بازخوانی مواضع دکتر مصطفی چمران درباره نهضت آزادی و دولت موقت
با اینها به ملاقات امام نمیروم
در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، همان گونه که در معرفی برخی از چهره ها به نسبت نقش و اهمیتشان در تاریخ انقلاب، اقدام شایستهای صورت نپذیرفته است، چهرههایی نیز وجود دارند که در ظاهر از آنها زیاد یاد میشود اما در حقیقت سالی یک بار و آن هم در سالگرد شهادت یا وفاتشان مقداری بیشتر به آنها پرداخته میشود. اما نکته مهم آنجاست که در چگونگی معرفی این شخصیت ها نیز نواقص و کوتاهیهای فراوانی وجود دارد که قابل اغماض نیست. از بزرگترین اجحاف هایی که در حق برخی از این شخصیت ها صورت گرفته است، پرداختن به برخی از ویژگی های مثبت آنان و غافل شدن از ابعاد دیگری است که به نوبه خود بسیار با ارزش و حائز اهمیت است.
یکی از این شخصیتها شهید دکتر مصطفی چمران است که همواره از او به عنوان دانشمندی کم نظیر و یا فرماندهای شجاع و یا عارفی خودساخته یاد میشود. هر چند که این ها نیز از ویژگیهای غیرقابل انکار دکتر چمران است، اما یکی از مهمترین مسائلی که در مورد ایشان مورد غفلت قرار گرفته است و کمتر به آن پرداخته شده، دیدگاه های سیاسی وی است و همین امر سبب شده تا هر از چندی برخی با عوام فریبی، به بهانههای مختلف دکتر چمران را به خود منسوب کرده و تفکرات و دیدگاههای وی را یکسان با افکار انحرافی خود جلوه دهند. نهضت آزادی و برخی از اعضای آن از جمله این افراد هستند. شاید در ابتدا و پیش از نقد، مروری بر ادعاهای این افراد مناسب باشد:
مصدقی بود، مصدقی نبود!
نهضت آزادی تقریباً هر ساله به بهانه سالگرد شهادت دکتر چمران برای وی مراسمی برگزار مینماید و برخی عکس های دکتر با اعضای آن را منتشر میکند و به گونه ای از ایشان یاد میکنند که گویا دکتر تا آخرین روزهای حیات خویش همواره مؤید مواضع آنان بوده است. این امر در مصاحبه های اعضا و وابستگان این گروه نیز کاملاً مشهود است؛ مثلاً، ماجد غروی در تاریخ 5 تیر 87 در مراسم نهضت آزادی که به مناسبت سالگرد شهادت دکتر چمران برگزار شده بود، میگوید: «نهضت در مرامنامه خود نمیگوید ما چنین اعتقاداتی داریم، چنان مرامی داریم و چنین شیوههای سیاسی را داریم؛ بلکه میگوید ما چنین و چنان هستیم. چمران در لابه لای این جملات بنیانگذاران نهضت، به روشنی درمییافت که میان این جمله با جملات مشابه تفاوتی کلیدی وجود دارد و آن اینکه در این جمله، بنیانگذاران نهضت از هستی خود سخن گفتهاند؛ گفتهاند که ما ایرانی هستیم، مسلمان هستیم ، مصدقی هستیم.
چمران از لابهلای این جملات، مجموعه باورها، اعتقادات یا شیوه های سیاسی تعدادی سیاستمدار و سیاست پیشه را نمیدید، بلکه نگرانیها و دلمشغولیهای انسانهایی را میدید که برای آینده سرزمین و آئینشان دل می سوزاندند.
این دلسوزی برای انسان دلسوزی مثل چمران بسیار غنیمت بود و او را تشویق میکرد. به این مجموعه انسانها میپیوندد و دغدغه ها و نگرانیهایش را با آنان سهیم می شود نه اینکه به یک تشکیلات سیاسی بپیوندد.
من گمان میکنم این بزرگترین پیام چمران برای ماست، به عنوان اعضای نهضت آزادی ایران. ... چمران به ما می گوید که برای نهضتی بودن باید انسان خاصی بود؛ باید وجود انسانی مان دلمشغول ایران، اسلام و مصدق باشد ... وجه بارز شخصیت چمران بیقراری است، ... این بیقراری اوست که وقتی با جمله «ما ایرانی، مسلمان و مصدقی هستیم» [جمله معروف اعلام موجودیت نهضت آزادی] برخورد میکند، احساس میکند پناهی یافته است. پناهگاهی که اجتماعی است از انسانهای بزرگی که نه از مواضع و دیدگاه ها و اعتقاداتشان، بلکه از خودشان سخن گفتهاند؛ از هستیشان که به هستی و بودن یک سرزمین و یک آئین گره خورده است.»
بگذریم که تعریف از نهضت آزادی سخنران را به تناقض گویی می کشاند. چرا که خود سخنران در بخش دیگری از سخنرانیاش ناخودآگاه این برچسبها را از دکتر کنده و پاسخ خود را این گونه میدهد: «اکنون یک لحظه تصور کنیم که کدام یک از این سه خصلت، نظر چمران را جلب نمود؟ ایرانی بودن، مسلمان بودن ، مصدقی بودن یا چیزی غیر از اینها. آیا ایرانی بودن برای چمرانی که در تمام نقاط جهان مجاهده می کرد و خیلی خود را محدود به جغرافیای کشور خود نمی ساخت میتوانست آنقدر جذاب باشد که وی را به نهضت بکشاند؟ ...آیا خصلت «مصدقی بودن» برای شخصیتی بسان چمران چنان جذاب بود که وی را علاقهمند به عضویت در نهضت نماید؟ خصوصاً که گروه های دیگری هم بودند که بسیار بیش از نهضت [آزادی] داعیه اسلامی بودن و مصدقی بودن داشتند، چرا نهضت؟ چمران بر جبین این کشتی چه میدید؟» (همانجا)
امل را هم نهضت آزادی درست کرد!
نمونه ای دیگر از این ادعاها در مصاحبه ابراهیم یزدی با مجله شهروند امروز مطرح شده است. یزدی در این مصاحبه درباره نقش نهضت آزادی در شکلگیری جنبش امل میگوید: «در آن تاریخ برای نهضت در داخل ایران امکان فعالیت وجود نداشت. در خارج از کشور نهضت آزادی سازمان و تشکیلات داشت. دکتر چمران، صادق قطبزاده و من مسئولین اصلی بودیم و من مسئول هماهنگی. مسائل لبنان، از جمله امل هم، در جلسات ما سه نفر و هم در جلسات شورای نهضت در اروپا و امریکا مطرح میشد.
ما سه نفر با آقای امام موسی صدر جلسات مشترک داشتیم. در سفرهایم به لبنان و به شهر صور بعضاً در کلاسهای آموزش امل اصول فکری درس میدادم. فعالیت شادروان مرحوم دکتر چمران در حرکتالمحرومین و امل هم براساس انگیزههای فردیاش بود و هم تصمیمات جمعی در نهضت آزادی خارج از کشور.»
(شهروندامروز،شماره48، صفحه61) سؤال آنجاست که یزدی و دیگر اعضای نهضت آزادی که برای کمک به جنبشی که اصلی ترین هدفش دفاع مسلحانه در لبنان بود تصمیم میگیرند، چرا در طول هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ایران از اینگونه تصمیمات نگرفتند؟ مگر حداقل ایرانی بودن به هستیشان گره نخورده بود؟ پس فقط همان انگیزههای اسلامی فراملیتی دکتر چمران است که باعث میشود تا زندگی مرفه در امریکا را رها کند و خود را به دامان مرگ در جنوب لبنان بیفکند. گذشته از آن، اگر این تصمیم متعلق به نهضت آزادی بود، پس چرا غیر از شهید چمران و طباطبایی (که خواهر زاده امام موسی صدر بود) کس دیگری از نهضت آزادی در امل فعال نبود؟
لذا نزد کارشناسان، سخنان این آقا که تقریباً تمام کارهای مبارزاتی یکصد سال اخیر (!) را منتسب به شخص شخیص خود میداند محلی از اعراب نخواهد داشت.
شهید چمران و مرحوم طالقانی
البته عضویت دکتر چمران در نهضت آزادی و همکاری با آنان بخصوص قبل از پیروزی انقلاب اسلامی غیرقابل انکار است، همانگونه که همکاری و یا عضویت برخی دیگر از شخصیتهای ارزشمند انقلاب با گروههای دیگر نیز در تاریخ به ثبت رسیده است. اما نکته مهم، بررسی دلیل پیوستن این افراد به آن گروهها و از آن مهمتر، ادامه این همکاری و همفکری تا آخر است که به یقین در مورد دکتر چمران چنین نبوده است.
شهید چمران به گفته خود از سن پانزده سالگی در انجمن اسلامی دانش آموزان شرکت داشته و در آنجا با آیت الله طالقانی آشنا و یکی از شاگردان پرو پا قرص آیتالله طالقانی در درس تفسیر ایشان میشود. ( مصاحبه با روزنامه اطلاعات، 27/5/1358) این سابقه آشنایی با آیتالله طالقانی (یکی از اصلی ترین سران نهضت آزادی) یکی از دلایل بسیار مهم و اصلی در اعتماد چمران به نهضت آزادی بوده است.
البته حضور شهید چمران در کلاس های مهندس بازرگان در دانشکده فنی (پس از قبولی در دانشگاه تهران) و در ادامه، خالی بودن عرصه مبارزه توسط دیگر گروه های اسلامی در امریکا (پس از مهاجرت دکتر به امریکا) و برخی دلایل دیگر، عضویت دکترچمران را در این گروه طبیعی می نماید.
نکته دیگر آن که نهضت آزادی در آن زمان به رغم همه نواقصی که داشت، بالاخره یکی از گروههای ضد رژیم محسوب می شد و سران این گروه (صرف نظر از برخی تفکرات غلطشان که آن هم در آن زمان چندان بارز نبود)، کسانی بودند که با جدیت مشغول مبارزه بودند و حتی به حبس های طولانی مدت محکوم شده بودند.
پس رابطه با این گروه و عضویت در آن را نمی توان ضعفی برای دکتر چمران دانست، بلکه اتفاقاً باید این را افتخاری برای نهضت آزادی شمرد که در آن زمان توانسته بود مخلصینی چون چمران را جذب کند که در ادامه توان حفظ این افتخار را نیافت.
با اعضای نهضت آزادی حتی به دیدن معشوقم هم نمیروم
مطلب مهم این است که با پیروزی انقلاب و بیشتر علنی شدن زاویه ای که نهضت آزادی با تفکرات امام داشت، مسیر دکتر چمران نیز به تدریج از نهضت آزادی جدا شد. وی به دلیل سابقه آشناییاش با اعضای نهضت آزادی و قابلیتهای در خور تحسینی که داشت، در دولت موقت و در جایگاه معاون نخست وزیر در امور انقلاب جای گرفت و در همان زمان بود که حتی در ملاقات با برژینسکی به همراه مهندس بازرگان و دکتر یزدی حضور داشت. اما در آینده وقایعی رخ داد که مواضع سازشکارانه دولت موقت برای دکتر چمران در عمل آشکار شد، به گونه ای که از همراهی با آنان پرهیز داشت.
یکی از کسانی که در آن زمان در نخست وزیری با دکتر چمران همکاری می نموده است، سخنان خود با دکتر چمران را در این زمینه اینگونه بیان می کند: «در آن زمان امام قم تشریف داشتند و دولت موقت پنجشنبهها برای گزارش به قم می رفت. نخست وزیر و تقریباً تمام وزرا می رفتند.
دکتر چمران معمولاً بهانهای می آورد و نمی رفت. جمع بندی من این بود که این تکبر است که دکتر پیش امام نمی رود. گفتم: «چرا نمی روید؟» چشمانش یک نفوذ خاصی داشت.
یکدفعه مچ دستم را گرفت به صورتی که من جا خوردم، به عکس امام که در اتاقش بود اشاره کرد و با یک تغیّری گفت: ببین عزیز، شما که شب می خوابید من با این عکس، گاه ساعت ها عشقبازی می کنم. امام معشوق من است.
گفتم: پس لازم است پیش امام بروید.
گفت: نه، من حاضر نیستم همراه این ها ولو به دیدن معشوقم بروم. »(مستند سردار عشق، روایت فتح)
این برخورد نمونهای از بازتاب نفرتی بود که چمران (تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب) از مواضع غیرولایی و غیر انقلابی و غیر مردمی نهضت آزادی پیدا کرده بود و هرچه زمان به پیش رفت، جلوههای پررنگتری از آن آشکار میشد.
ورود به دولت موقت؛ به خاطر بازرگان یا به عشق امام؟
همانگونه که ذکر شد این نوشتار درصدد انکار سابقه آشنایی و همکاری دکتر چمران با نهضت آزادی قبل از انقلاب نیست اما این سؤال مطرح است که آیا همکاری شهید چمران با دولت موقت پس از انقلاب هم به دلیل همفکری بوده است یا مطلبی دیگر.
دکتر احمد کاویانی در زمانی که دکتر چمران معاون نخستوزیر (بازرگان) در امور انقلاب بوده، مسئول دفتر شهید چمران بوده است.
وی در مورد حضور دکتر چمران در دولت موقت میگوید: «خب دولت موقت در شروع کارش هنوز خراب نشده بود. اینها دولت انقلاب بودند و طبعاً، هم حضرت امام (رحمئ الله علیه) دکتر چمران را میشناختند و هم آقای مهندس بازرگان با دکتر آشنایی داشتند. به هر حال دکتر شخصیتی بود که در خارج کشور فعالیتهایی داشت و لذا از ایشان خواستند که بشود معاون نخستوزیر دولت موقت در امور انقلاب. حالا این انتصاب با اشاره حضرت امام بوده یا نه، من بیخبرم. اما گمان میکنم که این انتصاب با نظر حضرت امام بوده است چون دکتر چمران از طریق حاج سید احمدآقا با حضرت امام مرتبط بود، دکتر زیاد به حضور امام میرسید.
ارتباط حاج سید احمد خمینی هم که با دکتر بسیار زیاد بود به حدی که گاهی اوقات شبها را نزد دکتر و در دفتر کار ایشان در نخستوزیری استراحت میکرد.
حاج احمد آقا از آن افرادی بود که گاهی شبها پس از رفتن ما و تعطیلی کار به سراغ دکتر میآمد و با ایشان بود و صبح میرفت. لذا نحوه ارتباط دکتر با بیت حضرت امام مشخص است.» (روزنامه کیهان، 31/3/83، صفحه9)
گذشته از بحث اصل ورود شهید چمران به دولت موقت، اختلافات عمیق فکری وی با دیگر اعضای آن دولت (که در بحرانهای مملکتی بروز مییافت) هم مسئلهای حائز اهمیت است.
چمران از امام دستور میگرفت نه از بازرگان
آشوب در کردستان از اولین بحرانهای پس از پیروزی انقلاب شمرده میشود. انتصاب یونسی به سمت استانداری کردستان از جانب دولت موقت از جمله عوامل این آشوب بود.
وی کمونیستی بود که فقط به گروههای جداییطلب و چپی (ازجمله کومله و دموکرات) میدان میداد.
عامل دیگر اشتعال شعله این آشوبها، وزیر دفاع دولت موقت بود.
تیمسار مدنی با کاهش مدت سربازی به یک سال و آزاد کردن نقل و انتقال پرسنل و بازگشت سربازان به شهرهایشان، باعث شد تا پادگانهای سنندج و مهاباد خالی شده و به راحتی تسلیم افسران و نظامیان وابسته به شاه و دستگاههای اطلاعاتی دشمن شوند و در نتیجه، این دو مکان به پایگاهی برای تجمع افراد معاند تبدیل شد. دکتر چمران که از ماجرای خوزستان با مدنی اختلاف داشت، این دسیسه را کاملاً درک میکرد. نقش دولت عراق و مزدوران داخلیاش و تفالههای رژیم شاه نیز در این بحران کاملاً محسوس بود.
خبر حمله دشمن به پاوه و نقشه آنان جهت تسخیر کل استان و اعلام جمهوری خودمختار کردستان از طریق تماسی تلفنی به دکتر چمران میرسد.
یکی از همکاران دکتر در دفتر معاونت میگوید: «دکتر تلفن را گذاشتند و به فکر فرو رفتند. بعد به آقای مهندس چمران [برادر شهید چمران] گفتند که با حاجاحمدآقا تماس گرفته و قرار ملاقاتی با امام بگیرید. بعد از اینکه با مهندس چمران از منزل امام برگشتند، آمدند داخل و گفتند که برای من لباس نظامی آماده کنید.» (مستند سردار عشق، روایت فتح)
این امر نشان دهنده آن است که دکتر چمران حتی در زمان حضورش در دولت موقت نیز از امام کسب تکلیف مینمود و با تشخیص تکلیف الهی خود، بدون توجه به اهمال دولت موقت، عازم دفاع از نظام اسلامی بود.
پس از جنایات وحشیانه جبهه متحد ضدانقلاب در کردستان، دکتر و نیروهای تحت امرش با مشقت فراوان توانستند تا حد زیادی آنان را سرکوب نموده، از پیشروی شان جلوگیری کنند و حماسه پاوه را بیافرینند، اما در آستانه پیروزی کامل با پدیدهای تعجب برانگیز روبهرو میشوند که هیأت حسن نیت نام داشت. ماجرای کردستان و هیأت حسن نیت یکی از بارزترین نمونههای اختلاف دکتر چمران و دولت موقت است که اغلب افراد آن را اعضای نهضت آزادی تشکیل داده بودند.
دست رد چمران برسینه هیأت سوء نیت
سردار حسن شاه حسینی در این زمینه میگوید: «ما سردشت بودیم. یک هیأت حسن نیت از طرف دولت بازرگان برای مذاکره با جدایی طلبان آمدند. دکتر قبول نکرد با این هیأت پای میز مذاکره بنشیند. میگفت: «در حال حاضر جنگ با کومله و دموکرات به جایی رسیده است که فقط گلوله جواب میدهد. مذاکره اصلاً معنایی ندارد. اینها زمانی برای مذاکره آمدهاند که کومله و دموکرات در سه گوشه رینگ گیر کرده است.» قاسملو و عزالدین حسینی فرار کرده و به عراق گریخته بودند. وقتی کومله و دموکرات در حال نابودی کامل بود که ناگهان هیأت حسن نیت به سردشت آمد.
مذاکره با کسانی که [مردم] کردستان را کشته بودند.... به نظر من این هیأت حسن نیت میخواست آنها را نجات بدهد.... شهید چمران با آنها نرفت و من و سرهنگ رستمی را فرستاد که اینها را تا بژوه حمایت کنیم تا در راه ترور نشوند.
از بژوه جلوتر نرفتیم چون آنها ما را به اسم میشناختند و به خون ما دو نفر تشنه بودند. از لای درخت با دوربین قاسملو و عزالدین و دخترهایش را میدیدیم.» (ماهنامه شاهد یاران، شماره37، صفحه21)
تلاش بازرگان برای نابودی مقاومت شهید چمران
در کنـــار پیشنــهاد مذاکره از سوی دولت موقت، چندین بار از جانب مهندس بازرگان به دکتر چمران دستور عقبنشینی از مقــــابل آدم کشــــان مارکسیست صادر میشود. اما دکتر چمران بدون توجه به این پیامها و برای محافظت از مردم مظلوم، به ایستادگی در برابر دشمن ادامه میدهد تا آنجا که شخص مهندس بازرگان با وی رو در رو میشود.
دکتر کاویانی در این باره میگوید: «زمانی بود که یک هیأت دوستی و آشتی توسط مهندس بازرگان به کردستان فرستاده شده بود که فروهر و دوستانش بودند. دکتر چمران با این قضیه بشدت مخالف بود و میگفت: «این کار را نکنید.ما داریم ریشه این قضیه را میکنیم و به مرز میرسیم و این کار شما باعث میشود تا این ریشه باقی بماند.» من در جریان این پیغامها بودم. به خود من چندین بار از دفتر مهندس بازرگان گفته شد که به دکتر بگویید برگردد و دکتر برنگشته بود تا آن روز.
مهندس بازرگان و دکتر چمران روی سکویی نشستند و بحثشان شروع شد. مهندس بازرگان گفت: «من به تو پیغام دادم برگرد چرا برنمی گردی؟» ایشان پاسخ داد: «این کار تو اشتباه است.» و حرفشان بالا گرفت. البته دکتر اصلاً اهل مجادله نبود، اما آن روز حرفشان بالا گرفت.
اگر دکتر میخواست از جهت سیاسی، لیبرالیسم نهضت آزادی را دنبال کند، همان کاری را که مهندس بازرگان میگفت میکرد.» (مستند سردار عشق، روایت فتح)
بی توجهی مدعیان میهن دوستی به تذکر چمران مبنی بر حمله عراق
از دیگر نشانههای اختلاف دیدگاهی اساسی بین دکتر چمران و مهندس بازرگان (و به عبارتی با تفکر نهضت آزادی)، پیش بینی حمله عراق به ایران توسط دکتر چمران و عدم اعتنای مهندس بازرگان به این موضوع است.
سردار شاه حسینی در این زمینه میگوید: «اطلاع دادند که در خوزستان خلق عرب مهمات و مواد منفجره از طریق مرز خین و بعد شلمچه وارد میکند....آنها لولههای نفت را منفجر میکردند و پالایشگاه را میزدند. در کل خرابکاری میکردند.
عراق هم کاملاً آنها را حمایت میکرد. سال 58 بود، آن زمان دولت در دستان آقای بازرگان[بود].
حتی یک گزارش کتبی از طریق دفتر امور انقلاب که مسئولش شهید چمران بود، به دولت بازرگان داده شد که عراق خود را آماده جنگ با ایران میکند. بین نهر خین و اروند رود یک خشکی مثلثی شکل است. من همراه با درجه داری به نام محمد تیغ تیز که ارتشی بود به آنجا رفتم.
از مرز شلمچه گذشتیم و به بصره رفتیم. ارتش عراق زرهی بود و سیستم آن هم روسی بود. دیدیم تمام تانکها را آرایش دادند رو به خاک ایران و آمادهاند تا دستور حمله بشنوند. ما این را گزارش دادیم اما کسی توجه نکرد. میگفتند شما افراطی هستید.
با ستاد جنگهای نامنظم و درجه داران ارتش کمین گذاشتیم و به این وسیله امنیت را برقرار کردیم. ولی کسی توجه نمیکرد. زیرا دیدگاه بازرگان این نبود. او باور نمیکرد که عراق میخواهد با ما بجنگد، یا این که امریکا علیه ماست و دارد برنامهریزی میکند. میگفت: «امریکا و فرانسه به ما کاری ندارند.» (ماهنامه شاهد یاران، شماره37،صفحه20)
فاصله دکتر چمران از نهضت آزادی و دولت موقت روز به روز بیشتر میشد تا آنجا که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی امریکا و استعفای دولت موقت، دکتر چمران صف خویش را کاملاً از آنان جدا نمود.
نظرات