی تحلیلی منتقدانۀ گزارش های تاریخی است و هدف آن بوده تا با سنجش آنها ، صحت و سقم این گزارش ها را آشکار سازند. معیارهایی که این نویسندگان در کار خود در نظر داشته اند در درجة نخست عقل و در مرتبة دوم مسلمات تاریخی بوده است. در موارد بسیار شاهدیم مورخ منتقد خبر یا روایتی را که با موازین عقلی مطابقت ندارد یا با اخبار قطعی تاریخی ناسازگار است ، رد می کند .

ازجملة این موارد می توان به مواضع انتقادی یعقوبی اشاره کرد که به تحلیل و تفسیر برخی اخبار می پردازد و به نقل صرف بسنده نمی کند . مثلاً دربارۀ خبر مربوط به بت های مصر باستان و سخن گفتنشان به سبب حلول ارواح در آنها ، اظهار می دارد که این مطالب را کاهنان مصری می گفتند تا مردم را بفریبند و به خود جلب کنند .55 مسعودی در نقد اخبار و روایات تاریخی دست پرتوان تری دارد که از دانش و شناخت و حس تاریخی او حکایت دارد. او در مقام مورخی ژرف اندیش و جهان دیده که اطلاعات خود را از راه تحقیق شخصی و مشاهدۀ عینی به دست آورده است، در نقد محتوای متون بیشتر بر مسلمات تاریخی و تطبیق اخبار تکیه دارد. برای مثال، در بیان واقعة کربلا با چیره دستی و نکته بینی به دسته بندی و مقایسة روایات می پردازد و با سنجش صحت و سقم اخبار می کوشد صحیح ترین قول را به خوانندگانش عرضه کند.56 یکی از مقولاتی که به جد مورد نقد مورخان مسلمان بوده ، افسانه ها و اسطوره های قومی و تاریخی است که در نوشته های تاریخی، فراوان به نمونه هایی از آنها برمی خوریم و بلکه بعضی به ذکر این مطالب بدون شرح و توضیح ، عادت داشته اند.یعقوبی به نقد مستقیم بعضی از این اسطوره ها پرداخته ، تصریح می کند که شیوة نگارش او پرهیز از افسانه پردازی است . برای مثال، او در نقد برخی از اسطوره های ایرانیان درخصوص پادشاهان باستانی شان می گوید: «ایرانیان مطالب بسیاری را که پذیرفتنی نیست برای پادشاهانشان ادعا می کنند ، مانند فزونی در اعضای بدن ... یا عمرهای بسیار طولانی و دور ساختن مرگ از مردم ، که عقل آنها را رد می کند و در زمرة خرافات و مطالب غیرواقعی قرار می گیرند».57

مسعودی نیز موارد متعددی از این مطالب را نقل و نقد نموده است. از جمله اینکه او عقیدۀ قبایل عرب را دربارة روح و تغییر شکل آن به صورت پرنده ای به نام «هام» از خرافات می داند که پیامبر اکرم(ص) آن را باطل کرد.58 همچنین او پس از نقل عقاید اقوام مختلف دربارۀ غول توضیح می دهد که این اقوال از پندارهای فاسد و خیالات باطل است.59

کتاب تجارب الامم احمدبن محمد بن مسکویه رازی (م421 ق) دستاوردی تاریخی از همین نوع است که تجربه های مهم بشری را در اعصار مختلف گرد آورده است و انتخاب این نام برای کتاب درک تاریخی ممتاز نویسنده اش را نمایان می سازد . همین طور این کتاب سابقة مهمی در نقد تاریخی محسوب می شود . نقد تاریخی عنصر اساسی است که شیوة تاریخ نگاری ابن مسکویه در کتاب تجارب الامم بر آن استوار بوده است ؛ زیرا انتخاب اخبار یک دست ، به نقد همة تاریخ و دور ریختن اخباری منوط است که در محدودۀ موردنظر نویسنده قرار ندارند . او از همان ابتدا به این کار اقدام کرده ، اخباری را که از محدودة کارش خارج می شوند ، یعنی اسطوره ها و خرافات و اخبار پیشینیان را که نمی توان از آنها اطمینان یافت ، تعیین می نماید . ابن مسکویه در مقدمة کتابش می گوید: «دیدم مصادر تاریخی مقهور اخباری گشته اند که به راه افسانه و خرافه رفته اند و هیچ فایده ای جز جلب توجه مردم ندارند».60

بدین ترتیب، نقد تاریخی در کتاب وی به صورت گزینش اخبار ظاهر می شود . همچنین او روایات مختلف را مقایسه می کند؛ بعضی از آنها را تصحیح و بر آنها اعتماد می نماید و گاه مطالبی بر آنها افزوده، شواهدی مبنی بر صحت مطالبشان ذکر می کند . اما این شیوة او فقط به اخبار پیش از اسلام اختصاص دارد ، اما در قسمت اخبار تاریخ اسلام ، تقریباً چنین بینش نقادانه ای وجود ندارد؛ زیرا ابن مسکویه در این بخش به روایات طبری بسنده کرده و آنها را به اختصار بازگفته نموده است .

ابن اثیر که خود پیشاپیش کتابش را نقد کرده است ، به کوتاهی خود و احتمال گرفتار شدن به اشتباه، اعتراف می کند و اظهار می دارد که اشتباه بر هر قلمی جاری می شود و اعتراف می کند که: «آنچه نمی دانم ، بیشتر است از آنچه می دانم».61

ابن کثیر نیز با اینکه بیشتر شخصیت یک روایتگر را بازی کرده ، از کسانی نیست که به نقل بسنده می کنند، بلکه تأملات و دیدگاه های خاصی دارد که شمه ای از روح نقادی و تحلیل گری او را نشان می دهد . او در پاره ای از اخبار تاریخی طبق معیارهایی که بدان پایبند است ، قضاوت می کند و روایاتی را بر اساس این معیارها و با اعتماد بر کتاب های جرح و تعدیل به نقد می کشد . این شیوة انتقادی وی را در برخورد با برخی اخبار مربوط به بنی اسرائیل، زمان اسلام آوردن برخی مسلمانان و بعضی روایات فضائل رسول خدا(ص)62 می بینیم که در بررسی آنها از قضاوت های عقل ، مسلمات تاریخی و مقایسة میان روایات مختلف در یک موضوع بهره می گیرد . اما او در نقد اخبار سیاق یکسانی ندارد و در مواردی احادیث متعددی را نقل می کند که عقل به طور مطلق بعضی از آنها را نمی پذیرد؛ با این حال او آنها را بدون هیچ مناقشه ای نقل می نماید. از آن جمله خبری است دربارۀ تعداد بنی اسرائیل که همراه موسی از مصر خارج شدند63و نیز روایت مربوط به نماز خواندن ابی بکر بر جنازة حضرت فاطمه(ع)64 که هیچ یک با مسلمات تاریخی سازگار نیستند .

شاید نقد او بر اسرائیلیات ، برترین اثر نقدی وی باشد . او برخی از اخبار اسرائیلی را در کتابش ذکر کرده و در برابر بعضی از آنها موضع انتقادی گرفته است که از نقد سندها فراتر رفته و به نقد محتوا رسیده است . او به ویژه دربارة روایاتی که از کعب الاحبار نقل شده با تأمل بیشتری برخورد می نماید و علت این امر را این گونه توضیح می دهد که او یهودی تازه مسلمانی بود که عُمَر به جهت جلب نظر او و نیز شگفتی از مطالبی که کعب بیان می کرد به وی اجازه داد تا اخبار فراوانی از اسرائیلیات را برای مسلمانان بازگوید و بدین ترتیب بسیاری از این اخبار وارد منابع مسلمانان شد.65 ابن کثیر بر این اساس، روایات کعب الاحبار را در موارد متعددی نقض کرده است .66

5 . 2 . 2.نقد به اعتبار مورخان و آگاهی آنان از نقد

مورخان منتقد اسلامی کم و بیش از فن نقد و نقش آن در پیراستن کژی ها و ناراستی ها از قامت حقایق تاریخی آگاه بودند و اشاراتی به پاره ای قواعد آن داشته اند و نکته هایی در این خصوص گفته اند که یکی از این نکات، دیدگاه های نقادانة آنها دربارة جعل و اشتباه است (مهندسی متن). مسعودی در نقد تاریخ نگاران به عواملی که سبب دوری ایشان از نگارش حقایق می شود توجه داشته و برخی از این عوامل را سبب دروغ پردازی در تاریخ نویسی دانسته است . چنان که دربارة جاحظ ، تعصب وی را عامل اساسی در این زمینه بیان می دارد یا دربارة سن امام علی(ع) هنگام اظهار اسلام که دربارة آن اختلاف هست ، در مورد اقوالی که سن آن حضرت را بسیار کم گفته اند می گوید: «این سخن کسی است که می خواهد فضایل او را از بین برده ، مناقبش را نابود سازد تا اسلام او را همچون اسلام آوردن کودکی کم سن و نوجوانی بی تجربه بنمایاند».67بدین ترتیب او تأکید می کند که تعصب در تمایلات و گرایش های شخصی ، همیشه انگیزۀ اصلی در دروغ پردازی در تاریخ بوده است . مسعودی در همین زمینه برخی از علت های پدید آمدن اشتباهات را در تاریخ نویسی بیان می کند که از مهم ترین آنها می توان این موارد را نام برد: پنهان ماندن اخبار مهم از دید نویسندة تاریخ ، اعتماد به رونویسان و راویان بدون تحقیق و دقت نظر و دشواری تاریخ نگاری برای کسانی که اهل تاریخ نیستند یا درک تاریخی ندارند یا به روش های تحقیق اخبار آگاه نمی باشند.68 مسعودی به روش های تحقیق تاریخ نیز توجه و بر اهمیت نقل از مشاهده های عینی و تفاوت بزرگ میان آن و شنیدن اخبار تأکید دارد. او وقتی که صولی نویسندة کتاب الاوراق را می ستاید، علت این ستایش را در یک کلمه ذکر می کند و آن این است که صولی اخبار منحصر به فردی را نقل کرده که خودش مشاهده نموده است69 و در انتقاد از سنان بن ثابت حرانی تأکید می کند که او چیزهایی را که به نظرش درست آمده ، نقل نموده، در حالی که آنها را ندیده است . 70 او در تصحیح اشتباهات جاحظ در توصیف رودخانۀ سند نیز آنها را ناشی از فقدان مشاهدۀ مستقیم جاحظ می داند.71

بدین ترتیب مسعودی ابزارهای نقد تاریخی را با جدیت به کار گرفته و درک تاریخی پیشرو و عمیقی را فراهم ساخته است و همچنین تحلیل های روان شناسانه و علمی بسیاری از تخیلات قومی و معتقدات مورخان را عرضه کرده است. او تاریخ نگاری را کاری علمی در نظر می گیرد که تمایلات و خواسته های شخصی در آن راه ندارد و مورخ از تجربه و بررسی و تحقیق، شیوه ای برای سنجش اخبار پدید می آورد . او نقد تاریخی را به ذکر معایب روایت از کتاب های رونویسان متوقف نمی کند ، بلکه آن را به شناساندن اصول علمی نیز سرایت می دهد که هر کس از آنها غافل باشد ، سزاوار این است که نقد گردد.

ابن طِقطَقی (ابن طباطبا م709 ق) در مقدمة کتابش الفخری فی الاداب السلطانیة و الدول الاسلامیة روش خود را معرفی می کند و می گوید که در این کتاب به دو امر پایبندم: «نخست اینکه در آن جز به حق میل نکنم و جز به عدل زبان نگشایم ... و سلطان هوای نفس را عزل کنم و از تعصبات شخصی و قومی خارج شوم و خود را در میانشان غریب و بیگانه فرض کنم». 72این توصیف او دربردارندۀ نقدی آشکار بر مورخانی است که از مسیر حق منحرف شده و زبان به غیرعدالت گشوده و از هوای نفسشان پیروی کرده اند. اما مهم ترین نکته در این نقد اسلوب علمی است که ارائه می دهد تا از افتادن در چنین ورطه ای که ارزش تاریخ را می کاهد و آن را از اعتبار می اندازد ، پرهیز شود و این با اتخاذ بی طرفی کامل و خروج از هر موضع گیری قبلی در برابر رویدادهای تاریخی و شخصیت های آن مُحَقَق می شود، به گونه ای که نویسنده خود را به جای شاهد بیگانه ای قرار می دهد که با دیدة حق بین به آن واقعه می نگرد و منفعتی او را به آن سو نمی کشاند و هوای نفسش او را از حق باز نمی دارد . این همان امانت و پاکدامنی موردنظر در تدوین تاریخ است. دوم اینکه «از معانی، با عبارت هایی روشن که نزدیک به ذهن باشد ، تعبیر کنم ... مدت هاست نویسندگان کتاب ها را می بینم که علاقه به اظهار فصاحت و بلاغت ، آنها را باز داشته و مقاصدشان پنهان مانده و معانیشان دشوار شده و فایدة کتاب هایشان کم شده است» . 73

در این باب ابن خلدون (م 808 ق) بیشتر و عالمانه تر از همه سخن گفته است و ملاحظاتی بی بدلیل در روش و گسترۀ تاریخ نویسی اسلامی دارد . از نظر ابن خلدون نقد مدارک و اسناد شرط عمدۀ کار مورخ است . بر این اساس بی دقتی مورخان پیشین را مورد انتقاد قرار می دهد و ضرورت نقد تاریخی را پیش می کشد . نقد تاریخی نزد ابن خلدون ، ساختار نظریة علمی پیشرفته ای یافته است که از آن با نام «قانون المطابقه» یاد می کند؛ یعنی آنکه حوادث منقول با آنچه اقتضای طبیعت احوال جاری تمدن بشری است، منطبق باشد.74 سه محور برای نقد تاریخی خود طرح می کند: الف. علل راهیابی وهم و اشتباه در فکر و ذهن مورخ که ابن خلدون آن را ناشی از مهارت اندک مورخان در سنجش عقلایی اخبار و میل به باور اقوال محیر العقول و فقدان شناخت مرتبط با نظم اجتماعی و در نهایت القائات منابع ناصواب مورخ می داند؛ ب. علل دروغگویی در نقل تاریخ که ابن خلدون آن را با غرض ورزی محقق و اشتباهات ناشی از مصادر تاریخی مرتبط می داند؛ پ. قوانین نقد اخبار تاریخی (قانون المطابقه ).75 پیش تر به مهم ترین اموری که دو محور اول در بر دارند اشاره شد ، اما محور سوم احتوا بر قواعد نقد تاریخی دارد که در حقیقت اوج بداعت اندیشة ابن خلدون است و برطبق آن هر قول یا حادثه تاریخی را باید به سنجة عقل عرضه کرد؛ چنانچه معقول و منطقی بود پذیرفته و در غیر این صورت مردود شمرده می شود. البته مبحث معجزات که از قوانین طبیعی پیروی نمی کند و مجرایی فرازمینی دارد، از این مقوله مجزاست. آنچه برای ابن خلدون از این نقد عقلی تاریخ حاصل می شود یک نوع فلسفة تاریخ یا جامعه شناسی است که او آن را یک علم مستقل می خواند: «علم العمران».

نتیجه گیری

نقد مبنای تداوم جریان خلاقیت و آفرینش فکری ، هنری و فنی نسل بشر است که ذاتاً معطوف به بهبود است و در نهایت مایة پویایی جامعۀ بشری و توسعة مرزهای دانش و اندیشه می شود. نقد از دیدگاه فلسفة علم ، فصل مشترک تمام علوم بشری و برآمده از رشته های علمی است و چون از قوانین علمی پیروی می کند، نتایج حاصل از آن هم لاجرم علمی است.

به فراخور حوزة مطالعاتی و چشم انداز های علمی، نقد به شعباتی با زیرشاخه های متنوع تقسیم می شود؛ مانند نقد تاریخی، نقد اخلاقی ، نقد فنی ، نقد روان شناختی ، نقد توصیفی ، و نقد اجتماعی.

پیشینۀ نقد تاریخی و عناصر آن ـ نقد بیرونی و درونی ـ به آثار مورخان متقدم یونان و تاریخنگاران اسلامی بر می گردد، هرچند این آثار از الگویی منظم ، علمی و سازواره برخوردار نبود، اما وجود رگه های انتقادی در آنها به ما اجازه می دهد که برای روش نقد تاریخی ، گذشته ای به فراخنای تاریخ نگاری قائل شویم.

در پهنة تمدن اسلامی مورخان مسلمان با الهام از آموزه های قرآنی که همگان را به تدبر در مخلوقات هستی فرا می خواند و برخورداری برخی مسلمانان از پیشینة تمدنی دیرپا به تأمل در اخبار و روایات تاریخی پرداختند و به فراخور قوة خلاقة خویش به پرسشگری و نقد گزارش های تاریخی مبادرت ورزیدند؛ کسانی چون یعقوبی ، مسعودی ، ابن مسکویه ، ابن اثیر و ابن خلدون که قلمی نقاد و ذهنی خلاق در این وادی داشته اند.

روح علمی عصر روشنگری جایگاه نقد را ارتقا بخشید و آن را به عنوان درخشان ترین رهاورد انسان پرسشگر و جست وجوگر معرفی کرد. این گونه تلقی به گسترۀ علم تاریخ هم کشیده شد و بن مایه های تاریخ علمی و نقد علمی تاریخ را شکل داد.

اینکه عده ای نقد تاریخی را ذوقی و فاقد پایه های نظری مناسب می دانند ادعایی است لغو و بی اساس و چنانچه ملاحظه شد نقد تاریخی به لحاظ نظری مشخص و برخوردار از اصول علمی است؛ همت و دانایی می طلبد تا این اصول در عرصۀ عمل به کار بسته شود (نقد عملی).

یادداشت ها

1. در فرهنگنامه ها معانی مختلفی برای نقد ذکر کرده اند: سره کردن (فرهنگ آنندراج)، بیرون کردن درم های ناسره از میان درم ها (ناظم الاطباء) ، درم ها را نقد کردن (منتهی الارب) ، نقد ستانیدن (غیاث اللغات) ، به جوانی رسیدن کودک (منتهی الارب) ، آشکار کردن عیب شعربر قائل آن و خرده گرفتن (فرهنگ فارسی معین)، جدا کردن خوب از بد یا کاه از گندم و مانند آن ، بر سر خرمن به وقت انتقاد ـ نی کی فلاحان همی جویند باد (غیاث اللغات / فرهنگ فارسی معین). اصطلاح علم حدیث، عبارت از تعلیل است و منتقد حدیثی است که در آن اختلاف روایت باشد از جهت افزونی و کمی رجال اسناد یا از جهت تغییر پاره ای از اسناد از جهت اختلاف در الفاظ متن حدیث یا از جهات دیگر(کشاف اصطلاحات الفنون). اهل ادب و هنر آن را در مقابل کریتیک(Critique) به کار برند و آن عبارت است از شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتاب یا سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا علمی تثبیت شده (فرهنگ فارسی معین).

2. برای آگاهی از بحث «ابطال گرایی» بنگرید به: کارل ریموند پوپر، منطق اکتشافات علمی ، ترجمة حسین کمالی ، تهران، علمی و فرهنگی ، 1370؛ چالمرز آلن اف، چیستی علم ، ترجمة سعید زیبا کلام ، تهران، سمت ، 1378؛ آلن راین، فلسفة علوم اجتماعی ، ترجمة عبد الکریم سروش ، تهران، صراط ، 1373.

3. برای نمونه آقای دکترحضرتی در مقالة خود با نام « نقد تاریخی ابن خلدون از سانحة عاشورا» تعاریفی که از نقد بیرونی یا به گفتة ایشان برونی و نقد درونی ارائه کرده اند، از این قرار است: نقد برونی: «رویکرد تبیینی به متن به این معنی که ابعاد و زوایای مختلف موجود و مذکور در متن اِشکاف و بیان شود ». نقد درونی: « رویکرد تأویلی به متن به این معنی که با نگاه از بیرون ابعاد و زوایای مختلف موجود و غیرمذکور در متن کشف و تفسیر شود». همان طور که ملاحظه می شود تعاریف مذکور بیش از اینکه صریح ، علمی و روشن به تعریف مفاهیم نقد بیرونی و درونی بپردازد ، خود بیانی مغلق ، تفسیر بردار و عبارت پردازانه است. نکتة دیگر اینکه ایشان شاخص سازی خود را از نقد بیرونی و درونی صرفاً به اعتبار راوی و روایت منحصر کرده اند. دیگر عناصر نقد از چشم مؤلف پنهان مانده و این نقصانی است در طرح اصول و مبانی نقد که مؤلف محترم داعیة آن را دارند (ر.ک: حسن حضرتی، «نقد تاریخی گزارش ابن خلدون از سانحة عاشورا»، متین ، ش13 ، زمستان 1380).


پی‌نوشت‌ها:

1. ح‍س‍ی‍ن ب‍ن اح‍م‍د زوزن‍ی ، ال‍م‍ص‍ادر، ب‍ه ک‍وش‍ش ت‍ق‍ی ب‍ی‍ن‍ش ، ج 2، ص5.

2. Critique

3. عبدالحسین زرین کوب، نقد ادبی، ص5 و 6.

4Historical Critical Method, on Bible study. Com, 4.

5.علی صاد، روش نقد، ص 14؛ ملائی توانی، علیرضا، درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ، ص 225.

6. نعمت الله فاضلی، «بازار سیاه نقد»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 47 و 48، ص 40.

7. موریس دوروژه، روش های علوم اجتماعی، ترجمة خسرو اسدی، ص 104.

8. بتر اتسلندر، روش های تجربی تحقیق اجتماعی، ترجمة بیژن کاظم زاده، ص 148.

9. عبد الحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 162-161؛ حسینعلی نوذری، فلسفه تاریخ، ص 31-28؛ ای اچ

کار، تاریخ چیست؟، ترجمة حسن کامشاد، ص 56.

10. Criticism Theoretical.

11. Criticism Practical.

12. چالز برسلر، درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی، ترجمة مصطفی عابدینی فرد، ص 29.

13. هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمة هادی هدایتی، ص 87.

14. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 79-74.

15. بدرالدین ابن جماعه، تذکره السامع و المتکلم فی ادب العالم و المتعلم، ص 98 ؛ نجیب مایل هروی، ت‍اری‍خ ن‍س‍خ‍ه پ‍ردازی و ت‍ص‍ح‍ی‍ح ان‍ت‍ق‍ادی ن‍س‍خ‍ه ه‍ای خ‍طی ، ص 233.

16. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، ص 75-71.

17. شارل ساماران، روش های پژوهش در تاریخ، ترجمة گروه مترجمان، ج 1، ص 47-46.

18. Barthold Georg Niebouhr.

19. عبد الحسین زرین کوب، نقد ادبی، ج 1و2، ص 94.

20. Leopold von Ranke.

21. همان، ص 95-94.

22. Mobiyun.

23. شارل ساماران، روش های پژوهش در تاریخ، ترجمة گروه مترجمان، ج 2، ص237-236؛ یف یروفه، تاریخ چیست؟، ترجمة محمد تقی زاده، ص80.

24. Historical Criticism.

25. External Criticism.

26. Internal Criticism.

27. علی دلاو، مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی، ص 241.

28.محمد قزوینی، یادداشت های قزوینی، به کوشش ایرج افشار، ج 8 ، ص 98-97.

29. Research programme/Discourse.

30. عبد الحسین زرین کوب، دفتر ایام، ص 216.

31. علیرضا ملائی توانی، درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ، ص 144.

32. Subject.

33. Researche Review.

34. میشل فوکو، اراده به دانستن، ترجمة نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ص 112.

35. Common Sense.

36. مرتضی نورائی، راهنمای نگارش در تاریخ، ص 57.

37. Hard Core.

38. Trans Criticism.

39. ر.ک: مرتضی نورائی، همان؛ ر.ک: محمدبن احمد ابن رشد، تهافت التهافت، ترجمة علی اصغر حلبی.

40. هادی عالم زاد و سیدصادق سجادی، تاریخ نگاری در اسلام، ص 6.

41. هامیلتون گیب، تطور تاریخ نگاری در اسلام، ترجمة یعقوب آژند، ص 84..

42. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص 197.

43. عمربن بحر جاحظ، تاج، آیین کشورداری در ایران و اسلام، ترجمة حبیب الله نوبخت، ص 214 و 116؛ ر.ک: کامل محمد محمد عویضه، الجاحظ، الشاعر الادیب الفیلسوف.

44. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 201.

45. همان، ص 142.

46. همان، ص 181.

47. همان، ص 304.

48. علی بن محمد ابن اثیر، تاریخ کامل، ترجمة سیدمحمدحسین روحانی، ص 34.

49. همان، ص 42.

50. همان، ص 58.

51. عالم زاد، هادی و سیدصادق سجادی، همان، ص 72.

52. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاینده، ص 306.

53. علی بن محمد ابن اثیر، همان، ص 78.

54. همان، ص 62.

55. احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، ص 85.

56. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 141.

57. احمدبن اسحاق یعقوبی، همان، ص 218.

58. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 112.

59. همان، ص 182.

60. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ترجمة ابوالقاسم امامی، ص 23.

61. علی بن محمد ابن اثیر، همان، ج 2، ص 44.

62. اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ج 1، ص 32.

63. همان، ص 63.

64. همان، ص 89.

65.حمید قاسمی، اسرائیلیات و تاثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قرآن، ص 297؛ محمدتقی دیاری، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، ص 192.

66. اسماعیل بن کثیر، همان، ج 1، ص 72.

67. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ص 114.

68. همان، ص 90.

69. همان، ص 151.

70. همان، ص 189.

71. همان، ص 122.

72. محمدبن علی ابن طقطقی، تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولت های اسلامی، ترجمة محمدوحید گلپایگانی، ص 19.

73. همان، ص 21.

74. ناصر کشاورز، فلسفه اجتماعی ابن خلدون، ص 89؛ محسن مهدی و مجید مسعودی، فلسفه تاریخ ابن خلدون، ص 121.

75. عبدالرحمان ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ترجمة محمدپروین گنابادی، ص 45.


منابع

آلن اف، چلمرز، چیستی علم، ترجمة سعید زیباکلام، تهران ، سمت، 1378.

ابن اثیر، علی بن محمد، تاریخ کامل، ترجمة سیدمحمد حسین روحانی، تهران، اساطیر، 1385.

ابن جماعه، بدرالدین، تذکره السامع و المتکلم فی ادب العالم و المتعلم، لبنان، دارالکتب العلمیه للنشر، 2009م.

ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمة ابن خلدون، ترجمة محمدپروین گنابادی، تهران، علمی و فرهنگی، 1386.

ابن طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولت های اسلامی، ترجمة محمدوحید گلپایگانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384.

ابن رشد، محمد بن احمد، تهافت التهافت، ترجمة علی اصغر حلبی، تهران، جامی، 1384.

ابن کثیر، اسماعیل ، البدایه و النهایه فی التاریخ، قاهره، بی نا، 1351.

ابوعلی مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ترجمة ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1381.

اتسلندر، بتر، روش های تجربی تحقیق اجتماعی، ترجمة بیژن کاظم زاده، مشهد، آستان قدس رضوی، 1371.

برسلر، چارلز، درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی، ترجمة مصطفی عابدینی فرد، تهران، نیلوفر، 1386.

پوپر، کارل ریموند، منطق اکتشافات علمی، ترجمة حسین کمالی، تهران، علمی و فرهنگی، 1370.

جاحظ، عمرو بن بحر، المحاسن و الاضداد، قم، شریف رضی، 1381.

ـــــ ، تاج ، آیین کشورداری در ایران و اسلام، ترجمة حبیب الله نوبخت، تهران، آشیانه کتاب، 1386.

دلاو، علی، مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی، چ ششم، تهران، رشد، 1387.

دیاری، محمدتقی، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1379.

دوروژه، موریس، روش های علوم اجتماعی، ترجمة خسرو اسدی، تهران، امیر کبیر، 1375.

زرین کوب، عبد الحسین، تاریخ در ترازو، چ پنجم، تهران، امیر کبیر، 1377.

ـــــ ، دفتر ایام، تهران، علمی، 1379.

ـــــ ، نقد ادبی، چ هشتم، تهران، امیر کبیر، 1386.

زوزن‍ی ، ح‍س‍ی‍ن ب‍ن اح‍م‍د، ال‍م‍ص‍ادر، ب‍ه ک‍وش‍ش ت‍ق‍ی ب‍ی‍ن‍ش ، م‍ش‍ه‍د، بی جا، ۱۳۴۵ ق.

ساماران، شارل، روش های پژوهش در تاریخ، ترجمة گروه مترجمان، مشهد، آستان قدس رضوی، 1371.

صاد، علی، روش نقد، قم، هجرت، 1339.

عالم زاد، هادی و سیدصادق سجادی، تاریخ نگاری در اسلام، تهران، سمت، 1386.

غزالی، محمدبن محمد، تهافت الفلاسفه، ترجمة علی اصغر حلبی،تهران ، جامی، 1383.

فاضلی، نعمت الله، «بازار سیاه نقد»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 47و 48، شهریور و مهر1380، ص33-42.

فوکو، میشل، اراده به دانستن، ترجمة نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نی، 1384.

قاسمی، حمید، اسرائیلیات و تاثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قرآن، تهران، سروش، 1380.

قزوینی، محمد، یادداشت های قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1345 ق.

کار، ای، اچ، تاریخ چیست؟، ترجمة حسن کامشاد، تهران، خوارزمی، 1358.

کشاورز، ناصر، فلسفه اجتماعی ابن خلدون، تهران، نگاه، 1382.

گیب، هامیلتون، تطور تاریخ نگاری در اسلام، ترجمة یعقوب آژند، تهران، گستره، 1363.

مایل هروی، نجیب، ت‍اری‍خ ن‍س‍خ‍ه پ‍ردازی و ت‍ص‍ح‍ی‍ح ان‍ت‍ق‍ادی ن‍س‍خ‍ه ه‍ای خ‍طی ، ت‍ه‍ران ، ک‍ت‍اب‍خ‍ان‍ه م‍وزه و م‍رک‍ز اس‍ن‍اد م‍ج‍ل‍س ش‍ورای اس‍لام‍ی ، 1379.

محمد عویضه، کامل محمد، الجاحظ، الشاعر الادیب الفیلسوف، لبنان، دارالکتب العلمیه، 1993م.

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1383.

ـــــ، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم ، تهران، علمی و فرهنگی، 1381.

ملائی توانی، علیرضا، درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ، تهران، نی، 1386.

مهدی، محسن و مجید مسعودی، فلسفه تاریخ ابن خلدون، تهران، علمی و فرهنگی، 1383.

نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، تهران، طرح نو، 1379.

نورائی، مرتضی، راهنمای نگارش در تاریخ، مشهد، جهاد دانشگاهی مشهد، 1387.

هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمة هادی هدایتی، تهران، دانشگاه تهران، 1384.

یروفه، یف، تاریخ چیست؟، ترجمة محمد تقی زاده، بی جا، بی نا، بی تا.

یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1387.

Historical Critical Method, 1994, www.biblestudy.com.

مطالعة بنیادهای فلسفی روش تحقیق اقدام پژوهی (معلّم پژوهنده)بالاتحلیل استنادی مقالات فصلنامة علمی ـ پژوهشی معرفت فلسفی (شماره‌های 1 ـ 30)

 


فصلنامه پژوهش سال سوم، شماره اول، بهار و تابستان 1390، صفحه 145 ـ 174