اصلاحات ارضی؛ بررسی اوضاع کشاورزی در دورۀ پهلوی دوم
این نوشته پژوهشی است مستند درباره نتیجه اصلاحات ارضی(نخستین لایحه از لوایح دوازدهگانه انقلاب سفید)و ملّی شدن جنگلها و آبها که تا کنون مکتوم مانده است.شاه طرح اصلاحات ارضی را با چند هدف به اجرا گذاشت و چنین میاندیشید که با اجرای این طرح، آمریکا که خود را طرفدار حقوق بشر میداند راضی میشود، ابر قدرت همسایه(اتّحاد جماهیر شوروی)که خود را حامی کارگر میداند خوشنود میگردد، گروههای چپ داخلی که از کارگران و کشاورزان پشتیبانی میکنند و همچنین بیشتر جمعیّت ایران که کشاورزند، خشنود میشوند، برانداختن ملوک الطّوایفی که آرزوی ناتمام پدرش بود تحقّق مییابد و او و فرزندانش برای ابد سلطنت خواهند کرد؛ درحالیکه با ارتش مدرن و منظّم و مقتدری که در اختیارش بود، هیچ ایل یا عشیرهای جرأت مخافت با دولت و گردنکشی نداشت و در واقع، برانداختن ملوک الطّوایفی بهانهای بیش نبود.
محمّد رضا شاه در کتا«انقلاب سفید» نوشته است:«رادمردی(پدر خود را میگوید)قد علم کرد تا دست بیگانه را از مملکت کوتاه کند و ملوک الطّوایفی در براندازد و در مملکت امنیّت برقرار سازد امّا جنگ جهانی دوم پیش آمد و همه برنامهها ناتمام ماند و اینک ادامه آن برنامه به عهده من است تا کاری کنم که مردم روستاها که اکثریّت جمعیّت اران را تشکیل میدهند، از تنگدستی رهائی یابند....اکثر شبها را بیدار میماندم تا نقشه انقلاب سفید را طرح کردم.»
او میافزاید:«بار اوّل که طرح اصلاحات ارضی را به مجلس فرستادم فئودالهای مجلس طوری آن را به تصویب رسانند که تماما به نفع مالک بود و من آنرا نپذیرفتم و اینک آن را به رفراندم یا همهپرسی میگذارم.»بنابراین، شاه اصلاحات ارضی را که نخستین اصل از اصول ششگانه انقلا سفید بود، بیآنکه از جنبههای گوناگون کارشناسی شود، به همهپرسی گذاشت و به تصویب رساند؛آنگاه سخت از آن حمایت کرد و به مخالفت روحانیان و مالکان توجّه نکرد و ادامه کار را به حسن ارسنجانی که در اردیبهشت 1340 وزیر کشاورزی شده بود، سپرد.ارسنجانی که خود را طرفدار تهیدستان میدانست، بیدرنگ دست به کار شد و عبّاس سالور را به ریاست سازمان اصلاحات ارضی گماشت و سالور نیز رؤسای کشاورزی استانها را فراخواند تا عملکرد قانون اصلاحات ارضی را به آنان بیاموزد.شاه روز ششم بهمن 1340 را «روز رفراندم»اعلام کرد.همزمان با این کار، آیتالله خمینی(ره)با صدور اعلامیّهای، به این سبب که این لایحه باید در مجلس بررسی شود و چون مجلس تعطیل است، تصویب آن خلاف قانون اساسی و آیین اسلامی است، رفراندم را تحریم کردند.با این حال، روند اجرای برنامههای اصلاحات ارضی، بیتوجّه به مخالفتها ادامه یافت.مالکان هم که حمایت مؤثّری از جایی نمیدیدند، شگفتزاده به سرنوشت خود میاندیشیدند، زیرا میدیدند کشاورزانی که همه داراییشان را رایگان تصرّف کردهاند، آنان را به روستا راه نمیدهند و سخت مورد اهانت و بیحرمتی قرار میگیرند.
موادّ مهم اصلاحات ارضی به این شرح بود:
1- هر مالک میتواند ملکی را که مکانیزه است، کشاورز روی آن کار نمیکند و در دست خود اوست(حدّاکثر یک روستای شش دانگ)، در اختیارداشته باشد.2- مزارع مشمول اصلاحات ارضی نمیشود.3- زمینهای کشاورزی در حومه شهرها مشمول اصلاحات ارضی نمیشود.آبها و مراتع نیز ملّی اعلام میشود.جز سه مورد بالا، همه همه املاکی که کشاورز روی آن کار میکند، متعلّق به اوست و باید بهای آن را به اقساط دوازده ساله(سالی یک قسط)به مالک بپردازد.بهای هر ملک هم به اندازه مختصر مالیاتی تعیین شد که مالک به سبب خشکسالی یا آفتزدگی و...به دولت میپرداخت و مقدار آن در سال کمتر از یکصد توان بود.بیشتر مالکان از دریافت این پول اندک خودداری کردند و سندها را هم امضا نکردند؛از اینرو معامله یک جانبه انجام گرفت و به اعتراض روحانیان به رهبری آیتاللّه خمینی(ره) اعتنا نشد و ایشان را به زندان بردند.
اصلاحات ارضی انجام شد و در دو سال نخست نتیجه مطلوب داشت.کشاورز که خود را مالک بخشی از روستا میدانست، با تلاش بسیار و امید به آینده درخشان، به کار خود ادامه داد.وضع کشاورز بابت یک پنجم و یک سوم بهره مالکانه که از آن پس به مالک نداد و نصیب خودش شد اندکی بهتر شد، امّا مالکان یکسره از هستی ساقط شدند.شاه نیز با رسیدن به هدفهایش، یعنی راضی کردن ابر قدرتها و برانداختن ملوک الطّوایفی(که وجود نداشت) خرسند بود؛از اینرو، لوایح دیگری به لوایح ششگانهاش افزود.ارسنجانی پس از 22 ماه وزرات، که دوره طلایی اصلاحات ارضی بود، کنار رفت و سپهبد ریاحی در اسفند 1341 وزیر کشاورزی شد.در زمان وزارت او، روند اصلاحات ارضی تغییر کرد و برنامههای گستردهای زیر پوشش شرکتهای تعاونی و زراعی به ظاهر برای کمک به روستاییان و کشاورزان به اجرا درآمد که سبب شکست اصلاحات ارضی و نابودی کشاورزی و دامداری ایران شد و در مدّت کوتاهی ایران را به بازار بزرگ گوشت یخزده، لبنیات، روغن نباتی، پنیر، برنج، گندم و خواربار اروپا و آمریکا تبدیل کرد. معلوم نشد طرح شرکتهای زراعی توسّط چه کسی و چگونه پیریزی شد و چگونه توسّط سپهبد ریاحی به اجرا درآمد که روستا را خالی از سکنه کرد.
آنچه در پی میآید، مشاهدات نگارنده از نزدیک است در مورد کارهایی که دستور آنها توسّط کدخدا و یک مأمور به کشاورزان منطقه پاچه لک بختیاری داده میشد و انجام میگرفت (بیگمان اسناد در وزارت کشاورزی یا اداره اصلاحات ارضی موجود است).پس از آنکه کشاورزان املاک مالکان را غصب کردند، دومینگام در اجرای برنامه اصلاحات ارضی تشکیل شرکتهای زراعی بود.هر سه تا چهار روستا زیر پوشش یک شرکت زراعی رفتند؛شرکتی که اختیار مطلق کارها را داشت.مضمون نخستین بخشنامهای که شرکت زراعی صادر کرد این بود که چون شرکت از ابزارهای مکانیکی استفاده میکند، به نیروی انسانی غیر متخصّص نیاز ندارد و برای کشت هر جفت ملک، یک نفر کافی است که به او روزی ده تومان دستمزد داده میشود. این دستور سبب شد که نیروی کار کشاورزی بیکار بماند و نظارهگر اوضاع شود.در پایان سال، کشاورزان برای دریافت سهمیه خود به شرکت زراعی مراجعه کردند؛امّا سهمی به آنان داده نشد و گفتند اقساط وسائل خریداری شده را میپردازند و اگر چیزی بماند.میان کشاورزان به نسبت ملک تقسیم میشود.بسیاری از کشاورزان که بیکار مانده بودند، به شهرها روی آوردند، برخی در کارخانهها و کارگاهها، کاری گرفتند و برخی دیگر به شغلهای کاذب پرداختند.شرکت زراعی که بیسروصدا و به آرامی کشاورزان را آواره کرده بود، زمینهای مسطح را که آب فراوان داشتند، به زیر کشت برد، به زمینهای کم آب بذر نیفکند و دیمزارها را با این بهانه که ترکتور در شیب کوه واژگون میشود، شخم نزد.قناتهایی هم که مالک هر سال آنها را لایروبی میکرد، لایروبی نشد؛از اینرو، بیشتر آنها ریزش کرد و دهانه قنات بسته شد.در نتیجه، روستاهایی که با آب قنات آبیاری میشد، کشت نشده ماند و محصول غلّه به حدود یک پنجم کاهش یافت و چون این کاهش مدّعی نداشت که اعتراض کند، صدایی برنخاست.رونامهها هم چیزی ننوشتند، زیرا در جریان امر اصلاحات ارضی نبودند یا اگر انتقادی میشد، کسی مسئول نبود، چون این کار به همهپرسی گذاشته بودند. گذشته از آن، طرّاح اصلی شاه بود و کسی جرأت نداشت طرح او را زیر سئوال ببرد یا بگوید که برناخه شکست خورده است.به این ترتیب نیروی کار کشاورزی از هم پاشیده و پس از آن نوبت به دامداری رسید.در ایران، بویژه در آن دوران، یعنی چهل سال پیش گاوداریهای بزرگ وجود نداشت و لبنیات بیشتر به شیر گوسفند وابسته بود.با صدور دوّمین بخشنامه، از چرای بز در صحرا به این علّت که ریشه گیاه را درمیآورد، پیشگیری شد و اعلام کردند اگر بزی به صحرا برود.نبای به روستا بازگردد. روستاییان که همیشه بزها را به صحرا میبرند، نمیتوانستند آنها را د آغل نگاه دارند و علوفه بخرند؛از اینرو ناچار شدند همه بزها را که دو سه برابر میشها شیر میدادند، به قصّهابها بفروشند و بدینسان نیمی از گوش و لبنیّات تولیدی کشور از دست رفت.پس از آن شرکت زراعی در بخشنامه سوم دستور داد روستاییان حق ندارند گوسفند نگه دارند، مگر سه رأس میش برای استفاده از شیر آنها که البته نباید به صحرا بروند و شرکت زراعی خودش دامداری میکند.
روستاییان گوسفندان خود را هم فروختند. بنابراین همه دامها هر روستا که شمار آنها به چند هزار رأس میرسید، فروخته شد و شرکت زراعی هم دامداری نکرد.پس از آن نوبت به دامداریهای کلان رسید.بخشنامهای با استنا به ملّی شدن جنگلنها صادر شد مبنی بر اینکه گلهدارها حق ندارند دامهایشان را در مراتع بچرانند، چون گوسفندان سرشاخه درختچهها را میخورند و چنگلها رفتهرفته از میان میرود. دامدارانی که گلههای بزرگ داشتند، دریافتند که اگر از مراتع استفاده نکنند، در یک هفته همه گوسفندان خود را از دست خواهند داد؛از این رو، بیدرنگ آنها را به شهر بردند و به بهای ارزان فروختند.محمّد رضا شاه که شاید از چگونگی این برنامهها خبر نداشته، در کتاب انقلاب سفید نوشته است:با ملّی شدن جنگلها و مراتع دست مالکان از مراتع کوتاه شد و دامداران بدون اینکه حق علفچر به کسی بپردازند، به رایگان از مراتع استفاده میکنند!امّا واقعیّت چیز دیگری بود:به استناد همان قانون ملّی شدن جنگلها، دامها ایران نهتنها نتوانستند از مراتع استفاده کنند، بلکه از چریدن آنها در صحراهای خشک معمولی هم جلوگیری کردند و به این ترتیب، دامها و منابع تولید لبنیات ایران نابود شد.
در آن دروان روستاها را هر سال سمپاشی میکردند و پشهها و حشرات موذی مانند کک و دیگر انگلها را از بین میبرند؛هیچ حیوانی هم آسیب نمیدید؛امّا شاید سومین سال پس از اصلاحات ارضی بود که به شیوه همه ساله روستاها را سمپاشی کردند، امّا به گونهای که همه حرات از میان رفتند و مرغ و خروسهایی هم که آنها را خورده بودند، مردند؛حتّی گربه و سگهایی نیز که لاشه مرغها را خورده بودند، تلف شدند.از اینرو، چون در ایران مرغداریهای بزرگ امروزی وجود نداشت، منابع تولید مرغ و تخم مرغ نیز رفتهرفته ریشهکن شد.
در منطقه خاصّی از لرستان گیاهی به نام کما با برگهای پهن و درشت به اندازه گوش الاغ به فراوانی میروید و مقوّیترین گیاه برای حیوانات پابلند است.تازه آن را اسب و استر و الاغ و گاو میخورند و خشک شده سبز آن را فقط اسب و استر و الاغ.هنگامی که این گیاه میروید، در اواخر بهار و در روزهای معیّنی به نام«کماگتون» اهالی منطقه با حیوانات بارکش به محل رویش این گیاه میرفتند و در مدّت چند روز، هر چه میتوانستند از این گیاه میچیدند و خرمن میکردند تا پس از خشک شدن، آنرا بکوبند و برای خوراک زمستانی حیوانات، انبار کنند. منطقه رویش این گیاه را نیز جزء مراتع اعلام کردند و چیدن آن ممنوع شد.یعنی، گیاه در صحرا ماند و خشک شد و به زمین ریخت، امّا کسی حقّ چیدن آن را نداشت از اینرو، به دامهایی که از این گیاه تغذیه میکرند، لطمه شدید وارد آمد و کشاورزان که دیدند اصلاحات ارضی همه درها را به رویشان بسته است و حقّ هیچ کاری در صحرا ندارند و تمام دامهای شیرده خود را از دست دادهاند، گاوهای کاری و حیوانات بارکش خود را نیز فروختند و به شهرها روی آوردند.
با بررسی دقیق چگونگی اجرا لایحه اصلاحات ارضی و لایحه ملّی شدن جنگلها، این واقعیّتها آشکار میشود:
1- عمده مالکانی که سرمایهدار بودند و هر یک چند روستا داشتند و سرمایههای خوبی اندوخته بودند، صدمه ندیدند؛زیرا بیشتر در شهرهای بزرگ زندگی میکردند وبا اندوختههاشان به کارهای دیگر پرداختند.
2- تقسیم اراضی شامل مالکانی که درحومه شهرها زمین و باغ داشتند، نشد؛از اینرو آنها با بزرگ شدن شهرها و هجوم مهاجران به حومه شهرها زمینهای خود را به بهای گزاف فروختند و ثروتهای کلان اندوختند.
3- بیشتر مالکان خرده مالک بودند؛یعنی کسانی که همه داراییشان یک جفت، یک لنگ، چند شعیر یا یکی دو قطعه زمین بود.آنها خانوادههایی بودند که به سبب کهولت، نداشتن نیروی انسانی یا نداشتن گاوی کاری و توان کشاورزی از عهده کشت اندک زمین خود برنمیآمدند؛برخی نیز بیوه زنان بیسرپرستی بودند که چند شعیر ملک مهریه خود را به دست کشاورزی سپرده بودند که در کنار ملک خود آن را نیز بکارد و بهره مالکانه اندکی به اندازه یک سوم محصول زمین آبی یا یک پنجم دیمزار به آنها بدهد.اینگونه مالکان همین اندک درآمد خود را نیز از دست دادند و کسی نگفت کدام قانون اجازه میدهد که صداق و مهریه زنی را که هیچ درآمد دیگری ندارد، به زور از او بگیرند و به دیگری بدهند؟با کدام منطق و قانونی تمام درآمد خانوادهای را که کفاف هزینه زندگیاش را هم نمیدهد، میتوان گرفت و به خانواده دیگری داد که وضع بهتری دارد تا یکی یکسره با فقر رویهرو شود و دیگری لقمهای بیشتر بیابد؟آیا به آن تهیدستان حقوق بیکاری داده میشد؟آیا مرکزی وجود داشت که هزینه ابتدایی زندگیروزمرّه آنها را تأمین کند؟چرا و چگونه این قشر از جامعه یکسره نایده گرفته شد؟به همانگونه که برای عمده مالکان که نیازمند هم نبودند یک روستای ششدانگ در نظر گرفتند، میتوانستند مادّه چهارمی هم در لایحه اصلاحات ارضی بگنجانند تا خرده مالکان تنگدست هم لقمه نانی داشته باشند.قانون اصلاحات ارضی که شتابزده و بررسی نشده به اجرا درآمد، فرقی میان عمده مالک ثروتمند و خرده مالک تهیدست قایل نشد و حتّی زمین کسانی را که فقط یک یا دو قطعه داشتند گرفتند و این خرده مالکان که شمارشان بسیار بود، از هستی ساقط شدند؛چون از آن پس نه مالک بودند، نه زارع؛نه اندوختهای داشتند، نه توان کار.آنها فدای یک برنامه جاهطلبانه و کارشناسی نشده شاه شدند.در برابر این خودسریها، خودمحوریها و زورگوییها، فقط امام خمینی(ره)زبان به اعتراض گشودند و گفتند این کار به بررسی بیشتر نیاز دارد و باید نمایندگان مجلس به دقّت آن را بررسی و تصویب کنند؛امّا در آن زمان کسی نفهمید آن اعتراض تا چه اندازه اهمیّت دارد.
4- مالکانی که مختصر ملکی را از قبل مکانیزه کرده بودند یا مزرعه مستقلّی داشتند که مشمول اصلاحات ارضی نمیشد و به آن دل خوش بودند، مورد اهانت روستاییان قرار گرفتند و آنقدر به آنها بیحرمتی و توهین روا داشتند(و حتّی تهدید به مرگ شدند)که دیگر به روستا نرفتند و ملکشان را به کمترین بها فروختند یا یکسره از آن دست کشیدند.
5- یک یا دوسال از مالکیّت کشاورزی نمیگذشت که شرکتهای زراعی اختیار همه املاک و روستاها را در دست گرفتند.کشاورزان فکر میکردند که شرکت زراعی به هنگام برداشت محصول سهم آنها را میدهد؛امّا همه درآمد شرکت که بسیار اندک بود، صرف خرید قسطی ابزارها و ماشینهای کشاورزی شد و به کشاورزان وعده سرخرمن دادند.کشاورزان که در خواب دیده بودند، صاحب زمین شدهاند، دانستند که نه تنها زمینی در اختیار ندارند بلکه همه هستی خود را که دامهایشان بود حتّی گاوهای کاری را از دست دادهاند.تازه فهمیدند که نتیجه کار، بهبود وضع آنها نبوده، بلکه از هم پاشیدن بافت منسجم روستاها و اوضاع کشاورزی ایران بوده است.
6- عمده مالک، خرده مالک و کشاورز که هر سه ریشه خود را در روستا از دست داده بودند، به شهرها روی آوردند و کشاورزان از رفتا خود با مالکان آشکارا ابراز پشیمانی کردند.روستاها خالی از سکنه شد و همه محصولات کشاورزی و دامی از میان رفت؛قناتها لایروبی نشد، زیرا همیشه آنها را به هزینه مالک لایروبی میکردند؛ از اینرو بر اثر ریزش، خشک یانیمه خشک شدند.آب برخی قناتها که مجرای خروجی آنها ریزش کرده بود، تا دهانه چاه بالا آمده و منظره اسفانگیزی پدید آورده بود.وقتی این برنامه ویرانگر با موفقیّت به پایان رسید، شرکتهای زراعی را که نه دامداری کرده بودند، نه کشاورزی، برچیدند و کسی نفهمید سرچشمه این همه ویرانگری کجا بود و چه کسی در پشت پرده این برنامهها را به اجرا گذاشت و از آنها حمایت کرد؟
7- نتیجه این دگرگونیها وارد کردن همهگونه محصولات دامی و کشاورزی نامرغوب، مانند گوشتهای یخزده و پوسیده، روغن نباتی، پنیر، کره، گندم، برنج نامرغوب پاکستان و حتّی نخود و لوبیا و عدس بود.با از همپاشیدن نظم روستا و رعایت نشدن عرف و قوانین روستایی، کشاورز تولید کننده به مصرف کننده تبدیل شد و پس از چند سال خیانت حساب شده شرکتهای زراعی، تنها اثری که از این شرکتها ماند ویرانههای روستاها بود.برخی از دولتمردان که متوجّه شدند دروازههای تمدّن بزرگ بسته مانده، روستاییان و کشاورزان را تشویق کردند که به روستاها برگردند، امّا چون از هر خانواده یک یا دو نفر در شهر مانده و از مختصر رفاه نسبی شهر بهرهمند شده بودند، به روستا برنگشتند.از اینرو، دولت اعلام کرد که اگر مکی کشت نشود، دولت آن را تصاحب خواهد کرد. کشاورزان نیز بار دیگر ملک خود را تصاحب کردند، امّا شهر را نیز رها نکردند.آنان به روستا دلبستگی و وابستگی نداشتند، زیرا آنچه به روستا وابستهشان میکرد، احشام بود که همه از دست رفته بود؛نه گاوکاری، نه گوسفندی، نه پرنده و چرندهای و نه خانه و کاشانهای.بنابراین در شهر ماندند و از دوردستی هم به روستا داشتند.در خشکسالیها به زمینهای بیآب تخمتنکی میافکندند تا بازرسان دولت(که دیگر وجود ندارند)ببینند زمینها کشت شده است و هنگامی که سبز میشد، محصول آن را برای چرا، به دامداران میفروختند.بدین ترتیب، کمابیش هشتاد درصد آنها دو زیست شدهاند؛هم در شهر بنه و زندگی دارند و هم در روستا.در این اواخر وسایل فنّی کشاورزی را به کار میگیرند و آنها که ندارند نیز اجازه میکنند یا به صورت کارمزدی از تراکتور و کمباین استفاده میکنند.وضع کشاورزی در سالهایی که بارندگی خوب باشد، رونق مییابد، امّا چون در روستا زندگی نمیکنند و دامداری به نیروی انسانی و رسیدگی بسیار نیاز دارد، به آن کمتر توجّه میشود.بدین سبب روستاها به صورت نیمه مخروبه درآمده و گروه اندکی به بینظمی تمام در آنها زندگی میکنند.روستاهایی که کوچههای تنگ و پیچ در پیچشان بوی زندگی میداد و زمینهای پیرامونشان محّل گرد آمدن گلهها و دامها در بامدادان بود، امروز جایگاه قراضههای تکنولوژی شده است:لاستیکهای کهنه، ابزارهای نیمه سالم و شکسته شده صنعتی و.. که هر چیز بوی نابودی خود را میدهد و چشم را میآزاد.باغها خشک شده و درختها را بریدهاند؛خانهها یا یکسره ویران است یا نیمه ویران؛گاه نیز خانه تازه و بیهویّتی در کنار ویرانهها ساختهاند که به آنها دهن کجی میکند. در واقع، بافت قدیمی و منظّم جامعه روستایی از هم پاشیده شده است.شاه سزای کارهای خود را
دید و ایران نیز نزدیک به سی سال به بازار بزرگی برای تولیدات کشاورزی و دامی اروپا تبدیل شد.
اکنون چند سال است که کشاورزان به سبب بارندگیهای بهنگام و نیز سدهایی که بستهاند رو به رونق نهاده و کشور از نظر تولید گندم به خودکفایی رسیده است.دامداری هم اندکاندک پس از چهل سال به مرز خودکفایی میرسد، امّا نه به آن حدّ که زمانی از هر روستا چند هزار گوسفند به صحرا میرفت.نتیجه جبران ناپذیر دیگری که انقلاب سفید و تکنولوژی به بار آورد خشکیدن قناتها ارزشمند و تاریخی ایران بود زیرا، چاههای عمیقی که نزدیک آنها حفر شد، آبهای سطحی را نیز مکید.برخی چشمهها هم خشک شد و بافت آبیاری سنّتی به هم خورند. البتّه سالها بعد از انقلاب شمار زیادی از قناتها را بسیجیان لایروبی کردند، امّا این کار در همه جا ادامه نیافت.روستاییان که از فرهنگ شهرنشینی بهرهای نداشتند به شهرها هجوم بردند و آلونکنشینها و حلبیآبادها را پدید آوردند و امروز فرزندانشان که در شهرها بیکارماندهاند، دست به هر کار میزنند تا درآمدی داشته باشند.اگر دولت به فکر بهبود وضع کشاورزان بود، باید به جای کشاندن روستایی به شهر، امکانات شهری را به روستا میبرد.این امکانات که اشتغالزایی هم دارد، از این قرار است:1- راه، 2- آموزش و پرورش، 3- بهداشت و درمان، 4- گاز یا نفت، 5- لولهکشی برای آب 6- پست و مخابرات. حالا هم دیر نشده است.اگر روستاها از این امکانات برخوردار شوند، شهریان نیز در روستاها ساکن خواهند شد؛جوان روستایی هم میتواند از زمین درآمدی داشته باشد یا تولید کنند شود؛بویژه اکنون که کشاورزی مکانیزه است و بافت کارهای کشاورزی یکسره متفاوت و آسانتر شده است.
منابع:
1- مصاحبه و تحقیق میدانی و حضور در محل
2- پهلوی، محمّد رضا، انقلاب سفید، تهران، کتابخانه سلطنتی، 1345.
3- عاقلی، باقر، روز شمار تاریخ ایران، 1376، جلد دوم، صص 200-121 از 1340 تا 1345 ش.
مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی ، فروردین و اردیبهشت 1384 - شماره 211 و 212
نظرات