نقد کتاب«تاریخ جامعه یهودیان ایران»


مسعود رضایی
1847 بازدید
کلیمی ها یهودی های ایران

نقد کتاب«تاریخ جامعه یهودیان ایران»
«تاریخ جامعه یهودیان ایران» از جمله منابعی است که توسط بنیاد فرهنگی «حبیب لوی» در لس آنجلس آمریکا تهیه شده و توسط «شرکت کتاب» منتشر شده است این کتاب در ۱۱ بخش و ۱۸۳۵ صفحه در سال ۱۹۵۶ و در سه جلد به رشته تحریر درآمده است «تاریخ جامعه یهودیان ایران» از جمله منابعی است که توسط بنیاد فرهنگی «حبیب لوی» در لس‌آنجلس آمریکا تهیه شده و توسط «شرکت کتاب» منتشر شده است. این کتاب در ۱۱ بخش و ۱۸۳۵ صفحه در سال ۱۹۵۶ و در سه جلد به رشته تحریر درآمده است. جلد اول کتاب در همان سال و جلد دوم و سوم آن در ۱۹۶۰ انتشار یافت. هوشنگ ابرامی که مسئولیت تلخیص و ویراستاری کتاب را بر عهده داشته طی پیشگفتاری خاطر نشان ساخته که تلخیص این مجموعه به درخواست «حبیب لوی» نویسنده کتاب صورت گرفته و در نتیجه متن خلاصه شده این کتاب در ۶۲۲ صفحه و در سال ۱۹۹۷ م / ۱۳۷۶ ش. انتشار یافته است. مقاله حاضر، پس از شرحی از بیوگرافی نویسنده، کتاب «تاریخ جامعه یهودیان ایران» را مورد نقد قرار داده است. ●زندگینامه نویسنده حبیب ‌لوی اواخر اکتبر سال ۱۸۹۶م. (۱۲۷۵ش.) در محله یهودیان معروف به گتوی تهران به دنیا آمد. نام عبری او «یحزقل عزرا» بود. پدرش حاجی رحمیم خداداد لوی، استاد زرگر دربار مظفرالدین شاه بود و جد مادری‌اش نیز حکیم یحزقل، طبیب دربار ناصرالدین شاه. پدربزرگ مادری او عزرا یعقوب ثروتمندترین فرد یهودی ایران به شمار می‌رفت که با منچستر رابطه بازرگانی داشت. هنوز چندی از تولد وی نگذشته بود که با ورود مسیو کازس از طرف آلیانس فرانسه به تهران در ژوئیه ۱۸۹۸، نخستین شعبه مدرسه آلیانس - که مروج تفکرات صهیونیستی بود - در پایتخت افتتاح شد و شروع به کار کرد. لوی در ۱۴ سالگی دوره مدرسه آلیانس را به پایان رسانید و در سال ۱۹۱۱ برای تحصیل در رشته دندانپزشکی عازم پاریس شد. وی همزمان با پایان جنگ جهانی اول در ۱۹۱۸ به ایران بازگشت و به کار دندانپزشکی پرداخت. به دنبال کودتای رضاخان در ۱۹۲۱، وی به عنوان نخستین افسر یهودی وارد ارتش شد و به ریاست سرویس دندانپزشکی ارتش منصوب گردید. او پس از چندی در موقعیت دندانپزشک ویژه رضاخان قرار گرفت. حبیب‌ لوی که در سال ۱۹۱۹ به «انجمن صیونیست ایران» پیوست و از اعضای فعال آن به شمار می‌آمد، از این پس در ارتباطی تنگاتنگ با آژانس جهانی یهود قرار گرفت و در کوچاندن یهودیان ایران، افغانستان و بخارا به سرزمین فلسطین تلاش بسیاری کرد. وی در سال ۱۹۳۱ به همراه دو تن دیگر از صهیونیستهای ایرانی، مدرسه کوروش را که پس از مدارس آلیانس (اتحاد) به دومین مرکز آموزش دانش‌آموزان یهودی تبدیل شد، بنیان‌ گذارد. لوی از سال ۱۹۳۳ به بعد بارها به فلسطین مسافرت کرد و با خرید زمین و احداث خانه، زمینه‌های سکونت خود و خانواده‌اش را در آنجا فراهم آورد. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، او به تشویق «بن‌صبی» که بعدها به ریاست‌جمهوری رژیم اشغالگر قدس نیز رسید، درصدد تجدید فعالیت انجمن صیونیست برآمد و به دنبال آن همکاری جدی با دکتر گلدبرگ در ایجاد آژانس یهود ایران را آغاز کرد. همچنین فرزند ارشد وی «صیون» با ورود به گروه تروریستی «هاگانا»، فعالانه در کشتار مردم فلسطین و اشغال سرزمین آنها شرکت جست. حبیب ‌لوی در چارچوب فعالیتهای اقتصادی خود، نمایندگی شرکت داروسازی ارگانون سوئیس را اخذ و شعبات آن را در شهرهای مختلف ایران دایر کرد. وی همچنین به درخواست بن‌گوریون - اولین نخست‌وزیر اسرائیل- به احداث یک هتل در بیت‌المقدس پرداخت که در سال ۱۹۸۱ افتتاح گردید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حبیب‌ لوی از ایران خارج شد و مابقی ایام عمر خود را همچون بسیاری از یهودیان ایرانی با وجود داشتن املاک و مستغلات در سرزمینهای اشغالی، عمدتاً در لس‌آنجلس گذراند. در نهایت وی در سال ۱۹۸۴ در لس‌آنجلس مرد و بنیادی به نام وی در آنجا تاسیس گردید. ●نقد و بررسی کتاب کتاب «تاریخ جامع یهودیان ایران» اثر حبیب‌ لوی، مروری دارد بر چگونگی پیدایش قوم بنی‌اسرائیل و سیر تحولاتی که این قوم بویژه ساکنان یهودی سرزمین ایران از حدود دو هزار و پانصد سال پیش پشت سر گذارده‌اند و سرانجام پس از آوارگیها، نابسامانیها و تحمل مصائب فراوان، دوباره در «ارض موعود» ساکن شده و از آن همه رنج و دشواری، خلاصی یافته‌اند. محتوا و تصویری که حبیب‌ لوی در کتاب خود ارائه داده، در واقع جانمایه و عصاره تمامی تواریخی است که از مشرب صهیونیسم نشئت می‌گیرند و همگی تلاش دارند تا برای مخفی نگه داشتن یکی از جنایت‌بارترین وقایع تاریخ معاصر بشری، یعنی اشغال خونبار سرزمین فلسطین و تشکیل دولت صهیونیستی، پوشش عامه‌ پسندی فراهم آورند. به این ترتیب ما در عصر حاضر با نوعی از تاریخ‌نگاری مواجهیم که می‌توان عنوان «تاریخ‌نگاری صهیونیستی» را برای آن برگزید. بارزترین خصیصه این نوع تاریخ‌نگاری، طرح ادعای دور از حقیقت مظلومیت‌ شدید قوم بنی‌‌اسرائیل در طول تاریخ از طریق بزرگنمایی «یهودی ستیزی» در جوامع مختلف است. برای تحقق این هدف، تاریخ‌نگاران صهیونیست، از خصیصه دیگری نیز برخوردارند که باید آن را بی‌پروایی در جعل و تحریف تاریخ دانست. دامنه این بی‌پروایی به حدی است که حتی گاهی مندرجات «کتاب مقدس» را نیز در بر می‌گیرد این خصیصه البته ریشه‌ای عمیق در میان اشرافیت یهود دارد که همواره در پی تثبیت قدرت مالی و سیاسی خود در جوامع مختلف بوده است. وجود پاره‌ای جعلیات در تاریخ اسلام که از آن تحت عنوان «اسرائیلیات» یاد می‌شود و حجم نسبتاً قابل توجهی نیز دارد، گویای تلاش دیرینه زعمای یهودی در منحرف ساختن افکار و اذهان از واقعیات تاریخی است و پرواضح است که چه آشفتگیها و انحرافات و مشکلاتی را در بررسی مسائل عقیدتی و تاریخی در حوزه اسلام به وجود آورده است. اسرائیلیات مدرن را نیز باید حاصل تاریخ‌نگاری صهیونیستی دانست که اینک در حجم و مقیاس وسیعی تولید و وارد چرخه معارف بشری می‌شود و طبعاً تأثیرات منفی ناشی از آن چشمگیر خواهد بود. تعلق خاطر شدید حبیب‌ لوی به صهیونیسم، بی‌تردید او را نیز از برجستگان این نحله تاریخ‌نگاری بویژه در مورد ایران و اقلیت یهود آن قرار می‌دهد. وی در کتاب «خاطرات من» بارها از عشق و علاقه وافر خود به صهیونیسم سخن می‌گوید: «در مدت اقامت در پاریس آتش عشق به صیون در وجودم شعله‌ورتر شد.» (حبیب لوی، خاطرات من، انتشارات: بنیاد فرهنگی و آموزشی حبیب لوی، آمریکا، ۱۳۸۱، ص۱۹۶) پس از بازگشت به ایران، حبیب لوی در سال ۱۹۱۹ به «انجمن صیونیست» می‌پیوندد: «در زمستان ۱۹۱۹ دعوتم کرد که به انجمن ملحق شوم. با شور و علاقه‌ای که مثل هر یهودی مؤمن دیگر به ایسرائل داشتم نتوانستم بهانه‌ای بیاورم. به انجمن صیونیست وارد شدم و در همین جا باید اعتراف کنم که عضویتم در این انجمن تأثیر بسیار زیادی در تنویر افکار و کسب اطلاعات عمومی‌ام داشت.» (همان، ص۶۳) حتی پس از آن که انجمن صیونیست در ایران به دلیل برخی مسائل و مشکلات درونی و نیز ممنوعیت فعالیت انجمن‌ها و گروهها در دوران رضاخان از حرکت باز ایستاد، لوی برای تداوم‌ بخشیدن به پیوند خود با صهیونیسم در جهت تحقق اهداف آن، تلاش دیگری را آغاز کرد: «صیونیسم ایران خاموش شده بود ولی صیونیسم جهانی به سرعت رو به پیشرفت بود. من برای آن که به طور دائم با فعالیتهای این جنبش آشنایی خود را حفظ کنم روزنامه‌های صیونیستی را آبونه شدم و روزانه از اخبار مربوط آگاه بودم. غذای روحی من ایمان به ملت ایسرائل و پیروزی نهضت صیونیسم در تشکیل کشور ایسرائل بود.» (همان، ص۱۹۸) وی در نهایت، اعتقاد خود به «صیونیسم» و «ایسرائل» را در قالب چنین عباراتی بیان می‌دارد: «من مذهبم را دوست دارم و به اصول آن سخت اعتقاد دارم اما نه به طور عامیانه، بلکه به عنوان یک صیونیست که تاریخ یهود را چه در زادگاهش و چه در دنیا مطالعه کرده است و می‌داند آنچنان که هرتصل گفت یهودیان تا زمانی که به صورت اقلیتهای پراکنده زندگی می‌کنند از گزند یهودی آزاری جامعه اکثریت چه شدید و چه آرام در امان نیستند. من بزرگترین وظیفه ملی و مذهبی هر فرد یهودی را صیونیست بودن او می‌دانم. صیونیستی که نه فقط خواسته و آرزویش ترقی ایسرائل باشد بلکه عملاً برای این ترقی بکوشد ولو آن که در این کوشش همیشه توفیق رفیق او نباشد.» (همان، ص۲۰۱) طبیعتاً هنگامی که یک صهیونیست اقدام به تاریخ‌نگاری می‌کند باید شاخصه‌های این نحله فکری را در نظر داشت و با دقت و تأمل لازم به مطالعه آثار وی پرداخت. حبیب لوی کار تحریف تاریخ را از همان ابتدای کتابش، هنگام تشریح تاریخ اولیه یهود آغاز می‌کند. وی در این زمینه سعی دارد حتی برخلاف آنچه به صراحت در تورات آمده است، چهره‌ پاک و معصومی از قوم بنی‌اسرائیل ارائه دهد و بر تمام نادرستیها و پلشتیهای این قوم در آن برهه، پرده ضخیم تحریف بکشد و به این ترتیب آنها را قومی خداپرست و موحد و پاک نشان دهد که مورد تهاجم اقوام وحشی و خونخوار واقع شدند. بنابراین خط مظلوم‌نمایی قوم بنی‌‌اسرائیل از همان ابتدای پیدایش آن آغاز می‌شود. هرچند درباره آنچه اینک به عنوان کتاب مقدس وجود دارد، مباحث فراوانی مطرح است، اما از آنجا که تورات کنونی مورد قبول و پذیرش یهودیان است، چنانچه حبیب لوی دستکم برمبنای مندرجات همین «کتاب مقدس» نیز قصد تاریخ‌نگاری داشت قاعدتاً نمی‌توانست چنین تصویری از این قوم در آن برهه نشان دهد. طبق آنچه در تورات آمده است پیش از هرگونه حمله و تجاوز خارجی به بنی‌اسرائیل که در دو سرزمین «اسرائیل» در شمال و «یهودیه» در جنوب سکنی گزیده و هر یک حکومت مستقلی را برای خود تدارک دیده بودند، انواع و اقسام انحرافات دینی و اخلاقی در میان آنها به وجود آمد و جنگها و خونریزی‌های بسیاری نیز بین ده سبط شمالی (بنی‌اسرائیل) و دو سبط جنوبی (بنی‌یهودا) درگرفت: «... و کاهنان کرناها را نواختند و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند و... خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. و بنی‌اسرائیل از حضور یهودا فرار کردند... و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. پس بنی‌اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی‌یهودا چون که بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند قوی گردیدند...» (تورات، کتاب دوم تواریخ ایام،۲۰-۱۴ :۱۳) در ماجرای حمله پادشاه آشور به «اسرائیل»- سرزمین شمالی- و برافتادن اسباط ده‌گانه مستقر در آن نیز اگرچه حبیب لوی به «انحراف ایمان شاهان و جماعتی از مردم اسرائیل» مندرج در کتاب مقدس اشاره می‌کند و «هجوم بلاخیز آشوریان» را نتیجه آن می‌داند (ص۲۵) اما هیچ گونه اشاره‌ای به پیوند عمیق آحاز (حاکم یهودیه) و تیغلت پیلیسر (پادشاه آشور) در همین زمان، نمی‌کند و اتفاقاً، این آحاز است که از پیلیسر به جد می‌خواهد که به اسرائیل هجوم آورد: «آحاز رسولان نزد تغلت فلاسر [تیغلت پیلیسر]، پادشاه آشور فرستاده گفت من بنده تو و پسر تو هستم، پس برآمده مرا از دست این پادشاه آرام و از دست این پادشاه اسرائیل که به ضد من برخاسته‌اند رهایی ده. و آحاز نقره و طلایی را که در خانه خداوند و در خزانه‌های خانه پادشاه یافت شد گرفته آن را نزد پادشاه اشور پیشکش فرستاد. پس پادشاه اشور وی را اجابت نمود.» (تورات، کتاب دوم پادشاهان،۹-۱ :۱۶) بنابراین اگر در این زمان حملاتی به بنی‌اسرائیل- به معنای عام - صورت می‌گیرد، منشأ آن صرفاً خارجی نیست، بلکه خود یهودیان نقش اساسی در وقوع این‌گونه حوادث دارند، لذا مظلوم‌نمایی آنان در این زمان به هیچ وجه با واقعیات تاریخی همخوانی ندارد. در مراحل بعد، یعنی زمانی که بخت‌النصر یا نبوکدنذر، پادشاه بابل، یهودیه را تصرف می‌کند نیز واقعیت با آنچه توسط حبیب لوی تصویر شده است، تفاوتهای اساسی دارد: «سالیان دراز پس از فروپاشیدگی کشور اسرائیل، سرزمین یهودیه نیز دچار سرنوشتی شبیه آن شد و این بار مصیبت عظیم و دردناک دیگری به بار آمد که قوم را سخت به وحشت واداشت و آن به آتش کشیدن معبد اول بود که به سال ۵۸۶ ق.م. به دست سپاه کلدانیان و به فرماندهی نبوکدنذر بابلی روی داد. مردم کشور یهودیه نیز به اسارت به بابل برده شدند.» (ص۱۸)


دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران