ترور شاه در 15 بهمن 1327


ترور شاه در 15 بهمن 1327

روز 15 بهمن 1327 محمدرضا پهلوی در مقابل دانشکده حقوق، هدف گلوله قرار گرفت. دلایل ترور شاه را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد:

تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات قانونی شاه

شاه در روز 27 تیر1327 سفری شش هفته‌ای به اروپا داشت که دو هفته از این مدت را در انگلستان سپری کرد. مهم‌ترین انگیزۀ شاه از مسافرت لندن، جلب موافقت مقامات انگلیسی با افزایش «اختیارات قانونی» او بود که تلاش می‌کرد با تجدید نظر در قانون اساسی کشور به این مقصود دست یابد. در لندن به طور تلویحی با درخواست شاه موافقت شد؛ اما به وی گفتند پیش از تشکیل مجلس مؤسسان، هیچ‌گونه اقدام عجولانه‌ای در این باره انجام ندهد.[1]

مسافرت شاه به لندن که بلافاصله پس از نخست‌وزیری عبدالحسین هژیر انجام گرفت، باعث بیشتر شدن سوء‌ظن آمریکایی‌ها و فعالیت‌های محرمانۀ سازمان امنیت آمریکا (CIA) در ایران شد.[2] هژیر امیدوار بود با گنجانیدن طرح مخالفت با تقسیم فسلطین در برنامۀ دولت، اجباری کردن رعایت «روزه‌داری» و محدودیت فروش مواد غذایی و مشروبات الکلی در ماه رمضان و طرح تسهیل زیارت حج، از شدت مخالفت‌ها و دشمنی‌های محافل سیاسی - مذهبی علیه خود بکاهد.[3]

دیری نپایید که همه این تدابیر بی‌اثر بودن خود را نشان داد و آن، زمانی بود که شاه، موسی نوری اسفندیاری، وزیر خارجه وقت را در 13 آبان 1327 برای چگونگی تشکیل «مجلس مؤسسان» و تغییر برخی از اصول قانون اساسی به دیدار ارنست بوین (وزیر خارجه انگلستان) فرستاد. هنگامی که این خبر، روز بعد، از رادیو لندن پخش شد، موجی از نارضایتی و اعتراض را در محافل سیاسی ایران برانگیخت. سفیر آمریکا در ایران، همان روز به دیدار شاه رفت و نظر نامساعدِ دولت متبوع خود را از تغییر قانون اساسی و افزایش اقتدار شاه به وی اعلام کرد.[4]

مساله نفت

یک روز پس از دیدار سفیر ایالات متحده با شاه، هژیر مجبور به استعفا شد و محمد ساعد، برای تشکیل کابینۀ جدید مأموریت یافت. علت استعفای وی، رسیدن به تفاهمی تازه با شرکت نفت انگلیس و ایران بود؛[5] زیرا انگلیسی‌ها به روشنی دریافتند که هر چه بیشتر در ابقای هژیر اصرار ورزند، فاصله بیشتری تا تحقق نقشه‌های خود ایجاد خواهند کرد؛ بنابراین ساعد را برگزیدند تا فشار مخالفان به مرور کاهش یابد؛ چون یقین داشتند، هر قدر رئیس دولت، قوی‌تر و قاطع‌تر باشد، شدت اختلاف بیشتر خواهد شد؛ چه بسا در این صورت، دیگر تقدیم لایحه تجدید نظر در قرارداد نفت، ناممکن می‌شد؛[6] اما سرانجام، مجلس به دولت، رأی سکوت داد.[7]

به دنبال درگیری‌های لفظی نمایندگان در مجلس، افکار عمومی به اعتراض برخاست. آیت‌الله کاشانی اعلامیه شدیدی، ضد شرکت نفت انگلیس و ایران صادر کرد و خواهان الغای امتیاز آن شد.[8] همچنین یازده نفر از نمایندگان، طرحی تهیه و به ریاست مجلس، تقدیم، و ضمن آن اعلام کردند که «مجلس شورای ملی ایران،قراردادادعایی نفت جنوب را به رسمیت نمی‌شناسد وآن را کأن لم یکن می‌داند». [9]

روز قبل از ترور شاه نیز، عده‌ای از دانشجویان، کلاس‌ها را ترک و به سوی میدان بهارستان حرکت کردند و پس از پیوستن به دانشجویان دانشسرای عالی به سخنرانی، تظاهرات و صدور قطع‌نامه علیه شرکت نفت پرداختند.[10]

چگونگی اجرای ترور به دست ناصر فخرآرائی

پس از بازگشت محمدرضا شاه از مسافرت اروپا، دستورهایی دربارۀ اصلاح امور کشور توسط شاه داده شد؛ ولی متأسفانه حکومت وقت در گوش خود پنبه گذاشته بود. 15 بهمن 1327 نیز مانند سال‌های گذشته، محمدرضا شاه پهلوی برای شرکت در جشن دانشگاه از کاخ سلطنتی حرکت کرد؛ هنگامی که به طرف پله‌های ورودی دانشکده حقوق رسید، ناگهان صدای تیراندازی بلند شد. گلوله به لب بالای شاه خورد و شاه بی‌درنگ، سر خود را پایین آورد.[11] ضارب، اسلحه به دست، ایستاده بود و پنج تیر شلیک کرد که یکی از تیرها نیز به پشت شاه اصابت کرد. ضارب پس از شلیک پنج تیر، اسلحه را به طرف شاه پرتاب کرد.[12] سربازهای گارد، چند تیر به طرف ضارب شلیک کردند و او را کشتند. پس از بررسی محتویات جیب ضارب، مشخص شد که وی «ناصر فخر‌آرائی» خبرنگار روزنامۀ «پرچم اسلام» بوده است.[13] شاه نیز به بیمارستان منتقل شد و با چند بخیه، حالش رو به بهبودی رفت.[14]

انتساب ترور شاه به حزب توده و آیت‌الله کاشانی

با آنکه می‌توان انبوهی از اسناد، مدارک، نقل قول‌ها و اظهار نظرهای متفاوت و ضد و نقیض دربارۀ ترور شاه در 15 بهمن 1327 یافت و ارائه کرد؛ اما هنوز، واقعیت ترور و هویت ناصر فخرآرائی روشن نشده است.[15]

کیانوری نوشته است: «مجلس شورای ملی، قرارداد ادعایی "نفت جنوب" را به رسمیت می‌شناسد. این طرح که در مجلس هم قرائت شد به امضای 12 نفر رسیده بود و فقط، سه امضا باقی داشت تا مطرح شود. ترور شاه در 15 بهمن در دانشگاه، بهانه‌ای به دست داد تا بلافاصله حکومت نظامی اعلام کنند و قزاق‌بازی درآوردند. جراید را توقیف، احزاب را تعطیل، عده زیادی را دستگیر و زندانی و آیت‌الله کاشانی را تبعید کردند و محیط رعب و وحشت و خفقان به وجود آوردند تا هیچ‌کس را یارای نفس کشیدن نماند.[16] حزب توده ایران از جمله سازمان‌های سیاسی بود که تصور می‌شد، در این ترور نقش داشته است. [17] »

نسبت‌دادن ترور شاه به رزم‌آرا

این فرض هم وجود دارد که ترور شاه با اشاره، موافقت یا رضایت سرلشکر رزم‌آرا صورت گرفته باشد؛ حتی نوشته‌اند که رزم آرا با اصرار، کارت خبرنگاریِ روزنامۀ پرچم اسلام را برای فخرآرائی گرفته بود. رزم آرا دو هدف را دنبال می‌کرد: اولاً: اگر فخرآرائی موفق نمی‌شد، کار او بهانه خوبی برای دولت فراهم می‌کرد تا اشخاص و گروه‌های مخالف را پاک‌سازی کند؛ ثانیاً: اگر موفق می‌شد، آن وقت، مرد مقتدری چون رزم‌آرا، شانس اول جانشینی بود.[18]

حسین فردوست، این واقعه را این‌گونه نقل می‌کند: «ترور به آیت‌الله کاشانی و حزب توده منتسب شد؛ ولی شک و تردید نسبت به رزم‌آرا هم وجود داشت... . شایعاتی درباره رابطه رزم‌آرا با برخی سران حزب توده در قضیه ترور محمدرضا نیز وجود داشت، بعدها که خود رزم آرا ترور شد، رئیس اطلاعات ستاد ارتش (مبصّر) دفتر خاطرات او را در جستجوی خانه‌اش پیدا کرد که مطالب جالبی درباره 15 بهمن در آن یافته بود که با من در میان گذاشت. سخنان مبصر برای من کافی بود که مطمئن شوم در خاطرات رزم‌آرا دلایلی بر نقش وی در ترور وجود داشته است... . بدون تردید اگر ترور موفق می‌شد، رزم‌آرا با در اختیار داشتن ارتش و نیروهای نظامی، حاکم مطلق ایران می‌شد و در آن خانه، محمدرضا جانشینی نداشت. [19] »

وقایع بعد از سوء قصد به جان شاه

از آنجایی که چند روز قبل از این تیراندازی، آیت‌الله کاشانی، اعلامیۀ شدیداللحنی علیه انگلیس صادر کرده بود و رژیم شاه از این عمل ایشان ناخشنود بود، منزل کاشانی محاصره شد و آیت‌الله کاشانی را با ضرب و شتم دستگیر و به سوی قلعه فلک‌الافلاک خرم آباد و سپس به لبنان تبعید کردند. همچنین برای اینکه مقاومت دیگری پیدا نشود، حکومت نظامی برقرار شد.[20]

تحقیقات مأموران دربارۀ ضارب به مرحلۀ نهایی رسید و فعالیت تجزیه‌طلبانۀ حزب توده، از بدو تشکیل تا آن تاریخ، مطالعه و معلوم شد که حزب توده با انجام این نقشه می‌خواست، نقشۀ استعمار ایران را عملی سازد؛ از این‌رو پس از آنکه جریان به استحضار مجلس شورای ملی رسید، عموم نمایندگان از این حادثه اظهار تأسف کرده، تصویب کردند حزب توده در سراسر کشور منحل شود؛ بدین ترتیب حزب توده ـ که در عرض هفت سال، فعالیت و کوشش عجیبی در تجزیه کشور و تیرگی روابط ایران با همسایگان جنوبی و شمالی انجام داد ـ منحل شد و عده‌ای از سرانش، خود را مخفی کردند و گروهی به زندان افتادند.[21]

 

پی نوشت ها 

[1] از ترور شاه تا ترور سپهبد رزم آرا، انتشارات خجسته، 1382 ش، چاپ اول، ص 15.

[2] قنات‌آبادی، شمس؛ سیری در نهضت ملی‌شدن نفت، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377 ش، ص 47.

[3] همان، ص 106 – 108.

[4] امین‌آبادی، ساسان؛ پیشین، ص 181.

[5] کاتوزیان، همایون و علی محدم، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ترجمه فرزانه طاهری، تهران، نشر حرکت، 1372 ش، ص 82.

[6] آرامش، احمد؛ خاطرات سیاسی احمد آرامش، تهران، نشر جی، 1369 ش، ص 300 و امین‌آبادی، پیشین، ص 19.

[7] مکی، حسین؛ نفت و نطق مکی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1357 ش، ج 2، ص 108 - 112.

[8] همو؛ خاطرات سیاسی حسین مکی، تهران، انتشارات علمی، 1368 ش، ص 164.

[9] همان، ص 162.

[10] خامه‌ای، انور؛ از انشعاب تا کودتا، تهران، انتشارات هفته، 1363 ش، ص 148 و 149.

[11] شاهید، جعفر؛ دودمان پهلوی، تاریخ و شرح حال هفتاد ساله خاندان سلطنتی، شرکت سهامی چاپ، 1328ش، ص 247.

[12] همان، ص 249.

[13] مدنی، سید جلال‌الدین؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361 ش، چاپ دوم، ج1، ص 175.

[14] شاهید، پیشین، ص 250.

[15] بیگدلی، علی؛ ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، تهران، انتشارات سروش، 1377 ش، چاپ اول، ج2، ص 678.

[16] کیانوری، نورالدین؛ نکاتی از تاریخ حزب توده ایران، تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1359 ش، چاپ دوم، ص 25.

[17] کیانوری، نورالدین؛ خاطرات کیانوری، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 180 و طبری، احسان؛ کژراهه، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1366 ش، ص 84 و 85.

[18] بیگدلی، پیشین، ج2، ص 679.

[19] فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373 ش، ج 1، ص 165- 167.

[20] مدنی، پیشین، ج1، ص 175 و آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد، تهران ، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379 ش، ج 1، ص 4.

[21] شاهید، پیشین، ص 250 و کیانوری، خاطرات کیانوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1372 ش، ص 180 و زهیری، علیرضا؛ عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، نشر معارف، 1379 ش، ص 139، سند شماره 102.


سایت پژوهشگاه باقر العلوم