واکنشهای اجتماعی در آذربایجان به سیاستهای فرهنگی رضاشاه


محرم قلیزاده*
1932 بازدید
رضاخان

 واکنشهای اجتماعی در آذربایجان به سیاستهای فرهنگی رضاشاه

سیاستهای فرهنگی رضاشاه

ساختار سیاسی- نظامی رژیم پهلوی اول، بر محورهای دیکتاتوری، ناسیونالیسم و غرب‌گرایی قرار گرفته بود. با روی کار آمدن رضاشاه، تغییر چهره فرهنگی جامعه با توسل به زور در دستور کار قرار گرفت. حکومت رضاشاه سیاستهای فرهنگی را حول چند محور اصلی تدوین کرد و برنامههایی برای نهادینه کردن سیاستهای فرهنگی طراحی نمود. البته در بیشتر موارد، محورها و برنامههای فرهنگی حالت همپوشانی داشتند و ضمن سیر به سوی هدف اصلی، متضمن نیل به اهداف فرهنگی دیگر نیز بودند. از جمله، همچنانکه هدف از تبلیغ باستانگرایی و ناسیونالیسم تضعیف اسلام بود؛ همین هدف، با کشف حجاب و یا فعالیت مبلغین مسیحی، بابی یا بهایی نیز دنبال میشد. ناگفته نماند که، رژیم رضا شاهی در سیاستگزاریهای فرهنگی به طور چشمگیری نظریات برخی غربزدگان بومی دوره قاجار را در دستور کار قرار داده بود. به خصوص که کارگزاران رژیم مذکور همچون علیاکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش، محمد تدین و فروغی از اعضای حزب تجدد بودند.۱ در ادامه به ذکر ماهیت و ابعاد سیاستهای فرهنگی دوره مورد بحث، و نوع واکنش عمومی مردم تبریز در قبال آن سیاستها، پرداخته میشود.

الف) ناسیونالیسم و باستانگرایی

جریان ناسیونالیسم در خاورمیانه، از نیمه دوم قرن نوزده میلادی در قالب سه جریان ناسیونالیسم عربی، ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترک رخ نمود. ناسیونالیسم عربی با پیشقراولی برخی نویسندگان و فعالان سیاسی، به ظاهر در جهت استقلال سرزمینهای عربی از یوغ امپراطوری عثمانی وارد عرصه شد. اما حرکت ملیگرایی مذکور، بخشی از روند تجزیه و انشقاق امت واحده اسلامی بود. استاد مطهری در این باره نوشته است: «رواج اندیشه قومیتپرستى و ملیتپرستى و به اصطلاح ناسیونالیسم که به صورتهاى پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان هندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد؛ و همچنین سیاست تشدید نزاعهاى مذهبى شیعه و سنى، و همچنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهراً رقیب، همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشهکنکننده استعمار، یعنى «اتحاد اسلام» بوده و هست».۲

در همین راستا، چهرههایی نظیر ضیاء گوک آلپ و علی حسینزاده توران نیز در واپسین سالهای عمر دولت عثمانی اندیشه اتحاد نژاد تورانی را، که افراطیترین نوع ناسیونالیسم ترک محسوب میشد، ترویج کردند.۳ ناسیونالیسم ایرانی، در ابتدای امر واکنشی به عقبماندگی ایران از جریان توسعه و ترقی بود؛ و ماهیت قومی و نژادی نداشت. لذا ملیگرایان دوره مشروطه اغلب دنبال بیداری مردم ایران و بازسازی نظام سیاسی بودند. با این حال، اندکی بعد از انقلاب مشروطه، انواع متعدد ناسیونالیسم، از افراطی نژادپرستانه تا ملیگرایی سنتی و مبتنی بر حبالوطن در ایران شکل گرفت.۴ در دوره رضاشاه، مهمترین سیاست فرهنگی که حکومت به اجرایی نمودن آن روی آورد، ترویج اندیشه ناسیونالیسم بود.

ناسیونالیسم مورد نظر در دوره رضاشاه، ماهیت شوونیستی و توتالیتر داشت، و بر ترویج باستانگرایی، شاه پرستی و تمجید نژاد آریایی مبتنی بود. این سبک ناسیونالیسم، فاقد هرگونه محتوای استعمارستیزانه بود و تبلیغات ناسیونالیستی برخلاف ادعای حکومت، هرگز در نیل به وحدت ملی موفق نبود. رضاشاه از تبلیغ ناسیونالیسم اهداف مختلفی را دنبال میکرد؛ از جمله، باستانگرایی، تقابل با اسلام و در نتیجه تضعیف قدرت اقشار مذهبی و روحانیان را دنبال میکرد.۵ ناسیونالیسم رضاخانی که یکی از محورهای اساسی سیاستگزاریهای این دوره را شکل میداد، بر باستانگرایی، زردشتیگرایی، نژادپرستی (یا حداقل قوم محوری)، اسلامستیزی و شاهپرستی مبتنی بود. در این دوره هر جا سخن از ایران دوستی و یا تفاخر به شاهان و سلسلههای باستان پیش میآمد، لاجرم پایان سخن با شاهپرستی و تکریم جایگاه سلطنت به پایان میرسید در واقع بصورت آگاهانه، تلاش میشد تا رضاشاه را به تاریخ باستان ایران پیوند زده و او را با شاهان باستانی مقایسه کنند.۶

بحث ناسیونالیسم و شعور قومی، تا پیش از قرن چهاردهم هجری بغیر از قشر تحصیلکرده، در جامعه ایران پدیدهای بیگانه بود. به دیگر سخن، عموم مردم کوچه و بازار چندان توجهی به تفاوتهای نژادی و زبانی نداشتند و تنها درک ایشان از «ملیّت» و «ملّت»، بر همان تعریف سنتی، یعنی تفکیک ملیتی بر اساس مذهب و دین مبتنی بود. از این روی، در تبریز نیز همچون سایر نقاط ایران، نشانههایی دال بر حساسیت عموم مردم در قبال تبلیغ ناسیونالیسم جدید در دست نیست. اما این به معنای سکوت عمومی نبوده است؛ زیرا برخی نخبگان قشر مذهبی به سرعت به تکاپو افتادند. شیخ غلامحسین تبریزی، یکی از روحانیون مبارز و معروف تبریز در واکنش به ناسیونالیسم نوین دولت، تلاش کرد تا از طریق سخنرانی و مبارزه مطبوعاتی، تعریف کلاسیک از مفهوم ملیت را – که بر اساس آن عنصر دین و مذهب به جای قومیت، مهمترین شاخصه تمایز ملیتی محسوب میشد- احیا نماید. او در یکی از شمارههای ارگان «جمعیت دیانت اسلامی» نوشت: «محکمترینِ تمامی روابط و بهترینِ جمیع عناوین همانا جامعه دینی است و بس. چه این رابطه‌ یک جاذبه روحی و یک علقه قلبی در کلّیه اهالی تولید و همه را امر به یگانگی و برادری و سراً و علناً مراقب اتحاد خواهد بود، و غیر از این سایر عناوین، چه وحدت زبان و چه غیر آن اولاً صوری و بی‌اساس و فیالحقیقه از قبیل موهومات و ثانیاً جذب‌ روحی و علاقه معنوی در آنها نه و ثالثاً دائره‌اش تنگ و محیط آن‌ ضیق است».۷ او معتقد بود: «حفظ شرافت ملّیت، و استقلال قومیّت بدون ترویج دیانت‌ رسمی مملکت محال است، و کسی که قواعد دینی را رعایت ننماید، مسلما حافظ شرافت ملّی نمی‌باشد».۸ مسلماً، روی سخن رئیس «دیانت اسلامی» در عبارات اخیر با حکومت وقت و برای نقد تبلیغات رضاشاه مبنی بر لزوم جدایی دین از حکومت، بوده است.۹

شیخ غلامحسینآقا عبد خدایی تبریزی معروف به «شیخغلامحسین ترک» که تحصیلات حوزوی را در تبریز و نجف گذرانده بود، بعد از پیروزی انقلاب مشروطه به مبارزه علیه خیانتهای بهائیها و بابیها نسبت به اسلام، برخاست.۱۰ وی در سال ۱۳۴۳ قمری اقدام به تأسیس جمعیت دیانتی کرد تا مردم تبریز را در مقابل تبلیغات سوء عوامل بیگانه و روشنفکران غربزده، آگاه سازد. شیخ مذکور، عصرهای جمعه در کوچه مجتهد تبریز، جلسات معارف و عقاید اسلامی را برای اعضای جمعیت دیانت اسلامی و دیگر اقشار مردم برگزار میکرد. جمعیت دیانت اسلامی تشکلی مذهبی بود که از گرد هم آمدن عدهای از افراد عادی و پایبند به شعایر دینی، تحت قیادت عالم دینی شکل گرفته بود و عمده فعالیت آن به حفظ ارزشهای دینی و خنثیسازی تهاجمات فرهنگی آن دوره معطوف میگشت.۱۱

متن سخنرانیهای غلامحسین تبریزی، از سال ۱۳۰۵ش در نشریه تذکرات دیانتی به چاپ میرسید. مطالعه این نشریه در شناخت سمت و سوی فعالیت تشکل مذکور اهمیت زیادی دارد. البته اسناد حاکی از آن است که فشار سیستم سانسور موجب میشد تا دستاندرکاران نشریه در نقل و تحریر سخنان غلامحسین با محدودیت مواجه باشند.۱۲ به هر حال تعیین بعد مهم واکنش عمومی مردم تبریز نسبت به عملکرد فرهنگی رژیم در دل جریده مذکور و فعالیتهای تشکل دیانت اسلامی نهفته است.

نمونه فوق نشان میدهد، واکنش روحانیت تبریز در قبال ناسیونالیسم به برگزاری سخنرانی و نشر عقاید روشنگرانه محدود شد. به نظر میرسد، با توجه به اینکه در سالهای ابتدایی سلطنت پهلوی، حجم تبلیغات ناسیونالیستی رژیم پایین بود، لذا روحانیت نیز به ملاحظه آنکه از ایجاد حساسیت بیش از حد پیشگیری شود، به مبارزه مطبوعاتی و کم هزینه اکتفا نموده است.

ب) غربگرایی و اتحاد شکل

رضاشاه همه سعی خویش را در جهت بسط غربزدگی و نفوذ استعمار بیگانه بکار بست؛ به طوری که سالهای قدرت و حکومت وی، در تاریخ گسترش غربزدگی در ایران مرحله جدیدی محسوب می‌شود.۱۳ در این دوره، «جریان غربزدگی که‌ از زمان مشروطیت آغاز شده بود به نتیجه طبیعی خود رسید و وابستگی اقتصادی و سیاسی به غرب افزایش یافت».۱۴ تلاشهای رژیم در جهت ممنوع کردن حجاب بانوی ایرانی و نهادینه کردن آن در جامعه همچنان که با استراتژی غربگرایی پیوند مییافت از انگیزههای اسلامستیزانه نیز نشأت میگرفت. در این دوره جنبش اجتماعیِ فرمایشی تحت عنوان «نهضت نسوان» در دستور کار نهادهای فرهنگی کشور قرار گرفت؛ و بر اساس آن رژیم تلاش داشت با اجرای برنامههایی چون گسترش کمّی تحصیلات بانوان و حضور پررنگ تر آنها در اجتماع را در مسیر ترقی کشور نشان دهد. هر چند دستور رسمی ممنوع کردن حجاب در ۱۳۱۴ صادر شد، اما شواهد تاریخی بیانگر آن است که تبلیغات مرتبط با این اقدام حتی پیش از تغییر سلطنت، در جریان بود.۱۵ زیرا فرم خاصی از پوشش را به کارمندان دولتی زن تحمیل میکرد که برگرفته از الگوی غربی بود. در زمینه اتحاد لباس، دستوراتی به وزارت داخله صادر شد و مأموران دولتی را در شهرستانها به اجرای سیاست استعمال لباس متحدالشکل، بهویژه بر سر نهادن کلاه پهلوی، موظف نمود. با توجه به متمرکز شدن سیستم فرهنگی و پلیسی کشور از همان بدو سلطنت رضاشاهی، پا به پای توسعه اجباری کشف حجاب و پوشش جدید در سراسر کشور، در تبریز هم، دستورات حکومتی و برنامههای تبلیغاتی در راستای سیاست مورد بحث، به اجرا گذاشته شد.

در تبریز، برخی چهرههای فرهنگی، تحتتأثیر تبلیغات نامحسوس رژیم، حتی پیشتر از صدور قانون اتحاد شکل، به استقبال آن رفتند؛ به عنوان نمونه طلعت تبریزی در ۱۳۰۵ ابیات زیر را برای حمایت از کشف حجاب سرود:

نمیگویند کاین زنهای مستور * میان چادر و روبند و چاقچور

ز آزادی چرا بی بهره باشند * چرا اسباب ضحک و سخره باشند

بجز ایران کجا مرسوم باشد * که زن از حق خود محروم باشد

تالستوی هم گر بدی چاقچور پوش * نمیماندیش عقل و دانش و هوش

که میگوید که عفت در حجاب است * حجاب ار نیست کار زن خراب است؟۱۶

ریاست جمعیت دیانت اسلامی در مقام مقابله به جریان فوق، ابراز داشت: «از چندی قبل پاره[ای از] اشخاص بظهور رسیده‌اند که ظاهراً و جسماً اولاد اهل اسلامند ولی روحاً اولاد اجانب میباشند ... کسی که قدر عرض خود را نداند و ترقیات‌ مملکت را باقتضای شهوت‌پرستی منوط به کشف حجاب و تبرج زنان گمان‌ نماید البته حافظ عرض دیگران نخواهد شد و کسیکه با صورت‌سازی‌ و خودآرائی ثروت وطن عزیز را به باد فنا میدهد مسلماً غیرت وطن‌ و حس ملّی نخواهد داشت».۱۷ او در عبارات فوق، به ترویج شیوه آرایش غربی نیز، که مصرفگرایی و خروج ارز از کشور را در پی داشت، حمله کرد. شیخغلامحسین، با آیندهنگری و شناخت دقیق اهداف رژیم، آفتهای استخدام کارمندان زن در ادارات دولتی را نیز گوشزد میکرد.۱۸ مهمترین واکنش مردم تبریز، علیه اقدامات ضددینی و ضدفرهنگی حاکمیت وقت در قیام مهر ماه سال ۱۳۰۷ تجلی یافت. میرزاصادقآقا تبریزی و آقاسیدابوالحسن انگجی، دو روحانی با نفوذ تبریز، در سال مذکور، علیه قانون اتحاد شکل موضع گرفتند. آیتالله میرزاصادق، با علنی شدن تبلیغات ضداسلامی رضاخان در تبریز، دولت رضاخانی را به باد انتقاد گرفت و از رفتار و عوامل حکومت، اظهار انزجار و اعلام خطر نمود.۱۹ او به سبب سخنرانیهایی که راجع به تحرکات ضداسلامی حکومت بر منابر انجام داد، به سقز تبعید شد.۲۰و۲۱

نخستین اقدام مبارزاتی آیتالله انگجی علیه اقدامات عوامل رضاشاه، اعتراض به رفتار زشت سرلشکر آیرم مبنی بر شرب مسکرات در روز عاشورا در تبریز بود. با واکنش آیتالله انگجی، بلافاصله سپهبد امیراحمدی به تبریز و به دیدار وی شتافت و توانست با عذرخواهی و انتقال آیرم به تهران به غائله خاتمه دهد.۲۲ آیتالله انگجی در جریان قیام ۱۳۰۷، پیشرو مبارزین بود و با ترتیب سخنرانی مردم را به اعتراض خیابانی تهییج مینمود. حتی منزل وی، به مرکز سازماندهی قیام، و تجمع و مشورت علما تبدیل شده بود. دولت با توجه به نفوذ مردمی آیتالله سیدابوالحسن، از جانب وی فوقالعاده احساس خطر میکرد.۲۳و۲۴ از دیگر روحانیون مطرح تبریز، که در شکلگیری قیام عمومی علیه اتحاد شکل نقشآفرینی میکرد، باید از آیتالله میرزاباقر قاضی طباطبایی (پدر شهید آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی) یاد کرد. منزل ایشان نیز در جریان قیام، از مراکز تجمع و تصمیمگیری بود.۲۵ بعد از سرکوب قیام، آیتالله قاضی را نیز به همراه خانواده، به تهران تبعید نمودند.۲۶

البته درباره علت قیام ۱۳۰۷ اقوال مختلفی مطرح است: حسین مکی قیام تبریز را در اعتراض به کشف حجاب میداند.۲۷ برخی نیز آن را در اعتراض علیه تغییر کلاه ارزیابی میکنند. اما واقع امر آن است که مستندات تاریخی، از ارتباط این قیام با اعتراض به قانون اتحاد شکل خبر میدهند.۲۸ زیرا قانون کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ش صادر شد. به هر حال، سمت و سوی قیام مورد بحث، علیه یکی از مهمترین سیاستهای هنجارشکنانه رضاشاه در عرصه فرهنگ جامعه بود.

قبل از قیام عمومی سال ۱۳۰۷ش برخی از عوامل حکومتی با اعمال شنیع و خلاف عفت‌ عمومی در تبریز زمینه‌های مساعدی را برای تحریک احساسات عمومی علیه حکومت، به‌ وجود آورده بودند.۲۹ شیخغلامحسین در خیزش عمومی تبریز سخنگوی میرزاصادق تبریزی و سیدابوالحسن انگجی بود. همچنین، به گفته شاهدان عینی، وظیفه بسیار مهم، یعنی گردآوری و به راه انداختن صفهای تظاهرات را بر عهده داشت: «همان موقع که کلاهها را عوض می‌کردند در محله ما، محله دوه‌چی( شتربان) مردم به همراه شیخ غلامحسین ترک تبریزی که در محله ما بود، از حیاط سیدابراهیم‌ حرکت کردند، آمدند مدخل بازار دوه‌چی. شیخ غلامحسین بالای سکوی مسجد سیدعلیآقا (مسجد پدر آیتالله سیدمحمدحجت کوه‌کمره‌ای) سخنرانی کرد».۳۰ ناگفته پیداست که اعضای جمعیت دیانت اسلامی در هسته مرکزی قیام حضور داشتهاند و سهم تشکل مذکور در تحقق قیام ۱۳۰۷ بسیار پررنگ بوده است. قیام مردم تبریز علیه اتحاد شکل، بعد از چند روز با اعلام حکومت نظامی سرکوب شد و بسیاری از روحانیون و شرکتکنندگان در آن دستگیر و یا تبعید شدند.۳۱

بعد از سرکوب قیام، اقدام مهم و سازمان یافتهای دربرابر کشف حجاب صورت نیافت و آنگونه که از منابع برمیآید، تحتتأثیر فشار پلیس، واکنش علما نیز، به امر و نهی در میان مردم کوچه و بازار محدود شد.۳۲

ج) اسلامستیزی و مبارزه با رسوم شیعی

رضاخان که قبل از جلوس بر اریکه سلطنت، خود را طرفدار اسلام و رسوم مذهبی نشان میداد، در دوره سلطنت سیاست مذهبی واقعی خود را به اجرا گذاشت. از جمله تلاش نمود تا دست عناصر مذهبی را از امور کشور کوتاه گرداند. در این راستا، اقدامات قضایی رژیم رضاشاه مانند ایجاد نهاد دادگستری و جایگزینی قضات تحصیلکرده در غرب به جای روحانیون و نیز تدوین قوانین عرفی یا ترکیبی از فقه اسلامی و قوانین غربی توسط علیاکبر داور و متین دفتری، کوشش داشت تا از راه تدوین قانونهای مجازات عمومی، طلاق و ازدواج، ثبت اسناد و املاک، مالکیت و... نهاد قضایی را در کنترل دولت قرار دهد.۳۳ همچنین، شاه با کشف حجاب، اعمال تغییرات در ساختار آموزشی، احیاء پیشینه باستانی و بیاعتنائی به مذهب، از قدرت فرهنگی و ایدئولوژیکی روحانیت کاست.۳۴ در این دوره، وزارت معارف بسیاری از مدرسه‌های دینی و زمین‌های وقفی را مصادره و تحت اختیار درآورد. در بسیاری‌ از مؤسسات آموزشی، تعالیم دینی را از مواد درسی حذف و به‌ جای آن، کتب درسی و مطالب تازه‌ای جهت القاء ایدئولوژی «شاه و میهن» گنجانده شد.۳۵ علاوه بر موارد فوق، رضاشاه تا حد امکان تلاش کرد تا مراسم و شعائر شیعی از جمله عزاداری امام حسین(ع) را از سنتهای فرهنگی جامعه حذف کند. تعیین اینکه تبلیغات فوق تا چه حد خواسته رژیم را برآورده کرد و مذهب تا چه میزان در فرهنگ عمومی تبریز رنگ باخت، چندان امکانپذیر نمیباشد. در هر صورت مدارک اندکی در دست است که تنها واکنش قشر روحانیت را به طور واضح توضیح میدهد. جمعیت دیانت اسلامی، در واکنش به تبلیغات سوء حکومت علیه اسلام، مقالات متعددی برای اثبات تشیع و اسلام منتشر نمود. از جمله، محور و هدف مقالههای زیر در دفاع از اسلام چاپ شده است: «جمع مراتبی که خداوند متعال بر ...»، «قرآن مجید منوّر افکار و مصدق پیغمبران...»، «تقدیس حضرت مسیح منوط به تصدیق نبوت حضرت محمد است»، «عدم درک حقیقت مستلزم انکار آن نمیشود»، «عهد عتیق و عهد جدید و حضرت محمد...»، «بشارت از طلوع مهر درخشان محمد در کتب پیغمبران گذشته...»، «بشارت طلوع جمال حضرت محمد از انجیل».۳۶

شیخ غلامحسین در واکنش به تبلیغات سوء رژیم برای حذف عزاداری امام حسین(ع) از فرهنگ ملی، که عمدتاً با برجسته کردن برخی رفتارهای عزاداران مانند قمهزنی دنبال میشد، مقالههای «حق حضرت حسین(ع) در ذمه جمیع افراد اسلامیان»، «حق‌شناسی نور دو جهان بر همه افراد بشر لازم است»۳۷ و«اشتراک در سوگواری اولین مجاهد غیور اسلامی از روی صداقت و حقیقت سبب اتحاد اسلامیان است» را به قلم آورد.۳۸ او اینگونه اظهار داشت که «تعزیه‌داری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام‌ بنفسه دارای بسی محسنات و جامع فواید و نتایج خیلی مهمه و بزرگ‌ است؛ هر خللی که هست از ما است؛ در آن ابداً عیبی نیست. فلذا بالنسبه به آن امر مقدّس به نظر حقارت نگریستن و به افعال ناشایست‌ مردم بی‌بصیرت، به اساس این امر مهم توهین و تحقیر نمودن دور از انصاف و خارج از وظیفه انسانیت است».۳۹

جدای از واکنش مطبوعاتی، در رابطه با اینکه بعد از تحدید شعایر اسلامی از سوی رژیم، مردم تبریز به حفظ سنتهای عاشورا و مراسم محرم اصرار نمودند یا نه، اطلاع گستردهای در دست نیست؛ اما با توجه به حاکمیت خفقان و جو پلیسی، تداوم سنتهایی چون مراسم عزاداری، بعید به نظر میرسد. البته، دور از واقعیت نمینماید که انگیزه دفاع از کیان امام حسین، برانگیزنده اغلب قیامکنندگان مهرماه ۱۳۰۷ بوده باشد.

به هر حال، حکومت رضاشاه و دستنشاندگان آن در آذربایجان، بعد از سرکوب خشونتآمیز قیام مردم در ۱۳۰۷ش جهت نهادینه نمودن سیاستهای خویش، بیش از پیش به جنگ نرم روی آورد. در همین راستا چندین برنامه متنوع در دستور کار قرار گرفت، و بویژه تغییر ذهنیت قشر جوان و تحصیلکرده جامعه تبریز در رأس برنامه گنجانده شد. در ادامه مقاله اهم برنامههای فوق و واکنش عمومی جامعه هدف، در قبال آن برنامهها مورد بررسی قرار میگیرد.

واکنش در برابر برنامههای سخنرانی و نمایش

شواهد حاکی از آن است که هر دو برنامه ترتیب جلسات سخنرانی و اجرای نمایش در مدارس تبریز، از همان بدو روی کار آمدن رضاشاه مورد توجه مسئولین آموزشی شهر بوده است. اما حجم این برنامهها به ویژه بعد از تأسیس سازمان پرورش افکار گستردهتر و هدفمندتر شد. در میان کمیسیونهای ششگانه سازمان پرورش افکار، کمیسیونی تحت عنوان «سخنرانی» ایجاد گردید که این امر از اهمیت تریبونهای سخنرانی در نزد سیاستگزاران فرهنگی آن دوره خبر میدهد. در واقع، نبود رسانههای جمعی گسترده در زمان مورد بحث، بر اهمیت سخنرانی عمومی، به مثابه ارگان تبلیغاتی، دو چندان میافزود.

موضوع و محتوای سخنرانیهای عمومی، و نیز سخنرانیهایی که در مدارس میشد، در چهارچوب اهداف پرورش افکار بود.۴۰ فهرستی از سخنرانیهای ایراد شده در دارالفنون تهران مابین آبان ۱۳۱۸ تا خرداد ۱۳۱۹ میتواند نمونهای از محتوای سخنرانیهای مورد بحث باشد. بر اساس این فهرست موضوعاتی چون آموزش پرورش ایران نسبت به پانزده سال قبل، اخلاق فردی و اجتماعی، مبارزه با بیسوادی، تأثیر عدالت در جامعه، تربیت نسوان، تأثیر راهآهن در ترقی کشور، و نهضت صنعتی کشور، موضوع سخنرانی رجال بلندپایه حکومتی و سیاسی کشور قرار گرفته بود.۴۱ متن سخنرانیها نشان میدهد، به رغم تنوعی که در موضوع آنها دیده میشد، تمام سخنرانیها به نتیجهگیریهای مشابه رسیدهاند و هدف آنها نیز واحد بوده است. این هدف همان بیان مکرر پیشرفتهای صوری کشور در عرصههای مختلف- که به زعم سخنرانان از نتایج تغییر سلطنت بود- و گوشزد نمودن اهمیت شاهپرستی و مقام سلطنت در این پیشرفت، بود.۴۲ تا جایی که فرهودی، رئیس دبیرخانه سازمان پرورش افکار، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را به «غلبه روشنایی بر تاریکی یا غلبه حیات بر مرگ» تشبیه کرد.۴۳

شواهد حاکی از آن است که هنوز تا سال ۱۳۱۹ ترتیب و چهارچوب موضوعی روشنی برای سخنرانی در شهرستانها اتخاذ نشده بود. نامهای از نخستوزیر وقت متعلق به سال مذکور موجود میباشد، که در آن نامه ۲۲۶ موضوع برای سخنرانی در شهرستانها ابلاغ شده است. از این تعداد، ۱۱۴ مورد به موضوعات اجتماعی، ۴۷ مورد به موضوعات در پیرامون تعلیم و تربیت، ۲۱ مورد در مباحث حقوقی و اقتصادی، ۱۳ مورد در پیرامون اخلاقیات تنطیم گشته بود و ۳۱ مورد نیز به موضوعات تاریخی و باستانشناسی ایران اختصاص داده شده بود.۴۴ سخنرانیها عمدتاً در مدارس یا سالن شیر و خورشید۴۵ و یا دانشسرای دختران یا دبیرستان ایراندخت برپا میشد. در پایان سخنرانیهایی که در دبیرستان ایراندخت میشد، گاه یک پرده نمایش یا مناظره تاریخی از طرف دانشآموزان دبیرستان ایراندخت اجرا میشد.۴۶

نامه دیگری از مقامات بلندپایه وقت در دست است که در خصوص موضوع مورد بحث، باز هم اطلاعات جالبی دارد. در این نامه علی سهیلی (وزیر کشور وقت) اشاره کرده که جلسات سخنرانی سازمان پرورش افکار در تبریز، در هفته یک بار برپا میگشت که به دلیل عدم آشنایی قسمت قابل توجه مردم استانهای سوم و چهارم (آذربایجان شرقی و غربی) به زبان فارسی، استقبال چندانی از آن سخنرانیها به عمل نمیآمد.۴۷ این نکته بیانگر آن است که هنوز حضور مردم تبریز در سخنرانیها به سطح دلخواه رژیم نرسیده بود. سهیلی در ادامه نامه، به پیشنهادهای استاندار آذربایجان شرقی اشاره کرده است. بخشی از پیشنهادهای استاندار مذکور به این شرح میباشد:

به تعداد کلاسهای شبانه و مراقبت در حضور سالمندان افزوده شده و همچنین کودکستانهای شبانهروزی برای کودکان تحت آموزش آموزگاران فارسیزبان تاسیس گردد و حتیالمقدور اهتمام شود که در تمام مراحل تحصیلی، آموزش برای عموم رایگان باشد... ترتیبی داده شود که کارمندان کلیه وزارتخانهها و ادارات دولتی و بنگاهها، فارسی زبان بوده و برای مأمورین نامبرده حرف زدن ترکی با ارباب رجوع مطلقاً ممنوع باشد...۴۸

البته برخلاف تصور سهیلی و استاندار وقت آذربایجان شرقی، گویا دلیل دیگری به غیر از عدم آشنایی اهالی به زبان فارسی، وجود داشته که به استقبال بیرمق مردم دامن میزد؛ زیرا سندی در دست است که نشان میدهد، وزیر کشور وقت با ارسال بخشنامه به کلیه فرمانداریهای کشور، شرکت کارمندان را در جلسات سخنرانی پرورش افکار اجباری کرد.۴۹ مسلماً تمام کارمندان که برای حضور در برنامههای سخنرانی علاقهای نداشتند، به زبان فارسی آشنا بودند. همینطور، مقارن با بخشنامه فوق، ذوقی رئیس وقت فرهنگ استان آذربایجان شرقی از عدم حضور «خانمها و آقایان مدیران آموزشگاهها»ی تبریز، در مجالس سخنرانی خبر داده است (پیوست۱)۵۰ با توجه به اینکه تصور ناآشنایی مدیران و کارمندان آموزش و پرورش تبریز با زبان فارسی، غیرمنطقی و به دور از واقعیت میباشد، لذا جهت پاسخگویی به چرایی عدم حضور کارمندان دلیل دیگری غیر از آنچه که وزیر کشور و استاندار عنوان کردهاند، مطرح میشود. از این روی لاجرم، عدم سنخیت موضوع و جوّ مراسم سخنرانیها با فرهنگ بومی و مذهبی جامعه، به عنوان تنها دلیل مستند و منطقی قابل طرح است.

بر اساس آمار رسمی سال ۱۳۱۸، مجموعاً ۱۳۸ مورد جلسه سخنرانی در آذربایجان شرقی صورت یافت که از جانب ۲۸۱۲۵ نفر استماع شده بود. در همین سال در اصفهان ۴۸۳ مورد سخنرانی با ۹۳۸۲۲ نفر، در بروجرد و خرمآباد ۵۹۴ مورد با ۷۰۸۸۷ نفر، در کاشان ۲۴۴ مورد با ۳۰۶۹۳ نفر، و در ساری ۳۷۰ مورد با۷۴۰۳۱ نفر شنونده، ترتیب یافته بود.۵۱ ملاحظه میشود که با توجه به وسعت جغرافیایی و جمعیتی استان آذربایجان شرقی، رقم مذکور در مقایسه با دیگر شهرها و استانهای کشور اندک جلوه میدهد. تعداد شنوندگان درتبریز، در فروردین و اردیبهشت سال ۱۳۲۰ باز هم کاهش یافت.۵۲

در رابطه با محتوای سخنرانیهای انجام شده در تبریز چند سند از سخنرانیهای پرورش افکار در دبیرستانهای فردوسی و ایراندخت موجود است. تعدادی از اسناد مذکور، نشان میدهد که به خاطر عدم قابلیت مسئولین و کارکنان فرهنگی محلی و یا به هر دلیل دیگر، جزوه متن سخنرانیهای تهران مخصوصاً برای استفاده فرهنگیان تبریز ارسال میشده است. این سخنرانیها بیشتر توسط اشخاصی چون، رضازاده شفق، رشید یاسمی، علیاصغر شمیم و در موضوعاتی چون «مبارزه با خرافات»، «آثار ملی ایران از لحاظ ادبی»، «آیین سخنوری»، «پرورش افکار به وسیله تاریخ»، «ترقیات ایران در عصر پهلوی» و «اصول آموزش و پرورش» و «شرح بزرگترین آثار ملی» ارائه گردیده است.۵۳

در این میان، تلاش برای نهادینه کردن اندیشه باستانگرایی چشمگیر بوده است. طی دو نامهای که میان رئیس اداره فرهنگ تبریز و مدیر دبیرستان فردوسی مکاتبه شده است، مدیر مذکور، اطمینان داده که حول تصاویر «آثار تاریخی شیراز»- به احتمال قوی این تصاویر متعلق به پاسارگاد، تختجمشید و دیگر آثار متعلق به سلسلههای باستانی ایران بوده است- سخنرانیهایی در دبیرستان ترتیب یافته است.۵۴ همچنین «وراثت امراض»،۵۵ «کودتای سوم اسفند» و «انتظام و شاهپرستی»۵۶ نیز دیگر موضوعاتی هستند، که در اسناد از سخنرانی در خصوص آنها سخن رفته است (پیوست ۳ و ۲).

به طور کلی با در نظر گرفتن اطلاعات اسناد، میتوان در خصوص سخنرانیهای پرورش افکار در تبریز چند واقعیت را بیان کرد: اول اینکه این سخنرانیها کاملاً برای نهادینه کردن سیاستهای فرهنگی رژیم و نیز جلب حمایت افکار عمومی از آن سیاستها، ترتیب مییافتند. همچنین جنسیت مخاطب در محتوا و موضوع سخنرانی تغییری ایجاد نمیکرده است. دانشآموزان و اولیای آنها و نیز کارمندانی که در پای تریبونها مشغول استماع بودند، عمدتاً توصیههایی در خصوص لزوم شاهپرستی و وطندوستی، شکوه و عظمت ایران باستان و توضیح مکرر اینکه روی کار آمدن رضاشاه، «شب» ایرانیان را «روز» کرد، میشنیدند. در تمام این برنامهها، خلأ بسیار مهم عدم اعتناء به داشتههای مذهبی و بومی موج میزد؛ در واقع فرهنگ بومی و مذهبی تا حد عنصر بیگانه به فراموشی سپرده شده بود.

نکته دوم آنکه، اقشار مختلف مردم تبریز، بخصوص کارمندان دولتی، آموزگاران و دبیران، داوطلبانه در برنامههای مذکور حاضر نمیشدند. مسئله مهمی که در اینجا جلب توجه میکند این است که، با توجه به آنکه گروههای مذکور، با زبان فارسی آشنایی داشتند و نیز آنها به عنوان بافرهنگترین قشر جامعه مطرح بودند، لذا نمیتوان بیعلاقگی ایشان را معلول بی سوادی دانست.

پدیده گریز عمومی از سخنرانیهای سفارشی را میتوان، نوعی مقاومت اجتماعی در برابر سیاستها و برنامههای فرهنگی رژیم دانست. در هر صورت، ناگزیر باید به وجود جریان مقاومت ناشناخته و سازمان نیافته در میان مردم شهر در مقابل تبلیغات و سیاستهای فرهنگی دولت رضاشاه، اذعان کرد.

واکنش در برابر نظام آموزشی غربی

بخش دیگری از برنامههای حکومت، در رابطه با سیاست «آزادی زن» و افزایش حضور دختران در مجامع عمومی جامعه مستقیماًًً با عرصه تعلیم و تربیت پیوند داشت. در مباحث قبل اشاره شد که رژیم وقت، از اعلام کشف حجاب در جامعه اهداف گوناگونی چون دینستیزی، تضعیف نیروی اقشار مذهبی و غربگرایی را دنبال میکرد. رودی ماتی معتقد است: با توجه به اهمیت دادن دولت رضاشاه، به آموزش و پرورش دختران، تجدد و غربی شدن در نگرش آموزشی این دوره، حاوی عنصری سکولار بود.۵۷ دولت در همین راستا، وظایف چندی را بر عهده عرصه تعلیم و تربیت گذاشت. با توجه به اینکه در دوره مورد بحث، مدارس یکی از معدود اماکن اجتماعی و مظاهر اجتماعی شدن که دختران میتوانستند در آنها حضور یابند، محسوب میشد؛ بنابراین، حکومت با استفاده از این فرصت، همزمان با اجرای برنامههایی در جهت افزایش سالانه تعداد دانشآموزان دختر، از سال ۱۳۰۷ شمسی قوانین خاصی را نیز برقرار نمود، که طبق آنها، دانشآموزان دختر را مجبور به تبعیت از قانون «متحدالشکل» میکرد.۵۸و۵۹

در هر صورت، دانشآموزان و کارمندان زن اداری و تعلیماتی، مجبور بودند که از سال ۱۳۱۴ بدون حجاب در مدرسه و جامعه حضور یابند. همانگونه که در مباحث قبلی گذشت، همزمان با صدور دستور فوق، بخشی از فوق برنامههای مدرسههای تبریز، با بیان اغراقآمیز محاسن و کتمان معایب اقدامات مذکور، به کمک نهادینه کردن کشف حجاب آمد.

پانوشتها

*کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی

۱- نبی سلیم، محمد، «برخی جریانهای دگراندیش در عصر پهلوی»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، س ۲، ش ۸۶، ۱۳۸۸، ص ۸۸.

۲- مطهری، مرتضی؛ بررسی اجمالی نهضتهای صدساله اخیر، چ ۱۲،تهران، صدرا، ۱۳۶۸، ص ۲۸.

۳- لاندو، جیکوب؛ پان ترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاقگری، ترجمه حمید احمدی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲، صص ۸-۷.

۴- همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۴، صص ۱۲۹-۱۲۵.

۵- بیگدلو، رضا، باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز، ۱۳۸۰، صص ۲۸۱-۲۸۵؛ هلیدی، فرد. دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیکآئین، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸، ص ۶۶.

۶- فیوضات، سیدابراهیم. دولت در عصر پهلوی، تهران، چابخش، ۱۳۷۵، صص ۵۲- ۵۵.

۷- تذکرات دیانتی، ۱۳۴۷، ش ۴۹ و۵۰، صص ۳ و۴.

۸- تذکرات دیانتی، ۱۳۴۶، ش ۳۴، ص ۱۱.

۹- قلیزاده، محرم، «مبارزه جمعیت دیانت اسلامی علیه سیاستهای پهلوی اول»؛ فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم، سال چهارم، شماره چهاردهم، بخش دوم (۲/۱۴)، زمستان ۱۳۹۰، ص ۱۵۷۵.

۱۰- عبدخدایی، محمدمهدی، خاطرات، تدوین سیدمهدی حسینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص ۲۹.

۱۱- برای مطالعه جامع در خصوص جمعیت دیانت اسلامی و محتوای نشریه آن جمعیت ن.ک: محرم قلیزاده، «مبارزه جمعیت دیانت اسلامی علیه سیاستهای پهلوی اول»؛ فصلنامه پیام بهارستان، دوره دوم، سال چهارم، شماره چهاردهم، بخش دوم (۲/۱۴)، زمستان ۹۰، ص ۱۵۷۵.

۱۲- بصیرت‌منش، حمید (۱۳۷۶). علما و رژیم رضاشاه، تهران، نشر عروج، ۱۳۷۶، ص ۳۹۹.

۱۳- در خصوص پیشینههای تاریخی اصلاحات غربگرایانه و دین ستیزانه رضاشاه، ن.ک: توکلی طرقی، محمد «تجدد اختراعی، تمدن عاریتی و انقلاب روحانی»، مجله ایران نامه، بهار و تابستان، ش۷۸ و۷۹، ۱۳۸۱، صص ۱۹۵-۲۳۶.

۱۴- مصطفوی، پروین، «روشنفکری و روحانیت در چالش با پدیده غربزدگی»، دانشگاه اسلامی، ش ۷، زمستان۱۳۷۷، ص ۵۶.

۱۵- ن.ک: صادقی، فاطمه، جنسیت، ناسیونالیسم و تجدد در ایران ( دوره پهلوی اول)، تهران، قصیدهسرا، ۱۳۸۴، صص ۴۶-۴۷.

۱۶- طلعت تبریزی، اسدالله، دیوان اشعار، بیجا، بینا، ۱۳۲۴، ص ۲۰۶.

۱۷- تذکرات دیانتی، ۱۳۴۶، ش ۳۴، ص ۱۱.

۱۸- تذکرات دیانتی، ۱۳۴۶، ش۳۷، ۸.

۱۹- آقا بزرگ تهرانی، سیدمحمد، طبقات اعلام الشیعه، ج ۲، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۷۲، ص ۸۷۴.

۲۰- حرزالدین، محمد، معارف الرجال، ج ۲، به کوشش محمدحسین حرزالدین، قم، انتشارات مرعشی، ۱۴۰۵، ص ۳۷۴.

۲۱- آیتالله میرزاصادق تبریزی معروف به مجتهد تبریزی، در سال ۱۲۷۴ قمری در شهر تبریز و در خانوادهای روحانی متولد شد، و در ششم ذیالقعده سال ۱۳۱۵ مطابق ۱۳۳۱ هجری شمسی در قم وفات یافت. پدر وی میرزامحمدآقا، معروف به مجتهد کوچک، خود در میان مردم تبریز به فضل و علم شهرت داشت. میرزا صادق، در کودکی وارد مدرسه علوم دینی شد و تحصیلات ابتدایی، شامل ادبیات، قرآن و سطح ابتدایی فقه و اصول را فراگرفت. او در سال ۱۲۸۸ قمری به حوزه علمیه نجف هجرت کرد و مدت بیست و چهار سال در محضر آیات عظام، شیخ حسین اردکانی، ملامحمد فاضل ایروانی و شیخهادی طهرانی به تحصیل علوم دینی مشغول شد. آیتالله میرزاصادق بعد از بازگشت به تبریز، در کنار ارشاد و مرجعیت دینی و فقهی، تلاش کرد تا در مقابل تهاجم فرهنگی غربی و تحرکات دینستیزانه انگلیس مردم را بیدار کند. آقا بزرگ تهرانی مینویسد: او وجود خویش را وقف تدریس، نشر احکام و سودرسانی و رفع نیاز نیازمندان و مبارزه با بدعتها، بیدینیها و پاسداری از مقدسات دین و جهان اسلام کرد. و در این راه با سختیها و مرارتهای زیادی روبرو گردید، و تحمل کرد که کوه تحمل آن را نداشت.

          برخی آثار آیتالله مجتهد تبریزی عبارتند از: ۱) شرح تبصره علامه حلی، ۲) رساله شرایط عوضین، ۳) رساله در ربا، ۴) حاشیه بر وسیل‍ة النجاة، ۵) رساله موسوم به فواید در مسائل متفرقه فقه، ۶) واجبات احکام، ۷) رسالة الغریة در مباحث الفاظ، ۸) مباحث مشتقات. ن.ک: واعظ خیابانی، ملاعلی، علمای معاصرین، تبریز، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۲۵، ص ۱۵۳؛ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، طبقات اعلام الشیعه، ج ۲، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۷۲، ص ۸۷۳.

۲۲- فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج ۱، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵، ص ۵۳۳.

۲۳- رجبی، محمدحسن، علمای مبارز، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص ۸۸.

۲۴- آیتالله سیدابوالحسن انگجی به سال ۱۲۸۲هجری در تبریز متولد شد و در ذیقعده سال ۱۳۵۷هجری قمری در همان شهر رحلت نمود. پدر وی، میرزامحمدآقا شیخالشریعه که از علمای معروف آذربایجان و از اساتید حوزه علمیه تبریز بود، فرزند را به تحصیل علوم دینی تشویق نمود.

          سیدابوالحسن دوره ابتدایی را در مدارس تبریز و در نزد حاجمیرفتاح سرابی، آقامیرزامحمد اصولی و پدر خویش، گذراند. او سپس، از ۱۳۰۴ قمری به مدت شش سال از محضر اساتید حوزه علمیه نجف بهرهمند شد. ایشان بعد از بازگشت به آذربایجان در متن جامعه حضور یافت و برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی و عمومی مسئولیت برعهده گرفت.

          وی در جریان مشروطه از مدافعین مشروطیت به شمار میرفت و با آخوند خراسانی در ارتباط بود. آیتالله سیدابوالحسن انگجی بعد از شکست نهضت مردم تبریز در ۱۳۰۷ش به قم تبعید شد، و بعد از یک سال به تبریز مراجعت نمود.

          آثار متعددی از آیتالله انگجی بر جای مانده که مهمترین آنها عبارتند از: ۱- حاشیه بر ریاضالمسائل در فقه ۲- شرحی بر حج شرایع ۳- ازاحة الالتباس. ن.ک: علمای معاصرین، ص ۱۷۸؛ جرفادقانی، محمد، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، قم، معارف اسلامی، ۱۳۶۴، ص ۳۷۰.

۲۵- رضایی، محمد، «کشف حجاب در آذربایجان»، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۱۳، تابستان ۱۳۸۵: ص ۱۴۳.

۲۶- هاشمیان، هادی، «غائله متحد شدن البسه در تبریز»، پیام بهارستان، دوره ۲، سال ۲، شماره ۷، بهار ۱۳۸۹، صص۸۸۲ و ۸۸۴.

۲۷- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، علمی، ج ۶، ۱۳۷۴، ص ۲۸۱.

۲۸- واحد، سینا، واقعه مسجد گوهرشاد، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۶، ص ۲۴۴.

۲۹- امیراحمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ‌ معاصر ایران،۱۳۷۳، صص ۲۶۶-۲۶۷.

۳۰- صدیقی نخجوانی، رضا، «تغییر لباس و قیام مردم تبریز»، مقدمه و حواشی رحیم نیکبخت، مطالعات تاریخی، ش ۴، پاییز، ۱۳۸۳، ص ۲۵.

۳۱- شیخغلامحسین، مخفیانه به نجف اشرف‌ عزیمت نمود؛ ولی همواره تحت مراقبت و کنترل کنسولگری ایران بود. پس از چند سال مجدداً مخفیانه به ایران بازگشت و در شهر مشهد اقامت گزید. او که در قیام مسجد گوهرشاد نیز حضور داشت، پس از سرکوبی قیام متواری شد و به دهات اطراف مشهد رفت. گفته میشود، غلامحسین در مشهد امامت نماز جمعه را در دوره محمدرضا پهلوی بر عهده داشت. برای مطالعه در خصوص ماهیت و جزئیات قیام مردم تبریز علیه اتحاد شکل در ۱۳۰۷ش و میزان نقش شیخغلامحسین در آن ن.ک: علما و رژیم رضا شاه، صص ۳۸۹-۴۰۶.

۳۲- برای نمونه ن.ک: «کشف حجاب در آذربایجان»، صص ۱۴۶-۱۴۷.

۳۳- زرنگ، محمد، تحول نظام قضائی در ایران، ج ۱، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۳۶۰.

۳۴- کاتم، ریچارد. ناسیونالیزم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، تهران، گفتار، ۱۳۷۱، ص ۴.

۳۵- دانشگاه اسلامی، ص ۵۷.

۳۶- تذکرات دیانتی، ۱۳۴۵، ش ۱، صص۱-۸؛ همان، ۱۳۴۵، ش ۲؛ همان، ۱۳۴۵، ش ۴؛ همان، ۱۳۴۶، ش ۲۳، ص ۵؛ همان، ۱۳۴۶، ش ۳۲؛ همان، ۱۳۴۶ش، ۳۳؛ تذکرات دیانتی، ۱۳۴۷، ش ۴۹، صص ۲۴ -۳۴.

۳۷- تذکرات دیانتی،۱۳۴۷، ش ۴۱.

۳۸- تذکرات دیانتی،۱۳۴۷، ش ۴۲.

۳۹- تذکرات دیانتی،۱۳۴۷، ش ۴۱، ص ۱۱.

۴۰- دلفانی، محمود، «سازمان پرورش افکار»، گنجینه اسناد، ش ۲۱ و ۲۲، بهار و تابستان ۱۳۷۵ ش، ص ۷۳.

۴۱- سازمان پرورش افکار (مجموعه سخنرانیها و آهنگهای موسیقی و نمایشنامهها و سرودهای پرورش افکار که از آبان ۱۳۱۸ تا خرداد ۱۳۱۹ در تالار دبیرستان دارالفنون ایراد شده است)، تهران، انتشارات دبیرخانه سازمان پرورش افکار، ۱۳۱۹، صص ۱، ۱۲، ۸۵، ۹۸، ۱۰۹، ۱۲۵، ۱۳۸، ۱۶۷.

۴۲- همانجا.

۴۳- همان، ص ۸۶.

۴۴- فرهنگستیزی در دوره رضاشاه (اسناد منتشر نشده سازمان پرورش افکار، ۱۳۱۷-۱۳۲۰ ش)، به کوشش محمود دلفانی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵، ص ۳۸.

۴۵- امید، حسین، تاریخ فرهنگ آذربایجان، ج ۱، تبریز، اداره فرهنگ آذربایجان، ۱۳۳۲، ص ۲۳۴.

۴۶- ن.ک: حسین امید، تاریخ فرهنگ آذربایجان، ج ۱، ص ۲۳۴.

۴۷- فرهنگستیزی در دوره رضاشاه، ص ۱۶۶.

۴۸- همانجا.

۴۹- همان، ص ۱۲۹.

۵۰- سازمان اسناد ملی شمالغرب کشور، پاکت شماره ۰۰۰۳۲۳۵۴۰۰۳.

۵۱- فرهنگستیزی در دوره رضاشاه، صص ۲۸ و ۲۹.

۵۲- همان، ص ۳۴.

۵۳- سازمان اسناد ملی شمالغرب کشور، پاکت شماره ۰۰۴ ۰۰۰۳۲۳۵۴.

۵۴- ن.ک: سازمان اسناد ملی شمالغرب کشور، پاکت شماره ۰۰۰۳۲۳۵۴.

۵۵- همان، ۰۰۳۰۰۲۷۸.

۵۶- همانجا.

۵۷- ماتی، رودی، «آموزش و پرورش در دوره رضاشاه»، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین (مجموعه مقالات)، ترجمه مصطفی ثاقبفر، تهران، نیل، ۱۳۸۷، ص ۱۸۶.

۵۸- تغییر لباس و کشف حجاب با روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص ۷۵؛ روزنامه تبریز، ش ۲۶، ۲۵ شهریور ۱۳۰۷ شمسی.

۵۹- قانون متحدالشکل شدن، شیوهها و الگوهای سنتی پوشش را بصورت قهرآمیز محدود نموده و الگوهای غیربومی و نامتعارف را جایگزین آنها میکرد. با توجه به چنین واقعیتی، میتوان به اهمیت تقدم زمانی قانون «متحدالشکل» شدن، بر واقعه کشف حجاب، پی برد. البته، رودی ماتی، تاریخ صدور قانون متحدالشکل در ایران را سال ۱۳۱۴ش دانسته است که مسلماً نادرست بوده و با تاریخ کشف حجاب اختلاط یافته است. ن.ک: رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ص ۱۸۹.

 


فصل نامه مطالعات تاریخی شماره 43