ریشه های انحراف در مهدی هاشمی


1468 بازدید

 ریشه‌ هاى انحراف
     مهدى هاشمى سه محور عمده را ریشه لغزشهاى فکرى خود و دوستانش برشمرده، مى‌گوید:
«در زمینه ریشه‌یابى علل و عوامل انحراف و لغزشهاى فکرى که متأسفانه دامنگیر ما بود، در طول سالهاى قبل و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى به سه محور عمده مى‌توانیم اشاره بکنیم که قسمت اولش عبارت از: نپیمودن راه صحیح براى دستیابى به تفکر اصیل اسلامى هست.
قسمت دوم: نپرداختن به تهذیب نفس
قسمت سوم: عدم توازن و اعتدال در بینشها و گرایشها و کنشها که این محورهاى عمده‌اى هست که زیر هر کدامش بخش وسیعى از نمودها و مصادیق را مى‌توان بهش اشاره بکنیم.»

نپرداختن به تهذیب نفس:
     در جلد دیگر، به طور مفصل به قسمت دوم خواهیم پرداخت. لذا در این بخش تنها به طور گذرا بدان اشاره مى‌کنیم. به همین دلیل این قسمت بر بخش اول مقدم شمرده شده است. شکى نیست که عدم تهذیب نفس در سستى و بى مبالاتى فرد نسبت به دستورات شرعى و عدم پاى‌بندى او به اصول و اعتقادات تأثیر دارد؛ اما تاریخ گویاى این واقعیت است که عدم تهذیب نفس، همیشه، به تنهایى در تخریب مبانى اعتقادى و فکرى مؤثر نیست. در بررسى تاریخ اسلام، افرادى وجود دارند که على رغم عدم پایبندى شان به مسایل اخلاقى، در دفاع از ارزشها و مبانى اعتقادى و فکرى تشیع نقش مؤثرى داشته‌اند و گاه تا مرز شهادت نیز پیش رفته‌اند، گذشته از آن، توفیق توبه و بازگشت به خدا، به استوارى و تحکیم مبانى فکرى و اعتقادى افراد بازمى‌گردد. این بازگشت، خود، شاهد این مدعاست که ابتذال، به تنهایى نمى‌تواند عمود اعتقادات یک فرد را فرو ریزد، اما نبایستى از دو نقش مهم عدم تهذیب نفس در تخریب مبانى فکرى افراد غافل بود.
یک: عدم تهذیب نفس، فرد را به مرزى سوق مى‌دهد که آخرین پرده‌ها، حرمتها و حریمها بین فرد و خدا از بین مى‌رود.
دو: عدم تهذیب نفس و ابتذال، همزمان با عوامل دیگرى چون مطالعه مبانى التقاطى و الحادى، نقش محرک در تخریب روحیه تعبدى  در اندیشه و ذهن شخص دارد. از این رو هر دو گزاره براى فرو افتادن فرد در پرتگاه لغزشگاه فکرى کافى است. آنچه مجموع اعترافات و عملکردهاى مهدى هاشمى را مشخص مى‌کند، وجود هر دو آنها در اوست. مهدى هاشمى با ارتکاب گناهان بزرگى چون قتل در وهله نخست، عملاً حریمهاى بین خود و خدا را گسست و از مسیر هدایت بیرون آمد و از رسیدن به نظریه صواب و درست بازماند.
در مرحله دوم عدم تهذیب نفس وى، همزمان با مطالعه کتابهاى الحادى و التقاطى به موازات هم، او را به سوى گرداب تعبدزدایى و تخریب مبانى اعتقادى سوق داد. این حرکت نتیجه‌اى جز خط بطلان بر تعبد او و آغاز انحراف فکرى‌اش نداشت.
مهدى هاشمى به نقش ضعف معنویت در برداشتهاى نادرستش از اسلام و مبانى آن چنین اشاره مى‌کند:
«البته ضعف معنویت و اخلاق اسلامى که معلول دو سال خدمت در محیط طاغوتى ارتش بود مزید بر علتها شده بود و توجه‌ام به خدا و معنویات کاسته شده بود و لذا در محاسبات اسلامى و برداشت از روایات اسلامى دچار ابتذال و لغزشهاى فراوان گشتم. منابع فکرى مرا چنان تحت تأثیر قرار داده بود که شاید سلولهاى اولیه تفکر اسلامى‌ام را با ملاطهاى خاصى ترکیب ساخت که حتى تا پس از پیروزى انقلاب رسوبات آن مشهود بود.»
نپیمودن راه صحیح براى دستیابى به تفکر اصیل اسلامى :
     مهدى هاشمى با رها کردن بعد اخلاقى دین و الگو نگرفتن از بزرگان حوزه علمیه، عملاً زمینه‌هاى انحراف را در خویش فراهم ساخت. اگر مهدى هاشمى از عدم تهذیب نفس به عنوان یکى از ریشه‌هاى لغزشهاى فکرى یاد مى‌کند، باید ریشه عامل دوم را در الگو نگرفتن وى از بزرگان دین و متون اصیل اسلامى دانست. البته مراجعه وى به منابع و نویسندگانى که خود در دستیابى به اسلام اصیل در مسیر بیراهه گام برداشته بودند، عامل تقویت کننده این انحراف به شمار مى‌رود. این منابع و نویسندگان را مى‌توان به دو دسته داخلى و خارجى تقسیم کرد. مهدى هاشمى در هر دوره از زندگى خود، یا باور و اعتقادى را از آنها به صورت کامل و یا ناقص به عاریت گرفت و یا با ترکیب باورها و برداشت‌هاى مختلف این نویسندگان با مبانى اسلامى و شیعى، تفکر سومى را پى‌ریزى کرد که عملکردها و اعترافات وى، گویاى این تقسیم‌بندى است. شناخت قسم اول ـ به عاریت گرفتن و پذیرفتن کامل و یا ناقص باورهاى غیر اسلامى ـ به خوبى مقدور و میسور است، اما شناخت تفکر سوم ترکیب باورهاى غربى با باورهاى اسلامى که بیشتر در سخنرانیها، نوشته‌ها و کلاسهاى درس او مشخص مى‌شود، به سادگى میسر نیست و نیازمند تحقیق و تأمل ویژه‌اى است.

منابع، نویسندگان و تأثیر گذاران داخلى:
     تأثیرگذاران داخلى بر افکار عمومى مهدى هاشمى نیز به چند دسته تقسیم مى‌شوند. در شکل‌گیرى افکار و اندیشه‌هاى وى، هر گروه تأثیر ویژه‌اى داشته‌اند و نتیجه آن در عملکرد و مشى سیاسى، اجتماعى و مذهبى او قابل مشاهده است.

روشنفکران اروپا دیده:
     دسته اول نویسندگان و روشنفکران ایرانى هستند که اغلب، تحصیلات خود را در کشورهاى اروپایى، به ویژه در فرانسه به انجام رسانیده‌اند. نزدیکى فرانسه به شمال آفریقا و تکامل فرهنگى آن با کشورهایى چون مصر(از زمان تصرف آن به دست ناپلئون) و الجزایر (در زمان مستعمره بودنش) تأثیر به سزایى بر نگرش فرانسویان داشته است. اندیشمندان فرانسوى، اسلام را از دریچه شمال آفریقا مى‌نگریستند، از این رو این گروه از روشنفکران ایرانى، از یک سو، مستقیم و یا غیرمستقیم، تحت تأثیر منابع اسلامى و نهضت‌هاى اسلامى قرار مى‌گرفتند که با منابع شیعى و نهضت‌هاى شیعى همسو نبوده و در مواردى نیز در تضاد کامل قرار داشتند. از سوى دیگر توسط مستشرقین و استادان دانشگاهها نوعى التقاط و تسامح به تنها سرزمین شیعه تزریق مى‌شد.
سیر مطالعاتى مهدى هاشمى که در این نوشته نیز بدان خواهیم پرداخت، از سال 1341 به بعد توسط آرا، اندیشه‌ها و نهضت‌هاى شمال افریقا کانالیزه شده بود که همسویى فکرى مهدى هاشمى و این نویسندگان را مشخص مى‌سازد. او گمشده خود را در وجود نویسندگان و روشنفکران ایرانى تحصیلکرده در فرانسه یافت وى به نوعى خود را هم مشرب، همفکر و هم اندیشه آنان در موضوعات سیاسى، اجتماعى و به ویژه مذهبى مى‌دید و بسیارى از اهداف و آرزوهاى خود را در این راه جستجو مى‌کرد. مهدى هاشمى در نوار شماره یک اعترافات خود، ضمن اقرار به مطلق پنداشتن اندیشه‌هاى یکى از نویسندگان این گروه، آن را سرآغاز سلسله لغزشها و انحرافات بعدى خود برمى شمارد:
«..این باعث شده بود که ما دیگه به عنوان یک الگو و یک منبع قوى و نیرومند کل افکار و دیدگاههاى فکرى و سیاسى و اجتماعى و حتى عقیدتى‌مان را از این کتابها بگیریم که خوب حالا وقتى که انسان این کتابها را مقدارى با یک دیدگاه معتدل‌تر و اصولى‌تر بررسى مى‌کند مى‌بیند که اینها هر کدام یک سرى نظریاتى و برداشتهایى داشتند از آیات و روایات، مقوله‌هاى اجتماعى و اسلامى که در حد خودش یک نظریه بوده، بعنوان یک نظریه محترم بوده و قابل طرح اما به عنوان اینکه سکوى اصلى، مبناى اصلى براى شکل‌گیرى شخصیت انسان باشد، نباید تلقى بشود ما این را مطلق مى‌کردیم از آن حالت تعادل خارج مى‌کردیم و به عنوان یک منبع تغذیه و الهام فکرى براى خودمان تلقى مى‌کردیم و همین سرآغاز یک سلسله لغزشها و انحرافات بعدى شد.»
    گذشته از این وى به این نویسندگان به چشم خداوندگاران اندیشه سیاسى و اسلامى و نیز کلید فهم و سکوى درک بینش اسلامى مى‌نگریست. از نظر روحى نیز به گونه‌اى مجذوب و مسحور این اشخاص شده بود که در صدد برآمد در همه زمینه‌ها به ویژه جذب نسل جوان، ردپاى آنان را پى بگیرد. در این راه با تأسى به سخنرانیهاى آنان و به کارگیرى واژه‌هاى آهنگین و موزون، از آنان پیروى کرد و با این روش تا حدودى مقبول نسل جوان شد. یکسونگرى به تشیع، باور به سکون روحانیت، تلاش براى بوجود آوردن پروتستانتیزم اسلامى و جوان‌گیرى در حد افراط، از تأثیرات فکرى این نویسندگان بر افکار و اندیشه‌هاى مهدى هاشمى است که در این کتاب به اجمال بررسى خواهد شد.

یکسونگرى به تشیع
     سخنرانیها، مقاله‌ها و درسهاى مهدى هاشمى، واژه‌هاى انقلابى که انتخاب مى‌کرد و برهه‌اى از تاریخ اسلام که وى بدان مى‌پرداخت. گویاى این واقعیت است که برداشت او از اسلام کاملاً یک بعدى است. از دیدگاه مهدى هاشمى اسلام و مکتب تشیع، تنها، مکتب ستیز است، تعلیم و تربیت، زهد و عرفان و آرامش و امنیت در این مکتب جایى ندارد. وى هنگامى که به تاریخ اسلام مى‌پردازد و به ابعادى از زندگى اهل بیت(ع) چون یارى رساندن به مستمندان، عدالتخواهى، زهدگرایى و سایر صفات والاى اخلاقى ایشان مى‌رسد، سعى دارد تا این مفاهیم را نیز از جنبه انقلابى و سیاسى مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. این در حالى است که اسلام و تشیع، مکتب جامعى است که به همه ابعاد وجودى انسان دقت دارد و نیازهاى آن را به صورت همه جانبه مورد توجه قرار داده است. از دیدگاه تشیع، ائمه اطهار(ع) همه، شخصیتى واحدند که شجاعتشان در على(ع) و حسین(ع)، صبر و بردبارى‌شان در حسن(ع) عبادتشان در سجاد(ع)، علمشان در باقر(ع) و صادق(ع)، مقاومتشان در کاظم(ع)، سیاستشان در رضا(ع)، زمان‌شناسى و هوشمندى‌شان در على‌النقى(ع)، محمد تقى(ع) و حسن عسگرى(ع) بروز کرده است .از دیدگاه تشیع نه شجاعت امام صادق(ع) کمتر از شجاعت حسین بن على(ع) است و نه منصب ولایتعهدى امام رضا(ع) خوشتر از زندان براى امام موسى کاظم(ع). تنها اقتضاى زمان و مکان، مصالح اسلام و مسلمین، نوع سیاستهاى روز سردمداران بنى امیه و بنى عباس و جریانهاى فکرى و یا سیاسى هر دوره موجب مى‌شد تا ائمه اطهار(ع) خط مشى خود را بر طبق آن سازماندهى کنند. نگاه به شیعه از زاویه دید نویسندگانى که تا حدودى بنیانگذار حرکت یکسونگرى به مذهب در بعد «سیاست و ستیز» بودند. موجب شد تا مهدى هاشمى نیز تفکرى را بپذیرد که در آن مفهوم زندگى و هدف آن، چیزى جز «سیاست» و «ستیز» نیست. وى در این راه تا بدانجا رسید که مسجد و کلیسا، مسلم بن عقیل و گالیله و زینب (س) و ژاندارک را کنار هم قرار مى‌داد و هر یک را نماینده زمان و مکانى خاص قلمداد مى‌کرد. وى حرکت الهى حضرت زینب (س) را تا حد ژاندارک فرانسوى تنزل داده و گالیله را تا مقام رفیع مسلم بن عقیل (س) بالا برده است. مهدى هاشمى در تاریخ 29/10/1355 در نامه‌اى خطاب به همسرش مى‌نویسد:
«تاریخ با همه فراموشکاریها که دارد، داستان گالیله و مسلم بن عقیل [را] که آن یکى در غرب و این در شرق قربانى وسوسه‌هاى کلیسا و مسجد شدند، بیاد دارد. در این میان نقش زنانى شیردل هم چون ژاندارک فرانسوى و زینب قهرمان که سیماى کبود شرق و غرب را به دلاوریهاى خود آراسته‌اند از همه گویاتر است. آنان دور از اسارت عواطف زنانه و غرایز و احساسات مردانه ایستادند و شکیبایى و تحمل کردند.»

تحلیل تعقلى از حرکت ائمه :
     از دیگر تأثیرگذاران فکرى مهدى هاشمى در داخل، مى‌توان به نویسندگانى اشاره کرد که وقایع و حوادث تاریخ اسلام و خصوصا حرکت ائمه معصومین(ع) را با دید سیاسى و بر اساس معادلات مادى مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‌دادند. این گروه منکر نقش هدایت‌هاى غیرمادى و امدادهاى غیبى در این حرکت‌ها به ویژه حرکت امام حسین(ع) بودند و با تحلیل سیاسى، اجتماعى از حرکت ائمه(ع)، به نوعى بدعت در تفسیر زندگى آن بزرگواران، دست زدند. سیر مطالعاتى مهدى هاشمى در تعبدزدایى وى نقش محورى داشت. وى با تأثیرپذیرى از افکار و اندیشه‌هاى این دسته از نویسندگان، به تجزیه و تحلیل تعقلى تاریخ اسلام و به خصوص قیام امام حسین(ع) پرداخت. مهدى هاشمى حرکت امام حسین(ع) را یک واقعه کاملاً سیاسى و فاقد جنبه‌هاى غیبى و ماورایى ارزیابى مى‌کرد. نوارهاى درسى، سخنرانیها و نوشته‌هاى مهدى هاشمى، بى‌تفاوتى و احیانا مبارزه عوامل وى با عزادارى، برافراشتن پرچم سرخ به جاى کتیبه سیاه و عدم تقید او به روضه‌خوانى در منبرهایش، شواهدى بر این ادعاست.

تزلزل و التقاط در مبانى فکرى:
     از دیگر کسانى که تأثیرات بسیارى بر تفکرات مهدى هاشمى داشته‌اند، طیفى وهابى منش‌اند که در تزلزل مبانى اعتقادى، التقاط فکرى و تشدید روح انتقامجویى او نقش مهمى داشتند. در سالهاى حاکمیت رژیم پهلوى، تعدادى از افراد ظاهرالصلاح، به بهانه تبلیغ و ارشاد وارد شهر نائین مى‌شوند و حرکتهایى را به ظاهر در حمایت از مستمندان و تبلیغ دین آغاز مى‌کنند. این عده پس از مدتى، موفق مى‌شوند عده‌اى را دور خود جمع کرده و اتحادیه مسلمین نائین را با شعار «المؤمنون ید واحد» تشکیل دهند.
     پیوستن اعضاى حزب رستاخیز این شهر و صاحب منصبان و متنفذان دستگاه حکومتى به این گروه تازه تأسیس و حمایتهاى آشکار و پنهان رژیم از آنان، چهره این طیف را روشن کرد و نقشه رژیم را براى ایجاد تفرقه در این منطقه برملا ساخت .این گروه با گذشت زمان و آماده شدن محیط، افکار خود را آشکار کردند. آنان با خرافى خواندن بسیارى از باورهاى شیعه، به ترویج ایده‌ها و عقایدى پرداختند که ریشه در افکار ابن تیمیه دارد. ماهیت وهابى این گروه با انکار ادعیه ائمه(ع)، غیبت امام زمان (عج) و معجزات اهل بیت(ع)، اطلاق گورپرستى به زیارت ائمه(ع)، حرام کردن تقلید از مراجع، ردّ معراج جسمانى پیامبر اکرم(ص) و در نهایت ارائه یک تفسیر تعقلى نمادین از قرآن کریم، بیش از پیش مشخص شد. برخورد مردم و روحانیت نائین با این گروه، عکس‌العملهاى رژیم را در پى داشت. تعدادى از روحانیون که علیه این گروه به مبارزه و سخنرانى پرداختند، ممنوع‌المنبر گردیدند. بدبین ساختن مردم به علماى اسلام و مراجع، تا بدانجا پیش رفت که این گروه در رحلت حضرت آیت‌اللّه‌ بروجردى (ره)، گذشته از خوشحالى و تبریک به یکدیگر، شیرینى پخش کردند. سرانجام مخالفت مردمى از یک سو و عدم شرکت رهبران این گروه در مناظرات روحانیون شهر از سوى دیگر، سبب شد تا عناصر اصلى، نائین را به مقصد اصفهان ترک کردند. استفتائات مردم و برخى از روحانیون و معتمدین از مراجع تقلید، به ویژه حضرت امام خمینى (ره) و آیت‌اللّه‌ خویى (ره) مشخص کننده افکار و اندیشه‌هاى آنان است:

بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحیم
محضر مقدس حضرت سیدالفقها و المجتهدین آیت‌اللّه‌ فى‌الارضین العظمى...(دام ظله)
استفتا و استعلام مى‌شود هر گاه کسى منبر را وسیله ترویج عقاید باطله قرار دهد. به طورى که با کلیه مظاهر محبت و ولایت نسبت به ائمه اطهار سلام‌اللّه‌ علیهم اجمعین مخالفت نماید تا آنجا که جشن و چراغان جهت موالید ائمه و ساختن حسینیه و امثال آن را صریحا بدعت بشمارد و حرمهاى مطهره ائمه را با سایر زمینها در شرف مساوى بداند و نسبت به طهارت صدیقه طاهره علیها سلام و مسایل شفاعت، شهادت ثالثه، وجود شیطان، وجود ملک، لیله‌القدر، علم امام، سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا و بسیارى از امور مسلمه مذهب یا تشکیک و تردید نماید یا انکار کند، حتى از رفتن به زیارت اعتاب مقدسه در منبر با لطائف الحیل انتقاد کند و پیروانش صریحا بگویند ما زیارت حضرت رضا علیه‌السلام را هم گورپرستى مى‌دانیم و قیام و احترام به نام قائم آل محمد(ص) را تخطئه کند و تبرى از اعداى آل محمد(ص) را منع نماید و مردم را نسبت به قاطبه علما حیا و میتا بدبین و مردد سازد و در زکات روش مخالفین را اختیار کند و تقلید از مراجع را بدعت بشمارد و در عید فطر همه ساله تابع اهل سنت باشد و یک روز و دو روز زودتر از شیعیان افطار کند و اشخاص را بعنوان اینکه اسم خدا بالاتر از اسم ائمه است از تسمیه بنام حسین منع کند و بالاخره منکر معراج جسمانى باشد مى‌توان به چنین کسى اقتدا کرد یا نه و استماع بیانات او و خواندن کتابهایش چه صورت دارد.
افتونا مأجورین انشاءاللّه‌ .
مصطفى خالصى
بسمه تعالى
با صحت مطالب فوق چنین شخصى منحرف از مذهب اهل بیت است و لازم است مؤمنین از او احتراز کنند و حضور در جماعت و منبر این شخص حرام و در معرض گمراهى است. خداوند مسلمین را از شر این عناصر فاسده حفظ فرماید. والسلام على من‌اتبع الهدى .
روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى
بسمه تعالى
شخص مزبور از مصادیق واضحه ضال و مُضلّ است و ترویج چنین شخصى به حضور منبرش یا غیر آن فضلاً از اقتدا به او جایز نیست و بر مؤمنین لازم است که از ترویج عقاید فاسده او جلوگیرى کنند. واللّه‌ العالم
الخوئى ـ 14 ذى‌الحجه الحرام 1349. (سند شماره)
     محکومیت تظاهرات مردمى و پشتیبانى گروه مهدى هاشمى از رژیم پهلوى در سالهاى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و قرار گرفتن آنان در صف هواداران انقلاب پس از پیروزى، همکارى آنان با گروه بنى‌صدر و چاپ مقالاتى در روزنامه «انقلاب اسلامى» به حمایت از وى، به رسمیت شناختن نهضت آزادى تحت عنوان «تنها حزب بر حق» و ارتباط مستقیم با سران این حزب و شرکت در مجالس آنان، عدم پذیرش ولایت فقیه، محکوم کردن حماسه‌هاى هشت سال دفاع مقدس، موضع خصمانه نسبت به بنیانگذار فقید انقلاب اسلامى و... گویاى هدایت پنهانى این عده، از سوى عناصر پشت پرده‌اى از مخالفین اسلام و انقلاب اسلامى است .این گروه اصولاً پیرو مذهب خاصى نبودند. یکى از شاگردان سید محمد جواد غروى که از مبلغین آنان به شمار مى‌رود، در مطلب موهنى تحت عنوان «کدام قرآن» مى‌نویسد:
«پس آنچه بعد از رسول خدا به عنوان مسایل دینى و اعتقادى به اسلام نسبت مى‌دهند، اسلام نیست چه در مذهب شیعه و چه مذاهب سنى و نامى غیر از بدعت ندارد.
علیهذا، ما پیرو دین خدایى هستیم یعنى «اسلام» و پیرو هیچ مذهبى نمى‌باشیم اگر چه مى‌بینیم در مذهب شیعه و خصوصا در قانون اساسى حکومتى خودشان آورده‌اند: «سنت معصومین و مذهب و طریقه جعفرى.»
     برخورد وى با جایگاه ائمه اطهار(ع) که بسان نظریات استاد اوست، به قدرى بى‌ادبانه و گستاخانه است که قلم توان نگارش آن را ندارد و با پوزش از خوانندگان، تنها به بخش مهمى از نظریه‌هاى وى درباره عزادارى، توسل، دعا و... اکتفا مى‌کنیم:
«خدایانى نیز در بین مذهبیون مدعى یکتاپرستى رایج و متداول است که معتقدند اگر هر کس فلان «ذکر» یا فلان «دعا» را چند بار بگوید و تکرار کند، فلان مقدار «پول» و «سور» و «سفره» را چنانچه «بما» بدهد و صدقه و نذر بپردازد یا گریه کند و اشک بریزد و بالاتر اینکه به زیارت فلان امام و شخصیت روحانى برود و با توسل و شفاعت فلان امام بدرگاه خدا رو آورده تقاضاى استجابت حاجتش را بکند خدا هم بوسیله شفیعى که آورده و در پیشگاه خدا داراى مقام و منصب و نفوذى مى‌باشد، حاجتش را برآورده مى‌کند. و مثلاً مریضش را یا قرضش را و فلاکت و فقرش را درمان و پرداخت مى‌کند و یا اینکه پس از طى 70 سال عمر که سراسر پوچى و عبث بوده و همه دروغ و خیانت و جنایت بوده در دم مرگ اگر یک استغفراللّه‌ بگوید و حب على را هم در دل داشته باشد خدا از سر تقصیر و گناهانش درمى‌گذرد و در جنت برین با پیامبر مرسل محشورش مى‌سازد و او را خلود و جاودانگى مى‌بخشد. این است که این خداى ساخته و پرداخته عوامل فریب و تزویر باید نفى شود. خدایى که با تکرار اوراد و اذکار و توسلهاى شرک‌آلود کسى را مى‌بخشد و خلود در بهشت مى‌دهد باید که نفى شود.»
    یکى از چهره‌هاى شاخص این گروه سید محمد جواد غروى است که مهدى هاشمى در ادامه بیگانگى‌اش با حوزه‌هاى اصیل اسلام، وى را که امام راحل (ره) «حضور در مجالس و محافل او را حرام» مى‌شمرد و به فتواى علما و مراجع دیگر شیعه، مصداق ضال و مضل است، به استادى برمى‌گزیند. وى چنان مجذوب شخصیت و تفکرات غروى مى‌شود که در بازپرسى ساواک همواره از او با عبارت استاد عالیقدر و معظم‌له یاد مى‌کند:
«س: با اطلاع از هویت کارى شما در تحقیقات پسین آیا مجددا متعهد و ملتزم براستگویى مى‌شوید؟
ج: همانطور که قبلاً ملتزم براستگویى شدم اکنون نیز متعهد مى‌شوم به سؤالات شما صادقانه جواب گویم.           سید مهدى هاشمى.
س: چه مدت است که شما با احمد دردشتى آشنایى حاصل کرده‌اى نحوه آشنایى و ارتباط شما با ایشان از چه قرار است؟
ج: مدت آشنایى من با احمد دردشتى تحقیقا معلوم نیست و فراموش کرده‌ام اما راجع به نحوه ارتباط قبلاً عرض کردم در مجالس تبلیغى و منبر استاد عالیقدر جناب آقاى غروى حاضر مى‌شدم. کرارا ایشان را آنجا بسیار مى‌دیدم پس از آن هم چون مغازه وى در مدرسه صدر بود، گاهى کتابهایى که مى‌خواستم جلد پلاستیکى کنم به وى مى‌دادم و از این رو آشنا شدم.           سید مهدى هاشمى.
س: بطورکلى بفرمایید که چه مدت است مجالس تبلیغى و منبر استاد عالیقدر جناب  آقاى غروى شرکت مى‌کردید و در کجا تشکیل مى‌شده؟ مجالس تبلیغى ایشان بر روى چه مسائلى دور مى‌زده است؟ آیا در این آشنایى با آقاى احمد دردشتى شخص دیگرى دخالت داشته یا اینکه خودبخود با هم دوست و آشنا شده‌اید؟
ج: همانطور که عرض شد دقیقا روز و ماه تاریخ آشنایى ما در دست نیست؛ بلکه فراموش شده؛ اما مجلس تبلیغى جناب آقاى غروى در منازل مختلفى تشکیل مى‌شد. چند نمونه‌اى از آنرا ذکر مى‌کنم: 1ـ منزل آقاى جواهرى، آدرس عباس‌آباد. 2ـ منزل دلال باشى، آدرس آنطرف پل شیرى. 3ـ مسجد چوبشاه چارسو.
اما مطالبى که در منبرهاى جناب آقاى غروى بحث مى‌شد مطالب اسلامى کلى و پاره‌اى از مسایل مورد اختلاف شیعه و سنى و درباره عصمت انبیاء و ائمه اطهار سلام اللّه‌ علیهم اجمعین زیاد بحث مى‌شد؛ اما در این آشنایى نامبرده شخص ثالثى دخالت نداشته بلکه صرفا دو طرفى بوده است.           سید مهدى هاشمى.
س: شما هر چند وقت یک بار با آقاى دردشتى ملاقات مى‌کردید؟
ج: چون کارى با هم نداشتیم لذا وقت ملاقات معینى هم نداشت. هر چند مى‌شد اتفاقى بود یا در مجالس آقاى غروى و یا در جاهاى دیگر.            سید مهدى هاشمى         
س: مجالس آقاى غروى به چه صورت بود؟ منظم یا غیرمنظم و در هر صورت ایشان را ملاقات مى‌کردید یا نه؟
ج: لطفا منظور خود را از منظم بودن مجالس بیان فرمائید؟ آنچه بود این بود. مثل سایر مجالس وعظ و خطابه منبرى بود. آقاى غروى از منبر استفاده کرده، مردم نیز اجتماع مى‌کردند براى استماع کلمات معظم‌له.          سید مهدى هاشمى
س: منظور آن است که مجالس آقاى غروى که مى‌فرمایید مانند سایر مجالس وعظ و خطابه منبرى بود وضع منظم و [مرتبى] داشت یا گاه و بى‌گاه تشکیل مى‌شد؟
ج: مجالس آقاى غروى بیشتر در ماه محرم و صفر که ایام عزادارى است تشکیل مى‌شد و محل آن را هم در گفته‌هاى قبلى معین نمودم و همانطور که عرض شد این مجالس منبرى بود.           مهدى هاشمى
س: در همین مجالس ایام ماه محرم و صفر بود که شما آقاى دردشتى را ملاقات مى‌کردید؟ آیا ایشان مرتب در این جلسات شرکت مى‌نمودند یا شما ایشان را گاه و بیگاه و اتفاقى مى‌دیدید؟ آیا شما با ایشان در جاى دیگر ملاقات نمى‌کردید؟ روى هم رفته در این مدت یک سال چند بار با ایشان ملاقات کرده‌اید در مورد چه مسایلى با هم گفتگو و مذاکره مى‌نمودید؟
ج: ملاقات من با آقاى دردشتى که عموما گاه و بیگاه بود پاره‌اى از آن در همین مجالس محرم و صفر بود و گاهى در مجالس ماه ربیع و امثال ذلک و خلاصه جاهایى که آقاى غروى منبر تشریف مى‌بردند غالبا ایشان را نمى‌دیدم ولى به طور دقیق نظرم نیست در این مدت چند بار ایشان را دیده‌ام آنچه فعلاً  به یادم هست یک جا براى جلد کردن پلاستیک بر روى کتابهاى خود و دیگر همین دفعه اخیر مدرسه صدر و ملاقات ما با ایشان چون به منظور معینى انجام نمى‌گرفت بلکه اتفاقى بود مسئله را بحث نمى‌کردیم.»          سید مهدى هاشمى 
تزلزل مبانى اعتقادى مهدى هاشمى و برداشت تعقلى نمادین او از مفاهیمى چون جن، ملک، امامت، غیبت، شهادت، انفاق، رضا و تسلیم، ملائکه، شجره ممنوعه...، همچنین تفسیر به رأى از مبانى فقهى چون وجوهات، همه تأثیر فکرى‌اش از غروى اصفهانى است که خود نیز در اعترافاتش از آن به عنوان عامل اول یاد مى‌کند:
«لغزش‌ها و انحرافات فکرى قبل از انقلاب: 1ـ ایمان و اعتقاد به افکار و اندیشه‌هاى آقاى غروى در اصفهان که برداشت‌ها و استنباطات شاذى از اسلام داشت مانند... حرمت لعن به خلفا، افکار خمس به صورت یک مالیات جداگانه و...»
    مهدى هاشمى در بیان علل انحطاط فکرى‌اش، در اعتراف دیگرى، ضمن اشاره به غروى اصفهانى، وى را در صدر تأثیرگذاران فکرى خود برشمرد:
«ایمان و اعتقاد به افکار و اندیشه‌هاى آقاى غروى در اصفهان که برداشتها و استنباطات شاذى از اسلام داشت و از سوى دیگر تأثیرگذارى الگوهایى نظیر انقلاب مصر و چین و ویتنام نقطه کج‌روى و کج‌اندیشى ولو به صورت خفیف را [درمن] منعقد کرده است...
     در آن زمان تعبدها و پاک‌منشیهاى بسیارى سقوط کرده تا آنجا که بدبینى به دعا و گریه و روضه اباعبداللّه‌الحسین(ع) و فاصله گرفتن با اسلام و فقه سنتى و روحانیون سنتى و از آن طرف گرایش به استدلال و تعقل محض و ارائه بینش‌هاى مدرن اسلامى از آیات و روایات و جستجوى دلیل براى مبارزات مسلحانه و کار تشکیلاتى به صورت یک جو عمومى درآمده بود. بیمارى التقاط و برداشتهاى سطحى از قرآن و روایات اساس حرکت فکرى‌مان شده بود... در آن شرایط روشهایى را در بحث‌هاى خود مى‌پذیرفتیم که نام آن امروز التقاط است».

اندیشه‌هاى غروى و قتل شمس‌آبادى:
     مهدى هاشمى، با شرح آشنایى و تأثیرپذیرى خود از غروى اصفهانى، قتل شمس‌آبادى را پیامد تفکرات وى برشمرد و مى‌گوید:
«در کنار این مسئله گرایش ما به آقاى غروى، همان سالهاى اول مبارزات آن هم بى‌اثر نبود، چون که ایشان هم در حوزه علمیه اصفهان بر اثر یک سرى نظریات و برداشتهایى که از اسلام داشت که بعضش نظرشان بوده و بعضش بعدها معلوم شد که نظر انحرافى بوده اینها را ما، بهش گرایش پیدا کردیم و علت گرایش هم دقیقا این بود که ما در مسایل مبارزات خود اصفهان پخش اعلامیه، اینها یک سرى دوستانى که داشتیم که آنها مریدان آقاى غروى بودند، بعد هم ما کشیده شدیم به جلسات ایشان و در آن جلسات احساس کردیم که حرفهاى جدیدى مى‌شنویم از اسلام و قرآن و اینها که با منطق مبارزاتى هم انطباق داشت. این بود که ما این گرایشمان هى محکم‌تر شد و تا آنجا که خب از نزدیک با آقاى غروى در تماس شدیم. ایشان را دعوت کردیم براى درس توى مدرسه صدر اصفهان. ایشان درس را شروع کرد تفسیر قرآن و بعدا که یک مقدار مبارزات شکل منظمى بخود گرفت و یک نیمچه تشکیلاتى با بعضى از دوستان توى اصفهان درست کردیم براى حل مشکلمان در معارف اسلامى سؤالاتى که بچه‌ها توى حوزه‌هاى مختلف از دانشجوها مطرح مى‌کردند ناچار شدیم که هفته‌اى یک بار برویم خدمت آقاى غروى و از ایشان کسب فیض بکنیم. بعد هم منبرهایى [که ]ایشان در سطح شهر داشت، اکثرش را شرکت مى‌کردیم. بعد هم چون که این نظریات جدید آن زمان ایشان در معرض رقابت و کشمکش بود در حوزه علمیه و علما در مقابلش قیام کرده بودند، معمولاً آنها هم که قیام کرده بودند یک تیپهاى غیرمبارز بودند. مجموعه این عوامل و انگیزه‌ها باعث شد که ما هم آن ایام آن سالها به دفاع از این نظریات بپردازیم. نظریاتى که فرض کن مثل اینکه آن زمان ایشان مى‌گفت و اینها مجموعه عقاید کلى بود که ایشان در آن زمان ابراز مى‌کرد و ما هم به همان عواملى که عرض کردم جذب این عقاید شده بودیم و همین هم در شکل‌گیرى شخصیت اولیه فرهنگى و فکرى ما خیلى مؤثر بود که اولاً ما را [در] برخورد با قرآن و روایات از آن مرزهاى تعبدى که شناخته شده در اندیشه اسلامى [است]، خارج کرد. حالت تعقلى محض که به آن داد و ما مثلاً خودمان را محق مى‌دانستیم که از یک آیه‌اى بنشینم به طور مجرد و یک طرفه یک برداشتى بکنیم چیزى که در مجموع سخنرانیها درسهاى آقاى غروى هم مطرح بود و همچنین در برخوردهاى سید قطب و محمد قطب سایر شخصیتها هم یک همچه حالت تعقلى محض در شناخت آیات و روایات مطرح بود و بعد چون که این نظریات و این برداشتهاى شاذّ و جدید هم ملاحظه مى‌شد، به یک سرى اختلافات داخلى حوزه [دامن مى‌زد] و اینها یک سرى تبعات منفى هم داشت که طبیعتا انسان یک حالت فاصله گرفتن از علما و روحانیونى که مخالف این نظریه بودند در خودش حس مى‌کرد و همین مخالفتها تدریجا زاویه باز کرد و این زاویه هى بزرگ شد و بزرگ شد که در طول زمان، آن وقت که مبارزات در داخل کشور اوج گرفت یک زمانى به اینجا رسیدیم که خب دیگر این روحانیت سنتى اصفهان که یا ساکتند یا مخالف مبارزه هستند، در مقابلشان به طور جدى موضعگیرى بکنیم و حتى مثلاً بحد قتل هم برسد. قتل مرحوم شمس‌آبادى که اینها تبعات و پیامدهاى تدریجى این منشأ تفکر بود».
اعترافات مهدى هاشمى درباره انگیزه‌هاى قتل مرحوم شمس‌آبادى و تأثیر اندیشه‌هاى غروى بر روى جعفرزاده و شفیع‌زاده چنین است :
«برادر جعفرزاده و شفیع‌زاده یکى از دفعاتى که با من نشسته بودند (منزل حاج حیدرعلى پدر اسداله یا در باغ خودمان) و معمولاً از نوع کارهاى ما که انجام مى‌دادیم (ساختن دبستان، حمام) انتقاد مى‌کردند و مى‌گفتند در این مقطع از زمان فرصت اینکارها نیست و از این قبیل مسایل، من به آنها مى‌گفتم کارهاى عملیاتى زود است و بنیه ما به اندازه‌اى نیست که بتوانیم عملیات قهرآمیز علیه عمال رژیم سازماندهى کنیم و این کار نیازمند یک کار تشکیلاتى زیرزمینى است. آنها گفتند افرادى مانند شمس‌آبادى و سرهنگ زاهدى سهل‌الوصولند. بحث که به اینجا رسید من و ایشان تحلیلهایى داشتیم مطرح کردیم آنان که با افکار و اندیشه‌هاى جلسات آقاى غروى نیز آشنا بودند، علاوه بر معلومات و اطلاعات من روى قضیه انجمن حجتیه خیلى حساسیت نشان مى‌دادند و مى‌گفتند در دانشگاه تضاد بین انجمن و ضد انجمن بالا گرفته و ...»
    تأثیرپذیرى محمد حسین جعفرزاده ـ قاتل شمس‌آبادى ـ از غروى به اندازه‌اى عمیق است که دفاعیه بلند او که در واقع حمله به روحانیت و حوزه‌هاست، بیان بخشى از اندیشه‌هاى غروى به شمار مى‌رود:
«..این استحقاق خمس مطمئنا بپاس فدارکاریها و جانبازیهاى کسانى پایه گرفته که در راه سربلند نمودن مکتب توحید و ولایت از زندگى و کسب و درآمد محروم مى‌ماندند؛ از قبیل حجربن‌عدى و غیره فلسفه خمس این نبود که اسلام در بین توده‌هاى مسلمان یک طبقه مصرف‌کننده بدون خاصیت اجتماعى و فکرى بوجود آورد... اسلام هرگز به تدوین یک قانون انحصارطلبى خمس تن در نداده و اصولاً با هرگونه تبعیض شدیدا نبرد مى‌کند...»
 
    نقش شاگردان غروى در قتل مرحوم شمس‌آبادى و ارزیابى اختلاف این دو فرد با هم، از زبان کاظم آل رسول، وکیل خانواده شمس‌آبادى چنین است:
متهمان مدعى هستند که به آقا (شمس‌آبادى) پیشنهاد کردیم اختلاف خود را با آقاى غروى رفع کند و ایشان عصبانى شد. این ادعا هم خلاف واقع است ولى از بیان این حرف که اینجا طرح مى‌شود عناد متهمین با آقاى شمس‌آبادى و سبق تصمیم آنان به ارتکاب جنایت محرز مى‌شود زیرا اختلاف آقاى غروى با شخص آقاى شمس آبادى نبوده است که با شخص ایشان رفع شود. آن هم مداخله دو نفرى که وضع روحى و اخلاقى و اجتماعى و میزان دانش آنان در پرونده امر منعکس مى‌باشد و اختلاف آقاى غروى با کلیه فقهاى شیعه از اول تاکنون است. آن هم در موارد متعدد در فقه شیعه است و با آقاى شمس‌آبادى رفع شدنى نیست. من باب مثال، آقاى غروى در کتاب خورشید معرفت، در باب زکاة و اینکه بر چه چیزهایى تعلق مى‌گیرد برخلاف اجماع فقهاى شیعه نظر داده است و حتى مرحوم آیت‌اللّه‌ ارباب در پاسخ سؤالى که از ایشان شده صریحا تعلق آن را به 9 چیز محصور دانسته و این مسئله را اجماعى فقها، دانسته‌اند که فتوکپى سؤال و جواب مزبور برابر ضبط در پرونده تقدیم مى‌شود و نظر آقاى غروى در کتاب مزبور صفحه 186 به بعد چاپ و منتشر شده و از این نوع اختلافات. من سؤال مى‌کنم چگونه آیت‌اللّه‌ شمس‌آبادى مى‌توانسته با این عقاید موافقت کند و با صاحب آن رفع اختلاف نماید. تازه آقاى غروى که مجتهد صاحب فتوى نیستند و خورشید معرفت هم رساله عملیه نمى‌باشد که این نظریات اختلافى در عالم اسلام ایجاد کند و این معانى بر آمر و هادى آقاى جعفرزاده در ارتکاب قتل پوشیده نبوده است و بیان این اظهارات صرفا براى انصراف اذهان از قبح عمل متهمین است و لاغیر. و نه اظهار نظر خلاف جمهور فقها از طرف آقاى غروى و نه عدم قبول چنین نظرى از طرف آقاى شمس‌آبادى، مجوز قتل فجیع آن شهید به صورتى که انجام شده نمى‌تواند باشد.»
    در ادامه بحث، بیان این نکته ضرورى است که این جریان انحرافى که در بسیارى از مسایل با اصول تشیع در تضاد کامل است، امروز نیز در اشکال مختلف وجود دارد. اگر دیروز مهدى هاشمى در سخنرانى خود تحت عنوان «نقش اراده علت و معلول» تنها آشنایى به زبان عربى را راه شناخت احکام سیاسى، اخلاقى و اقتصادى قرآن برمى‌شمرد، امروز شاگرد دیگر غروى، فهم، استنباط و استخراج مقوله‌هاى گوناگون را از قرآن، حتى بدون خواندن کتابى و رفتن به مدرسه‌اى میسر مى‌داند و برخورد عوامانه با آیات و استنباط بسیار سطحى را از قرآن ترویج مى‌دهد. مهدى هاشمى در کلاس درس خود، تحت عنوان «تشکل از دیدگاه اسلام »ـ 14/8/63 در تلاش است مخاطبین خود را به سمت اجتهاد به رأى و برداشتهاى التقاطى از قرآن و اسلام سوق دهد و معتقد است برداشتهاى خاص، «حجیت» دارد. در توضیح این موضوع باید گفت نتیجه برخورد غروى و شاگردانى چون مهدى هاشمى، محمد حسین جعفرزاده و... با استنباط از قرآن و احکام شرع بدون گذراندن مراحل خاص علمى و معنوى، نادیده گرفتن روایات ائمه(ع)، عمل کردن هر فرد به هر میزان سواد و درک ـ به اجتهاد و برداشت خود از قرآن، نتیجه دهشتناکى به بار آورد. این طرز تفکر باعث شد که همه مخالفینشان اعم از روحانى و غیرروحانى، سپاهى، کودک و... همه و همه مفسدفى‌الارض شناخته شده و افرادى چون مرحوم شمس‌آبادى و بحرینیان نیز فاسد قلمداد شوند.

شکستن قداست روحانیت
     نگاهى کوتاه به نوشته‌هاى غروى مشخص مى‌کند که وى علاوه بر تخریب مبانى فکرى و اعتقادى نسل جوان، سیاست هتاکى و بى احترامى به علما و شکستن قداست روحانیت را در منظر عامه مردم، هدف و مقصد دیگرى براى خود قرار داده است .
هتاکى به روحانیت، منابع و برخى مسایل فقهى و اعتقادى در کتابهاى غروى، نشان‌دهنده وجود عقده‌هاى روانى در اوست .
وى گستاخى خود را به علماى سلف و محدثین تسرى بخشیده و با بى‌اعتبار و غیر موثق خواندن کتابهاى شیعه و با تفسیر به رأى مفاهیم دینى، در حقیقت مبلغ سیاست رستاخیزى رژیم پهلوى و ملى‌گرایى و نهضت آزادى است. غروى راه رسیدن به فقه صحیح را مسیر هزار و چهارصد ساله محدثین و علماى شیعه برنمى‌شمارد. وى در این رابطه مى‌گوید:
«کتابها را مملو و مشحون از اقاویل رجال و نزاع و جدال ساخته‌اند به طورى که هرگاه کسى بخواهد از فقه شیعه یا فقه اسلام به معناى اعم اطلاع یابد، نتیجه درستى بدست نخواهد آورد. و جز حیرت و سرگردانى محصولى کسب نخواهد کرد. ما این مطلب را در تألیف خود مکرر کرده‌ایم و تاکنون هم نتیجه‌اى ببار نیاورده، ولى این مسئله به قدرى حائز اهمیت مى‌باشد که شایسته است بر در و دیوار کوى و برزن و در کلیه جراید و همه رسانه‌هاى گروهى مستمرا نوشته شود.  
    بى‌نتیجه ماندن تلاشهاى غروى در نوشته‌ها و سخنرانیهایش براى روى کار آوردن به اصطلاح فقه صحیح و پالایش دین از موضوعاتى چون شفاعت، تقلید، زیارت قبور ائمه و...، شاگردانش را بر آن داشت تا به قدر بضاعت خویش موضعى خصمانه در مقابل علماى اسلام بگیرند و براى حذف آنان از صحنه اسلام گام بردارند.
برخوردهاى هر یک از شاگردان غروى با مراجع تقلید و علماى اسلامى به گونه خاصى جلوه کرد. مهدى هاشمى، محمد حسین جعفرزاده و اسداللّه‌ شفیع‌زاده به قتل شمس‌آبادى و بعضى دیگر از روحانیون و طلبه‌ها دچار شدند. برخى دیگر نیز چون نویسنده کتاب «کدام قرآن»، تنها در محدوده هتاکى در نوشته‌هایشان باقى ماندند:
«باید کارى کرد. کارى بجز نجات اسلام از دست متولیان مذهبى و مذهب سازان حرفه‌اى، مهمتر، در پیش نداریم و همانطور که در جایى دیگر نوشته‌ایم، در این کار و در این راه محض خطا و اشتباه است که حتى به قدر یک دشمن دانا به این فقها و علما و آیات عظام و مراجع و مفتیان مذهبى امیدى ببندیم و انتظار همراهى و مدد از آنها داشته باشیم که هر چه کشیده‌ایم و مى‌کشیم در هماره تاریخ اسلام از دست همین‌ها بوده و هست. در این قشر و گروه و سازمان روحانیت رسمى از آنهایى که کارى بى‌دغدغه و آرام و بى خطر کرده‌اند اگر بگذریم به کسانى از این علما و فقها برمى‌خوریم که پا در عرصه گذاشته‌اند و در تاریخ، یا داخل دربار و دستگاه حکومتى به توجیه وضع موجود مى‌پرداخته‌اند و با دستى بر حلقوم عقل و آزادى مردم و با دستى به کارگشایى صاحبان زر و زور مشغول بوده‌اند و آن عده از اینها که راهى غیر این دو دسته را برگزیده‌اند به علما و فقها و مراجع و مفتیان به اصطلاح مبارز و مخالف و سازش‌ناپذیرى برمى‌خوریم که اگر هم به قتل رسیده‌اند، همه بدان جهت بوده که خواسته‌اند از همان مذهب و عقاید مذهبى و خرافات و روایات اسرائیلى و عقاید درهم و برهم غیر قرآنیشان دفاع کنند و تعصب بورزند و سرسختى نشان بدهند و چنین کردند تا امروز بگویند شیخ شهید و علماى راستین و حافظان خستگى‌ناپذیر و غیره.
آرى از اینها و از میراث فکرى و قلمى فقهاى گذشته‌شان نباید مددى خواست و چشم امیدى داشت که جز تلف کردن وقت و نیرو و منحرف شدن از راه اصلى بدست همین متولیان مذهبى، نتیجه دیگرى عایدمان نخواهد شد.»
منابع و الگوهاى خارجى
     در این بخش به الگوهاى خارجى که نقش مخربى در مبانى اخلاقى مهدى هاشمى داشته‌اند، اشاره خواهد شد. مى‌توان نویسندگان، منابع و الگوهاى خارجى را که مهدى هاشمى از آنها الهام گرفته است به گروههاى مختلفى تقسیم کرد:

نویسندگان و منابع جهان اسلام و عرب
     فروپاشى امپراطورى عثمانى پس از جنگ جهانى اول و ترویج تفکر لیبرالیستى و اومانیستى توسط استعمارگران، خیزشها و انقلابهاى ملى در کشورهاى لیبى، عراق، سوریه، الجزایر و...» رشد غده سرطانى به نام اسرائیل پس از جنگ جهانى دوم و پدیدار شدن بحرانى به نام «فلسطین» و درگیر شدن جهان اسلام و عرب با غرب، این بخش از جهان اسلام را به بحرانى‌ترین نقطه جهان در طى چندین دهه تبدیل کرد. رقابت غرب و شرق براى دست‌یابى به منابع این قسمت از جهان و شکل‌گیرى دهها حزب کوچک و بزرگ وابسته به بلوک شرق و غرب، جهان عرب را درگیر مسایل حزبى و گروهى و کشمکشهاى قومى و مذهبى ساخت. جهان عرب، به ویژه شمال افریقا و کشورهایى چون مصر به دلیل وضع جغرافیایى خاص، مورد هجوم استعمارگران و تمدنهاى دیگر قرار داشته‌اند؛ به گونه‌اى که این کشورها را مى‌توان دروازه ورود آرا و عقاید سیاسى و اخلاقى دیگر نیز به شمار آورد. حرکتهاى اسلامگرایانه دیگرى چون سید جمال‌الدین اسدآبادى، شیخ محمد عبده و شکل‌گیرى اخوان‌المسلمین توسط حسن‌البناء و گسترش آن در کشورهایى چون سوریه، سودان و فلسطین را مى‌توان از حرکتهاى ریشه‌دار دیگرى برشمرد که حرفى براى گفتن دارند. مجموعه‌اى از آرا و اندیشه‌هاى گوناگون و نهضتهاى کوچک و بزرگ، همچنین بروز جنگهایى چون جنگ شش روزه، قیام افسران جوان و... به همراه وضعیت بسته ایران آن روز، هر مخاطبى را که به دنبال آخرین اخبار و اطلاعات پیرامون جهان اسلام بود، جلب مى‌کرد. در مبانى اخلاقى مهدى هاشمى به این نکته اشاره خواهد شد که مهدى هاشمى در همان اوان ورود به طلبگى با ادبیات عرب و سخن گفتن و کتابت آن آشنا شد. اخبار و حوادث منعکس شده از رسانه‌ها و جذابیت شخصیتهاى علمى و سیاسى چون سید قطب، مهدى هاشمى را که به زبان عربى آشنا بود، به مطالعه کتابهاى شخصیتهاى سیاسى و علمى جهان عرب سوق داد. نکته مهم اینجاست که او زمانى به مطالعه و تحقیق پیرامون این نویسندگان دست زد که هنوز شخصیت اخلاقى و فکرى‌اش شکل نگرفته و مبانى اعتقادى‌اش محکم نشده بود. افرادى چون سید قطب و محمد عبده... از چهره‌هاى علمى و سیاسى عالم اسلام به شمار مى‌روند که هر کدام در زمان خود منشأ خدمات زیادى بوده و کتب متعددى از آنها به جاى مانده است. آنچه درباره مهدى هاشمى در این خصوص مطرح است، نفس توجه وى به این کتابها و نوشته‌ها نیست. پژوهشگران بسیارى در مسیر تحقیقات و مطالعات خود به منابع متعددى از جمله نوشته‌هاى این افراد مراجعه کرده‌اند. آنچه درباره مهدى هاشمى مهم است، بحث مطلق انگارى و غیر قابل خدشه قلمداد کردن نقطه نظرات و دیدگاههاى این افراد است. در واقع خودباختگى و تسلیم بى چون و چراى وى درباره یافته‌هاى آنان است که اصل مراجعه را مخدوش مى‌سازد. این ویژگى سبب شد تا مهدى هاشمى در اولین برخورد با اندیشه‌ها و آراى آنان مجذوب شخصیت علمى و سیاسى‌شان شود و نظریاتشان را مطلق و غیر قابل خدشه بداند و در همه مراحل از آنان دفاع کند در این خصوص مى‌گوید:
«واقعیت بر این است که عرض کردم چون خودمان کم مایه بودیم در مسایل علمى از آن طرف یک جزوه به زبان روان فارسى هم در این مقوله‌ها در اختیارمان نبود و بعد هم آن خصلتهاى مبارزاتى که در این حضرات بود در این شخصیتها بود ما را یک مقدار جذب کرده بود مى‌توانم بگویم که گرایشمان خیلى شدید بود. مثلاً یادم است که یک کتابى در روانشناسى به زبان عربى محمد قطب نوشته [بود] به نام «علم‌النفس» که این کتاب را من آن زمان خواندم. چهار مرتبه این کتاب را خواندم. از بس برایم جاذبه داشت. بعد هم یک وقت خدمت آیه‌اللّه‌ منتظرى بودم آن زمانها سفارش مى‌کردم مى‌گفتم که کتاب خوبى محمد قطب دارد که ایشان گفتند بیار. من هم بردم و ایشان هم خواند. یعنى گرایشم تا این حد بود.»  
مطلق دانستن دیدگاههاى سید قطب و گرایش به اهل سنت
     از میان نویسندگان جهان عرب، بیش از همه، مهدى هاشمى از «سید قطب» تأثیر پذیرفت. شخصیتى که داراى وجهه سیاسى و علمى است و از چهره‌هاى انقلابى و فکرى زمان خود به شمار مى‌رفت آثار وى هنوز نیز از جایگاه ویژه‌اى برخوردار است. نگاه سید قطب به قرآن و مشرب تعقلى او، همچنین نوع تفسیر آیات قرآن براى فردى چون مهدى هاشمى که شخصیت فکرى و سیاسى‌اش هنوز شکل نگرفته است، پى‌آمدهایى را به دنبال داشت. طرح و تفسیر آیات قرآن در قالبهاى خاصى که گهگاه به مرز ابتذال نیز کشیده مى‌شد، از جمله این پى‌آمدهاست. مهدى هاشمى به اندازه‌اى آرا و افکار سید قطب را مطلق مى‌دانست که حتى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز در کلاس تفسیر قرآن، ضمن برشمردن شیوه‌ها و روشهاى تفسیر قرآن و چگونگى طرح و بسط آن از سوى بزرگانى چون امام (ره)، علامه طباطبایى (ره) و شهید بهشتى (ره)، تنها روش و نگاه سید قطب را مورد پسند قلمداد مى‌کرد و از آن دفاع مى‌کرد و از همین نقطه ردپاى مهدى هاشمى در پذیرش مبانى اعتقادى اهل سنت و مطلق دانستن نظریات نویسندگانى چون سید قطب یافت مى‌شود. وى به دلایل مجذوب شدنش در مقابل شخصیت «سید قطب» و اهل سنت چنین اشاره مى‌کند:
«... در تعقل و تعبد، من روشى داشتم که سید قطب در تفسیر ابعاد سیاسى ـ اجتماعى قرآن داشت. او قرآن را به آن روشهاى تازه‌اى تفسیر مى‌کرد و در نمونه‌هاى زیادى که مقایسه مى‌کرد مثلاً یادم است که ایشان یک تفسیرى مى‌کرد و یکى فلسفه علمى و اینها ارائه مى‌دهد ولى آن مسایل سیاسى انقلابى که بیشتر مورد نیاز من بود. راجع به یک سرى مسایل در آن محورها سید قطب خیلى بیشتر جولان داده بود. یک گرایشهاى شدید این گونه مثلاً پیدا مى‌کردیم به آنها به این گونه روشها و مضافا به اینکه یک مفسر قرآن بود، یک تئوریسین اسلامى بوده، در عمل هم اهل عمل بوده. رهبرى یک جریان سیاسى نظامى بوده؛ مثلاً چند تا لشکر وارد نیروهاى اسلامى خواهند کرد؟ این هم یک جاذبه قوى براى ما داشت که جذب سید قطب بشویم؛ چون معمولاً اکثرا این دانشمندان فقط تئوریسین هستند مثلاً حرف خوب بزنند، نظریه خوب بدهند، با عمل مثلاً کمتر بروز دارند؛ ولى وقتى ما مى‌بینیم آنها در عمل هم وارد صحنه فداکارى بعد هم زندان و شهادت و اعدام اینها شدند، اینها باعث شد که مثلاً، هى دیدگاه ما جذب بشود.
منتهى اینکه بگویم این دیدگاهها جایگزین دیدگاههاى شیعه بشود یادم نیست. چرا آن زمانى که مثلاً ما کار مى‌کردیم تو سالهاى اول؛ همین اعتقادى که راجع به فاطمه زهراء(س) بود خوب براى ما هم به صورت گرایش بود دیگر. مثلاً دچار مى‌شدیم مثلاً ما هم دفاع مى‌کردیم که حالا زن است دیگر... آن معنویتى که آن روحانیت یا حالا مسئله زکات که ایشان گفت: که خمس منحصر به غنایم جنگى هست. خوب این عقیده اهل سنت بود ما هم این عقیده را پذیرفته بودیم ولى در عمل نبود. ما هم خمس غیر غنایم را مى‌گرفتیم فرض کنید این‌طورى بود. اما اعتقادات محورى ما مثلاً در مباحث خلافت نه. یادم هست که یک چیزى بود که از طرف دکتر على شریعتى گویا مطرح شده بود. غدیر خم که آن زمان یک همچین احتمالى که مثلاً غدیر خم نصب خلافت نبوده و مثل یک کاندیداتورى که الان در همه جا مطرح هست و اینها پیغمبر اکرم(ص) على(ع) را کاندید کرده که نظر من این است که صلاحیت دارد. حال بعدا مردم آمدند یک فرد دیگرى را انتخاب کردند. یک همچین بینش روشنفکرانه راجع به غدیر خم بود.»
    مهدى هاشمى در جاى دیگرى نشست و برخاست بیش از حد خود و دوستانش را که هنوز مبانى اعتقادى محکم و استوارى نداشتند با غیر شیعه چنین برمى شمرد:
«افراطمان در مسایل عملى بود. یعنى خیلى محشور بودیم که مثلاً اگر این سیره و این صفت مثلاً ده سال، بیست سال عمر بکند، حشر و نشر مستمر با اهل سنت با توجه به نقاط ضعفى که قبلاً در خودمان گفتیم یعنى ضعف مثلاً در اعتقادات و دیدگاهها یا ضعف در منابع اصیل و یک سرى نفسانیات. خوب؛ با توجه به آنها آن موقع در پیمودن این سیر به انحراف کشیده شدیم و اینطور افراط کردیم ولى بالفعل هر چه فکر مى‌کنم وحدت حداقل در بستر اعتقادى ما که بالفعل انحراف در اعتقاد به وحدت باشد ......... برو بچه‌هایى که از ما مى‌رفتند در خارج اینها آن چیز اعتقادى محکم را نداشتند راجع به شیعه و آن حالتهایى که داشتند راجع به سیاست و مسایل خشونت و اینها هم با اینها منضم شد. یک چنین فردى مثلاً مى‌خواهد محشور باشد مثلاً به طور 80% با اهل سنت در درازمدت. این، [موجب] یک سرى عوارض خواهد شد. این ضعف اعتقادى راجع به مسایل شیعه برایش بوجود مى‌آید.»
    تأثیرپذیرى مهدى هاشمى و دوستانش از کلاسهاى غروى، مطالعه آثار افرادى چون سید قطب و نیز زیاده‌روى در همنشینى با اهل سنت در نوشته زیر به خوبى به چشم مى‌خورد:
«...یک مقدار آن کارهاى اول ما بود که به آقاى غروى گرایش داشتیم و محشور بودیم. خوب ایشان در این مسایل خیلى ما نگوییم انحراف ولى در تبلیغات و در برخورد علنى در آن جو آن زمان که اصلاً پذیرش این حرفها خیلى کم بود کج سلیقگى نشان مى‌داد و هر جا که مى‌رسید دفاع مى‌کرد. در یک جامعه‌اى که هنوز مبارزه شروع نشده و اصلاً زمینه پذیرش این حرفها نیست صحبت کردن از خلفا و... یک عامل دیگر از زمانى شروع شد که ما به منابع خارجى بیشتر مشغول شدیم. یعنى کتابهاى دانشمندان اسلامى که اکثرا اهل سنت هستند. یعنى ما از میان نویسندگان شیعى خارج از ایران فقط یادم هست کتابهاى سید حسن شیرازى بود که یک مقدارى هم کتابهاى مرحوم کاشف‌الغطاء خیلى محدود ولى بیشترین حد که بود کتابهاى اهل سنت بود. اعم از سید قطب و الازهر یا اردن یا لبنان یا الجزایر که طبیعتا برخورد آنها، دیدگاههاى آنها و اینکه حالت سمبل براى ما ایجاد کرده بود... بعد از پیروزى انقلاب هم، هم مسئله صدور انقلاب و هم تعصبى که نسبت به این مسئله داشتیم ما را عملاً با یک واقعیت ملموس مواجه مى‌کرد که بیشترین سازش [را] بکنیم با سنیها. ما غیر از ایران و عراق و قسمتى از لبنان همه سنى هستند و از آن طرف هم گاهى ماهها و هفته‌ها مثلاً با یک جمعى از اهل سنت مى‌نشینیم برخاست مى‌کنیم و بحث مى‌کنیم و فلان. خود این معاشرت و این محشور بودنها، مى‌آید ما را در ضرورت این وحدت، و اینکه نسبت به اینجور مسایل اینها بوده که ما را به این راهها کشیده و چیزهایى دیگر...»
وى همچنین مى‌گوید:
«من دقیقا یادم هست که بیشتر تو آیات جهادى اسلامى من در تفسیر «فى ظلال» خیلى غور و بررسى مى‌کردم و روى سطح مراحل جهاد اسلامى یک تفسیرهایى سید قطب در «فى ظلال» داشت که برایم خیلى جاذبه داشت. ترسیمى از جهاد اسلامى داشت یا در تفسیر خود جهاد که جهاد اسلامى آیا دفاعى است یا ابتدایى است و ثابت هم مى‌کرد و اعلام هم مى‌کرد و مثلاً یک مشت مستشرقین آمده‌اند در جهان اسلام چند سال تصرف کرده‌اند. بعد آمده‌اند نظریه براى اسلام ریخته‌اند و یک عده‌اى از علماى ما نظریه مستشرقین را گرفته‌اند نظر خودشان قرار داده‌اند و گفته‌اند اسلام دفاعى است به استناد مثلاً لا اکراه فى‌الدّین و فلان. اینها گفته‌اند نمى‌شود اکراه کرد باید دفاعى باشد و دفاعى یعنى چه؟ یعنى بگذارید اول دشمن حمله بکند بعد و با نظریه اینکه وقتى دشمن حمله کرد خوب انسان ذلیل مى‌شود و چطور یک سرى دلایلى اقامه مى‌کردند و مى‌گفتند نه اسلام اصلاً توهین است که همچنان که نزول اسلام و کلمه توحید یک جنگ ابتدایى بوده قبل از اینکه مشرک حمله بکند مثلاً به اسلام و توحید. توحید آمده براى نفى شرک و آزادى کل انسان در زمین. روى این محور سید قطب خیلى مانور مى‌داد، اینها براى من خیلى جاذبه داشت و این را تو منبرهایم مى‌گفتم تو تحلیلهایم، تو بافت ذهنى اعتقادم این بود که اصلاً خود تشکیل توحید در جهان یک حرکت ابتدایى و تهاجم علیه شرک بوده بنابراین جنگ همان جنگ ابتدایى است. بعدها هم دیدم آیه‌الله منتظرى هم تو بحث جهاد اسلامیشان، حکومت اسلامیشان، ایشان هم نظر جهاد ابتدایى را تأیید کرد.»
تأثیرپذیرى از اخوان‌المسلمین
     تأثیرپذیرى مهدى هاشمى از «اخوان‌المسلمین» بیش از نهضت‌هاى دیگر جهان غرب است. مطلق دانستن اندیشه‌هاى سید قطب از جانب وى، به شیفته شدنش در مقابل روشهاى این نهضت بازمى‌گردد. تأکید مستمر و همیشگى مهدى هاشمى به برخى از طلبه‌هاى جوان و تشویق آنها به مطالعه وسیع در خصوص این حرکت، تکرار نظریات این گروه در کلاسهاى درسى، حضور فعال برخى از نیروهایش در نشست‌هاى سالانه اخوان‌المسلمین در اروپا، وارد کردن غیرقانونى برخى سران اخوان‌المسلمین به ایران و فراهم ساختن زمینه دیدار آنها با آقاى منتظرى، نشانه ریشه‌دار بودن تأثیرپذیرى او از این حرکت است که از زمان مطالعه کتابهاى سران آنان ایجاد شده است.
مهدى هاشمى در یکى از اعترافاتش به ارتباط تنگاتنگ با این جمعیت اشاره مى‌کند و مى‌نویسد:
«...یکى دوبار نیز به سوریه رفتم و با حافظ اسد و سایر مسئولین ملاقاتهایى داشتیم. در این دو سال اخیر سوریه‌ایها اطلاعاتى از رابطه ما با اخوان‌المسلمین دریافته بودند، خیلى از ما خوششان نمى‌آمد.»
     آنچه «اخوان‌المسلمین را از بین احزاب و گروههاى دیگر جهان اسلام و عرب براى فردى مانند مهدى هاشمى متمایز کرده بود و تا آنجا پیش رفته بود که «انقلاب اسلامى ایران» را ادامه دهنده حرکت «اخوان‌المسلمین» مى‌پنداشت، دو عامل بود: نخست نوعى نوگرایى و تفسیر تعقلى از سوى این نهضت براى جذب نیرو و دوم آغاز این حرکت از سوى جوانان و تشکلهاى جوان. اهتمام خاص مهدى هاشمى به نسل جوان و انگیزه او در ایجاد تشکلهاى سیاسى براى سازماندهى جوانان، اشاره به اولین هسته شکل‌گیرى اخوان‌المسلمین در سال 1927 در قاهره و تحت عنوان «جمعیة الشبان المسلمین» جمعیت جوانان مسلمان است که همواره یکى از شعارهاى مهدى هاشمى و همفکرانش بود.   تفکر آرمانگرایى مهدى هاشمى و همفکرانش که همواره بر شعارهایى تکیه مى‌کردند که در جامعه غیر قابل اجرا بود و در مرحله عمل متوقف مى‌شد از مبانى فکرى این گروه برشمرده مى‌شود که در فصل سوم بدان اشاره خواهد شد. این تفکر، خود به مطالعه کتابها و منابع خارجى از جمله نویسندگان جهان عرب بازمى‌گردد. دکتر اسحاق موسى الحسینى در کتاب اخوان المسلمین و در مقدمه چاپ دوم آن سال 1955 با بیان این مطلب که به ندرت مى‌توان کتابى تاریخى یافت که به صحت و عینیت آن بتوان اعتماد کرد، تفکر آرمانگرایى حاکم به نوشته‌هاى جهان عرب را چنین ذکر مى‌کند:
«دیدگاه ایده‌آلیستى و اعتقاد به مصونیت افراد از خطا، برخاسته از دیدگاههاى دینى و معنوى، دیدگاهى که در عمق خویش به تأکید بر مطلق، در طبیعت و ماوراى آن گرایش دارد. این دیدگاه با علم، که پیش از هر چیز بر آن تأکید دارد که ارزشها نه مطلق، که نسبى هستند، و اینکه هیچ چیز نیک یا بد ناب نیست که آمیزه‌اى از هر دو بانسبیتهاى گوناگون است، ناسازگار است. برپایه این برداشت مردم یا فرشته‌اند یا دیو! و انگاره انسان آنچنان که هست، آمیزه‌اى از هر دو عنصر، کسى که هم عاقل است و هم لغزش‌پذیر، برمى‌خیزد و مى‌افتد، در این فلسفه وجود ندارد در نتیجه هر نویسنده‌اى که تلاش مى‌کرد کسى را، آنچنان که واقعیت او هست، توصیف کند به پیشداورى متهم مى‌شد البته این حقیقت در هر بحثى درباره گروهها، کشورها و جنبشهاى گوناگون صدق مى‌کند!» 

تأثیرپذیرى از شخصیتها و نهضتهاى جهانى
     مهدى هاشمى در ذکر نام افراد و گروههایى که نقش محورى در شکل‌گیرى شخصیت اخلاقى و فکرى‌اش داشته‌اند به سازمان الفتح و عرفات اشاره مى‌کند و مى‌گوید:
«در مسایل خارجى هم جذابترین مسئله براى ما همان فلسطین بود که معاصر ما بود آن زمان تازه سازمان الفتح اعلام وجود کرده بود و عرفات هم خب عرفات هم سخنگویش بود و داستان زندگى یکایک فلسطینیان در اقمار درون در مطبوعات خارجى منعکس بود. ما همیشه با یک چسبندگى و جاذبه خاصى آنها را مى‌خواندیم و لذت مى‌بردیم...»
    وى همچنین در رابطه به خصوصیت عرفات مى‌گوید:
«...مثلاً عرفات در مسایل فلسطین در بعد سیاست کارى یک امتیاز دارد. فردى ممتاز است. نابغه است، در بندبازى و خط‌بازى و سیاسى بازى کسى هم ازش منع نمى‌کند که مثل «این کار بد است مثلاً مبانى را اصلاح کن یا در آمریکا و شوروى در رؤساى اکثر نهضتهایى که یا ملى هستند یا ضد اسلامى هستند و اینها سیاسى‌کارى یک اصل است.»
    در بررسى مبانى اخلاقى این گروه به ذکر این نکته خواهیم پرداخت که سیاسى‌کارى از جمله خصوصیات باند مهدى هاشمى و همفکرانش بود. برخوردهاى سیاسى اجتماعى آنان، گویاى تأثیرپذیرى‌شان از الگوهایى بوده که براى خود برگزیده‌اند. مهدى هاشمى درباره این الگوها مى‌گوید:
«آن وقت تو هر محورى یک سوژه خاصى براى ما جاذبیت داشت، تو فلسطین مثلاً همان قضیه شهر کرامه بود و نحوه زندگى چریکهاى فلسطینى در اردن. تو مسئله چین آن قضیه راهپیمایى مائو که منجر به آزادى چین شد و چندین سال هم طول کشید و اینها و حماسه‌هایى در بین راه اتفاق افتاد و اینها خب آن زمان خیلى مهم بود. در مصر نحوه سازماندهى افسران آزاد بطور مخفى قبل از انقلاب و آن شب انقلاب کارهایى که مثلاً عبدالناصر و دیگران کردند برایمان مهم بود. راجع به ویتنام خوب مشخص بود دیگر همان رودررویى مستقیم آمریکا بود. در اندونزى یادم هست که مسایل غیرمتعهد اولین کنفرانس در بانکوک تأسیس شده بود عبدالناصر و دو تا از رهبران و آن رهبر نخست وزیر تیتو با هم جمع شدند. این مثلاً براى ما یک حرکت بود. من یادم هست که آن زمان هى تو تاریخ مى‌گشتم که تاریخ شروع جنگهاى مسلحانه را به یک نیروى اسلامى منتهى بکنیم چون مارکسیستها جنگهاى چریکى را به خودشان نسبت دادند در ایران که آغازکننده جنگها در ایران مثلاً مارکسیستها بودند چپ بود. ما آن زمان تعصبى که داشتیم مى‌خواستیم بکشانیم به مثلاً نیروهاى اسلام.»
    عطش سیرى‌ناپذیر مهدى هاشمى در مطالعه و بررسى انقلابهاى بى‌شمار در نقاط مختلف دنیا و نیز علاقه وى به یافتن روزنه‌هایى در فرهنگ و باور مردم این سرزمین براى پیاده کردن شیوه‌ها و روشهاى انقلابها، وى را به مطالعه کتابها و نوشته‌هاى مختلف کشاند. در این راه او بدون در نظر گرفتن شخصیت نویسندگان و سیاستهاى از پیش تأیید شده ناشرانشان و با مطلق انگارى نوشته‌ها، از عواقب روحى، اخلاقى، سیاسى و مذهبى آن غفلت داشت. بدیهى است براى فردى که از یک سو، خود محوریش، مانع مشورت با دیگران مى‌شد و از سوى دیگر بر متون حوزه علمیه و پاکسازى نفس، خط بطلان کشیده بود، مسیرى جز سرگردانى نمى‌توان انتظار داشت. وى خود در این باره مى‌گوید:
«...چون ما یعنى من شخص خودم اینطورى بودم که کل کتابهایى که در دسترسم بود عربى و فارسى و مسایل چین و شوروى و فرانسه و این کوبا و نمى‌دانم الجزایر و ویتنام و اینها را تعریف مى‌کردند، خوب بود دیگر اینها را خیلى بادقت، با تعمق دقیقا مى‌خواندیم ریشه‌هایش. من یادم هست که مثلاً راجع به انقلاب در هندوستان و گاندى یک چند کتاب خواندم و یک کتاب، بازرگان نوشته بود. هر چه کتاب مى‌خواندم راجع به هندوستان قانع نمى‌شدم یعنى ریشه مبارزه را تشدید مى‌کرد تا همه کتابها را خواندیم. دیگر چیزى نبود. بعد که رفتم ملاقات زندان که رسم بود محمد هم آن زندان بود و یعنى اینقدر براى من گمشده مهم بود. مطلب اینکه به بازرگان گفتم که در مورد هند کتابى که شما نوشته‌اید و کتابهاى دیگر که من خواندم هیچ کس هیچ نویسنده‌اى ابعاد و ریشه‌هاى این نهضت را برایم روشن نکرده که این ابعادش چى بود سازماندهیش چه بود. روشهایش چه بود. من مى‌خواستم این چیزها را از پایه یک مقدار بشناسم چه بوده. به او گفتم شما که اینجا بیکار هستید بنشینید این مسئله هند را کاملش بکنید براى ما مهم بود مسئله که خب یک خورده شوخى هم کرد بازرگان و مرحوم طالقانى هم آنجا بود. سراغ مى‌گرفت قم چه خبر علما حالشان خوب است؟ گفتم بد نیستند بعد یک داستان نقل کرد...منظور یک همچین شیفتگى نسبت به این نهضتهاى خارجى مثل فلسطین و چین و هند و مصر مثلاً مصر افسران آزاد بودند و اینها من رویشان خیلى مطالعه کردم و برایمان جاذبه داشت و نقش اخوان‌المسلمین در انقلاب را خیلى رویش مطالعه کردم یا در مبارزه با اسرائیل و حال خود عبدالناصر اینکه حالا ما بعدا که حرکت عبدالناصر را وقتى تحلیل کردیم یک مقدار ناخالصى و اینها هم تویش بوده. یعنى حالتشان بطور ملى و اینها بوده ولى آن زمان این همراهم نبود ملى‌گرایى و ضد ملى‌گرایى آن وقتى که مثلاً ناصر مرد ما همه گریه مى‌کردیم. من بودم، محمد بود، یک چند تا گریه مى‌کردیم که ناصر مرده بود. این شیفتگى ما را به خوشبینى افراطى کشید به الگو به آن جریانات و در اثر مطالعه و غور مى‌شود گرایش، به پیدایش مبارزه، مخالفین، نحوه برخورد احزاب و مسایل.»

تأثیرپذیرى از روشهاى انقلابیون الجزایر:

     اعترافات مهدى هاشمى گویاى این واقعیت است که وى در برخورد با مخالفینش به هر روش غیر اخلاقى نیز دست مى‌یازید که این شیوه، ریشه در تأثیرپذیرى او از الگوها و منابع خارجى دارد. قتل شمس‌آبادى   که انگیزه‌ها و علل و عوامل مختلفى چون انگیزه‌هاى روانى، سیاسى، فکرى و اخلاقى در آن نقش داشته است از یک زاویه، برداشتى از شیوه‌هاى انقلابیون الجزایر است. مهدى هاشمى در تأثیرپذیرى از حرکت برخى انقلابیون الجزایر چنین مى‌گوید:
«... مثلاً الجزایر یادم هست که مطالعات زیادى داشتیم و یک برخوردى که مجاهدین با علماى هوادار فرانسه داشتند، این براى ما از آن سوژه‌هایى بود که براى ما گل کرده بود. که اینها علماى طرفدار فرانسه را مى‌کشتند. این مجاهدین و از آن طرف هم مى‌گفتند که اینها را فرانسه کشته و از نفوذ و قدرتى که آنها در میان مردم داشتند علیه فرانسه تحریک مى‌کردند افکار مردم را. که متأسفانه همین سوژه تو قتل آقاى شمس‌آبادى یک مقدار محرک ما بود و من یادم هست که با رفقا صحبت مى‌کردیم مى‌گفتیم که همان شیوه فرانسویها را مجاهدین الجزایرى را عمل بکنیم و بیندازیم گردن رژیم و رژیم از آن ور منفور مى‌شود با یک تحریک در اذهان علیه رژیم. یک همچین دیدگاههایى.»

تأثیرپذیرى از شیوه‌هاى انقلاب چین :
     گرایش مهدى هاشمى به انقلاب مسلحانه که در مقابل تفکر بسیارى از مبارزین دوره حکومت رژیم پهلوى قرار داشت، حاصل مطالعات وى در کتابهاى گروه چپ و انقلابهاى سوسیالیستى است. مهدى هاشمى در این باره مى‌نویسد:
«پیش از انقلاب پس از مدتى گرایش به انقلاب مسلحانه پیدا کردم و مطالعاتى از نهضتهاى معاصر آن روز از کشورهاى اسلامى و سوسیالیستى را شروع کردم. از نظر اعتقادى، زمانى گرایش تند تشکیلاتى پیدا کردم و زمانى دیگر بدلایلى از این فکر انصراف نمودم و به کارهاى نیمه علنى پرداختم.»

     نتیجه بررسى وسیعى که مهدى هاشمى در شیوه‌ها و راهکارى عملى انقلابهاى مارکسیستى و انقلابهاى دیگرى چون انقلاب فرانسه داشت، انتخاب شیوه انقلاب چین و حرکت مائو بود که از دید وى با وضعیت جغرافیایى و بافت روستایى جامعه ایرانى همخوانى کامل داشت. به همین دلیل او قهدریجان را به عنوان پایگاه قدرت و نقطه آغاز انقلاب ، انتخاب و به آنجا سفر کرد.
«انتخاب قهدریجان به عنوان یک پایگاه علنى در شرایط خفقان بود. ملاک این انتخاب چنین بود که تصور مى‌کردم همان گونه که چین با 3/2 جمعیت کشاورز حرکت مسلحانه را از روستا شروع نمود ما نیز در ایران خواهیم توانست مانند چین عمل کنیم.
    مهدى هاشمى، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى با مسافرتهایى به استان همجوار استان اصفهان، قصد گسترش دایره نفوذ خود را داشت. جذب نیرو از مناطق محروم و نیز سرمایه‌گذارى روى محرومین براى بهره‌گیرى از آنان در رسیدن به اهداف خود، چه قبل و چه بعد از انقلاب ریشه در پذیرش تفکر مائو دارد. مهدى هاشمى در خصوص مسافرتهاى قبل از انقلاب خود مى‌گوید:
«...این هم آمده بود در شناساییهایمان [دخیل شده بود] که مثلاً در خط دراز مدت معتقد بودیم که [اگر] یک وقتى پایگاهى در آن منطقه تأسیس شد و نیروهایى تربیت شدند، تشکیلاتى بوجود آمد و اینها، باید یک پایگاههاى مشابهى مثلاً در سه استان [ایجاد شود.]ما بیشتر این کار را کرده بودیم، در استان اصفهان و استان فارس و چهار محال و بختیارى که آن زمان یادم است که یک رابطه غیر مستقیمى با عشایر پیدا کرده بودیم. با عشایر فارس، یک روحانى در شیراز بود که با آنها ارتباط داشت و اعلامیه‌ها را مى‌برد به عشایر مى‌رساند. اطلاعاتى که ما از عشایر داشتیم این بود که مثلاً عشایر فارس نیروهاى مسلمانى هستند؛ منتهى استضعاف فکرى دارند چون رهبریهاشان غلط بوده و در آینده مى‌خواستیم اصلاً برویم با آنها ارتباط برقرار بکنیم و در کوهستانها و مناطق و پایگاههاى آنها مثلاً حضور داشته باشیم. یک چنین حرکتى در انتخاب پایگاه براى ما وجود داشت.»
    شیفتگى مهدى هاشمى و همفکرانش به سیاست چین، به گونه‌اى بود که در بسیارى از نشستها و کلاسهاى آموزشى که توسط وى برگزار مى‌شد، از سیاست چینیها در برخورد با معادلات جهان سخن مى‌راند و به عنوان تز مبارزاتى از آن دفاع مى‌کرد.
     مهدى هاشمى در کلاسهاى سیاسى خود، استراتژى چینیها را از نوع متغیر و انعطاف‌پذیر مى‌داند و آنها را تنها راه رسیدن به اهداف برمى شمرد.
به اعتراف مهدى هاشمى وى و دوستانش نیز طیفى انفعالى هستند که با استراتژى متغیر و انعطاف‌پذیر چینى‌ها نیز همگون است. شعارهاى چینى چون «اقتدار و انعطاف» و «یک کشور دو نظام» با تفکر آنان منطبق است. با این تفاوت که چینى‌ها آن را در سیاست خارجى و برخورد با بحرانهایى چون بحران هنگ‌کنگ و تایوان به خدمت مى‌گیرند؛ امّا این گروه «اقتدار و انعطاف» را در برخورد با دیگر جناحها و «یک کشور دو نظام» را در برخورد با حضرت امام (ره) به کار مى‌بستند.
     تغییر مواضع مهدى هاشمى که یکى از عوامل تثبیت موقعیت او در درازمدت  به شمار مى‌رود، ریشه در انتخاب این انعطاف‌پذیرى دارد. ارزیابى دلایل انشعاب غیررسمى در این گروه، که به جوانگرایى منتهى شد، نشان مى‌دهد که مهدى هاشمى بر سیاست «اقتدار و انعطاف» تکیه داشت و بر آن وفادار ماند، این در حالى است که جناح دیگر آنان از وحشت مقابله با حضرت امام (ره) شعار «همکارى موقت با جناحها تا رسیدن به اقتدار، «سیاست انعطاف آنگاه اقتدار» را در پیش گرفت. قصد آنان این بود که در یک عقب نشینى تاکتیکى در صحنه باقى بمانند تا شاید روزى بتوانند با فراهم ساختن شرایط، معادلات سیاسى را به نفع خود رقم بزنند.
     مهدى هاشمى در ادامه اعترافاتش به نقش کتابهاى سازمان مجاهدین خلق در اتخاذ شیوه‌هایى چون مخفى‌کارى اشاره مى‌کند و مى‌گوید:
«در روش مخفى‌کارى همین کتابهاى مجاهدین خلق (منافقین) و اینها در دسترس همه بود یک روشهاى صددرصد اسلامى نبود که منزه باشد مثلاً یک مخلوط آغشته‌اى و هکذا.»
    در بخش دیگرى از اعترافات مهدى هاشمى درباره تبادل جزوه و کتاب بین وى و نیروهاى چپگراى شهر اصفهان قبل از انقلاب چنین آمده است:
«...همان زمانها مثلاً یادم است که آن حساسیتى که الان ماها روى چپى‌ها داریم، بخاطر توطئه‌ها و جنایاتى که چپى‌ها در طول تاریخ کردند منتهى فاش نشده بود ما خیلى منعى به اینکه حالا [با] چپى‌ها یا چپگرا[ها] تماس بگیریم، بنشینیم بحث کنیم، در معاشرتها یا اخلاق اسلامى، نداشتیم. من یادم است که مثلاً اوایل مبارزات، ما یک سرى طلبه‌هایى بودیم که جذب مبارزه شده بودیم. حالا رسم این گروه یادم رفته. اینها مثلاً با ما کار مى‌کردند غایبانه؛ یعنى همان کار تشکیلاتى؛ که آن طرف بخواهد از اینها عضوگیرى بکند و اینها بخواهند از آنها با ما کار مى‌کنند. ما هم مى‌فهمیدیم که آنها دارند با ما کار مى‌کنند، جزوه مى‌دادند ما مطالعه مى‌کردیم.»
    مقایسه برداشتهاى نمادین مهدى هاشمى و تحلیل تعقلى وى از تاریخ اسلام با برداشتهاى جنبش مسلمانان مبارز از مفاهیم دینى و تاریخى، همگونى فکرى و تأثیرپذیرى جریان مهدى هاشمى را از جریان التقاطى بیش از پیش نمایان مى‌سازد.
     یکى از اعترافات مهدى هاشمى به مباحثه پیرامون کتابهاى دکتر پیمان در زندان شیراز با یکى از هواداران این گروه اختصاص دارد:
«در خصوص نحوه آشنایى‌ام با گروه دکتر پیمان، زمانى که در زندان عادل‌آباد شیراز بودم، یک دانشجو به اتهام سیاسى زندان شده بود که از سمپاتهاى دکتر پیمان [بود ]و خیلى از او دفاع مى‌کرد. آن زمان که دوران مبارزات ضد رژیم بود حساسیتهاى امروز وجود نداشت. من نیز زیاد ابراز حساسیت نمى‌کردم، حتى کتاب فلسفه تاریخ او را با سایر بچه‌ها بحث مى‌کردیم که بنام پایدار  چاپ شده بود.»

تأثیرپذیرى از منتسکیو و ژان ژاک روسو:
     مهدى هاشمى در جاى دیگرى ضمن اشاره به اصالت رجوع به منافع خارجى براى وى و همفکرانش، نیز مقایسه تأثیر منابع و الگوهاى خارجى با تأثیر شخصیتهاى علمى و سیاسى، به نقش مهم دیدگاههاى منتسکیو و ژان ژاک روسو اشاره مى‌کند. این زاویه دیگرى از علل به بن‌بست رسیدن مهدى هاشمى را در زمینه‌هاى فکرى و علمى مشخص مى‌کند:
«بعد مراجعه به منابع خارجى براى تکمیل شخصیت فکرى آن هم تقریبا یک عامل بود که مى‌توانم بگویم با عامل اول دوشادوش بودند و هم‌مرز بودند. ما در بسیارى از مسایل، اعم از مسایل سیاسى یا اجتماعى، اقتصادى، نمى‌دانم فرهنگى و غیره، یک گرایشى داشتیم به منابع خارجى، منابع یکى از کشورهاى عربى؛ معمولاً دانشمندان عرب، مى‌نویسند و پخش مى‌کنند. حالا اینطور نبود که آن منابع خارجى منهاى آن چند تایى که در ماده اول گفتیم، براى ما الگوى صددرصد باشند؛ اما همین گرایشش به منابع خارجى خودش براى ما یک اصل بود که از منابع خارجى مسایلمان را اقتباس بکنیم، که مى‌توانم در این رابطه اشاره بکنم به یک سرى کتابهایى که از دانشمندان الجزایر پخش مى‌شد. شخصیت علمى از الجزایر یا از عراق یا از مصر و جاهاى دیگر کلاً، یا متونى که ترجمه مى‌شد از منابع خارجى. براى منابع خارجى اهمیتى قایل بودیم، چون آنها با آن تفکر ضعیفمان، در آن زمان از اسلام و مسایل اسلامى، حرفهاى جدیدى مطرح مى‌کردند. حرفهاشان یک روزنه‌اى بود به جهان خارج و یک سرى مسایل جدید. نظر ما این بود که در تکوین شخصیت فکرى ما آن مراجعه به منابع خارجى هم بى‌نقش نبوده منتهى درصد (زیادى از) این نقش را براى آن ماده اول ما قایلیم که یک سرى متفکرین و دانشمندانى مثل سران اخوان‌المسلمین و شریعتى و اینها [که] براى ما نظرشان مطلق بود، آن نقش بیشترى داشت؛ منتهى سایر نویسندگان خارج و منابع خارجى هم، براى ما همینطور مثلاً راجع به انقلاب فرانسه، دیدگاههاى منتسیکو و ژان ژاک روسو توى مسایل مختلف براى ما خیلى مهم بود گفتارهاى این. یا همچنین دانشمندان راجع به مسایل تبعیض نژادى و اختلافات طبقاتى از آفریقا یا سیاهان آمریکا، مقالات و کتابهایى پخش مى‌شد. کلاً براى ما یک نقطه عطفى بود و هکذا به عنوان یک پارامتر دست دوم با یک نقش کمترى در تکوین شخصیت فکرى ما نقش داشت.» 
    تأثیرپذیرى مهدى هاشمى از مکاتب سیاسى و نویسندگان و فلاسفه غرب به اندازه‌اى محسوس است که هر فرد مطلعى در برخورد با دیدگاهها و نقطه‌نظرهاى سیاسى، اجتماعى و حتى اخلاقى‌اش، آبشخور فکرى او را که همان نظریات اندیشمندان غرب، با تزیین خاصى است، باز مى‌شناسد. مهدى هاشمى همواره درصدد بود نظریات نویسندگان غرب را در زرورقى از مذهب و دین بپیچد و با استناد به آیات، روایات و احادیث به آنها رنگ مذهبى دهد. این موضوع در سخنرانیها و سلسله درسهاى وى کاملاً مشهود است. حتى اگر مهدى هاشمى به افرادى چون منتسکیو و روسو نیز اشاره نمى‌کرد، دیدگاههاى او بیانگر تأثیرپذیرى‌اش از این افراد است.
     هر چند روسو به عنوان یک فیلسوف مطرح نیست، اما تأثیرگذارى ژرفى در صحنه سیاست و فلاسفه داشته است. برتراند راسل در کتاب «تاریخ فلسفه غرب» درباره کتاب «قرارداد اجتماعى» روسو مى‌نویسد:
«نخستین ثمره عملى کتاب روسو حکومت روبسپیر بود. دیکتاتورى روسیه و آلمان (به خصوص آلمان) تا حدى محصول تعالیم روسو است و اینکه آینده چه پیروزیهایى نثار روح روسو خواهد کرد، مطلبى است که من جرأت پیش‌بینى آن را به خود نمى‌دهم.»
    وى در  جاى دیگرى با اشاره به این مطلب که «در عصر حاضر هیتلر نتیجه روسو است» مى‌نویسد:
«...او مخترع فلسفه سیاسى دیکتاتورهاى شبه دمکراتى است.»
    مهدى هاشمى همزمان با حرکت خودمحورانه و مستبدانه‌اش، همچنین سعى وافرش در به کرسى نشاندن ایده‌ها و اندیشه‌هاى خود، با تمام احزاب، گروهها و تفکرات مختلف معاشرت داشت که این همان دیکتاتورى شبه دمکراتى است و تأثیرپذیرى وى را از افرادى چون روسو مشخص مى‌کند. مطالعه نوشته‌هاى روسو که علم، ادب و هنر را بدترین دشمنان اخلاق معرفى مى‌کند، در ایجاد روح بدبینى و پرخاشگرى مهدى هاشمى نقش اساسى داشت. از سوى دیگر افرادى چون روسو با ارائه نظریه هایى که قابلیت اجرا در جامعه را ندارند، در تشدید آشفتگى و گرایش فکرى مهدى هاشمى به ایدئالیسم مؤثر بودند.
در بخش پایانى بدین نکته اشاره خواهد شد که روح خشونت و مبارزه با هر تغییرى در صحنه انقلاب، یکى از مبانى اخلاقى و فکرى مهدى هاشمى است. وى گرایش به این مبنا را هم از مقوله‌هاى نفسانى و فکرى برمى‌شمرد. ا،اچ،هارت در اثرپذیرى افراد از نظریه‌هاى ژان ژاک روسو و گرایش آنان به خشونت مى‌نویسد:
«ممکن است که روسو خود خواستار خشونت نبوده باشد اما مطمئنا دیگران را تشویق مى‌کرده است که انقلاب خشونت بار را به اصلاحات تدریجى ترجیح دهند.»

الگوى التقاطى:
     تأثیرپذیرى مهدى هاشمى از مکاتب مختلف فلسفى، سیاسى، اقتصادى و نیز تأسى وى به الگوهاى متضاد، موجب شده است تا جمله‌اى که شخصیت وى را به درستى به تصویر کشد، یافت نشود. شاید جز دو کلمه «الگوى التقاطى» که خود بدان معترف است، عبارت دیگرى گویایى شخصیت وى نباشد:
«هم این کشش‌هاى درونى داخل کشور ما را کشاند و هم الگوهاى خارجى ما را کشاند به یک سرى الگوها. من خودم شخصا این اواخر چند تا الگوهاى مخلوط یعنى التقاطى از چند الگو در ذهنم آمده بود.»
    چنین فردى با مجموعه‌اى از افکار و اندیشه‌هاى متناقض و متضاد ابتدا در خلوت خویش و در جستجوى معناى حیات به بن‌بست مى‌رسد و سپس در مرحله اجراى تفکراتش، خود را تنها مى‌یابد. وى در این راه با جامعه‌اى روبرو مى‌شود که با هیچیک از باورها و ایده‌هاى او همخوانى و همگونى ندارد. این بن‌بست  دیگرى بود که مهدى هاشمى با آن روبرو شد و همه کسانى که درصدند الگوى جوامع، افکار و اندیشه‌هاى غیر همخوان را در جامعه شیعى پیاده کنند، با آن روبرو خواهند شد.

انحراف در استخدام منابع خارجى :
     مطالعه و بررسى مکتبهاى مختلف از دید اسلام ناپسند شمرده نشده است؛ اما در این مسیر، محقق باید شرایطى را داشته باشد که از شاهراه تفکر اصیل اسلام باز نماند. مهدى هاشمى در این باره سرگذشت خود را آئینه عبرت جوانان مى‌داند. چنین مى‌گوید:
     «س: استفاده از منابع خارجى را به عنوان به اصطلاح یک اصل در مسأله تبیین، نپیمودن راه صحیح براى دستیابى به تفکر اصیل اسلامى، مطرح فرمودید و این یک مقدار بیشترى توضیح دارد که آیا شما در این صورت استفاده از منابع را ممنوع مى‌کنید یا نه مجاز مى‌دانید و با یک سلسله شرایط خاصى آن را تجویز مى‌کنید و اشکال شما در استفاده از این منابع اصولاً بر چه پایه‌اى استوار است؟
     ج: عیب اصلى کار، حالا که انسان بررسى مى‌کند این بوده که ما بدون اینکه از یک سلسله منابع اصیل و مطمئنى که مشخصا در کشور خود ما و در راستاى مذهب ما و از طریق رهبران تأیید شده، آنها را باید به عنوان معیار و مبنا قرار بدهیم و براى شناخت اسلام اصیل و [اصلاح] بافت فکرى و شخصیت فرهنگى خودمان باید آنها را قرار مى‌دادیم اولاً و با لذات؛ و بعد هم براى اینکه تکاملى حاصل بشود در شناخت نظرات مختلف؛ و مقایسه‌اى صورت بگیرد و یک برخورد آزادى در نظریه بوجود بیاید [باید] سراغ منابع خارجى مى‌رفتیم به عنوان یک منبع؛ منتهى ما انحرافمان در این بود که قبل از اینکه خمیر مایه اصلى شخصیت خودمان را ـ از طریق فرض کنید قرآن و روایات و مفسرین شناخته شده و روایات اهل بیت مخصوصا یا کتب مطمئنى که تأیید شده است صددرصد ـ ایجاد بکنیم، تشکیل بدهیم و آن بافت فکرى و شخصیتمان را از اینها اقتباس بکنیم قبل از اینکه این کار را بکنیم مى‌رفتیم براى منابع خارجى البته [به] منابع داخلى هم مراجعه مى‌کردیم؛ منتهى منابع داخلى براى ما آنچنان تغذیه کننده و الهام‌بخش نبود؛ آن طور که فکر مى‌کردیم منابع خارجى براى ما تغذیه کننده و الهام‌بخش است. لذا نقطه انحرافى که در این اصل باید اشاره بکنیم اینکه مطلق مراجعه کردن به منابع خارجى جرم نیست، کار خوبى هم هست هم در آن زمان خوب بوده هم در این زمان؛ منتهى اگر یک فرد جوان بخواهد، جوانى که مایه علمى کم دارد، قاعدتا یک حالت شور و احساسات بر او حاکم است، تعقل براى او ضعیف است و عوامل دیگر اینچنین جوانى اگر بخواهد صرفا و صددرصد و دربست بافت شخصیت فکرى و فرهنگى‌اش را تسلیم یک سرى منابع خارجى بکند که تفکرش از اسلام ضعیف است. نارساست و توأم با یک سرى لغزشها، این بعد، بعد انحرافى قضیه بوده که در ما هم متأسفانه وجود داشت.» 

1. . نوار شماره یک .

2. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 7 ص 3.

3. .  نوار شماره یک

4. .  کدام قرآن .

5. .  پرونده مهدى هاشمى اسناد ساواک ج 7، ص 18.

6. .  پرونده مهدى هاشمى، اسناد ساواک ج 7، ص 14.

7. .  پرونده مهدى هاشمى ج 9، ص 10.

8. .  پرونده مهدى هاشمى ج 7، ص 3.

9. .  نوار شماره یک.

10. . پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 7 و 8 .

11. . پرونده 65، 64، ج 1، ص 49.
• هر چند بناى این نوشته تحلیل، تفسیر و تبیین مفاهیم دینى، فکرى و فرهنگى مهدى هاشمى و شاخصه‌هاى جریان وى نیست، اما براى روشن شدن ذهن مخاطبان به ویژه نسل جوان مطلب کوتاهى درباره خمس یادآورى مى‌کنیم.
12. هر یک از مراجع تقلید به فراخور توانایى خود، کمک هزینه‌اى را به طلبه‌هاى علوم دینى پرداخت مى‌کنند. پیشینه این کمک هزینه به زمان صدر اسلامى که هنوز نیازهاى فکرى و فرهنگى جامعه و لزوم مطالعه و پاسخگویى به شبهات به وسعت امروز نبود و حوزه‌هاى علمیه نهادینه نشده بودند، بازمى‌گردد.تاریخ حمایت مالى و معنوى از مبلغان اسلامى، به قبل از نزول آیه نفر بازمى‌گردد. زمانى که مصعب بن عمیر، اولین فرستاده پیامبر(ص)، براى تعلیم قرآن و نشر اسلام وارد مدینه شد، با پشتوانه میزبان خود اسعدبن زراره توانست به منازل و محل اجتماع مسلمانان راه پیدا کند. پس از نزول این آیه، هر قبیله و طایفه‌اى فرد یا افرادى را براى کسب معارف اسلامى به خدمت پیامبر(ص) اعزام مى‌کردند و این عده پس از بازگشت، با حمایتهاى مردمى به نشر و تبلیغ اسلام مى‌پرداختند. توصیه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به انفاق و کمک به علما، در روایات متعدد به چشم مى‌خورد، تا جایى که پیامبر اکرم(ص) ارزش کمک به علما را برابر با هفت هزار ثواب مى‌داند. حضرت على(ع) نیز به کسى که در نظر داشت ده هزار درهم (یا دینار) در راهى مناسب انفاق کند، «حاملان پارساى قرآن» را معرفى مى‌کند. کمک به مبلغان دین اسلام، تنها به کمکهاى مردمى ختم نمى‌شد و از همان آغاز، ائمه اطهار(ع) و نیز خلفاى وقت، براى مبلغان دین مقررى را از بیت‌المال اختصاص مى‌دادند. امیر مؤمنان نیز براى عالمان دین، مفسران و مروجان آن از بیت‌المال مقررى را در نظر گرفت. به طور نمونه تنها براى قاریان قرآن، مبلغ دو هزار درهم، مقرر شده بود. پس از شهادت حضرت على(ع) و آغاز دوباره دوران مظلومیت ائمه و مکتب تشیع، همچنین عدم دسترسى ائمه به بیت‌المال براى نشر معارف شیعه، کمکهاى شیعیان و خمس درآمد آنان، مخفیانه به دست ائمه و نائبان آنها مى‌رسید. این خمس، تنها محل درآمد ائمهع براى ترویج مکتب تشیع به شمار مى‌رفت. کمکهاى امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) به شاگردان و راویان خود گویاى اهتمام ائمه(ع) نسبت به یارى رساندن مبلغان دین و احکام، از این منبع مالى است. جمله امام رضا(ع) که مى‌فرماید: «خمس کمک براى ما، بر دین و بر خانواده و بر پیروان ماست» اولویت استفاده از این درآمد را بیش از پیش نمایان مى‌سازد. با شروع عصر غیبت، تلاش راویان حدیث براى سپردن این دستورات به نسل‌هاى آینده دوچندان شد. این سعى که با مسافرتهاى طولانى براى جمع‌آورى تفسیر کلام اهل‌البیت(ع) همراه بود، حوزه‌هاى علمیه را نهادینه ساخت. تشیع در طول تاریخ، تحت فشار قدرتهاى روز به حیات خود ادامه داده است و ضامن بقاى این مذهب، وجوهات شرعیه و به تبع آن ترویج و تبلیغ دین است. استقلال حوزه‌ها و روحانیت که با حمایتهاى مردمى و درآمد خمس در دو سده اخیر میسر شده است، به ویژه در دوره ورود استعمار به جهان اسلام و تلاش همه جانبه غرب در تخریب اماکن اسلامى و مبانى اعتقادى بیش از پیش، عمق اندیشه ائمه(ع) را در استفاده از خمس و حمایت از حافظان دین روشن مى‌سازد. هر چند که در هیچ دوره‌اى خمس تنها به مبلغان دین مختص نبوده است و همواره مورد استفاده افراد نیازمند در جامعه نیز بوده و پشتوانه ساخت مساجد، حسینیه‌ها، بیمارستانها و صدها طرح عام‌المنفعه به شمار رفته و مى‌رود.

پی نوشت:

1. . نوار شماره یک .

2. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 7 ص 3.

3. .  نوار شماره یک

4. .  کدام قرآن .

5. .  پرونده مهدى هاشمى اسناد ساواک ج 7، ص 18.

6. .  پرونده مهدى هاشمى، اسناد ساواک ج 7، ص 14.

7. .  پرونده مهدى هاشمى ج 9، ص 10.

8. .  پرونده مهدى هاشمى ج 7، ص 3.

9. .  نوار شماره یک.

10. . پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 7 و 8 .

11. . پرونده 65، 64، ج 1، ص 49.
• هر چند بناى این نوشته تحلیل، تفسیر و تبیین مفاهیم دینى، فکرى و فرهنگى مهدى هاشمى و شاخصه‌هاى جریان وى نیست، اما براى روشن شدن ذهن مخاطبان به ویژه نسل جوان مطلب کوتاهى درباره خمس یادآورى مى‌کنیم.
12. هر یک از مراجع تقلید به فراخور توانایى خود، کمک هزینه‌اى را به طلبه‌هاى علوم دینى پرداخت مى‌کنند. پیشینه این کمک هزینه به زمان صدر اسلامى که هنوز نیازهاى فکرى و فرهنگى جامعه و لزوم مطالعه و پاسخگویى به شبهات به وسعت امروز نبود و حوزه‌هاى علمیه نهادینه نشده بودند، بازمى‌گردد.تاریخ حمایت مالى و معنوى از مبلغان اسلامى، به قبل از نزول آیه نفر بازمى‌گردد. زمانى که مصعب بن عمیر، اولین فرستاده پیامبر(ص)، براى تعلیم قرآن و نشر اسلام وارد مدینه شد، با پشتوانه میزبان خود اسعدبن زراره توانست به منازل و محل اجتماع مسلمانان راه پیدا کند. پس از نزول این آیه، هر قبیله و طایفه‌اى فرد یا افرادى را براى کسب معارف اسلامى به خدمت پیامبر(ص) اعزام مى‌کردند و این عده پس از بازگشت، با حمایتهاى مردمى به نشر و تبلیغ اسلام مى‌پرداختند. توصیه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به انفاق و کمک به علما، در روایات متعدد به چشم مى‌خورد، تا جایى که پیامبر اکرم(ص) ارزش کمک به علما را برابر با هفت هزار ثواب مى‌داند. حضرت على(ع) نیز به کسى که در نظر داشت ده هزار درهم (یا دینار) در راهى مناسب انفاق کند، «حاملان پارساى قرآن» را معرفى مى‌کند. کمک به مبلغان دین اسلام، تنها به کمکهاى مردمى ختم نمى‌شد و از همان آغاز، ائمه اطهار(ع) و نیز خلفاى وقت، براى مبلغان دین مقررى را از بیت‌المال اختصاص مى‌دادند. امیر مؤمنان نیز براى عالمان دین، مفسران و مروجان آن از بیت‌المال مقررى را در نظر گرفت. به طور نمونه تنها براى قاریان قرآن، مبلغ دو هزار درهم، مقرر شده بود. پس از شهادت حضرت على(ع) و آغاز دوباره دوران مظلومیت ائمه و مکتب تشیع، همچنین عدم دسترسى ائمه به بیت‌المال براى نشر معارف شیعه، کمکهاى شیعیان و خمس درآمد آنان، مخفیانه به دست ائمه و نائبان آنها مى‌رسید. این خمس، تنها محل درآمد ائمهع براى ترویج مکتب تشیع به شمار مى‌رفت. کمکهاى امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) به شاگردان و راویان خود گویاى اهتمام ائمه(ع) نسبت به یارى رساندن مبلغان دین و احکام، از این منبع مالى است. جمله امام رضا(ع) که مى‌فرماید: «خمس کمک براى ما، بر دین و بر خانواده و بر پیروان ماست» اولویت استفاده از این درآمد را بیش از پیش نمایان مى‌سازد. با شروع عصر غیبت، تلاش راویان حدیث براى سپردن این دستورات به نسل‌هاى آینده دوچندان شد. این سعى که با مسافرتهاى طولانى براى جمع‌آورى تفسیر کلام اهل‌البیت(ع) همراه بود، حوزه‌هاى علمیه را نهادینه ساخت. تشیع در طول تاریخ، تحت فشار قدرتهاى روز به حیات خود ادامه داده است و ضامن بقاى این مذهب، وجوهات شرعیه و به تبع آن ترویج و تبلیغ دین است. استقلال حوزه‌ها و روحانیت که با حمایتهاى مردمى و درآمد خمس در دو سده اخیر میسر شده است، به ویژه در دوره ورود استعمار به جهان اسلام و تلاش همه جانبه غرب در تخریب اماکن اسلامى و مبانى اعتقادى بیش از پیش، عمق اندیشه ائمه(ع) را در استفاده از خمس و حمایت از حافظان دین روشن مى‌سازد. هر چند که در هیچ دوره‌اى خمس تنها به مبلغان دین مختص نبوده است و همواره مورد استفاده افراد نیازمند در جامعه نیز بوده و پشتوانه ساخت مساجد، حسینیه‌ها، بیمارستانها و صدها طرح عام‌المنفعه به شمار رفته و مى‌رود.


13. .  بیست و یکمین روز محاکمه قاتلین شمس‌آبادى .

14. .  کتاب مغرب و هلال، ص 77.

15. .  کدام قرآن، ص 13.

16. .  نوار شماره یک.

17. .  نوار شماره نه .

18. .  نوار شماره نه

19. .  نوار شماره 9.

20. .  نوار شماره 9.

21. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 213، 214.

22. .  اخوان المسلمین بزرگترین جنبش اسلامى معاصر، دکتر اسحاق موسى الحسینى، ترجمه سید هادى خسروشاهى. ص 8

23. .  نوار شماره 9.

24. .  نوار شماره 9.

25. .  نوار شماره 9.

26. .  نوار شماره 9.

27. .  شمس‌آبادى، یکى از علماى نیک نام اصفهان است که پیش از انقلاب اسلامى مورد خشم باند مهدى هاشمى قرار گرفت  و به نحو فجیعى به قتل رسید. شرح زندگانى و ماجراى قبل وى در بخش قتلهاى باند مهدى هاشمى خواهد آمد.

28. .  نوار شماره 9.

29. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 5 ص 153.


30. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 7 ص 5.

31. .  نوار شماره ده.

32. .  نوار شماره هشت .

33. .  نوار شماره ده.

34. .  دکتر پیمان با نام مستعار پایدار، نویسنده کتاب فلسفه تاریخ و رهبر گروه موسوم به جنبش مسلمانان مبارز است. این گروه برداشتى التقاطى از اسلام دارند.

35. .  پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 108.

36. .  نوار شماره یک.

37. .  تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ترجمه نجف دریابندرى، انتشارات ص 960.

38. . 1. تاریخ فلسفه غرب، برتداند راسل، ترجمه نجف دریابندى، انتشارات ص 960.

39. .  همان، ص 939.

40. .  صد چهره، میشل، اچ، هارت، ترجمه محمد شیخى، ص 424.

41. .  نوار شماره 9.

42. .  نوار شماره یک.

 


برگرفته از کتاب « بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان