استقلال رضاخان در کتاب « ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها » نوشته سیروس غنی


 استقلال رضاخان در کتاب « ایران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها » نوشته سیروس غنی

 نویسندة کتاب «پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ » برای ترسیم چهره ای مستقل از رضاخان و مطرح کردن اینکه او اصلاً به انگلیسی ها اهمیت نمی دهد و با آنها ارتباطی ندارد و حتی نوعی خصومت میان آنها وجود دارد، می نویسد: «مدرکی در دست نیست که رضاخان به دیدن نرمن رفته باشد یا حتی این دو ملاقات رسمی کرده باشند. چه بسا مقداری از خصومت نرمن به این سبب بود که رضاخان به او اعتنا نمی کرد».  غنی در جای دیگری آورده است که لورن دربارة رضاخان این گونه می نویسد:

محبوبیت او [رضاخان] مبتنی است بر عدم وابستگی او به نیروهای خارجی؛ شیوة فعالانه و از نظر ایران، بسیار لایق او در احیای ارتش، دوری او از سیاست؛ دستیاران با صلاحیتی که برای خود برگزیده... من هیچ ارتباطی با او ندارم چون سراغم نیامده است.

غنی در جای دیگری نیز می نویسد: «رضاخان یکپارچه ملی گرا و وطن پرست بود، که این خود نشانگر استقلال کامل و برائت از دخالت و نفوذ بیگانه است».

مانند این عبارات در کتاب مورد بحث فراوان است اما به تناسب موضوع و برای نمونه، مواردی از این رویکرد نویسندة کتاب در ماجرای شیخ خزعل ارائه می شود. خزعل یکی از مصادیق شناخته شدة قدرتهای محلی ایران بود که بریتانیا در مقطع قبل از کودتا تعهد داده بود به پاس همکاری او با بریتانیا، در برابر حکومت قاجار از وی حمایت کند. اما چون مقرر شده بود در اوضاع جدید جهان آنچه در آن دوره امثال خزعل برای انگلیس انجام می دادند به وسیلة دولت مرکزی انجام بگیرد، دیگر نیازی به او و امثال او نبود. افزون بر ایران، در عراق نیز خزعل امکان ایفای نقش برای انگلیس را داشت و علاقه داشت که چنین نقشی به او سپرده شود. بعد از جنگ جهانی اول و متلاشی شدن امپراتوری عثمانی و جدا شدن عراق، شیخ خزعل سودای پادشاهی عراق را در سر داشت و انتظار داشت که انگلیسیها به پاس خدماتش، به ویژه در زمان جنگ، او را بدین سمت برگمارند. بین او و مقامات انگلیسی از قبیل سر پرسی کاکس و خانم گرترود بل در این باره مذاکراتی هم صورت گرفت. اما در نهایت انگلیسی ها حسین بن فیصل را بر او ترجیح داده و پادشاه عراق کردند و این امر موجب سردی بیشتر روابط شیخ و انگلیس شده بود. 

بدین ترتیب، خزعل کارکرد خود را برای انگلیس در منطقه به طور کامل از دست داده بود و وجود او موجب دردسر برای انگلیس شده بود. از این رو، حذف او ضرورت یافت. بدین سبب، هنگامی که تزاحم تعهد حمایت قبلی با ضرورت حذف کنونی خزعل مطرح شد، چمبرلین، وزیر خارجة وقت انگلیس در این باره اعلام کرد: «ما در دنیایی متفاوت از [دنیایی] که در آن این تعهدها داده شد بسر میبریم و باید با احتیاط حرکت کنیم. نمیگویم که این از هر جهت دنیای بهتری است ولی برای اجرای سیاست سابق ما مسلماً دنیای دشوارتری است».  نویسندة کتاب نیز خود در همین باره با استناد به یکی از گزارشهای لورن به چمبرلین آورده است: «شیخ اینک به چیز ناهنجاری مبدل شده بود که سرنوشتش باید «فرع بر ملاحظة اصلی» باشد، و ملاحظة اصلی اکنون ایرانی ثابت و یکپارچه، دیواری محافظ در برابر تهدید شوروی به خلیج فارس و هند بود».

غنی به رغم اذعان خود که خزعل اینک به چیز ناهنجاری مبدل شده بود که سرنوشتش باید فرع بر ملاحظة اصلی باشد و بدین ترتیب، حذف او جزئی از برنامه و سیاست انگلیس شده بود، بی پروا از تناقض گویی و آشکارا به منظور مستقل و ضدانگلیس جلوه دادن رضاخان، به القای این مطلب پرداخته که گویا دولت انگلیس همچنان مصمم به حفظ رابطة ویژة پیشین با دست پروردگان محلی خود از جمله خزعل بوده و رضاخان به این امر اهمیت نداده و در پی رویارویی با آن است. او صحنه را اینگونه برمیسازد:

لورین به هراس افتاد و پی برد که رضاخان قصد دارد حساب عشایر جنوب را همانند شورشیان شمال برسد و به «رابطة ویژه» بریتانیا با متحدان و دست نشاندگان آن در جنوب اهمیتی نمی دهد. با این حال به کرزن نوشت «ما باید اجازه بدهیم رویدادها جریان خود را طی کند».

و در جای دیگر در همین رابطه می نویسد:

لورین نیز می دانست که مسلح کردن قبایل جنوب کارساز نیست. از سوی دیگر می دانست که نتیجة منطقی ادامة سیاست رضاخان دیر یا زود اصطکاک با منافع بریتانیاست. راه حل تنها و تنها کنار آمدن با رضاخان و یافتن نوعی مصالحه است که جلو برخورد مستقیم را بگیرد.

وی در همین باره نیز می نویسد: «رضاخان در ضمن می دانست که امکانات بریتانیا هم محدود است. اگر رهسپار جنوب گردد بریتانیا چه می تواند بکند؟».  او به رغم اظهارات مکرر مبنی بر دوستی لورن با رضاخان، و با اذعان به اینکه لورن رضاخان را برای انگلیس مهمتر از دست پروردگان ویژة محلی می دانست،  و نیز به رغم اظهارات مکرر مبنی بر اینکه لورن مخالف سیاست سنتی انگلیس و، بنا به ادعای نویسندة کتاب، طراح سیاست نوین انگلیس بود که به وسیلة رضاخان اجرا می شد،  آنگاه به طور شگفت انگیزی ادعا میکند که لورن مخالف نخست وزیر شدن رضاخان بود و مخالفت خود را هم اینگونه توجیه می کرد که با «گماشتن مردی نظامی در رأس دولت» مخالف است. غنی به جای اینکه به خواننده بگوید چرا و چگونه ممکن است که نمایندة دولت انگلیس که به ادعای وی، طراح سیاست نوین انگلیس است که کودتا و اهداف آن یکی از ولیده های آن سیاست است، اکنون مخالف آن است که رهبر کودتا رئیس دولت کودتا بشود، در این باره هم طبق معمول، گرایش ویژة خود را به کار بسته و خودسرانه نیتخوانی کرده و بدون هیچگونه دلیل و قرینه و نشانهای از جانب لورن می گوید: تردید واقعی لورین، اگرچه بر زبان نمیآورد، این بود که رضاخان وقتی نخستوزیر شد دیگر کسی قادر نیست جلو نقشه های او را برای مطیع ساختن قبایل جنوب بگیرد»!  عجیب است که در این «نیت خوانی» یا «ذهنخوانی»، از کلمات و عبارات احتیاط آمیز نظیر «شاید»، «ممکن است»، «احتمالاً» و ... هم استفاده نمی کند و با قاطعیت تمام آنچه را خود دوست دارد در نیت و ذهن لورین جای میدهد.

نویسنده در جای دیگری نیز به رغم اذعان به اهمیت دولت مرکزی در ایران برای انگلیس و تمام شدن تاریخ مصرف خزعل، به گونه ای وانمود میکند که گویا انگلیس حتی آماده بود برای دفاع از خزعل به مبارزه با رضاخان بپردازد و چون «رضاخان هنوز قدرت خود را آنقدر استحکام نبخشیده بود که بتواند به انگلیسیها بفهماند که توسل به زور و قهر برای دفاع از شیخ خزعل گران برایشان تمام میشود و ارزش ندارد؛ و از آنجا که آدم محتاطی بود نخستین اقدام او مطابق معمول عملیاتی تجسسی در تابستان 1301 ظاهراً بر ضد لرها و بختیاریها بود. در حقیقت کار را طوری ترتیب داده بود که قشون تا شمال خوزستان پیش برود تا ببیند خزعل و انگلستان چه عکس العملی نشان میدهند».

در جای دیگری ترمیم کابینة رضاخان در شهریور 1303 و افزایش ترکیب انگلیسی آن را اینگونه توجیه میکند که:

خصوصیت بارز کابینة جدید گرایش قطعاً انگلیسی آن بود. رضاخان شاید تصمیم گرفته بود خودمختاری شیخ خزعل را با زور پاسخ گوید و چون می دانست که این خطر برخورد جدی با بریتانیا را در بردارد، نمی خواست که بهانه به دست آنها بدهد.

نویسندة کتاب پس از آنکه با عبارات غیرواقع بینانة یاد شده، که معدودی از آنها را تنها برای نمونه آوردیم، اقدامات رضاخان برای حذف خزعل را مواضعی ضدانگلیسی و غیرقابل مهار برای انگلیسی ها وانمود میکند، با عباراتی غیرواقع بینانه تر درماندگی و استیصال انگلیس را در برابر این اقدامات رضاخان ادعا کرده و می نویسد: «از دست بریتانیا دیگر کاری ساخته نبود. وزارت خارجة انگلیس دست به دامن لورین شد که پا میان نهد و بحران را فرو نشاند. لورین... ماه عسلش را نیمه کاره گذاشت و با عروس تازه به سوی ایران راه افتاد... به امید آنکه راه حلی آبرومندانه پیدا شود.  و در ادامه می نویسد «بعید است بتوان رضاخان را ترغیب به مصالحه یا دادن امتیازهایی به شیخ کرد... اعزام سپاهیان انگلیسی به خوزستان شاید یگانه چیزی بود که رضاخان را ناچار می کرد تا اجازه دهد شیخ خزعل مقام خود و دست کم مقداری از قدرت پیشین خود را نگه دارد... انگلستان امکانات چندانی نداشت برتری قوای رضاخان چشمگیر بود و امیدی هم نبود طوایف همسایه به کمک شیخ آیند... تنها راهی که برای حفظ آبروی انگلیس مانده بود ترتیب دادن ملاقاتی میان خزعل و رضاخان بود و امیدواری اینکه راه حلی آبرومندانه پیدا شود»،  و این «راه حل تنها و تنها کنار آمدن با رضاخان و یافتن نوعی مصالحه است که جلو برخورد مستقیم را بگیرد».

در مطالب قبل این عبارت را از نویسنده کتاب نقل کردیم که:

شیخ [خزعل] اینک به چیز ناهنجاری مبدل شده بود که سرنوشتش باید «فرع بر ملاحظة اصلی» باشد، و ملاحظة اصلی اکنون ایرانی ثابت و یکپارچه، دیواری محافظ در برابر تهدید شوروی به خلیج فارس و هند بود.

سیروس غنی این سند را در مباحث مربوط به حوادث اواخر سال 1303 و دورة پایان یافتن کار خزعل آورده است. در حالی که سند یاد شده گزارش مورخ 7 فوریه 1924/ 17 بهمن 1302 لورن به اسبرن، یعنی درست یک سال پیش از ماجرای تسلیم خزعل است. این سند به خوبی ثابت میکند که خزعل دستکم از یک سال پیش از حذف رسمی اش، از نظر مقامهای انگلیسی به «چیز ناهنجاری مبدل شده بود که سرنوشتش باید فرع بر ملاحظة اصلی باشد...». ولی نویسنده بدین منظور دست به تقلب زده و این سند را در خارج از مقطع تاریخی خود، یعنی دورة پس از تسلیم خزعل مورد استفاده قرار داده است تا بتواند این نظر نادرست خود را القاء کند که گویا انگلیسیها پس از کودتا هم مصمم به حمایت و ابقای دست پروردگان محلی خود از جمله خزعل بودند اما چون رضاخان به تدریج و سرانجام در سال 1303 اوضاع را به سود خود پیش برد و برخلاف میل آنها خزعل را به «چیز ناهنجاری» تبدیل کرده بود، عنان را از کف انگلیسیها ربوده بود و آنها دیگر چاره ای نداشتند جز اینکه تسلیم واقعیت بشوند. بدین ترتیب اگر به تاریخ همین سند توجه شود و معلوم شود که مقامهای انگلیسی مدتها پیش از حذف رسمی خزعل او را موجود زایدی میدانستند، آیا درست است که حذف او اقدامی ضدانگلیسی وانمود شود که رضاخان برای انجام آن خطر رویارویی با انگلیس را به جان خریده بود!؟


برگرفته از کتاب «پهلوی‌ستایی در ترازوی تاریخ » نوشته دکتر سید مصطفی تقوی مقدم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ( صفحه 151 الی 157 )