واعظی پرتحرک در فعالیت‌های سیاسی


2402 بازدید

واعظی پرتحرک در فعالیت‌های سیاسی

با شروع نهضت اسلامی به رهبری روحانیت، عده از علما در دهه پنجاه جلساتی با هم در نقاط مختلف تهران داشتند که همین جلسات پی در پی، همراه با اوج گیری مبارزات مردمی در سال های 56- 57، سبب شد تا جامعه روحانیت مبارز تهران شکل گیرد. در سال 56 پیام های پی در پی امام از نجف و ضرورت انقلاب اقتضا می کرد که آقایان بیشتر دور هم باشند و هر کسی اهل هر کجای کشور یا تهران که بود وجه مشترکشان، مبارزه و پیگیری مسائل سیاسی بود. این وجه مشترک، علما را دور هم جمع کرد و آن ها یک جامعه ای را تشکیل دادند که جامعه روحانیت مبارز نامیده شد.

 

سناسه کتاب

جلد اول کتاب خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری عنوان کتابی ست که به وسیله آقای مرتضی میردار تدوین شده، چاپ سوم این اثر در بهار سال 1392 به شمارگان 2000 مجلد از طریق انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی روانه بازار شده است. این کتاب با مقدمه و پیشگفتار شروع شده و دارای هفت فصل می باشد و با گاهشمار، اسناد و تصاویر، کتابنامه و نمایه به اتمام می رسد.

 

مقدمه

خاطرات و اسناد از منابعی هستند که در روشنی بخشیدن به پدیده ها و حوادث تاریخی، نقش مؤثر و مهمی دارند؛ اهمیت و جایگاه آن ها در بررسی و فهم همه جانبه رویدادها و پدیده های تاریخی، از آن روست که می تواند کاوشگر مسایل تاریخی و رهنمونی مهم باشند؛ لذا خاطرات و اسناد از منابع مهم تاریخ شناسی به شمار می آیند. در این میان خاطرات به خاطر حضور راوی در وقایع و حوادث تاریخی و اشتمال بر حقایق ناگفته از ارزش فراوانی برخوردار است. «انقلاب اسلامی» ملت ایران که در بهمن 57 به رهبری حضرت امام (ره) به پیروزی رسید، یکی از پدیده هایی است که با محوریت «اسلام، مردم و رهبریت دینی» در عصر «مدرنیزم و ماتریالیسم» به وقوع پیوست. برای شناخت دقیق و همه جانبه سابقه و زمینه های این حادثه –که هم در بعد نظری و هم در بعد عملی- یک «انقلاب» به حساب می آمد و نیز نمایان گر حساسیت ها و دغدغه های جامعه ایران بود، یکی از منابع، خاطرات و سرگذشت کسانی است که در ظهور و برپایی حوادث و وقایع منتهی به انقلاب، نقش مؤثر ومهم داشته اند.

 

پیشگفتار

حجت الاسلام ناطق نوری از جمله کسانی بودند که از اوایل دهه 40، با بسیاری از رهبران نهضت اسلامی –مردمی ایران، تماسی مستمر و در مجامع آن ها حضوری مؤثر داشته اند؛ در برپایی و اجرای برخی حوادث و رویدادها که منتهی به «انقلاب» شد و هم چنین سخنرانی و تبلیغ در مورد رهبری نهضت و حکومت اسلامی، حضوری جدی داشتند و پس از پیروزی انقلاب هم مسئولیت های مهمی از جمله سازمان دهی جهاد سازندگی، نمایندگی مجلس، وزارت کشور، ریاست مجلس و ... را بر عهده داشتند. آقای علی اکبر ناطق نوری در سال 1332 ش در یکی از ییلاق های شهرستان نور، به نام «اوزکلا» متولد شده است. پدر ایشان مرحوم ابوالقاسم ناطق نوری، روحانی، سخنران اهل منبر بود، قدرت نطق ایشان بسیار قوی بود وبه حق، ناطق بود. ایشان به هر مجلسی که وارد می شد، حضار می گفتند ناطق آمد و چون مرحوم ابوالقاسم اهل شهرستان نور بود، به این ترتیب ایشان به ناطق نوری مشهور شد و دیگر فامیلی اصلی آن ها که نوری جمشیدی بود، به کار نرفت.

 

فصل اول

در فصل اول این اثر آقای ناطق نوری به معرفی خود و خانواده خود پرداخته است.آقای ناطق نوری دوران ابتدایی را در مدرسه «خسرو» به پایان برد و بعد از این که سال اول دبیرستان را در یکی از مدارس جامعه تعلیمات اسلامی گذراند به تحصیل علوم دینی مشغول شد. ایشان در سال 1337 به همراه پدرشان نزد آقای حاج شیخ احمد مجتهدی رفتن و از همان زمان تحصیلات حوزوی خود را آغاز کردند. ایشان در همان سال اول دروس حوزه (13 رجب سال 1337 ه ش) و بعد از خواندن جامع المقدمات با اصرار پدرشان، به دست مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری با تشریفات خاصی معمم شدند. آقای علی اکبر ناطق نوری در سال 1339 برای ادامه تحصیل به حوزه قم رفتند.

 

فصل دوم

فصل دوم کتاب که در طلیعه نهضت امام (ره) نام دارد از بخش های زیر تشکیل شده است: اصلاحات ارضی، انجمن های ایالتی و ولایتی، قضیه رفراندوم، حمله رژیم شاه به مدرسه فیضیه، بزرگداشت چهلم حمله فیضیه، واقعه پانزده خرداد و دستگیری امام (ره)، سربازگیری طلبه ها، ورود به دانشگاه، جشن آزادی امام (ره) در مدرسه فیضیه، سخنرانی امام درباره کاپیتولاسیون و نتایج دستگیری امام.

 

آقای ناطق نوری از ماجرای اصلاحات ارضی چنین یاد می کند:

«در ماجرای اصلاحات ارضی، رژیم شاه عده زیادی از اراذل و اوباش را جمع کرد و به پشتیبانی از سیاست خود یک راهپیمایی در تهران ترتیب داد. آن ها از جنوب شهر به طرف بازار در حال راهپیمایی بودند. یک روحانی درباری در بالای ماشینی سخنرانی و تقسیم اراضی را توجیه شرعی می کرد. وی آیه «والارض وضعها للانام» را می خواند و اقدامات مورد نظر رژیم را تأیید می کرد. من جلوی مسجد شاه ایستاده بودم و با خود فکر می کردم که چه باید کرد تا این مراسم ساختگی به هم بریزد. فورا این فکر به ذهنم رسید که هر کس از من پرسید این شیخ کیست؟ جواب بدهم این روحانی پدر سوخته، اصلا بی دین و ساواکی است. اتفاقا همین هم اتفاق افتاد. هر کس از درباره او می پرسید، می گفتم که او اصلا آخوند نیست. دزدی است در لباس آخوند و یک لات پدر سوخته است. یک وقت دیدم یک شخص کوتاه قد با عینک دودی به سراغ من آمد و گفت: «آشیخ برو دنبال کارت» بعدها فهمیدم او افضلی، رئیس ساواک بازار تهران است. من فورا به طرف منزل حرکت کردم. مقداری از راه را که آمدم، دیدم او در تعقیب من است و به دنبال فرصت است که مرا دستگیر کند. من دستم را گذاشتم روی عمامه ام که نیفتد و از توی بازار کفاش ها فرار کردم تا به منزلمان در تکیه ملک آباد رسیدم.»

 

فصل سوم

غیبت خورشید و فعالیت های دهه چهل نام فصل سوم این اثر است که شامل: دعای مسجد بالاسر، حمل اعلامیه از تهران به قم، سفر دوستان مؤتلفه به قم، اعدام انقلابی منصور، چاپ اعلامیه و دستگیری و ... می باشد. آقای طالقانی در تابستان سال 1346 به دلیل چاپ و انتشار اعلامیه حضرت امام (ره) بر ضد رژیم پهلوی و دفاع از قوانین اسلامی، به زندان افتاد و به سه ماه زندان محکوم شد. این گرفتاری نه تنها مانعی بر سر راه فعالیت هایش نگردید؛ بلکه به انگیزه قوی تری نیز تبدیل گردید تا مبارزاتش ضد رژیم پهلوی ادامه یابد. ایشان با اعضای هیئت های مؤتلفه و به خصوص کسانی که منصور را اعدام انقلابی کردند، ارتباط داشت و مبارزاتش را با حضور در محافل مختلف مذهبی به منظور بیدار سازی مردم بر ضد رژیم پهلوی، در مسیر روشن تری قرار داد. وی در برگزاری ختم شهدای مؤتلفه، حضور فعالی داشت. آشنایی با شهید مطهری، تحول ژرفی در وی به وجود آورد، به گونه ای که چارچوب فکری ایشان، افکار شهید مطهری شد.

 

فصل چهارم

فصل چهارم کتاب تکاپو در دهه پنجاه نام دارد، آقای طالقانی در این فصل خاطرات خود را از سال 50 تا قبل از ورود امام خمینی (ره) بیان کرده اند، این فصل از بخش های بسیاری تشکیل شده است که تیتروار به بیان تعدادی از آن ها می پردازیم: شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه، جوسازی علیه دکتر شریعتی، فوت دکتر شریعتی، دستگیری در سال 1356، فرار از دست ساواک، تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران، دیدار با آیت الله خامنه ای، سفر به لبنان، شکل گیری کمیته استقبال و تحصن روحانیون در دانشگاه، دستگیری فرمانده ژاندارمری و اختلاف بر سر نحوه استقبال از امام.

 

با شروع نهضت اسلامی به رهبری روحانیت، عده از علما در دهه پنجاه جلساتی با هم در نقاط مختلف تهران داشتند که همین جلسات پی در پی، همراه با اوج گیری مبارزات مردمی در سال های 56- 57، سبب شد تا جامعه روحانیت مبارز تهران شکل گیرد. در سال 56 پیام های پی در پی امام از نجف و ضرورت انقلاب اقتضا می کرد که آقایان بیشتر دور هم باشند و هر کسی اهل هر کجای کشور یا تهران که بود وجه مشترکشان، مبارزه و پیگیری مسائل سیاسی بود. این وجه مشترک، علما را دور هم جمع کرد و آن ها یک جامعه ای را تشکیل دادند که جامعه روحانیت مبارز نامیده شد.

 

فصل پنجم

ورود امام، از بهشت زهرا تا بیمارستان امام خمینی (ره)، فرود در بیمارستان امام خمینی، استقرار امام در مدرسه رفاه، دیدار امام و امت، شکل گیری دولت موقت، دیدگاه امام راجع به دولت موقت، سحر کردن امام، زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (س)، رژه همافران، تهیه خانه برای امام، لغو حکومت نظامی به فرمان امام و تسخیر پادگان ها و کلانتری ها بخش های فصل پنجم این اثر که رجعت روح الله نام دارد، می باشد.

 

تشکیل دولت موقت به فرمان حضرت امام و انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزیر از مسایل مهمی بود که در 16 بهمن سال 1357 اتفاق افتاد.  در همان روز جلسه ای در آمفی تئاتر مدرسه رفاه تشکیل شد و حکم مهندس بازرگان را آقای هاشمی رفسنجانی در جمع حضار قرائت کردند. وقتی این خبر به بیرون رسید، مردم شعار می دادند، بازرگان نخست وزیر ایران، امام در آن مراسم سخنرانی هم کردند.

 

 

کشتی انقلاب در ساحل ثبات نام فصل ششم کتاب می باشد که از بخش هایی مثل: تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، همکاری با شهید قدوسی، شکل گیری گروه فرقان و انهدام این گروه و شهادت مرحوم مطهری، محاکمه یاسینی، قاتل شهید مفتح، تشکیل جهاد سازندگی، اولین برخورد با دولت موقت، مشکلات جهاد تهران، اخلاص جهادگران، برخورد با بنی صدر در جهاد، رفتن از جهاد و تشکیل حزب جمهوری اسلامی تشکیل شده است.

 

آقای ناطق نوری جریان کشف روستای بشاگرد را این چنین برای خوانندگان شرح می دهد:

«قبل از انقلاب بشاگرد کشف نشده بود و از کشفیات جهاد است. این منطقه جمعیت زیادی هم داشت. بچه های جهاد به طور تصادفی به منطقه ای برخوردند که دیدند هزاران آدم مثل عصر حجر در آن جا زندگی می کردند. آن ها با زحمت جاده ای را ردست کردند در دورانی که وزیر کشور بودم آقای ترکان استاندار هرمزگان شد –در خدمات خوبی ارایه کرد. در تهران هم گروهی از بازاریان از جمله آقای اعتمادیان جمعی از خیرین را سازماندهی کرد و خدمات اجتماعی خوبی برای آن منطقه فراهم کرد. در این منطقه قبل از انقلاب دختر خرید و فروش می شد؛ یعنی کسی به خاطر بدهکاریش دخترش را می فروخت.»

 

فصل ششم

فصل آخر این اثر، نخستین گام های مردم سالاری دینی نام دارد و حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری به بیان خاطراتش از انتخابات اولین ریاست جمهوری تا ملاقات با فیدل کاسترو می پردازد. این فصل از عناوینی مثل: حضور لیبرال ها در مجلس، بودجه دولت شهید رجایی، طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور، ترور مقام معظم رهبری در مسجد ابوذر، عیادت از آقا در بیمارستان قلب، انفجار حزب ریاست جمهوری، انفجار نخست وزیری، سفر به کوبا و شرکت در بین المجالس و افتتاح کنفرانس تشکیل شده است.

 

آقای طالقانی جریان ملاقات خود با فیدل کاسترو را چنین بیان می کند:

« ساعت 11 شب با فیدل کاسترو ملاقات کردیم . ایشان از موضع بالا و بی توجه به ما حرف هایش را شروع کرد و گفت: «انقلاب شما برای عمران و آبادی روستاها چه کار کرده است؟» آقای خاتمی با خنده گفت: «آقای ناطق بیا جلو حرف بزن.» چون سال ها بنده در جهاد کار کرده بودم، بنابراین بروشورها و عکس های مختلفی تهیه کرده بودم و گزارش کاملی از خدمات انقلاب به روستاها به خصوص در امور راه، آب، برق، جاده، حمام و مدرسه و کتاب خانه دادم. پس از آن، کاسترو یک کمی از موضع غرورش پایین آمد و گفت: «این نیروهایی که در جهاد هستند، چه کسانی می باشند و چگونه آن ها را اداره می کنید؟» گفتم: «همه مهندسین، دانشجوها و مردم داوطلب هستند که به فرمان رهبر انقلاب به کمک آمدند و کسی از آن ها هم پول و حقوق نمی گیرد.» کاسترو خیلی خوشش آمد. بعد از پایان اجلاس، از کوبا به اسپانیا رفتیم و در اسپانیا هیچ کس زبان نمی دانست، خلاصه با زبان بین المللی اشاره، توانستیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم. پس از آن به تهران بازگشتیم.»

 

برش هایی از کتاب:

در صفحه 45 کتاب می خوانیم:

سال 1339 که وارد حوزه علمیه قم شدم، اواخر عمر و مرجعیت آیت الله العظمی بروجردی بود. حضرت امام (ره) نیز در مسجد سلماسی تدریس داشتند و جزو اساتید درجه اول حوزه علمیه به حساب می آمدند، اما مرجعیت علی الاطلاق آیت الله بروجردی همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده بود. حوزه تقریبا دوره آرامی را می گذراند. شاه هم جرئت نمی کرد با بودن آیت الله بروجردی، دست به کارهایی بزند.

 

در صفحه 184 و 185 کتاب آمده است:

نگاه اولیه امام این بود که از روحانیت کسی مسئولیت اجرایی نگیرد و شاید تحلیل ایشان این بود که عده ای در داخل و خارج نگویند که این همه سر و صدا برای این بو که خود آقایان به پست و میز برسند و نظر امام این بود که روحانیت نظارت بر امور بکند و تا زمان بنی صدر این نگاه بود. در آن زمان تصور بر این بود که اگر بناست غیر روحانی روی کار بیاید، حتما باید گروهی باشند که دارای چند خصوصیت باشند؛ اول این که تشکیلات و نیرو داشته باشند، نهضت آزادی هم نیرو داشت و هم دارای تشکیلات اول بود. دوم، سابقه مبارزاتی و مذهبی داشته باشند، این آقایان مذهبی بودند و اهل نماز شب و معتقدات بودند و کار اجرایی هم کرده بودند.

 

در صفحه 233 کتاب می خوانیم:

وقتی که پتروشیمی ماهشهر را عراقی ها بمباران کردند، بنده و آقای دکتر روحانی از طرف آقای هاشمی مأموریت یافتیم برای بازرسی به ماهشهر بوریم. از مأمورین ضد هوایی هاگ سوال کردیم که هواپیمای دشمن که آمد شما کجا بودید و چرا از امکانات خوبی بر ضد دشمن استفاده نمی کنید. یکی از آن ها گفت: «صبح زود بود ما آمادگی نداشتیم و مأمور ضد هوایی هم با دمپایی و زیرشلواری آمده و پشت ضد هوایی نسته بود.» اصلا نمی دانستند هواپیمای دشمن از کجا آمده است.


مرکز اسناد انقلاب اسلامی