بررسی رویکرد رسمی دولت آمریکا به جنبش مشروطه ایران
1276 بازدید
چکیده
مقاله حاضر به بررسی سیاست و مواضع دولت ایالات متحده آمریکا در قبال انقلاب مشروطه ایران میپردازد. دولت آمریکا در قبال مشروطه، سیاست احتیاط و فراتر از آن بیاعتنایی و کوچکشماری را برگزید. مهمترین دلایل این رویکرد عبارتند از: 1. تداوم دکترین مونرو در سیاست خارجی ایالات متحده که به پرهیز از رو در رویی با کشورهای استعماری انگلستان و روسیه میانجامید، 2. هزینه بالای سیاسی و اقتصادی حضور فعالانه آن کشور در ایران، 3. فقدان شناخت بسنده از حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران. این درحالی است که در تمام سالهای قرن نوزدهم و نیز دهه نخست قرن بیستم که مقارن دوران مشروطه در ایران بود، علایق و خواستهای واقعیتر سیاسی و اقتصادی آن کشور، بهگونهای غیرمستقیم و در پوشش فعالیتهای بهاصطلاح بشردوستانه فرهنگی، دینی و آموزشی- بهداشتی توسط گروههای میسیونری پیگیری میشد.
کلیدواژهها: مشروطه ایران، دکترین مونرو، هوارد باسکرویل، رقابت بزرگ، مورگان شوستر.
1. مقدمه
با صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدینشاه در 14 جمادیالثانی 1324/ 13 مرداد 1285 انقلابی که بیش از یکسال پیش با نوساناتی آغاز شده بود، به پیروزی رسید. با برگزاری انتخابات و گشایش نخستین دوره مجلس شورای ملی در 14 مهر 1285 نخستین گام مهم برای تشکیل نظام مشروطه در ایران برداشته شد. فارغ از ماهیت و مبانی حقوقی و نظری، مشروطه ایران از همان آغاز، در عرصه عمل سیاسی و اجتماعی مشکلات و بحرانهای زودهنگامی را تجربه کرد؛ که بخش قابل توجهی از آن متأثر از فضایی بود که کشورهای خارجی درگیر در مسائل داخلی ایران، مستقیم و غیرمستقیم بر حیات جامعه ایران تحمیل میکردند. در آن میان، انگلستان و روسیه که حضور سلطهجویانه رقابتآمیزِ دیرپایی در ایران داشتند، به مراتب بیش از هر عامل یا کشور خارجی دیگری نظام مشروطه نوپای ایران را از مجموعه تصمیمسازیها، رفتار و اقدامهای بهطور عمده منفی و بحرانآفرین خود در شئون و سطوح مختلف، متأثر میساختند.
تحولات آن روزگار نشان میدهد؛ چه انگلیسیها، که علیالظاهر به مشروطه ایران روی خوش نشان دادند و چه روسیه که در تضعیف آن میکوشید، هر دو بعد از عقد قرارداد 1907 (که تقسیم ایران به سه بخش از جمله مهمترین مفاد آن بود)، در روند گسترش بحران و فرسودن زودهنگام نظام مشروطه ایران، فعالیت داشتند. همین حضور سلطهجویانه دیرپا و عمیق انگلستان و روسیه از مهمترین عواملی بود که مانع از حضور تأثیرگذار کشورهای بزرگ آن روزگار در ایران میشد. همچنان که فرانسه بهطور عمده به دلیل رقابت استعماری با انگلستان در بخشهای مختلف جهان، فضای قابل توجهی برای گسترش روابط با ایران پیدا نکرد؛ یا تلاشهای رقابتآمیز آلمان برای حضور مؤثر سیاسی و اقتصادی در ایران، به دلیل مخالفت صریح و پردامنه انگلستان و روسیه به جایی نرسید. البته موقعیت ایالات متحده آمریکا، که از دوران سلطنت ناصرالدینشاه روابط سیاسی رسمی با ایران برقرار کرده بود، کمی متفاوت به نظر میرسید. دولت آن کشور، به دلایل عدیده علاقه نداشت با ابراز تمایل بهگسترش روابط سیاسی و اقتصادی با ایران، سوءظن رقابت با انگلستان و روسیه را علیه خود برانگیزاند.
در میان دولتمردان آمریکا این ارزیابی وجود داشت که ظرفیتهای بالقوه و بالفعل ایران در عرصههای گوناگون تا آن اندازه جاذبه ندارد که برای توسعه روابط با آن، ریسک رقابت و عمل خصمانه روسیه و انگلستان را بر خود هموار سازند. در این میان دکترین مونرو هم میتوانست دستاویز مناسبی باشد برای تداوم سیاستِ علیالظاهر کمتوجهی ولی در واقع سخت محتاطانه به موضوع ایران. بر این اساس، سیاست رسمی دولت ایالات متحده در قبال انقلاب مشروطه ایران، گرچه در ظاهر نوعی بیطرفی را القا میکرد، اما در واقع، تلفیقی از بیتفاوتی و بیاعتنایی بود که تا مرز تحقیر مشروطهخواهی ایرانیان و دستاوردهای سیاسی و مدنی آن پیش رفت. لذا آنچنان که قراین موجود نشان میدهد، خواستها و علایق توسعهطلبانه آمریکا در ایران در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی و ژئوپولوتیکی، تا مدتها در ورای نوعی تظاهر به سیاست بیطرفی اعمال میشد.
2. درآمدی بر تاریخ ایالات متحده آمریکا و نحوه شکلگیری دکترین مونرو
سرزمین آمریکا که نخستین بار در سال 1513م توسط سیاحی اسپانیایی مورد شناسایی قرار گرفت، حدود 95 سال بعد، یعنی در سال 1607 با ورود نخستین گروه استعمارگران انگلیسی وارد دوران جدیدی شد. در طول این دوران ضمن آنکه میان گروههای مختلف اروپایی از جمله فرانسوی، هلندی و سوئدی منازعات استعماری برپا شد و پدیده بردهسازی از میلیونها مردم سیاه پوست قاره آفریقا و انتقال آنها به آمریکا بهوجود آمد و نسلکشیهای انسانی وسیعی از سرخپوستان بومی آمریکا توسط مهاجران استعمارگر اروپایی صورت گرفت، نتیجه تا اواسط قرن هجدهم آن شد که حدود 13 مستعمرهنشین، که مستقیم و غیرمستقیم از امپراتوری بریتانیا تبعیت میکردند، در آمریکا شکل گرفت. آنها به دلایل عدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تضاد روزافزونی با مسقطالرأس خود در لندن پیدا میکردند. در نهایت بعد از کشوقوسها و درگیریهای فراوان سیاسی و نظامی که با حمایت فرانسه از استقلالطلبان آمریکایی همراه بود، در چهارم ژوئیه 1776 اعلامیه استقلال آمریکا که توسط توماس جفرسون و چند تن دیگر تنظیم شده بود، مورد تصویب کنگره قرار گرفت. با اینحال، ایالات متحده تا سوم سپتامبر 1783 و بعد از 6 سال جنگ و درگیری نظامی با بریتانیا (موسوم به جنگهای استقلال) نتوانست استقلال کامل خود را از انگلستان به دست آورد (شوئل، 1358: 1 و 15- 25 و 45- 55 و 101- 120).
در این میان روند اتحاد مستعمرهنشینها تا چند دهه آتی تکمیل نشد و تنها در دوران ریاستجمهوری آبراهام لینکلن در سالهای 1861- 1865 بود که متعاقب اعلام لغو بردگی و غلبه نظامی ایالات شمالی بر ایالات جنوبی (در جریان جنگهای داخلی)، ایالات متحده آمریکا به یکپارچگی سیاسی دست یافت (شوئل، 1358: 209- 215).
جورج واشنگتن نخستین رئیسجمهور آمریکا بود که کار خود را از 30 آوریل 1789 آغاز کرد. واشنگتن دو دوره پیاپی و تا 4 مارس 1797 در این سمت باقی بود. جان آدامز، توماس جفرسون، جیمز مدیسون و جیمز مونرو به ترتیب، بعد از جورج واشنگتن مقام ریاستجمهوری آمریکا را کسب کردند. جیمز مونرو (1758- 1831م) که دکترین او، علیالظاهر، تا حدود یک قرن آتی اساس سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت، از 4 مارس 1817 تا 4 مارس 1825 دو دوره پیاپی مقام ریاستجمهوری آمریکا را برعهده داشت.
برهه ریاستجمهوری مونرو (1232-1240ق) با دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار (سلطنت: 1212- 1250ق) در ایران، مقارن بود. جیمز مونرو با کمک وزیر خارجهاش ژ. گ. آدامز، به هدف هشدار به کشورهای استعماری اروپا در دوم دسامبر 1823 اخطاریهای صادر کرد که به دکترین مونرو معروف شد. در بخشهایی از آن اخطاریه چنین آمده بود: «ما دیگر نمیتوانیم شاهد هیچ نوع دخالتی از سوی یک قدرت اروپایی، هر قدرتی که باشد، در مورد تجاوز یا تسلط بر حکومتهایی که استقلال خود را اعلام داشتهاند و بهحفظ آن همت گماشتهاند و ما نیز آنها را به رسمیت شناختهایم باشیم و نیز این عمل را به مثابه یک اقدام غیردوستانه نسبت به ایالات متحده آمریکا در نظر میگیریم». این اخطاریه جمله تکمیلکننده دیگری هم داشت: «ایالات متحده هرگز سیاستی مبنی بر مشارکت در جنگ بین قدرتهای اروپایی که بهخاطر مناقشات خصوصی بین آنها درمیگیرد در پیش نخواهد گرفت»؛ «خلاصه منظور مونرو این بود که تفوق ایالات متحده در قاره جدید شناخته شود» و در همان حال، خود را درگیر سیاستهای استعماری کشورهای اروپایی در سایر نقاط جهان نکند (شوئل، 1358: 175- 178).
3. دورنمای تاریخی روابط ایران و آمریکا
نخستین بار در سال 1832م/ 1248ق که مقارن با اواخر دوران سلطنت فتحعلیشاه بود، هیأتی مذهبی به سرپرستی جی. ال. مریک از آمریکا وارد ایران شد. یک سال بعد هم، اِلی اسمیت و هاریسون گری اوتیس دوایت، دو مأمور مذهبیِ «هیأت کمیسیونرهای آمریکایی برای میسیونهای خارجی» به ارومیه رسیدند. هدف این دو شناسایی و برآورد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از شمالغربی ایران «برای انجام مأموریتهای دینی آینده» بود. جاستین پرکینز[2] نماینده دیگر هیأت میسیونرهای آمریکایی و دکتر آساهل گرانت هم در سال 1250ق، که آخرین سال سلطنت فتحعلیشاه و آغاز سلطنت محمدشاه قاجار بود، به تبریز اعزام شدند (رضازادهملک، 1350: 50- 51). بدینترتیب نخستین تماسهای آمریکاییان با ایرانیان در دوره قاجار، در قالب هیأتهای مذهبی بود که به تدریج بر دامنه فعالیتهای این هیأتها افزوده شد. اگرچه در درجه اول، هدف میسیون تبلیغ و ترویج مسیحیت و نیز آموزش جمعیت مسیحیان نسطوری منطقه ارومیه بود، که گفته میشد رقم آنها بیش از 20 هزار نفر است، اما شواهد زیادی نشان میداد که این مبلغان علاقمند بودند در میان مسلمانان منطقه هم مخاطبانی برای آموزههای خود جستجو کنند؛ که البته تلاشهای آنها تقریباً با شکست مواجه شد (بیل، 1371: 21).
در سال 1251ق شاهد تأسیس نخستین مدرسه پسرانه به سبک جدید در ارومیه توسط هیأت مذهبی آمریکایی هستیم، که علاوه بر آموزش رایگان، به دانشآموزان مبلغی هم بهعنوان کمک هزینه تحصیلی پرداخت میکرد. این هیأت نخستین آموزشگاه دخترانه جدید خود را هم در سال 1253ق در ارومیه تأسیس کرد و مدیریت آن را به همسر جوستین پرکینز واگذار کرد. دو سال بعد هیأت مذهبی آمریکایی توانست از محمدشاه قاجار (سلطنت: 1250- 1264ق) فرمانی مبنی بر اجازه فعالیتهای تبلیغی مذهبی و تأسیس مدارس جدید اخذ کند. این فرمان موقعیت هیأت مذهبی آمریکایی را در ایران ارتقا داد؛ تا جایی که طی یکی دو سال بعد، رقم مدارس احداثی این هیأت در ارومیه و روستاهای اطراف آن بهحدود 40 مورد افزایش یافت و در همان حال، هیأت با اعتماد به نفس بیشتری وظایف ترویج مذهبی خود را گسترش داد (الدر، 1333: 4 و 11 و 32) (رضازادهملک، 1350: 55).
بهرغم دعاوی انسانی و اخلاقی هیأت میسیونری آمریکایی، برخورد آنها با مخاطبان ایرانی با غرور همراه بود و مقاومت مسلمانان منطقه با اقدامهای ترویجی این مبلغان دینی، موجبات خشم و رنجش آنان را فراهم میساخت و موجب میشد با زبان تحقیر و اهانت از سرسختی مسلمان منطقه سخن به میان بیاورند. بنابر نوشته جیمز بیل که تحقیقاتش بر اسناد دست اول هیأتهای مذهبی مذکور استوار است: «نخستین هیأتهای آمریکایی به همنوعان ایرانی خود به دیده تحقیر مینگریستند و به آرامی در بین خود برای دستیابی به هدف نهاییشان نقشه طرح میکردند. این هدف نهایی آنچنان که بیل میگوید «تغییر دین» بود. با وجود این، رفتار آنها نسبت به اکثریت مسلمان اهانتآمیز و فرمانروایانه بود. حتی کشیش جاستین پرکینز که مردی متعهد و متشخص بود و خود را با زندگی روزمره و آداب و رسوم آشوریهای نسطوری که در میانشان میزیست کاملاً وفق داده بود، از کسانی که «محمدیان وحشی» مینامید، منزجر بود. بهعقیده پرکینز: «پیروان محمد مغرور و انحصارطلب و فاسد و انتقامجو و خونخوار و در شرف نابودی هستند... و آنان به کوهی از یخ قطبی میمانند که از اصل خود گسسته است و به آرامی بهسوی منطقه مساعدتری روان میباشد. پیروی از محمد در میان روشنایی و گرمای تمدن و مسیحیت که در اطرافش پراکندهاند به آرامی و در سکوت رو بهذوب شدن میرود» (بیل، 1371: 22) (واعظی، 1379: 53- 55).
تحت چنین شرایطی بود که در سال 1257ق تلاشها برای برقراری روابط سیاسی میان ایران و آمریکا به نتیجه رسید. در آن سال میرزااحمدخان خویی مصلحتگذار و نماینده مقیم ایران در استانبول و جورج مارش وزیرمختار آمریکا در دربار عثمانی گفتوگوهایی را انجام دادند که حاصل آن عقد قراردادی به منظور ایجاد روابط سیاسی بود (موجانی، 1375: 6). چند سال بعد و در برهه کوتاه صدارت میرزاتقیخان امیرنظام در اوایل دوران سلطنت ناصرالدینشاه، مذاکرات فیمابین از طریق نمایندگان سیاسی دو کشور در استانبول ادامه یافت و با نظر مساعد زاکری تیلور رئیسجمهور وقت آمریکا، عهدنامه مودت و کشتیرانی میان دو کشور به امضا رسید. اما وقتی مدت کوتاهی بعد میرزاتقیخان عزل شد، به دلیل فشارهایی که از ناحیه انگلیسیها وجود داشت، عهدنامه مبادله نشد. چند سال بعد هنگامی که به دلیل بحران هرات روابط ایران با انگلیسیها به تیرگی گرایید، حکومت ایران با هدف جلب یاری دولت آمریکا، از طریق سفارت ایران در استانبول دور جدیدی از مذاکره با سفیر آمریکا در عثمانی را آغاز کرد. اگرچه دولت آمریکا از خواسته حکومت ایران مبنی بر حمایت کشتیهای جنگی آن کشور از سفاین تجاری ایران در خلیج فارس و جلوگیری از تعرضات نظامی انگلیسیها و عثمانیها به بنادر جنوبی ایران اجتناب کرد، با اینحال، عهدنامه فیمابین که طی آن حق قضاوت کنسولی هم برای اتباع آمریکا در ایران در نظر گرفته شده بود، در 13 دسامبر 1856/ 16 ربیعالثانی 1273 امضا و شش ماه بعد مبادله شد (سنجر، 1368: 18).
مخالفت روسیه و انگلستان از مهمترین دلایلی بود که، بهرغم ابراز تمایل حکومت قاجار، دولت آمریکا را از گسترش روابط با ایران مانع میشد. بدینترتیب در «طی قرن نوزدهم» که «بریتانیا و روسیه در ایران دست به کار توطئه بودهاند و هر یک با حسادت خاصی در صدد کشاندن ایران در حوزه تحت نفوذ خود بودند»، به ناگزیر «آمریکاییان با در پیش گرفتن روش سیاسی کنارهجویی و اجتناب از درگیری، با احتیاط تمام از ورود بهچنین درگیری اروپاییای پرهیز میکردند.» به همین دلیل، اگرچه در سال 1851 بین دو کشور ایران و آمریکا تماس رسمی برقرار شد و در سالهای 1851 و 1856 قراردادهای کمارزشی بسته شد ولی تا سال 1883 بین دو کشور نماینده دیپلماتیک رد و بدل نشد (بیل، 1371: 23).
4. در مسیر روابط سیاسی
بهرغم آنچه که گفته میشود تا اواخر قرن نوزدهم دولتمردان آمریکایی با رعایت دکترین مونرو علاقه نداشتند با به جان خریدن ریسک رقابت و مخالفت دو کشور روسیه و انگلیس، درگیر گرفتاریهایی شوند که سود چندانی برای آنها نداشت؛ برخی مورخان روسی که آثارشان را در دوران جنگ سرد تألیف کردهاند، نقش دکترین مونرو در جلوگیری از تلاشهای توسعهطلبانه در شرق و از جمله ایران را قابل اعتنا ارزیابی نمیکنند. به باور آنها آمریکاییان از همان هنگامی که هیأتهای مذهبی خود را راهی ایران کردند، مستقیم و غیرمستقیم اهدافی سلطهجویانه را دنبال میکردند. از جمله گ. ل. بوندارفسکی در این باره چنین نوشته است: «[بهدلیل] مخالفت شدید رقبای انگلیسی، [آمریکاییها] تصمیم گرفتند مبارزه خود را برای نفوذ در ایران موقتاً به کمک مدارس دینی مسیحی و وسایل دیگر انجام دهند... آنها به بهانه فعالیت مذهبی و تشکیل مدرسه و خدمات پزشکی به سود آمریکا در میان مردم تبلیغات میکردند و اطلاعات گوناگونی به دست میآوردند که در ماهیت امر جاسوسی بود. چنین بود سرآغاز تعرض فرهنگی آمریکاییان در ایران. فعالیت مبلغان دینی مسیحی شرایط لازم را برای نفوذ سیاسی آمریکا در ایران فراهم ساخت. در 13 دسامبر سال 1856 قراردادی در باره دوستی و بازرگانی میان آمریکا و ایران به امضا رسید که امتیازهای فراوانی برای بازرگانان و کارفرمایان آمریکایی در بر داشت» (بوندارفسکی، 1358: 10).
به هر ترتیب، کنگره آمریکا در 4 اوت 1882/ 20 رمضان 1299 قانون تأسیس سفارت در ایران را تصویب کرد و مدتی بعد به امضای رئیسجمهور وقت آن، چستلر آلن تور رسید (رضازادهملک،1350: 118). حدود هفت ماه بعد و در 13 ربیعالثانی 1300، کشیشی مسیحی به نام هنری جساب که حوزه مأموریت و تبلیغ آن در سوریه بود نامزد نمایندگی سیاسی آمریکا در تهران شد. جساب که از نخستین نظریهپردازان صهیونیسم مسیحی بود از پذیرش آن امتناع ورزید و ترجیح داد همچنان در منطقه شامات بماند. از این رو، دولت آمریکا شخص دیگری را به نام اس. ج. و. بنجامین بهعنوان نخستین وزیر مقیم راهی تهران کرد (موجانی، 1375: 10).
بنجامین بعد از پایان مأموریت دوسالهاش، در 18 مارس 1885، تهران را ترک کرد. جانشین او، فردریک هامپدن وینستون بود که قبل از پایان رسمی مأموریتاش از سمت خود کنارهگیری کرد. در همان سال تیگرانز ملکم بهعنوان کنسول آمریکا در بوشهر منصوب شد، که نشانهای از گسترش روابط فیمابین بود (یسلسون، 1368: 68). در 22 شوال 1303/ 23 ژوئیه 1886 هم ادوارد اسپنسر پرات بهعنوان وزیر مقیم آمریکا در ایران منصوب شد. طی همان سال، ناصرالدینشاه امتیاز حفر چاه آرتزین در ایران را به دکتر تورنس از اتباع آمریکا واگذار کرد (موجانی، 1384: 64). ضمن اینکه، فرانسیس کلرک، دیگر شهروند آمریکایی هم در سال 1306 امتیاز شصت ساله ساخت کارخانه برق در تهران را به دست آورد (یسلسون، 1368: 76).
در 17 رجب 1308/ اول اکتبر 1890 بعد از حدود 5 سال دولت آمریکا تراکستون بیل وزیر مقیم جدید خود را جایگزین اسپنسر پرات کرد. بیل در3 محرم 1310 جای خود را در این مقام به واتسون اسپری سپرد. الکساندر مکدونالد وزیر مقیم بعدی آمریکا در ایران، در 10 ربیعالاول 1311 کار خود را در تهران آغاز کرد. در همین برهه بود که بیمارستان آمریکاییها با ریاست دکتر ج. ک. ویشارد در تهران گشایش یافت (الدر، 1333: 43). مکدونالد بعد از حدود 4 سال، در 10 صفر 1315، در مقام وزارت مقیم در تهران جای خود را به آرتور هاردی داد. اما دوره مأموریت سیاسی او در تهران کوتاه شد و هربرت باون در 22 ذیحجه 1316 در سمت وزیر مقیم آمریکا قرار گرفت. در همین سال 1316ق سطح روابط سیاسی ایران و آمریکا ارتقا پیدا کرد و نمایندگان سیاسی طرفین مقام وزیرمختاری یافتند. ساموئل جردن و همسرش هم در همین برهه برای اداره آموزشگاه آمریکایی تهران وارد ایران شدند (رضازادهملک، 1350: 69).
بوندارفسکی مورخ روسی، درباره تلاشهای بهطور عمده خلافقاعده و مداخلهجویانه نمایندگان سیاسی آمریکا در تهران در راستای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی آن کشور در ایران، که بهگفته او با تحقیر جامعه ایرانی همراه بود، چنین نوشته است: «نخستین سفیر آمریکا در ایران بنجامین بود که بلافاصله پس از ورود بهشرکت فعال در مبارزات سیاسی داخل ایران پرداخت و با سران عشایر کرد تماس برقرار کرد. بنجامین که در تهران از رفتار بیشائبه آمریکا با ایرانیان دم میزد خود رفتاری بسیار پرتکبر و سراپا تحقیر نسبت به ایرانیان و فرهنگ باستانی آنان داشت. بهطوری که اسناد بایگانی گواهی میدهند بنجامین در یکی از نخستین گزارشهای خود بهوزارت خارجه آمریکا ایرانیان را مردمی خودفروش و سراپا متعصب نامیده بود. جانشین او وینستون با تب و تاب تمام کوشید تا از ناصرالدینشاه اجازه بگیرد که امتیاز احداث راه آهنی از تهران تا بوشهر که کنسولگری آمریکا در سال 1884 آنجا گشایش یافته بود به سرمایهداران آمریکایی واگذار شود. ولی رقبای انگلیسی فاش کردند که وینستون برای تحصیل این امتیاز به عدهای از مقامهای ایرانی رشوه داده است. در نتیجه این رسوایی وینستون مجبور شد کشور را ترک کند. پرات سفیر بعدی آمریکا به نوبه خود کوشید تا نخستین امتیاز استخراج نفت بخش جنوب غربی ایران را از شاه کسب کند. او ناصرالدینشاه را متقاعد ساخت تا یک پیام سری خطاب به رئیسجمهوری آمریکا را که متن آن توسط خود سفیر تهیه شده بود امضا کند. این پیام علاوه بر تقاضای کمک به سرمایهداری آمریکا در ایران، حاوی دعوت کمک به نجات ایران از چنگ انگلیس و روسیه نیز بود» (بوندارفسکی، 1358: 10- 11). بوندارفسکی نیز به این اشاره میکند که علت تعویق روابط سیاسی ایالات متحده با ایران برای چندین دهه مخالفتهای جدی دستگاه دیپلماسی انگلیس بوده است.
از سوی دیگر، در همان سالها بهرغم مخالفتهایی که، در برخی مناطق کشور، از سوی مردم با فعالیتهای ترویجی میسیون مذهبی صورت میگرفت، تحت حمایت حکومت، فعالیتهای دینی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی هیأت میسیونری آمریکا در ایران بیش از پیش افزایش یافت (الدر، 1333: صص 36 و 48 و 66). تا جایی که طی دهسال پایانی دوران سلطنت ناصرالدینشاه شاهد گسترش بیسابقه فعالیتهای میسیون مذهبی آمریکایی در ایران هستیم (الدر، 1333: 40- 41 و 55 و 94).
سفارت ایران در واشنگتن با حدود 5 سال تأخیر از هنگامی که نخستین وزیر مقیم آمریکا، بنجامین وارد تهران شده بود، در سال 1305ق گشایش یافت. حاجیحسینقلیخان معتمدالوزراء (صدرالسلطنه) فرزند میرزاآقاخان نوری، که بعدها لقب حاجیواشنگتن از ناصرالدینشاه دریافت کرد، نخستین نماینده سیاسی و وزیر مقیم ایران در واشنگتن بود (یسلسون، 1368: 79). مأموریت صدرالسلطنه در واشنگتن حدود 10 سال بهطول انجامید. میرزااسحاقخان مفخمالدوله همزمان با ارتقاء سطح روابط سیاسی ایران و آمریکا، در سال 1316ق، با سمت وزیرمختار جانشین صدرالسلطنه شد (موجانی، 1384: 21). حدود 8 سال بعد و در 1322ق میرزامرتضیخان ممتازالملک وزیرمختار ایران در واشنگتن شد. میرزاعلیقلیخان کاشینبیلالدوله فرزند عبدالرحیم کلانتر در 15 ربیعالاول 1328 جانشین ممتازالملک در سمت وزیرمختار ی ایران در واشنگتن شد، که چندی قبل سفارت ایران در آن شهر را رها کرده و به سلک هواداران محمدعلیمیرزای مخلوع در اروپا پیوسته بود. اما در سفارت آمریکا در تهران، لوید گریسکم در 29 صفر 1319 جانشین هربرت باون شد. ریچموند پیرسون وزیرمختار بعدی هم در 16 رمضان 1320 اداره سفارت آمریکا در تهران را برعهده گرفت. مأموریت پیرسون در تهران حدود 5 سال طول کشید و او در 22 جمادیالاول 1325، که کمی کمتر از یک سال از پیروزی انقلاب مشروطیت ایران سپری میشد، جای خود را به جان جکسون داد. مأموریت جکسون، که در برهه بحرانی سالهای نخست بعد از پیروزی مشروطه بود، تا 9 ذیحجه 1327 ادامه پیدا کرد. جکسون یکسال پایانی دوره اول مشروطیت، تمام برهه موسوم به استبداد صغیر (23 جمادیالاول 1326- 27 جمادیالثانی 1327) و 6 ماه از دوران دوم مشروطیت را وزیرمختار آمریکا در تهران بود (طیرانی، 1379) (کرباسچی، 1380).
5. مواجهه آمریکا با جنبش مشروطه
در آستانه پیروزی مشروطه، تئودور روزولت از حزب جمهوریخواه رئیسجمهور آمریکا بود. هنگامی که ویلیام مککینلی بیست و پنجمین رئیسجمهور آمریکا در 14 سپتامبر 1901 ترور شد، روزولت که معاونت او را عهدهدار بود، بلافاصله بهعنوان رئیسجمهور جدید کار خود را آغاز کرد. روزولت در دور آتی انتخابات ریاستجمهوری هم بر رقیب خود از حزب دموکرات پیروز شد و بدینترتیب از 14 سپتامبر 1901 تا 4 مارس 1909 1327 رئیسجمهور آمریکا بود. پایان دوران ریاستجمهوری روزولت از حزب جمهوریخواه، مقارن با برهه موسوم به استبداد صغیر (23 جمادیالاول 1326- 27 جمادیالثانی 1327) در ایران بود. بوندارفسکی بر این باور است که در دوران ریاستجمهوری او تلاشهای آمریکا برای گسترش نفوذ خود در ایران بیش از پیش شدت گرفت: «در آغاز قرن بیستم هنگامی که تئودور روزولت ریاستجمهوری آمریکا را برعهده داشت تلاش آمریکا برای گسترش نفوذ خود در ایران بیش از پیش شدت پذیرفت. مبلغان دینی مسیحی و دیپلماتها، بازرگانان و سرمایهداران، مهندسان و نفتخواران آمریکایی فعالیت خود را تشدید کردند» (بوندارفسکی، 1358: 11).
ویلیام هووارت تافت (تفت) بیست و هفتمین رئیسجمهور آمریکا باز هم از حزب جمهوریخواه، که در رقابت با روزولت توانسته بود، نظر مساعد حزب متبوعش را به سوی خود جلب کند، تنها برای یک دوره و از 4 مارس 1909 تا 4 مارس 1913/ 12 رجب 1327 تا 26 ربیعالاول 1331 در آن مقام باقی بود. بعد از تافت، توماس وودرو ویلسون از حزب دموکرات، دو دوره پیاپی و تا 4 مارس 1921/ 24 جمادیالثانی 1339 رئیسجمهور آمریکا بود. بدینترتیب در تمام دوران مشروطه رؤسای جمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه بودند؛ اگرچه قراینی وجود داشت که نشان میداد، آمریکاییان در روندی تدریجی ولی مداوم در حال فاصلهگرفتن از سیاستهای انزواگرانه پیشین هستند، اما، در آن هنگام، علیالظاهر، هنوز دکترین دیرپای موسوم به مونرو مبنای سیاست خارجی و بینالمللی دولت آمریکا را تشکیل میداد. با این توضیح که، ورود دیرهنگام ولی بستعیینکننده آمریکا به جنگ جهانی اول در سال 1917م عملاً به معنای پایان دوران علیالظاهر انزواگرایی آمریکا بر مبنای دکترین مونرو بود.
اما در سالهای منتهی به مشروطه و چند سالی بعد از آن، افراد زیر بهعنوان وزیرمختار در رأس سفارت آمریکا در تهران قرار گرفتند: ریچموند پیرسون که در 16 رمضان 1320 در این سمت جانشین لوید گریسکم شده بود (رضازادهملک، 1350: 217). در 22 جمادیالاول 1325 جای خود را به جان جکسون سپرد. جکسون تا 9 ذیحجه 1327 وزیرمختار آمریکا در تهران باقی ماند. بعد از او، چارلز راسل پست وزارت مختاری آمریکا در تهران را برعهده گرفت. وزیرمختار بعدی آمریکا، جان کالدول در 14 رجب 1332 کار خود را در تهران آغاز کرد (طیرانی، 1379) (کرباسچی، 1380).
در جریان تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایران در برهه مشروطیت، سیاست رسمی دولت آمریکا از تظاهر به اعلام بیطرفی تا طرد و بیاعتبار شمردن دستاوردهای سیاسی و فرهنگی مشروطه ایران در نوسان بود. علاوه بر نگرانی از مخالفتهای روسیه و انگلستان، که طی چند دهه گذشته نشان داده بودند علاقمند بهحضور پررنگ آمریکاییها در ایران نیستند، برخلاف آنچه در برخی منابع ذکر شده است، حضور و تداوم دیرپای هیأتهای مذهبی آمریکایی در ایران که گستره وسیعی از ترویج مسیحیت تا امور بهداشتی و آموزش را در برمیگرفت، نتوانسته بود نظر مساعد اکثریت بزرگی از مردم مسلمان ایران را به سوی خود جلب کند، که نسبت به نیات و تبعات ادامه تبلیغات دینی و فرهنگی آمریکاییان در جامعه ایرانی به دیده تردید مینگریستند و بارها هم برخوردهای قهرآمیز و تندی میان طرفین در برخی شهرها و مناطق کشور بهوقوع پیوسته بود؛ ضمن این که، همین مقاومت فرهنگی و دینی مردم مسلمان ایران، تا حد زیادی بسیاری از مبلغان مذهبی را نسبت به جامعه ایرانی بهواکنشهایی توهینآمیز ناشی از عصبانیت و نومیدی سوق داده بود (بیل، 1371: 22).
هنگامی که جنبش مشروطه تکوین یافت و به پیروزی رسید، هیأتهای مذهبی و نمایندگان سیاسی آمریکا هیچکدام به درک عمیقی از آن پدیده نرسیدند. واکنشهای متفاوت و گاه متضاد دولت و نیز هیأتها و نمایندگان سیاسی، فرهنگی و مذهبی آمریکا در ایران، نسبت به مشروطیت، علاوه بر تأثیری که از فضای بینالمللی ناشی میشد، تا حد زیادی هم در آن سردرگمی ریشه داشت. در آن میان حضور سلطهجویانه دو کشور انگلستان و روسیه آمریکاییان را، ولو آنکه علاقمند بودند نقش پررنگتری در حیات سیاسی و اقتصادی ایران ایفا کنند، ناگزیر در حاشیه قرار داده بود (رضازادهملک، 1350: 226-225).
آبراهام یسلسون مورخ آمریکایی که تحقیقاتش مبتنی بر اسناد وزارت امور خارجه آن کشور است، سیاست دولت آمریکا در قبال مشروطه را ترکیب نامتجانسی از ادعای بیطرفی تا برخوردهای تبعیضآمیز، سودجویانه، حقارتآمیز و بیاعتنایی به احساسات و دستاوردهای سیاسی و مدنی مردم ایران ارزیابی میکند. او مینویسد: «این حوادث تنها زمانی برای رهبری واشنگتن حائز اهمیت بودند که مشکلات سیاسی را در زمینههایی چون پناه دادن به افراد، به رسمیت شناختن حکومتها، عدم مداخله و تهدید زندگی و اموال آمریکاییان بهوجود میآوردند و این آخرین مورد مهمترین مسألهای بود که بیشتر مورد توجه آمریکا قرار داشت. اما به هر صورت اهمیت قابل ملاحظهای در حفظ بیطرفی وزارت خارجه آمریکا در قبال انقلاب دموکراتیکی که نظام استبدادی قدیمی را سرنگون کرده بود، وجود داشت. واشنگتن مجدانه از پذیرفتن هر نوع پیشنهادی حتی به صورت حمایت اخلاقی از مشروطهطلبان خودداری کرد. این روش با سیاست خارجی جدید و فعالی که پرزیدنت مکینلی در دومین خطابه سالانه خود ایراد کرد و بارها توسط پرزیدنت روزولت تکرار شد مطابق نبود. حکومت آمریکا در گذشته نشان داده بود که به مداخله در امور ملل دور علاقهای ندارد ولی نشانههایی بهچشم میخورد که حاکی از همدردی با جنبشهای دموکراتیک ملی در یونان، فرانسه، مجارستان و ایرلند بود. دکستر پرکینز این تناقض آشکار را چنین توضیح داد: «مردم آمریکا در قرن نوزدهم مطمئناً تناقضی بین جدایی سیاسی از ملل دیگر و اظهار همدردی با مللی که از ظلم و نقض اصول دموکراسی توسط رهبرانشان رنج میبردند، نمیدیدند» (یسلسون، 1368: 132).
ریچموند پیرسون وزیرمختار آمریکا در تهران، بهرغم آنکه، طی دو سه ساله نخست حضور خود در ایران، شأن سیاسی و اجتماعی قابل توجهی برای مردم ایران قائل نبود و جامعه ایرانی را در مجموع بیش از آنی فقیر و بیسواد ارزیابی میکرد که در آیندهای قابل پیشبینی بتوانند، بهزعم او، به اوضاع فلاکتبار سیاسی و اجتماعی جاری و ساری در کشور تأثیری بگذارند، و این نگرشهای خود را هم طی گزارشهایی برای مقامهای دولت متبوعش در واشنگتن ارسال میکرد؛ اما هنگامی که تحولات سیاسی و اجتماعی ایران طی سالهای 1323-1324 آشکارا حکومت را بهعقبنشینی واداشت، در لحن و نگرش او در این باره تغییری محسوس بهوجود آمده و با امیدواری بیشتری از احتمال موفقیت جنبش مشروطهخواهی ایرانیان سخن به میان آورد. او طی یکی از گزارشهای خود خطاب بهوزارت امور خارجه آمریکا نوشت: «ادامه مبارزات فعلی طبعاً علاقه و همدردی شیفتگان را در سراسر جهان جلب خواهد کرد» (یسلسون، 1368: 226). زمانی هم که با صدور فرمان مشروطیت، گام استواری برای برقراری نظام مشروطه در ایران برداشته شد و مدتی بعد نخستین مجلس شورای ملی در تهران گشایش یافت، پیرسون در گزارش دیگری که خطاب بهوزارت خارجه دولت متبوع خود ارسال کرد، اظهار امیدواری کرد: «چه بسا فریاد «زنده باد آزادی ملت ما» که از کشور کهنسال ایران برخاسته در سراسر دنیا طنینانداز شود» (یسلسون، 1368: 226). ریچموند پیرسون در نامهای که در آستانه پیروزی مشروطه برای وزارت امور خارجه ایران ارسال کرد، نوشت: «از کثرت اتحاد و یگانگی بین دولتین قویشوکتین و پاس دوستی کامله دایماً برومندی نهاد شوکت و عظمت و اجلال دول و ملل علیه ایران را از خداوند متعال خواهان بوده و بسیار ممنون و محظوظ میباشم که از کماهی مراتب مدلول و مشروحات فرمان مهرلمعالی مبارک و دستخط آفتاب نقط در ترتیب قانون نظامنامه و تشکیل انجمن معدلتگستری و مطالب [یک کلمه ناخوانا] عنایت ملل از خاکپای مبارک و جواب عنایت و مرحمت به این نسبت به آنها خاطر دوستار را قرین استحضار فرمایند و در این موقع نیز از پذیرایی، تجدید ارادت قلبی و احترامات فایقه متشکرم میسازند» (موجانی، 1375: 155).(اسناد وزات امور خارجه ج. ا. ایران، کارتن 21، دوسیه 1/2)
آبراهام یسلسون، نظر مساعد ریچموند پیرسون نسبت به مشروطه را بیش از آنکه به تبع سیاست کلی دولت آمریکا بداند، ناشی از علایق شخصی او ارزیابی میکند. به نظر یسلسون مقامهای واشنگتن تمایل نداشتند نماینده سیاسی آن کشور در تهران تا آن اندازه بیپروا نسبت به انقلاب ایران ابراز علاقه کند. دولت آمریکا خواستار تقویت موقعیت اتباع و منافع خود در ایران بود؛ ولو در نظامی غیردموکراتیک و استبدادگرا. بنابر نوشته آبراهام یسلسون: «رؤسای پیرسون مطمئناً نظری منطقیتر و عاری از احساسات عاطفی نسبت بهحوادث ایران داشتند. گزارشهای جان تایلر که از مدتی قبل از قیام 1891 علیه امتیاز انحصاری توتون و تنباکو بهطور مداوم در تهران اقامت داشت بیشتر باب میل وزارت خارجه آمریکا بود. چرا که بیشتر در رابطه با مسائل مورد توجه واشینگتن نوشته شده بود. تایلر گزارش داد به دلیل آنکه خارجیها کردار بلندپروازیهای سیاسی مشروطهخواهان هستند مجلس شورای ملی به آنها با دیده دوستی مینگرد و افزود که میسیونرها شکایتی از حکومت جدید ناشی از مشروطه ندارند و دموکراتها مصمم به ادامه روابط دوستانه با آنها هستند. این گزارشها بهحدی موجب تسکین وزارت خارجه آمریکا شد که وزارت اعلام کرد زندگی و اموال آمریکاییان از امنیت نسبی برخوردار شده است (یسلسون، 1368: 133- 134). بدینترتیب، حمایتهای شخص وزیرمختار (ریچموند پیرسون) از مشروطه، از پشتوانه حمایت دولت آمریکا برخوردار نشد. چه بسا مورد سرزنش قرار گرفت که واقعگرایی و منطق سیاسی را در کشوری که از منظر دولت آمریکا هنوز از توسعه سیاسی و اجتماعی بسندهای برخوردار نشده است، از نظر دور داشته است (موجانی، 1384: 27- 28).
جان جکسون که حدود یازده ماه بعد از پیروزی مشروطه و در 22 جمادیالاول 1325 بهعنوان وزیرمختار جدید جانشین ریچموند پیرسون شد، آشکارا با نهضت آزادیخواهی و مشروطه ایران سر ناسازگاری داشت. جکسون که احتمالاً رویکردش نسبت به انقلاب ایران بیش از پیرسون مورد علاقه دولت متبوعش در واشنگتن بود، برای نظام پارلمانی جدیدالتأسیس در ایران شأنی قائل نبود. او بهصراحت ناآگاهی عمومی و عدم توسعه سیاسی و اجتماعی در ایران را مهمترین دلیلی ارزیابی میکرد، که بهزعم او کلیت مشروطیت و تشکیل نظام پارلمانی در ایران را بیاعتبار میساخت. جکسون که از نزدیک شاهد گسترش بحران در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران بود، تداوم حکومت مشروطه را موجب افزایش هرج و مرج داخلی از یکسو و از میان رفتن استقلال کشور (بهدلیل افزایش دخالتهای خارجی) ارزیابی میکرد (رضازادهملک، 1350: 226).
در شرایطی که نظام مشروطه ایران در ماههای میانی دومین سال حیات خود، با مشکلات سیاسی- امنیتی، اجتماعی و اقتصادی روبهرو شده و در همان حال، اختلافهای مجلس و دربار بیش از پیش آشکار میشد، جکسون در گزارشی که برای وزارت امور خارجه دولت متبوعش در واشنگتن ارسال کرد، نهضت مشروطهطلبی و آزادیخواهی ایران را بهشرح زیر به سخره گرفت: «در مورد وضع فعلی ایران یاوه از این بالاتر نیست که از وجود یک روح ملی صحبت به میان آید و یا آنکه گفته شود ملتی به منظور رفرم دموکراتیک از روی فهم و بصیرت و با حفظ نظم و آرامش قیام کرده و دست به انقلاب عمومی زده است. زیرا در ایران هنوز روح ملی وجود ندارد و قیام هم نه از روی تشخیص و ادراک بوده و نه جنبه عمومی داشته و نه در جریان آن مراعات نظم شده است» (رضازادهملک، 1350: 227-226).
دولت آمریکا هم کمابیش چنین نگرشی نسبت به تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایران داشت و به دستاویز رعایت اصل بیطرفی (در منازعه میان مشروطهخواهان و مخالفان مشروطه) نمایندگان و مأموران سیاسی و دیگر اتباع خود در ایران را به تبعیت از نظم مستقر فرا میخواند. چنانکه وقتی در بحبوحه گسترش بحران و ناامنی ناشی از مقابله مشروطهخواهان با عوامل حکومتی مورد حمایت محمدعلیشاه در تبریز، کنسول وقت آمریکا در آن شهر، به نزد کمیته انقلابی مشروطهخواهان (که اداره شهر را در دست گرفته بود) شکایت برد که یکی از مستخدمینش از سوی برخی انقلابیون مورد تعرض قرار گرفته است؛ وزارت خارجه آمریکا، کنسول را به خاطر رجوع به مشروطهخواهان مورد سرزنش قرار داده و هشدار داد: «بهشما گوشزد میشود که از مکاتبه مستقیم با هر گونه کمیته انقلابی خودداری کنید، مگر آن که اوضاع طوری هرج و مرج و موضوع به اندازهای مهم و فوری باشد که هیچگونه تأخیری را به منظور کسب دستور این وزارتخانه جایز نشمارید» (رضازادهملک، 1350: 227).
دولت آمریکا در به اصطلاح رعایت اصل بیطرفی و در واقع ناچیز شمردن و بیاعتنایی به مبارزهای که ملت ایران طی چند ساله اخیر در راستای تأمین حقوق سیاسی و اجتماعی خود با استبدادگرایان داخلی و مداخلهجویان خارجی در پیش گرفته بود، هنگامی که به تبع گسترش بحران محمدعلیشاه بر دامنه فشارهای خود بر مجلس و مشروطهخواهان افزود (که البته در این روند نقش مشروطهخواهان تندرو هم کم نبود)، بهوزیرمختار خود، جکسون، در تهران که در این باره رایزنی کرده بود، سخت انذار داد، به هیچ عنوان از مشروطهخواهان، که در مواجهه با محمدعلیشاه مغلوب شدهاند، حمایت نکند و کماکان قدرت مستقر در پایتخت را به رسمیت بشناسد. وزارت خارجه آمریکا در این باره به جکسون یادآور شده بود: «دولت آمریکا نمیتواند جنبشهای مخرب و هرج و مرجطلبانه را مورد بررسی و شناسایی قرار دهد مگر آنکه رهبران این نهضتها [مقصود مشروطهخواهان است] عملاً قدرت را در دست گرفته و چرخهای حکومت را با جلب رضایت ملت بهگردش در آورند و قادر به انجام تعهدات بینالمللی خود باشند. بنابراین شما نه با توصیه و نه به هیچ وسیله دیگر در این امر دخالت نکنید» (رضازادهملک، 1350: 227).
آبراهام یسلسون درباره مواضع غیردوستانه و خصمانه دولت آمریکا و نماینده سیاسیاش در تهران، جان جکسون، نسبت به مشروطه ایران در تحت لوای رندانه سیاست بیطرفی و عدم مداخله، چنین نوشته است: «جان جکسون جانشین پیرسون نظر دیگری داشت. او نسبت به مشروطیت دائماً نظر خصمانهای ابراز میکرد و احساس میکرد که مجلس قادر به کنترل حکومت نیست و معتقد بود که کشمکش میان سلطنت و مجلس منجر به بروز هرج و مرج، مداخله خارجی و محو استقلال سیاسی ایران خواهد شد. جکسون بعد از نخستین تلاش ناموفق محمدعلیشاه برای بستن مجلس شورای ملی به کمک نیروی نظامی، به واشینگتن گزارش داد که حکومتی آنارشیستی بر روی کار است. او مشاهده کرد که سفرای روس و انگلیس در تهران بهشاه نصیحت کردهاند که از مشروطیت حمایت کند و جکسون برای نشان دادن عکسالعمل مناسب در قبال اوضاع جاری ایران خواستار ارسال دستورات جدید شد. واکنش ناگهانی وزارت خارجه آمریکا حاکی از این بود که سیاست آمریکا هنوز ادامه سیاست عدم مداخله است، حتی اگر به بیعلاقگی نسبت بهگسترش مبانی دموکراسی در ایران تعبیر شود. بهرغم این که پارلمان ایران به مدت تقریباً یک سال در تهران برقرار بود روت [وزیر خارجه آمریکا] به جکسون چنین نوشت: این حکومت را تا زمانی که قدرت واقعی بدست نیاورده و با اقتدار و با رضایت مردم به اداره امور کشور نپرداخته و توان اجرای امور بینالمللی را حاصل نکرده نمیتوان به رسمیت شناخت و شما نباید با راهنمایی و یا هیچ روش دیگری مداخله کنید» (یسلسون، 1368: 134).
یسلسون با استناد به اسناد وزارت امور خارجه آمریکا، به پیروی جکسون از سیاست خصمانه دولت آمریکا در قبال انقلاب و نظام نوپای مشروطه ایران، که سخت درگیر مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و نیز مبارزه با مخالفان و دشمنان داخلی و خارجی بود، چنین اشاره میکند: «جکسون با توجه به دستورات رؤسای خود دریافت که باید میسیونرها را که ظاهراً روابط دوستانهای با مشروطهخواهان داشتند از خطر آگاه سازد. او معتقد بود تا زمانی که حکومتی برای حمایت از میسیونرها وجود ندارد نباید هیچ عمل تحریکآمیزی نسبت بهطرفین درگیری انجام گیرد. این مطالب نصیحتی عجولانه بود زیرا در این موقع حکومتی مشروطه با پادشاهی که برای حفظ آن سوگند خورده بود بر سر کار بود و توسط مجلس رهبری میشد. به هر صورت عدم اعتماد جکسون بهحکومت جدید که مطابق سیاست رسمی واشینگتن بود مورد تمجید قرار گرفت. روت وزیر خارجه آمریکا دوری جستن جکسون از مسائل داخلی ایران را به وی تبریک گفت و دوباره گوشزد کرد در صورتی که سفرای دیگر موضع قطعیتری در مقابل حکومت مشروطه اتخاذ کنند از همکاری با آنان خودداری کند. وزارت خارجه آمریکا ضرورتاً در مخالفت سفیرش نسبت به مشروطه هم شرکت نکرد و اصولاً تمایلی برای مداخله به هر شکل که باشد نداشت؛ نه از طریق تشویق ایران برای پیشرفت در جهت سیستم حکومت دموکراسی و نه با حمایت از حکومت سلطنتی مطلقه. نکته قابل ملاحظه و مهم این بود که آمریکا به هیچ وجه قصد نداشت خود را در مسائل ایران درگیر کند» (یسلسون، 1368: 135-134).
بنابراین برخلاف اشتهار نادرستی که پیدا کرده است، سیاست رسمی دولت آمریکا حتی اتخاذ رویهای بیطرفانه نسبت به تلاشهای مشروطهطلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران نبود. بر همین اساس هم بود که وقتی در 23 جمادیالاول 1326 محمدعلیشاه بهحیات نظام مشروطه ایران پایان داد، سیاست رسمی دولت آمریکا همچنان حمایت از حکومت و وضعیت مستقر در کشور بود. سفرا و نمایندگان سیاسی وقت ایران در واشنگتن نه تنها در انتقال دقیق پیام مشروطهخواهی مردم ایران به مقامهای دولت آمریکا ضعیف عمل کردند، در مواردی حتی مواضع مخالف در پیش میگرفتند. از جمله میرزامرتضیخان ممتازالملک، وزیرمختار وقت ایران در واشنگتن (1327-1322ق)، که برادرش میرزاجوادخان سعدالدوله از حامیان محمدعلیشاه بود و در دوره موسوم به استبداد صغیر دوبار وزیر امور خارجه و در اواخر آن دوره هم رئیسالوزراء شد، نظر مساعدی نسبت به مشروطهخواهان که در تقابل با محمدعلیشاه قرار گرفته بودند، نداشت و چهبسا در برهه موسوم به استبداد صغیر اذهان دستگاه دیپلماسی آمریکا در واشنگتن را نسبت به مشروطهخواهان و انقلاب مشروطه مشوب میساخت. کمااینکه به دنبال فتح تهران و تبعید محمدعلیشاه از ایران، ممتازالملک هم سفارت ایران در واشنگتن را رها کرد و به جمع طرفداران شاه مخلوع در اروپا پیوست (موجانی، 1384: 29) (دولتهای ایران از میرزانصراللهخان...، 1378: 15 و 42-36).
حتی هنگامی که در بحبوحه بمباران مجلس توسط لیاخوف روسی و دستگیری و برخورد شدید حکومت محمدعلیشاه با مشروطهخواهان، شماری از رهبران مشروطه از وزیرمختار آمریکا در تهران، جان جکسون، تقاضا کردند حتیالمقدور مانع از تداوم فشار حکومت بر مشروطهخواهان شود (که حتی با خطر مرگ مواجه بودند)، وزیرمختار پیرو دستورالعمل وزارت خارجه دولت متبوع خود، به این خواسته مشروطهخواهان جواب رد داد. بدینترتیب همچنان که اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد: «بعد از آنکه [محمدعلی]شاه در [23] ژوئن 1908 [23 جمادیالاول 1326] شدیدترین ضربه ضدانقلابی خود را وارد کرد و موفق به کشتن بسیاری از رهبران انقلابی شد، جکسون یک بار دیگر موقعیت مناسبی یافت تا [با رد تقاضای کمک به مشروطهخواهان تحت فشار حکومت محمدعلیشاه] رؤسای خود را خشنود کند. زیرا وقتی مشروطهخواهان برای میانجیگری بهوی متوسل شدند تا از کشتار مخالفین شاه که در آن فرصت موقت و مناسب دست به قتلعام بیدلیل آنها زده بود جلوگیری کند، جکسون جواب داد که دستور اکید دارد به هیچ وجه در مسائل داخلی ایران دخالت نکند. الوی ادی به این تلگرام یادداشت زیر را ضمیمه کرد: این مثال خوبی بر کار جکسون است. او از وقتی که به تهران رفته است اثبات کرده که استعداد خوبی برای مقابله با توطئهها در سرزمین دسایس دارد»! (یسلسون، 1368: 136-135).
6. تقبیح مشروطهخواهی باسکرویل؛ کنسولگری تبریز
از جمله رخدادهای دوران مشروطه، قتل هوارد باسکرویل آمریکایی در صف مشروطهخواهان تبریز در مقابله با طرفداران محمدعلیشاه بود. هوارد باسکرویل[3] (10 آوریل 1885- 19 آوریل 1909)، در سال 1907م از دانشگاه پرینستون در آمریکا فارغالتحصیل شد و مدت کوتاهی بعد تقاضای او برای ارائه خدمات آموزشی در تبریز از سوی میسیون مذهبی آمریکا در ایران مورد تأیید قرار گرفت. او در پاییز آن سال، که مقارن با دوران نخست مشروطیت ایران در اوایل سال 1325ق بود، وارد تبریز شده و در مدرسه آمریکایی مموریال به تدریس تاریخ مشغول شد. هنگامی که به دنبال بمباران مجلس شورای ملی توسط لیاخوف روسی، مشروطهخواهان تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان به مقابله برخاستند، باسکرویل متأثر از فضای سیاسی و اجتماعی آن شهر، برخلاف دستور و علایق هیأت میسیونری و نیز مقامهای رسمی سیاسی آمریکا در ایران، به صف انقلابیون پیوسته و در نهایت در 19 آوریل 1909/ 28 ربیعالاول 1327 که مقارن با اواخر دوران موسوم به استبداد صغیر بود، در جریان رویارویی نظامی با مخالفان مشروطه هدف گلوله قرار گرفت و جان باخت. باسکرویل مورد تجلیل مشروطهخواهان قرار گرفت و پیکر او در آرامگاه ارامنه شهر تبریز به خاک سپرده شد (کسروی، 1330: 891- 899).
برخلاف آنچه اشتهار یافته است، حمایت باسکرویل از مشروطه ایران و پیوستن او به مشروطهخواهان تبریز (که تحت رهبری ستارخان و باقرخان با طرفداران محمدعلیشاه میجنگیدند) با مخالفت شدید مقامهای رسمی دولت آمریکا و نیز هیأت میسیونری مذهبی آن کشور در ایران روبهرو شد، که تهدید میکردند اگر در تصمیم خود تجدید نظر نکند، تحت تعقیب قضایی قرار گرفته و حتی حقوق شهروندی و تابعیت سیاسی آمریکایی او لغو خواهد شد؛ اما این تهدیدها هیچ مورد اعتنای باسکرویل واقع نشد. احمد کسروی در این باره چنین نوشته است: «در این میان کونسول آمریکا[4] از کار باسکرویل آگاهی یافته دلگیر شد و یک روز پسین بهنگامی که سربازخانه پر از مردم شده و سردار [ستارخان] و پاره[ای از] نمایندگان انجمن [ایالتی آذربایجان/ تبریز] در آنجا میبودند بسربازخانه آمد و با باسکرویل روبهرو شده باو یادآوری کرد که این در آمدن او بکارهای ایران نافرمانی از قانون آمریکاست و او را شاینده کیفر میگرداند و خواستار شد که به سر آموزگاری خود در مدرسه [مموریال] بازشود. باسکرویل نچندان شوریده دل میبود که پروایی این سخن کند. آشکاره پاسخ داد چون ایرانیان در راه آزادی میکوشند من بایشان پیوستهام و باک از قانون آمریکا نمیدارم. برخی میگویند: پاسپورت خود را در آورده بکونسول باز داد. سردار و نمایندگان انجمن هر کدام بنوبت خود سخنانی سرودند بدینسان که ما از شما بیاندازه خرسندیم ولی نمیخواهیم در راه آزادی ایران زیانی بشما برسد و دوست میداریم شما بجایگاه خود در مدرسه بازشد باسکرویل باین سخنان گوش نداد و از اینهنگام از مدرسه و آمریکاییان بریده یکباره بایرانیان پیوست» (کسروی، 1330: 893).
بدینترتیب، بهرغم آنکه دولت و نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران حضور باسکرویل در اردوی مشروطهخواهان را نکوهش کرده و از آن تبری جستند، با این حال، بهغلط، چنان واکرد شد که گویی آمریکا از انقلاب مشروطه و مشروطهخواهان ایرانی در برابر مخالفان حمایت کرده است (دلدم، 1368: 107) (بیل، 1371: 23- 24).
آبراهام یسلسون محقق آمریکایی هم که نوشتههایش متکی به اسناد وزارت خارجه آمریکاست، درباره تلاشهای ناموفق داتی کنسول آمریکا در تبریز برای منصرف کردن باسکرویل از همراهی با مشروطهخواهان تحت رهبری ستارخان چنین آورده است: «داتی وقتی شنید باسکرویل مجدانه به مشروطهخواهان کمک میکند سعی کرد او را از این کار منصرف کند. داتی در بیست و سوم ژانویه 1909 به باسکرویل نوشت شاید این موضوع یک شوخی است که تو به امور مربوط به مواد منفجره نیروهای ستارخان و ملیگرایان رسیدگی میکنی. کنسول گوشزد کرد که آمریکا کاملاً در این قضیه [در دعوای مشروطهخواهان با نیروهای محمدعلیشاه] بیطرف است و امکان دارد او با اقدامهای خود میسیونرها و دولتش را با خطراتی روبهرو کند. داتی نوشت: من جداً از شما خواهش میکنم که به هیچ وجه خود را در این شورش درگیر نکنید. باسکرویل جواب داد: من علیه هیچ حکومت قانونی اسلحه برنداشتهام و آشکارا برای دفاع از زندگی و اموال آمریکاییان میجنگم و سعی میکنم به مردمی که در مضیقه قرار گرفتهاند و علیه جنایت و بیقانونی و هتک ناموس از خود دفاع میکنند کمک نمایم. هر چند در ملاقاتهای خصوصی داتی بر منع باسکرویل تأکید ورزید ولی معلم جوان تسلیم نشد» (یسلسون، 1368: 146).
اسناد وزارت خارجه آمریکا بیانگر همراهی و همگامی نزدیک هیأت میسیونری آمریکا با سیاست دولت آن کشور در لزوم جلوگیری از حمایت باسکرویل از مشروطهخواهان و بیاعتنایی به دستاوردهای مشروطه است. چنانکه در همین راستا: «وزارت خارجه آمریکا هیأت مرکزی میسیونهای خارجی در نیویورک را تحت فشار قرار داد تا باسکرویل را از ایران فراخواند. وزارت خارجه در نامهاش به هیأت مزبور چنین نوشت: باسکرویل در ردیف انقلابیون ایران قرار گرفته و با این عمل خود منافع آمریکا و میسیون کلیسای پرسبیترین را به مخاطره انداخته است. به هیأت دستور داده شد بدون معطلی باسکرویل را احضار کند و یا او را اخراج کند تا از این طریق از وارد شدن صدمات بیشتر به اعتبار میسیون و پرستیژ حکومت آمریکا جلوگیری بهعمل آید. هیأت مرکزی میسیونها در پاسخ تلگرام بهوزارت خارجه آمریکا اطلاع داد که باسکرویل میسیونر نیست و به میسیونرهای مستقر در ایران دستور داده شده در صورتیکه باسکرویل از مداخله در امور سیاسی دست برندارد او را به آمریکا برگردانند. هیأت میسیونهای خارجی روز بعد در هفتم آوریل [1909] بهواشینگتن اطلاع داد که باسکرویل از سمت خود در مدرسه استعفا کرده است. وقتی بدین ترتیب میسیونرها از مسئولیت در قبال اعمال باسکرویل آسوده شدند، هیأت در پایان گزارش خود مقدسمآبانه و بهطور قاطع چنین نوشت: میسیونرهای ما خودشان را از درگیری در چنین مسائلی کاملاً دور نگه داشتهاند و ما متأسفیم که آموزگاری اینطور گمراه شده است» (یسلسون، 1368: 147).
ارتباط نزدیک هیأت مرکزی میسیونری آمریکا با وزارت خارجه آن کشور، این فرضیه را قوت بیشتری میبخشد که هیأتهای مذهبی آمریکا که از سال 1832م وارد ایران شدند، در طول دوران حضور و فعالیتشان در بخشهای مختلف کشور، میتوانستهاند گزارشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی پرشماری را به آمریکا ارسال دارند که به انحاء گوناگون و برای مقاصد مختلف میتوانست برای دولت آمریکا سودمند افتد. آنچه بود، به دنبال قتل باسکرویل، که انقلابیون از او تجلیل فراوانی کردند «داتی [کنسول آمریکا در تبریز] گزارش داد که سه هزار نفر در مراسم تشییع جنازه وی حضور داشتند و سخنرانان ملیگرا [مشروطهخواهان] بین عقاید باسکرویل و خارجیهای دیگر تفاوت قائل شدند و اظهار داشتند که آنها [خارجیان] دشمن مملکت و بهخصوص جنبش ملیگرایی ایران [انقلاب مشروطه] هستند و کشور را نابود میکنند و بهخصوص میسیونرها و کنسولها را مقصر قلمداد کردند. قربانی شدن باسکرویل در میان ایرانیان برای پرستیژ آمریکا اثر منفی داشت، زیرا دولت آمریکا بهطور رسمی فعالیتهای او را رد کرد» (یسلسون، 1368: 148-147).
اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد، هنگامی که مشروطهخواهان تبریز سخت تحت فشار مخالفان بودند، کنسولگری و نیز میسیون مذهبی آمریکایی در تبریز پیرو دستور دولت متبوع خود از هرگونه کمک به آنها خودداری کردند بدینترتیب: «بکارگیری قاطع [؟] این سیاست از اقدامهای بشردوستانه سفارت آمریکا جلوگیری کرد و بیشتر به اجرای کامل سیاست عدم مداخله اهمیت داده شد تا خدمات بشردوستانه. بارها در تبریز این سیاست عاری از احساس و بیتفاوت پیاده شد و میسیونرهایی که آموزش مذهبی، حس نوع دوستی و کارشان آنها را مؤظف به انجام کمکهای بشردوستانه میکرد خود را با این سیاست در تناقض یافتند» (یسلسون، 1368: 140). از وزارت خارجه آمریکا به کنسول آن کشور در تبریز به صراحت دستور داده شده بود، به هیچ وجه از انقلابیون (ولو آنکه جانشان به خطر افتاده باشد)، حمایت نکند: «کنسولگری نباید در جنبشهای انقلابی به نفع یک طرف و بر علیه طرف دیگر مداخله کند بهخصوص اگر بهعلت چنین اقدامی امنیت کنسولگری بیجهت دچار مخاطره شود» (یسلسون، 1368: 141). در نامه دیگری، و در پاسخ به کنسول که گفته بود در واکنش به اقدامهای طرفداران محمدعلیشاه و مخالفان «بهرهبری رحیمخان دزدی، غارت، جنایت و هتک ناموس به راهانداختهاند» در کنسولگری اجازه پناهندگی به انقلابیون داده شود، وزارت خارجه آمریکا به کنسولگری و میسیون مذهبی آمریکا در تبریز تذکر اکید داده بود: «میسیونرها و شما نباید به هیچ وجه به کسی پناهندگی بدهید» (یسلسون، 1368: 142). و در نامه دیگری به میسیون مذهبی آمریکا تذکر داده شده بود: «بهتر است این نکته به میسیونرها تفهیم شود که به صلاح آنها نیست با طبیعت غیرسیاسی فعالیتشان در انجام کارهایی شرکت کنند [مقصود حمایت از مشروطهخواهان و اعطای پناهندگی به آنان در برابر حملات طرفداران محمدعلیشاه است] که ممکن است بهعنوان اعمالی در جهت ایجاد انواع هیجانات سیاسی تعبیر شود» و این در حالی بود که داتی کنسول وقت آمریکا در تبریز حتی از سوی هیأت مذهبی آمریکایی تحت فشار بود که او را به دلیل تبعیت بیچون و چرا از دستورات وزارت خارجه آمریکا مورد شماتت قرار داده به«داشتن افکار ضدانسانی متهم» میکردند (یسلسون، 1368: 143). اما، وزارت خارجه همچنان بیاعتنا برآنچه بر مشروطهخواهان میگذشت، از طریق وزیرمختار خود در تهران (که تمایل بیشتری به اجرای بیکم و کاست اوامر دولت متبوعش نشان میداد) هم کنسول و هم میسیون مذهبی را از هرگونه کمک به انقلابیون در برابر فجایع مخالفان بر حذر میداشت. حتی هنگامی که «وضع مشروطهخواهان در تبریز بهوخامت گراییده و مخاطرهآمیزتر شد و مرگ در اثر گرسنگی و قتلعام به دست سلطنتطلبان [حامیان محمدعلیشاه] در انتظار مدافعین شهر بود» جکسون «در پیام تندی به میسیونرها تاخت و گفت که آنها از دولت آمریکا انتظار دارند از آمریکاییهایی که در جنگ داخلی ایران شرکت کردهاند دفاع کند در صورتیکه باید آنها را گوشمالی داد» (یسلسون، 1368: 144-143).
در طول دوران تقریباً 11 ماهه محاصره تبریز توسط نیروهای محمدعلیشاه (20 جمادیالثانی 7 ربیعالثانی 1327-1326) دولت آمریکا به هیچ عنوان اجازه نداد کنسولگری و یا هیأت مذهبی آمریکایی در آن شهر کمکی در اختیار مشروطهخواهان محاصره شده تحت رهبری ستارخان قرار دهند و در نهایت هم در یک هماهنگی نزدیک با محمدعلیشاه و دولت انگلستان، بهشرط حمایت و در امان ماندن اتباع و منافع آن کشور در تبریز، از ورود ارتش متجاوز روسیه به تبریز حمایت کرد؛ چه اینکه جان ریدل سفیر وقت آمریکا در سنتپطرزبورگ «بهوزارت خارجه کشور متبوعش اطمینان داد [بود] که قشون روسیه بهطرف تبریز حرکت کرده و از خارجیان مقیم شهر حمایت خواهد کرد. اندکی بعد قشون روسیه وارد شهر شد و [با پناهنده شدن ستارخان و همراهان به کنسولگری عثمانی در تبریز] نظم را برقرار کرد... چند ماه بعد شاه مرتجع سرنگون شد و حکومت مشروطه سلطنتی جانشین آن شد» اما در این میان «بههر حال برای واشنگتن مسأله مهم موفقیت در حفظ سیاست عدم مداخله بود»! (یسلسون، 1368: 145-144) حاصل آنکه، بر مبنای آنچه از اسناد و مدارک موجود بر میآید: «شاهدی وجود ندارد که نشان دهد از مردمی که [در جریان نهضت مشروطهخواهی] علیه سیستمی نابرابر قیام کردند [از سوی دولت آمریکا] حمایتی حتی به صورت اخلاقی بهعمل آمده باشد. اما اندکی تشویق [که حتی همین هم صورت نگرفت] در آن موقعیت میتوانست دولت آمریکا را برای همیشه با خواستههای مردم ایران آشنا کند. تنها کسی که در این مدت اعتبار آمریکا را در پیش ایرانیان بالا برد باسکرویل بود که به خاطر مردم ایران کشته شد [اما] فعالیت او از نظر وزارت خارجه آمریکا اقدام شومی محسوب میشد و همین امر مبنایی برای انتقاد ایرانیان از قدرتهای غربی شد. عمل قهرمانانه باسکرویل سیاست رسمی را شکست و همین مسأله کافی بود که واشینگتن مرد جوان را از خود براند... وزارت خارجه آمریکا بدون توجه به ملاحظات انسان دوستانه و شرایط ویژه میسیونری در تبریز پناه دادن به زنان و کودکان را ممنوع کرد» (یسلسون، 1368: 150-148).
7.بحران شوستر و پایان یک دوره
طی ماههای پایانی سال 1328ق دولت ایران، به هدف سروسامان دادن به امور مالی کشور، طرح استخدام تعدادی از مستشاران مالی از آمریکا را مورد تصویب قرار داد و به دنبال آن وزیر خارجه وقت، حسینقلیخان نواب، از طریق علیقلیخان نبیلالدوله وزیرمختار ایران در واشنگتن موضوع را پیگیری کرد. اگرچه قراین موجود نشان میدهد، دو کشور انگلستان و بهویژه روسیه علاقه چندانی نداشتند خارج از اراده آنها مستشاری ولو مالی از کشوری ثالث به استخدام دولت ایران وارد شود، اما، بعد از مدتها نامهنگاری و رایزنی میان وزارت خارجه آمریکا با مقامهای دستگاه دیپلماسی دو کشور مذکور و اطمینان از این امر که دولت آمریکا در آن میان هیچ هدف سیاسی یا اقتصادی خاصی را دنبال نمیکند، مقدمات استخدام هیأت مستشاری مذکور که ریاست آن برعهده مورگان شوستر قرار گرفت، فراهم شده و هیأت مذکور در 12 جمادیالاول 1329/ 10 مه 1911 وارد تهران شده و تقریباً به سرعت کار خود را آغاز کردند. حضور هیأت مالی آمریکایی در ایران، بهرغم آنکه قرارداد آنها برای سه سال منعقد شده بود، تنها کمی بیش از 8 ماه بهطول انجامید و به دنبال التیماتوم شدید دولت روسیه که بهطور غیرمستقیم از حمایت انگلستان هم برخوردار بود، در 2 محرم 1330/ 22 دسامبر 1911 به مأموریت شوستر و همکاران آمریکایی او در ایران پایان داده شده و هیأت مذکور در 11 ژانویه 1912 ناگزیر ایران را ترک کردند. اقدامهای سریع و پردامنه شوستر در مقام خزانهدار کل، برای ایجاد انضباط مالی در تراز پرداختها و دریافتهای دولتی، که متضمن پایان دادن به مداخلههای بانکهای شاهنشاهی و استقراضی در دخل و خرج کشور و کنترل فائقه و مستقیم دولت ایران بر امور پولی و مالی خود بود، به خودی خود سوءظن دو کشور انگلستان و بالاخص روسیه را علیه آن هیأت برمیانگیخت. شوستر برخلاف نظر روسها مسیو مرنارد بلژیکی مدیر کل گمرکات ایران را که ارتباط نزدیکی هم با روسها داشت، ناگزیر کرده بود از آن پس هر گونه صدور چک و نقل و انتقالات مالی- پولی گمرکات ایران را تنها تحت هدایت او انجام دهد. تأسیس ژاندارمری خزانه بهفرماندهی ماژور استوکس انگلیسی، که مقرر بود مستقیماً تحت هدایت شوستر فعالیت کند، باز هم بر دامنه نگرانی و عصبانیت روسها افزود که به سرعت هم هشدار دادند حضور استوکس در رأس ژاندارمری خزانه را برنمیتابند و اجازه نخواهند داد در بخشهایی از کشور که طبق قرارداد 1907 حوزه نفوذ روسیه شناخته شده است، این نیرو اقدامی انجام دهد. اما، تلاشهای شوستر برای اخذ وامی 5 میلیون دلاری از بانکهای آمریکایی برای دولت ایران بیش از پیش موجبات خشم و نگرانی روسها و البته انگلیسیها را فراهم آورد که نیک دریافته بودند با باز شدن پای بانکداران آمریکایی در ایران انحصار مالی- اعتباری بانکهای متبوعشان (بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی) در ایران با خطر مواجه خواهد شد. همچنان که طرح شوستر برای اخذ وامی دیگر از سندیکای بینالمللی هم به دلیل مخالفت روسها به جایی نرسید. این دو کشور در دوره اول مشروطه ایران و در سالهای 1326-1325 تلاش مشترک دولتهای ایران و آلمان برای اخذ وام از بانکهای آلمانی و تأسیس شعبهای از بانک شرقی آلمان در ایران را ناکام گذارده بودند. بدین ترتیب در حالی که رفتار جسورانه و کمتر محتاطانه شوستر سخت روسها و تا حدی انگلیسیها را نگران کرده بود، هنگامی که شوستر بر آن شد طبق مصوبه دولت ایران اموال و داراییهای شعاعالسلطنه را که به جرم حمایت از محمدعلیمیرزای مخلوع داراییهایش مصادره شده بود، ضبط کند، با مخالفت روسها روبهرو شد که به دروغ مدعی بودند از مدتها قبل اموال و داراییهای شعاعالسلطنه در قبال وام دریافتی، در گرو بانک استقراضی روس میباشد؛ وقتی شوستر، که اقدامهایش از حمایت قاطع دولت و مجلس و تا حدی افکار عمومی کشور هم برخوردار بود، این مدعای روسها را بیاساس دانسته و همچنان بر ضبط داراییهای مذکور اصرار ورزید، روسها بر فشارهای پردامنه خود افزوده و در نهایت موجبات برکناری و اخراج شوستر از ایران را فراهم آوردند (شاهدی، 1381: 723-708).
واقعیت این است که استخدام و ورود هیأت مالی آمریکایی به ایران، از همان آغاز سوءظن روسیه و تا حدی انگلیسیها را برانگیخته بود، که نگران بودند مبادا حضور این هیأت در ایران مقدمهای برای گسترش نفوذ سیاسی، اقتصادی آمریکا در ایران باشد؛ و این در حالی بود که مقامهای دولت آمریکا به انحاء گوناگون کوشیده بودند هر گونه ارتباط معنادار سیاسی و اقتصادی آن کشور با موضوع مأموریت هیأت شوستر را رد کرده و مقامهای دو کشور مذکور را از غیرسیاسی بودن حضور شوستر و هیأت آمریکایی همراه او در ایران مطمئن سازند. اما اقدامهای جسورانه شوستر در کاستن از دخالتهای بیرویه مالی، سیاسی و اقتصادی محافل سیاسی و بانکی دو کشور انگلستان و روسیه در ایران و تلاشهایی که در راستای اخذ وام از بانکهای آمریکایی و نظایر آن انجام داد، بر دامنه نگرانیها و سوءظنهای مقامهای آن دو کشور افزود؛ بالاخص اینکه شایعاتی وجود داشت که نشان میداد شرکتهای نفتی آمریکایی علاقه پیدا کردهاند در سرپلهای نفتی ایران حضور پیدا کنند. حتی گفته میشد شوستر در پس مأموریت ظاهری خود، در واقع در پی تمهید مقدمات حضور شرکتهای نفتی آمریکایی در ایران است (یسلسون، 1368: 185-150). برخی محققان بر این باور هستند که: «در آغاز قرن بیستم ایالات متحده آمریکا علاقه شدیدی نسبت به ایران پیدا کرده بود که تا اندازه قابل توجهی بهواسطه کشف منابع سرشار غنی نفت در جنوب این کشور بود. معذالک این علاقه کمی دیر ابراز شد و نتیجتاً شانسهای موفقیت آن کم بود. با وجود این بازرگانی ایالات متحده با ایران رو به افزایش نهاد. کمی قبل از جنگ جهانی اول اقدام آمریکا [از طریق هیأت شوستر] برای یافتن جای پایی در ایران با مخالفت روس و انگلیس مواجه شد و بهشکست انجامید. آمریکاییها نخستین کوشش خود را برای کنترل مالیه ایران بهوسیله هیأت مورگان شوستر به کار بردند و ظاهراً از پشتیبانی بریتانیا که از اعمال فشار بر روی شریک خود [روسیه] ابایی نداشت برخوردار بودند. لیکن شوستر تحت فشار روسیه و انگلیس مجبور شد هیأت خود را از ایران خارج کند. در آن سالهای خطرناک قبل از جنگ جهانی اول بریتانیا نمیخواست با روسیه قطع رابطه کند» (دلدم، 1368: 112-110).
برخی محققان میان مأموریت دیرپای میسیون مذهبی آمریکا با هیأت شوستر در ایران ارتباطی معنادار پیدا کرده و تصریح میکنند: «امپریالیزم نوپای آمریکا تا آن زمان به منظور ایجاد زمینه توسعهطلبی (از اواسط قرن نوزدهم میلادی) اقدام به اعزام میسیونرهای مذهبی به ایران کرده بود. میسیونرهای مذهبی در اوایل قرن بیستم فعالیت خود را در این کشور توسعه دادند. اطباء و معلمین و میسیونرهای آمریکایی فعالانهتر از قرن نوزدهم نقش جاسوسان و مبلغان امپریالیزم آمریکا را در ایران بازی میکردند. تقاضای دولت ایران از ایالات متحده آمریکا که با صلاحدید بریتانیا در اواخر سال 1910م برای اعزام مستشار مالی به منظور تجدید سازمان مالیه ایران صورت گرفت بهانه مساعدی برای دخالت فعالانهتر آمریکا در امور داخلی ایران پدید آورد» (دلدم، 1368: 114-113). بدینترتیب از مورگان شوستر بهعنوان کسی یاد میشود که مأموریت داشت موجبات گسترش علایق سیاسی، تجاری و اقتصادی آمریکا را در ایران فراهم آورد. چه اینکه ادعا شده است: «مورگان شوستر که در رأس یک هیأت مستشاری آمریکا به ایران آمد با کمپانی نفتی استاندارد اویل [که یک شرکت نفتی آمریکایی بود] مربوط بود. وی مؤظف شد تا شرایط را برای توسعهطلبی اقتصادی و سیاسی امپریالیزم آمریکا در ایران مساعد سازد و در ماه مه سال 1911 به معیت معاونین خود به ایران آمد... حفظ ظاهر بیطرفانه و تظاهر به مردمدوستی و خدمتگزاری و عدم ارتباط ظاهری با سفارتخانههای آمریکا و انگلیس سادهاندیشان را بهحمایت از شوستر و هیأت همراه وی برانگیخت» (دلدم، 1368: 114). همچنانکه خود شوستر هم در کتاب خاطراتش «اختناق ایران» اشاره کرده است، در همان زمان، در برخی محافل سیاسی و خصوصی، او و هیأت همراهش را بهحمایت از بهائیت متهم میکردند و نقش علیقلیخان نبیلالدوله وزیرمختار وقت ایران در واشنگتن را، که گفته میشد از بزرگان فرقه بهائیت بود، در روند استخدام و اعزام هیأت شوستر به ایران پررنگ ارزیابی میکردند. موضوع ارتباط و نقش بهائیان در استخدام و حمایت از هیأت شوستر در ایران، در برخی دیگر از منابع هم ذکر شده است (دلدم، 1368: 116-114). گفته شده است که عباس افندی رهبر وقت بهائیان چند ماهی قبل از ورود شوستر به ایران، طی سفرش به آمریکا، در برخی سخنرانیهایش در محافل سیاسی و مالی آمریکا، مخاطبانش را تشویق کرده بود روابط خود را در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی و مالی با ایران گسترش دهند (دلدم، 1368: 117-116). بنابراین روند استخدام، حضور و تداوم فعالیتهای هیأت شوستر همواره مورد سوءظن بالاخص روسیه بود که در ورای مأموریت ظاهری شوستر، هدف بزرگتر توسعهطلبی سیاسی، اقتصادی و مالی دولت و شرکتهای نفتی و تجاری آمریکا در ایران را ردیابی کرده و در آن میان، انگلیسیان را به نوعی در موفقیت این طرحِ بهزعم خود توطئهگونه همگام میدیدند. روسها ماجرای به کارگیری ماژور استوکس افسر انگلیسی در رأس ژاندارمری خزانه را هم در راستای همین هدف ارزیابی میکردند (رضازادهملک،1350: 281) (شوستر 1344: 127) (نیکیتین، 1329). آنچه بود، محققانی که در ورای مأموریت رسمی شوستر طرح شرکتهای نفتی و دولت آمریکا را برای نفوذ در حیات سیاسی و اقتصادی ایران دیدهاند، بر این باورند که: «ترکتازیهای شوستر در ایران دیری نپایید و با بروز اختلاف میان روسها و خزانهدار کل که حقیقتاً نماینده امپریالیزم نوپای ایالات متحده و کمپانی نفتی استاندارد اویل بود نبرد برای کوتاه کردن دست میهمان ناخوانده از سر سفره غارت ایران آغاز شد» (اسکندر دلدم، 1368: 129) همین منابع شاهد میآورند: «نباید سادهلوحانه تصور کرد با خروج مورگان شوستر از ایران مأموریتی که از سوی استاندارد اویل بهعهده او گذاشته شده بود نافرجام ماند و نقش وی در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران خاتمه یافت چرا که تصادفی نبود که پس از ده سال شوستر در مذاکرات بین دولت ایران و کمپانیهای نفت آمریکایی راجع به کسب امتیاز بهرهبرداری نفت شمال ایران نقش اصلی را عهدهدار شد و آمریکا با دخالت مستقیم مورگان شوستر موفق بهعقد قرارداد با ایران شد. ملکالشعرای بهار پیرامون واگذاری امتیاز حق استخراج نفت شمال ایران به کمپانی استاندارد اویل در دولت قوامالسلطنه [سال 1300ش] و نقش مورگان شوستر آمریکایی در عقد این قرارداد مینویسد: دولت قوام بهوسیله مأمور امین خود میرزاحسینخان علاء [وزیرمختار وقت ایران] در آمریکا و به توسط مورگان شوستر مستشار سابق مالی آمریکا در ایران و مصارف هنگفتی که آن زمان به دویست هزار تومان سر میزد توانست امتیاز کلیه معادن نفت شمال کشور ایران را به کمپانی معروف استاندارد اویل آمریکایی واگذار کند و پس از ختم عمل که البته بعضی از نمایندگان که محرمتر بودند مطلع شده و اکثریت بیاطلاع بودند مطلب در جلسه خصوصی مجلس روز شنبه 21 ربیعالاول 1340 قمری برابر 30 عقرب 1300 شمسی در پنج ماده بفوریت مطرح شد و همانروز بعد از احساس موافقت نمایندگان در جلسه آشکار که در عصر تشکیل شد و... تصویب شد» (دلدم، 1368: 136-135) (بهار، 1363: 187).
قراینی هم وجود داشت که نشان میداد بهرغم اعلام بیطرفی، دولت آمریکا و بالاخص تافت رئیسجمهور جدید که جانشین آیزنهاور شده بود، نقش تعیینکنندهای در اعزام شوستر به ایران داشته و حضور هیأت آمریکایی مذکور را گامی مهم برای تقویت موقعیت آمریکا در منطقه ارزیابی کرده بود. همچنان که اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد: «برای ارزیابی دخالت تافت [در استخدام شوستر و هیأت آمریکایی] باید زمینه را در فلسفه عمومی سیاست خارجی او جستجو کرد که بر نظر سابق خود مبنی بر کم بها دادن به تجارت آمریکا در ایران غلبه کرده بود. اعزام مشاورین مالی به ایران یا هر کشور دیگری با مسائل مشابه با دیپلماسی تجاوزکارانه دلار که توسط پرزیدنت تافت و ناکس ابداع شد سازگار بود. عقیده جدید در دیپلماسی آمریکا سیاست سرمایهداری خارجی آمریکا را مورد تشویق و حمایت قرار میداد. این سیاست اقدامهای ماجراجویانهای را که ظاهراً بیضرر بوده ولی منافع بیشتری را برای آمریکائیان به دنبال میآوردند تشویق میکرد. اگر این طرح با موفقیت پیش میرفت بنای مالی مستحکمی را پدید میآورد که میتوانست سرمایههای تجاری آمریکا را جذب کند. در عین حال پرزیدنت تافت بر اهمیت حکومتهای خارجی که از مدیریت خوبی برخوردار بودند بهعنوان مناطق جذب سرمایهگذاری آمریکا تأکید داشت [که در این میان هیأت شوستر با اصلاحات مالی در ایران میتوانست این پیشنیاز را تأمین کند]» به همین دلیل «وزارت خارجه آمریکا در نتیجه اقدام رئیسجمهور [که پیشنهاد استخدام مورگان شوستر توسط دولت ایران را داده بود] دیگر نمیتوانست بیتوجه از کنار این مسأله بگذرد» و بنابراین ادعای رندانه دولت آمریکا مبنی بر بیطرفی در موضوع استخدام شوستر و همراهان آمریکاییاش در ایران، نمیتوانست با واقعیت امر قرین باشد (یسلسون، 1368: 161-160).
8. نتیجهگیری
یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد، خطمشی کلی حاکم بر سیاست خارجی آمریکا موسوم به دکترین مونرو و موانع بزرگتری که از حضور و نفوذ سراسرگسترش یابنده روسیه و انگلستان ناشی میشد، موجب شد، در طی قرن نوزدهم میلادی، علایق و خواستهای واقعیتر سیاسی و اقتصادی آن کشور در ایران، بهطور عمده بهگونهای غیرمستقیم و در پوشش اقدامها و فعالیتهای به اصطلاح بشردوستانهترِ فرهنگی، دینی و آموزشی- بهداشتی هیأتها و گروههای میسیونری ادامه پیدا کند، که بهطور پیدا و پنهان با دستگاه دیپلماسی و محافل اقتصادی و مالی آن کشور در ارتباط بودند. برخلاف آنچه در برخی کتب و آثار متأخر ادعا شده و احیاناً گاه و بیگاه در پارهای محافل تکرار میشده است، دولت آمریکا نهتنها هیچگونه حمایتی از انقلاب و نظام مشروطه ایران، در سالهای دشوار 1906م/ 1324ق- 1911م/ 1330ق، بهعمل نیاورد، بلکه بهصراحت و بارها، نهضت مشروطهطلبی و آزادیخواهی ایرانیان را مورد استهزا قرار داده و نمایندگان سیاسی خود در ایران و نیز هیأت میسیونری مذهبی و سایر اتباع آن کشور در بخشهای مختلف ایران را از هرگونه همراهی و همگامی ولو صوری و معنوی با مشروطهخواهان و نظام نوپای مشروطه در ایران برحذر داشت. رفتار دولت آمریکا در قبال تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی ایران در دوران مشروطه بهحدی خصمانه میشود که حتی بارها نمایندگان سیاسی و کنسولی وقت آن کشور در ایران اینگونه برخوردها را مستقیم و غیرمستقیم نکوهش کرده و دولتمردان آن کشور را بهفقدان درک منطقی از فضای سیاسی و اجتماعی ایران متهم میکردند. بنابراین برخلاف آنچه حتی در سیاست رسمی از خطمشی بیطرفانه آن کشور در قبال تحولات داخلی جاری و ساری در ایران سخن میرفت، رویکرد واقعی آمریکا در ایران عملاً به جانبداری از مخالفان مشروطه سمت و سو پیدا میکرد. همچنان که بارها تقاضای کنسول آمریکا در تبریز مبنی بر پناه دادن به کسانی که در معرض حملات غیرانسانی طرفداران محمدعلیشاه و استبدادگرایان بودند، با پاسخ منفی صریح وزارت امور خارجه آمریکا مواجه شد و دولتمردان آن کشور به دستاویز همان سیاست بیطرفی که بیاعتباری آن حتی برای نمایندگان سیاسی و هیأت مذهبی آن کشور در ایران هم آشکار شده بود، به هدف پیشبرد اهداف کلانتری که میتوانست علایق سیاسی و اقتصادی آن کشور را در آینده در ایران رقم بزند، نظام مشروطه و مشروطهخواهان ایران را در برابر فشارها و بحرانهای سیاسی و نظامی- امنیتی گوناگونی که از سوی محافل داخلی و بهویژه دو کشور انگلستان و روسیه وارد میشد، بیدفاع رها کردند. هنگامی هم که هوارد باسکرویل آمریکایی که در تبریز شاهد شرارت مخالفان مشروطه بود، داوطلبانه به اردوی مشروطهخواهان تحت فرماندهی ستارخان و باقرخان پیوست، وزارت خارجه آمریکا از طریق سفارت، کنسول و نیز هیأت مذهبی آمریکا در ایران به انحاء گوناگون کوشید مانع از تداوم همگامی و حمایت باسکرویل از مشروطهخواهان شود؛ و وقتی تهدیدات کارگر نیافتاد حتی تا مرز ابطال گذرنامه و تابعیت آمریکایی باسکرویل هم پیش رفته و از مسئولیت و عواقب هرگونه اقدام باسکرویل تبری جست. در نهایت هم، دولت آمریکا، در هماهنگی و همکاری با سیاستهای تجاوزکارانه انگلستان و روسیه در ایران، موافقت کرد قشون متجاوز روسیه بهشرط تأمین امنیت و حفظ جان و مال آمریکاییان مقیم تبریز، آن شهر را تصرف کرده و به مقاومت مشروطهخواهان تبریز پایان دهد. و این در حالی بود که بهرغم تمام بیمهریها و بدرفتاریهای دولت آمریکا در قبال نظام مشروطه و نهضت آزادیخواهی ایرانیان، جانبازی هوارد باسکرویل در صف مشروطهخواهان نوعی احساس حقشناسی در اذهان مردم ایران از آمریکاییان ایجاد کرد، که خود موجب شد، موضوع استخدام مستشاران مالی از آمریکا مورد توجه دولت و مجلس مشروطه ایران قرار گیرد؛ بگذریم از اینکه، بهرغم تمام تظاهری که کماکان دولت آمریکا به تداوم سیاست بیطرفی کرده و هرگونه ارتباط هیأت مستشاری مالی (هیأت مورگان شوستر) با دولت آمریکا را رد میکرد، اما، قراین و مدارک موجود نشانگر آن بود که اعزام شوستر به ایران متضمن جستجو، مطالعه، پیگیری و شناسایی راهکارهای عملی برای توسعه و تقویت علایق و خواستهای سیاسی، اقتصادی دولت و محافل مالی- بانکی و نفتی آمریکا در ایران خواهد بود. چه اینکه مقامهای وزارت خارجه آمریکا در پی اظهار علاقه تافت رئیسجمهور جدید برای تقویت موقعیت سیاسی- اقتصادی آن کشور در ایران، موجبات اعزام شوستر و هیأت همراه او را به ایران فراهم کردند و در همان حال، قراینی هم به دست آمد که نشان میداد، مورگان شوستر ورای مأموریت ظاهری خود، تلاش میکرد مقدمات ورود و فعالیت بانکها و شرکتهای نفتی آمریکایی در ایران را فراهم کند، که در شرایط سلطه همهجانبه دو کشور انگلستان و روسیه بر ایران، طرحهایی بلندپروازانه و جسورانه محسوب میشد.
فهرست منابع
بوندارفسکی، گ. ل (1358). تاریخ توسعهطلبی آمریکا در ایران. تهران: آلفا.
بهار، محمدتقیملکالشعراء (1363). تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران. ج 2، تهران: امیرکبیر.
بیل، جیمز (1371). شیر و عقاب: روابط بدفرجام ایران و آمریکا. ترجمه فروزنده برلیان (جهانشاهی)، ویراستاران: حسین ابوترابیان و عبدالرضاهوشنگ مهدوی، تهران: فاخته.
ترابی، یوسف (1379). بررسی روابط اقتصادی، نظامی ایران و ایالات متحده آمریکا. تهران: عروج.
الدر، جان (1333). تاریخ میسیون آمریکائی در ایران. ترجمه سهیل آذری، تهران: نورجهان.
دلدم، اسکندر (1368). حاجی واشنگتن: تاریخ روابط ایران و آمریکا در روزگار قاجاریه و پهلوی. تهران: گلفان.
دولتهای ایران از میرزانصراللهخان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی (1378). تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
رضازادهملک، رحیم (1350). تاریخ روبط ایران و ممالک متحده آمریکا. تهران: طهوری.
سنجر، ابراهیم (1368). نفوذ آمریکا در ایران. تهران: مؤلف.
شاهدی، مظفر (1381). تاریخ بانک استقراضی روس در ایران: نگاهی گذرا به روند همکاریهای بانکی ایران و روس. تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ج. ا. ایران.
شوستر، ویلیام مورگان (1344). اختناق ایران. ترجمه ابوالحسن موسویشوشتری، با مقدمه اسماعیل رایین و فرامرز برزگر، تهران: صفیعلیشاه.
طیرانی، بهروز (1379). روزشمار روابط ایران و آمریکا (1248ق- 1377خ/ 1832- 1999م). تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه ج. ا. ایران.
غفاری، امیرضیاء (1380). نقش آمریکا در ایران (سده کاپیتولاسیون). تهران: امیرکبیر.
فرانک، ال. شوئل (1358). آمریکا چگونه آمریکا شد. ترجمه ابراهیم صدقیانی، تهران: امیرکبیر.
کرباسچی، غلامرضا (1380). روزشمار روابط ایران و آمریکا. تهران: بقعه.
کسروی، احمد (1330). تاریخ مشروطه ایران. تهران: امیرکبیر.
ملکمحمدی، حمیدرضا (1385). ژاندارم و ژنرال: نگاهی به روابط ایران و آمریکا در دوره پهلوی دوم. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
موجانی، علی (1375). گزیده اسناد روابط ایران و آمریکا: 1851- 1925م. تهران: اداره انتشار اسناد دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه ج. ا. ایران.
موجانی، علی (1384). بررسی مناسبات ایران و آمریکا (1851- 1925 میلادی). تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ج. ا. ایران.
نیکیتین، ب (1329). ایرانی که من شناختهام. ترجمه بهرام فرهوشی، تهران: کانون معرفت.
واعظی، حسن (1379). ایران و آمریکا: بررسی سیاستهای آمریکا در ایران. تهران: سروش.
یسلسون، آبراهام (1368). روابط سیاسی ایران و آمریکا: 1883- 1921م/ 1300- 1340ه. ق. ترجمه باقر آرام، تهران: امیرکبیر.
اسناد وزارت امور خارجه ج. ا. ایران، سال 1324ق، کارتن 21: دوسیه 2/1.
[1]* دانشجوی دکتری تاریخ انقلاب اسلامی و پژوهشگر مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، .shahedi@iichs.org
[2]. Justin Perkins
[3]. Howard Conklin Baskerville
[4]. داتی (Dotty) کنسول وقت آمریکا در تبریز بود.
برگرفته از فصل نامه مطالعات تاریخی - تابستان 1384 - شماره 62 - مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات