نقش آیت‌الله اصفهانی در بازآفرینی اقتدار دینی شیعه در عصر رضاشاه


نقش آیت‌الله اصفهانی در بازآفرینی اقتدار دینی شیعه در عصر رضاشاه

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی، از برجسته‌ترین فقهای قرن چهاردهم هجری و زعیم حوزه علمیه نجف، نه‌تنها در عرصه فقه و زعامت دینی، بلکه در میدان سیاست و اجتماع نیز حضوری فعال داشت. او که پس از تبعید از عراق در پی مخالفت با سلطه انگلیس مدتی در ایران اقامت کرد، با احیای حوزه‌های علمیه و سامان‌دهی فعالیت‌های تبلیغی، روح تازه‌ای در کالبد تشیع دمید. آیت‌الله اصفهانی در کنار مبارزات خود با استعمار در عراق، نسبت به سیاست‌های ضد‌دینی رضاشاه (در ایران) نیز واکنش نشان داد و از نهضت علمای اصفهان حمایت کرد. نفوذ علمی و سیاسی او چنان بود که تصمیم‌ها و فتاوایش می‌توانست مسیر تحولات ایران و عراق را دگرگون سازد.

آنچه پیش رو دارید برشی از صفحات 420 تا 423 کتاب «چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه» است که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی و به قلم روح‌الله حسینیان به رشته تحریر درآمده است. به بهانه سالروز درگذشت آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی (12 آبان 1325)، خواندن روایت پیش رو خالی از لطف نیست.

 

ورود علمای تبعیدی به ایران

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در سال 1308ق به نجف هجرت کرد و نزد میرزا‌ حبیب‌الله رشتی و آخوند خراسانی اصول و فقه را به کمال رساند و پس از رحلت آیت‌الله آخوند خراسانی (1329ق) خود از مدرسین صاحب نام نجف شد.[1]

بعد از وفات سید محمد کاظم یزدی (1337ق)، خبرگانی از فضلا و تجار ایرانی در نجف اجتماع کردند و درباره زعامت آیت‌الله اصفهانی به رایزنی پرداخته و وی را به‌عنوان زعیم انتخاب کردند. سرانجام پس از رحلت آیت‌الله شیخ احمد کاشف‌الغطا مرجعیت آیت‌الله اصفهانی فراگیر شد.[2] […]

شهرت آیت‌الله اصفهانی در جهان تشیع چنان پیچیده بود که او را به‌عنوان اولین مرجع در آن عصر مشهور کرده بود.[…][3]

آیت‌الله اصفهانی در بازسازی شیعیان که در اثر فشارهای دولت‌ عثمانی دست از تشیع کشیده بودند، سعی وافر به عمل آورد. مبلغینی را برای هدایت و ارشاد آن‌ها اعزام کرد و هزینه هنگفتی را برای تربیت آن‌ها پرداخت و مساجد و حسینیه‌هایی برای آن‌ها ساخت.[4]

پس از تحمیل فیصل به پادشاهی عراق توسط انگلیس و پس از امضای پیمان بریتانیا - عراق (1922م) مقدمات انتخابات مجلس مؤسسان برای نوشتن قانون اساسی و تصویب آن فراهم شد؛ اما آیت‌الله اصفهانی طی فتوایی انتخابات را تحریم کرد. حکومت دست‌نشانده عراق نیز در سال 1302ش آیت‌الله اصفهانی را به همراه آیت‌الله نائینی، میرزاعلی شهرستانی و نزدیک به 40 نفر دیگر به ایران تبعید کرد، اما پس از 6 ماه مجدد به عراق بازگشتند. [5]

 

آیت‌الله اصفهانی و پویایی حوزه های علمیه

آیت‌الله اصفهانی در هنگام مبارزه با استعمار انگلیس به نقطه ضعف بسیار مهم حوزه ‌نجف پی برد.[…] در آن زمان روحانیون عراق در نجف، کربلا، کاظمین و سامرا اقامت داشتند و تنها به درس می‌پرداختند و برای تبلیغ و ارشاد با مردم ارتباط نداشتند. رابط مردم با مرجعیت تنها رؤسای قبایل و شیوخ بودند و بیش از آنکه به فکر وظیفه شرعی خود باشند در پی کسب موقعیت شخصی بودند.

آیت‌الله اصفهانی پس از مراجعت به عراق با افتتاح مدارس ‌دینی در بغداد، کاظمین، نجف، کربلا، بصره و غیره به تقویت و اصلاح حوزه پرداخت و با تربیت خطبا و سخنوران اسلامی‌ و ایجاد مساجد و حسینیه‌ها در مناطق درختان به مبارزه با انگلیس پرداخت و در نتیجه هر روز اعتراض‌هایی نسبت به حضور انگلیس در شکل اعتصاب یا تظاهرات و تحصن‌ها تجلی پیدا می‌کرد.[6]

 

نهضت علمای اصفهان

گرچه آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی در عراق به‌اندازه کافی با دولت دست‌نشانده عراق و استعمارگران انگلیسی دست به گریبان بود، اما نسبت به مسائل ایران نیز بی‌توجه نبود.

در جریان نهضت علمای اصفهان به رهبری آقا نورالله، آیت‌الله اصفهانی و آیت‌الله نائینی عکس‌العمل نشان دادند و به گفته فرخ، معتصم‌السلطنه، آقایان تصمیم گرفته‌اند، فتوایی مبنی بر تحریم نظام اجباری در ایران بدهند و این موضوع دستگاه رضاشاه را دچار وحشت کرد تا جایی که پیش‌بینی می‌کردند که «این ماجرای به‌ظاهر جزئی می‌رفت مولد حادثه بزرگی گردد.» رضاشاه به فرخ مأموریت می‌دهد تا به نجف برود و با علما مذاکره کند. وی به حضور آیت‌الله اصفهانی می‌رسد و آیت‌الله می‌فرماید: «مردم به ما فشار می‌آورند؛ باید به درد دل آنان نیز رسید.» فرخ در پاسخ می‌گوید: «بهتر است حضرت‌عالی نظریات خودتان را در نامه‌ای بنویسید و من آن را توسط آقای ‌تیمورتاش یا حاجی مخبرالسلطنه به نظر اعلیحضرت برسانم. مسلماً در این مورد اقداماتی صورت خواهد گرفت و اعلیحضرت دستوراتی به دولت صادر خواهند فرمود وگرنه در غیر این صورت دولت در مقابل فتوایی که داده شود ایستادگی خواهد کرد و چون دولت قدرتش زیاد است لاجرم فتوا به ثمر نرسیده، باعث خواهد شد که بنیان شرع را سست کند.» سرانجام آیت‌الله نامه‌ای توسط حاجی مخبرالسلطنه، نخست‌وزیر، به شاه می‌نویسد و خواست مردم و علمای اصفهان را تأکید می‌کند.[7]

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی و نائینی پیام‌هایی را برای متحصنین نوشتند و آیت‌الله بروجردی و شیخ احمد شاهرودی را به نمایندگی از طرف خود اعزام کردند تا با رضاشاه مذاکره کنند. طبق اسناد موجود، کنسول ایران در نجف به وزارت خارجه ایران گزارش کرد که: «آقایان حجج‌اسلام سید ابوالحسن اصفهانی و نائینی و آقا میرزاعلی شیرازی، خطوطی (نوشته‌هایی) به توسط معتمد خودشان که به تهران اعزام می‌دارند، به علما و مهاجرین قم نوشته‌اند، در اینجا مذاکره می‌نمایند که قوانینی که در این مدت به تصویب مجلس مقدس شورای ‌ملی گذشته رسمیت ندارد؛ زیرا به‌موجب قانون اساسی باید 5 نفر از نظار درجه اول فقها در مجلس عضویت داشته باشند و قوانین موضوعه بعد از تصدیق و اجازه آن‌ها رسمیت پیدا خواهد کرد.» [...]

 

مبارزه با سیاست‌های ضددینی رضاشاه

آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی در ماجرای تغییر کرد به کلاه فرنگی فتوا دادند که «کلاه‌فرنگی و صلیب، شعار مسیحیت و حرام است.» اما رضاشاه چنان بر اوضاع مسلط شده بود که کسی جرئت عمل به این فتوا را نداشت. حضرت امام (ره) به این واقعه تلخ چنین اشاره می‌کند: «نمود روحانی وقتی در یک مملکت این‌قدر شد که چند نفر بی‌سروپا در مرکز مملکت شیعه به خلاف قرآن و اسلام از جا برخیزند و هر چه ناسزا است به آن‌ها بگویند، با این روحانی دیگر نمی‌شود جلوگیری از هیچ‌چیز کرد. از نجف مرکز شیعه فتوا صادر شد که کلاه‌فرنگی و صلیب شعار مسیحیت و حرام است و علاوه‌برآن که حرام است می‌دانیم که خلاف مصالح کشور نیز هست با همه حال کی به این حکم ارج گذاشت؟»[8]

 

[1] سید محسن امین، اعیان‌الشیعه، ج3، ص 360.

[2] محمد حرزالدین، معارف الرجال 1. 37.

[3] همان مدرک، ص 48

[4] پیشین

[5] علی دوانی، مفاخر اسلام، ج1، ص 177

[6] شورای نویسندگان تاریخ سیاسی عراق، ص46

[7] مهدی فرخ (معتصم السلطنه). خاطرات سیاسی، چاپ جاویدان، ص233

[8] سید حسن امین، تاریخچه، نقد و بررسی وهابی ها، ص216