اعزام دانشجویان پزشکی با هزینة دولت در خارج از کشور (1314- 1190)
3131 بازدید
نخستین دانشجوی پزشکی توسط ایران در سال 1190، یعنی در اوایل دورة قاجار (1303- 1174)، به انگلستان اعزام شد. دومین دانشجوی پزشکی، به همراه چهار دانشجوی دیگر در سال 1193 راهی فرانسه شد. در سال 1223، یک گروه پنج نفره دیگر، از جمله سومین دانشجوی پزشکی باز به فرانسه فرستاده شدند. در سال 1326 نیز 42 نفر دیگر به فرانسه رفتند که پنج تن از آنها دانشجوی پزشکی بودند. بیشتر افراد این گروه از نخستین دانشآموختگان مدرسه دارالفنون تهران بودند. در دورة رضاخان پهلوی (1320- 1304)، بر اساس لایحهای که به تصویب مجلس رسید، دولت میبایست با هزینه خود هر سال 100 نفر را برای تحصیل به خارج میفرستاد. این برنامه در 1314 با شروع جنگ جهانی دوم موقتاً تعطیل شد. در فاصله سالهای 1307 تا 1314، در کل 640 دانشجو به خارج اعزام شدند که 125 نفر آنها دانشجوی پزشکی بودند و اکثرشان (84 درصد) به فرانسه رفتند. بیشتر این دانشجویان پس از به پایان رساندن تحصیلات به ایران آمدند و در گسترش دانش پزشکی جدید در کشور نقش تأثیرگذاری داشتند. این مقاله تاریخچة مختصری از وضع بهداشت عمومی و چگونگی آموزش پزشکی در سالهای 1190 تا 1314 را به دست میدهد و همچنین شامل خلاصهای از زندگی بخشی از پزشکان به نام و تأثیرگذار آن دوره است.
وضع بهداشت عمومی در دورة قاجار (1303- 1174)
جمعیت ایران در سال 1800 میلادی (1178 هجری شمسی) حدود پنج میلیون و در سال 1900 (1278 شمسی) حدود 9 میلیون نفر بود و اکثر مردم در بیش از 000/30 روستای کشور سکونت داشتند. در سال 1278 جمعیت شهری دو برابر شد. طوری که 18 درصد از کل جمعیت را شامل میشد. در آن زمان مرگ و میر نوزادان بیش از 50 درصد بود و به خاطر نامطلوب بودن وضع بهداشت، سوء تغذیه و نبود مراقبتهای پزشکی مناسب بعضی بیماریهای کشنده فراگیر بود.[1] در دورة قاجار امکانات بهداشت ضعیف بود. ایران در قرن نوزده هنوز گرفتار همهگیری بیماریهایی چون وبا، طاعون، حصبه و آبله بود. بر اساس گزارشی از ادارة بهداشت جامعة ملل، در فاصله سالهای 1199 تا 1282 در ایران هفت همهگیری بزرگ وبا رخ داد و عده زیادی را به کام مرگ فرستاد.[2] بین سالهای 1248 تا 1251 یک خشکسالی بزرگ ده درصد از جمعیت ایران کاست.[3]
حتی در اوایل قرن بیستم نیز وضع بهداشت نامناسب بود. از 1301 تا 1302 حصبه جان بیش از 163 نفر را گرفت و آبله 270 نفر را کشت. سل و مالاریا هم مُدام تلفات میداد. مالاریا بیماری کشنده و مرگباری به ویژه در مناطق شمال کشور بود و در سال 1303، تنها در تهران مرگ 634/ 2 نفر را رقم زد.[4] در اواسط قرن نوزده، اصلاحات چشمگیری در جهت بهبود وضع کشور شروع شده بود.[5] از جمله اقداماتی برای بهتر کردن وضع بهداشت و سلامت و گسترش دانش پزشکی نوین و ایجاد مراکز پزشکی مدرن در زیر بعضی آمده است.
برنامه ایمن سازی در مقابل آبله. تاریخچه واکسیناسیون در مقابل آبله به دوره سلطنت فتحعلیشاه قاجار (1213- 1176) برمیگردد، وقتی که جان کورمیک، پزشک انگلیسیِ ویژه ولیعهد عباسمیرزا (1212- 1168) رسالهای دربارة آبله نوشت. اما بر اساس دستور صدراعظم اصلاحطلب ناصرالدین شاه (1275- 1227) یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر بود که واکسینه شدن علیه آبله اجباری شد. ناصرالدین شاه امیرکبیر را در سال 1227 به نخست وزیری منصوب کرد و در سال 230 دستور قتلاش را داد.
استاد اطریشی طب در دارالفنون، دکتر یاکوب ادوارد پولاک (1270- 1197) مینویسد، «از آن جا که امیرکبیر به بهداشت شهروندان اهمیت میداد، سعی داشت با واکسینه کردن مردم و فرستادن مروجان بهداشت و تجهیزات لازم به استانهای مختلف از شیوع آبله پیشگیری کند، به دستور او رسالة مربوط به آبله به فارسی ترجمه شد». دکتر پولاک میافزاید «در آن زمان، بیشتر کودکان در تهران، در مقابل آبله واکسینه میشدند، اما متأسفانه پس از مرگ امیرکبیر، بسیاری از برنامههای او در مورد بهداشت معلق یا کنار گذاشته شد.»[6]
انجمن حفظ بهداشت. انجمن حفظ بهداشت در سال 1260 تأسیس و نقطة عطفی در امر ترویج بهداشت به روش جدید در ایران شد. چنانکه ویلم اشاره میکند، «همایشهای بینالمللی بهداشت در استانبول (1245) و وین (1253) ایران را ملزم به ایجاد کمیته بهداشت در تهران کردند». به این ترتیب ناصرالدین شاه (سلطنت 1275- 1227) به پزشک فرانسوی، ژوزف دزایر تولوزان (1276- 1199) دستور داد مرکز جدیدی خاص بهداشت عمومی ایجاد کند.[7] دکتر تولوزان، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، به عنوان نخستین رئیس انجمن بهداشت (مجلس صحیه) منصوب شد. او سرپرستی پژوهشهای مربوط به طاعون را نیز به عهده داشت و به «تب برگشتپذیر ایرانی»، عامل گسترش این بیماری، پی برده بود. دکتر تولوزان هشت کتاب پزشکی نوشت، بیشتر عمرش را در ایران گذراند و در سال 1276 در ایران درگذشت و در تهران به خاک سپرده شد. بعد از آن نام جدید مجلس حفظالصحه را برای انجمن بهداشت گذاشتند. نخستین گردهم آیی این مجلس در 1280 شمسی به ریاست دکتر تولوزان برگزار شد و پزشکان ایرانی عضو آن عبارت بودند از: علی اکبرخان نفیسی، میرزا عبدالله طبیب و میرزا کاظم شیمی و پزشکان اروپایی آن عبارت بودند از: ژوزف دیکسون انگلیسی و چربنین روسی؛ و مقامات دولتی ایران از جمله وزیر آموزش و پرورش و رئیس مدرسه دارالفنون هم از اعضای آن بودند. جلسات هفتگی آنها در دفتر ریاست دارالفنون تشکیل میشد. وظیفة اصلی این انجمن ترغیب مقامات در جهت بهبود معیارهای بهداشت عمومی بود.[8]
در سالهای 1260 تا 1270در بیشتر شهرهای مهم ایران شعبههای این انجمن دایر شده بود.[9] به این ترتیب، در سایة حمایت وزارت داخله، این انجمن در بهداشت کشور نقش اصلی را به دست گرفت. طبق گفتة فلور، در 1283 انجمن دوباره با تغییراتی بازسازی و جانشین انجمن قبلی شد و فعالیتهای آن تا 1299 ادامه داشت و تا آن زمان 48 کارمند را در چند شهر به استخدام درآورده بود.[10] این انجمن سرانجام، در دورة احمدشاه قاجار (1304- 1288)، در سال 1301، به وزارت صحیه و امور خیریه تبدیل شد. دکتر علی اصغر نفیسی (1328- 1251)، دانش آموخته دارالفنون، که در اروپا تحصیلات پزشکی خود را به پایان رسانده بود، به عنوان نخستین وزیر بهداشت و امور خیریه برگزیده شد.»[11]
تأسیس بیمارستانها. در دورة ناصرالدین شاه، در سال 1204، مریضخانة دولتی، که بعداً بیمارستان سینا نام گرفت، در تهران تأسیس شد.[12] بیمارستانهای وزیری و شاه آباد در دورة سلطنت مظفرالدینشاه (1286- 1275) به ترتیب در سالهای 1279 و 1281 در تهران تأسیس شدند. سپس در زمان احمدشاه، در 1295 بیمارستان نسوان (بیمارستان زنان) ساخته شد و در 1323 به بیمارستان اعلم تغیر نام یافت. نام استاد کالبدشناسی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، دکتر امیر اعلم (1295- 1256) را بر آن نهادند.
انستیتو پاستور ایران. تأسیس انستیتو پاستور ایران، در آخرین سالهای سلطنت قاجار، نقش مهمی در گسترش پزشکی نوین داشت. این انستیتو در دوم شهریور ماه 1300 شمسی، رسماً در تهران افتتاح شد. این مؤسسة جدید بنا به تقاضای دولت ایران و با موافقت و پشتیبانی علمی صاحبنظران فرانسوی، به سرپرستی پروفسور پیر رُکس (1312- 1232) رئیس انستیتو پاستور پاریس آغاز به کار کرد. به پیشنهاد پروفسور رُکس، دکتر ژوزف مسنارد به عنوان اولین رئیس آن به ایران آمد و مدت 5 سال در این سمت بود. وی در 1304 به فرانسه بازگشت. دومین رئیس فرانسوی انستیتو پاستور ایران دکتر کراندل بود که در شهریور 1305 به تهران آمد و تا پایان عمرش در 1313 همینجا ماند. وی در گورستان کاتولیکها در تهران به خاک سپرده شد. با سرپرستی او، بخش واکسیناسیون، برای پیشگیری از آبله، به انستیتو افزوده شد. دکتر مارسل بالتازار (1350- 1287) سومین رئیس فرانسوی انستیتو بود که در سال 1325 به تهران آمد و تا سال 1340 ریاست آن را بر عهده و در پیشرفت و توسعههای بعدی آن نقش مهمی داشت. بعد از دکتر بالتازار، دکتر مهدی قدسی (1370- 1279) نخستین مدیر ایرانی انستیتو بود.[13]
از 1303 تا 1304 بیش از 000/ 193 واکسن آبله توسط این مؤسسه تولید شد و میزان واکسینه کردن مردم از 6/ 44 درصد به 6/ 75 درصد رسید.[14] در سالهای پس از آن، انستیتو پاستور به یک مرکز مهم پژوهشی و آموزشی تبدیل شد. در 1303 که کل درآمد سالانة ملی ایران 425/ 686/ 23 و کل هزینهها 297/ 414/ 22 تومان بود، 370/ 136 تومان به امور بهداشت کشور اختصاص داشت.[15]
آموزش پزشکی
پیش از تأسیس مدرسه دارالفنون در 1230، پزشکان سنتی اکثراً به روشهای قدیمی بقراط طبابت میکردند. هیچ دستور و قاعده مدونی برای پزشکی وجود نداشت.[16] اغلب همان نظریه طبایع چهارگانه، شامل خون، صفرای زرد، بلغم و صفرای سیاه را باور داشتند. بیشتر از حجامت و داروهای گیاهی برای درمان اکثر بیماریها استفاده میشد. تأسیس دارالفنون توسط امیرکبیر گام بزرگی در گسترش پزشکی جدید در ایران بود. کدی مینویسد: «در دارالفنون، برای نخستین بار کتابهای درسی پزشکی غرب به فارسی ترجمه شد، نخستین کتابهای فارسی منتشر شد و بعضی از مقامات دولتی آموزشهایی دریافت کردند.»[17]
از تأثیرگذارترین استادان پزشکی دارالفنون، کسانی چون دکتر یاکوب ادوارد پولاک (1270- 1197) و دکتر یوهان لویی شلیمر (1260- 1198) هلندی بودند که چند کتاب پزشکی جدید به چاپ رساندند. دکتر پولاک مؤلف اولین کتاب درسی در کالبدشناسی جدید بود که به فارسی ترجمه شد و نخستین جراحی بود که در 1233 در بیمارستان دولتی موفق شد عمل سنگ کلیه را با بیهوشی انجام دهد.[18]
در زمان ناصرالدین شاه، در مجموع 1100 نفر از دارالفنون فارغالتحصیل شدند. بسیاری از این فارغالتحصیلان در خارج از کشور به مطالعات خود ادامه دادند و به مقامهای مهمی در طب جدید در کشور رسیدند.[19] به علاوه، دارالفنون پیش درآمد دانشکدههای پزشکی کشور بود. در سال 1297، بخش پزشکی از دارالفنون جدا و دانشکدة پزشکی (مدرسة طب) در تهران تأسیس شد.[20] چنانکه شرحاش خواهد آمد، بعضی از فارغالتحصیلان این مدرسه، به خارج فرستاده شدند. پس از آن در 1302 اولین دانشکدة داروسازی دایر شد.[21] امیرکبیر داشتن مدرک را برای پزشکان و دندانپزشکان الزامی کرده بود، اما در 1290 بر اساس لایحهای که در مجلس تصویب شد، پزشکان و دندانپزشکان میبایست قبولی از امتحان در دانشکدة پزشکی را داشته باشند. تا سال 1298، برای داروسازان هیچ قانون و مقرراتی وجود نداشت.[22] بنا به فلور در 1303، در ایران، در کل 905 پزشک مجوز طبابت داشتند که 32 نفر از آنها در تهران بودند. از این تعداد پزشک، 235 نفر دارای مدرک پزشکی بودند و بقیه طبق قانون 1290 میتوانستند طبابت کنند.[23] پزشکان اجازه نداشتند برای تشخیص کالبد شکافی انجام دهند.
فرستادن دانشجو به خارج
فرستادن دانشجو به خارج از اوایل دورة قاجار شروع شد ولی چنانکه ابراهیمنژاد میگوید، «در نیمة اول قرن نوزده تعداد کل دانشجویان اعزامی به خارج برای تحصیل دانش غرب کمتر از ده نفر بود. مصر بین سالهای 1826 تا 1833، 104 دانشجو به اروپا فرستاده بود»[24]. بر اساس گفتة کدی، «عباس میرزا (1212- 1168)، حاکم آذربایجان، تنها قجر قدرتمندی بود که با درک لزوم فوری انجام اصلاحات به شیوة غرب، آموزشهای نظامی به سبک غربی را در بخشی از قوای خود آغاز نمود. او چند دانشجو را، بیشتر به هدف بهبود وضع ارتش، به خارج فرستاد»[25]. در در 1190، در دوران سلطنت فتحعلی شاه قاجار (1213- 1177)، در نتیجه تلاشهای عباسمیرزا و نخستوزیر اصلاحطلب او، میرزا عیسی قائممقام، دو دانشجو، که یکی از آنها به نام میرزا حاجیبابا افشار دانشجوی پزشکی بود، از آذربایجان روانه انگلستان شدند. دولت سالانه 1300 تومان (حدود 650 پوند) برای مخارج افشار مقرر کرده بود. او حدود نُه سال در لندن اقامت کرد و در پزشکی نوین آموزش دید. گفتهاند بخشی از دورة آموزشی خود را در آکسفورد گذراند. میرزا حاجیبابا افشار در سال 1299 به ایران بازگشت و به عنوان پزشک مخصوص عباسمیرزا مشغول به کار شد، وی همچنین با دکتر کرومیک در تبریز در برنامه ایمنسازی در مقابله آبله همکاری داشت و حدود 1220 درگذشت.[26]
دومین دانشجوی پزشکی، میرزا جعفرخان، در سال 1194، همراه با چهار دانشجوی دیگر به فرانسه رفت. درسش را با موفقیت با پایان رساند و برای طبابت در ایران به تبریز برگشت. یک گروه پنج نفره دیگر از دانشجویان، از جمله سومین دانشجوی پزشکی، میرزا یحیی، در سال 1224 به فرانسه اعزام شدند. انقلاب فرانسه و فوت محمدشاه قاجار باعث شد میرزا یحیی نتواند تحصیلاتش را به پایان برساند. وی در 1227 به ایران برگشت. در سال 1237، 42 دانشجوی دیگر، که اغلبشان دانش آموختة دارالفنون بودند، به فرانسه اعزام شدند که پنج نفر از آنها دانشجوی پزشکی بودند.
• • میرزا رضا علیآبادی که به ایران برگشت و استاد پزشکی جدید در دارالفنون شد. علیآبادی یک کتاب پزشکی فرانسه را که دربارة تشخیص درد و نوشتة استادش پروفسور گاریسول بود به فارسی ترجمه کرد.[27] وی در 1256 درگذشت.[28]
• • جلیل اصفهانی پزشک مخصوص ناصرالدین شاه شد. وی در سال 1250، در حال شنا در رودخانة جاجرود، نزدیک تهران، درگذشت.[29]
• • میرزا عبدالوهاب کاشانی که پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود در 1251 در شیراز فوت کرد.[30] شایان ذکر است که چند پزشک ایرانی و اروپایی همزمان در خدمت ناصرالدین شاه بودند و وی از مشورت همزمان با همة آنها استفاده می کرد.
• • میرزا علی نقی آموزش خود را در دانشکده پزشکی پاریس به پایان رساند و در سال 1240 به ایران بازگشت. او که پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود، در 1282 فوت نمود.[31]
• • میرزا حسین خان آزاد (افشار) در سال 1261 به ایران آمد و ابتدا پزشک مخصوص ناصرالدین شاه و سپس پزشک فرزند او ظلّ السلطان، حاکم اصفهان، شد. میرزا حسین خان در 1315 به فرانسه برگشت و در 1318 در یک تصادف اتومبیل در پاریس از دنیا رفت.[32]
از 1252 به بعد، ناصرالدین شاه امر به توقف برنامة اعزام دانشجو به خارج کرد، به این دلیل که میپنداشت این کار اثر نامطلوبی بر تعلیم و تربیت جوانان ایرانی دارد[33]. اما، کمی پس از انقلاب مشروطه (1290- 1284) بر اساس ماده ای از قانون مقرر شد، 30 دانشجو هر سال با هزینة دولت به خارج اعزام شوند. اولین گروه 30 نفره در زمان سلطنت احمدشاه (1304- 1288)، برای آموختن علوم جدید به اروپا فرستاده شدند: در تعلیم و تربیت (15 نفر)، در فنون نظامی (8 نفر)، در کشاورزی (2 نفر)، در مهندسی (2 نفر)، در صنعت (2 نفر) و در رشتة شیمی (1 نفر). در این گروه دانشجوی پزشکی وجود نداشت. این دانشجویان از طریق بندرانزلی به اروپا رفتند. میرزا ابراهیمخان حکیمالملک، وزیر تعلیم و تربیت 3000 تومان برای هزینة سفر و مخارج سه ماه اول اقامت این دانشجویان در خارج تعیین نمود. متأسفانه به خاطر شروع جنگ جهانی اول، این دانشجویان موفق به اتمام تحصیلات خود نشدند و بیشترشان به ایران برگشتند.[34]
در دورة قاجار، بین سالهای 1184 تا 1299: در کل حدود 1000 نفر دانشجو برای تحصیلات عالی روانه خارج از کشور شدند که 55 نفر از آنها دانشجوی پزشکی بودند. این افراد اغلب از خانوادههای معتبر و از نظر اقتصادی از طبقات بالای اجتماع بودند و از طرف دولت یا خانوادههای شان حمایت میشدند.[35]
شرایط بهداشتی زمان رضاشاه (1320- 1304)
در 9 آبان 1304، خاندان قاجار منقرض و دورة سلطنت پهلوی توسط رضاخان شروع شد. در آن زمان، کل جمعیت ایران حدود ده میلیون نفر بود و تهران در 1301 حدود 000/210 نفر و در 1319: 246/ 531 نفر جمعیت داشت. در پزشکی، معمولاً درمان اهمیت بیشتری داشت و تأکید چندانی بر پیشگیری نمیشد. بیماریهای عفونی، به ویژه مالاریا هنوز فراگیر بود. زنان بیشتر در معرض آسیبهای ناشی از سوء تغذیه، ازدواج زود هنگام و حاملگیهای مکرر بودند. سل، به خصوص در میان زنان، دیده میشد. در تابستانها، بیماریهای رودهای، کودکان زیادی را به کام مرگ میفرستاد. سوء تغذیه زیاد بود؛ نان غذای غالب تهیدستان شهری بود، و روستائیان به ندرت دستشان به گوشت میرسید.[36]
در سالهای 1304 تا 1320، از وزارت بهداشت و بهداشت عمومی خبری نبود و امور پزشکی بر عهده سازمان بهداشت عمومی (صحیه کل مملکت)؛ زیر نظر وزیر کشور بود که بر اساس قانونی که مجلس در 1305 تصویب کرده بود تأسیس شده بود. بعداً، در سال 1313، نام این سازمان به ادارة کل بهداری تغییر یافت و ریاست آن را دکتر کراندل، پزشک فرانسوی به عهده داشت. وی نخستین مدیر انستیتو پاستور ایران بود. در سال 1320، سازمان بهداشت عمومی به وزارت بهداشت تبدیل شد.[37] در 1316، یک آسایشگاه خاص مسلولین به نام مرکز شاه آباد تأسیس شد.[38]
آموزش پزشکی
در اواخر قرن نوزدهم در ایران هنوز امتیاز آموزش در اختیار طبقات بالاتر بود، ولی به تدریج عمومیتر می شد. کل تعداد دانش آموزان مدارس ابتدایی و متوسطه در سال 1300، 425/ 26 نفر بود و در 1320 به 219/ 317 نفر رسید.[39] در 1313، سنگبنای دانشگاه تهران به عنوان نخستین دانشگاه امروزی نهاده شد و به این ترتیب دورة جدیدی در آموزش آغاز شد.[40] دانشکده پزشکی اولین و مهمترین دانشکدهای بود که قرار بود دایر شود ولی از همان ابتدا با مشکلاتی مواجه شد. بنابراین در پاییز 1318 دولت ایران از مقامات فرانسوی تقاضا کرد یک کارشناس امور پزشکی برای سر و سامان دادن به دانشکده پزشکی به تهران بفرستند. مقامات فرانسوی آسیبشناس معروف، پروفسور چارلز اوبرلینگ (1339-1274) را پیشنهاد کردند. او مدیر دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی شد، اما مشکلاتی چون کمبود استادان تحصیلکرده و به روز در علم طب و کمبود بیمارستانهای آموزشی وجود داشت. علاوه بر اینها، ریاست دانشکدههای مختلف را چند تن از پزشکان با نفوذ در اختیار خود داشتند. بعد از یک دورة پرتلاطم، با حمایت مقامات ایرانی و بعضی همکارانش در دانشکده پزشکی اوبرلینگ توانست موفق به ایجاد اصلاحاتی شود. بر اساس نامههای جدید، برای آموزش دروس جدیدی را مطرح کرد که شبیه دانشکدههای پزشکی اروپا، به خصوص فرانسه بود. او همچنین بیمارستانها را برای اهداف آموزشی تجهیز کرد و سر و سامان داد و نظارت بر آنها را به جای کارمندان وزارت بهداشت، به مقامات دانشکده پزشکی سپرد. اوبرلینگ افرادی را برای همکاری در دانشکده پزشکی برمیگزید که پزشکان تحصیلکرده در مراکز علمی معتبر اروپایی بودند. نمونهاش دکتر محمد قریب (1354- 1288) پزشک متخصص اطفال و تحصیلکرده فرانسه بود. از دیگر اهداف اصلی پروفسور اوبرلینگ بهبود معیارهای بهداشتی با کنترل بیماریهای اندمیک فراگیر و ارایه امکانات مناسب برای نهادینه کردن بهشت بود. او به وزارت معارف، پیشنهاد داد یک مجلة پزشکی به فارسی منتشر کنند. در زمستان 1322، دکتر علی اکبر سیاسی (1369- 1273) وزیر معارف، مجوز نشر مجلهای را که دکتر نصرت اللـه کسمی، استاد طب، سردبیر آن بود صادر کرد.[41]
دانشجویان پزشکی در خارج
در دورة سلطنت رضاشاه، تحصیلات عالی از جمله آموزش پزشکی تحت نظارت وزارت معارف بود. در 1307، طبق قانونی که به تصویب مجلس رسید، هر سال وزارت معارف میبایست 100 دانشجو را با خرج دولت برای تحصیلات عالی روانه خارج میکرد.[42] در سال 1308، وقتی که کل درآمد ملی 5/ 29 میلیون تومان بود، 000/200 تومان برای اعزام دانشجویان به خارج اختصاص یافت.[43] از سال 1307 تا 1314 در مجموع 640 دانشجو، از جمله 125 دانشجوی پزشکی برای تکمیل تحصیلات در رشتههای مختلف از جمله علوم طبیعی، ریاضی، مهندسی، آموزش نوین، پزشکی، جراحی، چشمپزشکی و دندانپزشکی به خارج فرستاده شدند. البته پیش از فرستادن دانشجویان پزشکی به خارج، از آنها امتحانهای کتبی و شفاهی در آناتومی، فیزیولوژی و درمانشناسی و تشخیص بیماریها گرفته میشد، به علاوه آنها باید در امتحان زبان انگلیسی، فرانسه یا آلمانی قبول میشدند. میرزا فرجاللـه خان بهرامی سرپرست اولین گروه از دانشجویان بود که در 1307 روانة اروپا شد.[44]
از آن 125 دانشجوی پزشکی اغلب شان (105 نفر یا 84 درصدشان) به فرانسه رفتند. فرانسه از قرن شانزده با ایران روابط سیاسی داشت و در دورة قاجار هم ارتباطهای جدیدی برقرار کرده بود. [45] تا حدود یک قرن دانشجویان ایرانی ترجیح می دادند به فرانسه یا کشورهای فرانسوی زبان بروند. [46] در آن زمان، دانشجویان را برای تحصیلات پزشکی به انگلستان، آلمان، سوئیس، بلژیک و آمریکا نیز میفرستادند. در میان دانشجویان اعزامی از ایران، چند خانم دانشجو و همچنین چند دانشجو از اقلیتهای مذهبی مانند یهودی و ارمنی وجود داشت. در 1322، دولت ایران، به دلیل جنگ جهانی دوم، دانشجویان را فراخواند و بیشتر آنها از راه وین، بوداپست، استانبول به وطن برگشتند.[47]
نتایج فرستادن دانشجو برای آموزش پزشکی به خارج
اقدامات عمده دانشآموختگان خارج از کشور و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت عمومی را میتوان به صورت زیر دسته بندی نمود:
• • آموزش دادن به تعداد رو به افزایشی از دانشجویان پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی، به طوری که شمار فارغالتحصیلان دانشگاه تهران در سال 1309 به 293 نفر، در 1320 به 744 نفر و در 1330 به 1800 نفر رسید.
• • گسترش دانش پزشکی نوین در میان دانشجویان پزشکی و رزیدنتها با آموزشهای نظری و بالینی.
• • ترجمة متون درسی پزشکی غرب
• • انجام پروژههای پژوهشی دربارة بیماریهای بومی و همهگیر و انتشار یافتههای آنها در مجلههای پزشکی داخلی و بینالمللی، برای مثال دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی (1327- 1283) چند مقاله با موضوعات تازه منتشر کرده بود. (پانوشت را ببینید).
• • تأسیس مؤسسات پزشکی جدید، برای مثال، دکتر مسیح دانشوری نخستین آسایشگاه مسلولین را بنا نهاده بود. (پانوشت را ببینید).
• • پذیرفتن مسئولیتهای اجرایی در وزارت بهداشت، مؤسسات پزشکی و پیراپزشکی و همچنین در دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی یا بخشهای مربوط به سلامت مردم. یک نمونه، دکتر محمدعلی ملکی متخصص پوست و تحصیلکرده فرانسه بود که وزیر بهداشت شد. (پانوشت را ببینید).
• • مشارکت در هدایت برنامههای سلامت ملی با هدف بالا بردن معیارهای بهداشتی و سلامت مردم.
برخی از چهره های معروف بین دانش آموختگان خارج از کشور
چنان که قبلاً گفته شد، بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده در اروپا، به درجات بالایی در آموزش پزشکی یا در واحدها و مراکز بهداشتی و سلامتی در ایران رسیدند. سیاهة زیر شامل یادداشتهای کوتاهی دربارة بعضی از این دانشجویان است که با هزینة دولت در سالهای 1307 تا 1314 به اروپا رفتند و سپس به دانشکده پزشکی تهران پیوستند:
دکتر مهدی آذر (1372- 1282) در مشهد به دنیا آمد و در 1307 به فرانسه رفت. وی متخصص داخلی شد و در 1313 به ایران بازگشت. ابتدا سه سال در آذربایجان غربی طبابت نمود، سپس عازم تهران شد و مدیریت بیمارستان آموزشی رازی را که وابسته به دانشکده پزشکی تهران بود، به عهده گرفت و در سال 1320 استاد تمام در پزشکی بالینی شد. دکتر آذر در سالهای 1331 تا 1332 در کابینة دکتر مصدق و.زیر آموزش و پرورش بود. او در سال 1372 درگذشت.[48]
دکتر نصرت اللـه باستان (1365- 1282) در تهران متولد شد. ابتدا در دارالفنون و سپس در مدرسة طب به تحصیل پرداخت. در 1307 به فرانسه اعزام شد و در چشم پزشکی تخصص گرفت و در سال 1316 به ایران برگشت. در 1319 استاد چشم پزشکی دانشکده پزشکی تهران شد. دکتر باستان چند کتاب درسی در چشم پزشکی و Otolaryngology به چاپ رساند. [49]
دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی (1327- 1283) در تهران به دنیا آمد و در 1307 به فرانسه رفت. در 1314 از دانشکده پزشکی پاریس فارغالتحصیل شد و در آسیبشناسی تحصیلات خود را ادامه داد. وی در 1315 به ایران آمد و به عنوان استادیار هیستولوژی و جنین شناسی مشغول به کار شد. او اولین آزمایشگاه پزشکی جدید را در 1315 در ایران به راه انداخت. در 1320، زمانی که پروفسور اوبرلینگ مدیر دانشکده پزشکی تهران بود، دکتر حبیبی اولین استاد تمام وقت آسیبشناسی دانشکده پزشکی تهران شد. وی بنیان گذار نخستین مجله پزشکی دانشگاه تهران بود و همچنین آموزشگاههای عالی بهداری را در مشهد (1320)، شیراز و اصفهان (1325) دایر کرد. این آموزشگاهها پیش درآمد دانشکدههای پزشکی در این شهرها بودند. دکتر حبیبی، علاوه بر اینها، چند کتاب درسی پزشکی و تعدادی مقاله دربارة آسیب شناسی و بیماریهای بومی به چاپ رساند. وی در 44 سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت.[50]
دکتر محمدعلی ملکی (1370- 1282) متولد یزد بود و در 1307 از مدرسه طب فارغالتحصیل شد. در فرانسه به تحصیلش در رشتة پوست ادامه داد. بعد از بازگشت به ایران استاد پوستشناسی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. دکتر ملکی یک کتاب درسی دو جلدی دربارة بیماریهای پوستی در 1326 منتشر کرد.[51] او در کابینة دکتر مصدق زمان کوتاهی وزارت بهداشت را بر عهده داشت.
دکتر ابراهیم نعمت اللهی در 1282 در اصفهان به دنیا آمد. از مدرسة طب در تهران فارغالتحصیل و در 1307 به فرانسه فرستاده شد. در 1315 تحصیلات خود را به پایان رساند و با تخصص در فیزیولوژی به ایران برگشت. دکتر نعمتاللهی ابتدا به عنوان استادیار فیزیولوژی مشغول کار شد و سپس در 1320 استاد تمام وقت بخش فیزیولوژی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. او از سال 1320 تا 1323 رئیس دانشکده پزشکی آن دانشگاه بود. دکتر نعمتاللهی سه کتاب درسی درباره فیزیولوژی نوشته است.[52]
دکتر ابوالقاسم پزشکیان در 1290 در تهران متولد شد و در 1307 به فرانسه رفت و از دانشکده پزشکی پاریس در 1318 فارغالتحصیل شد. پس از بازگشت به ایران استادیار فیزیولوژی در دانشکده پزشکی تهران شد.[53]
دکتر محمدحسن ادیب (1373- 1277) در تهران متولد شد، در دارالفنون درس خواند و به فرانسه اعزام شد. در آنجا ابتدا وارد رشته حقوق شد ولی بعد به پزشکی تمایل پیدا کرد. 1305 از دانشکده پزشکی پاریش فارغالتحصیل شد و در 1320 به ایران آمد و در دانشکده پزشکی تهران استاد طب قضایی شد.[54]
دکتر ابراهیم چهرازی در 1288 در اصفهان به دنیا آمد. در دارالفنون درس خواند و وارد دانشکده پزشکی تهران شد و در 1308 روانه فرانسه شد و در علوم اعصاب، به تحصیل پرداخت. وی در سال 1316 به ایران بازگشت و ریاست و استادی را در بیمارستان روزبه، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، به عهده گرفت[55] و در سال 1319 یک بیمارستان خصوصی اعصاب و روان در تهران تأسیس نمود.
دکتر فریدون منوچهریان (1355- 1290) متولد تهران بود، در 1308 به فرانسه رفت، در دانشکده پزشکی پاریس رادیولوژی تدریس می کرد و در سال 1324 استاد رادیولوژی شد. در 1343 از طرف مؤسسه بینالمللی اتمی برای بازدید از مراکز علمی در ایالات متحده دعوت شد. در بازگشت، گزارش جامعی دربارة آن نوشت و برای بهتر کردن اصول علمی رادیولوژی، رادیوتراپی و فیزیک پزشکی در ایران پیشنهادهای مفیدی مطرح نمود. همچنین پیشنهاد تأسیس بخش بیوفیزیک در دانشکده پزشکی تهران را داد. دکتر منوچهریان دو کتاب درسی دربارة رادیولوژی نوشت که توسط دانشگاه تهران منتشر شد. وی در 59 سالگی به علت نارسایی قلبی درگذشت.[56]
دکتر عبدالحسین میرسپاسی (1355- 1282) در تهران به دنیا آمد و در 1308 به فرانسه رفت. از دانشکده پزشکی لیون در سال 1314 با عنوان روانکاو فارغالتحصیل شد و سپس در 1330 از استادان دانشکده پزشکی تهران شد.[57] وی از پیشگامان روانکاوی جدید در ایران بود.
دکتر ابوالقاسم نجم آبادی در 1285 در تهران زاده شد و در دانشکده پزشکی تهران تحصیل کرد. در 1308 به فرانسه رفت و در 1315 از دانشکده پزشکی پاریس فارغالتحصیل شد. پس از بازگشت به ایران، استاد پزشکی عملی و کالبدشناسی شد. وی 4 کتاب دربارة کالبد انسان نوشته است.[58]
دکتر جمشید اعلم متولد 1275 بود و مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشکده لیون فرانسه گرفت، سپس در دانشکده پزشکی پاریس ادامه تحصیل داد و در 1313 متخصص otolaryngologist شد. در بازگشت به ایران، ابتدا ریاست بخش otolaryngology بیمارستان وزیری را به عهده گرفت و سپس همان مقام را در بیمارستان امیر اعلم (تأسیس1295) داشت.[59]
دکتر ناصر انصاری در 1292 در اصفهان به دنیا آمد و در دارالفنون تحصیل کرد. در 1309 روانه پاریس شد و در آنجا انگلشناسی آموخت. به ایران آمد و استادیار انگلشناسی دانشکده پزشکی تهران شد. در 1322، استاد تمام شد و از 1324 تا 1326 رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود. او یک کتاب درسی دوجلدی دربارة انگلشناسی در 1328 نوشت. اکثر پژوهشهای او روی leishmania و toxoplasmosis در ایران بود.[60]
دکتر مسیح دانشوری (1358- 1278) در 1309 به فرانسه اعزام شد و وقتی در 1313 به ایران آمد نخستین متخصص ریه در کشور بود. در 1316 به بازسازی بیمارستان شاهآباد، نخستین آسایشگاه مسلولین ایران، همت کرد. (بیمارستان شاهآباد در 1281 ساخته شده بود). او حدود 40 سال ریاست آن آسایشگاه را بر عهده داشت. در 1322، از بنیانگذاران انجمن حمایت از بیماران ریوی بود.[61]
دکتر حسین سهراب در 1281 در اصفهان متولد شد. از دانشکده پزشکی پاریس، در 1317 فارغالتحصیل شد. به ایران بازگشت و استاد میکروبیولوژی بود و در 1321 رئیس دانشکده پزشکی تهران شد. دکتر سهراب یک کتاب درسی دربارة میکروبیولوژی در سال 1321 تألیف نمود.[62]
دکتر علی وکیلی در 1290 در تهران چشم به جهان گشود. در 1311 به پاریس رفت و در 1320 فارغالتحصیل شد. در بازگشت به ایران، استادیار پزشکی داخلی شد. او پنج کتاب درسی دربارة طب داخلی نگاشته است.[63]
دکتر نعمتاللـه کیهانی متولد 1288 در تهران بود. ابتدا در دانشکده پزشکی تهران و سپس در دانشکدة پزشکی پاریس درس خواند و در 1315 فارغ التحصیل شد. در 1317 به ایران آمد، در سال 1329 استاد و رئیس بخش کالبدشناسی دانشکده پزشکی تهران شد.[64]
دکتر هادی مؤدب میرفخرایی متولد 1290 در تهران بود. وی از دانشکده پزشکی پاریس فارغالتحصیل شد و سپس در ژنو به ادامة مطالعاتش پرداخت. هنگامی که به ایران آمد، ابتدا در 1323 رئیس درمانگاه زنان و زایمان در بیمارستان گوهردشت تهران بود و پس از آن در 1328 رئیس همان بخش در آن بیمارستان شد.[65]
دکتر محمد قریب در سال 1289 در تهران به دنیا آمد و در 1311 روانه پاریس شد. دکترای پزشکی خود را از دانشکده پزشکی پاریس دریافت کرد و به تحصیل در طب کودکان ادامه داد. وی در 1318 به ایران بازگشت و ابتدا در بخش کودکان بیمارستان رازی به خدمت مشغول شد. بعد از آن، رئیس بخش کودکان بیمارستان رازی در بیمارستان هزار تختخوابی (بیمارستان امام خمینی کنونی) و مرکز طبی کودکان شد. دکتر قریب و دکتر حسن اهری از پیشگامان تأسیس مرکز طبی کودکان بودند. در سال 1320، کتاب او دربارة طب کودکان با عنوان بیماریهای کودکان منتشر شد. او نخستین رئیس انجمن پزشکی کودکان ایران بود.[66] دکتر قریب در 1354 با بیماری سرطان درگذشت. در ایران، او را به عنوان پدر طب کودکان ارج می نهند.[67]
دکتر حسن هاشمیان متولد 1295 در کاشان بود و در 1311 به انگلستان رفت و از دانشکده جراحان سلطنتی فارغالتحصیل و به عنوان جراح عمومی در لندن مشغول به کار شد. وی در 1335 به ایران آمد و به مقام ریاست بخش جراحی سرطان در انستیتو پزشکی تاج سابق، وابسته به انجمن شیر و خورشید سرخ ایران (انجمن هلالاحمر کنونی) برگزیده شد. دکتر هاشمیان استاد بسیاری از جراحان سرطان و متخصصان عملهای ترمیمی بوده است.[68]
جمع بندی مطالب
در کل 83 دانشجو از جمله 8 دانشجوی پزشکی با هزینة دولت در زمان قاجار روانه اروپا شدند. نخستین دانشجوی پزشکی در سال 1190 در زمان سلطنت فتحعلیشاه به انگلستان رفت. بین سالهای 1307 تا 1311 در دورة سلطنت رضاخان پهلوی، در کل 640 دانشجو به کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه، اعزام شدند که 125 نفر آنها دانشجوی پزشکی بودند. اکثر این دانشجویان پزشکی بعد از پایان تحصیلات به ایران برگشتند و نقش مهمی در گسترش پزشکی نوین و بالابردن معیارهای بهداشت عمومی در کشور داشتند. با تأسیس دانشکده پزشکی تهران در 1313، این تحولات دامنة بیشتری یافت و منجر به آموزش تعداد رو به افزایش دانشجویان پزشکی، انتشار کتابهای درسی پزشکی بر اساس طب جدید، ایجاد بیمارستانها و مراکز بهداشت جدید مانند انستیتو پاستور ایران و ارتقا معیارهای بهداشت از جمله برنامههای ایمنسازی گردید. بعد از جنگ دوم جهانی، تعداد دانشجویانی که برای تحصیلات عالی، با هزینة دولت یا خرج خود، به خارج میرفتند به طور تصاعدی بیشتر شد و دوران پزشکی جدیدی را در ایران به وجود آورد که این خود میتواند موضوع یک بررسی دیگر باشد.
________________________________________
*- دکتر محمدحسین عزیزی otolaryngologist **- فرزانه عزیزی دانشجوی رشته دامپزشکی در تهران هستند.
نویسندگان این مقاله از آقای دکتر تورج نیّر نوری به خاطر بازبینی پیش نویس مقاله و توصیه های مفید مراتب سپاس خود را اعلام می دارند. همچنین از سرکار خانم منصوره خلیلی (منوچهریان) و آقای دکتر امیرمهدی میرناطقی که زندگینامة پروفسور فریدون منوچهریان را در اختیارشان قرار داده اند، متشکرند.
1- Willem Floor, Public Health in Qajar Iran (Washington, DC, 2004), 11.
2- داریوش پیرنیا و پ. خوانساری، گزارش ادارة صحیة جامعة ملل سپتامبر- ژوئن 1924 (تهران، 1976)، 61- 60.
3- احمد سیف، قرن گمشده: اقتصاد ایران در قرن نوزده (تهران، 2008)، 47.
4- پیرنیا و خوانساری، گزارش بخش بهداشت عمومی جامعه ملل، 63- 62.
5- Monica M. Ringer, Education, Religion and Discourse of Cultural Reform in Qajar Iran (California, 2001. 67
6- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران (تهران، 1357)، 334- 332.
7- Floor. Public Health in Qajar Iran, 206.
8- محمدحسین عزیزی، «پیشینة تاریخی تأسیس وزارت بهداشت در ایران». آرشیو پزشکی ایران. 10. ش 1. (2007)، 123- 119.
9- هرمز ابراهیم نژاد، بهداشت عمومی در دولت قاجار، الگوی پزشکی نوین در قرن نوزده در ایران (لیدن و بوستون، 2004)، 110.
10- Floor, Public Health in Qajar Iran, 206.
11- عزیزی، «پیشینه تاریخی تأسیس وزارت بهداشت در ایران»، 121.
12- ابراهیم نژاد، بهداشت عمومی در دولت قاجار، 61- 60.
13- مهدی قدسی، تاریخ پنجاه سال خدمت انستیتو پاستور ایران (انستیتو پاستور ایران، 1350)؛ مارسل بالتازار L’Institut d’ Iran, Edite’ Par Le Servis (تهران، 2004)، 14- 5.
14- گزارش بخش بهداشت عمومی وزارت کشور، 41- 40.
15- محمود پورشالچی، دوره رضاشاه بر اساس اسناد وزارت امور خیریه فرانسه (تهران، 1384)، 421.
16- ابراهیم سعادت، پیشرفت های پزشکی ایران در هفتاد سال اخیر (تهران، 1370)، 16.
17- Nikki R.Keddi, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan 1796- 1925 (California, 1999), 22.
18- م. ح. عزیزی. «دکتر یاکوب ادوارد پولاک (1891- 1818)؛ پیشگام پزشکی نوین در ایران» آرشیو پزشکی ایران، 8. ش2.
19- جواد هدایتی، تاریخ پزشکی امروز ایران (تهران، 1380)، 39- 38.
20- م. ا. حفیظی. راهنمای دانشکده های پزشکی، داروسازی، داندانپزشکی، بیمارستانها و دانشکده های وابسته در دانشگاه تهران (تهران، 1330)، 59.
21- گزارش بخش بهداشت عمومی کشور، 25.
22- سعادت، پیشرفت پزشکی در ایران طی هفتاد سال گذشته، 16.
23- هدایتی، تاریخ پزشکی امروز ایران، 532.
24- هـ. ابراهیم نژاد، «مذهب و پزشکی در ایران، از ارتباط تا گسست»، تاریخ علم، XL (2002): 49.
25- N. R. Keddie, Modern Iran (New Haven, CT, 2004), 49.
26- حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات جدید آموزشی در ایران (تهران، 1370)، جلد 1، 130- 122.
27- مجتبی مینوی، «اولین کاروان معرفت» مجلة ادبی یغما. سردبیر حبیب یغمایی، 6. ش 5 (1332): 185- 181، ش 6: 238- 232، ش 7: 274- 254؛ ح. محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات جدید آموزشی در ایران، جلد 1، 1- 122، 270، 360- 320. احمد (ایرج) هاشمیان، تحولات فرهنگی ایران در دورة قاجار و مدرسة دارالفنون (مؤسسة جغرافیایی و نقشه کشی شهاب، 1379)، 90- 86.
28- غلامعلی سرمد، اعزام محصل به خارج از کشور در دورة قاجار، (تهران، 1372)، 305- 304.
29- سرمد، اعزام محصل به خارج، 242.
30- سرمد، اعزام محصل به خارج، 390.
31- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 36.
32- سرمد، اعزام محصل به خارج، 229- 228.
33- افشین متین عسگری، «تحصیل در خارج» دایرة المعارف ایرانیکا، جلد 3، Fascicle 3 (کُستا مسا،کالیفرنیا، 2000)، 226.
34- هاشمیان، تغییرات فرهنگی در دورة قاجار، 66، 229- 228؛ باقرعقلی، گاه شمار تاریخ ایران، جلد 1، 1358- 1280 (تهران، 1380)، 85- 84.
35- سرمد، اعزام محصل به خارج، 170- 151.
36- گزارش بخش بهداشت عمومی کشور، 16- 14، 91، 88.
37- عزیزی، «پیشینه تاریخی تأسیس وزارت بهداشت در ایران»، 123- 119.
38- عزیزاللـه عباسی و همکاران «ایجاد جراحی قفسه سینه در ایران» اسناد پزشکی ایران، 10، ش (2007): 549- 547.
39- اشرف احمدی، ایران در گذشته و حال (تهران، 1358)، 375- 373.
40- هدایتی، تاریخچه پزشکی معاصر در ایران، 5.
41- م. ح. عزیزی و م. بهادری، «به یادبود دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی (1327- 1283)، پیشکسوت آسیب شناسی نوین در ایران»، آرشیو پزشکی ایران، 9، ش 4 (2006): 441- 438.
42- عبدالحسین نوایی و الهام ملکزاده، دانشجویان ایرانی در اروپا (تهران، 1382)، 15- 14.
43- پورشالچی، دوران رضاشاه، 421؛ نوایی و ملک زاده، دانشجویان ایرانی در اروپا، 15.
44- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 7- 71 و هدایتی، تاریخچه پزشکی امروز ایران، 64- 59.
45- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 74- 71.
46- حسن تاج بخش، تاریخچة دامپزشکی و طب در ایران (تهران، 1375) ج 2، 573- 570.
47- حسن پورشالچی، دوران رضاشاه، 399- 391 ؛ هدایتی، تاریخچه پزشکی امروز ایران، 64- 59؛ اردکانی، تاریخچة مؤسسات آموزشی جدید ایران، ج 1. 366- 355.
48- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 59؛ اقبال یغمایی، وزرای فرهنگ ایران (تهران، 1375)؛ ایرج افشار، «تازه ها و پاره های ایران شناسی» کلک، 54 (1374): 282- 281.
49- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 18.
50- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 156- 155؛ عزیزی و بهادری، «به یادبود دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی»، 441- 438.
51- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 63.
52- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 76- 75.
53- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 86.
54- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 3- 2.
55- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 21- 20.
56- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 93.
57- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 127.
58- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 86.
59- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 11- 10.
60- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 17- 16.
61- عباسی و همکاران، «پیشرفت جراحی قفسه سینه در ایران»، 548.
62- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 28- 27.
63- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 79- 78.
64- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 50- 49.
65- حفیظی، راهنمای دانشکده های پزشکی، 127.
66- رضا قریب و نجف تومارایی، «پیدایش طب جدید کودکان به عنوان یک تخصص در ایران»، اسناد پزشکی ایران، 7، ش 3 (جولای 2007) : 242- 239.
67- حسین قریب، آر. ای. کیل و ام. ای. شامپو، «دکتر محمد قریب (1354- 1288)؛ پدر طب کودکان در ایران»، مجله پزشکی بیمارستان ایرانیان، 2 (1999): 9.
68- هدایتی، تاریخ پزشکی امروز ایران، 86- 85.
شما می توانید بوسیله فید این مطلب تمامی پاسخ ها را دنبال کنید. شما می توانید پاسخ خود را بنویسید، و یا بازتاب بفرستید از سایت خودتان.
یک پاسخ برای “پیشینه اعزام دانشجویان پزشکی به خارج از کشور در عصر قاجار و پهلوی”
1. ژیلا اسکندری
جولای 4th، 2012 در زمان 4:57 ب.ظ
مجلة Iranian Studies
نظرات