ویولن نواز چکمه پوش - درباره سرپاس مختاری


ویولن نواز چکمه پوش - درباره سرپاس مختاری

«کلاه پهلوی» تمام شد؛ سریالی که سعی در بازخوانی صفحاتی از تاریخ معاصر ایران از خلال داستانی نه چندان موفق داشت. آنچه در گوشه و کنار این سریال شایسته بازخوانی و بازنگری است فراوان است، اما این نوشته به طور خاص، به تفصیل و شرح یکی از اشارات این سریال درباره یکی از چهره های مطرح درآن می پردازد.

در یکی از قسمت های آخر این سریال، در جایی در «کانون بانوان» مراسمی هست و آوازی خوانده می شود که شعر آن، شعر معروف «فرخی یزدی» است. این شعر، از زمان تولدش تا امروز، بسیار خوانده و شنیده شده است: «آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی...». یکی از مقامات حاضر در این مجلس، «سرپاس مختاری» است که بعد از این رخداد، فی المجلس دستور می دهد که خواننده آن آواز بازداشت شود و در مقابل این سخن «که حالاچیز مهمی نبود»، می گوید: «ما خودمان اهل هنریم و این چیزها را می فهمیم»(نقل به مضمون).

این اشاره، خیلی کوتاه است، اما نکته نهفته ای دارد. آن نکته مهم، توجه به چهره کمتر مشهور سرپاس(سرتیپ) مختاری، رئیس شهربانی زمان رضاشاه است که این مقاله در پی روایت آن است.

سرپاس مختاری، با اسم کامل «رکن الدین مختاری» پسر کریم خان مختار السلطنه است. رکن الدین در سال 1266 شمسی در کرمانشاه و در خانواده ای نظامی متولد شد. پدرش مختار السلطنه فردی نظامی و رئیس دسته ای از ژاندارم ها بود که شغل اصلی شان مبارزه با گرانفروشی بود. همو «موسس ژاندارمری» در ایران نیز هست و در دوره ای ریاست نظمیه را هم به عهده داشت. رکن الدین نیز به راه پدر رفت و در شهربانی به خدمت نظام درآمد. به واسطه فرزندی مختارالسلطنه، رکن الدین به زودی مدارج نظامی را طی کرد و به ریاست شهربانی چند شهر درآمد. فرار سرلشکر آیرم، به دلیل بدبینی شاه نسبت به او و به بهانه معالجه به آلمان، فرصتی طلایی بود که دنیای سیاست در اختیار رکن الدین مختاری نهاد و او که در این روزگار درجه سرهنگی داشت، با ارتقا به درجه سرتیپی (سرپاسی) به ریاست شهربانی کل کشور رسید.

مختاری که در مناصب سیاسی نظامی عهد رضاشاه رتبه بالایی دارد(ریاست شهربانی)، یک جلّاد به تمام معناست که همانند سلف خود «آیرم»، در حفظ و حراست از دستگاه حکومت پهلوی، از کوچک ترین جنایتی فروگذار نکرد.شرح کارها و نام انقلابیون و مخالفانی که توسط او و در دوران مسئولیتش به عناوین مختلف، به حبس و تبعید و اعدام سپرده شدند، تاریخ مشروح و مشهوری دارد که نیازی به بازخوانی آن در این مقاله نیست.

از این وجه که بگذریم، آنچه غرض این نوشته است، آن است که مختاری با آن همه جنایت، در هنر نیز دستی جدی دارد و یک هنرمندِ بنام است. او از زمره ویولن زنان معروف و نامور دوران خود و از شاگردان اصلی حسین اسماعیل زاده است. بسیاری او را در شکل گیری فرم «پیش درآمد» در موسیقی ایران به لحاظ جایگاه، هم وزن درویش خان می دانند. او اگرچه عضو شورای موسیقی رادیو بود، اما جایگاه نظامی او باعث شد که هیچ گاه زندگی حرفه ای یک موسیقیدان را تجربه نکند و به عنوان یک نوازنده در بین عامه مطرح نشود؛گو این که صفحات فراوانی که از او ضبط شده و اکنون از مواریث موسیقی است، از حد تسلط و جایگاه طراز اول او در نوازندگی ویولن حکایت می کند.

مرحوم روح الله خالقی در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» بنابر همان محظورات، از سرپاس مختاری با نام واقعی اش یاد نمی کند، اما در چند جا از او صحبت می کند و در موارد متعدد هم از او با نام «رکن الدین» و «رکنی» نمونه و شاهد می آورد. آنچه مرحوم خالقی از این شخصیت دوچهره بیان می کند، نوری است که بر سوی دیگر چهره این شخصیت مهم نظامی دوره پهلوی افکنده می شود.

    نخستین موردی که خالقی در کتاب«سرگذشت موسیقی ایران» از این شخصیت به صورت مفصل اما بدون ذکر نام یاد می کند، در بخش «کمانچه چیست؟» است که خالقی طی آن، شرح شیرینی از داستان یک ویولن زن را به دست می دهد:

«چون در کودکی مکرّر با آواز ویولن به خواب رفته بودم، همیشه آرزو می کردم که من هم بتوانم روزی این ساز را بزنم. به مادرم گفتم چه می شود اگر اجازه دهی نزد همین همسایه ویولن را فرا گیرم.تبسمی کرد و گفت: «حالاخیلی زود است باید درست را بخوانی. پدرت هم در سفر است و من چنین کاری را بی مشورت او نمی کنم.از این گذشته،این آقای همسایه که معلمِ ساز نیست؛ شنیدن صدای ویولنش هم برای همه کس میسر نیست. از حسن تصادف است که ما در جوار او هستیم و آهنگ سازش را گاهی می شنویم.در این خصوص هم بهتر است با کسی صحبتی نکنی، زیرا وضع اداری او این اجازه را نمی دهد که به نام ساززن که در اذهان مردم شغل آبرومندی نیست، شهرت پیدا کند. ممکن است بفهمد و تابستان ها درهای اتاقش را ببندد که مثل ایام زمستان صدای سازش به گوش ما نرسد». این خاطره در ذهن من ماند تا زمانی که به تحصیل موسیقی پرداختم، متوجه شدم که همسایه قدیمی ما یکی از هنرمندان عهد خود بوده است که باید در این سرگذشت از او نام برد، ولی من هم مثل مادرم خواهم گفت: حالازود است و باید وقتش برسد...آن ویولن زن و این کمانچه کش{منظور میرزا رحیم کمانچه کش است که داستانش قبلاً در کتاب روایت شده} نخستین مربیان موسیقی من بوده اند. اکنون که این داستان را می نویسم، اولی هنوز هم می نوازد، ولی دومی به خواب ابد رفته است. ما هم می رویم ولی چه بهتر که در دل آیندگان یادبودهای بهتری داشته باشیم.»(خالقی، روح الله: سرگذشت موسیقی ایران، تهران، انتشارات صفی علیشاه،چ2، 1362، ص56 و 57).

درست بعد از همین بخش، در کتاب، بخشی است با عنوان «ویولن همسایه» که خالقی تصویر کامل تری از این ویولن زن را در آن ارائه می دهد:

«شب های تابستان، در آجر فرش جلوی اتاق پنج دری، روی قالیچه ای که با کتان آبی رنگ فرش شده بود، می نشستیم. یک فانوس قشنگ هم در کنار حوض بزرگ مربع مستطیلی که نمای آن از سنگ بود، قرار داشت و نیمی از حیاط را روشن می کرد و عطر گل های درهمِ اطلسی و شاه پسند مشام جان را تازه می نمود. پیر زن اصفهانی خوش صحبتی در خانه ما بود که قصه می گفت. بعضی شب ها هم به سبک ولایتش (بریانی) درست می کرد. رسمش این بود که باید هر کس بشقابش را دست بگیرد تا او یک کفگیر از بریانی را با پیاز خردشده لای نان سنگک تازه بگذارد و به او بدهد. بعد از شام، روی تخت بزرگی که چندین رختخواب رویش جا می گرفت، دراز می کشیدیم و پیرزن قصه را آغاز می کرد.گاهی کلام خود را ناگهان می برید و می گفت: بچه ها گوش کنید، صدای ویولن بلند شد.ما هم طوری به این صدا مانوس بودیم که سکوت می کردیم و گوش می دادیم و با نغمه ساز به خواب می رفتیم. نوازنده ویولن یک صاحب منصب نظمیه بود که پشت منزل ما در پارک پدرش منزل داشت. من آن موقع هنوز شکل ویولن را ندیده بودم ولی مادرم برایم گفته بود که ویولن سازی است شبیه کمانچه که به عوض این که روی زانو یا زمین بگذارند، زیر چانه می نهند و...»(همان،ص59).

این صاحب منصب نظمیه، تا اینجا فقط شرحی دارد که نشانه جایگاه او نیست. صرفاً ویولن زن است، اما خالقی، مجدداً و برای معرفی بهتر او، در صفحه 326 کتاب در بخش «گفت وگویی درباره یک آهنگساز» به سروقت او می رود و تصویر کاملی از او و جایگاهش در اختیار مخاطب می گذارد:

«چنانکه قبلاً اشاره شد نوازندگان قدیم توجهی به آهنگسازی نداشتند و به نواختن آنچه پیشینیان در دسترس آن ها گذارده بودند، اکتفا می کردند. البته هر نوازنده ای درطرز اجرای نغمات ردیف، سبکی خاص داشت و هر که هنر و ذوقش بیشتر بود، سازش هم بیشتر جلوه می نمود و اگر ابتکاری می کرد مطلوب تر واقع می شد. در حقیقت می توان گفت که کار اساسی استادانی مانند محمد صادق خان و میرزاعبدالله و آقا حسینقلی و امثال آنها، منظم کردن ردیف و سپردن آن به دست شاگردان بود. ولی هنگامی که این الحان تثبیت و مرتب شد و شاگردان به سبک نواختن آن ها بخوبی واقف شدند، به تدریج احساس شد که اجرای آهنگ های آوازی ممکن است ایجاد خستگی کند؛ بخصوص که نشاط جوانی همواره انسان را به نغمه های ضربی مایل می نماید و شنیدن گوشه های طولانی و شاید یکنواخت ردیف، برای ناآشنایان خالی از دشواری نیست. از طرف دیگر، ایجاد ارکستر و پیدایش کنسرت، موجب لزوم آهنگ های ضربی شد و به طوری که سابقاً اشاره نمودم، درویش خان را به فکر ساختن پیش درآمد انداخت و چون او خود کلاس تعلیم موسیقی داشت و این آهنگ ها را به شاگردانش یاد می داد، به زودی باعث رواج آن ها شد.

نخستین کسی که در همان هنگام به ساختن این قبیل آهنگ ها آغاز کرد، یک نوازنده معروف ویولن بود که دراین روش با درویش خان همکاری بسیار نزدیک داشت و پیش درآمدهای او را هم نه تنها درویش خان شخصاً می نواخت، بلکه به شاگردان خود نیز تعلیم می داد و همین کار وسیله انتشار و رواج آن ها شد. گرچه در همین اوان، معاصرین آن ها نیز شروع به ساختن این نوع قطعات کردند ولی چون درآن موقع هنوز شاگرد نداشتند، پیش درآمدهایشان منتشر نشد.

    اکنون موقع آن رسیده است که از آن دوست نزدیک درویش که با او همواره در ساختن آهنگ های جدید موسیقی همکاری داشته و کسی است که روش درویش را در ترکیب قطعات تازه تعقیب کرده است نام برم. مرا به جهاتی به زندگانی خصوصی و اجتماعی وی کاری نیست، زیرا باید وارد جزئیاتی شوم که از حوصله این کتاب خارج و قضاوت درباره آن ها کاری بس مشکل است.پس تنها از این نظر که در ساختن آهنگ های نو، مخصوصاً پیش درآمدهای عالی، روش بسیار پسندیده و ذوقی سرشار داشته است گفت و گو می کنم.

    وی یکی از بهترین شاگردان حسین خان اسماعیل زاده کمانچه کش بود که نزد آن استاد ویولن زد و به ردیف موسیقی ایرانی به خوبی آشنا و مسلط شد و در زمان خود همیشه به عنوان بهترین ویولن زن شهرت داشت و به نظر نگارنده، پیش درآمدهایش در نوع خود بی نظیر است. بااین که به موسیقی اروپایی آشنایی نداشت و حتی به خط موسیقی هم آشنا نبود، ولی در ساختن این قسم آهنگ، ذوق و سلیقه و ابتکار مخصوص به کار برد، چنان که هنوز هم پیش درآمدهای قدیمش، با این که بسیار مورد تقلید موسیقیدان های دیگر واقع شده است، بر ساخته های دیگران ترجیح و مزیت دارد.

    از جمله بهترین آهنگ هایش، یکی پیش درآمد ماهور است که نخست با وزن سه چهارم بسیار سنگین که به وضعی خاص شبیه درآمد ماهور است شروع می شود. بعد این مقدمه کوتاه، به وزن دو چهارم متوسط تبدیل می یابد و ملودی بسیار زیبایی که چهار میزان است، به وضع مطلوبی پرورش می کند و با یک فرود خیلی قشنگ به پرده ماهور فرود می آید. سپس کرشمه ماهور در میزان سه چهارم تند جلوه گر می شود و پس از فرود، مجدداً تغییر کرده، ملودی دیگردی با وزن سه چهارم سنگین تر خودنمایی می کند و روی پرده دوم ماهور توقف می نماید. این نغمه در میزان های بعد به طرز مطلوبی پرورش یافته گوشه دلکش را هم نشان می دهد و بعد از گردش در قسمت های مختلف آواز، فرود می آید. برای خاتمه آهنگ نیز، وزن دو چهارم تند انتخاب شده است که عراق را با حالتی سریع و بشاش نشان می دهد و با فرود کاملاً دلپسندی خاتمه می یابد. در حقیقت می توان گفت که نخستین پیش درآمدی است که با وزن های مختلف ساخته شده که نه تنها سی سال قبل کاملاً تازگی داشت، بلکه امروز هم بسیار تازه و نو جلوه می کند. این همان پیش درآمدی است که در مدرسه موزیک به ارکستر گزارده شده بود و قبلاً به آن اشاره کردم حتی دستجات موزیک ارتش هم مدتها آن را می نواختند.

    پیش درآمدهای دیگر او، همه سرشار از ملودی های زیباست که اغلب گوشه های آواز را به وضع زیبایی نشان می دهد و بهترین آن ها از این قرار است:پیش درآمد همایون شور اصفهان ترک دشتی و سه گاه که همه سه ضربی و شش ضربی است و با همان وضعی که پیش درآمدهای درویش خان شروع می شود، آغاز می گردد. در میان آن ها پیش درآمدهای همایون و شور بسیار مفصل و بقیه کوتاه تر است. پیش درآمد همایونش به قدری نغمه های زیبا دارد که زمانی اشعاری برای آن ساخته بودند و قسمتی از آن، مانند تصنیف خوانده می شد و بخشی از آن هم توسط قمرالملوک در صفحه ضبط شد و نام آن را «عاشقم من» گذاشته بودند، زیرا مصراع اول، با این دو کلمه شروع می شد.

    دو پیش درآمد دو ضربی هم یکی در سه گاه و دیگری در چهارگاه دارد که قطعه دوم را چهارگاه ضربی می نامیدند و یکی از زیباترین ساخته های او به شمار می رود. از رِنگ های خوبی که ساخته است، باید رِنگ همایون و شور و ترک و سه گاه را نام برد که همه به وزن شش هشتم است و قطعه اخیر در قسمت آخر تندتر می شود.

    از این هنرمند تصنیفی به یادگار مانده است که آهنگش را او ساخته و شعرش را ملک الشعرای بهار سروده و در مایه بیات ترک است:

    گر رقیب آید، بر دلبر من/جوشد از غیرت، دل اندر بر من/مکر و شیادی، بود لشگر او/عشق و آزادی، بود لشگر من/من بی پروا را، چه هراس از دشمن/خدا خدا، دهد بر دشمن، ظفری ما را/یا که من از خون او، رنگ کنم بستر او (جانم)/ یا که او از خون من، رنگ کند بستر من/دست از این قبضه شمشیر که در دست من است (جانم)/نکشم تا نکشد دست، رقیب از سر من/ ای جوانان وطن به کجا به کجا خانه ماست/اندکی دورترک که نه این که نه این جای شماست/برچین برچین دام، که دامن ندهیم/ برو ای ابله، که ما تن ندهیم...

    ساخته های او به قدری مورد توجه بود که همه فرا می گرفتند و تا 30سال قبل، نظیر ساخته های درویش خان همواره در ارکسترها نواخته می شد. همچنین بهترین آهنگ هایی بود که در مجالس انس اهل موسیقی و هنر، طالب بسیار داشت. در اوایل تاسیس رادیو هم گاهی به گوش می رسید ولی متاسفانه به تدریج از مد افتاد و حالانغماتی که جانشین آن ها شده است، هیچ گاه به پای آن آهنگ های زیبا نمی رسد»(همان، ص 326 تا 330).

به نظر می رسد این نقل قول نسبتاً مفصل از کتاب مذکور، توانسته باشد تا حدودی جایگاه مختاری را در موسیقی زمانه خود نشان دهد؛ البته پس از این هم اشارات کوتاهی در همین کتاب به جایگاه او شده است (صفحات: 68،87،235،247،311،434،447،448،456،500)

بعد از این روایت، مرحوم خالقی به سروقت معرفی دقیق تری از این هنرمند می رود و آن تصویرهای قبل را روشن تر می کند:

«اما راجع به معرفی این هنرمند. او همان کسی است که در این کتاب در فصل «ویولن همسایه» در دوران طفولیت شب ها با نغمه سازش به خواب می رفتم و در چند جای دیگر به نام «رکن الدین خان» از او یاد شده است. ای کاش همواره چون آغاز عمرش، وقت خود را صرف موسیقی نموده بود تا مشاغل دیگرش برای پایان زندگانی، ثمراتی تلخ به بار نمی آورد.در هر حال، من هم از آن آهنگسازی گفت و گو کردم که تا سی سال قبل مشهورترین ویولن زن و نغمه پرداز بود و به نظر نگارنده، درویش خان و رکن الدین خان گوی سبقت را از نظر ابتکار و سلیقه آهنگ سازی از همگنان خود در آن دوره ربوده اند. به همین جهت است که از این پس، از روش این دو هنرمند به نام سبک درویش و رکنی نام خواهم برد؛ همان سبکی که بعدها مورد تقلید و اقتباس نغمه پردازان دیگر واقع شده است»(همان،ص331).

    اکنون و در پس روایت های مختلف از زندگی رکن الدین مختاری، به جایگاه او در موسیقی دوره خودش پی می بریم. این هنرمند سفاک که اندیشه ای جز حفاظت و حراست از کیان حکومت پهلوی نداشت، پس از وقایع شهریور سال 1320 توسط همان دستگاه بازداشت و به 8 سال حبس محکوم شد، اما مدتی بعد مورد عفو قرار گرفت و سرانجام نیز، در سن 84 سالگی، بر اثر سرطان روده درگذشت.

    آنچه از رکن الدین مختاری باقی ماند، در حافظه تاریخ دو چیز است: نخست صفحه های اندکی که از آثار هنری و نوازندگی او باقی مانده و دوم صفحات تاریکی که از مجموعه جنایات او در تاریخ باقی و جاوید است. او حتی از هنر خود نیز که گوهری مقدس است، بدترین استفاده را کرد و به سبب آشنایی و تسلطی که در این مقوله داشت، بسیاری از اهل فضل و هنر را به بند و زندان و اعدام سپرد. ای کاش، به قول مرحوم روح الله خالقی «همواره چون آغاز عمرش، وقت خود را صرف موسیقی کرده بود تا مشاغل دیگرش برای پایان زندگانی، ثمراتی تلخ به بار نمی آورد».


برگرفته از روزنامه ایران، شماره 5523، 10 آذر1392، صفحه 7 (فرهنگ و هنر)