بررسی مطبوعات دینی و اقلیت در دوره رضاخان


 بررسی مطبوعات دینی و اقلیت در دوره رضاخان

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نقطه آغاز عصر رضاخان بود؛ عصری که تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در واقع پایان مشروطیت نیمبند و آغاز استبداد نوین و اختناق بود. طبیعی است که در چنان فضایی مطبوعاتی نیز جز تبلیغ و نشر افکار مورد حمایت دولت نقشی نمیتوانستند نداشته باشند. در این دوره آن دسته از مطبوعات نیز که به خود جرأت انتقاد از عملکرد حکومت میدادند، سانسور و توقیف میگردیدند. کم کم پرداختن به سیاست و انتقاد از اوضاع کشور غیرممکن و حتی اگر کسی «روزنامهای، ادبی، تاریخی و اجتماعی» داشت باید تضمین میداد که در سیاست دخالت نکند:

اینجانب که هیچگونه سابقه سویی نداشته و داخل هیچ دسته و حزبی نبوده و نیستم تمنای اجازه انتشار روزنامه به نام نهضت دارم که موضوعش ادبی، تاریخی، اجتماعی است و برای هر نوع تضمینات اخلاقی که عدم سابقه و دخالت بنده را در پلتیک کفایت نماید حاضر هست. غلامعلی محمدی.۱

در این مقاله سیر تحول فضای مطبوعاتی ایران از آزادی تا اختناق، پس از کودتای ۱۲۹۹، بررسی میگردد.

انتقاد روزنامهها از کودتا و عاملان آن

مخالفتهایی که در مجلس چهارم با اعمال رضاخان شد، به روزنامهها جرأت داد تا پس از گذشت یک سال از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، زبان به انتقاد از کودتا و عمال آن بگشایند، و خواستار تعقیب و مجازات عاملان آن شوند. هدف این حملات شخص رضاخان بود که سرانجام در سالگرد کودتا اعلامیهای منتشر کرد و با تأکید بر اینکه «مسبب کودتا منم» جراید را مجبور به سکوت نمود. اما این اعلامیه باعث انتقادهای دیگری علیه او شد. وی در پاسخ به این انتقادها به وسیله حکومت نظامی اخطاریهای علیه روزنامهنگاران منتقد منتشر و آنها را تهدید کرد.۲ و گروهی از مدیران جراید که مطالبی ضد او انتشار میدادند را دستگیر و روانه زندان نمود.۳

یکی از این روزنامهنگاران فرخی یزدی بود. در ۱۸ اسفند ۱۳۰۰، فرخی در روزنامه خود مقاله شدیداللحنی نوشت و بیقانونی سردارسپه را متذکر شد. عصر همان روز حکومت نظامی برای جلب فرخی دو سه نفر قزاق را مأمور مینماید که او را دستگیر نمایند. ولی فرخی و چند نفر از دوستانش که موضوع را دریافته بودند، بلافاصله در سفارت دولت شوروی متحصن شدند.۴ روزنامه حیات جاوید نیز در مقالهای از سردارسپه و وزارت جنگ انتقاد نمود؛ و پس از آن مدیر این روزنامه نیز همراه عدهای دیگر در زاویه حضرت عبدالعظیم تحصن اختیار کردند. متحصنین حرم عبدالعظیم بعداً به تحصنکنندگان سفارت روس پیوستند. به این ترتیب عده زیادی از مدیران جراید، آزادیخواهان و مخالفین سردارسپه در سفارت روس متحصن شدند. آنها خواستار لغو حکومت نظامی، عزل سردارسپه و اجرای قانون اساسی شدند.۵

وقتی نهضت مصنوعی جمهوریخواهی، به همت رضاخان و طرفدارانش، در ایران برپا شد، شماری از روزنامهها که تا حدودی زبان ملت بودند، به مخالفت جدی و سرسختانه با جمهوری رضاخانی برخاستند. از جمله میتوان به روزنامه نسیم صبا اشاره نمود. روزنامه نسیم صبا در تهران به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی حسین کوهی کرمانی تأسیس و در سال ۱۳۰۲ منتشر شده است. در عنوان هر شماره این شعر، به عنوان شعر روزنامه چاپ میشده است.

          چه غنچه سرنهفته نهان کی ماند دل مرا که نسیم صباست، محرم راز

شماره اول سال دوم نسیم صبا در ۱۵ فروردین ۱۳۰۳ منتشر شده است. این شماره روزنامه مسئله جمهوری را به باد انتقاد گرفت. در این شماره به عوض سرمقاله اشعاری درج شد تحت عنوان

شد مسخره جمهوری از آقای تدین شد مملکت آشفته زغوغای تدین۶

و این اشعار درست در زمانی انتشار یافت که جراید طرفدار رضاخان در بحبوحة تبلیغات خود بر علیه سلسله قاجاریه و به طرفداری از جمهوریخواهی قرار داشتند. نسیم صبا به خاطر درج این شعر برای مدت مدیدی تعطیل شد تا خرداد سال ۱۳۱۱ش که دوباره شروع به کار میکند.۷

روزنامه نسیم صبا نیز در اوایل ۱۳۰۳ش در یکی از شمارههای خود، شاهکار ادبی را که تصور میرود از آثار ملکالشعرای بهار باشد، به اسم «در مکاتیب وارده» تحت عنوان «توشیح عقاید» چاپ نمود که در آن زمان، در محافل سیاسی و ادبی باحیرت و جنجال بسیار تلقی گردید. این مقاله در زمانی منتشر شد که سردارسپه در هنگام معرفی اعضای دولت خود به مجلس، نام یکی از وزرای خود را فراموش و پشت تریبون گیر کرده و از وزیری که نامش را از یاد برده، اسمش را سئوال میکند و همین قضیه دستآویزی برای جراید دینی میشود و چون آنها نمیتوانستند صریحاً مطلبی منتشر نمایند لذا دست به این اقدام، یعنی توشیح عقاید زدند و نسیم صبا به انجام این عمل پرداخت. مقاله توشیح عقاید به صورت چاپ شده بود که در ظاهر تعریف و تمجید از رضاخان بود، اما اگر کلمات اول سطهار مقاله را که با حروف درشتتر نوشته بود، به ترتیب سر هم میکردند حاصلش این جمله میشد:

رضاخان بیسواد که وزرای خود را نتوانست به مجلس معرفی بنماید چطور لایق ریاست جمهور است، تأمینات نمیگذارند آزادانه بنویسم لذا موشح عقاید ملی حقهبازان را مینویسیم و میگوییم بگذار مرتجعین ما را به تکفیر کنند.۸

از دیگر نمونههایی که روزنامه نسیم صبا در مقابل عملکرد سردارسپه جبههگیری نمود، قضیه تمثال میباشد؛ یعنی همان قضیه ارسال تمثال مبارک امیرالمؤمنین که توسط کلیددار حرم امیرالمؤمنین از نجف برای رضاخان ارسال شد و دم و دستگاه رضاخان با تبلیغات و تشریفات عجیب و غریبی تمثال را شهر به شهر به تهران آوردند و در مراسم مفصلی که نمونهای از عوامفریبی رضاخانی بود، تمثال به سینه رضاخان نصب شد. روزنامه نسیم صبا در این زمان اشعار زیر را در صفحه اول و دوم خود در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۰۳ منتشر کرده و مراسم مزبور را به باد تمسخر گرفته و چنین مینویسد:

          جشن روز جمعه خندهآور است ملت ایران عجب خوش باور است۹

روزنامه نجات ایران

روزنامه نجات ایران به مدیری و نویسندگی زینالعابدین فروزش تأسیس و در سال ۱۳۰۱ه‍ ش منتشر شده است. طرز انتشار نجات ایران، هفتهای دو روز، روزهای سهشنبه و جمعه، بود. نجات ایران تا سال ۱۳۰۵ش به طور نامنظم منتشر و سپس تعطیل شد. شدت گرفتن اقدامات رضاخان علیه جراید مخالف خود و قتل میرزاده عشقی و به چوب و شلاق بستن روزنامهنویسها، موجب شد که روزنامه نجات ایران در شماره چهارمش، از خوانندگان خود خداحافظی کرد و چنین نوشت: ما قلم را میبوسیم و کنار میگذاریم؛ قسمتی از مقاله:

وقتی که در حضور نمایندگان ملت، قانون مربوط به آزادی مطبوعات را لغو میکنند، چطور میشود آزادانه حرف زد؟ و به توقیف روزنامه ستاره ایران و ستاره شرق اشاره کرده و نوشته بود که بهتر است پیش از این که به سراغ ما نیز بیایید، ما خود، روزنامه خود را تعطیل کنیم.

نجات ایران آخر سر نیز متذکر شده که اگر بخواهید روزنامه بنویسید، باید حول و حوش خود را بپایید و بیشتر مواظف ناحیه غرب تهران باشید که منظورش محل اقامت سردارسپه و نصرتالدوله بود!

روزنامه قرن بیستم

شماره اول قرن بیستم به صاحب امتیازی و نویسندگی میرزاده عشقی در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۰۰ در تهران منتشر شد. در سال دوم، قرن بیستم به جای روزنامه سیاست که صاحب امتیاز و مدیر آن عباس اسکندری و توقیف شده بود منتشر گردید. مندرجات سال دوم قرن بیستم عبارت از سرمقالههای تند و آتشین و قسمتی از اشعار عشقی و مقالات اجتماعی تحت عنوان (الفبای فساد اخلاقی) و اخبار داخله بود. پس از ۴ ماه تعطیلی مجدداً سومین دوره روزنامه قرن بیستم در سال ۱۳۰۳ انتشار یافت که البته این دوره بیش از یک شماره منتشر نشد و مطالب و مقالات همین شماره نیز موجب قتل عشقی گردید. تاریخ انتشار این شماره ۷ تیرماه ۱۳۰۳ است. عشقی با انتشار این مقالات علیه جمهوری پیشنهادی سردارسپه قیام نموده و عاقبت هم جان خود را فدای عقیده خویش نمود. او درست ۵ روز پس از انتشار این مقاله، از ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ هنگام صبح در خانة مسکونیش هدف گلولة دو نفر قرار گرفت. اما اشعاری که میرزاده عشقی در شماره اخیر روزنامه قرن بیستم چاپ کرد، تحت عنوان «جمهوری سوار»، «مظهر جمهوری» و «نوحه جمهوری» میباشد. در صفحه اول آخرین شماره قرن ۲۰، کاریکاتور جمبول [= چهره سمبلیک انگلیس؛ معادل عموسام در آمریکا] را نشان میدهد که خود را به پای خم رسانیده و شیر میخورد و در نار کاریکاتور نوشته است: (جناب جمبول بر خر جمهوری سوار شده شیره ملت را مکیده و میخواهد بر سر ما شیره بمالد).

در صفحه پنجم نیز عکس تابوتی را نشان میدهد که زیر آن نوشته: جنازه مرحوم جمهوری قلابی و این اشعار تحت عنوان نوحه جمهوری چاپ شده است!

           آه که جمهوری ما شد فنا پیرهن لاشخوران شد قبا۱۰

این شماره به طور کامل بازگوکننده نظرهای مخالفان سردارسپه است. حتی اگر عشقی ترور نمیشد نیز، به قرن بیستم اجازه ادامه انتشار نمیدادند، چرا که وزارت معارف وقت روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ (یک هفته پس از انتشار شماره آخر قرن بیستم) به اداره نظمیه نوشته که: «جریده قرن بیستم... امتیاز خود را به دیگری واگذار نموده... به علاوه خارج از مسلک رسمی خود شده و مسلک جریده را برخلاف التزامنامه «فکاهی» معرفی مینماید. از طبع و نشر این جریده هفتگی جلوگیری نمایند».۱۱

بازتاب قتل عشقی

انتشار این شماره تند و متهورانه که تیر مستقیمی به سوی طرح جمهوری رضاخانی بود، موجب مرگ عشقی گردید. با مرگ وی، روزنامهنگاری و ادبیات ایران یکی از بااستعدادترین مردان زمانهاش را از دست داد. روزنامه شفق سرخ قتل او را اینگونه اعلام میکند: صبح روز پنجشنبه (۱۲ سرطان) دو نفر شخصی مجهول به عنوان ارائه دادن مراسله، تیری به سمت آقای عشقی خالی کرده، گلوله بر روی شکم ایشان اصابت نموده و در شکم میماند. کلفت آقای میرزاده عشقی بنای داد و فریاد را گذاشته، آژان پست رسیده یک نفر از ضاربین که فراری بودهاند دستگیر و با آقای عشقی که صحبت میکردهاند به کمیساریای دولت و از آنجا به مریضخانه نظمیه میآورند، چند نفر از اطباء از قبیل دکتر علیمالدوله، امیراعلم و دکتر ویلهلم مشغول معاینه و شستشوی میشوند که مقارن ظهر دارفانی را وداع میگوید... قبل از ظهر معه هم مراسم تشییع از مسجد سپهسالار با احترامات کامل به عمل آمده و [در ابن بابویه] دفن گردید.۱۲

قتل عشقی در تهران و در مجلس جوش و خروشی برپا نمود. ملکالشعرای بهار از طرف اقلیت در جلسه مجلس شورای ملی مورخه سهشنبه ۱۷ تیرماه ۱۳۰۳ بیاناتی راجع به این که دولت باید از این قبیل ترورهای سیاسی جلوگیری نماید و حتی باید قاتلین عشقی به مجازات برسند، اظهاراتی نمود. مرحوم مدرس نیز به روزنامهنویسانی که خود را طرفدار وی میشمردند پیشنهاد نمود که در مجلس تحصن اختیار نماید و برای کسب امنیت و مصونیت قانونی مداخله مجلس را تقاضا کنند. این تحصن مدتی نزدیک به ۳ ماه طول کشید. مدیران جراید اقلیت شرکتکننده در این تحصن عبارتند از: ۱. ملکزاده مدیر تازه بهار ۲. تقوی مدیر گل سرخ شیراز ۳. وفا مدیر شهاب ۴. میرزاعیسیخان مدیر هنرالمله ۵. رحیمزاده صفوی مدیر آسیای وسطی ۶. عباس میرزای اسکندری مدیر سیاست.

تیمورتاش با ورود خود به کابینه، با زعمای اقلیت مجلس در خصوص پایان دادن تحصن وارد مذاکره شد و در پایان کار نیز سردارسپه خود شخصاً به مجلس آمده و با مدیران جراید به گفتگو نشست.۱۳

رحیمزاده صفوی به نمایندگی از جانب مدیران جراید خواستههای آنان را که اکثراً در ارتباط با امنیت جانی و حقوقی و مصونیت قانونی بود به تفصیل بیان نمود. هر چند تحصن پایان یافت ولی ۳ روز بعد از آن، رحیمزاده صفوی دستگیر گردید و چون فراکسیون اقلیت تهدید به استیضاح دولت نمود، با مداخله تیمورتاش آزاد شد.۱۴ به هر صورت پس از واقعه قتل عشقی و جریانات حکومت نظامی حاکم بر فضای سیاسی آن زمان، پرونده جراید اقلیت و اصولاً پرونده آزادی کلام تا پایان دوره سلطنت رضاخان بسته شد و از این پس کمتر کسی جرأت انتقاد را به خود داد.۱۵

نصیحت

این هفتهنامه از ۱۳۴۲ق/ ۱۳۰۲ش به مدیریت میرزایحیی واعظ کیوانی قزوینی آغاز به کار کرد. او فرزند ابوالقاسم واعظ قزوینی بود. میرزایحیی کیوانی «معروف به واعظ قزوینی» و «شیخ یحیی واعظ» در سال ۱۲۶۴شمسی در قزوین به دنیا آمد. پدرش «ملاابوالقاسم واعظ» از وعاظ و منبریهای قزوین بود. دوران جوانی میرزایحیی مصادف شد با وقوع انقلاب مشروطیت در ایران و میرزایحیی، در عنفوان جوانی با مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه آشنایی پیدا کرد و دارای فکر و اندیشه روشن گردید.۱۶ در همان دوران پس از مرگ پدر میرزایحیی به عنوان فرزند ارشد، عهدهدار سرپرستی برادران و خواهران خود گردید. او در این هنگام به منبر رفت و از راه منبر و خواندن روضه، معاش خود و خانوادهاش را تأمین میکرد. پس از مدتی میرزا تصمیم گرفت به کاری بپردازد که نفع بیشتری برای جامعه داشته باشد، به همین خاطر با وجود تنگدستی، اشتغال به منبر را ترک گفت (به جز سالی یک بار، آن هم در روز عاشورا) و در استخدام معارف درآمد و مدیر مدرسه «فرهنگ شد». واعظ قزوینی از دوستان نزدیک عارف قزوینی بود و با «شیخ عباسعلی کیوانی» واعظ زبردست و توانا نسبت نزدیک داشت.۱۷

پس از ایجاد شاخه حزب سوسیالیست در قزوین، واعظ که طعم تلخ فقر و محرومیت را چشیده بود به این حزب و بعد از مدتی به حزب کمونیست پیوست. وی بر این ظن بود که مسلک کمونیزم قادر خواهد بود موجبات عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و نابرابری را فراهم کند. یکی از روزنامههای مهمی که گرایشهای چپ داشت، روزنامه نصیحت به مدیرمسئولی و صاحبامتیازی واعظ قزوینی بود. روزنامه نصیحت در تاریخ دوم رجب سال ۱۳۴۲ مطابق ۱۹ بهمن ۱۳۰۲ شمسی در چهار صفحه به قطع کوچک در چاپخانه ملی قزوین انتشار یافت. محل اداره روزنامه در خیابان دولت (سپه فعلی) بود. در بالای اسم روزنامه نوشته شده بود همالمعز و بالای آن این بیت از حافظ درج گردیده است:۱۸

نصیحت کنمت، بشنو و بهانه مگیر هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر

روزنامه نصیحت شاید به خاطر روش انتقادی خود بهتر از سایر روزنامههای قزوین پیشرفت کرد. به طوری که از اعمال ناروای نظامیان، مالکین، اشراف و حتی روحانینمایان به شدت انتقاد میکرد. واعظ که خود سوسیالیست بود در شماره اول نصیحت به مناسبت درگذشت لنین چنین مینویسد: «معمار و طراح قابل بنای سوسیالیست و مهندس کامل سرای محکم کارگری یعنی لنین در اثر زحمات روحی و جسمی از دنیا رفت.»۱۹

این روزنامه در ابتدا از رضاخان و اقدامات او طرفداری میکرد. اما مدتی بعد واعظ رویه خود را در برابر رضاخان تغییر داد و آن هم چاپ یک مقاله بود. اکثر صاحبنظران تیر خلاص برای توقیف این روزنامه را مقالهای میدانند که واعظ در مورد تلاش سردارسپه رضاخان برای رسیدن به پادشاهی با عنوان «آثار فنا، علایم مرگ»۲۰ در شماره ۲۱ روزنامه به تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۰۴ به چاپ میرساند. واعظ چند روز بعد از توقیف روزنامه نصیحت، به تهران رفت تا شاید بتواند از روزنامه رفع توقیف نماید. و در جلوی بهارستان به دست افرادی به نامهای پهلوانزاده یزدی و حسین فشنگچی به قتل رسید.۲۱

برای کشته شدن واعظ دو فرضیه مطرح شده است:

بهار معتقد است با توجه به شباهتی که بین واعظ و وی (بهار) وجود دارد ضاربان واعظ را به اشتباه مورد ضرب گلوله قرار دادند. و هدف اصلی آنان بهار بوده که بر علیه دولت سردارسپه (رضاخان) در مجلس سخنرانی کرده است و عدهای برای ایجاد وحشت در مخالفان سردارسپه قصد ترور بهار را داشتهاند که واعظ را به اشتباه به قتل میرسانند.۲۲ روزنامه حبلالمتین نیز معتقد است واعظ به خطا هدف قرار گرفت.۲۳

از سوی دیگر عدهای معتقدند قتل واعظ نه به دلیل شباهت با بهار بلکه به دلیل مقالات تند او علیه نظامیان و سردارسپه بوده و این قتل کاملاً عامدانه و آگاهانه بوده است. از جمله کسانی که معتقد به این نظر هستند، میتوان از عارف قزوینی،۲۴ یحیی دولتآبادی۲۵ یاد کرد. همچنین علیاکبر قاضیزاده روزنامهنویس معاصر نیز بر این عقیده است که واعظ را به دلیل سوابق و عملکرد خود به عنوان روزنامهنگار و سیاستمدار چپگرا ترور کردند. زیرا فعالیتهای او را در شهر قزوین تحریککننده و آشوبزا ارزیابی میکردند.۲۶

با توجه به شواهد و قراین به نظر میرسد نظر گروه دوم درستتر به نظر میرسد. و با توجه به دلایل موجود نمیتواند فرضیه ترور اشتباهی واعظ به جای بهار صحیح باشد: اگر قرار بر ترور بود، مدرس و مصدق که در روز هفتم آبان به مراتب سخنان تندتری بر زبان آوردند. مثلاً مدرس گفته بود: «صد هزار تا رأی هم بدهید، خلاف قانون است» در صورتی که چکیده سخنان بهار بر این امر تأکید بر لزوم قانون اساسی و عجله نکردن برای تجدیدنظر در مواد آن است. پس چرا مدرس و مصدق ترور نشدند؟ از سویی رضاخان توانسته بود در روز هفتم آبان، ۸۴ نفر از نمایندگان را به هر وسیلهای با خود همراه سازد و راضی به امضای ماده واحده نماید. بنابراین امر تغییر سلطنت حتمی بود. لذا ترور بهار لزومی نداشت. همچنین واعظ به دلیل توقیف روزنامه خود چندین بار به مجلس، وزارت معارف مراجعه کرده بود. بنابراین او زیاد هم گمنام برای نمایندگان مجلس و تروریستها که تمام آمد و شدها را به مجلس زیر نظر میگرفتند، نبوده است. از سویی دیگر بهار که از رجال سرشناس آن دوره بوده است چگونه ممکن است با واعظ اشتباه گرفته باشند؟

واعظ مقالات انتقادی علیه روحانیت قشری مینوشت. از جمله مقالههای آن میتوان به «تصفیه روحانیت لازم است»، «بیانیه روحانیت» و ... اشاره نمود. تلقی روحانیون و متشرعین قزوین از سلسله مقالات روزنامه نصیحت درباره قوق زنان، عزاداری و روحانیت، توهین به مقدسات بود. به همین دلیل تلاشهای زیادی برای توقیف آن به عمل آوردند. آنها در تلگرافی به رضاخان و نمایندگان مجلس، توقیف روزنامه نصیحت را به دلیل توهین به مقدسات خواستار شدند. در سند منتشرشدهای نام پنج تن از مشاهیر روحانی قزوین به چشم میخورد که با خشنودی از اقدام دولت، خواستار ادامه توقیف نصیحت شدهاند. در بخشی از تلگراف آنها آمده است:

مدتی بود مدیر جریدة این ورقه پاره را وسیله معاش و حربه برای حمله به دیانت و هتاکی قرار داده و حتی سیاست ذیقیمت دولت را آلت ملعبه هوای نفس خود کرده تا بحمدلله مژده توفیق آن رسید. و کافه اهالی و روح پاک صاحب شرع از این اقدام دولتی خشنود و استدعا داریم هرگز اجازه رفع توقیف برای مدیر لاابالی آن صادر نفرمایند.۲۷

آقای سیدعلی مجابی مدیر روزنامه رعد به علت همین مقالات نامهای به واعظ مینویسد که دست از توهین به روحانیت بردارد و رنجش خاطر آنها را فراهم نیاورد. واعظ در پاسخ او میگوید: «رعد. این مردم؟ اینها کی هستند که بتوانند در مقابل من ایستادگی کنند؟ من چنین و چنان میکنم؟ من با نیش قلم میخواهم پرده ریاکاری و تزویر این قبیل روحانیون را پاره کنم.»۲۸

واعظ قزوینی مقالات تند و انتقادی علیه سیاستهای رضاخان و مخالفت با سلطنت او نیز نوشت. در واقع روابط واعظ و رضاخان را میتوان به دو دوره تقسیم کرد. مردم ایران که از ظلم، نبود امنیت و هرج و مرج دوران انقلاب مشروطیت سرخورده و خسته شده بودند انتظار کسی را برای انتظام امور میکشیدند. واعظ نیز امیدوار بود رضاخان بتواند مردم قزوین را از تیرهروزی و بدبختی رهایی بخشد.و واعظ امتیاز نشریه را از وزیر معارف کابینه رضاخان دریافت داشت و تا مدت دو سال مستمر از سردارسپه حمایت میکرد. واعظ خود مقالات مهمی راجع به فواید جمهوری نوشت و نطقهای زیادی در این باره ایراد کرد.۲۹ در شماره ۹، سال اول نصیحت، واعظ مقالهای از زبان قزوین خطاب به رضاخان نوشت و عنوان کرد که ترقیات قزوین از زمان او آغاز شده است. وی در ادامه خواستار توجه بیشتر دولت به مشکلات اقتصادی و رفاهی شهر قزوین شد. مقاله با این جمله شروع میشود: «چون ترقیات تو از آن روزی شروع شد که پا از دروازه من بیرون گذاشتی...»۳۰ که اشاره به حرکت اردوی قزاق برای انجام کودتای سوم اسفند دارد.

اما دوره دوم رابطه واعظ با رضاخان به انتقاد از رضاخان و عملکرد وی اختصاص دارد. حزب کمونیست بعد از مدتی از حمایت کودتا، آن را توطئه انگلیس خواند و رضاخان را دستنشانده امپریالیزم معرفی کرد. واعظ نیز به تبع از حزب کمونیست به انتقاد از عملکرد رضاخان پرداخت. آن چه باعث بالا گرفتن این درگیری شد انتقاد واعظ از عملی نشدن وعدههای رضاخان مبنی بر حل مشکل آب قزوین بود. کمتر از یک ماه قبل از انقراض قاجاریه، واعظ مقالهای در دو شماره به نام «آثار فنا - علائم مرگ» در روزنامه نصیحت به چاپ رساند که مضمون آن ناامیدی از آینده کشور و غفلت و بیلیاقتی مقامات عالیه بود. در این مقاله واعظ اطرافیان رضاخان را مشتی شیاد و جاهطلب عنوان کرد که دور او را فراگرفتهاند. پس از چاپ این مقالات، روزنامه نصیحت به دستور مستقیم رضاخان توقیف شد. در بخشی از این مقاله آمده است: «... اطراف رئیس محترم دولت را مشتی شیاد و جاهطلب فراگرفته و نمیگذارند افکار قائد دلسوز و غمخوار ملت به غیر از مبارزات فردی و مدافعات از هو و جنجال متوجه امر دیگری شده و اصلاحی در نظر بگیرد...»۳۱

لواء بینالنهرین

در شهریور ۱۳۰۲ «جمعیت بینالنهرین» با کوشش و توصیه خالصیزاده از وزارت فرهنگ ایران امتیاز روزنامه «لواء النهرین» را تقاضا کرد که مورد موافقت قرار گرفت و این موضوع را میتوان در خلال درخواست جمعیت مزبور از شورای عالی معارف جهت اخذ امتیاز نشریه «لواء بینالنهرین» دریافت. بنا به گزارشی که در نخستین روزهای ۱۳۰۲ منتشر شد:

به قرار اطلاع خصوصی جمعیت محترم بینالنهرین اخیراً تقاضای روزنامهای به اسم لواءالنهرین از وزارت معارف نموده و تقاضانامه هم پس از سیر قانونی و پیمودن مراتب اداری به شورای عالی معارف ارجاع شد و شورای عالی هم برخلاف انتظار در جلسه اول مخالفت کرده و سپس دو سه جلسه متوالی را حاضر نشده و جلسه رسمیت پیدا نکرد. در جلسه چهارم در نتیجه فشار یک نفر از اعضای شورا این امتیاز به جمعیت محترم بینالنهرین داده شد و بنا به خبر خصوصی در همین نزدیکی با قطع مرغوب و سبکی مطلوب در تحت نظر مستقیم جمعیت منتشر خواهد شد. یک قسمت از این روزنامه، عربی و یک قسمت هم فارسی خواهد بود.۳۲

ولی نشریه «لواءالنهرین» نه در فروردین ۱۳۰۲، بلکه با یک تأخیر نه ماهه در آذر آن سال منتشر شد. در شماره اول هفتهنامه لواءالنهرین ۱۴ آذر ۱۳۰۲ گزارشی از علت و چگونگی چاپ نشریه مزبور، درج شده است. بر اساس مفاد این گزارش:

علت اینکه اسم (لواءالنهرین) را اختیار نمودیم برای این جریده آن بود که حزب وطنی عراقی بسیار جد و جهد کرد که امتیاز روزنامهای به اسم (اللواءالعراقی) از حکومت در بغداد بگیرد و اصرار کرد و موفق به آمال خود نشدند. چون که انگلیسیها که همواره دشمن آزادی و مدنیت بودند متفرق کردند اعضای آن حزب را در تاریخ اول محرم سال گذشته ۱۳۴۱ بعضی را به حبس، بعضی را به تبعید. از آنجایی که در بغداد از این خدمت بزرگ به عالم اسلامیت محروم شدند، بعضی از اعضای مؤسسه آن حزب در ایران اصرار کردند این جریده را اختیار نمودند. این اسم را برای او چون این اسم متداول است در بین عرب و فارس و هر دو فرقه به جای معنای او میرسند.

در ادامه گزارش، مقاصد جریده لواءالنهرین از زنان مؤسسین آن به این شرح اعلام میشود:

۱. آگاه نمودن مسلمین عموماً و عرب را خصوصاً بر آنچه احاطه کرده است به آنها از بلایا و آنچه را که کرده و میکنند دول اروپا به قصد اضمحلال شرق و اسلام.

۲. ذکر حقایق اسلامیهای که دعوت میکند به سوی تمدن حقیقی.

۳. تحریص و ترغیب نمودن بر ترک بدعتها و خرافات و موهوماتی که شایع شده است بین بعضی طوایف مسلمین و سبب اضمحلال آنها گشته.

۴. دعوت به سوی وحدت اسلام و اتحاد مسلمین کمااینکه خداوند امر کرده است و هر مسلمان صحیحالعملی آن را واجب و لازم میداند.

۵. نقل اخبار عالم اسلامی جمیعاً تا آنکه واقف و مطلع بوده باشند تمام مسلمانان از جمع اموری که جریان دارد در بلاد برادران دینی خود از حوادث و اموری که موجب مضرت و مسرت خواهد بود تا آنکه جمیع مسلمانان در ضراء و سراء معاونت کنند یکدیگر را و این جریده یک نوع عنایت و اهتمام خاصی دارد در نقل اخبار ایران و بلاد عربیه.

۶. اهم مقاصد این جریده شریفه قضیه عراق عرب است و ذکر خواهیم کرد سیر [اخبار] وارد آن نواحی را و جنایات و مظالمی که انگلیسیها در آن صفحات مرتکب شدهاند و آن حرکات زشت و اعمال قبیحه که از فیصل ظاهر شد از مصائب و لطمات و صدماتی که بر بلاد بدبخت نکبتزده عراق وارد کرد و دست از اینگونه وظایف برنخواهیم داشت تا زمانی که پروردگار عالم آماده کند از برای عراق یک استقلال تام و تمام منجزی و فائز شوند اهالی آن صفحات یک آزادی حقیقیه را.۳۳

لواء بینالنهرین ناشر افکار استقلالطلبانه آزادیخواهان عراق و خواستار استقرار حکومت آزاد و رفع استیلای دولت انگلیس بر این کشور بود.۳۴ این روزنامه با مقالات فارسی و عربی منتشر میشد و بسیاری از خطابههای خالصیزاده در آن به چاپ میرسید و به طور کلی زیر نظر وی اداره میشد.۳۵ خالصیزاده در راستای اندیشه اتحاد اسلام بود که میگفت: «انشاءالله نجات هند نزدیک است...»۳۶

وی همچنین در راهاندازی روزنامه اتحاد اسلام در خردادماه ۱۳۰۳، کمک کرد.۳۷ هدف از انتشار این روزنامه این بود که خالصیزاده و پدرش در فکر اندیشههای اتحاد مسلمانان جهان بودند.۳۸ در اغلب شمارههای روزنامه لواء بینالنهرین سخنرانیهای آیتالله خالصی چاپ و منتشر میشد که منظور از تأسیس آن، همان ترویج و تبلیغ وی بود. از این روزنامه شش شماره منتشر شد که به جای شماره هفت آن، روزنامه اتحاد اسلام به مدیریت شیخحسین لنکرانی بیرون آمد.

اتحاد اسلام

عنوان روزنامهای است که به جای شماره هفتم روزنامه لواء بینالنهرین در تهران چاپ و منتشر شد. مدیر و نویسنده آن شیخحسین لنکرانی بود که نخستین شماره روزنامه اتحاد اسلام را روز شنبه ۲۶ شوال ۱۳۴۲/ ۱۱ خرداد ۱۳۰۳ منتشر کرد. اولین شماره آن در ۲۶ شوال ۱۳۴۲/ ۱۱ جوزای ۱۳۰۳ به مدیریت شیخ حسین لنکرانی در تهران انتشار یافت. علت اصلی تأسیس آن دفاع از مسلمانان بینالنهرین در مقابل سیاستهای استعماری انگلستان بود. این نشریه وابسته به جمعیت مسجد شاه تهران بود و بیشتر به ترویج و اشاعه افکار شیخمهدی خالصی، مجتهد و مرجع تقلید تبعیدی و فرزندش میپرداخت که در فکر اندیشههای اتحاد مسلمانان جهان بودند.۳۹

علت تأسیس و انتشار این روزنامه در سرمقالة شماره اول آن تحت عنوان با اینکه مایل نبودم چرا حاضر شدم، آمده است: «مجتمعین مسجد سلطانی (منظور مسجد شاه قدیم است که در سال ۱۳۰۳ جمعی به عنوان نجات بینالنهرین از مظالم انگلیسیها در آنجا جمع شده و از دولت جداً تقاضای کمک و همراهی مینمودند که برای استخلاص حرمین و بینالنهرین جمع شده بودند. روزنامه لوای بینالنهرین را تا شش شماره منتشر نموده ولی چون روزنامه مذکور نتوانست از همه جهت مظهر افکار جمعیت باشد، لذا از طرف جمعیت تعطیل شد و چون نامههایی دایر به انتشار روزنامه رسید که باید حتماً روزنامه منتشر شود من برخلاف نظر سابق خود حاضر شدم که جریده اتحاد اسلام را طبع و نشر نمایم.»۴۰

در زیر عنوان روزنامه اتحاد اسلام این سطر درج شده است: «با تقاضای توجه به مقدمه مندرجه در همین شماره تذکر میدهد که این جریده به جای جریدة لوای بینالنهرین برای مشترکین ارسال میشود.» در خصوص مشخصات و شناسنامه روزنامه اتحاد اسلام باید اشاره کرد که محل آن سرای حاجرحیمخان عنوان شده و ابتدا هر دو هفته یک بار انتشار مییافت. در خصوص قیمت آن آمده است: «قیمت اشتراک هر صد نسخه ۴ صفحه، با همین قطع که جمعاً چهارصد صفحه میشود، داخله ۵ تومان، خارجه ۶ توما، تک شماره هفت شاهی».۴۱

شیخحسین لنکرانی از جمله کسانی بود که در مقابل جمهوری رضاخانی موضع گرفت. وی بیانیههایی علیه جمهوری در نشریه اتحاد اسلام منتشر نمود. از جمله مقالهای تحت عنوان «برای قضاوت تاریخ» علیه طرح جمهوری رضاخانی است که در ۱۴ ثور ۱۳۰۳ هجری شمسی منتشر شد. آنچه از این بیانیه میتوان استنباط کرد این است که به اعتقاد شیخحسین لنکرانی؛ مقصود از این نمایش، آن بود که نخست با عنوان فریبنده «جمهوری»، احمدشاه را برکنار کرده و قانون اساسی کشور، این مانع بزرگ بر سر راه دیکتاتوری را ملغی کنند و رضاخان تمام مستبد و تمام وابسته را بر مسند حکومت بنشانند؛ سپس جریان تبلیغات را به نفع جمهوری، به سمت تبلیغ برای نظام شاهنشاهی منحرف کرده، دوباره تخت و تاج شاهی را، اما این بار برای رضاخان آماده نمایند. در غائله جمهوریخواهی رضاخانی ایشان در کنار مدرس، از پیشگامان اعتراض بود و مورخان در گزارش حوادث آن ایام، به نقش فعال آن دو اشاره دارند.۴۲

به هر دلیل، پس از شکست جمهوری فرمایشی، لنکرانی برای توضیح واقعیت جریان و روشن کردن اذهان، بیانیه مبسوطی با عنوان «برای قضاوت تاریخ، انگلیس و ایران، لندن و تهران» منتشر کرد که در آن، ضمن انتقاد شدید از ظلم و دسیسههای استعمار بریتانیا و عامل آنها (رضاخان) بر ضد اسلام و ایران، به دفاع از قانون اساسی کشور (به عنوان حافظ استقلال و آزادی کشور و مانع بزرگ دیکتاتوری) پرداخته و درباره ضعفها و کمبودهای طبیعی آن و معایب عملکرد آل قاجار نیز توضیحاتی داده بود. تبعید لنکرانی (چندی پس از نگارش آن مقاله) از سوی رضاخان به کلات نادری، عمدتاً به علت نشر همین مقاله «برای قضاوت تاریخ» صورت گرفت که در آن از سردارسپه، به «ربالنوع استبداد» تعبیر شده بود.۴۳

برای قضاوت تاریخ، اولین بار در ۲۸ رمضان ۱۳۴۲ (۱۴ ثور ۱۳۰۳)، با امضای «ش. حسین لنکرانی» و به عنوان ضمیمه جریده اتحاد اسلام منتشر شد. چاپ دیگر آن در ۴ بهمن ۱۳۲۴ و به عنوان ضمیمه روزنامه مصلحت صورت گرفت که مدیریت آن را آقای احمد لنکرانی به عهده داشت. بیانیه مزبور یک بار دیگر نیز در سال ۱۳۵۹ همراه با مقدمهای از لنکرانی (حاوی تاریخچه بیانیه و نیز نظریات ایشان درباره انقلاب و جمهوری اسلامی) به چاپ رسید.۴۴ در بخشی از این بیانیه آمده است:

برای قضاوت تاریخ

... این توده ملت است که فقط برای حفظ آزادی و استقلال وطن خود قیام کرده و با شما که واجد تمام قوای مادی هستید میجنگند. حالا اگر اتفاقاً یک دولت خارجی در یک سیاستی مخالف نباشد چه باید کرد.

... عجب است که اینها مخالفین خود، یعنی ملت ایران را هو میکنند که متحرک به تحریک روسها هستند. راستی (اگر این طور باشد) این چه جمهوریتی است که روسیه بالشویزم مخالف و انگلیس امپریالیزم مروج آن است؟! ولی این آقایان عمداً اشتباه میکنند. این توده ملت است که فقط برای حفظ آزادی و استقلال وطن خود قیام کرده و با شما که واجد تمام قوای مادی هستید میجنگند. حالا اگر اتفاقاً یک دولت خارجی در یک سیاستی مخالف نباشد چه باید کرد.

... در خاتمه با صدای بلند فریاد میزنیم تنها اراده ملت است که مقدرات او را میتواند تعیین کند و با این صورتسازیها هیچکس حق ندارد اراده شخصی خود را به او تحمیل و آزادی او را سلب نماید.۴۵

هفتهنامه مزبور نیز عملاً به چاپ سخنرانیهای خالصیزاده و درج اخبار و گزارشهای مجتمعین مسجد سلطانی اختصاص داشت. آخرین شماره هفتهنامه در ۲۴ سرطان [تیر] ۱۳۰۳ و در آستانه واقعه قتل ماژور ایمبری در تهران منتشر شد. واقعهای که رهاورد آن تبعید خالصیزاده از تهران بود؛ تبعیدی که تا سالهای بعد از آن ادامه یافت.

روزنامه اتحاد اسلام نیز مانند روزنامه لواء بینالنهرین تحت نظر خالصیزاده و برای ترویج و اشاعه افکار وی بوده، میتوان هر دو را در امتداد یکدیگر دانست. به نوشته محمد صدرهاشمی، از روزنامه اتحاد اسلام سیزده شماره بیشتر منتشر نشد که شماره آخر آن در ۱۲ ذیحجه ۱۳۴۲/ ۲۴ تیر ۱۳۰۳ انتشار یافت و روزنامه با تبعید شیخلنکرانی به مشهد و کلات، تعطیل گردید. به طوری که در آخرین برگ چاپ چهارم از جزوه مظالم انگلیس در بینالنهرین قید شده، روزنامه اتحاد اسلام پیش از آن، جزوه مزبور را به صورت ضمیمه در یکی از شمارههای خود چاپ کرده، در اختیار خوانندگان خود قرار داد. این نوشته حاکی است: این کتاب پس از آنکه دو مرتبه در مطبعه مخصوصه به مجلس [شورای ملی] طبع شد، یک مرتبه دیگر هم از طرف ملت طبع و منتشر گردید. پس این مرتبه، طبع چهارم و بلکه چون یک مرتبه هم به طور پاورقی روزنامه منتشر شد. این در حقیقت چاپ پنجم محسوب خواهد شد.۴۶

سیاست اسلامی

سیاست اسلامی هم در بیستم فروردین سال ۱۳۰۳ با صاحبامتیازی شیخجواد اعتمادالاسلام سیستانی منتشر شد و روزنامهای سیاسی - خبری با گرایش به دین و آزادی بود و با پارهای از پدیدههای از فرنگ آمده نیز سر ناسازگاری داشت. روزنامه سیاست اسلامی به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی اعتمادالاسلام از طرفداران اقلیت مجلس بود.۴۷ و از محدود نشریاتی بود که علیه رضاخان مطلب مینوشت. و روزنامهای سیاسی - خبری با گرایش به دین و آزادی بود و با پارهای از پدیدههای از فرنگ آمده نیز سر ناسازگاری داشت. روزنامه از اقلیت مجلس و به ویژه سیدحسن مدرس هواداری میکرد و دلیرانه با رفتارهای ضدقانون اساسی، نمایش جمهوریخواهی و روزنامههای اکثریت - همچون ناهید - به ستیز قلمی میپرداخت. برخی از مقالههای سیاست اسلامی از ملکالشعرای بهار است.۴۸ در مجموع این روزنامه از روزنامههای ارزشمند آن دوره بود و محبوبیت نیز داشت.۴۹ در سرمقاله نخستین شماره آن در ۲۰ حمل ۱۳۰۲ ماهیت خود را شرح داده است. «بسمالله تعالی. سیاست اسلامست و حس حراست قومیت و اصول مدنیت اسلام و ایران در مقابل تظاهر و تزاحم مخربین اساس سیاست اسلامی و قاتلین اخلاق و آداب و شعائر ملی... مسلک ما حفظ سیاست و شعائر و آداب و تمدن اسلامی در مقابل یک مشت فرنگیمآب شیاد...»۵۰

سیاست اسلامی، دست کم دو بار دچار توقیف شد و آن توقیفها، به انگیزة انتقادهای روزنامه از رضاخان سردارسپه بود. اولین توقیف در فروردین ۱۳۰۳ به دست نیروهای انتظامی صورت گرفت؛ زیرا به مانند دو روزنامه دیگر - که آنها هم توقیف شدند- در سیاست اسلامی مقالهای سخت انتقادآمیز دربارة تلگراف اولتیماتوم سرلشکر احمد آقاخان امیراحمدی به مجلس شورای ملی، به چاپ رسیده بود.۵۱

این روزنامه به شدت مخالف جمهوریخواهی رضاخان بود و حتی مقالههایی بر علیه آن نوشته بود. به طوری که درباره تطبیق حکومت جمهوری با شرع مقدس اسلام به حکم تخصص باید به مراجع تقلید شیعه رجوع کنیم.

آقای حاجشیخعبدالکریم حائری آقای سیدابوالحسن اصفهانی، آقامیرزاحسین نائینی و آقای خالصی به چه قاعده و به چه حق میگویند نه؟ به قاعده تخصصی که در فهم احکام اسلام دارند در مقابل این ذوات مقدس کیها هستند؟ عارف، دشتی، تدین، صبا ما از تمام سکنه این مملکت میپرسیم حتی از یهود و ارمنی و زرتشتی که اگر در یک قضیه طرف مشورت این هشت نفر بودند چهار نفر اولی از یک طرف و چهار نفر دومی از طرف دیگر شما به کدام طرف متمایل میشدید.۵۲

روزنامه قانون

یکی دیگر، روزنامه قانون متعلق به سیداسدالله رساست. این روزنامه از نهم شهریور ۱۳۰۰ به صورت هفتگی در تهران آغاز به انتشار کرد. سپس به صورت سه شماره در هفته درآمد و از شماره ۵۶ سال دوم روزانه شد. از شماره ۲۴ سال سوم بار دیگر هفتهای سه شماره از آن به چاپ میرسید. با انتشار شماره پنجاه، سال ششم (۲۷ بهن ۱۳۰۵)، آن را توقیف و تعطیل کردند؛ ولی بعدها بار دیگر انتشار یافت.

در سال ۱۳۰۳خ، بهار نویسنده اصلی نوشتارهای سیاسی قانون بود. یکی از ناظران آن هنگام نوشته است که «مقالات مهم قانون به قلم ملکالشعراست. خود سید [اسدالله رسا] جوان است.»۵۳ اولین مقالهای که به قلم بهار در این روزنامه چاپ شد، فروش سریع تمام نسخه آن و تجدید چاپ روزنامه را در پی داشت.۵۴ این مقاله، با عنوان «کمک به شاه نالایق» در شماره ۲۹، سال سوم (دهم فروردین ۱۳۰۳)، در شرح رویدادهای مجلس و سیلی خوردن مدرس و خلافکاریهای اطرافیان سردارسپه به چاپ رسید و پیرو روش اقلیت، از خود او با تجلیل و احترام یاد شد. مقاله را بهار «یک نفر بیغرض» امضا کرده است، ولی در شمارههای بعدی نامش را در پای مقالهها مینهاد و گاهی هم به نام مستعار «ایرانی» امضا میکرد.۵۵ برخی از مقالههای بهار به عنوان «مقالات وارده» به چاپ رسید و از آن جمله است مقالة معروف «ایران و سردارسپه برای ایران، نه ایران برای سردارسپه».۵۶ آن مقاله، خشم روزنامههای وابسته به سردارسپه را سخت برانگیخت و به بهار و نظرهایش حمله بردند. روزنامه کوشش مقالهای در این زمینه زیر عنوان «استعلام» نوشت، و لحنش مؤدبانه بود.۵۷ ولی فردای آن روز، ناهید زیر عنوان «ایران و طماعالشعراء» سخت به ملکالشعراء تاخت.۵۸ کمتر از سه هفته بعد، ستاره ایران که اندکی پیش از آن ضمیمهای را به نکوهش از بهار اختصاص داده او را «بیوجدان» خوانده بود، این بار او «ملکِ نَمام» خواند.۵۹

این را نیز بیفزایم که با توجه به جوانی و آموزش کتاه سیداسدالله رسا، به نظر میرسد که بهار در آرایش و پیرایش برخی از مقالههای او نیز دست داشته است.

روزنامه آسیای وسطی

آسیای وسطی، روزنامه دیگری است که ملکالشعرای بهار شماری از مقالههای سیاسی و اجتماعی خود را در آن به چاپ رسانده است. این روزنامه را سلطانعلی رحیمزاده صفوی، از ۹ ربیعالاول ۱۳۴۱ تا ۲۶ صفر ۱۳۴۲ (۷ آبان ۱۳۰۱- ۱۵ مهر ۱۳۰۲) به صورت سه شماره در هفته منتشر ساخته است. صفوی، یکی از چهار روزنامهنگاری است که پس از قتل عشقی در مجلس شورای ملی بست نشستند. وی، نخستین سردبیر آخرین دوره نوبهار به سال ۱۳۲۱ است.

آسیای وسطی روزنامهای خبری - سیاسی و هوادار اقلیت مجلس بود. این روزنامه به انتقاد از سیاستهای روز میپرداخت و با جمهوریخواهی و قدرت روزافزون سردارسپه مخالفت میکرد. پارهای از مقالههای چاپ شده از بهار در آسیای وسطی، پیشتر در نوبهار به چاپ رسیده بود.

محل اداره روزنامه آسیای وسطی اگر چه در شماره اول فقط تهران آمده است ولی در شمارههای بعد شاهآباد، کوچه وزیر مخصوص، تعیین شده است. قیمت روزنامه یک ساله در داخل کشور یکصد ریال و در خارج از کشور ۱۲۰ ریال بوده است.

به طور خلاصه میتوان گفت روزنامه آسیای وسطی روزنامهای کثیرالانتشار خبری و دارای سرمقالههای مفید راجع به سیاست روز بوده است.

از شماره ۶۶ سال اول مورخ یکشنبه ۱۱ رجب ۱۳۴۱ه‍ ق مطابق حوت ۱۳۰۱ه‍ ش کلمه پرچم به اسم روزنامه آسیای وسطی اضافه شده و به این صورت چاپ گردیده است: «پرچم آسیای وسطی» علت افزوده شدن کلمه پرچم را به اسم روزنامه در شماره ۶۷ اینگونه توضیح داده است: «رفع محذور. چون دو روزنامه دیگر به نام آسیا و آسیای مرکزی در مرکز نشر شده و این مسئله باعث اشتباهات عدیده گردیده و غالباً در مسائل راجع به آبونمان و مشترکین محذوراتی ایجاد میگشت روزنامه ما کلمه پرچم را به عنوان شماره و آدرس تلگرافی خود اختیار کرد. دفتر آسیای وسطی.»

روزنامه آسیای وسطی از همان بدو تأسیس مورد توجه واقع گردیده و به علت یومیه بودن آن خوانندگان زیادی پیدا کرده بود. ملکالشعرای بهار مدیر و نویسنده روزنامه نوبهار که کمتر درباره جراید و مجلات تقریظی مینوشت، در شماره ۷ دورن پنجم روزنامه نوبهار مورخ سهشنبه ۱۵ عقرب ۱۳۰۱ه‍ ش راجع به روزنامه آسیای وسطی اینگونه نوشته است: «روزنامه یومیه آسیای وسطی با قطع بزرگ در چهار صفحه به قلم آقای رحیمزاده صفوی، که یکی از جوانان فاضل و محررین خوب معاصر به شمار میآیند، یومیه منتشر میشود.»۶۰

در سال ۱۳۰۱ یک بار دولت از انتشار فوقالعاده روزنامه آسیای وسطی جلوگیری کرد. علت این امر هم گویا این بوده که فوقالعاده روزنامه آسیای وسطی مطالبی مشعر بر اینکه سفارت دولت شوروی در ایران یادداشتی اعتراضی راجع به الغای مواد قانون جزای عرفی به دولت ایران تسلیم کرد، منتشر نمود.

این فوقالعاده در تهران سر و صدای زیادی به پا کرده و دولت فوراً به نظمیه دستور داد از فروش فوقالعاده مذکور جلوگیری کند و نیز تمام نسخههای آن را جمعآوری نماید.

علاوه بر این فردای آن روز وزارت امور خارجه و سفارت روسیه در تهران هر کدام جداگانه شرحی مبنی بر تکذیب مندرجات فوقالعاده روزنامه آسیای وسطی منتشر ساخته و به کلی موضوع را انکار و تکذیب کردند.

شهاب روزنامه خبری - سیاسی است که از دوم اسفند ۱۳۰۱ به صورت سه شماره در هفته آغاز به انتشار کرد. صاحب امتیاز و مدیر شهاب، دکتر علی ملکافضلی بود اما گردانندگان اصلی روزنامه بر عهده فخرالدین وفا زنجانی - یکی از چهار روزنامهنگار وابسته به اقلیت مجلس که پس از قتل عشقی مدیر قرن بیستم، در مجلس شورای ملی بست نشستند - بوده است. این روزنامه با سردارسپه و اکثریت مجلس سر مخالفت داشت و از مردمسالاری دفاع میکرد.

ملکالشعرای بهار همکاری گستردهای با شهاب داشت و برخی از مقالههای بحثانگیز آن، همچون «رد مغالطه» که در شماره ۱۲۰ (هشتم شوال ۱۳۴۲) با امضای «م. صمیمی» به چاپ رسیده است، از اوست.

این چند نمونه از روزنامههای عصر رضاخانی که در اینجا ذکر شد، میتواند نشان و گواه خوبی باشد برای مخالفت گسترده و مردمی با رضاخان و سیاستهای او؛ و دلیل قاطعی باشد بر ردّ تبلیغات طرفداران رضاخان و رژیم پهلوی که میگفتند و میگویند وقتی رضاخان «ظهور» کرد، مردم از او طرفداری میکردند و از سیاستهای او خشنود بودند.

منابع و مآخذ

- آبادیان، حسین، (۱۳۸۹)، بسترهای تأسیس سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.

- احمدی، علی، (۱۳۸۳)، شیخمحمد خالصیزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

- اسناد کابینه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، (۱۳۷۴)، به کوشش حسن مرسلوند، تهران، نشر تاریخ ایران.

- اسناد مطبوعات (۱۲۸۶-۱۳۲۰ش)، (۱۳۷۲) به کوشش کاوه بیات و مسعود کوهستانینژاد، ج ۲، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران.

- خالصیزاده، محمد، (۱۳۸۶)، مظالم انگلیس در بینالنهرین، تهران، چ چهارم، کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.

- دولتآبادی، یحیی، (۱۳۷۱)، حیات یحیی، ج ۴، چ ششم، تهران.

- دیدگاهها و انقلاب اسلامی ایران، (۱۳۵۹)، مجموعه مقالات، به اهتمام باقری بیدهندی، قم، نشر روح.

- ذاکرحسین، عبدالحسین، (۱۳۸۴)، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران، چ چهارم، دانشگاه تهران.

- ساعدی، غلامحسین، سانسور در ایران، قسمت دوم، روزنامه کیهان، ش ۶۲۸، شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۵۷.

- شاهین، تقی، (۱۳۶۰)، پیدایش حزب کمونیست ایران، ترجمه ر. رادنیا، تهران، گونش.

- صدرهاشمی، محمد، (۱۳۶۳)، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، ج ۴، اصفهان، کمال.

- عینالسلطنه، قهرمانمیرزا، (۱۳۷۹)، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج ۸، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، تهران، اساطیر.

- فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۸۷.

- قاضیزاده، علیاکبر، (۱۳۷۹)، جانباختگان روزنامهنگاری، تهران، جامعه ایرانیان.

- قزوینی، عارف، (۱۳۸۱)، دیوان عارف قزوینی، به کوشش محمدعلی سپانلو ومهدی اخوت، تهران، نگاه.

- مکی، حسین، (۱۳۶۳)، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، نشر ناشر.

- ملکالشعرای بهار، محمدتقی، (۱۳۷۱)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران، چ دوم، امیرکبیر.

- نورمحمدی، مهدی، (۱۳۸۹)، ترور در بهارستان، قزوین، حدیث امروز.

- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، (۱۳۷۳)، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی، تهران، نشر البرز.

روزنامهها

- اتحاد اسلام، ش ۲، ۱۱ جوزای ۱۳۰۳.

- حبلالمتین، س ۳۳، ش ۳۹، ۱۴ جمادیالاول ۱۳۴۴/ ۱۰ آذر ۱۳۰۴.

- حیات، س ۱، ش ۸، سهشنبه ۲۸ محرم ۱۳۴۰/ ۲۹ سنبله ۱۳۰۱، ص ۱.

- روحانی، علیرضا، (۱۳۷۷)، «اسنادی درباره وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان»، فصلنامه گنجینه اسناد، شماره ۲۹ و ۳۰.

- سیاست اسلامی، س ۱، ش ۱، ۲۰ حمل ۱۳۰۲.

- شفق سرخ، ۳ ذیحجهالحرام ۱۳۴۲ قمری - ۱۵ سرطان ۱۳۰۳ش، ص ۲.

- صدای قزوین، س ۴، ش ۱۷۵، ۱۲ آذر ۱۳۳۱.

- عصر آزادگان، دوره جدید، س ۱، ش ۱۹، شنبه ۸ آبان ۱۳۷۸.

- کار، شماره ۹-۸، حمل ۱۳۰۲.

- کیوان قزوینی، ملاعباس، مجله عرفان اصفهان، س ۲، ش ۲، ۲۶ ذیحجه ۱۳۴۴.

- لواء بینالنهرین، ش ۱، ۱۴ قوس ۱۳۰۲.

- نسیم صبا، س ۲، ش ۱، ۱۵ فروردین ۱۳۰۳.

- نصیحت، س ۱، ش ۱، دوم رجب سال ۱۳۴۲، مطابق ۱۹ بهمن ۱۳۰۲.

- نوبهار، دوره پنجم، سهشنبه ۱۵ عقرب ۱۳۰۱.

پانوشتها

۱- اسناد کابینه سوم اسفند، ۱۳۷۴: ۱۶۶.

۲- مکی، ۱۳۶۳، ج ۲/۴۳؛ ذاکرحسین، ۱۳۸۴: ۸۷.

۳- فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، ۱۳۷۸: ۳۴۵.

۴- همانجا.

۵- حیات، س اول، شم‍ هشتم، سهشنبه ۲۸ محرم ۱۳۴۰/ ۲۹ سنبله ۱۳۰۱، ص ۱.

۶- س ۲، ش ۱، ۱۵ فروردین ۱۳۰۳، ص ۱.

۷- صدرهاشمی، ۱۳۶۳: ج ۴/۳۰۱.

۸- ذاکرحسین، ۱۳۸۴: ۷۵.

۹- س ۲، ش ۱۱، ۲۳ خرداد ۱۳۰۳، صص ۲-۱.

۱۰- قرن بیستم، دوره سوم، ش ۱، ص ۵؛ مکی، ۱۳۶۳: ج ۳/۶۴- ۶۵.

۱۱- قاضیزاده، ۱۳۷۹: ۲۴۰-۲۳۸.

۱۲- شفق سرخ، ۳ ذیحجهالحرام ۱۳۴۲قمری/ ۱۵ سرطان ۱۳۰۳ش، ص ۲.

۱۳- اسنادی درباره وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان، ۱۳۷۷: ۱۰۵.

۱۴- همانجا.

۱۵- مکی، ۱۳۶۳: ج۳/۸۸.

۱۶- نورمحمدی، ۱۳۸۹: ۲۱.

۱۷- مجله عرفان اصفهان، س ۲، ش ۲، ۲۶ ذیحجه ۱۳۴۴، ص ۱.

۱۸- س اول، ش اول، دوم رجب سال ۱۳۴۲ مطابق ۱۹ بهمن ۱۳۰۲، ص ۱.

۱۹- همان، ۲.

۲۰- همان، ش ۲۱، پنجشنبه ۱۹ ربیعالاول ۱۳۴۴/ ۱۶ مهر ۱۳۰۴، ص ۲.

۲۱- شاهین، ۱۳۶۰: ۶۵.

۲۲- بهار، ۱۳۷۱: ج۲/۳۰۳-۳۰۴.

۲۳- حبلالمتین، س ۲۳۳، ش ۳۹، ۱۴ جمادیالاول ۱۳۴۴/ ۱۰ آذر ۱۳۰۴، ص ۶.

۲۴- قزوینی، ۱۳۸۱: ۲۲۹-۲۲۸.

۲۵- دولتآبادی، ۱۳۷۱: ج۴/۳۷۷-۳۷۹.

۲۶- عصر آزادگان، دوره جدید، س اول، ش ۱۹، شنبه ۸ آبان ۱۳۷۸، ص ۵.

۲۷- اسناد مطبوعات، ۱۳۷۲: ج۲/۴۶۴.

۲۸- روزنامه صدای قزوین، س ۴، ش ۱۷۵، ۱۲ آذر ۱۳۳۱، صص ۱ و ۲.

۲۹- فوقالعاده نصیحت به مناسبت نهضت جمهوری، چهارشنبه ۱۳ سعبان ۱۳۴۲/ ۲۹ حوت ۱۳۰۲، ص ۱.

۳۰- س ۱، ش ۹، شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۰۳، ص ۲.

۳۱- س دوم، ش ۲۱، ۱۹ مهر ۱۳۰۴، صص ۱ و ۲.

۳۲- روزنامه کار، شم‍ ۹-۸، حمل ۱۳۰۲، ص ۱.

۳۳- هفتهنامه لواء بینالنهرین، شم‍ ۱، ۱۴ قوس ۱۳۰۲، ص ۱۱.

۳۴- همان، ش ۱، ۱۴ آذر ۱۳۰۲، ص ۱.

۳۵- صدرهاشمی، ۱۳۶۳: ج ۴/۱۸۰-۱۸۷.

۳۶- آبادیان، ۱۳۸۹: ۳۶۳.

۳۷- احمدی، ۱۳۸۳: ۵۳.

۳۸- صدرهاشمی، ۱۳۶۳: ج ۱/۴۹.

۳۹- صدرهاشمی، ۱۳۶۳: ج ۱/۴۹.

۴۰- ش ۱، ۱۱ جوزای ۱۳۰۳، ص ۱.

۴۱- همانجا.

۴۲- مکی، ۱۳۶۳: ج ۲/۴۸۶-۴۸۹.

۴۳- اتحاد اسلام، ش ۸، چهاردهم ثور (اردیبهشت) ۱۳۰۳، ص ۱.

۴۴- دیدگاهها و انقلاب اسلامی ایران، ۱۳۵۹: ۴۸.

۴۵- ش ۸، چهاردهم ثور (اردیبهشت) ۱۳۰۳، صص ۱ و ۲.

۴۶- خالصیزاده، ۱۳۸۶: ۱۵.

۴۷- مکی، ۱۳۶۳: ج ۳/۵۳.

۴۸- عینالسلطنه، ۱۳۷۹: ج ۸/۷۰۹۹.

۴۹- همانجا.

۵۰- س ۱، ش ۱، ۲۰ حمل ۱۳۰۲، ص ۱.

۵۱- عینالسلطنه، ۱۳۷۹: ج ۸/۶۹۳۳.

۵۲- سیاست اسلامی، س ۱، ش ۱، ۲۰ حمل ۱۳۰۲، ص ۱.

۵۳- عینالسلطنه، ۱۳۷۹: ج ۸/۶۹۸۹.

۵۴- همان، ۶۸۷۱.

۵۵- بهار، ۱۳۷۱: ج ۲/۱۷۵.

۵۶- قانون، ش ۲۱۰، ۲۰ فروردین ۱۳۰۳، ص ۳.

۵۷- کوشش، ۲۲ فروردین ۱۳۰۳.

۵۸- ناهید، هفتم رمضان ۱۳۴۲/ ۳۲ فروردین ۱۳۰۳.

۵۹- ستاره ایران، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۰۳.

۶۰- نوبهار، دوره پنجم، سهشنبه ۱۵ عقرب ۱۳۰۱.

 


فصل نامه مطالعات تاریخی شماره 37