روایت آمریکایی از «دلالی قدرت به سبک اردشیر زاهدی»


روایت آمریکایی از «دلالی قدرت به سبک اردشیر زاهدی»

خاویار فراوان بود، ودکا و شراب سرخ هم آزادانه جریان داشت. اردشیر زاهدی در دور میز پس از صرف شام می‌رقصید و بر روی هر یک پرس‌های شربت خربزه مهمانان شامپانی می‌ریخت و می‌گفت این تخصص من است؛ این دستور غذایی خودم است. زاهدی سفیر ایران شاید موفق‌ترین میزبان در واشینگتن باشد و باعث خوشوقتی خانم‌های میزبان این شهر است که وی دیگر متأهل نیست. شب‌هنگام اقامتگاه پرتجمل او مبدّل به سالنی برای دیپلمات‌ها، سیاستمداران، فضانوردان و ستارگان سینما، روزنامه‌نگاران و بازرگانان می‌شود. ولی اگر تصور کنیم که سفیر چهل‌وشش ساله ایران صرفاً یک مرد خوشگذران است، بسیار ساده باید باشیم، زیرا او شعار بسیار مهمی برای زندگی در واشینگتن آموخته است و آن این است که دلّالان و واسطه‌های قدرت اغلب ترجیح می‌دهند در یک محیط آرام مبادله اطلاعات کنند، زیرا در چنین محیطی معاملات آنها کمتر رسمی و کمتر مهم جلوه‌گر می‌شود. زاهدی گفت در میهمانی‌های من غیرعادی نیست اگر مردم گاهی قدم به اتاق دیگری بگذارند تا وارد معاملات خویش شوند.

زاهدی به طور متوسط در هفته سه یا چهار شب میهمانی دارد. او گفت در یک شب شما می‌توانید سه یا چهار شخص را ملاقات کنید که اگر می‌خواستید با آنها قرار ملاقات بگذارید سه یا چهار روز به طول می‌انجامید. زاهدی یک میزبانِ با توجه و بدون تکلّف است. اخیراً شبی او عکس‌هایی از نوه‌های لیندون جانسون رئیس جمهوری پیشین آمریکا که در یک میهمانی به افتخار بیوه جانسون گرفته شده بود نشان داد. این نخستین چیزی بود که بانو جانسون هنگام ورود به اتاق نشیمن رسمی خویش مشاهده کرد. شبِ دیگری پس از نمایش باله، او کلاه یک سرآشپز رستوران را در نیمه‌شب بر سر گذاشت و یک سوپ مخصوص ایرانی و خاگینه برای بیست‌وپنج نفر میهمان خویش تهیه کرد. زاهدی گفت من از میهمان داشتن بسیار خوشم می‌آید. دوستی چیزیست که نمی‌توان آن را خریداری کرد. او گفت خاویار ایران در همه میهمانی‌ها به استثنای میهمانی‌های بزرگ تعارف می‌شود و اگر چه قیمت اندکی بیش از یک پوندِ(۴۵۶ گرم) آن در ایران ۴۵ دلار قیمت دارد، در واشینگتن نرخ جاری خاویار یکصد و ده دلار از قرار هر چهارده اونس است. چهارده اونس، دو اونس کمتر از یک پوند است. زاهدی فاش نکرد ماهیانه چه مقدار از این ماده جوهر مانند را در سفارت مصرف می‌کند؛ او گفت میل ندارم چیزی در این‌باره بگویم؛ این یک مسأله شخصی است[!] و احتیاجی برای تظاهر به گفتن مقدار آن ندارم. ولی هنگام صرف شام به حال نشسته از میهمانان تقاضا می‌شود که برای بار دوم از این غذا که به وسیله پیش‌خدمت‌های دستکشِ سفید به‌دست از میان جام‌های نقره‌ای خنک تعارف می‌شود، میل کنند. از او پرسیده شد آیا شاه درباره صورت حساب‌ها گله می‌کند؟ زاهدی سر خود را تکان داده می‌گوید تصور نمی‌کنم. این بدان معنی است که شاه از زاهدی راضی است. همکاران می‌گویند که زاهدی یکی از نزدیک‌ترین افراد به رهبر ارتش ایران است.

در جریان مصاحبه‌ای هنگام ظهر در سفارت‌خانه خویش، زاهدی جدی‌تر از زمان میهمانی‌ها بود. او بعدازظهر سیگار برگ می‌کشد. او در حالی که در یک مبل نرم سیاه نشسته بود آثار کارهای دستی ایران او را احاطه کرده بودند و قالی‌های بزرگی بر روی کف اتاق و موزاییک‌های بسیار زیبایی بر روی دیوار قرار داشت. زاهدی گفت وظیفه او این است که چشم‌های ایران در آمریکا باشد. هنگامی که از او پرسیده شد که آیا نگرانی آمریکا درباره قیمت‌های نفت کار او را دشوارتر کرده است، زاهدی گفت یکی از مشکلات او این است که اغلب آمریکایی‌ها معلومات زیادی درباره اوضاع نفتی ندارند. او گفت اخیراً در اطراف ایالات متحده آمریکا سفر می‌کند تا موضع ایران را توضیح دهد. مثلاً در ماه گذشته او در دانشگاه کنت در ایالت اوهایو و دانشگاه یوتاه که از آنجا فارغ‌التحصیل شده است و هم‌چنین در دانشگاه‌های لوس‌آنجلس، هوستون و نیویورک سخنرانی کرده است. او با آنهایی که می‌گویند قیمت‌های بالای نفت به اقتصاد جهان لطمه زده است، موافق نیست. او گفت این درست نیست؛ دلایل دیگری وجود دارد؛ مثلاً باید پرسید آمریکا تاکنون چند بار ارزش دلار را تنزل داده است؟

این نخستین مأموریت زاهدی در آمریکا نیست. او در زمان ریاست جمهوری کندی نیز سفیر ایران در آمریکا بود. در آن زمان او با دختر شاه، والاحضرت شهناز ازدواج کرده بود، ولی این ازدواج در سال ۱۹۶۳ به طلاق انجامید. معذالک طلاقِ زاهدی در حرفه سیاسی او تأثیر سوئی نداشته است و دوستی دیرین او را با شاه به هم نزده است. زاهدی گفت مناسبات من با شاه، نه تنها به عنوان شاه است، بلکه من محبت ویژه‌ای نسبت به شاه دارم. سابقه مناسبات زاهدی با شاه به قبل از جنگ جهانی دوم است؛ یعنی هنگامی که پدر او فضل‌الله زاهدی مشاور مورد اعتماد و بعداً نخست‌وزیرِ او[=شاه] بود. در دوران نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق اوضاع و احوال باعث شدند که شاه کشور را در سال ۱۹۵۳ ترک کند و زاهدی به شاه وفادار ماند. در دوره حکومت مصدق، هم زاهدی و هم پدرش زندانی و تحت شکنجه قرار گرفتند. آنها با برخورداری از پشتیبانی وفادارانِ به شاه فرار کردند و در سرنگون کردن رژیم مصدق در سال ۱۹۵۳ مؤثر واقع شدند. همکاران زاهدی با نهایت سرعت خاطرنشان می‌کنند که شاه و زاهدی به دلیل دیگری نیز با یکدیگر نزدیک‌اند. چنین به نظر می‌رسد که زاهدی شهبانوی کنونی فرح دیبا را که مادر دو فرزند ذکور شاه است، به او معرفی کردند.

چنین به نظر می‌رسد که زاهدی ابتدا به آمریکا آمد تا در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه کالیفرنیا در لوس‌آنجلس تحصیل کند، ولی انگلیسی او ضعیف بود و او تصمیم گرفت به مدرسه‌ای برود که کلاس‌های آن کوچک باشد و او از توجه ویژه برخوردار شود. او دانشگاه ایالتی یوتاه را انتخاب کرد و در سال ۱۹۵۰ با درجه مهندس کشاورزی فارغ‌التحصیل شد. زاهدی می‌گوید او کمتر وقت دارد که به سرگرمی‌های مورد علاقه خویش بپردازد؛ اگرچه او دوست دارد اسکی بازی کند و برای این منظور خانه‌ای در سوئیس دارد. او هر روز بامداد مدت نیم‌ساعت ورزش می‌کند تا فرم بدن خود را متناسب نگه دارد. او می‌گوید که دوچرخه‌سواری در خیابا‌ن‌های واشینگتن را دوست دارد و هم‌چنین زیاد پیاده‌روی می‌کند. او بیشتر اوقات خود را به صحبت درباره ایران می‌گذراند.

 

منبع: بولتن خبرگزاری پارس؛ ۴ آبان ۱۳۵۳(به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس)