« ظُفار»؛ ماموریت آمریکا و انگلیس به شاه ایران


احمد ساجدی
179 بازدید
جنگ ظفار پهلوی

« ظُفار»؛ ماموریت آمریکا و انگلیس به شاه ایران

در پاییز ۱۳۵۴ نظامیان حکومت پهلوی که از سه سال پیش از آن، سرگرم سرکوب خونین معارضین ایالت ظفار عمان بودند، موفق به تصرف کامل شهر «صلاله» مرکز این ایالت و قلع و قمع مخالفین حکومت سلطنتی سلطان قابوس شدند. این تهاجم به خواست مشترک آمریکا و انگلیس در آذر ۱۳۵۱ آغاز شد و عملیات نظامیان اعزامی حکومت شاه نیز در راستای منافع آنان بود.

 

منطقه ظُفار

 «ظُفار» که بزرگ‌ترین استان عمان به شمار می‌رود از شمال به عربستان، از جنوب با 370 کیلومتر خط ساحلی به اقیانوس هند، از غرب به یمن و از شرق به استان «الوسطی»ی عمان محدود می‌شود. «صلاله» مرکز ایالت، شهری است بندری که در شمال، هوایی خشک و کوهستانی، و در جنوب، هوای شرجی دارد.

 جمعیت اهل سنت ظفار از نظر گویش، نژاد، فرهنگ و لهجه با سایر جمعیت ایالات عمان تفاوت دارند. فرهنگ مردم ظفار تحت‌تأثیر فرهنگ مردم یمن و ملل آفریقایی قرار دارد و زبان آنان شبیه گویش‌های یمنی است. دوری مردم ظفار از سایر ایالت‌های عمان، به واسطه استان «الوسطی» که سال‌ها به‌صورت صحرای کویری میان آنان با دیگر مناطق عمان فاصله ایجاد کرده بود، مانعی برای اختلاط اهالی ظفار با سایر مردم این کشور طی قرون گذشته بوده است. این جدایی در کنار عقب‌ماندگی اقتصادی ایالت ظفار، سبب شده بود که در این استان روحیه استقلال‌‌خواهی شکل بگیرد.

 از طرفی واگذاری امتیاز نفت عمان به انگلیسی‌ها در اوایل قرن بیستم و سپس حضور روزافزون آنان در این کشور، سبب شد حاکم وقت مسقط، سعید بن تیمور (70 – 1932م) با اتکا به سیاست‌های انگلیس، فشارهای سیاسی و اقتصادی بر مردم وارد سازد.[1] طبعاً فقر حاصل این فشارها بر مردم دور افتاده ظفار تأثیرگذارتر بود.

 ظفار به دلایل مذکور تا اواخر قرن نوزدهم میلادی مستقل از دولت مرکزی عمان و به‌وسیله رهبران قبایل اداره می‌شد. در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی عواملی مانند کشف منابع نفتی در کشورهای عربی همراه با فشارهای سخت‌گیرانه حکومت سعید بن تیمور، سبب نارضایتی و مهاجرت مردم ظفار شد و آنان را به‌تدریج برای یافتن کار به‌سوی کشورهای نفت‌خیز خلیج‌فارس سوق داد.[2] فعال‌بودن جوانان ظفاری و قدرت جسمی آنان که نتیجه زندگی کوهستانی آنان بوده، سبب موفقیت ایشان در یافتن مشاغل مختلف در کشورهای عرب گردید. آنان در جریان این رفت‌وآمدها به‌تدریج با جنبش‌های سیاسی عرب آشنا شدند و این آشنائی موجب جذب ایشان در این جنبش‌ها گردید.

 

تأسیس جبهه آزادی‌بخش ظفار

 مهاجران ظفاری در کشورهای عربی تحت‌تأثیر افکار و اندیشه‌های چپ، تشکیلات مختلفی ایجاد کردند. رهبران آنها با بهره‌گیری از نارضایتی مردم، توانستند جنبشی مسلحانه را سازماندهی کنند و در مدت کوتاهی بر تمامی ظفار تسلط یابند. آنان با این موفقیت، ایدئولوژی خود را گسترش دادند و با حمایت مؤثر اردوگاه کمونیست و حامیان منطقه‌ای آنها در پی تغییر وضع نظام حاکم برآمدند.[3] این جنبش در 1341 توانست به‌صورت پنهانی سازمان‌های بیشتری را گرد آورد و در 11 خرداد 1344 با نام «جنبش آزادی‌بخش ظفار» موجودیت خود را اعلام کند.[4] سپس اولین کنگره خود را در ناحیه‌ای در بلندی‌های ظفار برگزار کرد و کادر رهبری و ساختار سیاسی و نظامی خود را تعیین نمود.

 کنگره مزبور که تحت‌تأثیر ملی‌گرایی رهبران قبایل بود، هدف اولیه خود را رهایی ظفار از حاکمیت دولت مسقط و استقلال این ایالت قرار داد. چند روز پس از این کنگره در 19 خرداد 1344، این جنبش رسماً آغاز انقلاب مسلحانه علیه سلطان‌نشین عمان را اعلام کرد.[5] چریک‌های ظفار با وجود مشکلات فراوان نظامی و قومیتی توانستند در مدت نسبتاً کوتاهی بخش‌هایی از ایالت ظفار را از کنترل حکومت مرکزی عمان آزاد سازند. استقلال یمن جنوبی سابق (جمهوری دمکراتیک یمن) در 1347 نیز عامل دیگری بود که باعث تقویت آنان گردید.

 به دلیل سلطه نظامیان انگلیسی بر عمان، نهضت آزادی‌بخش ظفار از ابتدای شکل‌گیری ماهیتی ضد انگلیسی یافت و سازمان‌های شرکت‌کننده در این جنبش علی‌رغم همه تفاوت‌هایی که در نوع نگرش سیاسی خود به جبهه آزادی‌بخش ظفار داشتند، در موضع‌گیری علیه انگلیس جبهه‌ای یکسان و هم پیمان داشتند و نفرت عمومی مردم از انگلیس نیز پشتوانه آنان بود.

 مجاورت ظفار با جمهوری دمکراتیک یمن باعث شد رفته‌رفته، کمونیست‌های یمن به داخل جنبش ظفار نفوذ کنند. یمنی‌ها در مراحل بعد به‌تدریج رهبران ملی‌گرای جنبش را به حاشیه رانده و سپس نام «جنبش آزادی‌بخش ظفار» را طی کنگره‌ای که در شهریور 1347 در شهر یمنی «حمرین» تشکیل دادند، به «جبهه خلق برای آزادی خلیج عربی اشغال شده» تغییر دادند.[6] سازمان جدید به‌شدت تحت نفوذ جناح چپ حاکم بر جامعه عرب از جمله ناصریستها و دولت‌های کمونیستی منطقه قرار گرفت.[7]

 این حمایت‌ها جنبش ظفار را از هویت اولیه‌اش که تشکلی برای نجات مردم از فقر و آزادسازی ایالت ظفار بود دور ساخت و بهانه‌ای برای توجیه سرکوب آن شد. با این همه، جنبش ظفار از 1347 تا 1351 به پیروزی‌های مهمی نائل شد و توانست قلمرو خود را تا نزدیکی مناطق نفت‌خیز عمان گسترش دهد و به پشتوانه مهمی برای سایر جنبش‌های مذهبی و قومی موجود در کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس تبدیل شود.[8]

 

مأموریت به شاه ایران

 سلطان قابوس که در 1349 پس از برکناری پدرش سلطان سعید بن تیمور زمام امور عمان را به دست گرفته بود، تحت‌تأثیر مبارزات مسلحانه ظفاری‌ها، خود را در خطر سقوط احساس می‌کرد. ازاین‌رو به توصیه و راهنمایی انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها دست به دامان محمدرضا پهلوی شد.

در اسفند ۱۳۵0 یک هیئت عمانی به ریاست «توینی بن شهاب» مشاور سلطان قابوس به تهران آمد و از دولت ایران برای سرکوبی شورشیان ظفار تقاضای کمک کرد. طبق موافقت‌نامه سرّی که در همان ماه بین طرفین امضا شد مقرر گردید ایران با جلب موافقت انگلیس و آمریکا و همکاری مستشاران انگلیسی مستقر در عمان، در این کار تشریک‌مساعی کند.[9]

 در 25 تیر 1351 نیز دولت عمان با فرستادن نماینده دیگری به تهران، درخواست خود از دولت ایران را برای یاری‌رساندن به حکومت مسقط در برابر انقلابیون ظفار تکرار کرد. در همان روز دولت‌های لندن و واشنگتن از شاه ایران خواستند تا به یاری سلطان قابوس بشتابند.[10]

در آن زمان انگلیسی‌ها در حال خروج از خلیج‌فارس بودند و آمریکایی‌ها نیز سرخورده از جنگ ویتنام با طرح «دکترین نیکسون» ترجیح داده بودند که مشکلات کانون‌های بحرانی جهان را به دست رژیم‌های منطقه حل‌وفصل کنند و از دخالت مستقیم حتی‌المقدور بپرهیزند. دکترین نیکسون موجب شده بود آمریکا در ازای کاستن از حجم دخالت‌های مستقیم خود در بحران‌های منطقه‌ای، دولت‌هایی را در این مناطق به‌عنوان ژاندارم تعیین کرده و با سرازیر ساختن انبوه جنگ‌افزارهای نظامی به این کشورها، آن‌ها را به حافظ منافع منطقه‌ای خود تبدیل سازد. بدین ترتیب شاه در نیمه اول دهه پنجاه خورشیدی به‌سرعت به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد و افزایش بهای جهانی نفت در سایه جنگ صهیونیست‌ها علیه جهان اسلام (1352) نیز وی را در این سوداگری یاری بخشید.[11]

 آمریکا و انگلیس در راهبرد جدید خود در خلیج‌فارس از سیاستی موسوم به «راهکار دو ستونی» بهره می‌گرفتند. در این راهکار، ایران به‌عنوان ستون نظامی و عربستان به‌عنوان ستون مالی، نمایندگی و حفاظت از منافع غرب را در منطقه بر عهده گرفتند.[12]

 از این رو مداخله نظامی ایران در بحران ظفار زاییده یک تبانی سیاسی و استراتژیک میان آمریکا و انگلستان و در راستای منافع آنان بود و توافقی نبود که تنها به اراده تهران و مسقط محدود شود. به‌ویژه آنکه این عملیات تحت نظارت مستقیم افسران نظامی انگلیسی مستقر در عمان صورت می‌گرفت.[13]

 در چنین شرایطی استمداد سلطان قابوس حاکم عمان از شاه برای سرکوب شورش ظفار به‌سرعت مورد پذیرش شاه قرار گرفت.[14]

 

استقرار نظامیان ایرانی در عمان

 نخستین یگان‌های نظامی ایران در 29 آذر 1351 از طریق دریا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوی یکی از جاده‌های مهم منتهی به صلاله (مرکز ظفار) مستقر شدند. این عملیات در پایان مانور نظامی 12 روزه پیمان نظامی «سنتو» که با شرکت نیروهایی از انگلستان، آمریکا، ایران و ترکیه در آب‌های خلیج‌فارس صورت گرفت، انجام شد.[15] این مداخله نظامی بازتاب چندانی در جهان عرب نداشت؛ زیرا به‌استثنای سرهنگ قذافی در لیبی که نارضایتی خود را از این عملیات اعلام کرد، سایر دولت‌های خاورمیانه یا سکوت کردند و یا ابراز رضایت نمودند. حتی دولت اردن 21 فروند هواپیمای جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهی ایران در عملیات شرکت کند.[16]

 ارتش ایران با مساعدت اطلاعاتی ژنرال‌های انگلیسی، در ماه‌های بعد تمامی شهرهای اطراف صلاله و جاده‌های منتهی به این شهر را تصرف کرد، راه‌های اصلی و مهم بین یمن و عمان را که مسیر اصلی ارسال اسلحه از سوی حکومت کمونیستی عدن برای چریک‌های ظفار بود، مسدود نمود، در ارتفاعات استراتژیک مشرف به شهرهای اصلی ظفار و مناطق مهم مرزی آن با یمن، استحکامات نظامی ایجاد ‌کرد و تا آذر 1354 تمامی ایالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورد و آن را به ارتش عمان واگذار کرد.[17]

در جریان عملیات نظامی شاه در عمان، بسیاری از روستاها، ساختمان‌های غیرنظامی و بیمارستان‌ها بمباران شدند. این عملیات به کشتار عده زیادی از مردم عمان انجامید، ولی شاه وقتی به‌خاطر این تهاجم مورد سؤال قرار گرفت گفت: «این وحشی‌ها از کمونیست‌ها بدترند و باید قلع‌وقمع شوند.»[18]

 این عملیات به مدت نزدیک به 4 سال در منطقه‌ای مملو از غار، پرتگاه و دره صورت گرفت. انتشار اخبار مربوط به جنگ تا اواخر عملیات در رسانه‌های ایران ممنوع بود و رژیم شاه به دلیل بیم از تلفات بالا، ترجیح داده بود تا حصول نتیجه مطلوب، از نشر اخبار مربوط به جنگ خودداری کند.

 در 22 آذر 1354 سلطان قابوس طی مصاحبه‌ای رسماً پایان جنگ ظفار را اعلام کرد.[19] پس از این تاریخ نیروهای ایران در تمام طول مرزهای عمان و یمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقی ماندند.

 شاه نیز چندین بار تأکید کرد: «نیروهای ایران به دعوت دولت‌ عمان به آن منطقه رفته‌اند و هر لحظه پادشاه آن کشور تقاضای خروج کند، از آن منطقه خارج خواهند شد.» بخشی از این نیروها در بهمن 1355 پس از بازگشت کامل آرامش به منطقه، به ایران بازگشتند. شاه در آذر 1356 برای انجام یک سفر چهار روزه به عمان رفت[20] و در 26 آذر از مناطق مختلف ظفار و نظامیان ایرانی مستقر در آن نواحی بازدید کرد. وی که در مأموریت خود در عمان، کارگزار سیاست انگلیس و آمریکا شده و خود را از حمایت آنان برخوردار می‌دید، پس از بازدید از نیروهای ایرانی در عمان طی مصاحبه‌ای گفت: «در صورت تقاضای کمک از هر کشور آزاد خلیج‌فارس، ایران از امنیت آن کشور دفاع خواهد کرد.»[21]

بخشی از اسناد لانه جاسوسی به تشریح نقش نیابتی حکومت شاه در سرکوب جنبش ظفار پرداخته است. از جمله این سند:

«... ایجاد ژاندارم‌های منطقه‌ای و تقویت بنیه نظامی آنها در اولویت سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت و دخالت‌های منطقه‌ای نیز بر عهده همین ژاندارم‌ها گذاشته شد. از جمله می‌توان تقویت رژیم شاه و حمایت از دخالت وی در قضایای ظفار و شاخ آفریقا را از نمونه‌های بارز این سیاست دانست...»[22]

 

کتمان آمار تلفات

 انتشار آمار تلفات نیروهای ایرانی در جنگ ظفار ممنوع بود. حسین فردوست در خاطرات خود می‌نویسد: «در مسئله ظفار، بولتنی به دفتر ویژه اطلاعات ارسال نشد و رئیس ستاد مشترک ارتش، شخصاً به محمدرضا پهلوی گزارش می‌داد.»[23]

حکومت پهلوی هیچگاه آمار دقیقی از تلفات قوای ایران را انتشار نداد؛ زیرا شاه در آن زمان در صدد اثبات توانایی نظامی خود برای عهده‌داری مسئولیت ژاندارمی غرب در خلیج‌فارس بود. این تصمیم در شرایطی که انگلیسی‌ها خلیج‌فارس را ترک کرده و آمریکایی‌ها دکترین نیکسون را دنبال می‌کردند، برای شاه اهمیت به سزایی داشت. برای شاه، جنگ ظفار هم آزمون بود و هم تلاشی برای بقا؛ زیرا اولین تجربه جنگی برون‌مرزی وی بود. در واقع حفظ چهره ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه به موفقیت در این آزمون بستگی داشت. چه‌بسا اگر آمار واقعی تلفات نظامیان ایران در ظفار اعلام می‌شد، جامعه ایران و افکار عمومی جهان نسبت به توانایی شاه در عهده‌داری مسئولیت ژاندارمی غرب در منطقه واکنش منفی نشان می‌داد. از این رو پنهان‌سازی اخبار مربوط به تلفات قوای ایران در خلال جنگ به‌شدت توسط ساواک دنبال می‌شد.

 شاه روز 30 دی ۱۳۵۴ در پاسخ به سؤال یک خبرنگار اعلام کرد: «فقط 50 ایرانی در عملیات ظفار کشته شده‌اند.»[24] اما تنها دو ماه پس از این اظهارنظر، ازهاری در مراسم «آیین جاوید 21 اسفند» در مورد تلفات نظامیان ایرانی اظهار داشت: «17 افسر، 127 درجه‌دار و سرباز و چهار افزارمند جان باخته‌اند».[25]

این آمار به‌وضوح با تلفات اعلام‌شده از سوی شاه در تضاد بود. حتی یکی از نخستین مبارزان ایرانی ظفار به‌عنوان شاهد عینی، تنها تلفاتِ عملیات آزادسازی جاده سرخ در سال 1352 را بیش از 300 کشته و زخمی می‌داند.[26] این آمارها در شرایطی است که در جنگ ظفار «به گفته برخی منابع، ارتش شاهنشاهی تا ۷۰۰ نفر کشته داد.»[27]

 اجساد بسیاری از قربانیان بدون مراسم و بی‌سروصدا دفن شدند. تنها در یک مورد، 200 جسد متعلق به «تیپ دو قوچان» به صورت پنهانی در گورستانی در خواجه ربیع به خاک سپرده شدند.[28]

 یکی از خبرنگاران روزنامه کیهان به نام محمد بلوری که همراه با جمعی از سربازان ایرانی به عمان رفته بود، در پایان جنگ گزارشی از عملیات ظفار انتشار داد که سرنوشت وی را تغییر داد. وی نوشت:

 «... هزاران جوان ایرانی در جنگی که به آنان ربطی نداشت، در خاک و خون جان می‌دادند؛ بی‌آنکه واقعیت دهشتناک این جنگ به مردم ایران گفته شود. به یاد دارم وقتی با یک هواپیمای نظامی به ظفار می‌رفتیم، یکی از خدمه هواپیما با گریه گفت: با همین هواپیمایی که در آن نشسته‌ایم، مرتباً سربازان ایرانی را به ظفار می‌بریم و روز بعد جنازه‌های خونین آنها را به تهران برمی‌گردانیم... وقتی جوانان ایرانی منطقه‌ای را از چنگ شورشیان در می‌آوردند، نیروهای انگلیسی آن منطقه را بدون هیچ درگیری تحویل می‌گرفتند و در آن مستقر می‌شدند و این یک راز جنگی و امنیتی بود که ساواک در پس پرده نگه داشته بود. طبعاً با انتشار این گزارش، توسط مأموران ساواک دستگیر شدم و در پایان یک بازجویی مرا با دستبند و چشم‌های بسته به اوین منتقل کردند و زندانی یک بند انفرادی شدم...»[29]

هزینه حضور نظامی ارتش ایران در ظفار، یک میلیارد دلار تخمین زده شد.[30]

 

بازگشت از عمان

جمعی از نظامیان ایرانی مستقر در عمان در خلال سال ۱۳۵۷ و هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی به کشور فراخوانده شدند و جمعی نیز در دوره کوتاه‌مدت نخست‌وزیری شاپور بختیار به ایران بازگشتند.[31]

محمدولی قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش ایران پس از پیروزی انقلاب نیز در ۱۲ اسفند ۱۳۵۷ طی مصاحبه‌ای با اعلام اینکه «ایران دیگر ژاندارم منطقه نخواهد بود»، گفت: «باقیمانده نیروهای ایرانی در عمان در روزهای آینده به کشور باز خواهند گشت»[32] و چنین نیز شد.

 

[1] نعمتی، نورالدین (1393). «جنبش ظفار»، مجله «پژوهش‌های تاریخی»، دوره 6، شماره ۲۴، اسفند 1393، صص ۱۱۹-۱۱۸

[2] همان.

[3] همان.

[4] غنی‌یاری، محسن (1392). «روزشمار تاریخ معاصر ایران (جمهوری اسلامی ایران)، 22 بهمن تا 29 اسفند 1357»، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص347.

[5] همان.

[6] هوشنگ مهدوی، عبدالرضا (1394). «سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی»، تهران: پیکان، ص 427.

[7] ذاکر اصفهانی، علیرضا (1381). «ایران و بازیگران جنگ ظفار». فصلنامه «زمانه»، شماره 2، صص ۲۴-۲۹

[8] همان

[9] افراسیابی، بهرام (۱۳۶۲). «ایران و تاریخ (از کودتا تا انقلاب)». تهران: نیلوفر، ص ۲۸۶.

[10] روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان.

[11] ایران و بازیگران جنگ ظفار، همان.

[12] حجار، سامی(1381). «آمریکا در خلیج فارس، چالش‌ها و چشم‌اندازها». ترجمه ابوالقاسم راه‌چینی، تهران: موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر، ص 15.

[13] چمنکار، محمدجعفر(۱۳۹۴)«نقش انگلیس در اعزام نیروهای ایرانی به ظفار»، پایگاه اطلاع‌رسانی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۶/۰۲/۱۳۹۴، https://iichs.ir/vdcicyaz2t1ay.bct.html ، کد مطلب ۱۷۷

[14] به ویژه آنکه کودتای سلطان قابوس در مرداد 1349 مورد حمایت شاه بود. شاه در پی آن کودتا روابط دو کشور را که از دوره مظفرالدین شاه قاجار همواره رو به تقلیل بود، با اعزام سفیر به مسقط احیا کرد و یک سال بعد در 1350، سلطان قابوس در جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی ایران شرکت نمود. (ایران و بازیگران جنگ ظفار، همان)

[15] سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، صفحه 428

[16] سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، صفحه 428

[17] ایران و بازیگران جنگ ظفار، همان

[18] سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، صفحه ۴۲۹

[19] روزنامه اطلاعات،23/09/1354، شماره 14884، صفحه 1 و 4

[20] روزنامه اطلاعات، 14/09/1356، شماره 15479، صفحه 1

[21] موحد، ه (۱۳۶۳). «دو سال آخر (رفرم یا انقلاب)». تهران: امیرکبیر، صفحه ۸۱

[22]موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی (1387). «اسناد لانه جاسوسی»، ج 7، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص97، مبحث:«سابقه سیاست خارجی آمریکا»

[23] فردوست، حسین (1370). «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 560

[24] روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان؛ سرحدی، رضا (1392). «ترجیح بازنمایی بر واقعیت»، پایگاه موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بخش مقالات، برگرفته از: ابوالفضل حضرتی، «نبرد در بندر خاریوت عمان»

[25] ترجیح بازنمایی بر واقعیت، همان

[26] ترجیح بازنمایی بر واقعیت، همان (به نقل از: « چمنکار، محمدجعفر (1393). «ناگفته‌های جنگ ظفار»، تهران: موسسه تاریخ معاصر ایران)

[27] ایران و بازیگران جنگ ظفار، همان؛ «نقش انگلیس در اعزام نیروهای ایرانی به ظفار»، همان.

[28] از اظهارات «شاداب عسکری» محقق و پژوهشگر ارتش، در مستند تلویزیونی «عملیات دماوند»

[29] روزنامه ایران، 22 /04/ 1379، شماره 1566، صفحه 9، عنوان گزارش: «رازهای جنگ ظفار و کشتار جوانان ایرانی».

[30] ناگفته‌های جنگ ظفار، همان.

[31] روزشمار تاریخ معاصر ایران، صفحه 246.

[32] روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان.