انتخابات مجلس پنجم و مجلس مؤسسان بر اساس اسناد منتشر نشده وزارت جنگ1


دکتر حسین آبادیان2
1426 بازدید
انتخابات

انتخابات مجلس پنجم و مجلس مؤسسان  بر اساس اسناد منتشر نشده وزارت جنگ1

بدون تردید مرحله مهم صعود رضاخان به منصب ریاست وزرائی و البته به دنبال آن ایجاد بلوای جمهوری، تقلبات گسترده در انتخابات مجلس پنجم بود، به طوری که وقتی به اصطلاح این انتخابات انجام شد، معلوم گردید به جز تهران، قشون با انتخاباتی فرمایشی کسانی را روانه مجلس کرده است که مورد‌نظر وزارت جنگ و شخص رضاخان بوده‌اند.[3] این انتخابات راه را برای به دست گرفتن سهل و آسان ریاست وزرائی توسط رضاخان هموار کرد. به عبارتی وقتی قوه مقننه تحت سیطره قزاقان درآمد، تسلط بر قوه مجریه خودبخود در طالع آنها هویدا شد. امرای لشگر در اطراف و اکناف کشور شروع به مداخله در صندوقهای رأی کردند، حتی از قبل معلوم بود چه کسانی به عنوان نماینده وارد مجلس خواهند شد.

تقلب در انتخابات از مجلس پنجم به بعد رویه معمول کارگزاران رضاخان شد، تا جائی که کار به جائی رسید که نمایندگان مجلس هفتم به بعد بدون استثنا ابتدا باید رضایت دربار پهلوی را جلب می‌‌کردند، آنگاه نام آنها در فهرست نمایندگان آن دوره گنجانیده می‌شد، همچنین از قبل معین بود فلان نماینده از کدام حوزه انتخابیه باید برگزیده شود. فهرست مزبور در اختیار نظمیه قرار داده می‌شد و نظمیه هم هزاران تعرفه انتخاباتی را خود تکمیل می‌‌کرد و به صندوقهای رأی می‌‌انداخت. گاهی اهل محل به هیچ وجه نمی‌‌دانستند نماینده شان کیست، بیشتر اوقات آنها حتی نام نماینده خویش را نمی‌‌دانستند. نمایندگانی هم که دارای استقلال رأی بودند ناچار استفعا میدادند.[4]   

انتخابات مجلس پنجم به طور طبیعی باید در اوایل 1302 انجام می‌شد، به همین دلیل از اواخر سال 1301 تمهیدات لازم برای تسلط بر قوه قانونگذاری آغاز گردید. به طور مثال فرمانده لشگر اصفهان در پاسخ نامه‌ای از رضاخان که توازن قوا در انتخابات آتی آن شهر را جویا شده بود نوشت در این حوزه انتخابیه تعداد کاندیداها زیاد است و هر گروه و طبقه‌ای برای خویش کسی را در نظر گرفته‌اند: «از طرف ملاها حاجی میرزا علی، شیخ مرتضی پسر حاجی آقا جمال [اصفهانی]، حاجی میرزا یحیی به دستیاری دولت‌آبادی، سیدعبدالله محرر حاجی آقا نورالله [نجفی اصفهانی]، از طرف فرقه دمکرات شیخ محمدحسین [قمشه ای]، افتخارالسادات؛ [از طرف] بازاری و غیره[5] اعتمادالتجار، امین التجار، شیخ‌الاسلام جهاداکبر رئیس معارف، از طرف شاهزاده‌ها معتمدالدوله رئیس پست، [حسین] کی استوان کارگذار سابق، [و] حاجی محمدعلی خان»؛ کاندیدا هستند. طبق این گزارش در صورتیکه انتخابات اردستان ضمیمه نائین گردد، حاجی میرزا حسین‌خان نائینی ممکن بود آرائی را به خود اختصاص دهد. حاکم نظامی از بین اینها فقط افتخارالسادات را دارای «صلاحیت نمایندگی» می‌‌دانست.[6] رضاخان در تلگرافی جداگانه باز هم از حاکم نظامی اصفهان خواست نظر خویش را برای صلاحیت این افراد اعلام نماید.[7] در گزارشی محرمانه آمده است «در اتحادیه تجار [اصفهان] مذاکره بوده است که بعد از اینکه اعتمادالتجار وارد طهران می‌شود چندین مرتبه برای ملاقات از حضرت اشرف وقت می‌‌خواهد و ایشان وقت به او نمی‌‌دهند و اخیراً برای اعتمادالتجار پیغام می‌‌کند که اگر می‌‌خواهید آسوده باشید برای زیارت عتبات حرکت کنید، بعد از این پیغام ایشان فوراً حرکت می‌‌کنند.»[8] یعنی رضاخان، اعتمادالتجار را تهدید کرد یا به عتبات رود یا به آسانی از رقابتهای انتخاباتی کناره‌گیری کند و در غیر این صورت جان خود را از دست خواهد داد.

تقلب در انتخابات سنت پارلمانی رژیم رضاخان بود، کمااینکه بعدها هم امیر لشگر شرق امان‌الله جهانبانی با همکاری امیر شوکت‌الملک علم حاکم قائنات از انتخابات مجلس هفتم تا سه دوره بعد، سلمان اسدی فرزند مصباح‌السلطنه اسدی نایب‌التولیه آستان قدس رضوی را از صندوقهای رأی به عنوان نماینده سیستان بیرون آورد. لحن تلگرافی در این زمینه به خودی خود روشن بود و صراحت داشت، طبق این تلگراف «مقرر است از سیستان سلمان‌خان پسر آقای اسدی انتخاب شود. لازم است در این موضوع اقدام و جدیت نمائید که پیشرفت نماید.»[9] مصباح دیوان یا مصباح‌السلطنه یا همان محمدولیخان اسدی مستوفی امیرشوکت‌الملک علم بود در سیستان، او یکی از سه ضلع مثلثی بود که همراه با علم و معتصم‌السلطنه فرخ، علیه کلنل محمدتقی‌خان پسیان فعالیت می‌‌کرد و سرانجام باعث گردید ماجرائی را که می‌شد با مسالمت خاتمه داد، به خون کشیده شود. آن زمان شوکت‌الملک مستوفی خویش را می‌‌خواست به خراسان فرستد تا بلکه به توافقی با کلنل نائل آیند، به واقع مصباح دیوان به دعوت معتصم‌السلطنه وارد مشهد شده بود و به قول کلنل این مسافرت هیچ ربطی به او نداشت. در این سفر مصباح دیوان متوجه شد «معتصم‌السلطنه دودوزه بازی می‌‌کند»، و در نهایت هم تلاش کرد از مشهد «فرار» کند.[10]

 همانطور که بالاتر آمد فرایند تقلب گسترده انتخاباتی از مجلس پنجم شروع شد، به جز حوزه انتخابیه تهران که به واسطه رجلی مثل مدرس نمی‌‌توانست مورد دستبرد واقع گردد، در کلیه حوزه‌های دیگر کشور، تقلبات آشکار و نهانی به کارگردانی قزاقها صورت گرفت.

در زمان انتخابات مجلس پنجم رضاخان به والی فارس هم نامه نوشت و از او خواست کاندیداها را معرفی کند و مسلک و مرام آنها را توضیح دهد تا او دستور دهد کدامیک باید انتخاب شوند.[11] در واقع از سال 1301 رضاخان برای مجلس پنجم نقشه می‌‌کشید، او می‌‌خواست ابتدا با خدعه و تقلب نمایندگان مورد‌نظر خود را وارد مجلس نماید و آنگاه برنامه‌های خویش را عملی سازد. قشون بازوی اجرائی او بود در نیل به اهداف از پیش تعیین شده، در این راستا امرای لشگر موظف بودند گزارشهائی از آرایش نیروهای سیاسی در نقاط مختلف کشور تهیه نمایند و آنها را به اطلاع سردارسپه برسانند. از مهر سال 1301 رضاخان به فرماندهان قشون خود دستور می‌‌داد «نظر به مقتضیات وقت» از طرف اهالی تلگرافهائی به جراید و مجلات ارسال نمایند که مثلاً وکلای تبریز که انتخاب شده‌اند، از طرف مردم آذربایجان انتخاب نشده‌اند و مردم آنها را به رسمیت نمی‌‌شناسند و «ابداً از تعیین آنها اطلاع نداریم.»[12] از آن طرف اداره ارکان حرب قشون جنوب گزارش داد اهالی شیراز بر دودسته‌اند که به دمکراتهای غربی و شرقی مشهورند، «دمکراتهای شرقی که متمایل به انگلیسها می‌‌باشند»، این اشخاص را نامزد وکالت مجلس نموده‌اند: نصرت‌الدوله فیروز، سیدیعقوب انوار، نصرالسلطنه و عده ای دیگر، «دمکراتهای غربی که ضدانگلیس محسوب می‌شوند»، این عده را برای مجلس کاندیدا نموده‌اند: صدرالاسلام، ناظم‌التولیه، ضیاءالادبا و سردار فاخر حکمت. در این گزارش فرقه شرقی «مطلقا با تشکیلات قشون مخالف» قلمداد شده حال آنکه طبق این گزارش فرقه غربی بالعکس با قشون موافقند. از بین غربیها صدرالاسلام، ضیاءالادبا و ناظم‌التولیه لایقتر و طرف اعتماد خوانده شدند. طبق همین سند اهالی سیاست در یزد عبارت بودند از تشکیلی و ضدتشکیلی، تشکلیها ابوالحسن حائریزاده و آقاسید کاظم را کاندیدا کرده بودند که در مجلس چهارم هم نمایندگان یزد بودند در مجلس؛ بعلاوه آقاشیخ هادی و میرزا عباس صراف. اما ضدتشکیلیها فرخی یزدی و عده‌ای گمنام مثل نواب وکیل آقا، سیدعبدالرسول، موسی‌زاده، اناری‌زاده و حاجی افتخار را کاندیدا کرده بودند. ارکان حرب قشون جنوب از بین اینان سیدعبدالرسول، شیخ هادی و سیدکاظم را «نسبتا اصلح» دانست. در کاشان با اینکه هنوز حوزه جلسات حزبی تشکیل نمی‌‌شد، اما نامزدهای وکالت به این شرح بودند: «از دسته‌ای که با قشون موافق و مساعد می‌‌باشند» میرزا سیدحسین نماینده فعلی، جلیل‌الملک و آقااحمد معروف به گنبد. وحیدالملک شیبانی، متین‌السلطنه[13]، حاجی آقا علی فرزند میرزا شهاب‌الدین، میرزا محمدحسین، سیدعبدالرحیم تمبرفروش، حسام‌الاسلام و سیدمحمد مدیر جزو مخالفین قلمداد گردیدند که از سوی تجار کاندیدا شده بودند. در کنار اینها معین‌الممالک رئیس مالیاتهای غیرمستقیم اصفهان، از طرف اهالی نطنز و جوشقان کاندیدا شده بود، در عین حال معظم‌السلطنه مفتش اداره تحدید تریاک هم مشغول اقداماتی برای کاندیداتوری از همان حوزه انتخابیه بود.[14]

فرمانده تیپ شمال هم ضمن اینکه گزارش داد در سواحل بحر خزر سکه‌های نقره روسی رواج دارد و دائما هم این سکه رو به تزاید است،[15] در نامه‌ای دیگر نوشت کمیته کمونیستهای رشت نیرالسلطان و آخوندزاده را نامزد وکالت کرده‌اند و برای موفقیت آنها شروع به تبلیغات نموده‌اند. طبق این گزارش «انتخاب هر دو برعلیه منافع و لازم خواهد بود که جلوگیری شود.»[16] در مورد رواج سکه‌های دولت شوروی در سواحل خزر پی نوشت شد «ضرری ندارد»، اما در مورد دوم پاسخ داده شد «حسب‌الامر» رضاخان «از انتخاب نیرالسلطان و آخوندزاده جلوگیری فرمائید تا دستور برسد.»[17] اندکی بعد گزارش شد «محمودآقا کمیسر عالیه زمان انقلاب گیلان به طهران می‌‌آید برای اخذ امتیاز جریده نور و طلیعه، یوم 27 ثور حرکت؛ این دستور از طرف روسها[ست] و تمام مخارجات را آنها می‌‌دهند، این جرائد با حال امروزه گیلان منافی است، راپرتاً معروض داشت.»[18] در ذیل این نامه نوشته شده است: «به وزارت علوم نوشته شود که از دادن اجازه انتشار خودداری نمایند.»[19] روز دوم تیرماه هم تلگرافی از رئیس تیپ شمال به وزارت جنگ ارسال گردید، در این تلگراف هم قید شده بود: «شریفی نام می‌‌خواهد از مرکز امتیاز طبع روزنامه رستاخیز را صادر نماید، مستدعی است بوسائل مقتضیه از صدور امتیاز این روزنامه جلوگیری و بعدها هم امتیاز به هیچ روزنامه در گیلان ندهند، چونکه کلیه جرائدی که از اینجا امتیاز گرفته می‌شود، فقط به تحریک روسها و مقاصد آنان طبع خواهد شد.»[20] وزارت جنگ ضمن ارسال نامه‌ای محرمانه به وزرات معارف در مورد امتیاز جراید گیلان، تقاضا کرد «مقرر فرمایند از اعطای امتیاز بجراید آن صفحات کلیتاً خودداری نمایند.»[21] بنابراین نمایندگانی که مورد‌نظر رضاخان نبودند، نه تنها نباید وارد مجلس پنجم می‌شدند، بلکه حتی نباید روزنامه‌ای برای رسانیدن صدای خود به مردم می‌‌داشتند.

با این وصف در صفحات شمال تبلیغات به نفع محمد آخوندزاده ادامه داشت. حاکم نظامی انزلی گزارش می‌‌داد آخوندزاده همراه با شومیاتسکی وزیرمختار روسیه در تهران به انزلی وارد شده و به محض ورود «شروع به تشکیل اتحادیه‌هائی نموده است از قبیل کرجی بانان و صیادان و حلبی‌سازان و نجاران و بیکاران و غیره»، این اتحادیه‌ها عموماً از حمایت کنسولگری شوروی در انزلی برخوردارند و «مرام این اتحادیه‌ها مرام نامه سوسیالیست می‌‌باشد.» طبق اظهارات آخوندزاده این اتحادیه‌ها یک اتحادیه مرکزی هم در تهران داشتند، او ظاهراً مأمور بوده است در انزلی هم اتحادیه‌هائی تشکیل دهد و آنها را با مرکز مرتبط نماید تا «در موقع لزوم حفظ حقوق اقتصادی خود را بنمایند.» طبق گزارش حاکم نظامی انزلی، از شوروی مستقیماً کمکهای مالی در اختیار این گروه قرار می‌‌گیرد و «این عمل به توسط آخوندزاده به طور مخفیانه اجرا می‌شود»، نتیجه گرفته شد پس اینها همه مقدماتی است برای «وکیل شدن محمد آخوندزاده.» حاکم نظامی گزارش داد «گرچه از جلسات آنها جلوگیری شده است ولی بدیهی است این قبیل تشکیلات اتحادیه‌ها در آینده نتیجه خوبی نخواهد داشت و ریاست محترم تیپ شمال نیز هنوز از استرآباد تشریف نیاورده‌اند که تکلیف قطعی معین نمایند، خاتمتاً به عرض می‌رساند که کلیه این اقدامات از طرف شخص آخوندزاده می‌شود ولی به طور مخفی خود قونسول روسیه و اجزای آن هم کمک پولی و غیره می‌‌نمایند. راپورتا عرض و منتظر اوامر مطاع مبارک می‌‌باشد.»[22] پیش از این حاکم نظامی انزلی خطاب به رئیس تیپ مستقل شمال نوشته بود «اتحادیه کارگران انزلی، صیادان، کرجی بانان[23]، حلبی‌سازان، حمالان اجازه می‌‌خواهند یوم سه شنبه اول ماه مه را جشن بگیرند، منتظر اوامر مبارک و دستور فوری می‌‌باشد.» اما محمدحسین آیرم رئیس تیپ مستقل شمال پاسخ گفته بود «با کمال تعجب از مفاد تلگراف، اجازه نداده‌ام.»[24] این موضوعات همه به انتخابات مربوط می‌شد.

در ارتباط با مسئله انتخابات همچنین نوشته شد اطمینانی به رئیس تلگرافخانه رشت نیست، اما اکنون او را به کفالت حکومت تعیین کرده‌اند که وی هم به نوبه خود شیخ محمدحسن «لیدر کمونیست» را به ریاست بلدیه تعیین کرده است. هشدار داده شد به زودی انتخابات شروع می‌شود و همزمان روسها هم مشغول پراکنده کردن جزواتی می‌‌باشند تا مردم را تشویق به رأی دادن به کاندیداهائی نمایند که مورد‌نظر آنهاست. آیرم نوشت اگر این وضع ادامه یابد، این گروه اکثریت رأیها را به خود اختصاص خواهند داد. راه حل این بود که رئیس سابق تلگرافخانه رشت را از کفالت حکومت بردارند و شخص دیگری را از مرکز به جای او تعیین کنند.[25] نیز می‌‌گفتند رئیس تلگرافخانه رشت هم «خود را از پس پرده اختفا خارج و قویا مشغول آنتریکات و پارتی‌بازی جهت روسهاست»، پیشنهاد گردید این شخص را عزل نمایند و رئیس تلگرافخانه استرآباد را که «شخص امین و بدخلقی» است به جای رئیس کنونی تلگرافخانه تعیین نمایند، زیرا «قطعاً روسها مشارالیه را نمی‌‌توانند به طرف خود جلب کنند»، بنابراین مصلحت اقتضاء می‌‌کند تا او به دلیل موقعیت گیلان به ریاست تلگرافخانه مرکزی رشت معین شود.[26] البته مدتها پیش از این رضاخان نوشته بود «چون حکومت گیلان هم عنصر انقلابی است به زودی عوض خواهد شد»[27]، اما معلوم نیست چرا این موضوع اینهمه ادامه پیدا کرده بود.

در نامه‌ای دیگر وضعیت گیلان بحرانی توصیف شده است، در این نامه آمده است «با کفیل حکومت رشت که آشکارا بر له کمونیزمی است و حتی در مجمع انتخابیه هم اقتدارات خود را اعمال می‌‌نماید چگونه باید رفتار شود.» توضیح داده شد روسها اظهار داشته‌اند «اگر وکلای ملیون منتخب نشوند، روابط ما قطع خواهد شد»، پس اوضاع در حالت عادی قرار ندارد، لازم است حاکمی بیطرف به رشت اعزام گردد و ضرورت فوق‌العاده این مهم به مسئولین بالاتر یادآوری شود.[28] در حاشیه این نامه نوشته شده «توسط رمز قشونی توبیخ شود.» همچین اطلاع داده شد زمانیکه اتحادیه کارگران انزلی برای امر انتخابات مشغول تبادل‌نظر بوده‌اند، «از طرف حکومت نظامی انزلی آنها را متفرق و صاحب خانه و رئیس اتحادیه را تبعید نموده‌اند.»[29] 

و اما وضع انتخابات فارس به حدی مغشوش بود که مستوفی‌الممالک رئیس‌الوزرای وقت خواست مانع از «مداخلات غیرمشروع متنفذین» در این انتخابات شوند.[30] با اینکه انتخابات فارس خاتمه یافته بود، لیکن رضاخان دستور داد به جای سیدابراهیم ضیاء قشقائی و ضیاءالادبا؛ حاجی آقا شیرازی و حاج سیدمحمد سلطانی مشهور به سلطان العلما رئیس معارف انتخاب شوند، «والا خاتمه خوش ندارد.»[31] اکبرمیرزا صارم‌الدوله حاکم وقت شیراز پاسخ داد انتخابات خاتمه یافته و حتی چندروزی دیگر قرائت آراء خاتمه می‌یابد، بنابراین هیچ‌‌گونه اقدامی امکان پذیر نیست.[32] با این حال رضاخان از فرستادن تلگراف خودداری نکرد، او دستور داد جلو انتخاب شدن حبیب الله نوبخت از حوزه انتخابیه بوشهر گرفته شود، رضاخان همچنین دستور داد سردار فاخر حکمت که جزو کاندیداهای شهر شیراز بود، «از جهرم بفرمائید بشود.»[33]  

در شمال غرب کشور هم وضع به همین قرار بود، دستور به این شرح بود: «نظر به اینکه انتخابات آتیه باید موافق صلاح و خیر مملکت انجام گرفته و از دسایس و نظریات خصوصی متنفزین[34] منزه و مبرا باشد کسانیکه در این دوره به نمایندگی ملت و کرسی نشینی مجلس منتخب می‌شوند باید به استقلال و عظمت وطن مقدس علاقمند بوده[!] و از وکالت جز خدمتگذاری و خیر خواهی ملت و مملکت قصد قصه دیگری نداشته باشد. بدیهی است این قبیل اشخاص بالطبع[!] طرفدار و حامی قشون که حافظ...استقلال[!] و تمامیت مملکت است خواهند بود، لهذا اکیداً امر می‌‌دهم در حوزه مأموریت خود مراتب فوق را در نظر گرفته و کمال مراقبت و مواظبت را در خصوص انتخابات محل بعمل آورید که مراتب فوق کاملاً رعایت شود.»[35] اندکی بعد سرلشگر عبدالله طهماسبی فرمانده لشکر شمالغرب کشور، بخشنامه‌ای خطاب به همان فرمانده صادر کرد و دستور داد این نامه هم مثل نامه سابق شخصاً توسط مقام مربوطه کشف رمز شود، طبق این فرمان طهماسبی «امر» داده بود مدلول نامه سابق کاملاً مخفی بماند و «غیر از خودتان ابداً دیگری اطلاع حاصل نکند و برای اجرای آن نیز باید مراقبت تام نمائید که با نهایت استادی انجام گیرد.»[36] در ضمن دستور داده شد «لازم است اسامی اشخاصیکه در حوزه مسئولیت شما برای نمایندگی مجلس نامزد گردیده و یا احتمال می‌رود دوما[37] انتخاب شوند سریعاً راپورت دهید.»[38] مجلسی که به این شکل تشکیل شد، زمینه را برای صعود رضاخان به اریکه سلطنت هموار کرد، صدای نمایندگانی مثل سیدحسن مدرس، ملک الشعرای بهار و میرزا هاشم آشتیانی که از حوزه انتخابیه تهران به مجلس راه یافته بودند، گوش شنوائی نیافت. تجربه مجلس پنجم باعث گردید همان رویه در تأسیس نخستین مجلس مؤسسان کشور، اعمال گردد. آن زمان فقط قیام و قعودی لازم بود تا قدرت را رسماً به رضاخان سردار سپه به عنوان پادشاه جدید کشور منتقل نمایند؛ این بود فلسفه تشکیل مجلس مؤسسان.

 

تشکیل مجلس مؤسسان

واپسین گام رضاخان برای تثبیت حکومت خویش، برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان بود تا به شکلی ظاهراً قانونی قدرت را به وی منتقل سازد. طبق آئین نامه ای که روزنامه های آن زمان منتشر کردند، انتخابات مجلس مؤسسان مثل مجلس شورایملی بود. همه کسانیکه میتوانستند در انتخابات مجلس شورا شرکت نمایند، مجاز بودند در این انتخابات هم شرکت کنند، تعداد نمایندگان مجلس مؤسسان دوبرابر اعضای مجلس بود، به عبارتی هر حوزه انتخابیه میتوانست دوبرابر تعداد نمایندگان خویش را وارد مجلس موسسان کند. نمایندگان مجلس پنجم هم میتوانستند در آن مجلس عضویت یابند مشروط به اینکه شرایط لازم را به دست میآوردند. وقتی دوسوم اعضای مجلس موسسان در تهران حضور مییافتند، جلسات آن رسمیت پیدا میکرد، وقتی هم تکلیف رژیم کشور مشخص شد، دوره عمر آن سپری میگردید.

انتخابات این مجلس در آبانماه برگزار شد، این موضوع نشان میداد از قبل آمادگی لازم برای امر مزبور وجود داشته است. به یاد داشته باشیم مجلس پنجم در اوایل سال 1302 باید تشکیل میشد، اما رضاخان آنقدر برای برگزاری انتخابات آن کارشکنی کرد تا اینکه در اواخر بهمن آن سال مجلس تشکیل شد. به عبارتی همان گروههائی که متخصص تعویق برگزاری انتخابات بودند و مانع از تشکیل مجلس چهارم میشدند، این بار برای اخلال در برگزاری انتخابات سالم و گزینش نمایندگان مردم در موقع مقتضی، کارشکنی میکردند. لیکن در کمال شگفتی مجلس موسسان که هم برای انتخاباتش وقت کافی وجود نداشت و هم تعداد اعضایش دوبرابر نمایندگان مجلس بود، به سرعت اعلام موجودیت کرد، یعنی درست ده روز بعد از آنکه مجلس قدرت را به رضاخان سپرد تا بر مردم فرمان براند.

انتخابات این مجلس هم مثل مجلس پنجم کاملا فرمایشی بود، قشون در انتخاب نمایندگان نه تنها اعمال نظر کردند بلکه بدون اینکه به واقع انتخابی صورت گرفته باشد، کسانی را به عنوان منتخب مردم روانه تهران کردند. خیلی ساده گزارش میشد مثلا حیدرقلی میرزا حشمتی و آقابهاءالدین از خمین، معظم السلطان و میرزا محسن نجم آبادی از گلپایگان «به سمت نمایندگی مجلس موسسان انتخاب شده اند.»[39]همانروز اطلاع داده شد نمایندگان کرمانشاه به سوی مرکز حرکت کرده اند.[40]روز بعد خبر دادند فرج الله میرزا و میرزا علینقی خان بیگلری هم از حوزه ای دیگر انتخاب شده اند.[41] از حوزه انتخابیه جهرم میرزا علی اصغرخان حکمت و اسماعیل خان صولت الدوله قشقائی انتخاب شدند.[42]انتخابات شمال کشور در دست چراغعلی خان برادر رضاخان قرار داشت، او هم عده ای را از سوی مردم مازندران به عنوان نماینده انتخاب کرد و به تهران فرستاد.[43]دانش که مردی ثروتمند بود، از مشهد به عنوان یکی از منتخبین به تهران اعزام گردید.[44]طبق اسناد موجود که ذکر کلیه آنها عملا غیرممکن است، تمام انتخابات سراسر کشور در چندروز از ماه آذر اتفاق افتاد، بعید است چنین هماهنگی در شرایط آن روز کشور وجود داشته باشد، اما قشون موظف بود عده ای را دستچین کند و به مرکز گسیل دارد. نکته مهم در کلیه این مراسم شرکت قشون در انتخابات بود و نه وزارت داخله، اگر تقلبی در انتخابات نبود چرا قشون متولی برگزاری آن شد و چرا حتی یک نامه از وزارت داخله در این زمینه در دست نیست؟

در مکاتبات صریحا نوشته شده تسریع در انتخابات «برای اجرای امر مطاع» بوده، در نواحی دوردستی مثل بلوچستان در این مدت کم حتی «اعتبارنامه معتبر به امضای کلیه رؤسای طوایف و تصدیق حکومت محل» فراهم گردید تا «روز موعود به مرکز وارد شوند.» در تلگرافهائی نظیر این مورد به صراحت آمده بود: «عموم و فرداً فرد قشون در اینگونه مواقع که مقصود پیشرفت مقاصد مقدس بندگان اعلیحضرت قدرقدرت پهلوی ارواحنا فده است، همه گونه کوشش و جان نثاری صمیمانه را خواهند نمود.»[45]نماینده مشهد در مجلس موسسان از جمله ملک ایرج میرزا پورتیمور یا همان ایرج میرزای مشهور، شاعر هزل سرای بعد از مشروطه بود که «طرف توجه مخصوص مقام محترم امارت جلیله لشکر شرق [و] دارای وجهه ملی میباشد.»[46]جالبتر اینکه از سوی رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشکر شرق دستور داده شده بود «به جای یک نفر دیگر که بایستی از تون و طبس انتخاب شود دستور دهید عظام التولیه یا امیرکلار تیموری را انتخاب نمایند.»[47]رئیس ارکان حرب کل قشون هنوز نمیدانست نام واقعی کسی که او توصیه اش را کرده، امیرتیمور کلالی است نه امیرکلار تیموری! کلیه انتخابات فرمایشی مجلس موسسان در دوسه روز دهه نخست آذرماه 1304 صورت گرفت، این موضوع نمیتوانست در شرایط اداری آن روز کشور انجام شود، مگر اینکه قشون مستقیما در قضایا دخالت میکرد. بسیاری از نمایندگان حتی حوزه انتخابیه خود را ندیده بودند، کمااینکه آقارضا تجدد که به دستور رئیس ارکان حرب باید از لارستان به عنوان نماینده مجلس موسسان وارد این مجلس میشد،[48]هرگز حوزه انتخابیه خود را ندیده بود. این در حالی بود که درست یک روز قبل دستور داده شده بود یک نفر از وکلای مازندران از نمایندگی استعفا کند تا رضا تجدد بتواند به عنوان نماینده به موسسان معرفی گردد.[49]به برخی از حکام ایالتی مرخصی دوماهه داده میشد تا به عنوان نماینده مجلس موسسان وارد تهران شوند و بعد از خاتمه مأموریت به محل کار خود بازگردند. از این جمله بود احمدخان عمارلوئی کفیل حکومت خوزستان که به عنوان نماینده بهبهان[50]باید وارد تهران میشد. در این بین اشخاص برجسته ای مثل عبدالحسین خان تیمورتاش وجود داشتند که از حوزه انتخابیه نیشابور به عنوان نماینده برگزیده شده بود، در عین حال او نماینده ترشیز هم محسوب میشد، رئیس ارکان حرب لشکر شرق توصیه کرده بود تیمورتاش نماینده نیشابور باشد تا فردی دیگر بتواند از ترشیز به مجلس راه یابد.[51]شخصی چون رضاخان افشار که از عوامل مهم فروپاشی جنبش جنگل بود، از ارومیه به نمایندگی انتخاب گردید.[52]دیگر شخصیت مهم سالار سعید سنندجی است که در اسناد سالار سعید ساوجبلاغی خوانده شده، و از مهاباد کنونی به مجلس راه یافت.[53]از شیراز میرزا ابراهیم خان قوام و حبیب الله آموزگار مهمترین شخصیتهائی بودند که وارد مجلس موسسان شدند.[54]میرزارضاخان حکمت مشهور به سردارفاخر از حوزه انتخابیه آباده «به اکثریت 649 رأی و میرزا اسماعیل خان نجومی معاون تلگرافخانه مرکزی طهران [با] 637 رأی به نمایندگی مجلس موسسان منتخب گردیدند.»[55]به عبارتی آراء اخذشده از حوزه انتخابیه آباده حتی از یک روستای معمولی هم کمتر بود؛ تازه میدانیم همین آمار هم جعلی است. زیر این تلگراف نوشته شده: «…حکمت برای فسا معین شده بود که با سلطان العلماء انتخاب شوند.»[56]سلطان العلماء نماینده فسا بود در مجلس پنجم، دستور داده شده بود همراه با حکمت وی از این حوزه انتخابیه برگزیده شوند،[57]اما خبر رسید حکمت از حوزه انتخابیه آباده برگزیده شده است. سردارفاخر برای تشکیلات رضاخانی چهره ای بود کلیدی، بنابراین در تلگرافهای عدیده در ارتباط با مجلس موسسان نام او ذکر شده، کمااینکه در تلگرافی مربوط به انتخابات کرمان هم ذکر شده «چون مشارالیه باید حتما انتخاب شود مقرر فرمایند اقدامات عاجل» به عمل آورند.[58] همزمان گزارش میشد «در یزد و کرمان بعضی از پارسیان که سوابق تیره دارند»، در صدد اختلال در انتخاب ارباب کیخسرو شاهرخ و افلاطون نامی بودند؛ تقاضا شده بود تلگرافی حکومتی صادر شود و آنها را از ممانعت در انتخاب نامبردگان برحذر دارند.[59]از جمله مهمترین نمایندگان خوزستان میتوان از میرزا حسین خان موقر نام برد که به گزارش احمد عمارلوئی از جمله کسانی محسوب میشد که «تابع امر» به شمار میآمد.[60]حسین خان موقر از بهائیان شناخته شده این زمان محسوب میشد، او در خدمت انگیسیهای مقیم بوشهر بود و از سوی آنها بالیوزی خوانده میشد. دوتن از مهمترین برگزیدگان حوزه انتخابیه اصفهان عبارت بودند از میرزا ابوطالب شیروانی و میرزا حسینعلی گلشن.[61]هر دو این افراد پیشتر از بلواسازان گروههای افراطی در اصفهان شناخته میشدند. عدل الملک دادگر هم از نمایندگان مازندران به شمار میآمد، یکی از جالبترین موضوعات انتخاباتی این بود که مردی به نام طوسی به دستور قشون باید از خراسان انتخاب میشد، در حالیکه متصدی ارکان حرب قشون لشگر شرق حتی از نام او و نام پدرش آگاهی نداشت. رئیس ارکان حرب کل قشون دستور داده بود طوسی از بجنورد، محمدعلی خان مجد مشهور به فطن السلطنه و میرزا علی اکبرخان رضی از تون به نمایندگی برگزیده شوند.[62]از ارکان حرب لشکر شرق تلگرافی فوری در این باره ارسال گردید، در این تلگراف نوشته شده بود «مستدعی است امر و مقرر فرمایند مستدعی است[63]اسم و اسم پدر طوسی را فورا اطلاع دهند.»[64]تازه چهار روز بعد بود که معلوم گردید نام کوچک طوسی میرزا داودخان و نام پدر او امیر اعلم بوده است.[65]به سفارش ارکان حرب کل قشون، شخص امیر اعلم هم میبایست از حوزه انتخابیه دره گز انتخاب میشد و دستور داده شده بود در این زمنیه «نهایت سعی و کوشش را مبذول دارید.»[66] میرزا شهاب الدین[67]و افضل الملک روحی هم از حوزه انتخابیه رفسنجان برگزیده شدند،[68]اینها از دوره مشروطه به بعد از حزب دمکرات حمایت میکردند. در برخی موارد درست بعد از برگزاری انتخابات فرمایشی، نظر حکومت مرکزی تغییر میکرد، در این شرایط دستور میدادند فردی خاص به نمایندگی انتخاب گردد، از جمله اینکه دستور داده شده بود مردی کاشف نام از حوزه انتخابیه مشهد برگزیده شود. اما نکته این بود که «انتخابات کلیه نقاط شرق خاتمه پیدا کرده به استخراج آراء مشغول هستند، با این حال تصدیق خواهند فرمود که موقع گذشته است، انتخابات و کاندیدش غیرممکن خواهد بود.»[69]نامه زیر که بالای آن نوشته شده است «خیلی فوری است»، خود گویای انتخابات فرمایشی مجلس موسسان است، این نامه خطاب به فرمانده لشکر شرق نوشته شده است: «قرار راپورت واصله حاجی [حسن آقا] ملک که از مرکز تعیین شده بود جزو کاندیدهای مشهد نیست، چون بایستی مشارالیه حتما انتخاب شود اهتمام لازم در این باب بعمل آورید.»[70]پاسخ نامه مزبور از این قرار بود: «فوری است، مقام رفیع ریاست محترم ارکان حرب کل قشون دامت شوکته؛ در جواب امریه مطاع.....محترما خاطر مبارک را مستحضر میدارد به طوریکه سابقا به عرض رسیده انتخابات بعضی نقاط به کلی خاتمه پذیرفته و در برخی نیز به استخراج آراء مشغول هستند و محل خالی نیست، با عرض مراتب معروضه حاجی ملک و آقا شیخ احمد [بهار] از قبول این امر امتناع ورزیدند، ثانیا پس از مذاکرات لازم با حاجی ملک مشارالیه متقاعد شده و دستور لازم به قوچان صادر گردید که از قوچان انتخاب شود، راپرتا معروض گردید.»[71]در حوزه انتخابیه کرمان هم وضع به همین منوال بود، دستور داده شده بود فردی عیسی خان نام از یکی از حوزه های آنجا به عنوان نماینده مجلس موسسان برگزیده شود، محمود آیرم امیرلشگر جنوب چنین پاسخ داد: «ریاست محترم ارکان حرب کل قشون....فرمانده قسمت کرمان راپورت نموده است که به واسطه ضیق وقت تعیین کلیه منتخبین و شروع به انتخابات، انتخاب میرزا عیسی خان مشکل است، معهذا دستور دادم حتی الامکان در انتخاب وی کوشش نماید، اطلاعا اشعار گردید.»[72] از این بالاتر به امرای لشگر غرب و شرق دستور داده شد «از هر نقطه که ممکن است پیشرفتی دارد قدغن فرمائید (نمائید)[73]دکتر احیاءالسلطنه برادر دبیر اعظم را انتخاب نمائید.»[74]برجسته ترین نمایندگان گیلان عبارت بودند از حسین کی استوان از بندر انزلی که که به بندر پهلوی تغییر نام داده شده بود، سیدعبدالوهاب مجتهدزاده از رشت، ناصرالاسلام ندامانی از فومن و قائم مقام الملک رفیع از طالش.[75]در تلگرافهای رمز این زمان نکاتی جالب وجود دارد که خود کاشف از تقلبی بودن انتخابات است، به طور مثال امیرلشکر غرب تلگراف کرد «مطابق راپرت ساخلوی بروجرد فخرالاسلام، بشیر معظم، اعتبارالدوله، مشاراعظم برای نمایندگی مجلس موسسان از طرف اهالی بروجرد انتخاب و در ظرف این هفته به طهران رهسپار خواهند شد، راجع به مشاراعظم چون مشارالیه سابقا نماینده بود، خود اهالی انتخاب کرده اند[76]»؛ یعنی اینکه بقیه را خود مردم انتخاب نکرده اند!

در انتصاب نمایندگان موسسان شخص رضاخان دست به کار بود، او به کفیل ایالت خراسان صریحا دستور داد «به اعضای کمیسیون انتخابات مشهد فورا تذکر بدهید که [حسین] مهدوی و حاجی حسن آقا ملک هر دو طرف توجه من هستند و در این موقع نباید کسی به اعمال نظریات خصوصی توسل نماید. حاجی حسن آقا باید برای مجلس موسسان از مشهد انتخاب شود و شخص شما بایست مراقبت کنید که بر خلاف این نظریه اقداماتی پیش نیاید، نتیجه را هم اطلاع بدهید...رئیس حکومت موقتی مملکت و رئیس عالی کل قوا.»[77]کفیل ایالت خطاب به رئیس ارکان حرب کل قشون که کلیه مکاتبات قشونی اینک به نام او صورت میگرفت، پاسخ داد: «....حاجی حسن آقا در شهر مشهد کاندید شدند، شاید هم انتخاب شود، انتخابات در همه جا در شرف اتمام [است]، منتها در تون قدری به تأخیر افتاده بود، معهذا محض امتثال امر به حکومت رمزا تلگراف شد ایشان را انتخاب نمایند، چون موقع گذشته و چندبار هم در صندوق تصرفات شده.»[78]

در زنجان وضع به این شکل بود که حاکم آنجا اشخاصی را کاندیدا کرده بود «که اغلب آنها از روحانیون میباشند.» فرمانده لشکر شمالغرب تلگراف کرد انتخابات آن نواحی آغاز شده است، اما «بنده اساسا به روحانیون اعتماد نمیکنم، متمنی است اوامر لازمه را به مشارالیه صادر فرمایند.»[79]پاسخ داده شد «در این باب مستقیما با حکومت زنجان داخل مذاکره شوید، دو نفر از روحانیون برای نمایندگی کافی است.»[80]

به هر حال بعد از چنین انتخاباتی، موسسان در تکیه دولت تشکیل جلسه داد، جائی که ناصرالدیشناه برای برگزاری تعزیه احداث کرده بود. تکیه دولت واقع بود در پشت کاخ گلستان و روبروی بازار تهران واقع در ضلع جنوبی سبزه میدان و خیابانی که درست روبروی بازار قرار داشت و بعد از تشکیل سلسله پهلوی به نام خیابان بوذرجمهری و امروز به نام خیابان پانزده خرداد نامگذاری شده است، این خیابان محله سنگلج را به سرپولک و چهارراه سیروس متصل میکرد. ترکیب شرکت کنندگان در جلسه متنوع بود: از هیئت دولت گرفته تا نمایندگان این مجلس، از معمرین قوم و اعیان و اشراف کشور که تا سقوط همه جانبه شان گامی بیش نمانده بود گرفته تا هیئتهای دیپلماتیک کشورهای خارجی، از فرماندهان قشون تا زندانیانی مثل شیخ خزعل همه و همه در این مجلس گرد آمده بودند تا تکلیف را مشخص نمایند. در این بین رضاخان که ساکن کاخ گلستان بود، در میان صدای گلوله های توپ این فاصله را تا تکیه دولت طی کرد، او از روی کاغذی که از پیش فراهم شده بود، متنی را خواند. رضاخان آشکارا صدایش میلرزید، یا به دلیل اینکه تحت تأثیر فضای حاکم بر جلسه قرار گرفته بود و یا به این دلیل که سواد خواندن و نوشتن نداشت و بیم داشت در آن جمع خطائی لفظی صورت گیرد. وزیرمختار امریکا که میهمان جلسه بود، گزارش میدهد رضاخان با صدائی کوتاه که فقط نزدیکان به او توانستند صدایش را بشنوند، متن کوتاه را قرائت کرد.

جلسه بسیار خشک بود و بی روح، نه ارکستری نواخته شد، نه شور و هیجانی ابراز گردید و نه آن انتظار طولانی حاضرین برای حضور رضاخان، به نحوی مقتضی برآورده شد. وقتی رضاخان جلسه را ترک کرد، هیئتهای دیپلماتیک هم خارج شدند و به این شکل کار مجلس موسسان رسما شروع شد. مجلس موسسان از پانزدهم آذرماه تا بیست و دوم آن ماه، مشغول بحث و بررسی برای تغییر موادی از قانون اساسی بود. با تغییر مواد 36، 37 و 38 قانون اساسی سلطنت به رضاخان منتقل گردید که از مدتی پیش نام خانوادگی پهلوی برای خود برگزیده بود، نام خانوادگی که در اصل متعلق بود به محمود علامیر، وقتی این فامیل به رضاخان داده شد، محمود نام فامیل خود را هم محمود نهاد. بر اساس این تغییرات ادامه سلطنت در نسل رضاخان به رسمیت شناخته شد، بزرگترین فرزند ذکور این نسل ولیعهد قانونی به شمار میرفت، اگر شاه فرزند ذکور نداشت، تعیین تکلیف اینکه چه کسی باید جانشین شاه شود، با مجلس موسسان بود؛ مادر شاه قانونی هم نباید از خاندان قاجار باشد. به این تغییرات 257 نفر رأی موافق و تنها سه تن رأی ممتنع دادند، بیست و چهارم آذرماه آن سال مراسم تحلیف به جای آمد و روز بیست و پنجم آذرماه رضاخان سردار سردار سپه رسما با عنوان رضاشاه پهلوی بر تاج و تخت دست یافت. همانروز جرج پنجم پادشاه انگلستان آغاز سلطنت رضاخان را تبریک گفت و رضاخان هم در پاسخ اطمینان داد در دوره حکمرانی او روابط دو کشور بیش از پیش گسترش خواهد یافت. بیست و نهم آذرماه، محمدعلی فروغی به عنوان نخستین رئیس الوزرای دوره پهلوی، حکم خویش را از رضاشاه دریافت کرد.

به این شکل خودکامه مورد‌نظر ما یعنی رضاخان، با آخرین نیرنگ سیاسی بر نخستین پلکان سلطنت تکیه زد، او اکنون به شکلی ملموس تر رو در روی  مردم، قرار می‌‌‎گرفت. قدرتی که رضاخان با چنگ و دندان به دست آورده بود، حق استفاده از آن را نیز به وی اعطا می‌‌‎کرد. رضاخان قدرت خود را با گسترش خوف و وحشت به دست آورد، او نمی‌‌‎توانست از این عامل برای ادامه قدرت خود دست بردارد، زیرا در این صورت خود از بین می‌‌‎رفت. از آن سوی مدارک اداره اسناد عمومی بریتانیا گواهی است بر این موضوع که بریتانیا در صعود قزاق به اریکه سلطنت نقشی بسیار اساسی داشته است. شخص رضاخان در گفتگوئی با لورین در اولین ملاقاتی که بعد از تغییر سلطنت صورت گرفت به صراحت گفت بریتانیا و نمایندگانش در ایران او را یاری داده‌اند، او حتی گذشته استعماری بریتانیا در ایران را توجیه کرد و گفت کاملاً درک می‌‌کند که انگلستان در گذشته «مجبور» بوده است در امور ایران دخالت نماید، اما وی بر آن است تا وضعیتی شکل دهد که دیگر مداخله مستقیم لازم نباشد. رضاخان تأکید کرد یک ایران قدرتمند چه بسا بتواند «بخشی از مسئولیت سنگین بریتانیا را که هم اینک در شرق دارد، به دوش گیرد.»[81] لورین هم ابراز احساسات علنی رضاخان را به این شکل جبران کرد که در اوایل دیماه سال 1304 میهمانی نهاری ترتیب داد و در آن تلاش کرد برخی از مخالفین دیرینه رضاخان را با او آشتی دهد، در این جلسه صولت‌الدوله قشقائی و شیخ خزعل در کنار ابراهیم قوام‌الملک شیرازی حضور داشتند. لورین می‌‌خواست کدورت دیرین بین صولت‌الدوله و بریتانیا را از بین ببرد و خزعل و قوام‌الملک را هم دعوت کرد تا حمایت خود و دولت متبوعش از رضاخان را به رخ آنان بکشاند. پس از صرف نهار لورین از یکایک سران عشایر حاضر در جلسه خواست سوگند یاد کنند به رضاخان وفادارند و با حکومت بریتانیا «دوستی پایدار»[82] دارند، حکومتی که هرکدام از حاضرین «بزرگی و دانائی‌اش را ستوده‌اند.»[83] اینک بریتانیا تا حد زیادی به اهداف بلندمدت خود دست یافته بود، اکنون مردی به سلطنت رسیده بود که حتی نمی‌‌دانستند با مسئله تاجگذاری او چه کنند.

در دوره قاجار این سنت رایج بود که سالخورده‌ترین عضو خانواده تاج شاهی را بر سر سلطان جدید می‌‌نهاد، اما در خانواده رضاشاه فردی مناسب نبود تا این مهم را انجام دهد و البته به ناگزیر این فکر به کناری نهاده شد. دیگر اینکه استقرار رضاخان بر تخت طاووس نشانی بود از تطبیق منافع بریتانیا در ایران بر اوضاع و احوال داخلی و جهانی؛ هرچند لورین تحولات ایران این زمان را به سرکردگی رضاخان منطبق می‌‌دانست با تحولات اوضاع و احوال و نه اجرای نقشه‌ای مشخص و یا محقق ساختن آرزوئی دیرینه؛[84] اما حقیقت این است که منطبق ساختن اندیشه با اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران، ابتکاری بود که از سوی انگلیس صورت گرفت و به خوبی با روحیات محافظه‌کاری که از انگلیسیها سراغ داریم منطبق است. به واقع بریتانیا آرزوئی دیرینه و نقشه‌ای مشخص را که حداقل از اوایل مشروطه تعقیب می‌‌کرد با به سلطنت رسیدن رضاخان کاملاً محقق ساخت تا منافع خویش را صیانت نماید.

به این شکل با دسایس بریتانیا و با نطقهای فصیح و بلیغ امثال داور، می‌رفت تا تاج کیانی «را بر سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تاکنون ندیده‌اند. مردی که روزنامه نویس را در میدان مشق کتک می‌‌زند و به چوب می‌‌بندند، مردی که با مشت، دندان مدیر جریده‌ای دیگر را خرد می‌‌کند، مردی که به امر و فرمان او سرکردگان و رجال کشور مانند سردار معززها و اقبال‌السلطنه‌ها و امیر عشایرها را بیگناه کشته و اموالشان را غارت کرده‌اند، مردی که تحصیلات ندارد، مردی که بی‌اندازه طماع است، مردی که محال می‌‌گوید و فریب می‌‌دهد.»[85] در شرایط عادی هیچ مرد آزاده‌ای چنین شخصی را با هو و جنجال بر تخت سلطنت برنمی‌کشید، اما این قضیه محقق شد. برکشیدن رضاخان به تخت سلطنت نقشه بریتانیا بود که هماره بر طبل دمکراسی می‌‌کوبید، بنابراین امر مزبور «باید» صورت می‌‌گرفت.

تازه یکسالی بعد از تغییر سلطنت بود که کسانی مثل عارف دانستند چه خبطی مرتکب شده‌اند، آن زمان که البته دیگر خیلی دیر بود، عارف سرود:

فکنده از چه پی صید مرغ خانه کمند؟    شکار کرکس و شاهین کن، این شکار نشد!

ز قتل عام لرستان و فتح خوزستان            چو هند و نادر، اسباب افتخار نشد

نهال مردی و مردانگی چنان خشکید          که سالها شد و یک نادر آشکار نشد

........

چه ملتی است؟ که نابود باد تا به ابد         چه دولتی است؟ که خودسر چو او، به کار نشد

نه نام ماند، نی ننگ، زین دو در گیتی     شوند محو که این شهر و شهریار  نشد

ز شاه سازی و دربار بازی این ملت    مگر ندید دوصد بار، بار بار نشد؟

مدار چشم توقع به آن که چشم طمع    به مال دارد، این مملکت مدار نشد

نداشت عارف عیبی جز از نداری و گفت     که گفت این که نداری که عیب و عار نشد![86]

نهایت اینکه همان عارفی که به غلط چشم امید به کسی چون رضاخان بسته بود، سالها بعد در 1309 یکی از شدیداللحن‌ترین غزلیاتش را علیه او سرود. غزل عارف در این سال وصف اوضاع و احوال کشوری است که زیر مهمیز قزاقان می‌‌نالید و راه نجاتی نمی‌یافت:

به عهد ما به جز از هیز و دزد و جانی نیست

به غیر اصل زر و زور و خانخانی نیست

وطن پرست دهد جان خود به راه وطن

به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست

به نام خود کنی املاک خلق، شرمت باد

که قلدری بود، این طرز قهرمانی نیست

ندیده کس به چپاول به پهلوانی تو

شدی تو راهزن، این رسم پهلوانی نیست

زمانه هر دو سه روزیست با یکی، هشدار

که گفت با تو که این عز و جاه فانی نیست؟

صعود کرده‌ای اما به دست اجنبیان

که رتبت تو به تأیید آسمانی نیست

................................

تو جاه و سود کلان برده‌ای ز اجنبیان

مرا نصیب به جز از فقر و ناتوانی نیست

من از برای وطن لب گشوده‌ام به سخن

ز بهر مال و منال و زر و اوانی نیست

کسی نگفت تو را، لیک گویدت عارف

درین زمان چو تو کس زورگوی و جانی نیست[87]

 

همان سال عارف سرود:

این ز وجود تو ره و رسم جنایت    شد بار دگر نو، به دیار کهن من!

تو قائد من، منجی من، نیستی‌ای دون!    هستی تو همان دشمن من، راهزن من![88]

 

 

[1] کلیه این اسناد در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نگهداری میشوند.

[2] عضو هیئت علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره).

[3]. در مورد تقلبهای انتخاباتی مجلس پنجم بنگرید به: انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد، 2ج، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384).

[4]. یحیی دولت آبادی: حیات یحیی، ج4، (تهران: عطار و فردوسی، 1371)، ص440.

[5]. یعنی بازاریها و دیگران.

[6]. حاکم نظامی اصفهان به رضاخان، 23 حوت (اسفند)  1301، اسناد وزارت جنگ.

[7]. رضاخان به حاکم نظامی اصفهان، 27 حوت (اسفند) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[8]. سواد مفتش دایره عملیات، بی‌تا، اسناد وزارت جنگ.

[9]. جهانبانی به فرمانده پادگان قائنات، ش. 7-322-114ع، بایگانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[10]. فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، (تهران: نشر نگاه معاصر، 1387)، ص199.

[11]. رضاخان به اکبرمیرزا صارم‌الدوله والی فارس، اول جوزا (خرداد) 1302، بایگانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[12]. رضاخان به فرمانده قشون آذربایجان، مورخه 14 میزان (مهر) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[13] این فرد با میرزاعبدالحمید متین السلطنه مدیر روزنامه عصر جدید که در جنگ دوم جهانی به دست عوامل کمیته مجازات کشته شد، تفاوت دارد.

[14]. امیرلشگر جنوب به ارکان حرب کل قشون، مورخه 26 حوت (اسفند) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[15]. رئیس تیپ شمال به رئیس ارکان کل حرب قشون، 21 حمل (فروردین) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[16]. رئیس تیپ شمال به ریاست ارکان حرب کل قشون، 26 حمل (فروردین) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[17]. رئیس ارکان حرب کل قشون به رئیس تیپ شمال، 28 حمل (فروردین) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[18]. تیپ شمال به وزارت جنگ، 29 ثور (اردیبهشت) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[19]. همان.

[20]. احمد آیرم به کفیل ارکان حرب کل قشون، 2 برج سرطان  (تیر) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[21]. وزارت جنگ به وزارت معارف، مورخه 5 سرطان  (تیر) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[22]. حاکم نظامی انزلی به ارکان حرب لشگر مرکز، مورخه اول جوزا (خرداد) 1302، اسناد حکومت گیلان و طوالش،

[23]. اصل: گرجی ماهیان.

[24]. رئیس تیپ مستقل شمال به رئیس ارکان حرب کل قشون، 12 برج ثور (اردیبهشت) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[25]. رئیس تیپ مستقل شمال به ارکان حرب کل قشون، 28 حمل (فروردین) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[26]. رئیس تیپ مستقل شمال به ارکان حرب کل قشون، اول ثور (اردیبهشت) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[27]. رضاخان به رئیس تیپ شمال، 15 حمل (فروردین) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[28]. رئیس تیپ مستقل شمال به رئیس ارکان حرب کل قشون، 6 برج جوزا (خرداد) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[29]. رئیس ارکان حرب کل قشون به یاور احمدخان آجودان تیپ شمال، 12 برج جوزا (خرداد) 1302، اسناد وزارت جنگ.

[30]. مستوفی به صارم‌الدوله والی فارس، 3 جوزا (خرداد) 1302، ش. 103524-ق، بایگانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[31]. رضاخان به صارم الدوله، سوم سرطان (تیر) 1302، ش. 103532-ق، بایگانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

[32]. صارم‌الدوله به رضاخان، همان.

[33]. رضاخان به صارم الدوله، بی‌تا، ش. 103516-ق، همان.

[34]. کذا: متنفذین.

[35]. عبدالله طهماسبی به فرمانده قوای مرند، سوم برج حوت (اسفند) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[36]. طهماسبی به فرمانده قوای مرند، ششم برج حوت (اسفند) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[37]. یعنی بار دیگر.

[38]. طهماسبی به فرمانده قوای مرند، هیجدهم برج حوت (اسفند) 1301، اسناد وزارت جنگ.

[39] . امیرلشکر غرب به ریاست ارکان حرب کل قشون، مورخه 14 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش006-178-1304.

[40] . همان به همان، مورخه 14 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، 009-178-1304.

[41] . امیرلشکر جنوب به رئیس ارکان کل حرب، 15 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش010-178-1304.

[42] . امیرلشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 11 آذرماه 1304، 019-178-1304.

[43] . چراغعلی پهلوی به رئیس ارکان حرب کل قشون، 15 اذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 011-178-1304.

[44] . ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، 15 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش012-178-1304.

[45] . سرهنگ اسدالله فرمانده تیپ مختلط سیستان به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 10 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 021-178-1304.

[46] . کفیل ایالت خراسان به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 10 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 023-178-1304.

[47] . رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشکر شرق، خیلی فوری، مورخه 10 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 024-174-1304.

[48] . رئیس ارکان حرب کل قشون به امیرلشکر جنوب، فوری، مورخه 9 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 028-178-1304.

[49] . رئیس ارکان حرب کل قشون به حکومت جلیله مازندران، مورخه 8 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 029-178-1304.

[50] . کفیل ارکان حرب کل قشون به وزارت داخله، مورخه 8 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 031-178-1304.

[51] . رئیس ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 5 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 038-178-1304.

[52] . امیرلشکر شمالغرب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 7 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 039-178-1304.

[53] . فرمانده لشکر شمالغرب به رئیس ارکان حرب کل قشون، 7 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 044-178-1304.

[54] . امیرلشکر جنوب به رضاشاه، فوری، 7 آذرماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 045-178-1304.

[55] . امیرلشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 25 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 083-179-1304.

[56] . ذیل همان سند.

[57] . رئیس ارکان حرب کل قشون به امیرلشکر جنوب، خیلی فوری است، مورخه شب 24 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 084-179-1304.

[58] . ارکان حرب کل قشون به امیرلشگر جنوب، خیلی فوری است، مورخه 23 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 085-179-1304.

[59] . حکومت کرمان به «مقام محترم حکومتی جلیله دارالخلافه طهران»، مورخه 30 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 010-179-1304.

[60] . کفیل حکومت نظامی خوزستان به ارکان حرب کل قشون، مورخه 3 آذرماه 1304، ش.013-179-1304.

[61] . امیرلشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، فوری، مورخه 2 آذرماه 1304، ش. 014-179-1304.

[62] . رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشگر شرق، مورخه 25 آبانماه 1304، ش. 020-179-1304.

[63] . کذا، در این تلگراف دو بار مستدعی است آورده شده است.

[64] . متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، فوری است، 28 آبانماه 1304، ش. 019-179-1304.

[65] . رئیس ارکان حرب کل قشون به ارکان حرب لشگر شرق، خیلی فوری است، لیله 2 آذرماه 1304، ش. 018-179-1304.

[66] . رئیس ارکان حرب کل قشون به ارکان حرب لشکر شرق، خیلی فوری است، اسناد وزارت جنگ، 4 آذرماه 1304، ش. 042-179-1304.

[67] . همان میرزا شهاب راوری پدر دکتر مظفر بقائی کرمانی است.

[68] . امیرلشکر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، مورخه 30 آبانماه 1304، ش. 027-179-1304.

[69] . متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، از مشهد، مورخه 30 آبانماه 1304، ش. 028-179-1304.

[70] . رئیس ارکان حرب کل قشون به امیرلشگر شرق، خیلی فوری، مورخه لیله 26 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 053-179-1304.

[71] . متصدی ارکان حرب لشکر شرق به رئیس ارکان حرب کل قشون، فوری است، شب 28 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 052-179-1304.

[72] . امیرلشگر جنوب به رئیس ارکان حرب کل قشون، 27 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 056-179-1304.

[73] . پرانتز در اصل.

[74] . رئیس ارکان حرب کل قشون به امرای لشگرهای شرق و غرب، خیلی فوری، 30 آبانماه 1304، ش. 029-179-1304.

[75] . فرمانده تیپ شمال به ارکان حرب کل قشون، فوری است، مورخه 30 آبانماه 1304، ش. 033-179-1304.

[76] . امیرلشکر غرب به ریاست ارکان حرب کل قشون، شب 27 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 058-179-1304.

[77] . رضاخان به کفیل ایالت خراسان، مورخه 26 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 062-179-1304.

[78] . کفیل ایالت خراسان به رئیس ارکان حرب کل قشون، شب 28 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 061-179-1304.

[79] . فرمانده لشکر شمالغرب به رئیس ارکان حرب کل قشون، خیلی فوری است، مورخه 24 آبانماه 1304، ش. 070-179-1304.

[80] . رئیس ارکان حرب کل قشون به فرمانده لشکر شمالغرب، خیلی فوری است، لیله 26 آبانماه 1304، اسناد وزارت جنگ، ش. 069-179-1304.

[81]. To take on her shoulders a part of the heavy load responsibility which Britain bore in the East; Loraine to Chamberlin, December 9/1925, FO. 416/78.

[82]. Undying friendship.

[83]. …whose magnanimity and wisdom each exhorted; Loraine to Chamberlin, December 31/1925, FO. 371/11483.

[84]. Loraine to Chamberlin, December 31/1925, FO. 371/11483.

[85]. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج2، (تهران: امیرکبیر، 1363)، ص300.

[86]. دیوان عارف قزوینی، به کوشش محمدعلی سپانلو و مهدی اخوت، (تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، 1381)، ص15-214.

[87]. همان، صص27-226.

[88]. همان، ص228.


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی