کتاب‌ها روایت می‌کنند
از همدرسی تا همرزمی «شهید بهشتی» و «امام موسی صدر»


1193 بازدید

 رابطه امام موسی صدر با شهید بهشتی ماجراهای جالبی دارد، در این راستا آثار متعددی تألیف و نگاشته شده که به موارد گوناگون از جمله دوران اقامت شهید بهشتی در آلمان و سفرهای آن زمان اشاره می‌کند.
 
کتاب «امام موسی صدر،‌ گذارها و خاطره‌ها؛ ایران، نجف، لبنان» برای نخستین بار در سال 1388 منتشر شده است که شامل گفت‌وگوها و جستارهایی است که حسین شرف الدین در سه بخش «ایران»، «نجف» و «لبنان» گردآوری و تألیف کرده است. این کتاب هم‌چنین شامل بخش‌هایی مانند «ربودن امام موسی صدر»، «شناسنامه امام موسی صدر»، «شجره‌نامه امام موسی صدر»، «ضمایم» و «نمایه» است.
چنان‌که مؤلف کتاب خود توضیح داده است، این کتاب «نگاهی دارد به محیط پرورش امام موسی صدر و اظهارات رفقا و دوستان درباره او، به همراه توضیحات اضافی گردآورنده کتاب، به گونه‌ای که با یک نگاه گذرا به این اوراق مختصر می‌توان تصویری از امام موسی صدر در سه مرحله حضور در ایران، نجف و لبنان به دست آورد».
گردآورنده هم‌چنین در مقدمه کتاب، شرحی از زندگی امام موسی صدر و خاندان ایشان آورده است. در نخستین بخش گفت‌وگوهای این کتاب می‌توان «امام از زبان خواهران»، «امام از زبان مادر ارجمندش»، «گفت‌وگو با آقای سید علی صدر»، «گفت‌وگو با دکتر سید محمد صادق طباطبایی»، «گفت‌وگو با دکتر سید کاظم صدر» و «گفت‌وگو با حجت الاسلام دکتر علی اکبر صادقی» را مطالعه کرد.
عناوین دیگر این بخش، گفت‌وگوهایی است با «حجت الاسلام علی حجتی کرمانی»، «با آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی»، «با آیت الله ناصر مکارم شیرازی» و «با دکتر ابراهیم یزدی».
بخش گفت‌وگوهای نجف اشرف نیز شامل مطالبی هم‌چون «در سایه‌سار علوی(ع)»، «گفت‌وگو با آیت الله سید محمدباقر حکیم»، «گفت‌وگویی دیگر با آیت الله سید محمدباقر حکیم»، «گفت‌وگو با آیت الله محمدمهدی شمس الدین» و «گفت‌وگو با آیت الله سید محمدحسین فضل الله» است.
«ورود به لبنان»، «نقش‌ها و دغدغه‌ها»، «برنامه‌ها»، «تلاش برای حمایت و پایداری»، «تأسیس افواج المقاومة اللبنانیة (امل)»، «دستاوردها»، «موضع‌گیری در قبال جنگ داخلی لبنان»، «تلاش برای خاتمه دادن به جنگ» و «تلاش برای نجات جنوب لبنان» نیز، عناوین تشکیل‌دهنده بخش «لبنان» این کتاب است.
در بخشی از کتاب که گفت‌وگو با مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی داماد آیت‌الله رضا صدر است از رابطه شهید بهشتی با امام موسی صدر یاد کرده و آمده است: «در جریان فوت مرحوم آیت‌الله العظمی آقای صدر، قبل از این‌که جنازه را بردارند، در بیرونی منزل ایشان اجتماع کرده بودند. جمعیت فوق‌العاده‌ای بود و از جمله همه آقایان علما آمده بودند.
من خیلی مترصد بودم تا آقای آقا موسی را ببینم، اما ایشان نبودند. آقای حاج‌آقا رضا صدر بودند که چنان حال عجیب و غریبی داشتند، که نمی‌توانم توصیف کنم. طوری بود که وقتی جنازه را برداشتند، ایشان بدون عبا بودند و مدتی را هم بدون عبا در تشییع جنازه حرکت کردند، تا بالاخره دیگران عبایی بر دوش ایشان انداختند.
وقتی جنازه به حرم مطهر حضرت معصومه (س) رسید، به همان شکلی که مرسوم است، آن را بیرون آوردند و دور حرم طواف دادند. همزمان با آن در مسجد بالاسر نیز قبری را در کنار قبر مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه قم و همچنین مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمد تقی خوانساری آماده کرده بودند.
طبیعتا مسجد بالاسر آن ایام، وسعت و گستردگی امروز را نداشت. گمان می کنم که جنازه را در قبر گذاشته بودند که مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی حائری فرزند ارشد مرحوم حاج شیخ، با سرعت به منزل رفتند تا مقداری تربت بیاورند.
خوب به یاد دارم که وقتی مرحوم آقای حاج‌آقا مرتضی بازگشتند و تربت را در کفن مرحوم آیت‌الله العظمی صدر گذاشتند، آقا موسی وارد شدند. ایشان همین که وارد شدند، با صدای بلند شروع به گریه کردند و با آن حال عجیبی که داشتند، شور مضاعفی در جمعیت افتاد.
البته بعدا مطلع شدم که ایشان وقتی اواخر شب حال مرحوم پدرشان منقلب شده بود، همان شبانه به تهران رفته بودند تا پزشک مخصوص را بیاورند؛ اما متاسفانه وقتی به قم رسیدند که مرحوم پدرشان دار فانی را وداع گفته و پیکر مطهر ایشان در داخل قبر قرار گرفته بود.
با آمدن آقای آقا موسی، جمعیت خیلی شلوغ شد. خوب به یاد دارم که آقای بهشتی دست آقای آقا موسی را در دست داشتند، هر چند لحظه یک‌بار ایشان را بغل می‌کردند و نمی‌گذاشتند که ایشان خیلی بی‌تابی کنند. آنجا بود که من عمق دوستی و‌صمیمیت میان امام موسی صدر و شهید بهشتی را دریافتم. در تمام لحظات آن روز و در تمامی مجالس روزهای بعد، آقای بهشتی در کنار امام موسی صدر قرار داشتند و نزدیکی و صمیمیت این دو بزرگوار برای من بسیار چشم‌گیر بود. در خلال تشییع و دفن جنازه و حتی بازگشت به منزل، شهید بهشتی دست امام موسی صدر را گرفته بود. در اثنای تشییع جنازه عمامۀ امام صدر بر زمین می‌افتاد و شهید بهشتی فوراً خم می‌شد تا عمامه را از روی زمین بردارد.
وقتی این رابطۀ گرم و دوستانه میان آن دو را مشاهده کردم، دربارۀ آنان سؤال کردم و فهمیدم که این دو همدرس و هم‌مباحثه و از شاگردان برجستۀ سید داماد هستند.»
درباره رابطه امام موسی صدر با شهید بهشتی می‌توان به زندگینامه‌ای که شهید بهشتی در دوران اقامت در آلمان و سفرهای آن زمان نگاشته است، هم اشاره کرد. در بخشی از این زندگینامه آمده است: «در سال 1343 که تهران بودم و سخت مشغول این برنامه‌های گوناگون، مسلمانهای هامبورگ به مناسبت تأسیس مسجد هامبورگ که به دست مرحوم آیت‌الله بروجردی صورت گرفته بود، به مراجع فشار آورده بودند که چون مرحوم محققی به ایران آمده بودند، باید یک روحانی دیگر به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود و آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار کردند که باید به آنجا بروید. آقایان دیگر هم اصرار می‌کردند، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب کرده بودند که منصور را اعدام کنند و بعد از اعدام انقلابی منصور، پرونده دنبال شد؛ اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فکر می‌کردند که به یک صورتی من را از ایران خارج کنند تا خارج از کشور مشغول فعالیت‌هایی باشم. وقتی این دعوت پیش آمد، به نظر دوستان رسید که این زمینه خوبی است که بنده بروم و آنجا مشغول فعالیت بشوم. البته خودم ترجیح می‌دادم که در ایران بمانم. می‌گفتم که هر مشکلی که پیش بیاید، اشکالی ندارد. ولی دوستان عقیده داشتند که بروم خارج بهتر است.
مشکل من گذرنامه بود که به من نمی‌دادند، ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه کارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام کردند و گذرنامه را گرفتند. به این طریق مشکل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان مراجع، بخصوص، آیت‌الله میلانی، به هامبورگ رفتم.
دشواری کار من این بود که از فعالیت‌هایی که اینجا داشتیم، دور می‌شدم و این برای من سنگین بود و تصمیم این بود که مدت کوتاهی آنجا بمانم و کارها که سامان گرفت، برگردم؛ ولی در آنجا احساس کردم که دانشجویان واقعاً به یک نوع تشکیلات مثلِ تشکیلات اسلامی محتاج هستند. چون جوان‌های عزیز ما از ایران با علاقه به اسلام می‌گرویدند؛ ولی کنفدراسیون و سازمانهای الحادی چپ و راست این جوانها را منحرف و اغوا می‌کردند. تا اینکه با همت چند تن از جوان‌های مسلمانی که در اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا بودند و با برادران عرب و پاکستانی و هندی و افریقایی و غیره کار می‌کردند، و بعضی از آنها هم در این سازمان‌های دانشجویی ایرانی هم بودند، هسته اتحادیه «انجمن‌های اسلامی دانشجویان» (گروه فارسی زبان) آنجا را به وجود آوردیم و «مرکز اسلامی گروه هامبورگ» سامان گرفت. فعالیت‌هایی برای شناساندن اسلام به اروپایی‌ها و فعالیت‌هایی برای شناساندن اسلام انقلابی به نسل جوانمان داشتیم.
بیش از 5 سال آنجا بودم که در طی این 5 سال یک بار به حج مشرف شدم. سفری هم به سوریه و لبنان داشتم و بعد به ترکیه رفتم برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آن‌جا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) که امیدوارم هر جا هست مورد رحمت خداوند باشد و ان‌شاءالله به آغوش جامعه مان بازگردد. در سال 1348 سفری هم به عراق کردم و به خدمت امام رفتم، و به هر حال کارهای آنجا سروسامان گرفت و در سال 1349 به ایران آمدم…»
کتاب «یادنامه» امام موسی صدر، که به کوشش حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسرو شاهی گردآوری شده، شامل مجموعه‌ای از مقالات، سخنرانی ها، مصاحبه ها، بیانیه ها، عکس های تاریخی و اسنادی است که در مناسبت های مختلف توسط دانشمندان، نویسندگان، اندیشمندان، رجال سیاسی و شخصیت های فرهیخته آشنا با امام موسی صدر از بدو تولد، رشد و پرورش در ایران و عراق ، تا اوج و شکوفایی و ثمر بخشی در لبنان تهیه شده است.
جلد اول یادنامه، شامل خاطرات: اقوام، اساتید بزرگوار، علمای بزرگ کنونی و شخصیتهای برجسته محافل علمی – سیاسی ایران است که روزگاری از همدرسان، یاران، دوستان و همکاران امام موسی صدر بوده و سالیان درازی با ایشان به سر برده‌اند.
جلد دوم یادنامه بیشتر از عناصر فرهیخته غیر ایرانی است که برای ادای دین در قبال عظمت و شخصیت امام موسی صدر، آنها از تحریر و تقدیم دوستان کرده‌اند. در این کتاب نامه امام موسی صدر به شهید بهشتی در خصوص تحولات جنوب لبنان و تحولات منطقه نوشته شده است و در آن عمق علاقه امام موسی صدر به شهید بهشتی کاملا مشخص است. در این بخش از کتاب می‌خوانیم:
«برادر عزیز و عقل منفصل و مکمل وجود و دور نزدیک و دوست ارجمند،حضرت بهشتی دام عزه شد مدتی که گفت و شنود با تو رو نداد. به علاوه صدها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل در پیش داشتیم. سعی کردم یکی دوبار گزارش کوتاه و بلندی تقدیم کنم.
با پاره‌ای از دوستان هم اینجا صحبت شد و حال که ابعاد توطئه روشن و روشن‌تر می‌گردد و عواطف سیاست‌های جهانی، منطقه را برای تحولات عظیم آینده آماده می‌کند با وضوح بیشتر صدق نظریات ما، رویت‌های ما، نصیحت‌های ما، صدق فداکاری‌های ما، خطرناکتر بودن روش کمونیست‌ها و همکاران عرب‌های لیبی و عراق که مقاومت را در معرض خطرهای جهانی قرار دادند ثابت می‌گردد. مقاومت در چند هفته اخیر وضع داخلی خود را تا حدودی تصفیه کرده است. فتح، محور ابوصالح، ابوموسی و حتی ابوایاد را کنار زده است.
از طرف دیگر، روابط بهتر و همکاری بیشتر تا حد اعلام مشترک و همکاری همه جانبه در جنوب لبنان با جوانان ما می‌کنند. هر چند زخم‌های گذشته فوق العاده عمیق بود ولی سعی می‌کنند بخصوص ابوعمار و ابوجهاد با ملاطفت و تدابیر دیگری جبران کنند.
امیدوارم باز هم بتوانیم دل شکسته و مرغ پریده مردم جنوب را که ثمره ده سال فداکاری و صبر و سکوت را که به برکت حقه بازان چپ و خود خواهان جنبلاط صفت دست از مقاومت کشیدند؛ از نو رام کرده و آرام نماییم و باز هم به حمایت از مقاومت موفق شویم.
خوب راستی برادر کتاب‌ها ، بحث‌ها و نوشته‌ها، تجربه‌ها و عقاید قرآن چه شد؟ برایم بفرست. به خانم هم سلام برسان.»
در خاطراتی از شهید دکتر بهشتی و امام موسی صدر از زبان دکتر محمدرضا بهشتی هم آمده است: «در سال 1363، یعنی سه سال پیش از شهادت مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی، روزی یکی از دوستان ایرانی مشترک ایشان و امام موسی صدر به تهران آمده بودند. در دیداری که با ایشان داشتیم، نامه‌ای از امام موسی صدر خطاب به مرحوم شهید بهشتی را به بنده دادند که سرنوشت عجیبی داشت؛ چون وقتی به دست ما رسید که نه فرستندة آن دیگر در اختیار بود و نه گیرنده‌اش در قید حیات. در این نامه آقای صدر مرحوم بهشتی را دوست عزیز و «عقل منفصل» خطاب کرده بود و درد دل‌هایی از اوضاع لبنان داشت.
- در سفری پر خاطره از آلمان همراه مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی با اتومبیل به لبنان سفر کردیم. وقتی از مرز شمال لبنان وارد کشور شدیم، در اولین محلی که توقف کردیم و مرحوم شهید بهشتی با لباس روحانی از اتومبیل پیاده شدند، بلافاصله [از سوی مردم] آن محل با این سؤال از روی علاقه روبه‌رو شدیم که شما میهمان آقای صدر هستید؟ این در حالی بود که آن ایام، سال‌های نخست حرکت و محبوبیت ایشان در لبنان بود و این ماجرا هم در شمال لبنان اتفاق افتاد که غالب جمعیت آن از برادران اهل سنت بودند.
- در بیروت با مرحوم شهید بهشتی به بانک یا شاید یکی از ادارات دولتی مراجعه کردیم. خانم کارمندی که پشت گیشه ایستاده بود و پاسخگوی ارباب رجوع بود و به لحاظ ظاهر و پوشش هیچ نشانه‌ای از پای‌بندی خاصی به مذهب نداشت، با دیدن مرحوم شهید بهشتی در کسوت روحانیت با احساس پر شوری گفت: «من هم شیعه هستم»! این برخورد از آن جهت مهم بود که در آن ایام شیعه به‌رغم جمعیتش محروم‌‌ترین بخش جامعة لبنان به‌شمار می‌رفت و انتساب به آن چندان مایة تشخیص اجتماعی نبود. در این جا هم به خوبی آثار تلاش پر زحمت امام موسی صدر برای ایجاد اعتماد به نفس در شیعة لبنان و مقبولیت و وجاهتی که نوع برخورد روشن‌اندیشانه و منصفانة ایشان توانسته بود در جامعة لبنان نسبت به شیعه ایجاد کند، آشکار بود.
- امام موسی صدر در ایامی که ما در آلمان اقامت داشتیم، تماس‌های تلفنی منظمی با مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی داشتند و به دلیل نسبت خانوادگی که هم با ایشان و هم با مرحومه مادر ما داشتند، اگر به منزل زنگ می‌زدند، اول احوال‌پرسی مبسوطی به قول خودشان با این «دختر عمو» می‌کردند تا بعداً با شهید بهشتی به گفت‌وگو بپردازند.»


خبرگزاری فارس