روایتی از پشت صحنهٔ سقوط قیام پسیان؛ پیوند قوام، رضاخان و نیروهای عشایری
42 بازدید
ایلات و عشایر در تاریخ ایران از جمله عناصر تأثیرگذار در قدرت و سیاست بودند. آنها همواره جزئی از نیروهای نظامی دولت برای مقابله با تخاصم خارجی بهشمار میآمدند. در دوران معاصر، خاصه از دوره مشروطه تا تأسیس حکومت پهلوی، عوامل گوناگونی در بازیگری عشایر دخیل شد. ورود نیروهای استعماری و دخالت دولتهای خارجی در ایران، همهٔ عناصر جامعهٔ ایرانی از جمله عشایر را درگیر کرد. بنابراین، هم دولتها و هم نیروهای خارجی، ایلات و عشایر را از کارکرد اصلی خود خارج کردند.
در روند این دخالتها با وجود مقاومت طیف وسیعی از عشایر، اما بخشی از ایلات به نیروی تفرقه با دولت مرکزی یا عنصر یاریگر به عناصر خارجی تبدیل شدند. از جمله مصادیق چنین وضعیتی را میتوان در مقابلهٔ ایلات و عشایر با اقدامات کلنل پسیان دید.
رقابت ژاندارم و قزاق
از سوی دیگر ایران پس از مشروطه تا روی کار آمدن پهلوی، محل رقابت نیروهای نظامی هم بود. بهخصوص، نیروهای ژاندارمری و قزاق رقابت شدیدی داشتند. در میان آنها مسئله در توانایی و مهارت نظم اجتماعی و تداوم آن بود. این مسئله بهخوبی در قیام کلنل پسیان نیز نمایان است. این به معنای برآمدن ریشههای قیام از تخاصم صنفی قزاق و ژاندارم نیست؛ بلکه نکته آن است که قیام پسیان چنین نمودی هم داشت. تضاد عمیق و پایاننیافته میان دو نیروی ژاندارم و قزاق و همچنین حاکی از حضور عناصری در ژاندارمری بود که دیکتاتوری رضاخان را برنمیتافتند و او را که نه سوادی داشت، نه در یک مدرسۀ نظامی معتبر درس خوانده بود و نه اصول نظامی جدید را میدانست، برای رهبری دستگاه نظامی کشور صالح و شایسته نمیدانستند.[1]
محمدتقی پسیان
محمدتقیخان پسیان، از رجال سیاسی تاریخ معاصر ایران، در سال 1270 ش، در آذربایجان شرقی به دنیا آمد. بعد از دوران ابتدایی، علاقه خود به امور نظامی را نشان داد. پسیان برخاسته از یک خانواده نظامی و تمام بستگانش در نظام بودند. پدرش یاور محمدخان عنایتالسلطان در امور نظامی اشتغال داشت.
از همین رو پسیان از تبریز به تهران رفت و در مدرسه نظامی ثبت نام کرد. علاقه و تلاش بسیار همراه با استعداد عجیب در حوزه نظامی باعث شد مراتب نظامی را خیلی سریع طی کند. او در جنگ جهانی اول علیه قوای بیگانه هم مبارزه کرد. پس از آن به آلمان رفت و آنجا نیز دورههای نظامی، خاصه هوانوردی را گذراند. او بعد از بازگشت به ایران، رئیس ژاندارمری خراسان شد و در مراوداتش با قوامالسلطنه، والی خراسان، از رفاقت تا خصومت را تجربه کرد.
کودتای اسفند
کودتای اسفند 1299 و روی کار آمدن سیدضیا، همه چیز را دگرگون کرد. بعد از کودتا در مرکز بعضی استانها، نظیر کرمانشاه و مشهد، صاحبمنصبان ژاندارمری، بهموازات کودتا در تهران دست به کودتاهای کوچکتری زدند.
در کرمانشاه، ماژور محمود خان پولادین، صارمالدوله، والی آنجا را توقیف کرد و به تهران فرستاد. در مشهد هم پسیان، اقدام به توقیف والی خراسان، یعنی قوامالسلطنه نمود و او را تحتالحفظ روانه تهران کرد.
برخی مسائل قبلی و این رخداد باعث شد قوام کینه پسیان را در دل نگه دارد. کلنل پسیان در دورۀ کوتاه حاکمیت بر خراسان، دست به اقداماتی اصلاحی زد و کوشید تا کجرویهای ادارات استان را اصلاح کند. کلنل سپس مبادرت به توقیف بسیاری از اعیان و اشراف، مقامات دولتی، مالکان و افرادی از این قبیل در خراسان کرد تا بتواند مالیاتهای عقبافتاده را از آنها وصول کند و برنامۀ اصلاحات خود را به اجرا گذارد.[2]
واقعیت آن است که محبوبیت و تأثیرگذاری پسیان در خراسان وقت که نیمه شرقی ایران را شامل میشد، بهشدت برای قوامالسلطنه خطرناک بود. او به جد، پسیان را رقیبی جدی برای حکومت خود میدید.[3]
در ۴ خرداد ۱۳۰۰، حکومت سید ضیاءالدین سقوط کرد و قوامالسلطنه که در تهران در حالت بازداشت بود، رئیس الوزرا شد. او که بهشدت از اقدام پسیان نگران و ناراحت بود، عذر او را خواست. احمدشاه اما طی تلگرامی ادامۀ خدمت او در فرماندهی ژاندارمری خراسان را تأیید کرد، ولی متذکر شد که در امور دیگر مداخله نکند. میانجیها سعی کردند بین پسیان و قوامالسلطنه را بهبود بخشند اما نشد.
صحنه تبدیل به نافرمانی پسیان از دولت مرکزی شد. وقتی نجدالسلطنه، فرستاده قوامالسلطنه به خراسان برای اداره این خطه، جهت در دستگرفتن امور ناکام ماند، مسئله تشدید شد.
از طرف اهالی مشهد تلگرافهای زیادی به مرکز فرستاده شد که باید در خراسان اداره و فرمان به دست پسیان باشد. او هم مسئولیتی که شاه و مردم بر عهدهاش گذاشته بودند را رها نکرد. جنبش کلنل را به هر عبارتی مثل نافرمانی، قیام یا چیز دیگر توصیف کنیم، از وجه اساسی آن نمیکاهد و آن نکته دلیلی بود که در نامهای به تقیزاده خاطرنشان کرده بود: «ما از دست انگلیسیها قیام کردهایم.»[4]
سرکوب قیام
قوامالسلطنه با استناد به رفتار کلنل تصمیم به سرکوب او گرفت و شوکتالملک علم و شجاعالملک هزاره و تمام حکمرانان و سران عشایر و ایلات خراسان را بر ضد او شوراند. شجاعالملک و نیروهایش بیدرنگ به جنگ نیروهای ژاندارمری رفتند و شکست خوردند. پس از حکم دولت مرکزی مبنی بر مقابله و مبارزۀ ایلات و عشایر بر ضد کلنل پسیان و نیروهای ژاندارمری، نیروهای کلنل در چندین جبهه مشغول جنگ با عشایر مختلف بودند. این امر باعث تحلیلرفتن روحیۀ نیروهای ژاندارم و مخالفت پنهانی با کلنل پسیان شد.
دستگاه سیاسی تبلیغات دولت قوامالسلطنه که دید کار پسیان به این راحتی پایانپذیر نیست، دوباره شروع به کار کرد. به دستور قوامالملک، خوانین و متنفذان علیه کلنل برانگیخته شدند و در جنگی که بین نیروی ژاندارمری و چریکهای سردار معزز بجنوردی حاکم بجنورد و فرجالله خان، حاکم شیروان در گرفت، نیروهای نظامی هم از تهران به خراسان گسیل شدند.[5]
عدهای قزاق هم که از شمال بازگشته بودند برای مأموریت جدید آماده شدند. اینجاست که رضاخان و قوامالسلطنه دست یاری به هم میدهند و یک اردوی هزارنفره قزاق به فرماندهی حسین آقای خزاعی مأمور خراسان میگردد. قوام نیز بهموازات اقدامات سردار سپه، شروع به تطمیع و تهدید سران عشایر و ایلات کرد. سالارخان بلوچ، سیدحیدرخان بربری، سالار شجاع، رئیس ایل تیموری ایل بیکی گودانی به یکدیگر متحد میشوند.[6]
عدم توافق کلنل با دولت مرکزی باعث شد که ایلات و عشایر جسارت بیشتری برای مقابله با نیروهای ژاندارمری به دست آورند و بازوی نظامی حکومت مرکزی در ولایات را تضعیف کنند. از اینرو، کردهای شمال خراسان پس از تسخیر قوچان و قلعوقمع ژاندارمری، بهسوی مشهد حرکت کردند؛ کلنل پسیان که تازه از گناباد به مشهد مراجعت کرده بود، با دیدن نیروهای شکستخورده و پراکنده، به سازماندهی نیروهای فراری و موجود در مشهد دست زد و به جنگ کردها در قوچان رفت. در جعفرآباد جنگی شدید درگرفت. کلنل شکست خورد و نیروهایش گریختند و خود نیز به قتل رسید.
کلنل پس از دفاع از پای درآمد و جنازه او هنوز گرم بود که به دستور حاکمان بجنورد و شیروان، سر او را بریدند. فرجالله خان، حاکم شیروان سر بریده را در حالی که قطرههای خون از آن میچکید به تلگرافخانه قوچان برد و قوامالسلطنه بهپاس چنین عملی فرجالله خان را لقب ضیغمالملک (شیر کشور) داد.[7]
چریکهای کرد قوچانی روز دوشنبه اول ماه صفر 1340 قمری نهم مهرماه 1300 در جعفرآباد پس از درگیری زیاد او را کشته یافتند و سرش را به قوچان بردند.[8] آخرین بیحرمتی به جنازه و جسد کلنل را هم قوام صورت داد. حکم داد جسدش که در حرم رضوی دفن بود، درآوردند و بردند بیرون شهر در یک قبرستان عادی دفن کردند.[9] شیوه فجیع قتل کلنل حتی در شعر عارف قزوینی نمایان است:
جامهٔ ننگین لکهدار به تن کرد دوخت هر آن بیشرف به قتل تو پاپوش.[10]
برآیند
نیروهای ایلات و عشایر خراسان در ماجرای قیام کلنل پسیان روبهروی او قرار گرفتند. این مسئله بهشدت ناشی از تحریک قوامالسلطنه بود. او که بهخوبی متوجه تأثیرگذاری و اقدامات بهینه پسیان در خراسان بود، جایگاه وی را مانع برنامههای قدرت برای ایران و خاصه خراسان میدید. باید صریح بیان کرد که قوامالسلطنه در این دوره با اشتراک مساعیای که بین خود و رضاخان ایجاد کرده بود، به جنگ پسیان رفت و در این میان ایلات و عشایر خراسان ابزار برنامه سیاسی او بودند.
باوجود این نباید از کلان وضعیت وقت نیز غافل بود. کلان وضعیتی که محصول برنامه دولتهای استعماری برای جغرافیای غرب آسیا و ایران در نظر گرفته شده بود. کلنل در پیام خود به تقیزاده تأکید کرده بود که «ما از دست انگلیسیها قیام کرده ایم.».
ایلات در این دوره با دسیسههای فراوان به نیرویی برای سرکوب قیامهای ملی بدل شدند و در ادامه با روی کار آمدن رضاشاه، برنامه قدرت و نیروهای استعماری برای ایلات تغییر کرد و با تأسیس ارتش رضاشاهی، کارویژه این ارتش سرکوب عشایر شد.
[1] محمدرضا تبریزی شیرازی، «سیّد مهدی فرّح( معتصم السلطنه) در پناه محمّد ابراهیم علم (شوکت الملک) پس از قتل فجیع کلنل محمّد تقی خان پسیان»، گزارش فروردین، 1394، شماره 269، ص 28 -29.
[2] رسولی پور، مرتضی(1378). «اسناد: کلنل پسیان در دامگه حادثه؛ اسنادی درباره واقعه خراسان در سال 1300»، تهران: تاریخ معاصر ایران، پاییز 1378 - شماره 11، ص136.
[3] آذری، علی(1368). «قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان». تهران: بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه، ص179.
[4] تقیزاده، حسن (1372). «زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده». تهران: علمی، ص361.
[5] ورهرام، غلامرضا (1369). «نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجاریه». تهران: معین، ص375.
[6] مکی، حسین (1358). «تاریخ بیست ساله ایران - ج 1». تهران: امیرکبیر، ص466.
[7] ملکی، حسین (زاوش) (۱۳۶۱) نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران. تهران: آینده، ص152.
[8] شمیم، علی اصغر (1370). «ایران در دوره سلطنت قاجار». تهران: علمی، ص 627.
[9] زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده، ص361
[10] رابطه تاریخی فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، ص159.
نظرات