واکاوی نقش استعماری انگلستان در نقاب پلیس جنوب


جمشید صداقت‌کیش
2357 بازدید
پلیس جنوب ، انگلیس ،

واکاوی نقش استعماری انگلستان در نقاب پلیس جنوب

 معروف است که مأموران دولت استعمارگر انگلستان همه جا با زیرکی و حیله‌گری به اهداف و خواسته‌های سیاسی و اقتصادی دولت متبوع خود رسیده‌اند و نیرنگ در کارها و گفتارها و نوشتار هایشان جایگاه نخست را داشته که البته سخن درستی است اما سکه سیاست انگلستان در قرن نوزدهم در مشرق زمین روی دیگری هم داشته است که نقش نمایانی از خونریزی و کشتار و ظلم و غارتگری آنگلوساکسونها بر آن است. این را خود انگلیسی‌ها با خاطره‌نویسی و گزارش‌هایشان ترسیم کرده‌اند اگرچه به شیوه دیرین خویش همواره کوشیده‌اند که طرف مقابل را وحشی و نابکار و دزد و غارتگر نشان داده و از نیروهای غاصب خود قهرمانانی نجات بخش! بسازند.

یکی ازنمونه‌های کشتار‌گری و خونریزی و سرکوبگری انگلیسی‌ها اقداماتی است که در حول و حوش جنگ اول جهانی در جنوب ایران کردند و روستاهایی را با خاک یکسان نموده اهالی را به قتل رسانده یا غارت کرده و آواره ساخته‌اند و به همدستی برخی رجال خودفروخته آن روزگار ایران، دست به هر جنایتی آلودند.

در همین ارتباط آقای جمشید صداقت کیش از معدود مورخان پژوهشگر ایرانی که سالها در باره اقدام های انگلیسی ها در جنوب ایران تحقیق کرده و افزون بر کاوش در اسناد و عکس‌ها و نوشته‌هایی که از این موضوع بدست آورده به تحقیقات میدانی هم پرداخت و روستاهایی را که آماج گلوله باران توپخانه‌ای نیروهای انگلیسی موسوم به «پلیس جنوب» قرار گرفته بودند از نزدیک دیده و عکس‌هایی از آن اماکن تهیه نمود و با سالمندان آن مناطق گفتگو کرد و خاطره‌هایی را که از آن روزگاران می‌گفتند یادداشت نمود و مدارکی ارزشمند فراهم آورد. که حاصل چهل سال تحقیق و تلاش آن هنری در کتاب پلیس جنوب ارائه کرده است. تحقیقات مرحوم صداقت کیش نشان می‌دهد که سرکوبگری انگلیسی‌ها بر ضد مردم جنوب ایران نه به سبب مدعای دروغین مبارزه با راهزنان و اشرار، که با این سرپوش اما در حقیقت برای سرکوب مردمانی بود که به‌رغم دولت مرکزی ضعیف و ناکارآمد وقت ایران سلطه‌گری اجانب را برنمی‌تافته‌اند و نمی‌خواسته‌اند که سرزمین محبوبشان عرصه جولان دهی بیگانگان باشد.

کتاب آقای صداقت کیش تحت عنوان پلیس جنوب چاپ موسسه پژوهش های سیاسی ،ادعای دیگر انگلیسی‌ها را هم نقش بر آب می‌کند. انگلیسی ها سالها ادعا می کردند  عملیات نظامی شان در جنوب ایران برای مقابله با مأموران دولت وقت آلمان بوده که در جنگ اول جهانی طرف نزاع و کارزار دولت انگلیس به حساب می‌آمده است. آلمان‌ها بی تردید مأمورانی از جمله «واسموس» را برای فعالیت بر ضد انگلیسی‌ها به ایران فرستاده بودند و مردم ایران نیز که بیزار از دو قدرت روس و انگلیس و نا امید از دولت و حکومت وقت در پی جستن راهی برای مبارزه با هر دو قدرت اشغالگر بودند، با دشمن آنان یعنی آلمان خوش رفتاری کردند و از برخی کمک‌های مأموران آلمانی بر ضد انگلیسی‌ها بهره بردند اما همواره بزرگ تر از آن بودند که تابع آلمانی‌ها باشند و مقدرات امنیت ملی و منافع ملی خویش را به نظر و خواسته آلمانی‌ها واگذارند. هرچند که انگلیسی‌ها برای فریفتن افکار عمومی دنیای آن روز مدعی بودند که عشایر و آزادیخواهان فارس ازآلمانها حرف شنوی دارند و سرکوب آنان سرکوب آلمانهاست،ادعای نیرنگ آلودی که بسیار برسرآن تبلیغ کردند و از آن دستمایه‌ای برای تاراج و قتل ایرانیان ساختند.

در ادامه گوشه ای از سرکوب مردم فارس توسط پلیس جنوب را عینا از فصل پنجم کتاب پلیس جنوب  نقل می شود:

« بعد ازجنگ آباده، حزب دمکرات ومردم ضمن تبانی با اعراب لبواحمدی [1] ونیز چاهکی‌ها[2] و طایفه قرائی[3] وطایفه‌های چهارراهی و لشنی[4] تصمیم می‌گیرند که دراردیبهشت 1297 پادگان پلیس جنوب نی‌ریز را تسخیر کنند. [5]

در 11 اردیبهشت 1297 (اول مه 1918/ 19 رجب 1336ه‍ ق) نامه‌ای از شیخ‌حسن رئیس مالیه نی‌ریز که یکی از اعضای فعال حزب دمکرات فارس بوده، توسط یک قاصد، برای والی فارس مخبرالسلطنه می‌رفته و او در نامه‌اش تبانی یادشده را ذکر کرده بوده اما متأسفانه افراد پلیس جنوب هنگام بازرسی بدنی آن فرد نامه را از پاشنه گیوه او کشف می‌‌کنند و پلیس جنوب، پیش از آن که عشایر نامبرده اقدامی بکنند، سرهنگ گرانت را مأمور سرکوبی آنان می‌کند.

نیروی سرهنگ گرانت در 11 اردیبهشت 1297 با دو ستون نیرو شامل: یک دسته از توپخانه کوهستانی؛ یک اسکادران از پانزدهمین نیزه‌داران؛ یک دسته از آمبولانس زمینی هندیان؛ و دسته مهندسی (جاده صاف‌کن) تفنگداران برمه  بوده است.

در15 اردیبهشت 1297 نیز دو دسته از بیست و سومین آتشبار کوهستانی، فرماندهی و جناح سه یکصدو بیست  و چهارمین پیاده نظام بلوچستان و یک دسته آمبولانس زمینی هندیان برای تقویت پادگان نی‌ریز، وارد نی‌ریز می‌شود.

ضمناً تفنگ افراد پلیس جنوب از نوع لوئیس بوده که در زمان خود تفنگ پیشرفته‌ای به شمار می‌آمده است.

در همین حال نایب سرهنگ گرانت هم به نی‌ریز وارد می‌شود و به سوی حسن‌آباد و چاهک حرکت می‌کند.

در همین زمان پلیس جنوب، هاشم‌خان کلانتر چاهک و شیخ‌حسن رئیس مالیه را توقیف می‌کند و هاشم‌خان را به شیراز می‌فرستد. نیروهای پلیس جنوب، در مسیر خود، هیچگونه آذوقه‌ای به دست نمی‌آورند و با کشتن اسب و قاطر غذای خود را تأمین می‌کنند.

در 18 اردیبهشت 1297، در ساعت 10 صبح سه‌ قلعه چاهک محاصره می‌شود. قلعه کهنه تسلیم نمی‌شود ولی دو قلعه دیگر در ساعت چهار و پانزده دقیقه صبح 19 اردیبهشت تسخیر می‌شود. قلعه کهنه تا ساعت هفت صبح 19 اردیبهشت مقاومت می‌کند و سپس میجر دایر در ساعت هفت و نیم بامداد اطلاع می‌دهد که نیمی از قلعه را اشغال کرده است و زنان و کودکان را با یک پرچم تسلیم (سفید) به بیرون قلعه می‌فرستد. و بالاخره قلعه کهنه تسلیم می‌شود.

مجاهدان 5 کشته داشته‌اند و 27 نفر آنان را زندانی می‌کنند. بسیاری از مجاهدان از راه مخفی قلعه و قنات فرار می‌کنند چون پلیس جنوب 24 قبضه تفنگ قدیمی از کانال‌ها و قنات‌ها بیرون می‌آورد. تمامی اموال مردم از پوشاک، چارپایان، گوسفند و گاو و حتی یک جعبه گرامافون و غلات آنها را مصادره می‌کنند و قلعه‌ها را خراب می‌نمایند. پلیس جنوب در 20 اردیبهشت به سوی هرات (امروزه از استان یزد و 30 کیلومتری چاهک) می‌رود و در 6 کیلومتری هرات، احشام (چادرهای) اعراب لبواحمدی را محاصره می‌کنند. گرچه این اعراب قصد جنگ نداشته‌اند اما به دلیل اینکه چادر خواهر سهام عشایر، در این احشام بوده، تعدادی تفنگ آنها را مصادره می‌کنند. با تسخیر چادرهای بویراحمدی‌ها، مکاتبات زیاد و باارزشی از چادر خواهر سهام عشایر به دست می‌آورند و چند لحاف و ظروف خانگی و سه تومان از همسر سهام عشایر می‌گیرند. افزون بر اینها: 143 نفر شتر؛ 370 رأس گوسفند؛ 4 رأس گاو؛ 5 رأس اسب و کره اسب؛ 8 رأس الاغ را از اعراب لبواحمدی مصادره می‌کنند.

سپس به دنبال چهارراهی‌ها به روستای چنارناز می‌روند که در شش کیلومتری روستای کُرخنگان (Korxongan) قرار دارد. روستایی‌های چنارناز با یک جلد قرآن مجید و یک پرچم سفید بیرون می‌آیند و می‌گویند که چهارراهی‌ها حدود دو میلی چنارناز هستند.

میجر دایر با چهار گروه از تفنگداران سوار برمه [6]به سوی جنوب غربی چنارناز، به دنبال چهارراهی‌ها می‌روند و اعراب لبواحمدی را جمع‌آوری می‌کنند و سپس سرهنگ گرانت و سرگروه تفنگداران سوار برمه به آنها ملحق می‌شوند. چهارراهی‌ها به سوی نیروی پلیس جنوب آتش می‌گشایند و سخت جنگ می‌کنند. نیروی پلیس جنوب آنها را تا 30 مایلی تعقیب می‌کند و سپس بازمی‌گردد و با تلفیق چند گروه از تفنگداران سوار برمه به سوی کُتلی می‌روند که مشرف بر دشت چهارراه است، و چهارراهی‌ها به شدت از این کتل محافظت می‌کنند اما نیروی پلیس جنوب به دلیل برخورداری از تفنگ‌های لوئیس موفق‌تر بوده است.

نیروی چهارراهی‌ها 150 نفر بوده و از آنان 10 نفر با گلوله و 5 نفر با سرنیزه کشته می‌شوند و 15 نفر زخمی بر جای می‌ماند. ضمناً دو نفر از تفنگداران برمه هم مجروح می‌شوند.

تمام ستون پلیس جنوب در شب 22 اردیبهشت از روی چنارناز به دشت سرچهان می‌روند. روز 23 اردیبهشت 1297 ستون پلیس جنوب با ملاقر‌بان قرائی درگیر می‌شود که 300 نفر جنگجوی مسلح در ده زیارت (Deh Ziyarat) داشته است و ملاقربان را شکست داده و 80 نفر از نیروهای او را کشته و مجروح می‌کنند. پلیس جنوب سه نفر کشته از تفنگداران سوار برمه و 6 نفر مجروح داشته‌ است.

نیروی پلیس جنوب سپس به کوه‌خان در سرچهان که مقر چهارراهی‌ها بوده حمله می‌کند و چهارراهی‌‌ها را با حداقل 60 کشته، 60 زخمی و 30 زندانی شکست می‌دهند. تلفات پلیس جنوب سه نفر زخمی از واحد رزمی یکصدوبیست و چهارمین بلوچستان بوده است. چهارراهی‌ها در نامه‌ای اظهار می‌دارند که 150 کشته و 50 نفر زخمی داشته‌اند. سه نفر کلانتر در جنگ سرچهان شرکت داشته‌اند که یک نفر از آنها کشته، یک نفر زندانی و سومی نیز گم‌ شده که حدس زده می‌شود، کشته شده باشد.

گروهی از نیروی پلیس جنوب در هنگام بازگشت، در یک گردنه در روستای برو (برویه Boruye)، مشرف بر دشت هرات، با 150 نفر از اعراب لبواحمدی درگیر می‌شود که با تفنگ‌های مووزر و به رهبری خواهر سهام عشایر، بر فراز گردنه سنگربندی کرده و قصد داشته‌اند که اموال خود را پس بگیرند و این در هنگامی بوده که رکن اصلی نیروی پلیس جنوب از گردنه عبور کرده بودند.

نتیجه جبهه جنگ در سرچهان، شکست چاهکی‌ها، اعراب لبواحمدی، چهارراهی‌ها و قرائی‌ها بوده است و پس از آن در دوم خرداد 1297، آیت‌الله عبدالحسین لاری، در فیروزآباد، فتوای جهاد صادر می‌کند و نامه‌های آتشینی از جمله به لشنی‌ها علیه انگلیسی‌ها می‌نویسد. اما از نتیجه آن اطلاعی در دست نیست.

پی نوشت ها :

[1] Labu Ahmadi که شاخه‌ای از اعراب فارس هستند و در آن زمان در مجاورت شهر امروزی هرات استان یزد، در مسیر کوچ گرمسیر به سردسیر بوده‌اند

[2] چاهک Cahak روستایی در 120 کیلومتری شمال نی‌ریز و امروزه جزو استان یزد شده است .

[3] Qaraey شاخه‌ای از ایل قشقایی که حدود 70 سال است در سرچهان اسکان یافته‌اند. 

[4]  دو طایفه فارسی زبان که در پیش آباده طشک و منطقه کره‌ای سرچهان، ییلاق قشلاق می‌کرده‌اند.

[5]  درباره غارت و دزدی لشنی‌ها و سپس چهارراهی‌ها 700 سال است در کتاب‌ها مطالبی آمده است و پلیس جنوب دو مرتبه در سال 1296، برای سرکوبی لشنی‌ها می‌رود و آنها را سرکوب می‌کند.

[6]. Notes from War Diaries, Part DV, South Persian Rifles, General Staff, Army Headquarters, India, September 1918, (Serial No 7/2097), p.5.


کتاب پلیس جنوب، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی تهران، بهار 1394 ، صفحات 765 تا 769