قراردادهای تسلیحاتی شاه با آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی


 قراردادهای تسلیحاتی شاه با آمریکا، انگلیس، فرانسه و شوروی

مقدمه

در طول تاریخ جهان، گردآوری سپاهیان منسجم در کنار تأمین تسلیحات مناسب جهت سازمان‌دهی امور دفاعی و فراهم ساختن مقدمات تهاجم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است؛ اما علاقة «محمدرضا شاه» به داشتن ارتشی قوی و مجهز به خاطر این تمایل تاریخی نبود؛ زیرا شاه همانند تمام حکومتگران قدرت‌طلب، از جمله پدرش1 که یک نظامی بود، تصور می‌کرد با اتکا به قدرت خارجی و توان نظامی- بدون اتکا به مردم- می‌تواند حاکمیت خود را تثبیت کند.

محمدرضا شاه در ادامه همان رویکرد پدر، در اواسط دهه1970م /1350ه‍. ش زمانی که توانست به درآمدهای بیشتری از فروش نفت دست یابد، به عنوان بزرگترین خریدار اسلحه و مهمات آمریکایی در جهان، مطرح شد. در نتیجة اتخاذ این سیاست، ایران در فاصلة زمانی کمی، به بزرگترین ارتش منطقه در غرب آسیا تبدیل شد.2 با این حال به دلیل وابستگی عمیق ارتش ایران به مستشاران نظامی و نیز تجهیزات وارداتی، این قدرت کاذب در عمل به جای آنکه در خدمت منافع مردم ایران قرار گیرد، به عنوان ابزار اجراییِ سیاست‌های آمریکا در منطقه، تبدیل شد.

اگرچه شاه در سخنرانی‌های خود به نوسازی ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران تأکید می‌ورزید؛ اما به جای نگاه به درون و بهره ‌گیری از استعداد‌های داخلی کشور، به بیگانگان اتکا داشت. از آن بدتر اینکه نه تنها برای توسعه نظام سیاسی ایران از جمله شکل ‌گیری گروه‌های مردم نهاد، ایجاد فضای باز سیاسی- برای نیروهای مختلف اجتماعی‌ـ و یا ایجاد پیوند میان رژیم و طبقات جدید، تلاشی نمی‌‌کرد، بلکه چندان هم در صدد نبود که حلقه‌های ارتباطی موجودِ میانِ رژیم و طبقات قدیمی را و یا پایگاه اجتماعی سلطنت را که عمدتاً از ره‌آورد کودتای نظامی سال 32 همچنان پا برجا مانده بود، گسترش داده، یا حداقل حفظ کند.

شاه به جای توجه به پیشرفت همه جانبه کشور، قدرتش را همانند پدرش، بر روی سه ستونِ: نیروهای مسلح، شبکه حمایتی دربار و دیوا‌ن‌سالاری گسترده دولتی قرار داده بود.3 و از آنجا که نظامیان را پشتیبان خود می‌دانست، هدف اصلی خود را تجهیز این ارتش برای دفاع از- نه کشور و مردم بلکه- خاندان سلطنتی قرار داده بود؛ چراکه بنیاد ارتش در ایران از یکسو وابسته به قدرت‌های سلطه جوی خارجی بود و از سوی دیگر متکی به اقتصاد تک محصولی؛ لذا آن ارتش اگر هم خود می‌خواست، نمی‌توانست گام‌های- بظاهر با صلابتش- را در جهت تأمین منافع مردم بردارد. در نتیجه یکی از اهداف اساسی تشکیل، تثبیت و تحکیم ارتش، افزایش میزان احاطه دولت مرکزی بر کنش‌های داخلی و وابستگی بیشتر به قدرت‌های خارجی بود. و مزید بر آن علت، قدرت‌های خارجی نیز شاه را به خرید هرچه بیشتر سلاح ترغیب می‌کردند. در چنین روندی رژیم می‌کوشید تا با استفاده از درآمدهای نفتی، ارتش را هر چه بیشتر تقویت و تجهیز نماید. در نتیجه پول نفت، پایه‌گذار هزینه‌های ارتش در ایران شد.4 به همین جهت است که باید نوسازی نیروهای نظامی ایران را در دوره پهلوی جزئی از برنامه‌های کلان نوسازی آمریکا در ایران و جهان سوم برای حفظ منافع استراتژیک خود بدانیم. همچنان‌که برنامة نوسازی نیروهای نظامی و انتظامی ایران توسط مستشاران نظامی آمریکا بلافاصله بعد از اشغال ایران و پیش از نوسازی بقیه ابعاد کشور آغاز و سپس همگام با رشد اقتصادی و اجتماعیِ نیم‌بندِ کشور تداوم یافت.

باتوجه به اهمیتی که ایران به دلیل همسایگی با شوروی و موقعیت استراتژیک در خلیج‌فارس برای آمریکا پیدا کرده بود، نوسازی نیروهای نظامی ایران یک اقدام عاجل و ضروری تلقی می‌گردید. در همین راستا در اردیبهشت 1321 دولت ایران و آمریکا درباره حضور مستشاران نظامی آمریکا برای بازسازی ژاندارمری و ارتش به توافق رسیدند. احمد ساعد- وزیر وقت امور خارجة ایران- با امضای قراردادی با لوئیس دریفوس- وزیر مختار وقت ایالات متحده آمریکا- زمینه حضور اولین گروه از مستشاران نظامی را فراهم ساختند.5 در مهر همان سال سرلشکر کلارنس ریدلی6 به عنوان مستشار ارتش وارد ایران شد. به دنبال وی سرهنگ نورمن شوارتسکف به همراه سرهنگ دوم فیلیپ بون و سروان ویلیام پرستون به عنوان مشاور ژاندارمری ایران، وارد تهران شدند. بهانه کوتاه مدت برای حضور این مستشاران نظامی، تأمین امنیت کشور به منظور ارسال تدارکات به کشور شوروی بود. ضمن اینکه آن‌ها می‌خواستند از فعالیت عناصر طرفدار آلمان در ایران جلوگیری نمایند.7 این هیأت‌ها مقدمه حضور هیأت‌های نظامی و غیرنظامی دامنه‌داری بود که تا سال‌های پایانی دولت پهلوی در ایران حضور یافتند. افزایش این هیأت‌های مستشاری اقتصادی، نظامی و اجتماعی، شاخصی برای افزایش حضور و نفوذ ایالات متحده آمریکا در ایران و منطقه محسوب می‌شد.

 

روش تحقیق

یکی از ویژگی‌های انسان‌های آگاه، عبرت ‌آموزیِ آنان، از وقایع و حوادث است. تاریخ جوامع بشری سرشار از حوادث و رویدادهایی است که برای فهم آنها گرایش‌ها و نگرش‌های مختلفی وجود دارد. این نگرش‌ها را می‌توان به ‌طور کلی به سه نوع تقسیم کرد:

نقلی، تحلیلی و فلسفة تاریخ: نگرش نقلی به ذکر وقایع و رویدادهای جزئی تاریخی می‌پردازد که با استفاده از اسناد و مدارک تاریخی صورت می‌گیرد. در نگرش تحلیلی با استفاده از تاریخ نقلی و با تکیه بر اسناد و مدارک تاریخی در پی شناخت علل وقوع حوادث و رخدادهای تاریخی است و با استفاده از جزئیات، وقایع تاریخی را تجزیه و تحلیل می‌نماید.8 لذا باتوجه به رویکرد تاریخی مقاله پیش رو با اتکا به مدارک و مستندات موجود و بررسی شواهد و مدارک، در تحقیق حاضر از روش تحلیلی و تبیینی استفاده شده ‌است.

در واقع با نگاهی به تاریخ ایران، می‌توان گفت حاکمیت خاندان پهلوی در یکی از مقاطع مهم تاریخ نظامی ایران از شهریور 1320 تا 1357 بنا بر عوامل مختلفی از قبیل تسریع در مدرنیزاسیون ارتش جهت ایجاد کمربند امنیتی در مرزهای شوروی و تصدی مسئولیت ژاندارمی منطقه و توفیق در سرکوبی مخالفت‌های احتمالی داخلی، توانست با اتکا به قدرت‌های خارجی با ایفای نقش مورد نظر آمریکا موجب تجهیزِ ارتش ایران به سلاح‌های مدرن شود؛ زیرا گرچه افزایش توان نظامی ایران خطر همسایگان مدعی را رفع می‌کرد امّا بیشترین نفع را نصیب آمریکا و جهان غرب می‌کرد و به همین خاطر بود که با آنان اعطای کمک‌های اقتصادی و نظامی در مقاطع مختلف این دوره، محمدرضا شاه پهلوی را با خود همسو و هم جهت می‌کردند.

بدیهی است اعطای کمک‌های نظامی و تجهیزات پیشرفته مستلزم اعطای کمک‌های آموزشی نیز بود. در نتیجه، ایران در این دورة تاریخی شاهد حضور بیشترین مستشار نظامی خارجی- به ویژه آمریکایی- در داخل بود و بیشترین اعزام دانشجو به خارج بخصوص به آمریکا را نسبت به سایر مقاطع تاریخِ نظامی کشور شاهد بودیم. این مختصر می‌کوشد تأثیرِ استراتژی نظامی در آموزش نظامی، مراکز آموزشی و سیر تحول آنها، برنامه‌ها، دوره‌ها و محتوای آموزشی و همین‌طور تأثیر دول و عوامل خارجی را در کم و کیف تحصیلات نظامی ایران بنمایاند. استراتژی نظامی ایران، در این دوره در اثر اِعمال نفوذ آمریکا و با توجه به موقعیت کلی ایران در منطقه و نسبت به کشورهای آن، تدوین و ترسیم گردیده است و در جزئیاتِ بررسیِ آن، ملاحظه خواهد شد که ایران در این چرخه، ابزاری بیش نبوده است. چنانکه سایر کشورهای وابسته به بلوکِ مسلط نیز، سرنوشتی مشابه داشته‌اند.

پس از پایان جنگ دوم جهانی و پیروزی متفقین، دولت آمریکا با توجه به موقعیت استراتژیکیِ ایران و غرب آسیا و به منظور حفظ منافع سیاسی و اقتصادی خود و دستیابی به نفت فراوان و ارزان حوزة خلیج‌فارس، تصمیم گرفت حضور خود را در منطقه گسترش دهد و به بهانة دفاع در مقابل شوروی‌ها، بنیة نظامی کشورهای منطقه، به ویژه ایران را ارتقا داد. عامل تعیین‌کنندة دیگری که در ترسیم استراتژیِ نظامیِ ایران تأثیر داشت و کمک‌های نظامی و آموزش‌های آمریکایی‌ها را در پی آورد، تقویت رژیم سلطنتی در قبال خطرات و مخالفت‌های داخلی بود؛ چنانکه جان ویلی سفیر آمریکا در ایران در سال 1948 تا 1950، گفته بود:

ایران به ارتشی نیاز دارد که قادر باشد در درجة اول نظم را در کشور حفظ کند، ارتشی که بتواند شورش را- صرف نظر از آنکه از چه صنفی الهام میگیرد و چه کسی محرک آن است ـ سرکوب کند.9

جدای از این واقعیت که گار ارتش سرکوب مردم نیست بلکه حفاظت کشور در برابر متجاوزان است اما امیر اسدالله علم در توجیه این موضوع در یادداشت‌های خود این نکته را ذکر کرده است: «که شاه از آغاز سلطنت یک فکر ثابت داشت و آن نیرومند ساختن و گسترش هر چه بیشتر ارتش بود. راهش هم درآمد نفت بود.» وی می‌افزاید پس از آنکه وضع کشور سر و سامان یافت، هدف شاه دو چیز بود: یکی آنکه درآمد نفت را تا آن ‌جا که شدنی است افزایش دهد و دیگر آنکه درآمد مزبور را بیش از هر چیز صرف خرید اسلحه و گسترش ارتش کند.01

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل1- نقش محوری نفت در مشروعیت نظام، منبع: حشمت‌زاده، 1379

 

خرید اسلحه علاوه براینکه خواست دیرین شاه بود، منظور اصلی کیسینجر و نیکسون- برای بالا بردن قیمتِ نفت هم- محسوب می‌شد. تنها با سرازیر شدن دلارهای نفتی به سوی کمپانی‌های سازندة اسلحه، جلوگیری از ورشکستگی این شرکت‌ها- که در آن زمان، برای جنگ ویتنام تجهیزات می‌ساختند- ممکن بود.11 این چنین بود که میزان هزینه‌های نظامی و امنیتی روز به روز رو به افزایش گذارد. این هزینه‌ها از 210 میلیون دلار در سال1341 با 6/6 برابر افزایش به4/1 میلیارد دلار تا سال 1350 رسید. با صرف این هزینه‌های سرسام‌‌آور تشکیلات صنایع نظامی ایران توانست پس از صنعت نفت و پتروشیمی از نظر فنی پیچیده ‌ترین و پیشرفته‌ترین تشکیلات کشور به ‌شمار رود. این صنایع شامل تولید سلاح‌های مختلف، اونیفورم‌های نظامی و مونتاژ وسایل موتوری می‌شد. تا سال1350 تولیدات صنایع نظامی محدود به تولید مسلسل و سلاح‌های سبک بود.21 اما ایران همچنان به واردات بی رویه سلاح ادامه می‌داد. روزنامه شیکاگو تایمزِ 14 بهمن 1354 در باره خریدهای نظامی ایران از آمریکا می‌نویسد:

از دوران ریاست جمهوری نیکسون تا سال 1975 خریدهای نظامی ایران از آمریکا چنین است: در سال 1972 مبلغ 524 میلیون دلار. در سال 1973 مبلغ دو میلیارد و یکصد میلیون دلار. در سال 1974 مبلغ سه میلیارد و نهصد میلیون دلار و در سال 1975 مبلغ دو میلیارد و ششصد میلیون دلار.31

این در حالی بود که ایران می‌توانست بخش عمده‌ای از درآمدهای نفتی خود را صرف توسعه بخش‌های زیربنایی اقتصاد کشور کند. اما بدیهی است اهداف منطقه‌ای و جهانی آمریکا در مورد کشورهای وابسته‌ای چون ایران در صورتی قابل تحقق بود که این قبیل دولت‌ها از توان نظامی لازم برخوردار شوند. ولی از جهت اقتصادی روی پای خود نباشند.

در این دوران بیش از آنکه توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران برای آمریکا اهمیت داشته باشد، افزایش توان نظامی ایران مورد نظر بود؛ زیرا پس از امضای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در 4 آوریل 1949 (1328ش)، ایران و موقعیت استراتژیکیِ آن بیش از پیش مورد ملاحظة ایالات متحده قرار گرفت. وضع و موقعیت جغرافیایی و سیاسی کشورهای ترکیه و یونان نیز در روابط آیندة آمریکا و غرب از اهمیت خاصی برخوردار بود. لذا در طرح‌های سیاسی و استراتژیکیِ آمریکا، لزوم همبستگی بیشتر با سه کشور ایران، ترکیه و یونان و انعقاد قرارداد‌های دو جانبة نظامی با آنها مورد تأکید قرار گرفت.

ایالات متحده با اجرای برنامة کمک‌های دفاعی به کشورهای عضو ناتو در خاورمیانه از کشورهای ایران، کره جنوبی و فیلیپین نیز پشتیبانی سیاسی داشت. در این سال‌ها ایران نیز با استفاده از پشتیبانی آمریکا، نیروهای دفاعی خود را تقویت می‌کرد. لذا در سازمان جدید نیروهای مسلح تعداد افراد ارتش از 000/80 نفر به 000/200 نفر افزایش یافت.41 به تَبَع، این گسترش کمّیِ ارتش، مستلزم اتخاذ تدابیر لازم در زمینة آموزش‌های نظامی نیز بود.

استراتژی جهانی آمریکا در اوایل 1950 رو به تغییر نهاد و همزمان، ناآرامی در ایران نیز افزایش یافت که منجر به بازبینی در سیاست آمریکا نسبت به ایران گردید و موجب افزایش مداوم دخالت آمریکا در این کشور گردید. در اواخر سال 1949، بعد از آنکه شوروی اولین بمب هسته‌ای خود را آزمایش کرد و در چین حکومت کمونیستی روی کار آمد، مقام‌های آمریکایی استراتژی جدید و خشنی را جهت جلوگیری از توسعه‌طلبی شوروی طراحی کردند و در این راستا کشورهایی نظیر ایران که در خطر نفوذ شوروی قرار داشتند، برنامه‌های کمک نظامی و اقتصادی آمریکا شامل حالشان ‌شد. استراتژی جدید ترومن رئیس‌جمهور وقت آمریکا، انجام اقدام‌هایی مهم در زمینة تقویت کشورهای طرفدار غرب و همه کشورهای گرداگرد حوزة نفوذ شوروی بود.

این برنامه از سوی دولت ترومن در سال 1950 آغاز شد، ولی در اثر بازسازی اروپا و جنگ کره متوقف ماند. بر همین اساس دولت آیزنهاور اقدام به برقراری روابط سلطهگرانه با کشورهای گرداگرد چین و شوروی کرد و کمکهای امنیتی و اقتصادی گستردهای در این گونه کشورها بکار گرفت... در نتیجه یک تغییر اساسی در برنامههای کمک نظامی و اقتصادی آمریکا پدید آمد که این کمکها از اروپا فاصله گرفت و متوجه کشورهای خاورمیانه و آسیای خاوری شدند. در این دوره کشورهای ایران، پاکستان، تایلند، ویتنام جنوبی، تایوان و کره جنوبی همگی به صورت دستنشاندگان مهم آمریکا درآمدند.51

اما در این میان ایران بایستی یک نقشِ کلیدی در راستای استراتژی فعال نظامی دولت آیزنهاور بازی می‌کرد. موقعیت سوق‌الجیشی ایران نسبت به شوروی از نظر سیاست‌گذاران آمریکا بیشترین اهمیت را داشت و مستلزم سرمایه‌گذاری اقتصادی و نظامی بیشتری بود. بنابراین کمک‌‌های اقتصادی و نظامی و قراردادهای آمریکا با ایران در این مقطع- به ویژه از بُعد آموزش نظامی‌ـ قابل توجیه می‌‌باشد.

از اواسط سال 1332(1953م) تحوّل دیگری موجب افزایش حضور آمریکا در منطقه گردید و آن کاهش قابل توجه نفوذ انگلستان در منطقه- در اثر نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران- بود. لذا آمریکا به عنوان جانشین نفوذ انگلستان و غرب، در ایران مطرح شد. آمریکایی‌ها در این دوره با این استدلال که «دشمنِ دشمنِ ما، دوست ماست» حمایت خود را از حکومت غیر مردمی شاه توجیه می‌کردند.61 در همین راستا آمریکایی‌ها مایل بودند که ارتش ایران از لحاظ تسلیحات، آموزش و دکترین به صورت یک نیروی عامل اجرای سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه- چه در صورت وجود شاه و یا بدون وی ـ درآید. بدین منظور در سال‌های 1332 تا1340 (1953 تا 1961م) میزان کمک‌های نظامی به ایران، حدود نصف کمک‌هایی بود که آمریکا طی این سال‌ها به دیگر کشورهای جهان به طور مجانی داده بود.71

ایران از طریق انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفت با شرکت‌های چند ملیتی در سال 1333 و تعهدات متعاقب آن عملاً تحت سلطه آمریکا قرار گرفت و با ورود به پیمان بغداد سال 1334 متحد نظامی غرب شد و با قرارداد دو جانبه سال 1338 از آمریکا تضمین کمک نظامی گرفت. طبعاً چنین سیاستی با منافع اکثریت مردم ایران تطبیق نداشت. زیرا در این‌گونه قراردادها که ظاهر آن دریافت کمک نظامی از آمریکا بود، در واقع از طریق غارت یکسویة منابع نفتی ایران هزینه‌های ارسال سلاح و دادن آموزش‌های نظامی تأمین می‌شد.

این جریان در سال‌های دهه چهل شمسی با چراغ سبز آمریکا به برقراری روابط سیاسی و همکاری فنی رژیم شاه با اتحاد شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق منجر شد. زیرا آمریکا از یک سو می‌خواست در همسایگیِ شوروی، بتواند از طریق پایگاه راداری آمریکا در کبکان در نزدیکی شهر بهشهر تا عمق خاک شوروی را بدون واکنش منفیِ تندِ دولتِ شوروی، کنترل کند و از سوی دیگر، اقلام نظامی یا صنعتی که آمریکا مایل به دادن آن به شاه نبود، از طریق شوروی تأمین شود.

عمق وابستگی رژیم پهلوی زمانی بیشتر برای مردم ایران روشن شد که حکومت شاه در سال‌های آخر عمر خود، با تحصیل درآمد عظیمی از نفت- یعنی ثروت واقعی ملت ایران- به حاتم‌بخشی و جلب نظر دول متجاوز جهان از طریق سرمایه‌گذاری در شرکت‌های در حال ورشکستگی همچون کروپ آلمان یا یوردیف فرانسه پرداخت. به طوری که در اواخر سال 1353 (ژانویه 1975) شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامة «السیاسیه» کویت ضمن اشاره به این مطلب که ایران به صندوق بین‌المللی پول، بانک بین‌المللی انگلستان و دیگر کشورهای سرمایه‌داری رشد یافته، پس از افزایش درآمد نفت، وام و اعتبار داده است و مبالغ کلانی در این کشورها سرمایه‌گذاری نموده، با صراحت اظهار داشت که ایران به جهان غرب تعلق دارد.

در همین زمان هویدا نخست‌وزیر اظهار داشت: مبلغ کلی که در سال 1974 ایران به عنوان کمک و وام به کشورهای خارجی داده 9 میلیارد دلار است. بدین ترتیب ایران از درآمد نفت برای تقویت و کمک به دول استعماری و انحصارگر که در نتیجة بحران اقتصادی به وضع دشواری دچار بودند، استفاده کرد و هم چنین به خرید اسلحه برای دایر داشتن کارخانجات اسلحه‌سازی و رفع بیکاری آن دولت‌ها اقدام نمود. تنها در سال‌های 72-74 مبلغ 8/6 میلیارد دلار انواع اسلحه از آمریکا خرید و سپس به سوی انگلیس و آلمان غربی برای خرید اسلحه روی آورد و بخش عظیمی از درآمد نفت را به این شکل بازگرداند. دولت ایران دلخوش بود که امنیت خلیج‌فارس یعنی راه منافع غرب را عهده‌دار است.81

حضور آمریکا در روند سیاستگذاری نظامی شاه آن‌قدر نهادینه شده بود که حتی کارتر دمکرات با شعارهای لیبرالی و حقوق بشری نیز نتوانست خللی در فروش سلاح و تجهیزات به ایران ایجاد نماید. افراد صاحب نفوذی مانند: کیسینجر، جرالد فورد، دیوید راکفلر، کارتر را بر ضرورت ادامه فروش اسلحه به ایران متقاعد کردند. با این حال از نظر اکثر تاریخ‌نگاران، مؤلفة دیکتاتوری نظامی، خصیصه بارز و مشترک پدر و پسر پهلوی می‌باشد. آن‌ها یک دلیل برای اثبات مدعای خود آورده ‌اند و آن رابطه متقابل نهاد ارتش و نهاد سلطنت در بقاء و موجودیت یکدیگر می‌باشد.

بعد از کودتای 28 مرداد 1332 شاه از طریق نیروهای نظامی عملاً جامعه را اداره می‌کرد و به همین دلیل ایران بیش از آنکه یک دیکتاتوری نظامی باشد، دیکتاتوری سلطنتی بود.91 از آنجایی که ماهیت حکومت پهلوی را دیکتاتوری سلطنتی نامیده‌اند، از عمده‌ترین ابزارهای حکومت وی نهادهای سرکوبگرش بود که آمریکا در تجهیز و تقویت این نهادهای سرکوبگر نقش اساسی داشت.02 نیروهای مسلح بین 25 تا 40 درصد بودجه کشور را در دهه‌های 30 الی 50 به خود اختصاص می‌داد. با افزایش درآمد نفت بودجه‌‌های نظامی افزایش سرسام‌آوری یافتند. تعداد نیروهای مسلح در سال 1357 به 413 هزار نفر افزایش یافت و در فاصلة سال‌های 51 الی 55 حدود 10 میلیارد دلار صرف خرید جنگ‌افزار از آمریکا شد و همین امر موجب شد که در سال 1355 تعداد 24 هزار مستشار آمریکایی در نیروهای مسلح ایران فعالیت داشته باشند و بندهای وابستگی ایران به ایالات متحده آمریکا به این ترتیب مستحکم‌‌تر شود.

حضور هیأت‌های نظامی آمریکا تا پایان دوره پهلوی تداوم یافت و تعداد آنها از شهریور بیست تا بهمن 57 به یازده هیأت رسید. هیأت تافت در سال 1352 وارد ایران شد. گروه تافت با هدف ارائه مشاوره و آموزش درباره تجهیزات و سلاح‌های پیشرفته آمریکایی در ارتش ایران وارد شد. حضور تافت در پی افزایش فروش سلاح به ایران انجام شد. این افزایش فروش سلاح آمریکا به ایران از یکسو تحت تأثیر سیاست جمهوری‌‌خواهان مبنی بر بازارسازی برای فروش سلاح تولیدی توسط شرکت‌های بزرگ آمریکایی بود که از جمهوری‌‌خواهان به شکل سنتی حمایت می‌کردند و از سوی دیگر تحت تأثیر تمایل شاه به خرید سلاح‌‌های پیشرفته به منظور ایفای نقش ژاندارمی خلیج‌فارس انجام می‌شد. دستیابی ایران به سلاح‌های پیشرفته و پیچیده آمریکایی چون: هواپیماهای اف 14و تانک‌های مختلف و هواپیماهای بوئینگ 727 تانکر ویژه حمل سوخت برای جنگنده‌های در حال پرواز، در مجموع تحت تأثیر دکترین نیکسون موسوم به امنیت دو ستونی در خلیج‌فارس و نیز افزایش درآمد نفتی ایران در سال‌های دهه هفتاد میلادی میسر گردید. خریدهای تسلیحاتی شاه از آمریکا زمینه را برای فعالیت هیأت‌های مستشاری فراهم کرد. از این پس، علاوه بر هیأت‌های دولتی، شرکت‌های خصوصی نظامی آمریکایی نیز در ایران حضور یافتند. زیرا بهره‌برداری از این سلاح‌ها توسط نیروهای نظامی ایران امکان‌پذیر نبود. چرا که شرکت‌های آمریکایی اجازه تولید قطعات را در ایران نمی ‌دادند و آموزش پرسنل تنها در چارچوب بهره‌‌بردای بود. با انعقاد این قراردادها و حضور گسترده مستشاران و محتوای روابط نظامی ایران و آمریکا، روابط بین ایران و آمریکا از حالت عادی خارج و به وضعیت وابستگی یا دست‌نشاندگی تغییر یافت.12 گزارش‌های منابع آمریکایی در این زمینه، تصریح می‌کنند که ایران سرمایه‌گذاری عظیمی را در زمینة تسلیحات و فناوری آمریکا انجام داده است که پشتیبانی و حفظ و نگهداری لجستیکی آن باید بر عهده آمریکا باشد. بنابراین ایران در اکثر تصمیم‌هایش در مورد استفاده عمده و متوالی از توانایی نظامی‌اش، باید به طور اجتناب‌ناپذیری دیدگاه‌های ایالات متحده را در نظر بگیرد.22

در عرصة سیاست خارجی و روابط میان دولت‌ها، عدم توازن قدرت و نبود شرایط یکسان در روابط متقابل موجبات استفادة حداکثری و در بسیاری از موارد سوء‌استفادة طرف قوی‌تر از منابع و امکانات و ظرفیت‌های طرف مقابل می‌شود. رژیم دست‌نشانده و وابستة پهلوی نیز در سال‌های حکومت بر ایران عملاً به عامل اجراکنندة استراتژی‌های ترسیم‌شده از سوی قدرت‌های مستکبر تبدیل شده بود. به خصوص در دورة پهلوی دوم و بعد از جنگ جهانی دوم و افول تدریجی قدرت 2 کشور شوروی و انگلستان و ایجاد فضای بهتر برای ایالات متحدة آمریکا برای تسلط بیشتر بر جهان محمدرضا شاه روزبه‌روز به آمریکا نزدیک‌تر و وابسته‌تر می‌شد و مجری اول سیاست‌های امپریالیستی این کشور در منطقة غرب آسیا، یعنی خاورمیانه، شده بود. این موضوع در برهه‌های زمانی مختلف دارای تغییرات و فراز و نشیب‌هایی می‌شد، چرا که هرکدام از رؤسای جمهور آمریکا برای خود دکترین مشخصی در عرصة بین‌الملل داشتند و متناسب با آن حکام وابسته به خود را در سراسر جهان به انجام اقداماتی در آن چارچوب تشویق می‌نمودند. به عنوان مثال، دکترین ترومن مبتنی بر اعطای کمک‌های مالی و اقتصادی و مقابله با حکومت‌های توتالیتر، دکترین آیزنهاور مبتنی بر جلوگیری هرچه بیشتر از نفوذ کمونیسم و گسترش نفوذ آمریکا در کشورهای همجوار شوروی، دکترین کندی مبتنی بر فشار بر حکومت‌های دیکتاتوری برای انجام اصلاحات و ایجاد فضای باز به منظور پیشگیری از وقوع انقلاب‌ها و دکترین نیکسون مبتنی بر میلیتاریزه کردن کشورهای همسو با ایالات متحده و فروش بیشتر سلاح به آنان برای ایفای هرچه بهتر نقش خود در تأمین امنیت مطلوب آمریکا در اقصی نقاط جهان بود. بر اساس استراتژی هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، که بعدها وزیر امور خارجة دولت نیکسون شد، سیاست خارجی ایالات متحدة آمریکا بر اساس افزایش کمک‌های نظامی و تسلیحاتی به متحدان آن کشور شکل گرفت.

در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون که در ژانویة 1969 قدرت را در آمریکا به دست گرفت، بر اساس استراتژی هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی کاخ سفید که بعدها وزیر امور خارجة دولت نیکسون شد، سیاست خارجی ایالات متحدة آمریکا بر اساس افزایش کمک‌های نظامی و تسلیحاتی به متحدان آن کشور شکل گرفت. به موجب این دکترین آمریکا، بدون اینکه از تعهدات خود برای پشتیبانی از کشورهای دوست و متحد در برابر تهدید شوروی سرباز زند، قسمت عمدة مسئولیت دفاع از خود در بحران‌های منطقه‌ای را بر دوش این کشورها می‌گذاشت و نقش آمریکا محدود به کمک‌های تسلیحاتی و اقتصادی بود اما این کشور می‌بایست کشوری باشد که از لحاظ اقتصادی قادر به پرداخت مخارج گزاف تسلیحاتی باشد.32

از عواملی که سیاست‌مداران آمریکایی را به اتخاذ این روش سوق داد، علاوه بر تغییر دولت آمریکا و اصرار خود شاه در به عهده گرفتن مسئولیت‌های بیشتر، باید به اهمیت استراتژیک ایران و کشورهای خلیج‌فارس به علت برخورداری از معادن نفت و گاز و اتکای کشورهای صنعتی به منابع انرژی این منطقه، خروج نیروهای انگلیسی از منطقة شرق سوئز (خلیج‌فارس) و سلب مسئولیت آنان در تأمین امنیت خلیج‌فارس و سرانجام درگیر شدن آمریکا در جنگ پرهزینة خلیج‌فارس اشاره کرد.42 به ظاهر برای اجرای این دکترین 2 کشور ایران و عربستان انتخاب شدند؛ اما در واقع امر، هدف اصلی برای پیاده‌سازی این سیاست ایران بود و عربستان سعودی، که کشوری کم‌جمعیت و عقب‌مانده بود، عملاً نقش مهمی در تأمین امنیت منطقه نداشت. دلیل نام بردن از عربستان این بود که کارشناسان امور کشورهای عربی در وزارت امور خارجة آمریکا با توجه به عدم اعتماد سنتی و بدگمانی اعراب نسبت به ایران، که کشمکش بر سر نام خلیج‌فارس و اصرار کشورهای عرب برای نامیدن آن به عنوان خلیج عربی نمونة کوچکی از آن به شمار می‌رفت، دربارة واکنش احتمالی کشورهای عرب در برابر نزدیکی بیش از حد آمریکا به ایران هشدار دادند. برای حل این مشکل، سیاست معروف به «دو ستون» ابداع شد و مقامات سیاسی آمریکا در اظهار نظرهای رسمی خود چنین عنوان کردند که ایران و عربستان سعودی دو ستون دفاع از امنیت خلیج‌فارس هستند.52

اما علاوه بر همة این مطالب تمایل شاه را مبنی بر پذیرش چنین نقشی نباید فراموش کرد؛ نقشی که ناشی از احساسات ضدکمونیستی وی از یک طرف و احساس خطر از ناحیة افراطی‌گری برخی از کشورهای عرب مثل عراق و مصر از طرف دیگر و از همه مهم‌ترخوی قدرت‌طلبی وی است. شاه، در مصاحبه‌ای، در این خصوص گفته بود:

ما مجبور شدیم به فکر دریای عمان بیفتیم و وقایع دنیا طوری شد که ما را وادار کرد بپذیریم دریای چسبیده به دریای عمان مرز نمیشناسد؛ (منظور اقیانوس هند است) و ما الآن از لحاظ تفکر، دیگر به فکر حفظ آبادان یا بوشهر یا حتی بندرعباس یا هرمز نیستیم. حریم امنیت ایران مورد نظرمان است.62

 

اقدامات شاه در راستای ایفای نقش ژاندارمی منطقه

تلاش‌های محمدرضا پهلوی برای به یدک کشیدن عنوان ژاندارم منطقه را در دو قالب کلی می‌توان بررسی نمود. مهم‌ترین تلاش‌های شاه را می‌توان صرف هزینه‌های هنگفت و تمایل سیری‌ناپذیر وی برای در اختیار داشتن سلاح‌های مدرن و پیشرفتة غربی دانست. شعار شاه در خرید اسلحه خریدن بهترین نوع تسلیحات با بیشترین مقدار و در اسرع وقت یا جمع هر سه عاملِ: کمیت، کیفیت و سرعت بود.

اما در واقع او ایران را مشتری خوبی برای آزمایش پیشرفته‌ترین نوع تسلیحات آمریکایی کرده بود و از آن جمله سفارش خرید هاورکرافت‌های موشک‌انداز و هلیکوپترهای مین‌انداز و هواپیماهای کوچک عمودپرواز و هواپیماهای مخصوص جنگ با زیردریایی‌ها را داده بود. قسمت اعظم سلاح‌های مورد نیاز ایران از آمریکا خریداری می‌شد، ولی انگلستان، ایتالیا، آلمان و حتی شوروی هم از این خوان نعمت بی‌بهره نبودند.72 در بودجة سالانة دولت ایران نیز در سال 1356 برای اولین بار دو میلیارد و چهارصد میلیون دلار کسری پیش‌بینی شده بود. روزنامة واشنگتن‌پست، ضمن سرمقالة انتقادی دربارة اوضاع ایران، در سیزدهم فوریة 1976 نوشت تا زمانی که ایران هزینه‌های نظامی خود را بر برنامه‌های اقتصادی مقدم می‌شمارد، آیندة این کشور تیره‌ و تار به نظر می‌رسد. در آن برهه، گویی شرایط نیز برای پیاده‌سازی کامل سیاست‌های آمریکا فراهم شده بود. به عنوان مثال، افزایش قابل توجه قیمت نفت که در ابتدای دهة 50 قیمت آن حدود 4 الی 5 برابر سال‌های گذشته شده بود و یا گسترش احساسات ناسیونالیستی اعراب در برخی از کشورها و نفود بیشتر افکار کمونیستی در کشورهای دیگر، شاه را روزبه‌روز بر تصمیم خود مصمم‌تر از قبل می‌کرد. در این برهه زمانی دو عامل نیز در طرف آمریکایی منجر به توجه بیشتر آنان به ایران می‌شد:

عامل اول، ترس آن‌ها از نفوذ کمونیستها درحاکمیت ایران؛ چرا که در سال‌های 1344 تا 47 به واسطة حضور آمریکا در جنگ ویتنام و از طرف دیگر منازعة اعراب و اسرائیل، کمک‌های اقتصادی و نظامی آمریکا روزبه‌روز کاهش یافت تا جایی که در اردیبهشت 1346 دولت آمریکا اعلام کرد که ایران را از فهرست کشورهای کمک‌گیرنده برای سال 47 حذف کرده است. به همین دلیل، آنها ترجیح دادند با رفع نیازهای تسلیحاتی ایران از طریق شوروی موافقت کنند. زیرا این نوع همکاری‌های رژیم شاه با شوروی دولت این کشور را ترغیب می‌کرد تا کمتر از نیروهای چپ در ایران حمایت علنی داشته باشند. در همین راستا، امیرعباس هویدا در بهمن 1345 اعلام داشت ایران قراردادی با اتحاد شوروی در زمینة خرید سلاح امضا کرده است.82

عامل دوم، به ریاست جمهوری رسیدنِ ریچارد نیکسون، دوست قدیمی محمدرضا، بود چرا که وی از زمان کودتای 28 مرداد 1332 و فرار شاه از ایران معاون آیزنهاور، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، بود و کمک شایانی برای بازگشت شاه به قدرت برای وی انجام داد. سفر رسمی نیکسون به ایران در روزهای 30 و 31 مه 1972، یعنی 9 و 10 خرداد 1351، نقطة عطفی در برنامة تسلیحاتی ایران بود. نتیجة این سفر انعقاد قرارداد خرید انواع سلاح‌های پیشرفته غیر از سلاح‌های هسته‌ای از شرکت‌های تولید تجهیزات نظامی آمریکایی بود. هنوز دو ماه از این سفر نگذشته بود که ایران بر اساس توافق‌های انجام شده سفارش خرید سلاح‌هایی به مبلغ 1/2 میلیارد دلار به آمریکا ارائه داد. تا آن زمان این بزرگ‌ترین معاملة تسلیحاتی بود که بین ایران و یک کشور دیگر به صورت یکجا انجام گرفته بود که شامل خرید 175 فروند جت جنگنده، پانصد هلیکوپتر و تعداد زیادی موشک زمین به هوا می‌شد.

بودجة دفاعی ایران در سال 1349 که معادل 844 میلیون دلار بود، در سال 1356 به 10 میلیارد دلار افزایش یافت و سفارش‌های نظامی ایران به دلیل افزایش درآمد حاصل از بالارفتن قیمت نفت، به 5 میلیارد دلار در سال رسید. به پیشنهاد کیسینجر وزیر خارجه وقت آمریکا، کمیسیون مشترک اقتصادی در سطح وزیران به ریاست وزیر خزانه‌داری آمریکا تشکیل شد. در پی تشکیل این کمیسیون و در دومین اجلاس آن که در مارس 1975 (یعنی اسفند 1353) در واشنگتن تشکیل و در پایان آن یک موافقت‌نامة 15 میلیارد دلاری بین کیسینجر و هوشنگ انصاری (وزیر امور اقتصادی وقت) امضا شد. در اواسط مرداد 1355 نیز کیسینجر در رأس هیأتی به ایران سفر کرد و در این سفر موفق شد، با عقد قرارداد جدیدی، ایران را به صورت یکی از وابستگان بزرگ اقتصادی آمریکا درآورد.

بر طبق این قرارداد پیش‌بینی می‌شد، حجم مبادلات 2 کشور تا پایان دهة 70 میلادی بالغ بر 40 میلیارد دلار شود. نکتة بارز در تمامی این قراردادها غلبة مندرجات نظامی بر دیگر موارد بود، چرا که در آن زمان حدود 27 درصد از کل بودجة ایران صرف امور نظامی می‌شد و با افزایش بودجة نظامی ایران به میزان 4 برابر در فاصلة سال‌های 1973 تا 1977، هزینه‌های نظامی ایران هم به میزان 4 برابر افزایش یافت. در این مدت، حدود یک سوم کل صادرات اسلحة آمریکا به خارج به ایران فرستاده می‌شد.92 اتخاذ این سیاست دیکته شده از سوی آمریکا و اجرای آن توسط رژیم شاه بعدها مشکلات زیادی برای حکومت وی به وجود آورد. چرا که بودجه و منابع مالی و نیروی انسانی، به جای به‌کارگیری در عرصه‌های اقتصادی مثل صنعت و امور زیربنایی اقتصاد کشور مانند راه‌سازی، خطوط انتقال برق و تلفن صرف امور نظامی می‌شد که بسیار بیشتر از نیازکشور بود و وارد چرخه اقتصادی کشور هم نمی ‌شد.

شاه در بحث‌هایی که پیرامون تقدم توسعة اقتصادی کشور بر امور نظامی درمی‌گرفت، با قاطعیت، بر تقدم تقویت بنیة نظامی کشور بر توسعة اقتصادی تکیه می‌کرد و می‌گفت که داشتن صنعت و اقتصاد پیشرفته برای کشوری که در برابر تهدیدهای خارجی از پای درمی‌آید چه ارزشی دارد؟ در حالی که اتفاقاً توسعه اقتصادی در کشور می‌توانست زمینة مناسبی را برای خودکفایی و استقلال کشور از نیاز به بیگانگان تأمین کند. اما شاه توسعة اقتصادی را قبل از تقویت بنیة نظامی بیهوده می‌دانست و در مصاحبه‌ای با روزنامة لوموند فرانسه، که در شمارة اول مارس 1976 منتشر شد، به صراحت گفت برای ایران قدرت اقتصادی بدون قدرت نظامی معنا ندارد.03

بنا به اظهارات ژنرال آلیس ویلیسون، معاون گروه مستشاران نظامی آمریکا، با 4 برابر شدن قیمت نفت در پاییز 1352، تهران کانون هجوم دلالان اسلحه و نمایندگان تقریباً تمامی کارخانه‌های تسلیحاتی آمریکا شد. به طوری که در طی دو سال مأموریت او در ایران حدود 700 قرارداد، تقریباً به مبلغ 4 میلیارد دلار، بین ایران و شرکت‌های تولید تسلیحات به امضا رسید. بنا بر آمار ارائه ‌شده توسط وزارت دفاع آمریکا، مبلغ کل فروش جنگ‌افزارهای آمریکایی به ایران در فاصلة سال‌های 1351 تا 1356 بالغ بر 4/14 میلیارد دلار بود.13 فروش تسلیحات به ایران طی سال‌های دهة 50 به حدی رسید که در تیر 1355 کمیتة روابط خارجی سنای آمریکا گزارشی انتقادی در مورد خطرات ناشی از فروش غیرعادی اسلحه به ایران منتشر نمود. نگرانی آمریکا از آن بود که در صورت سقوط دولت محمدرضا شاه در اثر زیاده روی در مخارج نظامی و توجه نکردن به نیازهای واقعی مردم، در عمل این تجهیزات پیشرفته در اختیار کسانی قرار گیرد که بعد از حکومت شاه بقدرت می‌رسند.

شاه به صورت جنون‌آمیزی جدا از هزینه‌های هنگفتی که صرف خرید جنگ‌افزارها می‌کرد، مجبور بود اقلام بسیار قابل توجهی از فروش نفت را صرف هزینه‌های نگهداری و استفاده و تعمیرات سلاح‌ها به اضافة مخارج زندگی مستشاران بی‌شمار آمریکایی کند که برای آموزشِ استفاده و تعمیرات آن‌ها به نیرو‌های ایرانی، به ایران آمده بودند؛ که در مجموع پرداخت این رقم بسیار کلان، کشور را به سمت کسری بودجه در اقتصاد می‌کشاند. هزینه‌‌هایی که می‌توانست صرف آب‌رسانی، برق‌رسانی، توسعة خطوطِ راه آهن و جاده‌ای شود. همچنین ایران نیاز شدیدی به توسعه شبکه بهداشت و درمان و ارتباطات تلفن و مخابرات داشت. در چنین شرایطی بر اساس آمار و ارقام پراکنده‌ای که دربارة تعداد مستشاران نظامی آمریکا در ایران در دست است، مستشارانی که در ارتش و سازمان‌های وابسته به آن‌ها مشغول خدمت بودند، در سال 1356 (1978)، حدود 45 هزار نفر برآورد می‌شد. اگر حد متوسط حقوق ماهانة هریک از مستشاران آمریکایی را در سال 56 ، 6 هزار دلار فرض کنیم، دولت ایران مجبور بود سالانه مبلغ 24/3 میلیارد دلار فقط بابت حقوق این افراد بپردازد. مقایسة این مبلغ با بودجة سالانة دولت برای آموزش، بهداشت و بهزیستی نشانة سیاست غیرعقلایی و میلیتاریستی دولت ایران بود.23

در فوریة سال 1976، وزارت خزانه‌داری آمریکا اعلام کرد که ذخایر ارزی ایران از 10 میلیارد و 700 میلیون دلار در سال 1974 به 4 میلیارد و 500 میلیون دلار در سال 1976 کاهش خواهد یافت. در بودجة سالانة دولت ایران نیز برای اولین بار 2 میلیارد و 400 میلیون دلار کسری پیش‌بینی شده بود. روزنامة واشنگتن‌پست، ضمن سرمقالة انتقادی دربارة اوضاع ایران، در سیزدهم فوریة 1976 نوشت تا زمانی که ایران هزینه‌های نظامی خود را بر برنامه‌های اقتصادی مقدم می‌شمارد، آیندة این کشور تیره‌وتار به نظر می‌رسد.33 دوم، اقدام دیگر شاه بعد از تجهیز ارتش انجام سلسله اقداماتی برای نمایش قدرتِ کسب‌کردة خود بود.

عمدة این اقدامات نظامی بود، اما در کنار آن پاره‌ای اقدامات غیرنظامی نیز انجام می‌شد که به منظور جلوگیری از اطالة مطالب به صورت تیتروار اشاره‌ای کوتاه به تعدادی از آن‌ها می‌کنیم:

1. شرکت نیروی هوایی ایران برای سرکوب بلوچ‌های جدایی‌طلب در پاکستان

2. شرکت نیروهای ایران و عربستان در یمن شمالی

3. حضور کارشناسان نظامی و امنیتی ایران، در سپتامبر 1970، در اردن، علیه فدائیان فلسطینی به نفع ملک حسین

4. شرکت در جنگ ظفار عمان به نفع سلطان قابوس و سرکوب نیروهای انقلابی

5. شرکت نیروی هوایی ایران در لباس نیرو‌های سازمان ملل در منطقة بلندی‌های جولان در جنگ اعراب و اسرائیل

6. عدم همراهی با کشورهای عربی در تحریم نفتی آمریکا و اسرائیل در جریان منازعة اعراب و اسرائیل

7. کمک‌های ایران به سایر کشورها و مؤسسات به صورت وام و کمک بلاعوض؛ یادآور می‌شود: طی سال‌های 1352 تا 1356 مجموع پرداختی‌های ایران از این بابت به رقمی حدود 10 میلیارد دلار رسید.43

 

روابط با آمریکا

استراتژی نیروی سوم در تاریخ روابط خارجی ایران، به عنوان یک اصل تاکتیکی، در برهه‌های زمانی مختلف مورد توجه دولت‌های مختلف قرار گرفته است. از آنجایی ‌که ایران همواره تحت نفوذ و یکه‌تازی‌های دو قدرت استعماری انگلستان و روسیه قرار داشت؛ بهره‌مندی از کمک‌های دولت ثالث جهت تعدیل و متوازن‌سازی نفوذ دو قدرت روسیه و انگلستان، به عنوان یک اصل تاکتیکی، جهت برون‌رفت از بن‌بست سیاسی حاضر مورد استفاده قرار می‌گرفت. این اصل برای اولین بار در بین جنگ‌های ایران و روسیه و در زمان فتحعلی شاه قاجار با شروع مذاکرات با دولت فرانسه آغاز شد. بعدها در زمان ناصرالدین شاه قاجار و صدارت امیرکبیر(اواسط قرن نوزدهم)، امیرکبیر روابط با ینگه دنیا را به صورت جدی در سیاست خارجی ایران مورد توجه قرار داد؛ اما به دلیل عدم جذابیت تحولات ایران برای آمریکا، روابط خارجی دو کشور حول محور مبادلات فرهنگی می‌چرخید.53 حتی با وقوع انقلاب مشروطه نیز، آمریکا تحولات ایران را با نوعی بی‌طرفی و عدم مداخله دنبال نمود.63 بزرگترین اقدام آمریکا در این دوره، اعزام مورگان شوستر جهت اصلاح وضعیت اقتصادی ایران بود73 در واقع عدم مداخلة آمریکا در تحولات ایران تا پایان جنگ جهانی دوم، وجه بارز سیاست آمریکایی بود. تا اینکه شروع جنگ سرد و فضای دوقطبی حاکم بر آن و ورود نفت به عرصه معادلات سیاسی و امنیتی ایران، به یکباره ایران را در کانون توجه استراتژیست‌های آمریکایی قرار داد.83 همان‌طور که اشاره شد، محمدرضا پهلوی همانند پدر، علاقه وافری به نهاد ارتش داشت و به عنوان بزرگ ارتشتاران، نوسازی و تقویت ارتش را ضامن بقای سلطنت خود می‌دانست. به ویژه اینکه روند خلع رضاخان از سلطنت و کودتای 28 مرداد 1332 شاه را متقاعد نمود که سلطنت بدون قدرت نظامی مفت نمی‌ارزد.93 از طرف دیگر محمدرضا شاه به دلیل فقدان مشروعیت مردمی خود و تصویر خشن ارتش در اذهان عمومی، چاره‌ای جز تقویت ماشین جنگی و دستگاه سرکوب خود نمی‌دید. فردوست استراتژی نظامی شاه در سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد را در سه عنصر خلاصه می‌کند: نظارت شدید و بوروکراتیک شاه بر نهاد ارتش، استفاده تمام عیار از مستشاران آمریکایی در امر آموزش و تبدیل ارتش به زرادخانه تسلیحات آمریکایی.04 شاه بزرگترین کار خود را فرماندهی کل قوا می‌دانست و رأساً در امور نظامی و امنیتی تصمیم می‌گرفت14 آغاز جنگ سرد و محاسبات محمدرضا پهلوی از قدرت هژمونیک آمریکا، ایران را به عنوان متحد استراتژیک آمریکا تبدیل نمود. از این‌رو ما شاهد گسترش و توسعه روابط نظامی و امنیتی بین دو کشور هستیم؛ البته این رابطة یک طرفه بیشتر خود را در خریدهای تسلیحاتی و پذیرش مستشاران و هیأت‌های نظامی مختلف آمریکایی نشان داد.24 لازم به ذکراست که برای اولین بار در 1942م/1320ش یک هیأت مستشاری نظامی به ریاست ژنرال «والتر ریدلی» و مستشاران ژاندارمری به ریاست سرهنگ «نورمن شوارتسکف» جهت چابک‌سازی سازمان و ساختار ارتش و تشکیلات ژاندارمری وارد ایران شده بودند. اما شرایط دو قطبی نظامِ بین‌الملل و صف آرایی شاه در مقابل بلوک شرق به نفع آمریکا، سبب شد ایران بیشترین تأثیر را از دکترین‌های نظامی و امنیتی آمریکا بپذیرد؛ زیرا از نظر مقامات آمریکایی ایران می‌توانست سد مطمئن و محکمی در برابر توسعه و نفوذ کمونیسم باشد؛ لذا دفاع از ایران امری حیاتی برای ایالات متحده تلقی شد.34 در دوران جنگ سرد، ایران به دلیل برخورداری از موقعیت ژئوپلتیکی خاص خود و مجاورت با مرزهای شوروی، اهمیت خاصی در تمامی دکترین‌های سیاست خارجی آمریکا داشت. در 12 مارس 1947م/21 اسفند 1325ش هنری ترومن به ریاست جمهوری آمریکا رسید و بعد از تأسیس دفتر ویژه ایران، در وزارت خارجه آمریکا  و در راستای راهبرد سد نفوذ کمونیسم، در هشتم ژوئن 1947م/17 خرداد 1326ش، قرارداد تسلیحاتی به ارزش ده میلیون دلار فی مابین ایران و آمریکا به امضا رسید. علاوه بر این در 20 ژوئن 1947 بر مبنای تفاهمی دیگر، آمریکا متعهد شد مبلغ 25 میلیون دلار برای تهیه مایحتاج نظامی و تجهیز ارتش و ژاندارمری ایران اختصاص دهد. همچنین در راستای اصل 4 ترومن و اعطای کمک‌های فنی به کشورهای در معرض کمونیسم، در دوم مه 1950/12 اردیبهشت 1329 گروه مشاوران کمک نظامی به ایران (MAAG) فعّالیت خود را در ایران آغاز نمود.44 دکترین آیزنهاور با عنوان استراتژی دفاع پیرامونی نیز سعی نمود به کشورهای بالقوه متحدی که در معرض کمونیسم قرار داشتند کمک زیادی نماید؛ لذا دوباره ایران در کانون سیاست امنیتی آمریکا قرار گرفت.54 در موافقت‌‌نامه دفاعی 5 مارس 1959م/14 اسفند 1337ش، آمریکا خود را متعهد به کمک نظامی به ایران در صورت وقوع هرگونه تجاوز نمود.64 متعاقب آن سیل نیروهای مستشاری و تجهیزات جنگی روانه ایران شد و مجموعاً بیش از یک میلیارد دلار کمک نظامی به ایران اعطا شد.74

روابط نظامی و امنیتی شاه با آمریکا در دوران کندی با افت و خیز زیادی روبرو شد؛ باتوجه به سیاست‌های لیبرالی کندی که بیشتر بر مقولات نرم‌افزاری تأکید داشت و از درون آن نیز انقلاب سفید شاه بیرون آمد؛ در این دوره ما شاهد روند نزولی کمک‌های نظامی و مستشاری آمریکا به ایران هستیم. بعد از ترور کندی در سال 1342، جانسون که روابط دوستانه و صمیمانه‌ای با محمدرضا پهلوی داشت، به عنوان هدیة پیروزی ریاست جمهوری خود، بلافاصله قرارداد تسلیحاتی به ارزش 200 میلیون دلار با ایران امضا نمود.84 روابط ایران و ایالات متحده در دوره جانسون دو ویژگی اساسی داشت. تسلط آمریکا بر دستگاه ارتش و سایر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی ایران و سیاست معاملة تسلیحاتی و انعقاد قراردادهای خرید و فروش با تکیه بر مدرن‌ترین تسلیحات نظامی. ایران به دلیل داشتن درآمدهای نفتی، ظرفیت مناسبی برای خرید تسلیحات داشت.94 کاپیتولاسیون و مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی نیز در این دوره به تصویب مجالس فرمایشی پهلوی رسید. دهه 1350 / 1970 و به قدرت رسیدن نیکسون در آمریکا را می‌توان نقطه عطفی در روابط نظامی و امنیتی ایران و آمریکا تلقی نمود. نیکسون و وزیر امورخارجه‌اش هنری کیسینجر با توجه به تجربیات جنگ ویتنام، با طرح دکترین «جایگزینی یا دو ستونی» سعی نمودند مسئولیت‌های دفاعی و منطقه‌ای را به متحدان خود واگذار نمایند. به قول کیسینجر آمریکا دیگر هیچ‌گاه اشتباه خود در اعزام نیم میلیون سرباز به ویتنام را در مناطق دیگر تکرار نخواهد کرد.05 از این‌رو ایران به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب گردید. شاه نیز اعتقاد داشت که سرنوشت ایران این‌گونه رقم خورده است که آمریکا وزن و نقش منطقه‌ای ایران را بپذیرد و نقش ژاندارمی را به ایران محول نماید. هنوز دو ماه از شروع به کار نیکسون نگذشته بود که مجلس سنای آمریکا در15 مارس 1970م/4 فروردین 1349ش ضرورت تداوم فروش اسلحه به ایران را تصویب کرد25 و حتی اسم ایران را از لیست کمیته بررسی فروش تسلیحات به متحدین در سنا و وزارت دفاع مستثنی نمود.35 در مجموع از اوایل سال 1349 تا اوایل سال 1354، 9/6 میلیارد دلار از منابع ملی صرف جنون تسلیحاتی شاه شد و در ادامه این روند، گروه‌های متعدد مستشاران نظامی جهت تعمیر و نگهداری تجهیزات فروخته شده و همچنین آموزش نظامیان ایرانی عازم ایران شدند. به عنوان مثال شرکت سازندة جنگندة اف-14، به تنهایی 800 مستشار به ایران اعزام نمود.45 طبق آمار، تعداد کل مستشاران آمریکایی شاغل در ارتش ایران، از 16000 نفر در سال 1351(1972)، به 24000 نفر در سال 1976 رسید.55 علاوه بر این، ایران تبدیل به مرکزی برای رقابت لابی‌ها و کمپانی‌های اسلحه شده بود. طبق اظهارات ژنرال ویلیامسون، رئیس هیأت مستشاران نظامی آمریکا در دهه هفتاد «هر‌ هفته به طور متوسط‌ 35‌ نـماینده از کـمپانی‌های مختلف سازنده و فروشندة اسلحه وارد تهران مـی‌شدند.» بعد از استعفای نیکسون و به قدرت رسیدن جرالد فورد نیز با توجه به ابقای کیسینجر در سمت وزارت خارجه آمریکا، تغییر چندانی در روند روابط نظامی دو کشور مشاهده نشد.65

حضور آمریکا در روند سیاستگذاری نظامی شاه آن‌قدر نهادینه شده بود که حتی کارتر دمکرات با شعارهای لیبرالی نیز نتوانست خللی در خریدهای نظامی ایران ایجاد نماید و شاه توانست از طریق دوستان آمریکایی خود نظیر کیسینجر، جرالد فورد، دیوید راکفلر و... کارتر را بر ضرورت استمرار پمپاژ اسلحه به ایران متقاعد نماید. به عنوان مثال در سال 1977 قرارداد فروش هواپیماهای پیشرفته آواکس به ارزش 23/1 میلیارد دلار به ایران امضا شد و با استثنا کردن ایران، خط بطلانی بر ویلسونیسم کشید.75 حال با این اوصاف می‌توان مدعی بود که ارتش محمدرضا پهلوی هرگز ارتشی مستقل و ملی نبود؛ بلکه بخش مهمی از نیروی انسانی و تسلیحات آن، سراسر آمریکایی بود.

نقش آمریکا را قبلاً در مسایل مربوط به اشغال ایران و سپس تخلیه از قوای بیگانه و هم در مسأله نفت و سایر بحثها با تفصیل دیده‌ایم؛ آمریکا با امضای قرارداد کنسرسیوم رسماً وارد سیاست نفتی ایران شد و پایگاه اقتصادی سیاسی بدست آورد. بعد از تأسیس پیمان‌های ناتو و ورشو در مقابل هم آمریکا و متفقین غربی به فکر تشکیل کمربند اطمینان افتادند و با ایجاد پیمان سنتو در خاور دور (با شرکت پاکستان، فرانسه و کشورهای منطقة خاور دور و جنوب شرقی اقیانوس آرام) و پیمان سنتو (با شرکت ایران و ترکیه و پاکستان و آمریکا و انگلیس به عنوان متفقین غربی) نوعی محاصره شوروی را ترتیب دادند. تعهد متفقین غربی در پیمان سنتو (انگلستان و آمریکا) برای همکاری نظامی با سه کشور منطقه (ایران و پاکستان و ترکیه) سست بود؛ به عبارت دیگر هرچه سیاست انگلیس و آمریکا اقتضا می‌کرد، این کشورها می‌بایست انجام دهند ولی هرگاه فقط این کشورها مورد تجاوز شوروی قرار گیرند، متفقین جلسه‌ای تشکیل داده، برای اقدام مشترک مشورت نمایند. دولت‌های ایران و پاکستان که از نظر داخلی وضع متزلزلی داشتند به این حد حمایت راضی نبودند و چون انگلیس از تعهد بیشتر سر باز زد، دولت آمریکا قبول کرد یک قرارداد دفاعی دو جانبه به طور سری با ایران منعقد نماید که رژیم ایران اطمینان کافی از نظر کمک نظامی آمریکا به ایران در صورت وقوع تجاوز بدهد. دولت آمریکا این تعهد را با قید اینکه با قانون اساسی آن کشور تطبیق داشته باشد، پذیرفت. این قرارداد 1959 تسلط آمریکا را بر ایران بیشتر کرد و تعداد کارمندان سفارت آمریکا را در تهران به طرز بی‌سابقه‌ای افزایش داد. اتباع آمریکایی به صورت نمایندگان بازرگانی، کارخانجات و مؤسسات صنعتی و فنی و بانکی به ایران آمدند. در زمینة نظامی با تجهیز ارتش به سلاح‌های آمریکایی و تعلیمات نظامی به سبک آمریکایی و خرید کارخانه‌های اسلحه و مهمات‌سازی و دیگر کارخانه‌های مخصوص ارتش (مانند هلیکوپترسازی) تعداد بسیار زیادی از کارشناسان و افسران و درجه‌داران آمریکایی به ایران آمدند و افسران و درجه‌داران ایرانی نیز برای دیدن دوره‌های مختلف به آمریکا اعزام شدند. در زمینة بازرگانی- صرف نظر از خریدهای نظامی- آمریکا اگر مقام اول را نداشت، قطعاً بعد از آلمان فدرال بود. در زمینة فرهنگی نیز، در کنار کرسی‌های  ایران‌شناسی بسیاری که ایجاد کرده بودند، دانشجویان ایرانی- بیش از هر کشور دیگر- در آمریکا حضور داشتند. مسأله مهاجرت ایرانی‌ها به آمریکا هم خود، به صورت پدیدة جدیدی درآمد. دو طبقه از مردم دست به مهاجرت می‌زدند: دسته‌ای که بیشتر مالکین و افسران بازنشسته و خانواده‌های آنها بودند و درآمد ثابت و بدون زحمتی در اختیار داشتند و دسته دوم «فرار مغزها» یعنی تحصیل‌کردگان در آمریکا بودند که در پایان تحصیلات به دلایلی همان‌جا می‌ماندند؛ حال یا به خاطر اینکه در ایران کار مناسبی پیدا نمی‌کردند، یا به علت داشتن همسر آمریکایی. ایران برای آمریکا از جهت جغرافیایی و سوق‌الجیشی چون در همسایگی شوروی و ترکیة عضو پیمان ناتو قرار داشت، و نیز از نظر نفتی همواره اهمیت داشته و دارد. آمریکا برای تأمین نظرات خود، از دو طریق اقدام می‌کرد: یکی از طریق سفارت ایران و بطورکلی وزارت خارجه و نوع دوم کوشش از راه‌های غیررسمی و غیرقانونی و با توسل به عملیات جاسوسی و نظایر آن که در این قسمت کارگزاران بانکی آمریکا- مؤسسات تجارتی این کشور سازمان‌های فرهنگی مثل مدارس آمریکایی و بالاخره شرکت‌های بزرگ معروف به چند ملیتی زمینه‌های غیرقانونی را برای آن کشور فراهم می‌ساختند. از همه بالاتر با داشتن شخصی مثل هلمز به عنوان سفیر و رابط بین سیا و ساواک از همه چیز ایران با خبر بودند؛ یعنی آمریکایی‌ها از جهت کسب خبر و اقدام‌های غیررسمی در جهت حفظ منافع‌شان با مشکلی مواجه نبودند.85

در سال 1336(1958م) سیاست‌گذاران آمریکا، دربارة وضع سیاسی داخل ایران نگران شدند. زیرا گزارش‌هایی از چند توطئه برای کودتا بدست آورده بودند و از طرف دیگر، رژیم پادشاهی در عراق سرنگون شده بود. لذا سیا پیش‌بینی می‌کرد که رژیم شاه تا یک سال آینده سرنگون شود، مگر اینکه یک برنامة اصلاحات را آغاز کند. امّا این رهنمود سیاسی در توقف رشد بحران در ایران تأثیر کمی داشت. در بقیة دوران ریاست جمهوری آیزنهاور برنامه‌های کمک نظامی و اقتصادی آمریکا به ایران همچنان گسترش یافت. دولت کندی استراتژی نوینی را درسیاست خارجی آمریکا در قبال جهان سوم در پیش گرفت و با توجه به دشواری‌های روزافزون داخلی ایران، دگرگونی‌های عمده‌ای در سیاست آمریکا در قبال ایران در اوایل دهة 1960 به وجود آمد. استراتژی نوین به «پاسخ نرمش‌پذیر» مشهور شد. با روی کار آمدن دولت کندی پس از بررسی‌های انجام شده توسط یک نیروی کار ویژه به سرپرستی وزیر خارجة وقت، فیلیپس تالبوت، به این نتیجه رسیدند که نیروهای مسلح ایران را تقویت کنند و سیاست خارجی آن دولت را به تناسب وضعیت موجود شکل دهند. در سال 1341 (1963م) مقام‌های آمریکایی نسبت به پایداری رژیم شاه اطمینان یافتند. استراتژی جهانی دولت جانسون با استراتژی دولت قبلی اندکی تفاوت داشت و به دلیل درگیری و سرگرمی آن با جنگ اعراب و اسرائیل و جنگ ویتنام توجه کمتری به ایران معطوف گردید و از دامنة روابط سلطه‌گرانة آن نسبت به ایران کاسته شد. امّا استراتژی جهانی دولت نیکسون که بازتاب تجربة آمریکا در ویتنام بود، جهت جلوگیری از نفوذ اتحاد شوروی ترسیم شد. دکترین نیکسون یکی از این استراتژی‌ها بود که بر پایة آن آمریکا در صدد بر آمد تا از درگیری مستقیم با جنگ‌های جانبی با شوروی اجتناب ورزد و از طریق تسلیح برخی از کشورهای دست‌نشاندة خود در جهان سوم و تشویق آنها به مبارزه با نیروهای طرفدار شوروی، مقاصد خود را تأمین کند. در این حال، ایران به دلیل موقعیت خاص استراتژیکی و بی‌‌طرفی در کشمکش اعراب و اسرائیل، به صورت مرکز مهم دکترین نیکسون در آمد. بر اساس دکترین نیکسون، دولت آمریکا مقدار زیادی جنگ افزار پیشرفته به ایران فروخت و شاه را تشویق کرد که به صورت پلیس در تنازعات منطقه‌ای بین متحدان آمریکا و متحدان شوروی عمل کند. ایران فراتر از حوزة خلیج‌فارس نیز به طور فزاینده در آفریقا و در جنگ اعراب با اسرائیل فعال شد. در استراتژی جدید، دولت نیکسون بر خلاف گذشته، در جهت ایجاد اتحادیه‌های منطقه‌ای نظیر سنتو تلاش نکرد، امّا رژیم‌های دوست و متحد آمریکا را در دفاع از مواضع و منافع آمریکا سهیم می‌کرد و نیروهای نظامی آن کشورها را، با پول خودشان تقویت می‌نمود. (بین سالهای 1348 تا 1356(1970 تا1978م) ارتش ایران به طور روز افزون به صورت عاملی در سیاست خارجی شاه در آمده و بدین ترتیب ایران در دهة آخر حاکمیت پهلوی دوم با وابستگی به سیاست واشنگتن بدون آنکه امتیازی بدست آورد، تعهدات عمده‌ای را به عهده گرفت و نه تنها ژاندارم امنیت خلیج‌فارس شد، بلکه در سایر نقاط جهان از سیاست واشنگتن پیروی کرد. بنابراین به عهده گرفتن این مسئولیت سنگین، ارتشی توانمند و آموزش دیده و مجهز به پیشرفته‌‌ترین سلاح‌های روز را لازم داشت که تمام سعی شاه از بُعد نظامی در این راستا به عمل می‌آمد.95

 

روابط با انگلیس

انگلیس از دیرباز منافع ویژه‌ای برای خود در ایران قائل بود. در بین سال‌های 1300 تا 1332 تمامی تلاش خود را برای حفظ این منافع و توسعة آن به ‌کار گرفت. تسلط بر راه‌های کشور، تأسیس سازمان بزرگ حمل و نقل زمینی، به‌کارگیری هزاران کامیون در سراسر کشور برای اهداف جنگی و خروج آن‌ها از چرخة فعالیت اقتصادی کشور، دستگیری و زندانی کردن اتباع ایران در داخل کشور به بهانه طرفداری از آلمان، دخالت در عزل و نصب وزرا، استانداران و ده‌ها اقدام قلدرمآبانة دیگر، که نشان‌دهندة میزان نفوذ این قدرت در تحولات کشور در سال‌های دهه 20 و 30 شمسی در ایران است.06

از طرفی خلیج‌فارس که تنها راه دریایی ایران با جهان خارج بود، (صرف نظر از دریای خزر) مهم‌‌ترین ذخایر نفتی دنیا را در بر دارد و صدور نفت ایران از همین منطقه صورت می‌گیرد. دولت ایران بحرین را بخشی از سرزمین خود می‌دانست که به طور غیرقانونی از جانب انگلستان اشغال شده و در سال 1306 شمسی(1927) هم موضوع را در جامعة ملل مطرح کرد و در تقسیم‌بندی سال 36 آن را استان 14 نامید کشورهای عربی تحت تأثیر سیاست استعماری انگلیس و به این دلیل که اکثریت اهالی این جزایر عرب هستند با حق حاکمیت ایران بر این سرزمین موافق نبودند. سرانجام به شرحی که توضیح داده شد با توافق رژیم شاه و دولت انگلیس و از طریق نماینده دبیر کل سازمان ملل و با قطعنامة شورای امنیت و به ادعای نظر اکثریت مردم بحرین، این جزیره را مستقل اعلام داشتند و دولتِ غیرقانونیِ ایران هم، آن را به رسمیت شناخت و با آن، روابط دیپلماتیک برقرار ساخت! پس از تخلیة پایگاه انگلستان از بحرین، پایگاه نظامی هوایی آمریکا در این منطقه استقرار یافت.

علی‌رغم دسیسة صورت گرفتة فوق، از سوی انگلیس، روابط شاه، با این کشور، در این دوره، در همة زمینه‌ها وسعت یافت. وگرچه قرارداد جدیدی حاکم بر این روابط امضا نشد، ولی پیوسته گسترشِ آن محسوس‌تر می‌شد. روابط نظامی باتوجه به عضویت در سنتو، خریدهای بزرگ از انگلستان- مخصوصاً در بخش تسلیحاتیِ نیروی دریایی و تانک و دستگاه‌های سیستم هوایی ـ و تعلیمِ افسران و واحدهای ایرانی در این قسمت‌ها در انگلیس، از جمله مواردِ گسترشِ این روابط شمرده می‌شود. در روابط بازرگانی اما انگلیس در درجه سوم ـ بعد از آلمان فدرال و آمریکا- قرار داشت؛ ولی بانک‌ها و شرکت‌های بیمة انگلیسی از دیگران فعال‌تر بودند. روابط فرهنگی بسیار وسیع بود؛ به طوری که بعد از آمریکا تعداد دانشجویان و دانش‌آموزانِ ایرانی در انگلستان از همة کشورها بیشتر بود. هم‌چنین مؤسسات فرهنگی و آموزشی انگلیسی در ایران خیلی فعال بودند. تعداد ایرانیان مقیم انگلیس هم زیاد بودند- البته سیاست‌های انگلیس و آمریکا در کلیات در یک جهت بودند اما در عینِ حال، انگلستان نمی‌توانست با آمریکا رقابت نکند. معروف است، یک سیاستمدار انگلیسی گفته است: «انگلستان دوست و دشمن دائمی ندارد، انگلستان منافع دائمی دارد.» این سخن، در مورد مقابلة انگلیس با آمریکا- بر روی ایران- صدق می‌کرد. انگلیس از اینکه آمریکای تازه‌وارد، نفوذ و منافع بیشتری در ایران پیدا کرده بود، دلخوش نبود. گرفتاری‌های انگلستان از نظر اقتصادی و اجتماعی در دهه 60 و لزوم اتخاذ یک سیاست صرفه‌جویانه، آن کشور را برآن داشت که در سال‌های 1970-1971 سیاست به اصطلاح شرق سوئز را اتخاذ نماید و به حضور نظامی خود از آبراه سوئز به شرق پایان دهد. این سیاست در منطقة وسیعی و بخصوص منطقة خلیج‌فارس با تمام اهمیتی که از نظر ذخایر نفتی دارد خلأی تولید می‌نمود که برای کشورهای غربیِ واردکننده و محتاج نفت تولید خطر می‌کرد و می‌بایستی این خلأ طوری پر شود که موجب عکس‌العمل‌‌هایی نگردد. ایران در این منطقه تنها کشوری بود و خود انگلستان قبول داشت که بدون تولید عکس‌العمل شدید و بدون خرج برای کشورهای غربی ذی‌علاقه می‌توانست این نقش را به عهده بگیرد. گذشته از این، ایران می‌توانست با داشتن نیروی دریایی و نیروی هوایی قوی راه‌های دریایی را تا خود اقیانوس هند زیر نظر داشته، امنیت آن را تأمین نماید و از این نظر هم وظیفه نیروهای دریایی کشورهای غربی (آمریکا و انگلیس و فرانسه) را در اقیانوس هند سبک کند و مخصوصاً مخارج این کشورها را از این حیث کم نماید).16

سرهنگ دیوید آرتو راندال در مقطع زمانی مه 1971 و اکتبر 1972 با دریافت مبلغ 25هزار پوند رشوه از دو مقام عالی ‌رتبه کمپانی راکال (RACAL)، موجبات ترغیب دولت ایران برای خرید تجهیزات رادیویی تانک‌های چیفتن به مبلغ 4 میلیون پوند از انگلیس را فراهم می‌کند، صرف نظر از راندال، دیگر مقامات این شرکت نیز متهم به دریافت رشوه هستند. از جمله: جفری الیورت و لبورن، مدیرعامل کمپانی راکال.

از طرفی برای درباریان نیز واضح بود بسیاری از توصیه‌هایی که برای خرید سلاح از جانب آمریکا و انگلیس می‌شود به دلیل روابط نزدیک و محرمانه‌ای است که آن‌ها با کارخانه‌های اسلحه‌سازی دارند. تأخیر‌ها، افزایش قیمت و غیر مؤثر بودن بسیاری از جنگ‌افزارها باعث شد، بودجه نفت عملاً دالانی برای درآمدزایی کشورهای خارجی و انتقال ابزارآلات جنگی اسقاطی خود، به ایران باشد. این قرار داد در سال 1976 به ارزش 650 میلیون پوند و برای خرید 1500 تانک چیفتن انگلیسی و 250 خودروی زرهی بین ایران و یک کمپانی اسلحه‌سازی انگلیسی منعقد شد. قبل از انقلاب 185 دستگاه از تانک‌های چیفتن به ایران تحویل شد، اما پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران وزارت دفاع انگلیس به بهانه تحریم ایران از ارسال این تجهیزات نظامی به ایران ممانعت به عمل آورد. انگلیس پس از انقلاب به جای اینکه تانک‌های سفارش شده ایران را تحویل دهد، این تانک‌ها را با انعقاد قرار دادی پر سود به حکومت صدام حسین فروخت!

بدعهدی و نقض قرارداد توسط بریتانیا در مسأله ارسال تانک‌های چیفتن به ایران، با وجود دریافت کامل مبلغ همة موارد پیش فروش شده، در چند مرحله صورت گرفت. لغو بخشی از این قرارداد به طور ناگهانی و با سفر ارتشبد حسن طوفانیان در دوران کوتاه نخست‌وزیری دکتر شاپور بختیار صورت گرفت. سپس در دوران یک سال نخست پس از پیروزی انقلاب بخش‌هایی از قراردادهای نظامی با ایران به صورت دوجانبه و یا یک جانبه از سوی بریتانیا ملغی شد. سپس نوبت به اعمال تحریم‌های ضدایرانی به دلیل انقلاب، اشغال سفارت آمریکا در تهران و آغاز جنگ و تجاوز عراق علیه ایران رسید. بر اساس اسناد آزاد شدة بریتانیایی، مذاکره برای فروش تانک‌های بریتانیایی به ایران تقریباً از آغاز سال 1970 و به صورت معامله تهاتری با نفت ایران آغاز شده بود. با این همه، موانع مختلفی بر سر راه این قرارداد بود. از یک ‌طرف ایران از نظر اقتصادی قادر به رسیدن به اهداف بلندپروازانة خود برای خریدهای بزرگ نظامی نبود و از طرف دیگر برخی از امرای نظامی ایران، از جمله ارتشبد فریدون جم رئیس وقت ستاد ارتش با این قرارداد مخالف بودند. بر اساس منابع داخلی و خارجی، شهرت بسیاری دارد که مخالفت جم با خرید تانک‌های بریتانیایی، یکی از دلایل تیره شدن روابط او با محمدرضا شاه و برکناری یا استعفای جم بوده است. با این حال، ایران به طور محدود تعداد کمی از این تانک‌ها را خریداری کرد و مأموران بریتانیایی نیز به تدریج آمورش پرسنل زرهی ایران را آغاز کردند. با بروز تحولات سال 1973 و افزایش ناگهانی توان اقتصادی ایران به مدد جنگ دوم اعراب و اسراییل، تحریم نفتی اروپا و آمریکا توسط اعراب و سه تا چهار برابر شدن بهای جهانی نفت خام، مسأله سفارش و خرید عمده و وسیع تانک‌های بریتانیایی توسط ایران شتاب بیشتری گرفت. در طول سفر لرد کرینگتون وزیر دفاع بریتانیا به تهران، از سی‌‌ام سپتامبر تا سوم اکتبر 1973/ هشتم تا یازدهم مهر 1352، وی علاوه بر دیدار با شاه، امیرعباس هویدا نخست‌وزیر، سپهبد رضا عظیمی وزیر جنگ و چند تن دیگر از فرماندهان نظامی ایران، از تیم نظامی بریتانیایی نیز دیدن کرد که برای آموزش نمونه تانک‌های چیفتن در مراکز نظامی شیراز حضور داشتند. در گزارشی که سفارت بریتانیا در مورد این سفر تهیه کرده تأکید شده که ایران نگران مشکلات تکنیکی تانک‌های بریتانیایی ارتش بود و به‌خصوص در مورد کارکرد ناقص موتورهای بی‌اچ‌بی 650 تانک‌های چیفتن شکایت داشت. با این‌همه کرینگتون شخصاً به شاه اطمینان داد که به‌سرعت دستور رفع این مشکلات را بدهد. بر اساس قرارداد منعقد شده در این سفر، در اواخر سال 1973، به تعبیر پیتر رمزباتم، سفیر وقت لندن در تهران، یک قلم مهم از سهم لندن از «کیک خریدهای تسلیحاتی ایران»، سفارش 250 فروند تانک سریع زرهی سوار اسکورپیون بود که ظاهراً قرار بود ادامه یابد. گذشته از آن در همین مدت، هشتصد فروند تانک چیفتن نیز توسط ایران از بریتانیا خریداری شد، که تا ‌آخر سال 1973 حدود دویست فروند آن به ایران تحویل شده بود. باید توجه داشت که ایران، سوای الزامات پیمان سنتو با هم‌پیمانان خود (آمریکا، بریتانیا، پاکستان و ترکیه)، به شدت به دنبال افزایش توان زرهی خود در برابر عراق بعثی بود؛ برخی از گزارش‌های وزارت خارجه و وزارت دفاع بریتانیا در سال 1975، در مورد اختلاف ایران و عراق به ارزیابی مقایسه‌ای امکانات نظامی دو کشور مربوط است. بر اساس یکی از این گزارش‌ها عراق، 1220 دستگاه تانک سنگین و ایران تنها 760 تانک سنگین داشت. از این نظر عجیب نبود که شاه سفارش 450 دستگاه تانک چیفتن جدید را به لندن داده بود تا از این نظر از عراق عقب نماند. در یک گزارش دیگر که به مناسبت دیدار مقامات نظامی دو کشور تهیه شده، خلاصه وضعیت مناسبات نظامی ایران و بریتانیا مورد بررسی واقع شده است. در این گزارش میزان خریدهای نظامی ایران از بریتانیا در سال 1975 حدود هشتصد میلیون پاوند و میزان خریدهای احتمالی آن در آینده‌ای نزدیک پانصد میلیون پاوند ذکر شده است. از این میان بیشترین حجم خریدهای تسلیحاتی ایران از بریتانیا مربوط به دو قرارداد خرید تانک‌های چیفتن، یکی 764 دستگاه و دیگری1500 دستگاه روی هم به مبلغ ششصد میلیون پاوند بود. در زمان نگارش این گزارش، 470 دستگاه تانک چیفتن به ایران تحویل داده شده بود. در پایان سال 1974 ایران سفارش خرید 500,1 دستگاه از نمونة جدید و تکامل‌یافتة تانک چیفتن را به بریتانیا داده بود. این در حالی بود که قبلاً نیز 750 دستگاه از همین تانک به ایران تحویل داده شده بود. ایران همچنین خواستار خرید 246 وسیلة نقلیه تعمیر خودروهای زرهی شده بود. مبلغ درخواستی ایران از بریتانیا بابت تجهیزات زرهی ششصد میلیون پوند (براساس قیمت پایان سال 1974) تخمین زده می‌شد که به همراه تجهیزات، ملزومات اضافی و لوازم یدکی، کل مبلغ خرید زرهی ایران از بریتانیا در پایان سال 1976 به یک میلیارد پوند می‌رسید.

در این زمان ایران همچنان از بابت تانک‌های چیفتن و تحویل آنها با بریتانیا مشکل داشت؛ مشکلاتی از قبیل ناسازگاری موتورهای چیفتن با وضعیت ایران و همچنین اعتصاب در کارخانجات نظامی بریتانیا و تأخیر در ساخت و تحویل تانک‌های چیفتن درخواستی به ایران. ولی به دلیل اهمیت راهبردی و غیرقابل چشم‌پوشی نظامی و اقتصادی این قرارداد، مقامات بریتانیا مدام سعی می‌کردند تا شاه، دولت فرماندهان نظامی ایران را به هر طریق ممکن متقاعد کنند تا این قرارداد پابرجا بماند. تا جایی که در این مورد دو تصمیم مهم گرفته شد؛ نخست آنکه مدل خاصی از چیفتن بر اساس شرایط و نیازهای ویژه ایران به نام تانک شیر تولید شود و دوم آنکه فروش این نوع خاص از چیفتن منحصراً به ایران اختصاص یابد.

تا پایان سال 1976، به دلیل توان بالای اقتصادی ایران، مناسبات نظامی دو کشور، به خصوص مسایل مربوط به تانک چیفتن و آموزشهای زرهی و ارسال تجهیزات و کارشناس این حوزه به خوبی پیش می‌رفت. با این همه، از سال 1977 و به دلیل بروز مشکلات و موانع جدی اقتصادی به دلیل رکود در بازارهای انرژی، حکومت ایران پس از پنج سال مجدداً به پیشنهاد عرصة مستقیم و تهاتری نفت خام به‌جای پول در معاملات تسلیحاتی روی آورد. از سوی دیگر، برای نخستین بار، دو موضوع مهم و جالب توجه در ماجرای ایران و چیفتنهای بریتانیایی رخ داد. نخست دستگیری سه افسر بریتانیایی- به سرپرستی سرهنگ مارک رندل- دخیل در معاملات چیفتن و وارد شدن اتهامات جدی در این مسیر به سرشاپور ریپورتر دلال سیاسی، امنیتی و نظامی دوجانبه بین تهران و لندن و مشاور شرکت نظامی میلبنک/ ام. تی. اس و محاکمات و گزارشهای پر سر و صدا دربارة رشوه‌خواری برخی از مقامات و اتباع دو کشور در معاملات نظامی و دوم، تنش بر سر تلاش غیرقانونی و خلاف عهد بریتانیا برای فروش تانک‌های چیفتن- یک‌جا پیش‌‌خرید‌شده ایران- به کشور هند. البته مسأله محاکمه سه افسر بریتانیایی با استرداد مبالغ رشوه و حکم خفیف زندان آنان و لاپوشانی مطلق برای ریپورتر فیصله یافت. به خواست و سفارش کارشناسان ایرانی، چیفتن تحویلی بریتانیا به ارتش ایران نوع تغییر شکل‌یافته و مجهز به زره‌پوش مدل کوبام بود که به‌ نام «شیر ایران» مشهور و ثبت شده بود. مذاکرات فروش این نوع تانک‌های بریتانیایی که از اواخر دهه 1960 آغاز شده بود در ابتدای دهه هفتاد نهایی شد، ولی از همان ابتدا با مشکلاتی همراه بود. در سال‌های گذشته در یک مرحله ایران تقاضای تعداد بیشتر از حد معمولی از این نوع خاص تانک کرده بود، ولی مقامات وزارت دفاع لندن بهانه آورده بودند که کل ظرفیت تولید خود را به سفارش ایران اختصاص داده و امکان افزایش آن بیش از یک حد مشخص را ندارند. مطابق اسناد موجود، از جمله گزارش محرمانه 11 ژوییه، ظرفیت تولید و ارسال تانک‌های چیفتن شیر ایران از بریتانیا به ارتش ایران سالانه 240 عراده اعلام شده که کمتر از حد توقع اولیه ایران و پذیرش بریتانیا بود. یک گزارش تفصیلی محرمانه بدون تاریخ وزارت خارجه بریتانیا که احتمالاً در پاییز 1978 (1357) نگاشته شده به سابقه فروش تانک‌های چیفتن و شیر ایران از بریتانیا به ایران اختصاص دارد. براساس این گزارش جمع‌بندی، از دسامبر 1974 شاه از بریتانیا خواست تا نوع جدیدی از تانک‌های چیفتن (شیر ایران) را طی سه مرحله از سال 1976 در تعداد 1500 عراده برای ارتش ایران تولید و ارسال کند. در فاز اول قرار بود 200 تانک چیفتن معمولی به ایران تحویل شود، در فاز دوم قرار بود 125 تانک شیر از نوع یک (چیفتن با تغییرات جزئی) به ایران تحول داده شود و در فاز سوم نیز 1225 تانک شیر از نوع دو (چیفتن با تغییرات کلی و قابلیت حمل زره‌پوش از نوع کوبام) به ایران تحویل شود. براساس همین گزارش در آغاز سال 1978 ایران 220 میلیون پوند به بریتانیا داده بود و قرار بود برای تانک «شیر ایران یک» حدود 70 میلیون و برای «شیر ایران دو» حدود 800 میلیون پوند دیگر بپردازد و سالانه 300 تانک از بریتانیا تحویل بگیرد. قیمت هر تانک «شیر ایران یک» حدود 519 میلیون پوند و «شیر ایران دو» حدود 565 میلیون پوند پیش‌بینی شده بود. به‌دنبال بروز مشکلات اقتصادی در ایران از سال 1977، شاه تصمیم گرفت تا اغلب معاملات نظامی خود را به‌صورت تهاتری و در برابر فروش نفت انجام دهد. این موضوع در ابتدا خلل چندانی به معاملات چیفتن وارد نکرد، ولی با اوج‌گیری اعتصاب‌های نفتی، فروش نفت در برابر قراردادهای نفتی نیز دارای مشکل شد. با پیروزی انقلاب اسلامی بریتانیا مسأله مالی را بهانه کرد و با وجود پرداخت چند صد میلیون پوند از سوی ایران به بریتانیا از فروش این تانک‌ها به ایران خودداری کرد و نمونه‌های آماده شده براساس طراحی مورد علاقه و متناسب با ایران را به دیگر کشورها فروخت. آغاز تجاوز نظامی عراق به ایران، فصل نوینی از معامله تلخ و باورنکردنی چیفتن را رقم زد. در شرایطی که در فاصله پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ، بریتانیا نه پول ایران را پس داد و نه تانکهای فروخته شده را به ایران تحویل داد بلکه از ارسال قطعات یدکی تانکهای قبلی و تعمیر و نگهداری این تجهیزات هم خودداری کرد و در راستای تلاش برای تجهیز و تقویت رقبا و دشمنان منطقه‌ای ایران، شروع به فروش تانکهای ایرانی و ارائه تجهیزات یدکی و متخصصان سرویس و آموزش آنها به اردن و عراق کرد.26و36

 

روابط با شوروی

روس‌ها از بدو ورود ارتش سرخ شوروی به ایران مانند انگلیسی‌ها در پی تثبیت و توسعة منافع دیرینه خود در ایران بودند. تسلط بر راه‌های شمال ایران، اخلال در امور مردم، دستگیری و زندانی کردن مردم، اخلال در امور اقتصادی، غارت وسایل سازمانهای دولتی و... از اقدامات شوروی در ایران بود.46 دولت شوروی که بعد از سال 32 و شکست حزب توده از فعالیت آشکار یک حزب در ایران که مجری سیاست شوروی باشد مأیوس شده بود کم‌کم کوشش کرد تا روابط خودش را با رژیم شاه بهبود بخشد و لذا در جهت حل اختلافات مرزی و بازپرداخت مطالبات ایران قدم برداشت و با اینکه ایران به پیمان بغداد پیوست و روابط رو به سردی گذاشت و مخالفت و اعتراض خود را نشان داد مع‌ذلک واکنش شدید و سریع مسکو را به همراه نداشت و روابط بازرگانی خود را با ایران افزایش داد اما دیری نپایید که هجوم سرمایه‌گذاری آمریکا تبلیغات شوروی علیه ایران را ایجاد نمود و این تبلیغات که از سال 35 شروع شده بود در سال‌های 38 تا 40 به اوج خود رسیده بود در نیمه دوم سال 1341 مذاکرات ایران و شوروی پایان گرفت یعنی درست در همان زمانی که نیروهای داخلی علیه رژیم به مبارزه برخاسته بودند اختلافات رژیم حاکم ایران با شوروی به سازش پایان گرفت در واقع دولت شوروی به خواست خود در گسترش روابط بازرگانی با ایران موفق گردید. بدون اینکه حزبی در داخل کشور ما پایگاهی برای او تشکیل دهد. سفیر شوروی چند روز پس از تشکیل کابینه علم با او ملاقات داشت و در شهریور 1341 دولت ایران یادداشتی به شوروی تسلیم کرد و در آن تأکید نمود که دولت ایران پایگاه موشکی به هیچ کشوری نخواهد داد. بدنبال این یادداشت و مذاکراتی که پس از آن انجام شد روزنامه ایزوستیا اعلام کرد که اختلاف ایران و شوروی پایان یافته است. این توافق در واقع توافق آمریکا و شوروی در سطح ابرقدرتها بود. پس از رفراندم 6 بهمن همان طور که دیده‌ایم مسکو از اصلاحات شاه حمایت کرد و مخالفان را مرتجع نامید. مع‌الوصف وزیر خارجه رژیم شاه معتقد بود «ترس از کمونیسم و امکان اشاعه افکار کمونیستی در ایران چیزی بود که همیشه فکر و عکس‌العمل‌های شاه را هدایت می‌کرد و در مذاکرات همیشه به میان می‌آورد و روی آن سیاست خود را توجیه می‌نمود.» وی در جای دیگر در مورد ترس شاه از تجاوز شوروی می‌نویسد: «در این خصوص به دستور شاه در حدود ده سال پیش به سفیران ایران در کشورهای غربی بخشنامه شد که نامه‌ای به عنوان سفیر آمریکا تهیه نمایند و در صندوق آهنی کارهای سری نگاه دارند تا اگر روزی از طرف شوروی به ایران تجاوز شد و تهران نتوانست اقدامی کند، سفیران ایران آن نامة به سفیر آمریکا را (در واشنگتن به وزیر خارجه آمریکا) تاریخ گذارده و امضا کرده و به مقصد بفرستند. این بخشنامه بار دیگر به دستور شاه سه سال پیش باز صادر گردید.»56

روابط گرم شاه با ایالات متحده مانع از آن نشد تا او با خرید سلاح از شوروی همگان را شگفت زده کند. حجم مالی قرارداد هرچند نسبتاً در خور توجه بود، اما تسلیحات خریداری شده اقلام راهبردی و با فن ‌آوری حساس و ویژة شوروی نبودند. ایران می‌توانست این تسلیحات را از منبع دیگر نیز به راحتی تهیه کند، اما دست کم قیمت ارزان ‌تر نمونه‌های روسی مشوق مناسبی برای خرید این تسلیحات بود. این اقلام شامل موارد زیر بود:

300 فروند نفربر زرهی بی. تی. آر60 (60BTR-) و 270 فروند نفربر زرهی. بی. تی. آر 50 (50BTR-) در قراردادی به ارزش 110 ملیون دلار در 1966(1345) سفارش داده شد که در 1967 و 1968 تحویل داده شد؛ توپ‌های ضد هوایی 23 میلی ‌متری دو لول (-USZ23*2) و 57 میلی ‌متری دو لول(-USZ57*2) به تعداد نامشخص (بیش از هزار قبضه) توپخانة غیر خودکششی 122 میلی‌متری بیش از 500 قبضه؛ کامیون و خودروهای کشنده نظامی و مطابق با برخی گزارش‌ها برخی تجهیزات انفرادی.66

 

روابط با فرانسه

در سیاست خارجی ایران دورة رضاشاه، فرانسه از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. «رضاشاه پس از روی کار آمدن، با هدف تأسیس ارتش مدرن، تعدادی تانک، توپ و هواپیما از کشورهای اروپای غربی خرید و 47 تن از افسران ارتش را برای ادامه تحصیلات به دانشکده‌های نظامی فرانسه فرستاد.»76 یکی از دلایل اصلی گسترش روابط سیاسی، نظامی و فرهنگی ایران با فرانسه تلاش رضاشاه در محدود کردن حضور انگلستان در صحنه سیاسی ایران بود. به طوری که وقتی رضاشاه که در سال 1306 کاپیتولاسیون را لغو کرد، دولت فرانسه اولین دولت اروپایی بود که آن را تأیید کرد. «تعاملهای فرهنگی ایران و فرانسه در بین سالهای 1307 تا 1315 از اوج و استحکام برخوردار است.» به طوری که در دوران رضاشاه، اولین پیمان فرهنگی رسمی بین ایران و یک کشور خارجی با فرانسه در سال 1308 در باره برابری ارزش مدرک تحصیلی متوسطه به امضا می‌رسد. در دوران رضاشاه که بیش از 90 درصد محصلان اعزام به خارج در دانشگاه‌های فرانسه به تحصیل می‌پرداختند، عدم هماهنگی بین استانداردهای آموزشی متوسطه در ایران و فرانسه از مشکلات پیش روی محصلان ایرانی بود. بر این اساس حسین علا وزیرمختار ایران در پاریس در سال 1308 معاهده‌ای با وزیر فرهنگ فرانسه در 5 ماده امضا کرد. بر اساس این معاهده ایرانیانی که دارای گواهینامة کامل متوسطه بودند، می‌توانستند در مراکز آموزش عالی فرانسه ادامه تحصیل دهند. تا پیش از این معاهده، مراکز آموزش عالی فرانسوی دانشجویانی را که دارای مدرک دیپلم دوره متوسطه بودند، در مراکز خود نمی‌پذیرفتند. در خصوص آثار این معاهده گفتنی است که «براساس منابع فرانسوی در سال 1313 از 600 نفر دانشجوی ایرانی در اروپا، 450 نفر در مراکز آموزش عالی فرانسه به هزینه دولت ایران تحصیل می‌کردند.» اما مهمترین رویداد در روابط ایران و فرانسه در دوره سلطنت رضاشاه، تیرگی روابط دو کشور در سال 1315 و تجدید روایط در خرداد 1318 بود. «از وقتی که به خدمت کارمندان بلژیکی گمرکات خاتمه داده شد، مطبوعات فرانسه لحن انتقادی شدید و غیردوستانه‌ای نسبت به رژیم ایران در پیش گرفته بودند.»86 بی‌تردید یکی از مهمترین دلایل این تیرگی این بود که در 15 دی 1315 برابر با ژانویه 1937 یکی از روزنامه‌های پاریس به نام اکسلسیور عکس و مقاله درباره ایران منتشر کرد که در آن به طور ضمنی به رضاشاه توهین شده بود. تیرگی روابط دو کشور 5/1 سال به طول انجامید تا اینکه سرانجام در اردیبهشت 1318، البر لوبرن، رئیس‌جمهور فرانسه هیأتی را به ریاست ژنرال ماکسیم و یگان، فرمانده کل نیروهای فرانسه در خاورمیانه به تهران فرستاد تا ضمن شرکت در جشن عروسی محمدرضا پهلوی و فوزیه، از رضاشاه عذرخواهی کند. رضاشاه عذرخواهی را می‌پذیرد و با اعزام انوشیروان سپهبدی به سمت وزیرمختار به پاریس روابط دو کشور عادی می‌شود.

به گمان برخی اندیشمندان این حادثه باعث شد که بیگانگان به خوبی دریابند که دیگر دوران ضعف و ناتوانی ایران سپری شده و نمی‌توانند آبرو و حیثیت ایرانیان را به بازی گرفته، مورد بی‌اعتنایی قرار دهند. این موضوع، حتی بر روند اعزام دانشجو به فرانسه نیز تأثیر گذاشته بود. به طوری که در سال 1316 دولت ایران تصمیم گرفت که دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در فرانسه، تا پایان سال تحصیلی، به دیگر کشورها از جمله آلمان، انگلستان و بلژیک اعزام شوند. روابط اقتصادی ایران و فرانسه عمدتاً تحت‌الشعاع مناسبات اقتصادی، بازرگانی، مالی و فرهنگی بوده و در آن شاخص‌های سیاسی کمتر به چشم می‌خورد. در بعد اقتصادی حضور فعال فرانسه از حوزه نفتی آغاز می‌شود. «در تشکیل کنسرسیوم نفتی سال 1334 شرکت نفت فرانسه توانست با 6 درصد برای اولین بار سهم قابل ملاحظه‌ای در نفت ایران به دست آورد.»96 روابط اقتصادی ایران و فرانسه تا سال 1353 از وضع مناسبی برخوردار نبود که یکی از علل اصلی آن فضای ناشی از دوره بعد از جنگ دوم بود مثلاً رؤسای جمهور قبلی فرانسه تا دوگل درگیر مسائل جنگ و رویدادهای مرتبط با آن بوده‌اند و در دوره پمپیدو که روابط دو کشور از سطح پایینی برخوردار بود و نمی‌‌توانست به گسترش روابط در ابعاد اقتصادی و فرهنگی منجر شود. به هر حال با روی کار آمدن والری ژیسکاردستن به عنوان بیستمین رئیس‌جمهور فرانسه و دعوت او از محمدرضا شاه به فرانسه با عادی شدن روابط زمینه برای بهبود روابط اقتصادی نیز فراهم شد. به طوری که در پایان سفر شاه فرانسه در تیر ماه 1353 اعلامیه مشترکی منتشر شد که حاکی از گسترش همکاری اقتصادی دو کشور بود.

در طی سفر شاه قراردادها و پروتکل‌های متعددی بین دو کشور به امضا رسید که از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: «قرارداد گسترش فعالیت فرانسوی‌ها در جهت سرمایه‌‌گذاری در ایران، موافقت اصولی با تأسیس یک واحد صنعتی تولید گاز مایع و تحویل گاز صادراتی ایران به اروپا... قرارداد همکاری در زمینه انرژی هسته‌‌ای.»07 در راستای تداوم و گسترش روابط سیاسی- اقتصادی ایران و فرانسه در آذرماه 1353 ژاک شیراک نخست‌وزیر فرانسه در رأس هیأتی بلندپایه به منظور عقد قراردادهای جدید به ایران سفر می‌کند. «در این سفر قراردادی به میزان 35 میلیارد فرانک به امضا رسید و یک یادداشت تفاهم بین هویدا نخست‌وزیر و شیراک به امضا رسید مبنی بر تأمین دو نیروگاه برق اتمی به قدرت 900 مگاوات، کاخانه تولید گاز مایع، ساختمان مترو تهران، ساخت دو هزار واحد مسکونی در ایران و...» این برنامه‌ها دو سال بعد در جریان سفر ژیسکاردستن به ایران مورد تأیید قرار گرفت و قراردادهای مترو تهران، مرکز مطالعات اتمی اصفهان، دو خطه کردن راه‌آهن اهواز و بندر امام و موافقت‌نامه مربوط به اعطای اعتباری به مبلغ 3/5 میلیارد فرانک برای تأمین 60 درصد هزینه خرید، نصب و ساختمان یک نیروگاه اتمی در دارخوین استان خوزستان نیز به امضای طرفین رسید.

 

جمعبندی

در این نوشتار، گوشه‌ای از اقدامات حکومت پهلوی دوم را آن هم در بازة زمانی کوتاهی- در خصوص یکی از مقاطع مهم تاریخ نظامی ایران از شهریور 1320 تا 1357 شمسی مورد بررسی و مداقه قرار داده است، اهمیتِ موضوع و پرداختن به آن، به خاطر آن است که علل و عوامل گوناگونِ: تسریع در مدرنیزاسیون ارتش جهت ایجاد کمربند امنیتی در مرزهای شوروی و تصدی مسئولیت ژاندارمی منطقه و توفیق در سرکوبی مخالفت‌های احتمالی داخلی، در حد میسور کاویده شود. پذیرش این مسئولیت‌ها گرچه موجب تجهیز ایران به سلاح‌های مدرن می‌شد و با افزایش توان نظامی این کشور خطر همسایگان مدعی را رفع می‌کرد، امّا بیشترین نفع را نصیب آمریکا و جهان غرب می‌کرد و به همین خاطر بود که آنان با اعطای کمک‌های اقتصادی و نظامی در مقاطع مختلف این دوره، محمدرضا شاه پهلوی را با خود همسو و هم‌جهت می‌کردند. درمورد خریدهای نظامی ایران در دوران پهلوی، وضع ایران به گونه‌ای بود که پس از کودتای 28 مرداد 1332، آمریکا با پول نفت ملت، به تجهیز ارتش ایران پرداخت. اما انگیزه‌های مسلح ساختن ایران و فروش سلاح‌های آمریکایی دلایل عمده‌ای داشت از جمله:

1) حرص و آز و اشتهای سیری‌ناپذیر شاه به برخورداری از ارتش مجهز و مدرن؛ تا عاملی به منظور سرکوب شورش‌های داخلی در مناطق گوناگون کشور باشد و در برابر تهاجم نظامی احتمالی از سوی شوروی ایستادگی کند.

2) تضعیف کشورهای مترقی عرب منطقه، به ویژه مصر که در این سال‌ها توسط جمال عبدالناصر رهبری می‌شد و همچنین عراق.

3) ایجاد و تقویت وابستگی اقتصادی که از رهگذر خرید فزون‌‌تر سلاح ممکن می‌نمود. چرخة مبادلة نفت با اسلحه، موجبات کنترل هر چه بیشتر اقتصاد و ارتش ایران توسط آمریکایی‌ها را فراهم می‌کرد.

4) حراست از تنگه هرمز به مثابه معبر صدور نفت منطقه به آمریکا و اروپا که ضروری بود ایران شاهنشاهی با ارتش تا بن دندان مسلح از این آبراه استراتژیک محافظت نماید. خرید اسلحه توسط شاه، این سیاست استعماری را روشن‌تر می‌سازد.

در خاتمه در راستای اهداف شاه در اجرای تجهیز منابع باید افزود: جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و متعاقب آن تحریم نفتی اعراب در مورد کشورهای هوادار اسرائیل، موقعیت مناسبی به منظور فروش نفت بیشتر توسط ایران فراهم آورد. شاه با بهره‌‌وری از این فضای مناسب، میزان فروش نفت را افزایش داد، در آستانه دهه پنجاه، شاه به وضع موجود هم قانع نبود و بر مبنای نقش دیگری که به وی محول کرده بودند مایل بود مسئولیت بیشتری در دفاع از امنیت منطقه به عهده گیرد. از این رو بود که خرید سلاح به صورت کلان در سرلوحة برنامه‌های شاهانه قرار گرفت. چنانچه در اکتبر 1973م (مهر 1352ه‍. ش بر اثر جنگ اعراب و اسرائیل کشورهای نفت خیز عربی، صدور نفت خود را به آمریکا و اروپا تحریم کردند. کمبود نفت به گونه‌ای چشمگیر محسوس شد. شاه با استفاده از تحریم نفتی اعراب، نفت ایران را با تولید بیشتر به چند برابر قیمت فروخت. بودجه نظامی به شدت افزایش یافت. حالا دیگر شاه به لطف دلارهای فراوان ناشی از فروش نفت قادر بود هر سلاحی را خریداری کند رفت و آمد نمایندگان کمپانی‌ها نیز به گونه‌ای گسترده افزایش یافته بود اما محمدرضا پهلوی مرتکب یک اشتباه بزرگ نیز شده بود. و آن برآورد نادرست نتایج جهش ناگهانی بهای نفت در سال 1973م بود که منجر به پایین آمدن مصرف سوخت و نیز رکود اقتصادی جهان غرب گردید.

تجهیزات نظامی خریداری شده توسط شاه مخلوع پهلوی اعم از تانک‌های» M48 کلاس پاتون» ایالات متحده آمریکا، تانک‌های «کلاس T فدراسیون روسیه»، جنگنده‌های «تامکت»،» 4F» و «5F» و جنگنده‌های «نورتروپ»، «موشک‌های ضدتانک»، «ناوچه» و «ناوشکن» و.... بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، «رژیم شاهنشاهی» تسلیحات نظامی خود را از «آمریکا» و «غرب» تهیه می‌کرد و از «تانک»، «هواپیما» و «سلاح سنگین» گرفته تا انبوه اسلحه‌های سبک که نمود آن در انبارهای تسلیحاتی کاملاً مشخص است. محمدرضا شاه پهلوی شاید فکر نمی‌کرد که با خرید انبوه «تامکت‌ها»، «F16»، «ناوشکن و ناوچه» و سلاح سنگین نمی‌توان ژاندارم بود؛ زیرا او به قدرت درون (قدرت ملت) توجه نکرده بود. از سال 1960 که درآمد نفتی ایران شروع به رشد کرد و روابط دیپلماتیک در بسیاری از کشورها تأسیس شد، ایران شروع به گسترش قدرت نظامی خود (مبتنی بر خرید تجهیزات نظامی) کرد و در آن زمان 90 فروند هواپیما از ناوگان «کانادا» که مجهز به موشک‌های AIM side winder بود، خرید.

از مطالب فوق می‌توان نتیجه گرفت که: محمدرضا شاه از زمان کسب درآمد نفتی خرید تجهیزات نظامی را آغاز کرد و میلیاردها دلار از درآمدهای کشور به خاطر خریدهای نظامی شاه به هدر رفت. در واقع علت گرایش شاه به این همه تسلیحات را شاید بتوان در دو چیز جستجو کرد: یکی دستور نیکسون در بهار 1351 به وزارت دفاع که درخواست‌های ایران برای خرید اسلحه متعارض را از نیاز به تصویب قبلی معاف کرد و دیگری قطعاً افزایش بی‌سابقه در آمدهای نفت بود. نکته‌ای که مطرح است اینکه محمدرضا شاه تلاش کرد تا هژمونی را از طریق قدرت نظامی و آن هم از طریق خرید تسلیحات نشان دهد؛ حال آنکه قدرت و هژمونی از خرید تسلیحات و تجهیزات و مدرنیزه کردن ارتش تنها به دست نمی‌آید و باید به قدرت خوداتکایی داخلی و توان نخبگانی که صنعت را با دانش پیوند زده‌اند، متکی بود. هزاران جوان نخبة ایرانی به خاطر این سیاست‌های اشتباه شاه نتوانستند استعدادهای خود را به خاطر فراوانی بیش از حد مستشاران بروز و ظهور دهند. در بررسی روابط خارجی ایران با فرانسه در دوره پهلوی می‌توان به دو مورد مهم اشاره کرد: یکی جایگاه برتر فرانسه در نزد افکار عمومی ایران در مقایسه با سایر دول اروپایی و دیگری غالب بودن سطح روابط فرهنگی دو کشور نسبت به روابط سیاسی و اقتصادی. بی‌گمان در بررسی هستی‌شناختی موارد ذکر شده در خصوص دولت فرانسه می‌توان به مواردی چون حسن سابقه حضور در ایران و درگیر بودن در مسایل داخلی و ساختار دولت در قالب‌های ارزشی- فرهنگی و ساختار حاکم بر محیط بین‌الملل اشاره کرد. در یک کلام چارچوب و شالوده روابط دو کشور ایران و فرانسه را می‌توان مبتنی بر مراودات فرهنگی ارزیابی کرد. در بررسی روابط خارجی ایران با آمریکا آنچه مسلم است این است که محمدرضا شاه، بسیار فراتر از نیاز واقعی کشور، به دنبال افزایش قدرت نظامی بود که برای ملت ایران جز هزینه‌های گزاف و بیهوده دستاوردی نداشت و ماحصل آن برای حکومت خودش، بقای تداوم و حفظ موجودیت و برای آمریکا، رسیدن به اهداف خود در منطقه بدون پرداخت هزینه و با کسب درآمد بود. به خصوص اینکه صنایع اسلحه‌سازی آمریکا، پس از کاهش درگیری این کشور در جنگ ویتنام در اواخر دهة 1960 و خروج آمریکا از صحنه در اوایل 1970، دچار رکود شده بود. از سوی دیگر، افزایش بهای نفت و خروج دلارهای آمریکایی برای نفتِ وارداتی عدم موازنة پرداخت شدیدی در بازرگانی خارجی آمریکا به وجود آورد که می‌بایست با تلاش در افزایش صادرات جبران شود و صادرات اسلحه یکی از راه‌های جبران این کسری موازنه بود. در واقع، نیکسون و کیسینجر می‌خواستند اولاً کمک تسلیحاتی را مبدل به فروش اسلحه کنند و ثانیاً از این طریق پول‌های نفت را به آمریکا بازگردانند و از نظر اقتصادی و ارزی اوضاع کشورشان را بهبود بخشند. در بررسی روابط خارجی ایران با فرانسه معلوم شد که یکی از اهداف اصلی رئیس جمهور جدید فرانسه، که بعد از پمپیدو به یاست جمهوری رسیده بود، بهبود بخشیدنِ روابط فرانسه با ایران بود که در دوران پمپیدو دچار رکود شده بود. به ویژه آنکه دولت پهلوی هم از سردی روابط ناراضی بود. در این سفر پیمان‌ها و پروتکل‌های متعددی بین دو کشور به امضا رسید و این روابط دوستانه تا سال 1357 ادامه یافت. در جریان انقلاب ایران، دولت فرانسه نقش زیرکانه‌ای را بازی کرد و در واقع با شرایط روز پیش رفت. با این حال فرانسویان از مدت‌ها قبل نسبت به تحولات داخلی ایران وقوف کامل داشتند، چرا که مأموران اطلاعاتی فرانسه نخستین کسانی بودند که از سال 1352 به شور و هیجانی که روحانیت شیعه را علیه رژیم شاه به حرکت درآورده بود، پی بردند و اهمیت آن را درک کردند. ضمناً به نظر می‌رسد که فرانسویان بیش از دیگران از بیماری درمان ناپذیر شاه آگاه شده بودند چراکه پزشکان معالج شاه فرانسوی بودند. از مهر ماه 1357 که امام خمینی به فرانسه-نوفل لوشاتو- رفتند، دولت فرانسه در سیاست خارجی خود تجدید نظر کرد و به تدریج از دولت پهلوی فاصله گرفت.

پانوشتها

* دکترای علوم سیاسی گرایش جامعه‌شناسی سیاسی.

1- دولت رضا شاه با ایجاد ساختار جدید در ارتش ایران و نیز با کمک‌های انگلیس و بعدها آلمان توانست زیرساخت‌های جدید دولت مدرن را بنا کند. او از طریق انحصار درآمدها، مالیات‌های غیرمستقیم، واگذاری زمین‌های دولتی به قیمت ناچیز بالا بردن بودجه نظامی و وابسته کردن آن‌ها به قدرت بیگانه، بنای ارتش ـ به اصطلاح ـ نوین ایران را گذارد.

2- هالیدی، فرد، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، (1358) ص 73.

3- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، نشرنی (1377)، چاپ هفدهم، (1389) ص 535.

4- حشمت زاده، محمد باقر، ایران و نفت، چاپ اول، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران (1379) ص 139.

5- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران، ج1، تهران، انتشار رسا (1373) ص 508.

6- Ridely

7- ریکس، تامس، هیأت‌های نظامی ایالات متحده در ایران 1943-1978 (اقتصاد سیاسی کمک نظامی) ترجمه فرهاد ساسانی، مطالعات تاریخی، (1386) ش 69.

8- نجفی، موسی؛ فقیه ‌حقانی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران، چاپ نخست، تهران (1381) ص 12.

9- بیل، جیمز، شیر و عقاب (تراژدی روابط ایران و آمریکا)، جلد اوّل، ترجمه مهوش غلامی، تهران، نشر کوبه، (1371)، ص 69.

10- عالیخانی، علینقی، یادداشت‌های علم، ج 1، انتشارات معین، چاپ یازدهم، تهران (1391). صص 79-80.

11- بهنود، مسعود، از سید ضیاء تا بختیار (دولت‌های ایران از سوم اسفند 1299 تا بهمن1357)، چاپ ششم، تهران، انتشارات جاویدان، (1374) ص580.

12- علی‎بابائی، غلامرضا، تاریخ ارتش ایران (از هخامنشی تا عصر پهلوی)، انتشارات آشیان، تهران، چاپ اول (1382) ص 369.

13- طیرانی، بهروز، روز شمار روابط ایران و آمریکا، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، تهران 1379، ص 224.

14- نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، جلد دوم، تهران، مؤسسه انتشاراتی رسا،(1371)، ص 510.

15- گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه غلامرضا نجاتی، (1371)، ص 214.

16- نجاتی،پیشین،1371، ص 512.

17- pranyer, Aobert and dale tahtinien, united states policy in the persian gulf (washington d. c. american interprise institute, 1979 l, p. 7.

18- مدنی، سیدجلال‌‌‌الدین‌، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، جلد دوم، (1361)، صص 164 تا 178.

19- فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، (1378)، ص 465.

20- آبراهامیان، پیشین، ص 431.

21- ازغندی، علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، سمت، (1383)، ص 363.

22- یوناه، الکساندر، الن نانز، (1378) تاریخ مستند روابط دو جانبه ایران و ایالات متحده آمریکا، ترجمه سعیده لطفیان، ‌احمد صادقی، تهران، قومس، 1378، ص 616.

23- ازغندی، پیشین 1383، ص 366.

24- ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران (دولت دست‌نشانده 1320-1357، تهران، نشر قومس (1376). ص 334.

25- روبین، باری، جنگ قدرت‌ها در ایـران، ترجمه مـحمود مشرقی، بی‌جا، انتشارات آشتیانی، چ اول، (1363)، ص 103.

26- روزنامة کیهان، مورخ 15 آبان 1351.

27- روبین، پیشین، ص 122.

28- ازغندی، پیشین، 1376، ص 287.

29- روبین، پیشین، ص 122.

30- روبین، پیشین، ص 123.

31- ملک ‌محمدی، حمیدرضا، ژاندارم و ژنرال، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1385)، ص 160.

32- ازغندی، پیشین، 1376، ص 345.

33- روبین، پیشین، ص 120.

34- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1300-1357)، نشر پیکان، (1394، ص 427.

35- رضازاده ملک، رحیم، تاریخ روابط ایران و ممالک متحده آمریکا، تهران، کتابخانه طهوری، (1350)، صص 88-89.

36- صداقت ‌کیش، جمشید، روابط ایران و ‌آمریکا در دهه50، تهران، دهخدا، (1357)، صص 8-9.

37- سنجر، پیشین، صص 19-20.

38- یوناه، الکساندر، الن نانز، پیشین، ص 187.

39- لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1380)، ص 97.

40- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1378، صص 484-483.

41- لطفیان،پیشین، ص 88.

42- ملک ‌محمدی، پیشین، ص 80.

43-د خداوردی، حسن روابط ایران و آمریکا از پیروزی تا تسخیر لانه جاسوسی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1388)، ص 64.

44- صداقت کیش،پیشین، ص 21.

45- نیکی کدی، نه شرقی نه غربی، ترجمه: ابراهیم متقی، الهه کولایی، تهران، ‌مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1379)ص 110.

46- نوزانی، بهرام، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی 1380-1357، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1383)، صص 50-49.

47- بیل، پیشین، ص 192.

48- ازغندی، پیشین، 1376، ص 285.

49- همان، ص 150.

50- ﻓﻮﻧﺘﻦ‌، آﻧﺪره، ﻳﻚ ﺑﺴﺘﺮ و دو رؤﻳﺎ، ﺗﺎرﻳﺦ ﺗﻨﺶزداﻳﻲ، ﻋﺒﺪاﻟﺮﺿﺎ ﻫﻮﺷﻨﮓ ﻣﻬﺪوی، ﺗﻬﺮان، ﻧﺸﺮ ﻧﻮ، (1366)، ص 197.

51- سخنرانی محمدرضا پهلوی در ﻣﺮاﺳﻢ داﻧﺸﻜﺪة ﺳﺘﺎد ارتش، 1345، ش 7، ص 5.

52- ﻓﻮﻧﺘﻦ، پیشین، صص 172-173.

53- بیل، همان، ص 323.

54- سمسون، آنتونی، بازار اسلحه، ترجمه‌ فضل‌الله نیک آیین، تهران، امیرکبیر، چ‌ اول، (1357)، ص ‌284.

55- روبین، پیشین، ج 1، ص 111.

56- ازغندی، پیشین، ص 356.

57- بیل، پیشین، ص 369.

58- مدنی، پیشین، ص 168.

59- مشفقی‌‌فر، ابراهیم، تاریخچة تعلیمات و تحصیلات نظامی در ایران، پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، 1392، صص 1-18.

60- مدنی، پیشین، ص 167.

61- نجفی و فقیه‌حقانی، پیشین، ص 464.

62- https: //www. khabaronline. ir/detail/729562/World/diplomacy

 تفرشی، مجید، 1396، تراژدی تانک‌های چیفتن؛ بازی 47 ساله انگلیس.

63- مدنی، پیشین، ص 165.

64- مدنی، پیشین، ص 166.

65- نجفی و فقیه ‌حقانی، پیشین، ص 465.

66- هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 24.

67- پرتو، امینف، نقش تسلیحات روسی در سازمان دفاعی جمهوری اسلامی ایران، دوماهنامه تحولات ایران و آسیا، شماره 38، (1391)، ص 64.      

68- هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 24.

69- ازغندی، پیشین، 1376، ص 434.

70- همان، ص 436.


برگرفته از فصل نامه مطالعات تاریخی – شماره 59 - مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی