14 بهمن 1397
چیستی نقد تاریخی
چکیده
سنجش و آزمایش، لازمة ترقی و پیشرفت هر علم و فنی است. دانشمندان به فراخور رشته خود، اصولی برای نقد برشمرده و برکاربست آنها در نقدهای علمی تأکید کرده اند. اما آیا به راستی در باب نقد تاریخی هم چنین است؟ آیا نقد تاریخی، علمی و اطمینان بخش است؟ اینها پرسش هایی است که ذهن هر پژوهشگر و ناقد تاریخی را به خود مشغول می کند. باید اعتراف کرد که علم تاریخ دچار ضعف مفرط در حوزة نقد تاریخی و ادبیات آن بیمارگون است. هنوز درعرصة نقادی و اصول و موازین نقد و شناخت الگوها و معیارهای آن در آغاز راهیم. بنابراین، هر پژوهشی در این باره، خود پرتوی به این راه پرمخاطره و ناهموار است. این مقاله، برآن است تا در باب نقد تاریخی پرسش گری کند و درصدد پاسخ به پرسش های مذکور برآید. آنچه در این مقال در خصوص موازین و اصول نقد گفته می شود، نه سخن آخر و تام، بلکه دانسته ها و پیشنهادهای نگارنده است تا شاید بابی گشوده شود و فروغی بر پهنة نقد تاریخی بتابد.
کلیدواژه ها :چیستی و چرایی نقد، نقد تاریخی، نقد بیرونی ودرونی، الگوها و عناصر.
مقدمه
انسان موجودی پرسشگر و اندیشه ورز است و همین ویژگی موجب خلق انبوهی از آثار فکری و فرهنگی در طول تاریخ شده است. آثاری به وسعت و گوناگونی اسطوره ها ، داستان ها ، هنرها، افسانه ها تا آموزه های دینی ، اخلاقی ، حقوقی و از ابزار و ادوات زندگی گرفته تا نمادها و معانی آنها جملگی دستاوردهای پرسشگری و اندیشه ورزی بشر برای حل مسائل و مشکلات خود بوده که همچنان ادامه دارد. بی شک آنچه مایة استمرار جریان خلاقیت و آفرینش فکری ، هنری و فنی شده همانا روحیة نقادی و انتقاد است؛ روحیه ای که بی تردید معطوف به بهبود امور است؛ از این روست که هرگز اجازه نمی دهد انسان به وضع موجود رضایت دهد.
نقدی با چنین ویژگی های تمدن ساز قطعاً تابعی از منویات شخصی یا سلایق فردی نیست؛ زیرا چنین رویکردی با روح آفرینشگری و بهبود در تعارض است. لذا منطق حکم می کند که نقد حقیقی و سازنده مبتنی بر آداب و روشمندی علمی باشد. پس طرح بنیان های نقد، نهادینه کردن آنها و در نهایت به کارگیری آنها افقی از توسعة منظم علمی و تمدنی بشر، پیش چشمان ما ترسیم می کند.
1.تعریف نقد
نقد در لغت یعنی «بهین چیزی بر گزیدن»1 و سنجش دراهم تا در آن ـ به قول اهل لغت ـ سره را از ناسره بازشناسند. معنی عیب جویی نیز که از لوازم «به گزینی» است ظاهراً از قدیم در اصل کلمة نقد مستتر بوده است و لذا از دیرباز این کلمه در فارسی وعربی به وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است. چنان که لفظ2 که امروزه در ادب اروپایی در جهت همین معنی به کار می رود، در اصل به معنای رأی زدن و داوری کردن است دربارۀ نیک و بد امور و سره و ناسرة آنها مستلزم معرفت درست و دقیق آن امور است . 3
پس نقد از نوعی طلب، شناخت، ارزیابی و سنجش سرچشمه می گیرد که به باروری و زایندگی می انجامد. معانی دیگری هم در اصطلاح علمی برای نقد شمرده اند؛ از جمله دانش کاربردی شناسایی، تجزیه و تحلیل و سنجش و ارزیابی آفریده ها یا آثار که با تفسیر و تحلیل هم پوشانی دارد.4 قدر مسلم اینکه نقد علمی یک اثر یا متن به فرآیند ارزیابی علمی و بررسی انتقادی نوشته یا پژوهش اطلاق می شود که در آن منتقد می کوشد در حالتی سلبی و ایجابی عموماً نارسایی ها و کاستی های علمی اثر را به صورت روشمند و منطقی بیان کند و راه های برون رفت و رفع کاستی ها را نشان دهد.5
نقد همواره نوعی به چالش کشیدن و تعرض فکری به آرا یا یافته های علمی فرد یا گروهی خاص است و از همین رو همواره نیازمند آمادگی و رویارویی است؛ زیرا منتقد با نشر آرای انتقادی خود دیگران را مستقیماً و آشکارا به چالش فکری دعوت می کند و در عین حال خود نیز پیشاپیش به میدان چالشی قدم نهاده که ممکن است مغلوب یا غالب باشد. به این ترتیب منتقد آگاهانه وارد گودی خطر پذیر و همراه با هزینة اجتماعی ـ علمی خاص می شود.
اما در کنار این نوع نقد علمی نقدی پنهان وجود دارد که از آن با عنوان «نقد سیاه» یا «نقد نسیه» یاد می کنند. در این نقد، البته اگر بتوان نام نقد بر آن نهاد، منتقد حاضر نیست به ارائه و بیان روشمند و منظم آشکار آرا و نظریات انتقادی خود بپردازد یا پاسخگوی نقد خود باشد و یا هزینۀ اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و علمی آن را بر عهده گیرد. نقد نسیه و سیاه همانند کالای قاچاق است که به هیچ قاعده ای پایبند نیست و در آن، سره و ناسره به هم می آمیزد.6
2. انواع نقد
محققان به فراخور زمینۀ مطالعاتی خود و چشم اندازهای علمی برای نقد شقوق و انواعی برشمرده اند و هریک از روزنه ای علمی یا غیرعلمی به نقد نگریسته اند. با رشد روزافزون و توسعۀ علوم، دامنه نقدها هم گسترده تر شده است؛ لذا احصای همة آنها شاید کار آسانی نباشد. مضاف بر اینکه استدراک نوع نقد در نزد پژوهشگران مختلف، متفاوت است؛ به همین دلیل در اینجا به ذکر اهم روش های نقد علمی اکتفا می کنیم:
1. روش نقد تاریخی: که خود به دو عنصرِ نقد درونی و بیرونی تقسیم می شود و موضوع و محور مباحث این نوشتار است که سطور آتی تحقیق به بررسی و بیان این روش اختصاص دارد.
2. نقد اخلاقی: در نقد اخلاقی پیام متن با موازین اخلاقی سنجیده می شود، تا معلوم گردد این پیام تا چه حد اخلاقیات را تعمیق، غنا و ارتقا می بخشد و یا به عکس، سبب تزلزل موازین اخلاقی در جامعه می شود.
3. نقد اجتماعی: در نقد اجتماعی عمدتاً دو موضوع مورد توجه قرار می گیرد: یکی اینکه متن مورد نقد تا چه حد متأثر از شرایط اجتماعی بوده و زمینه های اجتماعی آن چیست؛ دیگر اینکه کتاب مورد نظر چه پیامدها و تأثیراتی بر جامعه دارد؟7
4. نقد روان شناختی: در نقد روان شناختی جریان باطنی و احوال درونی نویسنده و قدرت ترکیب و تخیل و ذوق و استعداد وی در تدوین متن در کانون توجه قرار می گیرد.
5. نقد توصیفی(طبیعی): این نقد که متکی و مبتنی بر روش های علوم طبیعی است به نقد طبیعی نیز مشهور است. در این روش با استمداد از روش های کمی و آماری به طبقه بندی، توصیف، ایضاح موارد مبهم و در برخی موارد به احتجاج در باب یک متن یا گزاره علمی پرداخته می شود. 8
6. نقد تطبیقی: در این روش متن مورد بررسی را با متن های مشابه در طول زمان یا در مناطق دیگر به زبان های مختلف که البته به لحاظ محتوایی سنخیت دارند، مقایسه و به این طریق آن را نقد می کنند .
نقدهای علمی منحصر به نقدهای مذکور نیست. نقد نفوذی نقد تکوینی، و نقد تقنینی انواع دیگر نقد است که می توان از هریک برای سنجش اعتبار و ارزش آثار علمی بنا به نوع کارکرد آنها بهره جست. 9
فارغ از انواع نقد که اشاره شد، در یک دسته بندی عام می توان نقد را به دو قسم دسته بندی کرد:
1. نقد نظری:10 که به تدوین نظریات، اصول و مبانی مربوط به ماهیت و ارزش یک اثر یا متن می پردازد. نقد نظری از طریق بیان اصول عام علمی و اخلاقی زمینة لازم را برای نقد عملی یا کاربردی فراهم می کند .
2. نقد عملی یا کاربردی:11 اصول و مبانی نقد نظری را در اثری خاص به کار می بندد.12 مراد ما در این پژوهش نیز شق نخست یعنی نقد نظری و بیان اصول و مبانی نقد تاریخی است.
3. پیشینة نقد تاریخ
معمولاً مانند دیگر رشته های علوم، سابقة نقد تاریخی را به یونان باستان و آثار مورخان آن روزگار می رسانند. در تاریخ هرودوت و دیگر مورخان یونانی و رومی که بعضاً هم به دقت این موضوع را در مدنظر داشتند، می توان نشانه هایی از فرایند نقد را مشاهده کرد.13 در این میان توسیدید (460-400ق.م) مورخ یونانی، و پولی بیوس (207-125 ق.م) مورخ یونانی الاصل که تاریخ رم را نوشته است، به دلیل دقت و ظرافتی که در طرح نقادانة وقایع داشته اند، اهمیت بیشتری دارند.14
تارخ نگاری مسلمانان هم که به سرعت به سمت تنوع و توسعه پیش رفت و توجه به بُعد علمی و اخلاقی در آن جای مهمی یافت، در مواردی به فرایند نقد توجه ویژه ای داشته است. اصل جرح و تعدیل که شیوۀ خاص محدثان و راویان حدیث بود و در تاریخ نگاری مسلمانان تأثیر بسیاری داشت، پیدایش علم الدرایه و علم الرجال که می توان آنها را با آنچه امروز نقد درونی و بیرونی خوانده می شود مقایسه کرد، نشانه هایی از توجه مسلمانان و تاریخ نگاران به فرایند نقد بوده است. مقابلۀ متون برای اثبات اصالت متن که از لوازم نقد بیرونی است نیز بین مسلمانان رایج بوده است. اهمیت این امر تا بدان جا بود که بدرالدین جماعه (م733 ق) در تذکرة السامع از لزوم مقابله و اهمیت آن سخن رانده است.15
نگاه انتقادی به متون و تصحیح پاره ای از اشتباهات پیشین نیز در کانون توجه مسلمانان بوده که ضرورت پردازش منتقدانه به متون و آرای مورخان گذشته را فراهم می آورده است. مورخان سرشناسی همچون ابوالفضل بیهقی، ابوریحان بیرونی، ابوعلی مسکویه، رشیدالدین فضل الله، محی الدین کافیجی، شمس الدین سخاوی و در رأس آنها ابن خلدون دقت و عنایت ویژه ای به این امر داشته اند.16اگر بخواهیم از آغازگر نقد تاریخی به مفهوم امروزین آن یاد کنیم، کسی نیست جز لورنس والا (1457-1405 م) نویسندة ایتالیایی که درسال 1440م دروغین بودن سند ادعایی هبه نامه کنستانتین را برملا کرد؛ چیزی که پاپ ها با استناد به آن ادعا می کردند که کنستانتین رم را به کلیسای کاتولیک هبه کرده و خود به قسطنطنیه رفته است. والا کتابی با عنوان حواشی برمتن عهد جدیدنوشت که اهمیت فراوانی داشت و راهگشای نقد متون، به ویژه متون انجیلی بود. اُراسم اومانیست هلندی تحقیقات لورنس والا را با همان رویکرد موردنظر او ادامه داد و تلاش های او را با نگاه انتقادی به متون و سیر تطور زبان و ادبیات تکمیل کرد.17
از اینها به عنوان آغازگران نقد تاریخی که بگذریم با نام بارتولد گئورک نیبور18 (1831-1776 م) آشنا می شویم که می توان او را موجد نقد منبع به حساب آورد و فون رانکه بعدها درخشان ترین نمایندة آن به شمار آمد. وی ضمن مطالعات تاریخی و مسافرت های خویش، به تاریخ علاقه مند شد و سرانجام مورخ رسمی دولت و استاد تاریخ در دانشگاه برلین شد. کتابی که وی در باب تاریخ رم نوشت چنان بر تحقیق و دقت مبتنی بود که در شیوة تاریخ نویسی تازگی داشت. وی نخستین مورخ تاریخ رم بود که تاریخ را با روح علمی بررسی کرد و بیش از اشخاص و جزئیات به سازمان ها و تأسیسات توجه کرد.19 لئوپولد فن رانکه20 (1886- 1795 م) در پیروی از نیبور توفیق بیشتری به دست آورد. او را اغلب نخستین مورخ جدید اروپا می دانند. فون رانکه نخست از راه ادبیات و تاحدی از مطالعة آثار نیبور به تاریخ علاقه یافت. آنچه به ویژه وی را به تحقیق در تاریخ برانگیخت، مشاهدة اختلاف های مورخان درباب روایات تاریخ بود. این امر وی را درسال 1824میلادی به نشر کتابی در تاریخ اقوام ژرمنی برانگیخت. جالب ترین قسمت این اثر بخشی بود که به عنوان ضمیمۀ کتاب درباب مورخان جدید نشر یافت و مآخذ تاریخ دورة مورد بحث خویش را نقد و تحلیل و درحقیقت برای نخستین بار نقد درونی مآخذ را طرح کرد. در نقد درونی کار عمدة وی تقریر این نکته بود که مورخ نه فقط باید همیشه مآخذ معاصر دست اول به کاربرد، بلکه نیز باید شخصیت، تمایلات و اعمال صاحب آن مآخذ را هم به دقت بررسی کند تا وضع و سهم وی را در روایاتش به درستی درک کند. فون رانکه معتقد بود مورخ کارش نه تعلیم اخلاق است نه ارشاد، بلکه باید حوادث را دور از هرگونه تعصب و پیشداوری همان گونه که در واقع چنان بوده است، وصف کند.21 افزون بر فون رانکه باید از مابیون22 واضح علم دیپلماسی نیز یاد کرد که توجه به نقش و اهمیت اسناد رسمی در تحقیقات تاریخی و پایه های چنین رشته ای را در قرن هفده میلادی بنا نهاد. وی که در کار بررسی و نقد اسناد با روشی تحلیلی که متکی بر اصول و قوانین دکارتی بود کار خود را پیش می برد، فرایند نقد را تا آنجا ادامه می داد تا او را مطمئن کند که چیزی از قلم نیفتاده است.23 افراد دیگری همانند فرانسوا گیزو، لئوپولد دولیل نیز درخصوص نقد تاریخی تلاش های درخور تحسینی انجام داده اند. به طور کلی می توان گفت که آنچه نقد تاریخی می نامیم از قرن شانزدهم میلادی آغاز شد و در قرون هیجده و نوزده به تکامل رسید. در قرن بیست مکاتب نوظهور نقد مانند ساختارگرایی، پساساختارگرایی و دیگر نظریات نقد عرصۀ نقد تاریخی را تحت تأثیر قرار دادند.
4. نقد تاریخ24
قبل از هرچیز لازم است نقد تاریخی را در دو معنای مشخص بازشناسیم: نخست نقد تاریخی در مفهوم فلسفة نظری تاریخ که با سیر تحول و تطور تاریخ در طی زمان شناسایی می شود. دوم نقد تاریخی به منزلة جزئی از روش علم تاریخ که در دایرة فلسفة علم می گنجد. نقد در مفهوم اول می تواند نگرش بسیاری از دیدگاه ها و مکاتب نقد باشد، مانند نقد ادبی از دیدگاه تاریخی یا نقد جامعه شناسانة مبتنی بر نگرش تاریخی. به این ترتیب این مکاتب خود متضمن نوعی تاریخیت نقد هستند، به طوری که در نقد هگلی و نقد مارکسیستی اساساً شالودة نقد و مکتب بر سیر و تحول تاریخ بنا نهاده شده است. اما در معنای دوم نقد تاریخی رویشی از علم تاریخ و فنی در خدمت تاریخ است و به تعبیر دیگر جزئی از طرز تفکر تاریخی است . پس ضرورت دارد بین دو مفهوم نقد تاریخی تفاوت قائل شویم. مقصود ما هم از کاربرد نقد تاریخی در این سطور در معنای اخیر آن به معنای فن یا صناعتی از علم تاریخ است که خود به دوبخش تقسیم می شود: 1. نقد بیرونی؛25 2. نقد درونی.26
4. 1 . نقد بیرونی
نقدی است که متن را برمبنای روابط بیرونی آن و تأثیراتی که از عوامل خارجی پذیرفته، می سنجد و ارزیابی می کند. در این گونه نقد روابط متن با تولید کنندة متن ، زمان، مکان، محیط، تاریخ و جامعه و فرهنگ بررسی و تحلیل می شود و عناصر درونی متن در پرتو تأثیراتی که از عناصر بیرونی دریافت کرده و روابطی که با آن دارد در کانون توجه قرار می گیرد. به تعبیر دیگر نقد بیرونی معطوف به ارزشیابی ماهیت متن است.27
4 . 1 .1. عناصر نقد بیرونی
1. اصالت متن: کار مهم منتقد تاریخی در درجة نخست احراز اصالت متن است که باید با رعایت دقیق اصول نقد صحت اصالت متن را مشخص کند. منتقد در این مسیر باید از تجارب علمی و مطالعات دیگران، خود و آثار موازی همانند کتاب و همچنین از علوم کمکی تاریخ بهره بگیرد. وی باید به علومی چون نسخه شناسی، مُهرشناسی، و خط شناسی واقف باشد یا دست کم از آگاهان این رشته ها کمک بگیرد. اگر متن نسخة خطی است با بهره گیری از موازین علمی تصحیح متون، نسخه ای منقح و قریب به قلم مؤلف از آن به دست دهد. در تاریخ بسیارند اسناد و متون مجعولی که در تاریخ نویسی سبب ایجاد و اشاعة سوءتفاهم ها و خطاها شده است. از باب نمونه می توان به وصیت نامة پیتر کبیر یا هِبه نامة کنستانتین اشاره کرد که روزگاری چون سندی اصیل در نظر مورخان جلوه گر بود، اما امروزه با دلایل متقن جعلی بودن آنها محرز شده است. در هر حال فقط پس از بررسی اصالت متون است که می توان از طبقه بندی، توجیه و تفسیر آنها فایده ای به دست آورد .
2. مؤلف یا تولیدکننده: برای اینکه بتوان دربارة برخی برداشت ها و باور های مطرح شده در متن با دقت بیشتری اظهار نظرکرد، ضروری است که تصویری از شخصیت نویسنده داشته باشیم تا بتوانیم پرسش هایی را که دربارة مؤلف مطرح می شود، پاسخ بگوییم؛ پرسش هایی از این دست که «آیا متن حقیقتاً متعلق به مؤلف است و صحت انتساب آن تا چه حد محرز است؟» کم نیستند متونی در تاریخ که در صحت انتسابشان به مؤلفی که اثر به نام او نامبردار گشته است تردید جدی هست. میرزا محمد خان قزوینی در رد انتساب المآثر و الآثار به اعتمادالسلطنه می نویسد: «اعتمادالسلطنه به زور و تهدید فضلایی را که در جزو ادارة دارالتألیف یا دارالترجمه بودند، وا می داشت کتاب هایی که خود او موضوع آنها را اقتراح می کرد، تألیف نمایند و بعد خود او آنها را به اسم خود طبع و نشر و امضا می نمود؛ مثل کتاب المآثر و الآثار از بای بسم الله تا تای تمت از آثار قلمی همین صاحب ترجمه، شمس العلماست؛ چه، من با سبک تحریر و انشای او کاملاً آشنایم.»28 از این انتساب ها و به خود بستن ها در تاریخ کم نیست. دیگر اینکه نیت و هدف مؤلف از تولید متن چه بوده است و چه غایتی را در پهنة ذهنش برای تولید این متن جست وجو می کرده است؟ آیا هدف مادی بوده، شهرت طلبی یا کمک به پیشبرد علم؟ موقعیت علمی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی مؤلف چگونه بوده است؟ آیا به لحاظ علمی صلاحیت تولید این متن را داشته است؟ مؤلف چه گرایش های سیاسی- اجتماعی دارد؟ چراکه منشأ بسیاری از سوگیری ها همین گرایش خاص مؤلف است.
3. برنامه پژوهشی یا گفتمان پژوهشی:29 یعنی متن در چه فضای گفتمانی و تحت عنوان چه برنامة پژوهشی (فضای حاکم بر پژوهش) پدید آمده است؛ فضایی که ممکن است تحقیق در همة موارد تحت تأثیر آن باشد و با تغییر گفتمان فضای آن هم عوض شود. زیرا اصولاً متن و اثر مولود سازمان و ساختار جامعه است و برای شناخت و نقد آن باید ساختار را شناخت. هر نقدی می کوشد بین نویسندة متن و محیط فکری و مادی وی ، و بین نویسنده و مواریث ذوقی و تربیتی وی ، رابطه ای بیابد و با استفاده از اصل علیت و فرایند اثر پذیری ، از آنها در امر نقد بهره بگیرد . 30 از این نظر باید بر شرایط زمانی و مکانی تولید یک متن یا پیام تأکید کرد که آن را اصطلاحاً «تاریخیت اثر» می گویند و بر مبنای آن هر متن و نظریه ریشه در خاک لحظه های معینی از تاریخ دارد و با جنبه های دیگر حیات اجتماعی و فرهنگی آن لحظه در توازی و تفاهم است.
4. انتشارات: سیستم و نظامی که اثر را منتشر کرده است ، در ارزیابی ما دربارة اثر جایگاهی خاص دارد؛ زیرا تعیین نوع انتشارات بسیار مهم است که آیا حقوقی است ، سیاسی است ، دولتی یا نیمه دولتی است؟ وابسته به چه نهاد یا گروه سیاسی – فکری و بعضاً حزبی است؟ هدف از نشر آن چه بوده است؟ زیرا هیچ انتشاراتی نمی پذیرد که اثری به زیان او منتشر شود. شاید بهترین مثال در این خصوص کتاب های فارسی است که در قرن نوزدهم تحت تأثیر فضای استعماری در بمبئی و کلکته هند منتشر می شدند.
5. خواننده: منظور آن است که این متن یا اثر برای چه کسی نوشته شده است و چه طیفی از خوانندگان را دربر می گیرد . آیا برای طیف طرفدار یا مخالف نوشته شده یا برای مخاطبان حزبی و گروهی یا برای قشر فرهیخته و نخبه یا اینکه عموم مردم را مخاطب قرار داده است؟ برای مثال سیاست نامة خواجه نظام الملک طوسی یا اخلاق امینی روزبهان خنجی برای طیف طبقة حاکم نوشته شده است. اهمیت شناخت مخاطب از آن جهت است که رابطة میان خواننده و متن یک سویه نیست، بلکه تبادلی است؛ یعنی فرایند یا واقعه ای است که در زمان و مکان خاص که متن و خواننده در یکدیگر اثر می گذارند، رخ می دهد. از رهگذر تبادل و تعامل خواننده و متن است که معنا خلق می شود؛ زیرا معنا در تعامل دوسویة خواننده و متن نهفته است. به همین علت، طیف شناسی خوانندگان از عناصر مهم در نقد بیرونی محسوب می شود .
6. ناقد: ناقد کیست؟ نقدِ خود قبل از انتقاد بسیار مهم است. ضروری است ناقد با حیطه ای که نقد می کند ، آشنا باشد و با پیشینه، ادبیات ، اصطلاحات و اصول و مبادی آن مباحث مأنوس باشد تا نقدی روشمند از موضوع ارائه دهد. ناقد باید به زبان اثر تسلط داشته باشد . دارای انگیزه، ذوقی سلیم ، ذهنی کاوشگر ، اندیشه ای قویم باشد و از قدرت تحلیل و استنتاج بالایی برخوردار باشد . ناقد نباید ادراک خویش را مبنای نقد قرار دهد و اندیشة خود را مبنای داوری ، بلکه باید به بوتة اصول مبرهن و روشن بسپارد و رأی و نظر خود را هر زمان در معرض داوری خوانندگان قرار دهد و بپذیرد که نقد یک حمله و دفاع است؛ حمله به نقاط ضعف و دفاع از نقاط قوت . چه در حمله و چه در دفاع، وجدان علمی و وجدان انسانی باید حاکم باشد و قلم شخصیت در ورای غیرعلمی حرکت نکند . هر امری را باید با دلیل پذیرفت یا رد کرد، هرچند ممکن است برای دیگران مکدرکننده باشد ، اما وجدان ناقد اقتضایی جز حقیقت گویی ندارد.
4 . 2. نقد درونی
نقدی است که در آن، معیار و مبنای نقد ـ یعنی عناصر درونی متن، اعم از ساختار ، معنا ، زبان و مانند آنها ـ در ارتباطی متقابل ، منسجم و همبسته با یکدیگرند که در دو وجه سلبی و ایجابی این عناصر ، ادراک ، تفسیر و نقد می شوند . پس اتکا به ویژگی های درونی و تأثیرات متقابل عناصر درونی نقش مهمی در نقد درونی دارند.31 به بیانی دیگر، نقد درونی معطوف به دلیل است و محتوای متن را ارزشیابی می کند . پاره ای از محققان علم تاریخ در تعاریفی که برای نقد درونی و بیرونی ارائه داده اند ، به قدری سر بسته و گنگ سخن گفته اند که نه تنها خوانندگان را رهنمون نیست، بلکه آنان را در وادی سرگردانی رها می کند .
4 . 2. 1 . عناصر نقد درونی
1. موضوع:32 می توان آن را پرسش بزرگ یا گزارة بزرگ نامید که قصد داریم آن را نقد کنیم. آیا موضوع اثر از موضوعیت کافی برخوردار است؟ جامع و مانع است؟ واژگان آن بارِ ارزشی ـ ایدئولوژیکی دارد یا واژگانی خنثی است؟ آیا از اصطلاحات بیگانه استفاده کرده است؟ اینها پرسش هایی است که از موضوع و گزاره بزرگ باید پرسید . یک اثر باید محدودة زمانی و مکانی مشخص داشته باشد و این باید در موضوع بازتاب یابد. البته بهتر است موضوع اندکی ابهام داشته باشد که آن را «بلاهت موضوع» می گویند . موضوع باید با محتوا همپوشی داشته باشد، به طوری که در سراسر متن و در یک رابطة دوسویه در یکدیگر انعکاس یابند.
2. سابقة پژوهش:33 اینکه میشل فوکو معتقد است کتاب به رغم پندار اولیه فاقد وحدت است زیرا حد و مرز روشنی ندارد و هر کتاب به کتاب ها و متون دیگر ارجاع می دهد،34 شاید اشاره ای غیر مستقیم به سابقة پژوهشی هر اثر یا متن تحقیقی است . سابقة پژوهش در واقع هم تداوم حلقه های پویش های علمی است و هم احترام به فضل تقدم دیگر نویسندگان در یک موضوع خاص. به همین علت در نقد یک اثر باید مشخص شود سابقة تحقیق تا چه حد ذکر شده است؟ آیا زمینه ها برای خواننده ممحض است یا گمراه کننده؟ در این قسمت باید منابع و آثار مرتبط با اثر در یک نگاه تطبیقی و پرسشگر به نقد و بررسی کشیده شود و از تکرار و واگوایی پرهیز شود تا میزان نوآوری مؤلف آشکار گردد؛ زیرا اصالت یک اثر یا متن در بدیع بودن آن است.
3. محتوا: محتوا در واقع زیرمجموعه ای است که مؤلف، تحقیق یا اثر خود را به پرسش های کوچکتر تقسیم کرده تا بتواند گزارة بزرگ یا پرسش بزرگ (موضوع) را پاسخ گوید؛ آن را اصطلاحاً «مهندسی تحقیق» گویند . ضروری است مشخص شود داده های تحقیق- که باید در یک نظام منطقی و روشمند به سامان برسد – تا چه حد قابل وثوق و اطمینان است . از بهترین ابزارهای موجود برای دستیابی به این مقصود آزمون حس عمومی35 است. تاریخ نگار باید به بصیرت خود اتکا کند و با تکیه بر حس داخلی خویش تصمیم منطقی بگیرد که آیا پس از مطالعة متن آن را واقعاً قابل قبول می یابد؟ و آیا آنچه خوانده می توانسته به طور واقعی رخ داده باشد؟ از شگردهای راستی آزمایی، همخوانی جزئیات و عدم تناقض و دیگری رجوع به مدارک مؤید است.36 استناد به آزمون حس عمومی و روش های راستی آزمایی ما را قادر می سازد محورها و نظرهای تحقیق یا همان هستة سخت37 تحقیق را که اثر بر گرد آن شکل گرفته است نقد و مداقه کنیم . کشف ، فهم و نقد هستة سخت یک تحقیق وظیفة اصلی ناقد است و برای دستیابی و نقد هستة سخت، ناقد باید محتوای تحقیق را از دو دیدگاه وارسی و نقد کند :1. برش های ریز 2. مهندسی کار. در یک اثر، مثلاً مقاله، هر پاراگراف حکم یک برش کوچک را دارد.، در اثر بزرگتری مانند کتاب مقیاس برش کوچک فصل یا گفتار است. تبدیل برش بزرگ (موضوع ، گزارة بزرگ) به برش کوچک نشان دهندۀ فضل مؤلف است که این عمل در طی فرایندی صورت می گیرد که به آن مهندسی کار گویند . یعنی ارتباط برش کوچک با برش بزرگ و ایجاد سازواری و انسجام منطقی به نحوی که مهندسی کار با گزارة بزرگ در تناقض نباشد و اثر یا متن در قالب یک کلیت معنادار قرار گیرد . در نقد اثر نگاه نقادانه باید به مهندسی کار معطوف گردد؛ اینکه متن از انسجام منطقی برخوردار است؟ خُلف و تناقض در بین اجزای آن مشاهده می شود؟ بین مقدمات و نتایجش رابطة صحیح برقرار است؟ شیوة استدلال مؤلف بر چه نوع استدلالی استوار است: تمثیل است، قیاس است یا استقرا؟ برای سامان دادن به این پرسش ها به نظر می رسد طرح پرسش های شش گانه کی؟ کجا؟ چی؟ چرا؟ چگونه؟ بهتر می تواند ناقد را در نقد محتوا و فهم هستة سخت یاری کند، به ویژه پرسشِ «چرا؟» که مبین چرایی و رابطة عِلّی و معلولی وقایع و پدیده هاست.