آیت ‏الله نورالله اصفهانى در آیینه روزنامه ‏هاى عصر مشروطیت


آیت ‏الله نورالله اصفهانى در آیینه روزنامه ‏هاى عصر مشروطیت

اشاره

     حاج آقا نورالله نجفى اصفهانى از شخصیتهاى برجسته و در خور مطالعه معاصر اصفهان مى‌باشد. این مقاله مى‌کوشد جنبه‌هایى از شخصیت، جایگاه و فعالیتهاى او را براساس بعضى مندرجات روزنامه‌هاى عصر ارائه دهد:[1] پیش از آن باید بگوییم معدود کتب موجودى که از تحولات مشروطیت در اصفهان گزارشهایى ارائه مى‌دهند همگى بر نقش اصلى حاج آقا نورالله در آشنا کردن مردم با اصول مشروطیت صحه گذاشته‌اند.[2]

حاج آقا نورالله در انجمن ایالتى

     حاج آقا نورالله جزو هیئتى از علماى اصفهان بود که پیش از برقرارى انجمن ایالتى با یکدیگر پیمان بستند که «به جان و مال و عرض و عمر در این مقصد مقدس و حفظ و حمایت مجلس شوراى ملى و انجمن محلى اصفهان حاضر» باشند.[3] همین فشار گروههاى مختلف باعث شده که ظل‌السلطان دو روز بعد دستور تشکیل انجمن ایالتى اصفهان را در عمارت چهلستون بدهد. در آنجا نیز عده‌اى از بزرگان شهر دعوت شدند که لیستى از اسامى آن مجلس برداشته شد و حاج آقا نورالله به همراه برادرش آیت‌الله آقانجفى[4] و حاجى میرزا محمدمهدى جزو اعضاى ثابت آن مجلس اعلام شدند.[5] انجمن ایالتى اصفهان با همین اعضاى موقتى به کار خود ادامه داد تا اینکه قانون انجمنهاى ایالتى و ولایتى در مجلس شوراى ملى تصویب و به اصفهان ارسال گردید. به موجب آن قانون انتخابات صنفى برگزار گردید و صنف علما پنج نفر را براى انجمن انتخاب کردند. از میان آنها حاج آقا نورالله که در روزنامه‌ها «ثقهًْ‌الاسلام» نامیده مى‌شد در انجمن اتحادیه علما اعلام کرد «با وجودى که شصت و شش رأى داده شده و مرا منتخب نمودند سه جهت مانع دارم: یکى خیال رفتن کربلا دارم بنابر عهدى که کرده بودم دویم یک مصلحت قوى مى‌باشد که اختصاص خاصى جهت من و آقاى نجفى حجت‌الاسلام نباشد تا بعنوان همراهى باشیم همان قسمى که سابق گفتم. به جان و مال حاضر به همراهى انجمن و از حمات انجمن باشیم. سیم آنکه دو ماه موقتى هستم بعد یک نفر را از جانب خودم نائب قرار مى‌دهم»[6] اما علماى مجلس این نظر حاج آقا نورالله را نپذیرفتند «تمام آراء علما که حاضر بودند بر این قرار گرفت که آقاى ثقهًْ‌الاسلام باید باشند به هر اسم مى‌خواهد باشد والا اسباب اغتشاش خواهد شد»[7] حاج آقا نورالله به عتبات نرفت و چندى بعد که اعضاى انجمن ایالتى منتخب و تکمیل گردید همگى حاج آقا نورالله را بعنوان رئیس انجمن ایالتى انتخاب کردند[8] اگرچه تا پیش از آن تاریخ نیز بنا بر گزارش مذاکرات انجمن ایالتى، حاج آقا نورالله در حقیقت ریاست انجمن را عهده‌دار بود.

     حاج آقا نورالله در استقرار و استحکام جایگاه انجمن ایالتى جهد بسیار داشت. یکجا وقتى خبر رسید حاکم جدیدى براى اصفهان انتخاب شده این چنین از جایگاه قانونى انجمن ایالتى دفاع کرد: مذاکرات انجمن «حضرت ثقهًْ‌الاسلام: مسئله مهمه در پیش است مسموع افتاده که آقاى علاءالملک حاکم اصفهان شده و آدم خوبى و اهل قانون مى‌باشد اما در ماده 99 نظامنامه انجمن ایالتى نوشته شده هر حاکم که منصوب مى‌شود باید از انجمن ملى آن محل استعلام شود. اگرچه رأى اعضاى انجمن لازم‌الاجرا نیست و این استعلام واقع نشده و اگر یک حق ملت اجرا نگردد هیچ حقى از حقوقشان اجرا نخواهد شد.»[9] به موجب نظر رئیس این مسئله را به مجلس «پروتست» کردند.

    انجمن ایالتى اصفهان نقش فعالى در تحولات محلى و کشورى داشت که بنابر مذاکرات انجمن بیشتر آنها منوط به شخصیت برجسته حاج آقا نورالله بود. یکجا رئیس انجمن کارنامه انجمن اصفهان را در پاسخ یکى از روزنامه‌هاى تهران که «نسبت بى‌ترتیبى و ظلم و بى‌اعتدالى» به انجمن اصفهان داده بود چنین برشمرد «چون اینجانب خیال تشرف به عتبات عالیات دارم محض مذاکره و یادآورى ملت اقداماتى که انجمن محترم در طى مراحل مشروطه و خدمت به ملت نموده اظهار مى‌دارم که لله‌الحمد انجمن اصفهان تا به حال هیجده مرحله از مراحل مشروطه را طى نموده که انجمنهاى سایر بلدان هنوز از مرحله اولى و دویمى نرسیده‌اند... مرحله اول انتخاب وکلاء به جهت مجلس شوراى ملى مطابق نظام نامچه، دویم انتخابات اعضاء انجمن ملى مطابق نظام نامه، سیم جلوگیرى از مستبدین در کمال متانت و دانایى که موجب اختلاف نشد، چهارم...»[10] حاج آقا نورالله بندهاى هیجده‌گانه کارنامه انجمن ایالتى اصفهان را بر مى‌شمارد. یکبار اعضاى انجمن مرکزى اصفهان که شامل نمایندگان تمامى انجمنهاى مردمى شهر بودند با گله‌گزارى خود به حاج آقا نورالله بر نقش محورى او در انجمن انگشت تأکید نهادند: «چهارصد تومان مالیات مى‌دهیم و ملجائى جز این انجمن نداریم و علت چیست که ثقهًْ‌الاسلام گاهى از ما ملت مفارقت مى‌نمایند. وقتى که تشریف ندارند کارهاى ما ناتمام مى‌ماند.»[11]

    نقش حاج آقا نورالله در انجمن اصفهان به اندازه‌اى بود که وقتى به سال 1328 وى تصمیم گرفت راهى عتبات عالیات شود روزنامه زاینده رود مقاله مفصلى نوشت و از اینکه اعضاى انجمن از ادامه کار اظهار یأس کرده‌اند تعجب نموده، اظهار داشت که امور انجمن نباید قائم به شخص باشد «هر اساسى که در عالم بنا نهاده مى‌شود اگر آن اساس قوام و قیامش بسته به کفایت و کاردانى یک نفر باشد آن اساس را به دوام و پایداریش اطمینان حاصل نتوان نمود... حضرت ثقهًْ‌الاسلام یکى از اعاظم رجال ایران و مؤسس نهضت جنوبیه ایران است. خدمات بزرگ به اساس آزادى ایرانیان کرده است. منتى بزرگ به عالم تمدن ایرانى دارد. وجودش خیلى مغتنم و محترم است ولى از فرط کفایت و از شدت فعالیت اهمیت نوعیت را از هیئت انجمن ایالتى برداشته قهرا عظمت و کارنمایى انجمن ولایتى اصفهان در طى نفوذ و اهمیتش جور[ى] منطوى [درهم پیچیده] بود مشروطه صغیر که انجمن ولایتى عبارت بود از وجود مقدس ایشان ولى امساله کفایت بعضى وکلاء دیگر این جهت را کاسته بر نوعیت قدرى افزوده بود. از انصاف هم نگذریم خود ایشان هم از این جهت خیلى نگرانى داشته، اغلب از آمدن [به] انجمن ولایتى صرف‌نظر کرده، گاهى از کار کناره جسته، بعضى اوقات انجام مهام را در عهده انجمن مى‌گذارد که جهات نوعیت تقویت یافته بر اهمیت هیئت افزوده شود.»[12]

حاج آقا نورالله در میان مردم شهر

     به عنوان نمونه براى نشان دادن جایگاه حاج آقا نورالله در میان مردم اصفهان به ذکر دو خبر از روزنامه انجمن مقدس اکتفا مى‌کنم: خروج از شهر و یا مهاجرت به سمت شهرهاى مقدس به نشانه اعتراض در تاریخ ایران سابقه زیادى دارد و جایگاه حاج آقا نورالله در میان مردم به حدى بود که حتى احتمال اعتراض و عزیمت او منجر به خروش مردم مى‌شد «در این هفته حضرت ثقهًْ‌الاسلام بواسطه عارضه نقاهت جزئى به خیال حرکت چند روزه و تغییر آب و هوا به یکى از دهات نزدیک شهر تشریف‌فرما شده. اهالى اصفهان عموما به هیجان آمده مضطربانه به مسجد شاه و خانه حضرت آیت‌الله [آقانجفى] جمعیت نمودند. دو سه روزى غوغاى زیادى از این بابت داشتند. حتى جمع کثیرى به خارج شهر رفتند که عازم آن محل بودند. حضرت آیت‌الله آنها را مراجعه به شهر دادند و خودشان خبر به حضرت ثقهًْ‌الاسلام رسانیده، محض رفع اضطراب مردم از خیال خود صرف‌نظر فرموده عصر شنبه اول افتتاح انجمن مقدس ملى ورود به شهر فرمودند.»[13]

    ورود حاج آقا نورالله به شهر نیز خود استقبالى در شأن یک رهبر سیاسى دینى را به همراه داشت. «روز دوشنبه 28 ورود میمنت نمود حضرت ثقهًْ‌الاسلام به شهر واقع گردید به نحوى که تمام اهالى دکاکین را بسته و از نبودن ایشان بسیار ملول خاطر و دل خسته مى‌بودند و اکثر از اعیان و اشراف و اهالى از سواره و پیاده و کالسکه و غیره به استقبال شتافتند. تا قرب شاه ابوالقاسم از باغ ابریشم همین‌طور اهالى و تفنگچیهاى مجاهدین مثل فوج نظام پى‌درپى ایستاده.»[14]

    حاج آقا نورالله در حرکتهاى توده‌اى مردم نقش تعدیل‌کننده و آرامش‌بخش را ایفا مى‌کرد. به عنوان مثال یکى از حوادثى که آن روزها شهر را تکان داد ماجراى قتل مونس‌الدوله، زن ظل‌السلطان، به دست پسرش اکبر میرزا بود. خلاصه ماجرا آنکه پس از عزل ظل‌السلطان روزى زن او در شکایت از پسر و عروسش به خانه حاج آقا نورالله بست نشست. اکبر میرزا به همراه چند برادر دیگرش به خانه حاج آقا نورالله آمده و پس از مذاکره با مادر در بازگشت به خانه و راضى نشدن مادر، با شش‌لول مادر را مى‌کشد. حرمت خانه و بست ثقهًْ‌الاسلام شکسته شده بود و این براى مردم شهر بسیار گران بود. اما حاج آقا نورالله نمى‌خواست از این ماجرا به سود خود استفاده کند «از اطراف مردم هم از صداى تیر جمع شدند و هنگامه غریبى شد. مى‌خواستند تعاقب کنند. آقا آنها را منع کرده نگذاشتند احدى دنبال کند. اگر خداى نخواسته جلوگیرى نمى‌کردند و اندک حرکتى صادر شده با آنکه آنها مسلح و مکمل [بودند] منجر به فساد بزرگ و قتل نفس بسیارى مى‌شد.»[15] ماجرا به همین‌جا ختم نشد جمعیت جمع شده و فریاد برآوردند «شنیده‌ایم آقاى ثقهًْ‌الاسلام امروز خیال دارند از شهر بیرون بروند اما آقاى ثقهًْ‌الاسلام فرمودند ابدا من چنین خیالى نکرده و حرفى نزده‌ام» دنباله کار به حرکت دسته‌جمعى مردم اطراف شهر خصوصا جوانان سده به سوى اصفهان کشید اما «آقاى ثقهًْ‌الاسلام شفاها و کتبا تأکید کردند که ابدا کسى از آن حدود حرکت نکند.»[16]

    حاج آقا نورالله وقتى مردم شهر به بهانه‌هاى مختلف بازارها را بسته و به تحصن و تجمع مى‌پرداختند به غوغاییان چنین مى‌گفت: «آقاى ثقهًْ‌الاسلام در مقام نصیحت برآمده که مى‌دانید وقت چه‌قدر تنگ است و مفسدین در صدد ایفاد فتنه مى‌باشند در این صورت خوب است دکانها را باز کرده که منجر به فساد نشود.»[17]

    حاج آقا نورالله در حوزه دین نیز به مهار و هدایت احساسات مردم خود را موظف مى‌دانست. او مردم را از انجام مراسمى که به نام «عمرکشان» معروف بود چنین برحذر داشت «از جمله عنوانات حضرت ثقهًْ‌الاسلام مدظله‌العالى به صلاح مسلمانان ردع و منع از آتش‌بازیها و هیاهو در دهة اول ربیع‌الاول است. بلى جهال بر مفاسد این امور واقف نیستند و همان به متابعت هوا و هوس قانع مى‌باشند. ابتکار این آتش‌بازیها و اعلان لهو و لعب در زمان دولت صفویه شده. چو سلاطین صفویه را با ملوک اهل سنت نزاع دولتى بوده این‌گونه مطالب را تأسیس مى‌داشتند که عنوان جدال مذهبى قرار دهند....»[18]

حاج آقا نورالله و امور عام‌المنفعه

     حاج آقا نورالله به واسطه نگاه مردمى و نفوذى که در میان مردم و بزرگان شهر داشت در حرکتهاى عام‌المنفعه نقش اصلى را برعهده داشت. با حضور او و تشکیل یک هیئت امنا، دو مدرسه در اصفهان برپا شد (مدارس ایتام و علیه).[19] پس از آن یک مریض‌خانه به نام «مریض‌خانه اسلامى» در اصفهان براه انداخت.[20] علاوه بر دو شرکت اسلامیه و مسعودیه که محض ترویج کالاهاى وطنى و پیش از وقوع انقلاب مشروطیت و به همیارى حاج آقا نورالله تأسیس شده بود[21] تشویق و ترویج کالاهاى وطنى از شعارهاى اصلى مشروطه‌طلبان اصفهان بود. از اینها گذشته کشف و استخراج معادن نیز بر اقدامات حاج آقا نورالله افزوده شد «به همت والاى آقاى ثقهًْ‌الاسلام تشکیل کمپانى مرتبى گردیده فقط براى استکشاف معدنیات از فلزات و غیره محض آسایش عموم اهالى»[22] سهام این شرکت فروخته شده و قرار شد مهندسى نیز از تهران دعوت ولى باقى اقدامات این شرکت در روزنامه‌ها منعکس نشده است.

رفتن حاج آقا نورالله به عتبات

     چنان که آمد حاج آقا نورالله چندین مرتبه اعلام کرده بود که قصد رفتن به عتبات دارد و البته شاید تا آن زمان یک مسئله شخصى موجب این تصمیم شده بود. بعد از برقرارى مجدد مشروطیت تصمیم وى جنبه عملى به خود گرفت.[23] گفتنى است که این تصمیم و عمل درست یک هفته بعد از آن بود که او به عنوان یکى از علماى طراز اول به تهران دعوت شد. راجع به نحوة رفتن او در روزنامه زاینده رود آمده است «این اوقات برحسب نذر شرعى که ذمة ایشان را مشغول زیارت عتبات عرش درجات نموده پس از مراجعت از بختیارى و اقامة اتحاد میانة خوانین عظام محض اداء فریضه... [تصمیم به رفتن گرفت] از طرف انجمن ولایتى و هیئت اتحادیه علما «دامت برکاتهم» هیئتى به خدمتشان اعزام شد که ایشان را از این عزیمت باز دارند و نیز حکومت جلیله به شخصه به قصد ارجاع حضرت معظم حرکت فرموده ولى چنان باثبات عظم [عزم] عاجلا به سمت مقصود حرکت فرمودند که ابدا ملاقاتى حاصل نشد.»[24]

    وقتى خبر انتخاب حاج آقا نورالله بوسیله مجلس شورا و به عنوان یکى از علماى طراز اول به اصفهان رسید روزنامه زاینده رود[25] شرحى از زندگى و مبارزات وى به چاپ رسانید که مى‌تواند یکى از اسناد مهم در این رابطه و هم راجع به تحولات مشروطیت اصفهان به حساب آید.

     روزنامه پس از ذکر اینکه «این مرد جلیل یکى از ارکان قویمه اساس آزادى و یکى از مؤسسین و حمات بزرگ مشروطه ایران است» مى‌گوید که مدتها قصد داشته زندگینامه او را قلمى کند و اکنون وقت آن رسیده است. روزنامه شمه‌اى از نسب خانوادگى او مى‌آورد و اینکه پس از فوت برادرش شیخ محمدعلى ثقهًْ‌الاسلام «اخلاق حسنه و نیات مقدسه خود را مشهود عارف و عامى نمود و از آنجایى که مردم ایشان را خادم با صداقت اسلام و خیرخواه عمومى دیدند پیوسته توجه‌شان بدان وجه زیادتر و عقیدتشان در حق ایشان فزون‌تر و ریاست و مرجعیت کامله را بالاستحقاق دارا شدند تا وقتى که صداى آزادى در طهران بلند شد، هنوز کسى آن صدا نشنیده و به حقیقت مقصود آزادیخواهان پى نبرده که جبلت عدالت‌طلبى ایشان را وادار نمود که آن صدا را به گوش اهالى اصفهان رسانیده، خفتگان وادى غفلت را بیدار و به حقوق حقه خود برخوردار فرمایند. اول کسى که در اصفهان سخن آزادى بالاى منبر گفت و اهالى را از حقیقت مشروطه آگاه ساخت آن آقا بود. که هر روزه به منبر تشریف برده با زبانى شیرین و بیانى دلنشین که نزدیک به فهم عامه بود فواید آزادى را به مردم حالى کرده، طباع اهالى را بدان مشروع مقدس جالبِ رغبت گردیده. حتى کتابى عامیانه به اسم مقیم و مسافر[26] که حاوى نتایج مشروطه است تصنیف کرده، مجانا در میانه مردم منتشر ساخت. تا وقتى که اهالى مقصود را دانستند محض تقویت این اساس اهالى را به انعقاد انجمنهاى خیرى دعوت مى‌فرمود که از اثر تشویقات ایشان قریب پنجاه انجمن در اصفهان انعقاد یافت کنند. یک مقصد مهمى را در نظر گرفته مشغول کار شدند. حتى بعضى براى ترویج صنایع وطنیه و رفع حاجت از خارجه تأسیس شده که خود آقا مشوق آنها بودند و محض تعلیم کیفیت رفع حاجت، خود لباس وطنى پوشیده در حاجات معاشیه حتى‌المقدور به صنایع وطنیه اکتفا و قناعت مى‌فرمود که تا اندازه[اى] این دعوت مؤثر شد که منسوجات اهلیه و مصنوعات وطنیه تا حدى رواج یافت و مردمان بیکار به کار افتادند و نیز به جهت تقویت و محافظت این اساس مقدس از شرور معاندین قشون داوطلب را در اصفهان مؤسس و بانى شده، بالغ بر چندین هزار نفر لباس مجاهدى پوشیده در جزو فداییان مجلس مقدس داخل شدند. لکن این قشون به واسطة آنکه در طى نظام صحیحى در نیامد موجب فساد شد که ایشان را از آن مقصد منصرف داشت.[27]

    سعى و اهتمام ایشان در پیشرفت کار مشروطه به حدى بود که قبل از آنکه نظام نامة انجمنهاى ایالتى و ولایتى از مجلس مقدس بگذرد، انجمن ولایتى را موقتا مرکب از جمعى خیرخواهان متشکل فرمود.

     زحمات بسیار کشید و خدمات شایان نمود تا آنکه به کید مستبدین مجلس مقدس منفصل و اساس مشروطه برهم خورد. خیلى جد و جهد فرمود که اهالى را به ضد حکومت مستبده برگمارد لکن‌نامساعدتى سایرین و رأفتى که به اهالى اصفهان داشت ایشان را از آن عقیده منصرف داشت، ولى با قلبى خونین و خاطرى افسرده در خانه نشسته به فکر تدبیرى بود و منتظر فرصت بود که قوه تحصیل کرده بر اساس استبداد حمله برد. در مدت حکومت استبدادى و ایام حکمرانى اقبال‌الدوله[28] هیچ با او خلطه و آمیزش نکرد ولى همیشه خانة ایشان مأمن احرار و پناه‌گاه مشروطه خواهان بود. چند نفر از مشروطه‌خواهان گرفتار اقبال‌الدوله شدند که به همت ایشان مستخلص گردیدند. تاآنکه در باطن در مقام اتحاد با حضرت صمصام‌السلطنه[29] و ضرغام‌السلطنه[30] برآمده در صورتى که هیچ یک از آقایان اصفهان مطلع نبودند.[31] اهالى را به ضد اقبال‌الدوله شورانید وآنها را به اصفهان دعوت فرمود که به واسطة مساعدت با بختیاریها اقبال‌الدوله را منهدم و خود و اتباعش را به قونسولخانه دوانید. حکومت ملیه را در اصفهان تشکیل داد. چنان در راه مشروطه از هستى خود گذشته که روزى که ضرغام‌السلطنه وارد اصفهان شد همه نوع خطر جانى و مالى را از براى خود مى‌دید که اگر خداى ناکرده قشون شقاوت رهنمون استبداد غلبه کرده بودند ممکن نبود بر حیاتش ابقاء نمایند.

     بعد از ورود صمصام‌السلطنه به اصفهان بعد از سه روز انجمن ولایتى را مرکب از کافة اعیان و ارکان شهر تشکیل داده هر یک را به عنوانى با مقاصد خود همراه نمود. بعد هم از لوازم معاونت در تهیة لوازم مجاهدین و بسط دوائر اتحاد میانة سرداران بختیارى وسایر قهرمانان حریت و گسیل داشتن اردو به طهران چیزى فرو نگذاشت که اگر بخواهیم جزئیات واقعات را نگارش دهیم این اوراق مجال آن را ندارند.

     خلاصه خدمات این آقا به عالم مشروطه بسیار بلکه از یک جهت یکى از مؤسسین به شمار است. در بى‌غرضى و عدالت‌خواهى و حسن‌نیت و اصابة راى بى‌نظیر است. دمى از خدمت به ملت و تهیه لوازم ترفیة حال عموم غفلت ندارد. به قدرى محبت نوع در قلب ایشان راسخ است که اگر به یک نفر بى‌اعتدالى و ظلمى برسد سلب طاقت و تحمل مى‌شود تا رفع آن ظلم را نکنند راحت نمى‌شوند.

     مختصر اهالى اصفهان هرچه دارند از ثمرات وجود ایشان است و به حسن اهتمامات [او] ادارات و دوائر اصفهان تا یک درجه از همه جا بهتر و نیکوتر است.

     در این اواخر یکى از بزرگ‌ترین خدماتى که به دولت و ملت ایران نمودند رفع اختلافات میانة ایل جلیل بختیارى و قشقایى است که چند دفعه مبعوثین به آن دو ایل فرستاده و رؤساى آنها را از نتایج وخیمة اختلافات مطلع ساخته و نیز اختلاف میان دو طایفة بختیارى که تا یک اندازه داراى اهمیت بود و نزدیک بود جنگ عظیمى واقع شده، آتش فتنه بالا گیرد، که برحسب خواهش اولیاى دولت خود به شخصه به بختیارى مسافرت فرموده اختلافات را مرتفع، مراتب اتحاد و یگانگى را در میانة آنها قائم و مستحکم نمود.[32] تا در این اوقات برحسب لیاقت و استحقاق جزء یکى از علماء خمسه طراز اول منتخب گردید. اگر ضعف مزاج ایشان را از تقبل این خدمت باز ندارد.

    همچنان که آمد حاج آقا نورالله چند روز پس از چاپ این مقاله راهى عتبات شد و چند سالى را در آنجا گذرانید تا سرانجام در سال 1332ق دوباره به اصفهان بازگشت. شرح زندگى و مبارزات او خصوصا در دو فراز [33]دیگر یعنى مقطع جنگ جهانى اول و نهضت او علیه قانون نظام اجبارى در کتاب «تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى» خواندنى است.

[1]. در کتاب اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانى تألیف آقاى موسى نحفى شمایى از شخصیت حاج آقا نورالله به دست داده شده. درباره مقطع انقلاب مشروطیت مهم‌ترین منبع این کتاب، روزنامه انجمن مقدس ملى و جهاد اکبر مى‌باشند. این مقاله زوایاى دیگرى از موضوع را دیده و مهم‌تر از آن منبع اصلى این مقاله روزنامه زاینده‌رود است.

[2]. «آقاى حاج آقا نورالله که در زبانها شاه نورالله افتاده بود بالاى منبر و در مجالس انجمنها تشکیل داد... مردم را طورى اغراء و ترغیب نموده همى گفت: رعایا بیلهاى شما طلا مى‌شود.» جابرى‌انصارى. تاریخ اصفهان‌ورى و همه جهان. انتشارات مجله خرد، 1321. چاپ اول. ص 348.

[3]. روزنامه الجناب، مدیر سیدعلى جناب، اصفهان، ش 3، 12 ذیقعده 1324.

[4]. راجع به آیت‌الله آقانجفى و این خاندان (ر.ک: موسى نجفى. حکم نافذ آقانجفى. بى‌جا، 1371. چاپ اول. و مصلح‌الدین مهدوى. بیان سبل‌الهدایه فى‌ذکر اعقاب صاحب الهدایه. قم، نشرالهدایه، 1367. 3 جلد، چاپ اول.

[5]. روزنامه الجناب، ش 4، 19 ذیقعده 1324.

[6]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، مدیر سراج‌الدین صدر، اصفهان، ش 26، سال اول، 18 جمادى‌الاول 1325.

[7]. همان.

[8]. همان، ش 41، 5 رمضان 1325.

[9]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، ش 12، سال 2، 4 صفر 1326.

[10]. همان، ش 48، سال اول، 24 شوال 1325.

[11]. همان، ش 24 و 29 ربیع‌الثانى 1326.

[12]. روزنامه زاینده رود، مدیر عبدالحسین معین‌الاسلام، اصفهان، ش 32، سال 2، 24 رمضان 1328.

[13]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، ش 10، سال اول، 25 محرم 1325.

[14]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، ش 13، سال دوم، 11 صفر 1326.

[15]. همان، ش 26، سال اول، 18 جمادى‌الاول 1325.

[16]. همان.

[17]. همان، ش 26، سال دوم، 13 جمادى‌الاول 1326.

[18]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، ش 17، سال اول، 14 ربیع‌الاول 1325.

[19]. همان، ش 23، سال اول، 27 ربیع‌الثانى 1325. و همان منبع، ش 39، سال اول 20 شعبان 1325.

[20]. همان، ش 29، سال اول، 10 جمادى‌الثانى 1325.

[21]. براى اطلاعات بیشتر از این دو شرکت ر.ک: اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى. صص 63-31.

[22]. روزنامه انجمن مقدس ملى اصفهان، ش 26، سال دوم، 13 جمادى‌الاول 1326.

[23]. راجع به اینکه چرا این مرد پرشور سیاسى به یکباره میدان را ترک گفت نگارنده به سه نظر برخورد کرده است. نخست خود حاج آقا نورالله وقتى در بیرون اصفهان تلگراف مجلس به دستش رسید در پاسخ ضمن تشکر عنوان کرد که رفتن به عتبات را اولى مى‌داند تا «خاطر مبارک حجج‌الاسلام عتبات عالیات را از بعضى مطالب مملکت کاملاً مستحضر نمایم.» اندیشه سیاسى و.... ص 203. محمدباقر الفت، برادرزاده حاج آقا نورالله، در یادداشتهاى خود آورده است که «حزب دموکرات قصدجان حاج آقا نورالله را کرده بود زیرا اقتدار و زمامدارى او را نسبت به امور جمهور مخالف با مقاصد و مرامهاى افراطى خود شناخته (اندیشه سیاسى و.... ص 204. سوم نظر جابرى‌انصارى است که در بیان حوادث سال مربوط مى‌گوید «مسافرت آقاى حاج آقانورالله به عتبات که اول ماه رمضان در مسجد مأمومى براى خود ندید.» (تاریخ اصفهان‌ورى و.... ص 261.)

[24]. روزنامه زاینده رود، ش 32، سال دوم، 24 رمضان 1328.

[25]. گفتنى است روزنامه زاینده رود ارگان رسمى حزب دموکرات اصفهان بود و این حزب در اساس نامه خود تفکیک قواى روحانى از سیاسى و همچنین مبارزه با هر نوع قدرت و ثروت را منظور کرده است با این حال شخصیت حاج آقا نورالله مانع از پنهان نمودن حقایق مربوط به او شده است.

[26]. این گفته انتساب این رساله را به وى مسجل مى‌کند براى مطالعه متن رساله (ر.ک: رسائل مشروطیت. به کوشش دکتر غلامحسین زرگرى‌نژاد، کویر، تهران 1374. چاپ اول. ص 415.) گفتنى است در روزنامه انجمن مقدس ملى نیز رساله‌اى با عنوان «شیخ و شاب» از شماره 18 سال دوم 16 ربیع‌الاول 1326 تا شماره 24 به چاپ رسید. روزنامه نویسنده مقاله را مشخص نمى‌کند ولى از مشابهت این رساله با مقیم و مسافر و اینکه هر دو با زبانى عامیانه و به شکل محاوره مى‌باشند مى‌توان فهمید این رساله نیز از قلم حاج آقا نورالله باشد. راجع به اندیشه‌هاى سیاسى حاج آقا نورالله مى‌توان از چند نامه و نوشته او نیز کمک گرفت (اندیشه سیاسى و.... فصل 15.)

[27]. انجمن اصفهان و حاج آقا نورالله به تشکیل یک ارتش مردمى دست زده بودند و در واقعه تجاوز عثمانى به آذربایجان و همچنین در واقعه میدان توپخانه و سرانجام در به توپ بستن مجلس توانستند قشونى به استعداد 150 هزار نفر را آماده عزیمت به تهران نماید. انجمن مقدس ملى، ش 41 و 5 رمضان 1325؛ همان، ش 2، 22 ذیقعده 1325؛ همان ش 27، 20 جمادى‌الاول 1326. در هر سه مورد قشون وارد کارزار نشد اما این استعداد و بسیج توده‌اى در ترسانیدن دشمنان مؤثر بود.

[28]. با به توپ بستن مجلس و استقرار استبداد صغیر محمدعلى شاه حکام جدیدى را براى شهرهاى مختلف فرستاد از جمله میرزا محمدخان فرزند میرزا هاشم‌خان را به معاونت معدل‌الملک به اصفهان فرستاد و این دو از هیچ ستمى به مردم این شهر فروگذار نکردند. او پس از فتح اصفهان به قونسولگرى انگلیس پناه برده و سپس راهى تهران شد او سرانجام به سال 1343ق درگذشت. ر.ک: مهدى بامداد. شرح حال رجال ایران. زوار، 1347. جلد 3، چاپ اول. ص 214.

[29]. نجف‌قلى‌خان صمصام‌السلطنه فرزند حسین‌قلى‌خان و برادر سردار اسعد رئیس ایل بختیارى است که به همراهى او اصفهان تصرف شده مشروطیت در آن شهر اعاده گردید. او پس از آن مدتى حاکم اصفهان شد اما به زودى راهى تهران شده و در کابینه‌هاى مختلف وزارت و حتى ریاست وزرایى داشت ر.ک: شرح حال رجال ایران. جلد 4، ص 330.

[30]. حاج ابراهیم‌خان فرزند رضاقلى‌خان که ایل بیگى بختیارى بود و هم او به همراه تفنگچیهاى بختیارى نخست با نیروهاى اقبال‌الدوله جنگیده او را شکست داد و وارد اصفهان شد. او پسرعمومى سردار اسعد و صمصام‌السلطنه مى‌باشد.

[31]. تا به امروز نیز مورخ بزرگى چون مولف «فتح تهران» از نقش حاج آقا نورالله و انجمن اصفهان در دعوت از بختیاریها مطلع نشده! و این اغفال موجب اشتباه مورخان بعدى مشروطیت نیز گردیده است عبدالحسین نوائى. فتح تهران. بابک، 1356. چاپ اول. ص 6. گفتنى است کتاب تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطن‌پرستان اصفهان و بختیارى از دکتر نورالله دانشور علوى به خوبى بیانگر این حرکت نادیده گرفته شده مردم اصفهان است. مؤلف کتاب خود شاهد و بازیگر حوادث بوده و مشخصا جزو هیئتى بوده که انجمن اصفهان براى دعوت از سران بختیارى به سوى آنان گسیل کرد. آنان به زحمت زیاد توانستند سران بختیارى را به فتح اصفهان راضى کنند. (دکتر نورالله دانشورعلوى. تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطن‌پرستان اصفهان و بختیارى. توضیحات حسین سعادت‌نورى، تهران، کتابخانه دانش، 1335. چاپ نخست، گفتار سوم.) نیز کتاب تاریخ بختیارى که به سرپرستى سردار اسعد نوشته شده بر این امر صحه مى‌گذارد: «غالبا از طرف ثقهًْ‌الاسلام به جناب صمصام‌السلطنه مکاتبه مى‌شد و قاصدهاى خفیه آمد و شد مى‌نمودند... ثقهًْ‌الاسلام لایحه‌اى که بر دعوت صمصام‌السلطنه از طرف ملت مشتمل بود به احکام مجدده علماى اعلام نحف اشرف نزد صمصام‌السلطنه فرستاد و او جواب را موکول به اطمینان از طرف ملت گذاشت.» على‌قلى‌خان سردار اسعد و عبدالحسین لسان‌السلطنه سپهر. تاریخ بختیارى «خلاصهًْ‌الاعصار فى تاریخ البختیار». به اهتمام جمشید کیانفر. اساطیر، 1376. چاپ اول. ص 448.

[32]. این اختلاف میان ضرغام السلطنه از یک سو و سردار اسعد و برادرش صمصام‌السلطنه از سوى دیگر واقع شد. راجع به علل آن ر.ک: اندیشه سیاسى و .... ص 201.


برگرفته از شماره 30 فصل نامه تخصصی تاریخ معاصر