کسروی چگونه کسروی شد؟
3086 بازدید
نوشتار حاضر تلاشی است برای درک چرایی رویکردهای ضد شیعی احمد کسروی. سؤال قابل طرح این است که با توجه به بسترهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندگی کسروی، آیا میتوان او را ناگزیر از طرح مباحث ضدشیعی دانست؟!
یکی از مهمترین تبعات نهضت مشروطه در ایران، استیلای فضای عرفیگرایی و ضدیت با جریانهای دینی بود؛ هرچند این مسئله شکل قاعده نداشت و بودند اندیشمندانی که در همین فضا تلاش کردند تا اندیشه و ساختارهای جدید را از بطن شریعت جستوجو کنند و بهنوعی دستاوردهای مدرنیته را گفتمانی مطرحشده در شریعت اسلامی عنوان کردند که باید استخراج میشده است. اما قابل انکار نیست که فضای مشروطه مجالی فراهم کرد تا افکار و اندیشههای جدید زمینهی رشد و نمو پیدا کنند و از فضای شبه دموکراتیک حاصله از عصر نوخواهی نهایت استفاده را ببرند. نگارنده در این یادداشت معتقد است که نطفهی افکار و بذر اندیشههای دگراندیشانی همچون احمد کسروی را نیز باید در همین حال و هوا مورد واکاوی قرار داد، آشنایی با افکار متجددان، زیستن در بستر عصر مشروطه، حضور در میسیونهای اروپایی و آمریکایی، آشنایی با زبان انگلیسی، همعصری با اوجگیری اندیشهی وهابیت و… از مهمترین دلایل دینستیزی احمد کسروی معرفی میشود.
از سوی دیگر، اگر فضای مشروطهخواهی و آزادی حاصله از آن این فرصت را برای آنان فراهم کرد، سقوط دولت رضاشاهی و رشد و گسترش اسلام سیاسی نیز از سوی دیگر عرصه را بر اندیشهی آنان تنگ کرد.
کسروی؛ آغاز زندگی
سید احمد کسروی تبریزی در ۸ مهر ۱۲۶۹ در محلهی هکماوار (حکمآباد) تبریز به دنیا آمد. سه نفر از اجدادش روحانی بودند و حاجی میرقاسم پدرش نیز بازرگانی ظاهراً متشرع بود که به پسرش توصیه کرد که درس ملایی بخواند، ولی ملا نشود. کسروی در شرح احوال خویش مینگارد: «گذشته از وصیت پدرم، خودم از ملایی بیزارم، آنگاه که در این کوی به ملایان سخت میگذرد.»(۱)
با این وجود، کسروی در برههی اول زندگی خویش به سلک روحانیت درمیآید، بررسی تاریخی عصر و زمانهی تولد کسروی و همچنین محل تولد وی بیانگر این است که جایگاه اجتماعی منصب روحانیت در آن روزگار، در تمایل وی به روحانی شدن مؤثر بوده است. پس اینچنین کسروی به لباس روحانی درآمد، اما بر اثر شکل گیری یک سلسله از رخدادهای فکری، وی از این مرحلهی زندگی خویش فاصله میگیرد. حسن امین در اینباره معتقد است: «کسروی در آغاز سیادت و روحانیت خود را مایهی افتخار میدانسته است و بعدها به دلیل اعتقاد به رجحان ایرانی بودن بر سید بودن، نام کسروی را برمیگزیند.»(۲)
کسروی، براساس همین نگرش غربمدار، شرایط اسلام را دائم با مسیحیت مورد قیاس قرار میدهد و معتقد است متفکران و روحانیون در اسلام نیز باید همان راه کشیشان مسیحی را بروند. به اعتقاد کسروی «در اروپا دویست سال است دین ـدین مسیحـ در برابر دانشها سپر انداخته و زبون گردیده که انبوه مردمان از آن رو گردانیدهاند.»
از حوزه به مدرسهی میسیونری
علاوه بر این، در همین دوره کسروی وارد مدرسه میسیونری مموریال در تبریز شد که توسط مبلغین آمریکایی اداره میشد. وی آنجا زبان انگلیسی را آموخت و همین مسئله را نیز میتوان به عنوان بستری مهم برای زمینهی تغییر افکار و اندیشههای کسروی مدنظر قرار داد.
آشنایی با افکار متجددانه
علاوه بر مسئلهی ترجیح ایرانی بودن بر سید بودن، کسروی کمکم با افکار روشنفکران زمان خود آغاز میشود و همین مسئله به عنوان پارامتری دیگر تغییر نگرش وی نسبت به مسئلهی دین و عقاید دینی کارساز میافتد. طالبوف و آخوندزاده در این دوره بیشترین نقش را در تحولات فکری کسروی ایفا میکنند.
نکتهی حائز اهمیت این است که گروهی از نظریهپردازان این دوره، در مورد دلایل عقبماندگی تمدن ایرانی و اسلامی بر این باورند که پیدایش اسلام بهعنوان یک دستگاه دینی و ایدئولوژیک عامل دگرگونیهای ساختاری در نهاد جامعهی ایران شد و همین غلبه، رشد اجتماعی و فرهنگی ایران را منحرف نمود و دچار ایستایی کرد. آنها، با تأکید بر عامل ذهنی، برآناند که عامل اصلی توسعهنیافتگی ایران را باید در خارج از جامعه و در بطن تحولات مهمی چون حملهی اعراب، یورش مغولان و سلطهی استعمارگران جستوجو کرد.
از طرفداران این نظریه، یکی میرزا آقاخان کرمانی بود که میگفت: «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که دست میزنیم، ریشهی او کاشتهی عرب و تخم او بذر مزروع آن تازیان است(۳) و یا فتحعلی آخوندزاده که اسلام را عامل سیهروزی عرب و تنها علت نگون بختی ایرانیان میپنداشت.»(۴)
کسروی نیز از این جهت میراثدار و مهمترین تأثیرپذیر افکار و اندیشههای این گروه از اندیشمندان عصر پهلوی قرار گرفته بود. هرچند خود نیز امروزه به عنوان یکی از مهمترین متفکران دینستیز عصر مشروطه شناخته میشود.
نگرش غربمدار کسروی
یکی دیگر از سویههای فکری، که در نهایت منجر به دینستیزی احمد کسروی شد، تفکرات متأثر از نگرش قرن نوزدهمی وی بود و همین مسئله سبب میشد تا وی پاک دینی را در رأس اهداف و اولویتهای خویش مطرح نکند، بلکه در جستوجوی یک ایدهآل و آرمان بود که شاید بتوان آن را در دین پاک جستوجو کرد. براساس همین نگرش غربمدار است که کسروی به دنبال فایده بردن از دین است و دین در نگاه او شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن به آیین خرد است و به دلیل سودی که میتواند برای بهتر کردن وضعیت بشری فراهم آورد، اهمیت دارد(۵) علاوه بر این، کسروی، براساس همین نگرش غربمدار، شرایط اسلام را دائم با مسیحیت مورد قیاس قرارمیدهد و معتقد است متفکران و روحانیون در اسلام نیز باید همان راه کشیشان مسیحی را بروند: «در اروپا دویست سال است دین ـدین مسیحـ در برابر دانشها سپر انداخته و زبون گردیده که انبوه مردمان از آن رو گردانیدهاند»(۶) بنابراین تحت تأثیر این نگرش غربی و متأثر از شرایط مسیحیت و کشیشان در مغرب زمین، کسروی نیز معتقد است علمای اسلامی نیز باید صرفاً به امور عبادی بپردازند و از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی اکیداً خودداری کنند.
وی همواره به دنبال آن بود که دین ابداعی خویش را با مقیاسهای مترقیانهی غرب تنظیم و با آیین خرد همساز گرداند. وی در کتاب پیرامون خرد به ستایش عقل و منطق پرداخته و معتقد است باید نیروی خرد را شناخت و زنگارها را از آن پاک کرد.
تأثیرپذیری از اندیشهی وهابیت
یکی از مسائلی که باید در تحلیل و بررسی شاکله و هندسهی فکری هر اندیشمندی مورد توجه قرار داد، این است که باید اندیشهی اندیشمندان را در بستر زمانی خود آنها مورد بررسی قرار داد؛ به عبارت بهتر، اندیشمندان مختلف فرزند زمانهی خود هستند و از شرایط زمانی و مکانی آن تأثیر میپذیرند. این قاعده در ارتباط با اندیشمندان عصر مشروطه شاید بهتر از هر دورهی دیگری مصداق داشته باشد و احمد کسروی نیز از این قاعده مستثنی نیست، اما وی علاوه بر اینکه از اندیشههای غربی زمانهی خود تأثیر گرفته است و تحت تأثیر آن تا حدودی به دینستیزی گرایش پیدا میکند، در عصری میزیسته است که اندیشههای وهابیت نیز دورهی اوج خود را سپری میکردند.
زمانی که رگههای هندسه فکری کسروی مورد بررسی قرار میگیرد، مشاهده میکنیم که وی مشابه وهابیان داعیهی اصلاحگری داشت و با ذهنیتی جزمی، با مفاهیم اسلامی به عنوان شرک و خرافه و بدعت به مبارزه میپرداخت.
وی نیز مانند وهابیان شفاعت ائمه را بتپرستی مینامید، گریه بر شهدای قیام کربلا را عملی میپنداشت که سودی ندارد و اخبار متواتر شیعی را انکار میکرد و شاید اوج این تأثیرپذیری آنجا بود که کسروی وهابیان را بهترین گروه مسلمانان میخواند!(۷)
وی نیز مانند وهابیان شفاعت ائمه را بتپرستی مینامید، گریه بر شهدای قیام کربلا را عملی میپنداشت که سودی ندارد و اخبار متواتر شیعی را انکار میکرد و شاید اوج این تأثیرپذیری آنجا بود که کسروی وهابیان را بهترین گروه مسلمانان میخواند!
گسترش اسلام سیاسی، پایانی بر یک انحراف
به موازات رشد و نضج اندیشهی بدعتگرایی در دین و تأثیرپذیری از افکار و اندیشههای غربی ملهم از فضای سکولار و عرفگرای عصر مشروطه، اسلام سیاسی نیز بهویژه از اوایل دههی ۱۳۲۰ شمسی و همزمان با سقوط دولت رضاخانی رو به گسترش نهاد و نوک پیکان آن نیز متوجه جریاناتی شد که تفاسیری التقاطی از دین ارائه میکردند و یکی از این جریانات نیز بیشک احمد کسروی بود. در این میان، فداییان اسلام نیز یکی از شاخصترین جریانهایی به شمار میرفت که در رأس جریان اسلام سیاسی قرار میگرفت.
فداییان اسلام یک گرایش مذهبیِ انقلابی به شمار میرود که طی سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۴، با فعالیتهای سیاسی جدی، تأثیر عمیقی در صحنهی سیاسی و مذهبی ایران بر جای گذاشت. هدف این جریان، ایجاد حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلامی بود. این جریان را سید مجتبی نواب صفوی، فرزند سید جواد میرلوحی، رهبری میکرد. نواب در میان اقشار مختلف، خاصه طلاب جوان، تأثیرگذار بود و توانست از این قشر جذب نیرو و یارگیری کند.(۸)
اهداف وی صرفاً معطوف به امور داخلی ایران بود. البته نواب درصدد تحقق تعالیم اسلام در جهان اسلام نیز بود. تشکیل حکومت اسلامی یکی از مهمترین اهداف نواب صفوی بود و در این میان اندیشههای افرادی همچون احمد کسروی نیروی مخل شناخته میشدند که میتوانستند با توجه به فضای شبهدموکراتیک و استبداد نیمبند سالهای ۲۰، گروهی از جوانان را جذب خود کنند. بنابراین فداییان اسلام فوریترین اقدام را در حذف عناصری مانند کسروی میدید و در همین راستا، در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴، گروه فداییان اسلام به رهبری برادران امامی و محمدتقی حدادپور، کسروی و منشیاش، را با استفاده از چاقو و اسلحه ترور کردند و خط پایانی بر اندیشهای شدند که کسروی بنیانگذار آن بود.
فرجام سخن
نگارنده در این یادداشت به دنبال این بود که نشان دهد کسروی به عنوان یکی از اندیشمندان دورهی مشروطه فرزند زمانه و روح عصر خود بود و تحت تأثیر آزادی ایجادشده در عصر مشروطه، رویگردانی از تحصیل در حوزه و روی آوردن به میسیونهای اروپایی و متأثر از آن تحصیل علوم غربی کمکم زمینهی دینستیزی در وی فراهم شد.
علاوه بر این، کسروی در دورهای زندگی میکرد که یکی از شاخصههای اصلی آن گسترش اندیشهی وهابیت بود و بخشی از هندسهی فکری خود را وامدار این جریان بود و متأثر آن دینستیزی وی رقیقتر شد و در پایان گسترش اندیشهی اسلام سیاسی بهویژه توسط جریان فداییان اسلام رسالت اصلی خود را مقابله با افکار امثال کسروی معرفی کرد و با ترور وی یکی از مهمترین نمایندگان جریان دینستیزی و مخالفان تشکیل حکومت اسلامی از میان برداشته شد.
منابع
۱. کسروی، احمد، زندگانی من، تهران، نشر و پخش کتاب، ۱۳۵۵ ، ص ۲.
۲. سید حسن امین، زندگی و کارهای احمد کسروی، حافظ، ش ۷۸، بهمن ۱۳۸۹، ص ۲۰.
۳. آدمیت، فریدون، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، تهران، پیام، ۱۳۵۷ ، ص ۱.
۴. آدمیت، فریدون، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹، ص ۱.
۵. احمد کسروی، شیعیگری بخوانند و داوری کنند، تهران، پیمان، ۱۳۲۳، ص ۱۹ و ۲۰.
۶. کسروی، احمد، دین و جهان، تهران، کتابفروشی پایدار، چاپ ۳، ۱۳۳۶، ص ۱۸.
۷. کسروی، در پیرامون اسلام، ص ۵.
۸. فراتی، عبدالوهاب (۱۳۸۹)، روحانیت و تجدد، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص ۱
سایت برهان
نظرات