سایههای بلند از قبل تا بعد انقلاب
«سایه که بر سرمان فرود میآید، بیاختیار برمیگردیم تا صاحباش را بیابیم و همان لحظه چیزی در ذهنمان نقش میبندد. گاه صاحب سایه را کوچکتر از آنچه هست گمان کردهایم و گاه بزرگترش پنداشتهایم. سایههایی هم هست که همیشه سایهاند و هر چه هست، سایههای بلندی بر سرمان افتاده است ...»
محمدباقر شمسیپور، دبیر گروه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس عنوان کرد: «سایههای بلند» عنوان رمانی است از شهریار عباسی که در هفت فصل و دو کتاب نوشته شده است. فضای داستان به سالهای پیش و پس از انقلاب - اوایل دوران جنگ تحمیلی - برمیگردد.
کتاب اول سه فصل است؛ در این سه فصل با «هوتو» و خانوادهاش آشنا میشویم. مردی که ظاهراً ارباب بوده و هنوز زمینهایی برایش مانده تا حسینقلی رعیت برایش بکارد. خانواده هوتو به شهر کوشیدهاند و در حیاطی درندشت همه با هم زندگی میکنند؛ پسرها و طلعت (دخترش) با خانوادههایشان همراه آقاجان(هوتو) و مادربزرگ(گوهر) و البته نوههایی که بزرگترینشان محمد به پایتخت رفته تا آموزش افسری ببیند.
خانواده هوتو خانوادهای مذهبی است. اعتقادات مذهبی در افراد کمابیش نمود دارد؛ زیارت امام رضا، نذر و دخیل بستن حوری، هرچندگاه آمدنِ سید حجتالله به شهر و استقبال خانواده از او، نمونههایی از بروز و نمایش این اعتقادات است؛ «...تهمینه مُهر را میگذارد روی سجاده، با وسواس تسبیح را دورش میپیچاند و سجاده را با دقت تا میکند، بعد زینب را صدا میزند:
- قابل نداره. ولی خودم روی همه دروازههای حرم تبرکش کردم.
زینب سجاده را از او میگیرد، بو میکشد و میچسباند روی سینهاش: وای دستت درد نکنه مش تهمینه. چه بوی خوبی داره! دستت درد نکنه. تهمینه مغرورانه لبخند میزند و میگوید: بازش کن ببین خوشت میآید؟ زینب روی فرش مینشیند، آرام سجاده را باز میکند و روی گلهای آن دست میکشد: وای خدا. خیلی قشنگه، مخملش چه لطیفه! بعد به حالت سجده مهر و تسبیح را میبوسد، دوباره مینشیند و دستهای تهمینه را میگیرد: از این به بعد فقط روی این سجاده نماز میخوانم. حتماً نمازخواندن روش خیلی کیف داره....»
خانواده هوتو هنوز آداب و رسوم سنتی خود را با وجود آمدن به شهر حفظ کرده است، اما رفته رفته با محیط و شرایط آن سازگاری جبری - که نویسنده در سراسر اثر آن را حفظ کرده است - برقرار میکنند و میکوشند با حوادث و رویدادها همراه و هماهنگ شوند و سهمشان را از جامعه در حال دگرگونی بگیرند.
در فصل سوم کتاب اول، کمی بیشتر با زندگی حسینقلی و خانوادهاش آشنا میشویم. در بخشی از این فصل میخوانیم: «... علی نشسته است روی صندلی اصلاح و خودش را توی آینه نگاه میکند. دست میکشد روی موهای نرمی که دو طرف صورتش در آمده و تا نزدیکی گردنش کشیده شده است. گردن میکشد و نگاهی هم به موهای پشت لب و چانهاش میاندازد. مدتی است دلش میخواهد موها را کوتاه کند، ولی خجالت میکشد. حالا که توی سلمانی تنها شده، هوس کرده است این کار را بکند. محتاطانه قیچی را بر میدارد و با دقت چند تار مو را روی چانهاش قیچی میکند. بعد گویی پشیمان شده باشد، به سرعت قیچی را روی پیشخوان میگذارد و چند بار تند تند دست روی صورتش میکشد و لبش را میگزد..»
این خانواده با مسائل دیگری هم مانند کمبود درآمد، اعتیاد و بیکاری فرزندان درگیر است. از بین اعضای خانواده فقط محمد شخصیت ممتاز و ویژهای دارد. او که در ارتش خدمت میکند، تحت تاثیر افکار انقلابی دکتر شریعتی است و کتابهای او را بین هما، علی و صدوق توزیع میکند و اخبار انقلاب را به آنها میرساند. محمد نماینده نسل روشنفکر دوران انقلاب است؛ تاثیرگذار و جهتدهنده.
کتاب دوم با به تصویرکشیدن زندگی هما در تهران، به صورتی اختصاری آغاز میشود: «... هما روبهروی تلویزیون نشسته است و به اخبار گوش میدهد. گوینده با هیجان میگوید یکی از مراکز خرابکاران که در آن اعلامیههای خرابکاری چاپ میشد، کشف و تعدادی از خرابکاران دستگیر شدند ... صدای ضربهای که به شیشه راهرو میخورد حواسش را پرت میکند. دلش میریزد و دمی بیحرکت میماند. ضربه دوم نفس را توی سینهاش حبس میکند. چهار دست و پا جلو میرود و صدای تلویزیون را میبندد. دو ضربه دیگر به پنجره میخورد. ترسان از جا برمیخیزد، میرود پشت پنجره و با احتیاط از لای پرده حیاط را نگاه میکند. کسی با لباس سربازی، چشم روی شیشه راهرو گذاشته است. قلب هما تند میزند. دست میگذارد جلوی دهان خودش و زیر لب میگوید: یا فاطمه زهرا!... هما به کلاه که توی راهرو فرود میآید نگاه میکند و دوباره میپرسد که این وقت شب توی حکومت نظامی کجا بودی؟... از پادگان فرار کردم...»
در این فصل فضای روایت اندکی تغییر کرده، انگار تم اصلی رمان که بر مدار تغییر جریان دارد، به قلم نویسنده هم بازخورد داشته است. لحن بیان و توصیف نیز از منطقهای حاشیهنشین در شهرستان به پایتخت؛ تهران تغییر یافته است.
در فصل چهارم و پنجم مخاطب از جریان و هیجان انقلاب آگاه میشود و ناخودآگاه دلش هوای آن روزها را میکند: «... به چهارراه نگاه میکند. جمعیتی آنجا ایستاده و شعار میدهد: مرگ بر شاه. دلش میخواهد پیش برود، ولی احمد سفارش کرده است: یه وقت به سرت نزنه خودت رو قاطی تظاهرات بکنی. اگر شلوغ شد، کرکره مغازه را بکش پایین و برو بنشین توی پستو تا خودم بیام. شعارها عوض میشود و جمعیت فریاد میزند: یا مرگ یا آزادی...»
بالاخره مدتی بعد انقلاب پیروز میشود. در همین فصل محمد که حالا یکی از افسران انقلابی است، به خوزستان منتقل میشود.
در فصل ششم علی، یکی از نوههای هوتو شاهد اصابت موشک به خانه سوسن؛ دختری که خاطرخواهش بوده، میشود ... در همین جاست که غلام به دست «ابی بی دست وپا» کشته میشود و ...
فصل هفتم اما، فصل پایانی کتاب است. آقای بصیرتی از دوستان محمد و پدر نازنین - دوست هما - در جبهه شهید میشود و محمد باید این خبر را به دخترش برساند. صفحات پایانی این رمان پرکشش، توصیفی است که نویسنده از زبان راوی - ستوان حسین یاری – برای شهادت و یا اسارت سروان محمد کدخدایی برگزیده و تعلیق را حفظ کرده است.
تغییر در کتاب اول و مطالبه تغییر در شخصیتها به خوبی نشان داده شده است. هما که میخواهد به رغم مخالفت خانواده و بخصوص آقاجان ادامه تحصیل دهد، علی که میخواهد موهای صورت وسبیلش را که تازه در آمده کوتاه کند، صدوق که با هر زحمتی است تلویزیون را وارد خانه میکند، صدوق که نان لواش از بیرون میآورد و در مقابل اعتراض خواهرش که مشغول پخت نان در خانه است میگوید: «... شما خسته نشدید از هر روز نانپختن؟ دوره زمانه دیگه عوض شده خواهر من. الان همه مردم از نانوایی نان میخرند ... والله به زحمتش نمیارزه، من که میگم این تنور را جمع کنیم و دستی به سر و روی اینجا بکشیم...»
گودرز که پدرش را وا میدارد برای او دوچرخه بخرد و دزدکی با غلام، پسر ایوب کلهپز و بعدها علی پسر داییاش به سینما میرود، صدوق که با وجود مخالفت آقاجان، برای خودش خانهسازی میکند، کریم رعیت، پسر حسینقلی که از طبقه رعیت است و پس از انقلاب رییس بسیج اقتصادی شهر شده و به خواستگاری دختر هوتو میرود که از طبقه ارباب بوده و ابراز مخالفت با او: «...الان دوره افتاده دست دهاتیها...» از نمونههای نشان دهنده تم تغییر در بستر رمان است.
هوتو بزرگ خانواده است که همیشه حرف حرفِ اوست. احترام اعضای خانواده به هوتو و حرفشنوی از او که مبتنی بر سنت پدرسالاری است، در داستان نمود خوبی دارد. نقش هوتو در رویدادها عموماً مخالف است. اعتراضش به حوری عروسش، به علت بچهدارنشدن و فشار به پسرش صدوق برای طلاق او، مخالفت با خانه ساختن صدوق در حیاط درندشت خانه، مخالفت با ازدواج طلعت با پسر حسینقلی خان، رعیت سابقش، مخالفت با درسخواندن نوه دیگرش هما و زندانیکردنش، مخالفت با ازدواج او با محمد که در حال گذراندن دوره افسری است و ... شخصیت او را به خوبی ترسیم میکند. از هوتو تنها غرور اربابی باقی مانده و این را همه خانواده دریافتهاند.
«سایههای بلند» با دیالوگ پیش میرود. دیالوگها کاملاً با شخصیتها متناسب انتخاب شده است. قلم روان نویسنده و زبان سیال شخصیتها، از نکات برجسته اثر است.
عباسی در گفتوگویی، نقد بر دیالوگ محوربودن «سایههای بلند» را این طور پاسخ داده است: «... به اعتقاد من، دوستان به دلیل آن که نوشتن چنین آثاری را امتحان نکردهاند، نمیدانند که اثری با این ساختار را چگونه میتوان پیش برد. برای مثال کتاب «دن آرام» که موفق به کسب جایزه نوبل نیز شده است، با دیالوگ پیش میرود. البته شما وقتی در بازه زمانی طولانی از شخصیتهای بسیاری در رمانتان بهره میبرید، باید این شیوه را برای نوشتن انتخاب کنید؛ چرا که اگر بخواهید از دانای کل نامحدود در نوشتن اثر استفاده کنید دچار مشکل خواهید شد...»
شهریار عباسی متولد 1349 در خرم آباد و فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران است. عباسی علاوه بر داستاننویسی در زمینه مطبوعات نیز فعال است. وی، داستاننویسی را از اواخر دهه هفتاد آغاز کرده و وجه بارز و ویژگی مهم، پرکاری و حجم آثارش است. اولین رمان او با نام «التهاب» در سال 1381 از سوی نشر شهر منتشر شده است. وی دومین رمان خود را با نام «میخواهم یک نامه کوتاه بنویسم» با موضوع جنگ تحمیلی عرق علیه ایران در سال 1386 منتشر کرد. این رمان که در نشر افراز به انتشار رسید، نامزد نهایی بهترین رمان دفاع مقدس در جشنواره شهید غنیپور شد.
رمان سوم شهریار عباسی «موسم آشفتگی» است که در سال 1386 در نشر افراز منتشر شده است. رمان بعدی وی «زنی پنهان در میان واژهها» نام دارد که در سال 1387 منتشر و موفق به دریافت لوح تقدیر از جایزه ادبی اصفهان شد. تنها مجموعه داستان این نویسنده «پیتزای برشته» نام دارد که در سال 1387 در نشر افراز منتشر شده است.
«هتل گمو» رمان بعدی شهریار عباسی است که نشر مرکز آن را در سال 1390 منتشر کرده است. این رمان نامزد کتاب فصل و نامزد نهایی جایزه ادبی هفت اقلیم شد. «هتل گمو» نیز داستانی برگرفته از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دارد.
در مراسم پایانی سیزدهمین جشنواره شهید حبیب غنیپور «سایههای بلند» نوشته شهریار عباسی به عنوان اثر تقدیری بخش رمان آزاد معرفی شد.
«سایههای بلند»، در 477 صفحه، قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و بهای 17450 تومان از سوی نشر روزنه روانه بازار کتاب شده است.
ایبنا
نظرات