ارزیابی روابط هویدا با انگلیسیها


ابراهیم ذوالفقاری
6123 بازدید
امیر عباس هویدا

امیرعباس سه سال بعد از مرگ پدرش عین‌الملک ـ که در قبرستان بهائیان دفن شد ـ به بهانه ادامه تحصیل، راهی پاریس شد ولی تنها دو روز در پاریس ماند و شتابزده به سوی انگلیس رفت.
دکتر عباس میلانی، در این باره می‌نویسد:
«لذات پاریس زودگذر بود. تنها پس از دو روز، هویدا به ترک شهر ناچار شد و به لندن رفت. ظاهراً در توضیح علل خروج سریعش از پاریس، هویدا می‌‌خواست جنبه‌هایی از واقعیت را کتمان کند، او می‌گفت: «یک‌ سال طول خواهد کشید تا من وارد دانشگاه شوم . قصد من این است که یک‌ سال وقتم را صرف آشنا شدن با زبان انگلیسی کنم.» دلایل واقعی سفرش به لندن پیچیده‌تر بود و بیشتر به شتابش در رسیدن به اروپا تأویل پذیر بود.» 
از رد پای حضور او در انگلستان مطلبی در دست نیست ولی در اولین سفر رسمی او به عنوان نخست‌وزیر به انگلستان، که در فروردین ماه 1352 انجام شد؛ در گزارشهای منتشره در وزارت امور خارجه انگلیس، مطلبی درج شده که حکایت از دوستی‌های عمیق او با انگلیسی‌ها دارد.
در این گزارش آمده است:
«در نخستین شب از این سفر رسمی، مطابق سنت موجود دیپلماتیک، ادوارد هیث نخست‌وزیر محافظه‌کار بریتانیا، ضیافت شامی به افتخار همتای ایرانی خود برپا کرد. پیشاپیش برای حضور در این ضیافت شام، نام شصت نفر از افرادی که دعوت از آنان ضرورت داشت، از سوی مسؤولان بریتانیا تهیه شد. در میان مقامات رسمی دو کشور و یا دیپلمات‌های بازنشسته، دو نام تقریباً غیر متعارف و قابل توجه وجود داشت. نخست‌ سر اریک دریک از رؤسای شرکت نفت انگلیس و ایران که در زمان ملی شدن صنعت نفت ایران اخراج شد و در سال 1973 مدیر شرکت بریتیش پترولیوم بود و سپس سرآیزایا برلین فیلسوف برجسته و استاد مشهور اندیشه سیاسی در دانشگاه آکسفورد. در توضیح، مقابل نام برلین و همسرش تاکید شده بود که وی و همسرش مورد شناخت شخص هویدا قرار دارند.» 
فردای اولین روزی که امیرعباس هویدا، بر تخت صدارت نشست، انتصاب او در جهت مخالفت با عمال و طرفداران سیاست انگلیس که خواهان متلاشی شدن حزب ایران نوین بودند، ارزیابی شد. 
ولی یک‌ماه بعد، باقر عاقلی ـ که بعدها به تألیف بعضی آثار تاریخی دست یازید ـ این انتصاب را مورد نظر انگلیس‌ها دانست:
«انگلیس‌ها از انتصاب مرحوم منصور به نخست‌وزیری فوق‌العاده ناراضی بودند ... برای التیام مناسبات فی‌مابین اعلیحضرت همایونی، پس از ترور منصور، آقای هویدا یکی از افراد مورد نظر انگلیسی‌ها را به نخست‌وزیری برگزیدند و سپس به لندن مسافرت کردند تا برای رفع اختلاف اقدام نمایند. در نتیجه این مذاکرات، در آینده کفه سیاست انگلستان در ایران خواهد چربید.» 
ظاهراً دکتر باقر عاقلی هم مانند برخی دیگر رجالی که کارگزار رژیم شاهنشاهی بودند، از میزان مقبولیت حسنعلی منصور در بین عوامل انگلستان در ایران بی‌خبر بوده است:
«اخیراً دار و دسته سناتور علی دشتی، سناتور سابق جمال امامی، عبدالرحمن فرامرزی و ابراهیم خواجه‌نوری و طرفداران دیپلماسی انگلستان در ایران، در محافل و مجالس پایتخت از حسنعلی منصور نماینده مجلس شورای ملی تعریف و تمجید نموده و از او به عنوان کاندیدای نخست‌وزیری جانبداری می‌نمایند ... به طور قطع انگلیس‌ها نسبت به زمامداری منصور در ایران علاقمند هستند و طرح‌هایی دارند که باید به نفع سیاست انگلستان به دست مشارالیه انجام گیرد.» 
بر اهل نظر پوشیده نیست که منافع امریکا و انگلستان در ایران درهم تنیده بود. زمانی انگلیس‌ها در بهره‌برداری از منافع سرشار ایران پیش افتاده بودند و زمانی هم امریکایی‌ها در غارت این منابع، مطلق‌العنان گردیدند ولی همواره و در هر شرایط، هر دو، در تأمین نظرات دیگری، توجه خاصی مبذول می‌کردند. و اینگونه اظهارنظرها نیز در همین رابطه قابل تحلیل است.
عوامل سیدضیاء الدین طباطبائی ـ نخست‌وزیر کودتای انگلیسی حوت 1299ـ نیز، همین عقیده را داشتند که:
«آقای هویدا در باطن روابط حسنه خود را با عناصر غیر امریکایی (طرفدار سیاست انگلستان) حفظ کرده و شخصاً مرد عاقلی‌ می‌باشد.» 
هویدا، مورد تجلیل اسدالله رشیدیان هم بود و این تجلیل تا جایی پیش می‌رفت که دولت او را در ردیف دولت ساعد مراغه‌ای ـ از عوامل انگلستان و استاد اعظم فراماسونری‌ ـ می‌‌دانست و می‌گفت:
«دوستان سیاسی ما از هویدا پشتیبانی می‌کنند برای اینکه منافع مادی ما در دولت هویدا، بیش از هر دولت دیگری تأمین شده و از نظر سیاسی هم دوستان ما (طرفداران سیاست انگلستان)در مصونیت بیشتری فعلاً قرار دارند.» 
ذکر مجدد این نکته در اینجا ضروری است که اسدالله رشیدیان از بستگان نسبی هویدا بود، که نسبت او در فصل اول کتاب به طور دقیق آمده است.
خیمه شب‌بازی نصرت‌الله احدپور ـ که هم با میدلتون انگلیسی ارتباط داشت، هم با یاتسویچ امریکایی و فارغ‌التحصیل دانشگاه بیرمنگام انگلیس بود و همسری انگلیسی داشت ـ با همکاری بهرام شاهرخ ـ پسر ارباب کیخسرو زرتشتی و جاسوس نفوذی انگلیس در دستگاه تبلیغات حکومت آلمان نازی ـ مبنی بر افشاگری جاسوسی امیرعباس هویدا، از سفارت انگلستان در ترکیه به نفع امریکا به وسیله معشوقه هم مسلکش به نام «مارگریت الن» حاوی نکاتی بود که با اینکه بیش از 40 سال از آن می‌گذرد، هنوز قابل بررسی می‌باشد.
نصرت‌الله احدپور در این افشاگری مدعی گردیده که امیرعباس هویدا در آنکارای ترکیه که مشهور به جزیره جاسوسان است ـ حداقل در برهه‌ای از زمان اینگونه بود ـ موفق به جاسوسی به نفع آمریکا از سفارت انگلستان، آن هم از صندوق رمزدار سفارت شده است.
اگر این صحبت‌ها را بر فرض صحت بنگاریم، باید اذعان کنیم که امیرعباس هویدا در مدت حضور در: بیروت، انگلستان، فرانسه، بروکسل، ژنو و ... آموزش‌هایی تخصصی دیده و تبدیل به جاسوسی زبردست گردیده است. البته در جاسوس بودن هویدا به نفع بیگانگان جای هیچگونه شک و تردید نیست و عملکرد 36 سالة او در رده‌های مختلف سیاسی و اجرایی، تائیدی بر آن است و فرقه‌ای که او وابسته به آن است، دارای ماهیت جاسوسی است. ولی حرف اینجاست که چرا انگلیس‌ها که از قِبَلْ این جاسوسی، ضربة جبران ناپذیر خورده و طرف جاسوسی ـ مارگریت الن ـ را در زندان به قتل رسانده‌‌اند، پس از گذشت یک دهه از این مسئله، اینک که او بر صندلی صدرات تکیه زده و عوامل شناخته شدة طرفدار آنها، به حمایت از او اقدام کرده‌اند، دست به افشاگری زده و تا این زمان ساکت بوده‌اند!؟
چرا سازمان اطلاعات و امنیت شاه، با احضار نصرت‌احدپور و بازجویی دقیق از او، فردای آن روز وی را آزاد کرد و گزارش مبسوط این موضوع، مسکوت گذاشته شد.
همانگونه که در فصل گذشته نوشته شد، نظر نگارنده بر این است که سازمان جاسوسی انگلستان، برای تطهیر امیرعباس هویدا، از حمایت‌هایی که چهره‌های انگلوفیل، بی‌پروا از او می‌کردند و نخست‌وزیر را چهره‌ای مقبول سیاست انگلیس معرفی می‌کردند، با دست عوامل شناخته شده خود، دست به این افشاگری زدند تا سازمان جاسوسی امریکا که در مقابل آنها، طفل دبستان بود، با این فریب، از فشار احتمالی نسبت به تعویض او، بکاهد.
اما اینکه آیا اصل این جریان، در ترکیه اتفاق افتاده است یا نه؟ پرسشی است که پاسخ آن در اظهارات نصرت‌الله احدپور، مستتر است:
«امیرعباس هویدا از آنجا، برای خود جای پایی در سازمان اطلاعاتی آن کشور [امریکا] باز می‌نماید، ولی کوشش سازمان ضداطلاعات رقیب بی‌اطلاع بود که امیرعباس هویدا، چنین دسته گلی به آب داده یا اصولاً از چنین قیافه دلقکی چنین کار می‌آید. امیرعباس هویدا به نفت آمد و اینجا بود که به خدمت خود یک قدم مؤثر دیگر اضافه کرد و جاسوس دو طرف گردید، ولی همواره طرف ارباب اصلی خود در آنکارا را رعایت می‌کرد.» 
برای امیرعباس هویدا، اصل فرقه‌‌ای بود که به آن تعلق داشت و اسرائیل، کعبه آمال آن بود و هر دو سیاست ـ انگلستان و امریکا ـ هم در حمایت از این تعلق و مرکز آن، تعصب داشتند، به همین دلیل امیرعباس هویدا، با سعی تمام، در تأمین منافع آن دو در ایران، فعال بود. هویدا از نظر شخصی و به لحاظ تربیتی و فرهنگی فرانسوی بود و به لحاظ سیاسی، انگلیسی.
اشتراک منافع انگلیس و امریکا در ایران و تعاملات مأموران جاسوسی و سیاسی آنها در ایران و رنگ به رنگ شدن عوامل محلی آنها چنان بود که تفکیک بسیاری از آنها مشکل می‌نمود.
چرا که تمامی آنان ـ شاید استثناهایی در دهه 20 داشته باشد ـ یا انگلیسی امریکایی بودند یا امریکایی انگلیسی.
زمانی که اسمائیل رائین ـ‌ که هم با شاپور جی رابطه حسنه داشت و در عین شهرت به سرسپردگی به استعمار انگلیس، دنباله رو سیاست امریکا هم بود! ـ کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران را منتشر کرد، در تحلیل علت انتشار آن گفته شد:
«شاید دولتی مانند امریکا که مایل به ریشه کن کردن عوامل استعماری انگلستان و جانشین ساختن استعمار جدید است در این راه مساعدت نموده و یا دولت دیگری (!) که با انگلستان حساب‌هایی دارد، در طرد عوامل آن، ایران را یاری کرده.» 
و در جای دیگر، چنین اظهارنظر شد:
«گردانندگان فراماسیون [فراماسونری] یعنی انگلیسی‌ها عجب سیاستی دارند و برای بهره‌برداری، اعضای خود را در رأس احزابی که با هم مخالف هستند، قرار می‌دهند، ولی در اصل آنها در یک محل دستور می‌گیرند، مانند: هویدا و خسروانی که در حزب ایران نوین و رامبد و بهبودی که در حزب مردم هستند ... مسلماً رائین حامیان قوی‌تری دارد، زیرا مدتی قبل کتابی به نام «سیا» «بر علیه امریکائی‌ها» چاپ شد. لذا در مقابل آن، طرفداران سیاست امریکا، با دست رائین مبادرت به چاپ این کتاب کرده و تلافی نمودند که به سیاست انگلیسی‌ها حمله کرده باشند و در واقع این مبارزه‌ای است بین جناح‌های انگلیس و امریکا» 
طبیعی بود که در تحلیل اینان، امیرعباس هویدا از عوامل استعماری انگلستان محسوب می‌شد؛ که البته یدالله شهبازی ـ که محرم‌‌اسرار هویدا بود ـ نیز برآن صحه گذاشت:
«دیپلماسی امریکا با ترکیب این دولت [هویدا] و حزب دولتی که به وسیله طرفداران سیاست انگلستان کارگردانی می‌شوند و با شوروی‌ها روابط بسیار خوبی دارند، نظر مساعدی ندارد.» 
البته جای بسی تعجب است که یدالله شهبازی، کارگردانان حزب ایران نوین را، طرفدار سیاست انگلستان معرفی می‌کند، در حالی که، هسته اولیه این حزب با هدایت گراتیان یاتسویچ در خانه حسنعلی منصور شکل گرفت، هر چند در این حزب، بودند افرادی که تمایل‌شان انگلیسی امریکایی بود و در دسته‌بندی‌ها، در مقابل امریکایی‌ها و امریکایی انگلیسی‌ها، موضع‌گیری می‌کردند.
اسماعیل رائین، پس از آزادی از زندان ـ که بنابر اعتراف نعمت‌الله نصیری، به دستور هویدا و شریف‌امامی دستگیر شده بودـ در دفتر تحقیق خود گفت:
«آقای هویدا از آن می‌ترسد که من جلد چهارم را منتشر سازم که در آن، صورتجلسه پلیس فدرال را درباره کار قاچاق او چاپ کند. اعلیحضرت جلد چهارم را ملاحظه و فرموده‌اند که: مبادا این کتاب را چاپ کنم، زیرا با چاپ آن، آبروی رجال کاملاً خواهد ریخت، این کتاب با عکس‌های مربوطه آماده چاپ بود، ولی چاپ نشد و تحویل آقای علم گردید... پس از جلد سوم این کتاب، معاون وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس، اینجا آمد و از من جلد سوم را خواست، ولی من این کتاب را به او ندادم و گفتم شما آن را خوانده‌اید و اینتلجنت سرویس شما هم خوب می‌داند. بالاخره پس از مذاکرات زیادی، گفت: اگر جلد کتاب را عوض کنی، ما حرفی نداریم، آن را چاپ کن و زندانی هم نمی‌شوی. لکن من پس از اینکه به انگلیسی‌ها حمله کردم به وی گفتم: دولت انگلیس جزو دول درجه 2 است، جواب رد به او دادم و فردا صبح مرا بازداشت کردند.» 
همانگونه که در پیش ذکر شد، اسدالله علم در یادداشت‌هایش می‌نویسد که محمدرضا پهلوی از من خواست تا بطور محرمانه از اسماعیل رائین تحقیق کنم و مشخص کنم که آیا او واقعاً به دستور نخست‌وزیر دستگیر شده است؟
وی در این یادداشت‌ می‌نویسد که این تحقیق سه ساعت طول کشید ولی به نتیجه اشاره‌‌ای نمی‌کند. در همین موقع بود که اعضای حزب ایران نوین می‌گفتند:
«برای آقای هویدا، نخست‌وزیر، آگرمان (پذیرش) برای تصدی سفارت ایران در انگلستان شده است.» 
در سال‌هایی که اسرائیل با کشورهای مسلمان در حال جنگ بود، ایران دستخوش مسائلی شد تا نظر مردم از توجه و تفکر نسبت به اسرائیل و اعمال جنایتکارانه و حامیان آن، منحرف شود. در حالی که محمدرضا پهلوی در مصاحبه 23 شهریور 1348 اعلام کرد:
ایران از ادعای خود نسبت به بحرین صرف‌نظر نمی‌‌کند!»
در 18 اسفند ماه همان سال از اوتانت ـ دبیر کل وقت سازمان ملل متحد ـ‌ تقاضای میانجیگری در این مسئله را نمود و در سال بعد، بحرین از ایران جدا شد.
در بحبوحه همین مسئله بود که بحران اختلافات شدید ایران و عراق، کلید زده شد و از طرف دیگر، تیمور بختیار که برای ایران مسئله‌ساز شده بود، پس از تصویب استقلال بحرین در مجلس سنا، در شکارگاهی در عراق کشته شد و کمی بعد هم اردشیر زاهد‌ی ـ وزیر امور خارجه وقت ـ اعلام کرد: «انگلیس از خلیج فارس خارج خواهد شد» و چند روز بعد هم این مسئله، عملی گردید. پس از آن، در 27 اسفند 49، لردهیوم ـ وزیر خارجه وقت انگلیس ـ به ایران آمد و مقدمات قرارداد اقتصادی بین وزرای اقتصاد دو کشور فراهم شد.
در سیر همین تحولات بود که روز نهم خردادماه 1350، ریچارد نیکسون ـ رئیس جمهور وقت امریکا ـ وارد تهران شد و فردای آن روز هم به همراه محمدرضا پهلوی اعلامیه‌ای صادر و از وخامت اوضاع در خاورمیانه اظهار نگرانی کردند.
اختلافات ایران و عراق با توجه به مسئله جزایر سه گانه ایران شدید شده بود که در 22 مهرماه 1351، رئیس ستاد ارتش انگلستان به ایران آمد.
خاورمیانه منطقه استراتژیک و حساسی بود و هست و انگلیس و امریکا در حالی که در کلیت‌، دارای اشتراک منافع بودند، در سهم خواهی بیشتر، از طریق عوامل خود، چالش‌هایی نیز داشتند.
در این موقعیت امیرعباس هویدا در 15 فروردین 1352 برای مذاکره با ادوارد هیث ـ نخست وزیر وقت انگلیس‌ ـ راهی اروپا شد و ظاهراً سه روز از سفر خود را در لندن سپری کرد.
گزارش این سفرـ که اولین سفر رسمی نخست‌وزیر به انگلستان بود ـ بر اساس اسناد منتشره وزارت امورخارجه بریتانیا در سال 1382 ش به شرح زیر تدوین شده است:
«از ابتدای سا ل1973 مذاکراتی برای نخستین سفر رسمی امیرعباس هویدا به عنوان نخست‌وزیر ایران به بریتانیا صورت گرفت. پس از طی مقدمات مختلفی، این سفر نهایتاً در تاریخ نهم تا یازدهم آوریل همان سال (21 تا 23 فروردین 1352) به وقوع پیوست. در این سفر سه روزه، هویدا صرفنظر از ملاقات‌های رسمی با الیزابت دوم ملکه، هارولد ویلسون نخست‌وزیر، الک داگلاس هیوم وزیر خارجه و نمایندگان پارلمان بریتانیا، از یک مرکز علمی و دانشگاهی نیز، دیدن کرد. هویدا در دیدار از مراکز اصلی اوپن یونیورسیتی (دانشگاه معروف مکاتبه‌ای و نیمه حضوری بریتانیا) در شهر میلتون کینز، در واقع باب مذاکرات را برای تأسیس دانشگاه آزاد ایران با کمک و راهنمایی مسئولان آموزش عالی انگلیس آغاز کرد.
سفر هویدا از نظر اقتصادی برای انگلیس‌ها ارزش خاصی داشت ... در نخستین شب از این سفر رسمی، مطابق سنت موجود دیپلماتیک، ادوارد هیث، نخست‌وزیر محافظه کار بریتانیا، ضیافت شامی به افتخار همتای ایرانی خود برپا کرد ... صبح روز یازدهم آوریل 1973 (23 فروردین 1352) دیدار رسمی نخست وزیر دو کشور در ساختمان شماره 10 داونینگ استریت برگزار شد. بر اساس سند محرمانه مربوط به متن این مذاکرات، در این دیدار علاوه بر ادوارد هیث و امیرعباس هویدا، از بریتانیا الک‌ داگلاس هیوم، وزیر خارجه، پیتر رمزباتوم، سفیر کبیر بریتانیا در تهران و از ایران نیز امیرخسرو افشار سفیر کبیر ایران در لندن و پرویز راجی، رئیس دفتر هویدا و آخرین سفیر ایران در رژیم پهلوی در لندن، حضور داشتند.
براساس این گزارش، مهمترین محورهای این مذاکرات رسمی به ترتیب؛ فعالیت‌های اقتصادی دو جانبه، روابط ایران با کشورهای عضو بازار مشترک اروپا، وضعیت خلیج‌فارس، مناقشات سیاسی و نظامی بین پاکستان و هند، امنیت در اقیانوس هند، روابط ایران با شوروی، نفت و نهایتاً روابط نظامی و امنیتی بود که مورد بحث و تبادل نظر مفصل طرفین قرار گرفت. نکته مهمی که در مورد این مذاکرات حایز توجه است، عدم اظهارنظرهای جدی و قابل توجه از سوی هویدا و احاله اغلب امور به دیدگاه‌ها و مواضع شخصی شاه بود.»  
صرفنظر از صحت و سقم اسناد منتشره یا عدم ‌آن، نکته انتهایی این گزارش که با استناد بر اسناد محرمانه تهیه شده است، از ویژگی‌هایی برخوردار است. این نکته همان است که امیرعباس هویدا در دادگاه انقلاب اسلامی نیز، قصد بهره‌برداری از آن برای فرار از اتهامات را داشت. او خود را مسئول دفتر شاه!؟ می‌دانست و سیستم را در جایگاه متهم قرار می‌داد.
نکته دیگری که در این گزارش آمده، ملاقات با هارولد ویلسون، نخست‌وزیر سابق است که در متن نوشته آقای تفرشی، قید «سابق» را ندارد که ممکن است به علت اشتباهات تایپی باشد ـ به هر حال، درباره این سفر گزارشی در بایگانی ساواک موجود است که برخلاف اظهارنظر انتهای گزارش، ملاقات هویدا با مقامات رسمی، مبنی بر عدم اظهار نظر جدی او، درباره سیاست انگلستان در خلیج‌فارس، در ملاقات با ویلسون، چنان حرف زده است که ویلسون او را متهم به «مداخله در سیاست خارجی انگلیس» کرده است!؟:
«آقای نخست‌وزیر در مسافرت اخیر خود به انگلستان ضمن مذاکره با ویلسون، نخست‌وزیر سابق ‌آن کشور، نسبت به سیاست انگلستان در خلیج‌فارس و به طور کلی روش سیاست انگلیس و چگونگی آن، انتقاد می‌‌نماید.
ویلسون از اظهارات، هویدا سخت ناراحت و شدیداً اعتراض و اظهار می‌دارد: اظهارات شما، مداخله در سیاست خارجی انگلیس است. در این موقع آقای هویدا می‌گوید: چون من و شما به تنهایی و کاملاً خصوصی با یکدیگر مذاکره می‌کنیم، این مسائل را بی‌پرده گفته است.
ویلسون در پاسخ می‌گوید: چون مسافرت شما به انگلیس رسمی است، اظهارات شما نیز رسمی تلقی می‌شود. به هر حال نامبرده جلسه را ترک و در سایر ضیافت‌ها و مراسمی که به مناسبت مسافرت نخست‌وزیر ایران ترتیب داده شده بود، شرکت نمی‌نماید.
به دنبال این موضوع، آقای هویدا و سفیر شاهنشاه آریامهر در لندن چگونگی مذاکرات مزبور را به وزارت امورخارجه منعکس و پس از آنکه از شرف عرض ملوکانه می‌گذرد، شاهنشاه از موضوع ناراحت و آقای هویدا را مورد ملامت و سرزنش قرار می‌‌دهند که چرا چنین اظهاراتی نموده است. پس از مخابره اوامر شاهنشاه آریامهر، آقای هویدا از لندن تلفنی با وزیر خارجه تماس و سئوال می‌نماید: آیا از مفاد ملاقات و سرزنش شاهنشاه آریامهر، معاونین وزارت خارجه و یا اشخاصی دیگر مطلع شده‌اند؟ وزیر خارجه پاسخ می‌دهد: مفاد هر دو تلگراف به کلی سری بوده که نزد سرپرست رمز و مخابرات بوده و اکنون هر دو را گرفته و در صندوق نسوز دفتر خود بایگانی نموده و هیچ کس از مفاد فرمایشات ملوکانه اطلاعی ندارد.» 
همه اینها در حالی بود که آتشفشانهای خاموش فعالیت‌های مردمی در حال فعال‌ شدن بود و امیرعباس هویدا که از شامه‌ای قوی برخوردار بود و از زمان حضور در کمیسیاریای پناهندگان سازمان ملل به سیاستمداری کار کشته تبدیل شده بود، حساسیت موقعیت را به خوبی درک کرد.
در این موقع، در رفتارهای شخصی او، تغییراتی بروز کرد که همه اطرافیان او را به تعجب وا داشت و ضمناً حکایت از واقعیت‌های پشت پرده داشت.
یکی از اقدامات که بسیار هم عجیب می‌نمود، این بود که، دستور داد تا دو نفر مستخدم از انگلستان برای خانه او بیاورند و قبل از آن هم، سه نفر از خدمتگزاران قدیمی خود را اخراج کرد  و پس از چندی هم، خانم Hezi- Muclly تبعه انگلیس را، بدون استعلام از ساواک، در کاخ پذیرایی خود مشغول به کار کرد.‌
نعمت‌الله نصیری دستور داد تا سوابق این تبعه انگلیس و شغل وی، معلوم گردد.   که اداره کل ضدجاسوسی ساواک، پاسخ داد:
«بیگانه مذکور در فیش این اداره کل فاقد پیشینه می‌باشد.» 
نام کامل این خانم،Hazel Agness. Mcully بود.   

پی نوشت:

1. معمای هویدا، ص 80.
2. فصلنامه مطالعات ایرانی، سال اول، شماره دوم، زمستان 82 چاپ فرانسه، مقاله: گزارش‌ها و رویدادهای مربوط به ایران در سال 1973 از لابلای اسناد رسمی و محرمانه منتشر شده در آرشیو بریتانیا، مجید تفرشی.
3. آرشیو، سند 9034/326، 8/11/43.
4. همان،12/302، 18/1/44.
5. کابینه حسنعلی منصوربه روایت اسناد ساواک‌، ج 1، ص 87 سند 300/900 ن، 12/10/42.
6. آرشیو، سند شماره 322، 5/4/44.
7. همان، 371/300 الف، 12/4/45.
8. همان ـ 1060/303ـ 10/6/45.
9. همان، گزارش بدون شماره، 12/12/47.
10. همان،47881/20 هـ 7، 15/12/47.
11. همان، 42346/20 هـ 7، 20/1/48.
12. همان، 42758/20 هـ 7، 31/1/48.
13. همان، 43002/20 هـ 7، 3/2/48.
14. نشریه مطالعات ایرانی، چاپ فرانسه، سال اول، ش 2، زمستان 82، مقاله آقای مجید تفرشی.
15. آرشیو، سند 27067/20 هـ 22، 23/2/52.
16. آرشیو، سند 62924/20 هـ 22، 28/4/36 [56]، قبل از آن نیز، گزارش شده بود:
17. «چندی قبل قرار بود یک نفر خانم انگلیسی که هم اکنون در هتل هیلتون مشغول کار است به عنوان پذیرایی کننده مخصوص آقای نخست‌‌وزیر در کاخ پذیرایی مشغول کار شود و لکن نامبرده قبول ننموده و در نتیجه اخیراً مکاتباتی با سفارت شاهنشاهی در مادرید به عمل آمده و قرار است در آینده نزدیکی، یک نفر خانم به عنوان کدبانو در کاخ پذیرایی شهری از اسپانیا به ایران اعزام نمایند.»
18. «سند 62274/20 هـ 22، 10/2/36 [56]».
19. همان، 63566 / ه‍، 22، 23/7/36 [56].
20. همان، 2029/342، 25/8/36 [56].
21. همان، 8171/863، 7/9/36 [56].
22. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 499.


کتاب قصه هویدا ، ابراهیم ذوالفقاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی