روایت دکتر فاطمی از پیش زمینهها و نتایج ترور شاه
دکتر حسین فاطمی دکتر فاطمی شاه محمدرضا پهلوی ترور شاه ناصر فخرآرایی حزب توده فدائیان اسلام محمد ساعد مراغهای حاجیعلی رزمآرا
درآمد :
در پانزدهم بهمنماه 1327 ناصر فخرآرایی طبق یک برنامهریزی از پیش طراحی شده فرصتی پیدا کرد تا در پوشش خبرنگار نشریه "پرچم اسلام" به شاه که در حال بازدید از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود، نزدیک شود و با شلیک پنج یا شش گلوله شاه را ترور کند. اما از پنج تیری که فخرآرایی شلیک کرد فقط دو تیر به شاه اصابت کرد. که آن هم صرفاً مختصری بالای لبش و کتفش را مجروح ساخت. چند لحظه بعد، ضارب در همان محل ترور، توسط سرتیپ صفاری رئیس شهربانی وقت، با شلیک دو یا سه گلوله کشته شد و انگیزههای او از این کار در پردهای از ابهام باقی ماند. در همان زمان ادعا شد که وی با خسرو روزبه در حزب توده مرتبط بوده به همین بهانه شاه دستور غیر قانونی شدن فعالیت حزب توده را صادر کرد. البته شاه به همین اکتفاء نکرد بلکه به خاطر آنکه فخرآرایی خود را خبرنگار نشریه "پرچم اسلام" معرفی کرده بود و کارت این نشریه را به همراه داشت، مخالفین مذهبی شاه مانند فدائیان اسلام نیز تحت فشار بیشتری قرار گرفتند. به گفته یرواند آبراهامیان، در کتاب ایران میان دو کودتا، به بهانهٔ این ترور، شاه یک «کودتای سلطنتی» به راه انداخت. این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود. سپس در شرایطی که حکومت نظامی اعلام شده بود، انتخابات مجلس مؤسسان برگزار شد. این مجلس علاوه بر افزایش اختیارات شاه، تشکیل مجلس سنایی را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب میشدند. در مورد این حادثه و اینکه چه کسانی پشت پرده تحریک کننده ناصر فخرآرایی بودند، از سوی پژوهشگران تاریخ معاصر دیدگاههای مختلفی تاکنون مطرح شده است. در اینجا برای روشنگری بیشتر روایت دکتر حسین فاطمی تقریبا یک ماه پس از اختفا و رسیدن به آسـودگی نسبی، تصمیم گرفت تـاریخ سـیاسی 12 سال عصر خود را بنویسد؛ از 1320 تا 1332 ش. او میخواست این تاریخ را بر اساس خاطرات خود بنویسد، زیرا شرایطی که در آن به سر میبرد، خالی از مدارک و اسناد و حتی کتابها و روزنامهها بود. او با اظهار افسوس از حافظهای کـه اینک، طراوت دوران جوانی را از دست داده،مینویسد:«چندین بار از شهریور 1320 به بعد دستهای آلوده پلیس کاغذهای مرا زیر و رو کرده و دو مرتبه نیز دفتر روزنامه باختر امروز دستخوش غارت و حریق شده... تنها دفتری که از حادثات زمان توانسته سالم بماند همان دفتر خط خورده و ناخوانای حافظه است.» در این یادداشتها دکتر فاطمی درمورد پیش زمینهها و نتایج ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327 توضیحاتی داده است که در اینجا عیناً نقل میشود.
******
«در مجلس پانزدهم یک صحنهی مهم دیگر باز میشد و آن عبارت از استیضاحی بود کـه «عباس اسکندری» نماینده همدان از دولت «ساعد» راجع به نفت کرد و چند جلسه طول کشید و دوباره دکتر مصدق که در آن وقت خانهنشین و به قول خودش «فدایی بازنشسته» بود نامهای به مجلس نوشت و کـمپانی را بـه شدت کوبید. چون در ضمن نطق «عباس اسکندری» به امضاکننده قرارداد که «سیدحسن تقیزاده» است و آن دوره به نام وکیل «تبریز» در مجلس شرکت میکرد حملاتی شده بود، تقیزادهی خونسرد، از جا در رفت و آمد پشـت تـریبون و حرفهایی زد که تا حدی مفید واقع شد و بر هیجان افکارعمومی بر ضد قرارداد 1933 افزود و منجر به تظاهراتی از طرف طبقات مختلف، علیه کـمپانی نـفت جنوب شد و مخصوصاً روز پنجشنبه چـهاردهم و صـبح جمعه پانزدهم بهمن [1327] از طرف دانشگاهیان یعنی جوانان روشنفکر و درسخوانده مملکت که همیشه در نهضتهای استقلالطلبی و آزادیخواهی پیشقدم و پیشاهنگ ملت بودهاند، تظاهرات باشکوهی ضد قرارداد، صـورت گـرفت. سه ساعت بعد از ظـهر آن روز هـم مراسم جشن دانشگاه با حضور شاه در محوطه دانشکده حقوق انجام میگرفت. آن روز گفته شد که جوانی به نام مخبر عکاس دیگر روزنامه گمنام که اسمش «ناصر فخرآرایی» بود چند تیر بـه طـرف شاه نشانهروی کرده که از کلاه و کنار لب شاه رد شده و لبش را مجروح نمود. ضارب همان جا به وسیله سرتیپ صفاری رئیس شهربانی وقت کشته شد در صورتی که عدهای میگفتند اسلحه را انداخته بـود و دسـت بلند کـرد یعنی تسلیم است و معمولاً در اینطور موارد هیچوقت سوءقصدکننده را نمیکشند، زیرا ضمن تحقیقات بعدی میتوانند منشأ سوء قـصد را پیدا کنند. بلافاصله درباره علت یا علل این سوءقصد صحبتهای زیـاد در شـهر پیـچید و عمدهی حرفها این بود که «سپهبد رزمآرا» رئیس ستاد که طبق رسوم همیشه در اینگونه تشریفات حاضر و هـمراه شـاه باید باشد در آن روز در اتاق ستاد مشغول کار بود. نتیجه وخیمی این سوء قصد [برای] آزادی نـیممرده مـا داشـت، شهرت این بود که پس از انتقال شاه به بیمارستان ارتش و پانسمان و بردن او به کاخ سلطنتی مـوقعی که جلسه دولت در تالار کاخ وزارت امور خارجه تشکیل بود، رزمآرا میرود در جلسه شرکت مـیکند و به ساعد میگوید: «یـا بـاید الآن حکومتنظامی اعلان شود یا شهر را نظامی اشغال خواهد کرد.(یعنی کودتا میکنند)». ساعد برّه هم که چون موم فقط برای حفظ عنوان نخستوزیر[ی] نرم بود حکومت نظامی را در جلسه تصویب کرد و بگیر و ببند شـروع شد. هر کس صحبتی از آزادی و مشروطیت کرده بود به زندان افتاد. تمام روزنامهها به استثنای سه یا چهار ورقهی بیبو و بیخاصیت بقیه توقیف شدند و در مجلس نیز وکلا ماستها را کیسه کردند و چنان که بعد بـه تـفصیل توضیح خواهم داد، چند نفر اقلیت مجلس هم مصلحت دیدند تا در آن روزها کم دود بکشند، پشت سر این ماجرا لایحه تحدید مطبوعات و بعد از آن مسئله تشکیل مجلس مؤسسان و تحدید مشروطیت و اختیار انحلال مـجلس بـه شاه و تأسیس سنا و غیره به میان آمد. نگفته نباید گذاشت که پس از مسافرت شاه به انگلستان یکی دو ماه بعد، وزیر خارجه وقت «نوری اسفندیاری» به عنوان شرکت در جلسات مـجمع سـازمان ملل که در پاریس تشکیل میشد سری به لندن زد و ناگهان یک روز رادیوی لندی خبری داد که نوری اسفندیاری درباره تغییر قانون اساسی و تشکیل مؤسسان با مستر «بوین» وزیر خارجه انگلیس مـذاکره کـرده اسـت. وزارت خارجه ایران و رادیو و دولت یکچنین اتـهامی را بـهشدت رد کـردند.چندین ماه گذشت. حوادث پشت سر هم در ایران روی میداد و از وسط حادثهی پانزدهم بهمن، یکمرتبه مجلس مؤسسان و تغییر چند اصل از قانون اسـاسی در قـرن بـیستم برای افزایش اختیارات شاه وارد در مرحله اجرا و عمل گردید و پس از انـتخابات مؤسسان که داستان رسواکننده و ننگینی بود و از همهجا تلگراف برای تأیید و تسریع آن میرسید، بهناگهان یک هفته به آخر دوره پانزدهم بـرای ایـنکه سـیئات اعمال آن مجلس مرعوب و محتضر را تکمیل کنند، لایحه قرارداد الحاقی از طـرف ساعد و وزیر داراییاش روی تریبون مجلس البته با قید دو فوریت گذاشته شد.»
منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی؛ شماره 1؛ زمستان 1382؛ صفحه 58
نظرات