دکتر سعید کشنفلاح به روایت دیگران
بررسی و معرفی کتاب نقش سعید
خاطرهنوشتهها و خاطرهگفتهها
1008 بازدید
هنگام تشییع پیکر استاد شهید کامران نجاتاللهی در ششم دی 1357، در نزدیکی میدان انقلاب کنونی نیروهای نظامی به سوی تشییعکنندگان، شلیک کردند و چندین تن به شهادت رسیدند. حسین قشقایی از جمله شهدای آن واقعه بود که در سال 1352ش از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران در رشته تئاتر فارغالتحصیل شده و نمایشنامههایی چند را نوشته و روی صحنه برده بود.
از جمله نمایشنامههایی که از وی بهجا ماند «نهضت حروفیه» بود که اندکی بعد در 11 فروردین 1358 به عنوان نخستین تئاتر انقلابی در سالن چارسوی تئاتر شهر توسط عدهای از دوستانش به اجرا درآمد. یدالله وفاداری از جمله بازیگران آن نمایش، احوال او و چگونگی اجرای آن را اینچنین توصیف میکند: «شهید قشقایی از دوستان خیلی خوب ما و هنرمند بسیار متعهدی بود... در مراسم تشییع جنازه دکتر کامران نجاتاللهی که در میدان انقلاب برگزار شد، شرکت کرده بود. گارد به تعدادی حمله میکند و نفری گلوله میخورد و در میدان میافتد؛ بنابر اظهارات دوستانی که شاهد ماجرا بودند، حسین قشقایی میرود که او را از روی زمین بردارد و به بیمارستان برساند، اما گارد او را هم به رگبار میبندد و چند گلوله به سر و سینه و سینهاش میخورد. برادرش گفت که چند روز دنبالش گشتیم تا این که در سردخانه بهشت زهرا پیدایش کردیم. دوستان انجمن [اسلامی دانشکده هنرهای دراماتیک] تصمیم گرفتند که برای بزرگداشتش نمایش حروفیه او را روی صحنه ببرند. ایشان با آیتفیلم هم همکاری داشت. تعدادی از دوستان از جمله زندهیاد دکتر کشنفلاح، من، تاجبخش فناییان، کاظم بلوچی، جلیل فرجاد، سید مهدی شجاعی، مجید مجیدی، عبدالرضا فریدزاده و تعدادی دیگر از بچههای انجمن اسلامی در آن بازی کردند. کارگردانش هم آقای داود دانشور بود. آقای مهندس فریدون علیاری هم طراح دکور و صحنه بود.... حدود یک ماه نمایش حروفیه را در آنجا اجرا کردیم و دانشجویان و مردم هم میآمدند و کار را میدیدند. روی هم رفته کار خوبی شد. هم از لحاظ کارگردانی و هم بازیگری. استاد کشنفلاح در آن نمایش نقش سرلشکر را برعهده داشت. من نقش شاهرخشاه را بازی میکردم. محمد کاسبی هم بود و نقش وزیر را برعهده داشت. آقای فناییان، کاظم بلوچی و چند نفر دیگر هم نقش نهضت حروفیه را بازی میکردند که میآمدند و شاهرخشاه را ترور میکردند. مجید مجیدی و چند نفر دیگر هم نقش سرباز را بازی میکردند.»(ص612و613)
بدین ترتیب نخستین تئاتر انقلابی در آغازین ماههای پیروزی انقلاب اسلامی به اجرا درآمد و در شمار کارنامه بازیگری سعید کشنفلاح قرار گرفت. او که در1354ش به دانشکده هنرهای دراماتیک برای تحصیل در رشته نمایش ورود پیدا کرده بود، در اواخر 1356 یا اوایل1357 درشمار دانشجویان بنیانگذار انجمن اسلامی این دانشکده جای گرفت؛ انجمنی که برقراری آن در آن ایام، گام و فعالیت بسیار مهم و ویژهای در میان جمعیت بیشمار جامعه هنریِ دور از اسلام و همراه با سیاستهای فرهنگی هنری حکومت پهلوی، به حساب میآمد. در واقع تشکیل چنین انجمنی در آن جو و فضای خاصِ حاکم بر مسائل هنری، کار بزرگی به حساب میآمد. داوود دانشور، سید مسعود شجاعی، یدالله وفاداری، شکری، از دیگر دانشجویان تشکیل دهنده این انجمن بودند. از سوی دیگر کشنفلاح در انجمن اسلامی محله مهرآباد جنوبی فعال بود و افرادی همچون مجید مجیدی با او همکاری میکردند.
خاطره و مطالب گفته شده در بالا بخشی از احوال مرحوم دکتر سعید کشنفلاح از زبان و قلم دیگران است که در قالب کتابی با عنوان «نقش سعید: شناختنامه سعید کشنفلاح» به کوشش مهدی مظفری ساوجی گردآمده و توسط انتشارات سوره مهر در سال 1399 راهی بازار شده است؛ کتابی قطور با حدود 1000 صفحه که حاوی مطالب متعدد و متنوع و تقریباً جامع درباره کشنفلاح است. علاوه بر مجموعه مقالات و نوشتهها و بخشی از گفتههای صاحب ترجمه که در این اثر جمعآوری و ارائه شده (بخشهای دوم تا پنجم)، بخشهای ششم تا نهم کتاب (حدود 500 صفحه) نیز حاوی اطلاعات بسیار خوبی درباره اوست. بر این اساس این کتاب از منظر تاریخ شفاهی و ارائه خاطرات زندگانی کشنفلاح که بیتردید یکی از مهمترین و مؤثرترین مسئولان تئاتری ایران در 4 دهه پس از پیروزی انقلاب سلامی بوده، قابل توجه است.
بخش نهم کتاب با عنوان «گفتوگوها» مشخصترین فصل این اثر در حوزه تاریخ شفاهی و خاطرات است، اما در دیگر بخشهای گفتهشده نیز مطالبی پراکنده و کم و بیش قابل تأمل و توجه یافت میشود که ارزشمندند. در این بخش با 17 نفر از دوستان، همدانشکدهایها، دانشجویان و همکارانش گفتوگو شدهاست. اگرچه میتوان نقاط ضعفی در انجام گفتوگوها و شیوه ارائه آنها برشمرد، اما در مجموع ارزشمندند. البته متأسفانه هویت مصاحبهکنندهها مشخص نیست و تاریخ هر مصاحبه ذکر نشده است. همچنین دقیقاً روشن نشده که مصاحبهشوندهها چه احوالی دارند و چرا از میان افراد بیشمار صاحب صلاحیت برای گفتوگو، این افراد انتخاب شدهاند. جا داشت کوششگر محترم کتاب در ابتدای هر گفتوگو با ذکر چند جمله، احوال مصاحبهشونده را روشن میکرد.
در میان مصاحبهشوندهها، تاجبخش فناییان، یدالله وفاداری، سهراب سلیمی، کریم اکبری مبارکه و مسلم قاسمی، هنرمندان و شخصیتهایی هستند که از قبل انقلاب با او همکلاس و همدانشکدهای یا مراوادات هنری و دوستی داشتهاند. از لابهلای خاطرات آنها میتوان سعید کشنفلاحِ پیش از انقلاب را شناخت. محمدعلی خبری، اسماعیل بنیاردلان، مجید سرسنگی، محمدباقر قهرمانی، مهرداد رایانی مخصوص، اعظم بروجردی، حسین فرجی، کوروش زارعی، احمد مرتضاییفر، توحید معصومی، و سیروس همتی از دیگر افرادی هستند که سالهای پس از انقلاب با او در مکانها و مقامها و مناصب مختلف محشور بودند.
او که به سال1335ش در خانوادهای مذهبی در کرمانشاه بهدنیا آمده بود، از 5 سالگی در محله مهرآباد جنوبی تهران رشد کرد و به تحصیل پرداخت. از دوران دبیرستان علاقه خاصی به هنر نمایش پیدا کرد و به عنوان بازیگر، چندین نمایشنامه آماتوری را در مرکز رفاه خانواده و محل دبیرستانش به اجرا درآورد. از یکسال پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی، به عنوان مربی تئاتر کودک و نوجوان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به فعالیت شد؛ آنگونه که به قول مسلم قاسمی: «همیشه نفسزنان با گریم مخصوص عجیب و غریبی به جلسات وارد میشد. همه تعجب میکردند و میخندیدند و میگفت سر صحنه فیلمبرداری بودهام و وقت نکردهام که گریمم را پاک کنم و در ضمن بعد از جلسه هم باید دوباره سر صحنه فیلمبرداری بروم. این برای من خیلی زیبا و جالب بود و برای بچهها هم همینطور»(ص742). او در دوران دانشجویی نیز به همراه کریم اکبری مبارکه، تاجبخش فناییان و چند تن دیگر جزو مربیان تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قرار گرفت. او و اکبری مبارکه دورههای آموزشی خاصی نیز در این زمینه از سوی کانون پرورشی نیز دیدند و تا پیروزی انقلاب در آنجا به فعالیت پرداختند. مطابق خاطرات اکبری مبارکه «بچهها و هنرجویان به کانون میآمدند، خاطرهای را تعریف میکردند و به همراه همان هنرآموزان، آن خاطرهها را پخته و به نمایش تبدیل میکردیم و سپس همان را اجرا میکردیم که در واقع امروزه به آن شیوه نمایش خلاقانه برای کودکان و نوجوانان میگویند»(ص718). همکاری کشنفلاح و اکبری مبارکه با کانون پرورشی، پس از انقلاب هم ادامه یافت و بر اساس شیوه مد نظر مدیر وقت (بهروز غریبپور) کار کردند. «یعنی آن چیزهایی را که هنرجویان دیده بودند، تعریف میکردند و ما به کمک بچهها و هنرآموزان به اجرا درمیآوردیم... سعید خیلی خوب بود؛ در این زمینه بسیار پیشرفت داشت و محبوب همه هنرجویان و بچهها بود»(ص719).
او در 1354 ش در حالی که شرایط قبولی در رشتههای راه و ساختمان، دندانپزشکی و تئاتر را نیز احراز کرده بود، رشته نمایش(گرایش بازیگری و کارگردانی) را انتخاب و مشغول به تحصیل در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران شد.
او در همان نخستین سال ورودش به دانشکده در نمایشنامهای با عنوان «ژند یا تیاله» نوشته دکتر مصطفی رحیمی و به کارگردانی محمد رضا کلاهدوزان بازی کرد که در همان دانشکده به اجرا درآمد(ص681). در سال1357 تمام واحدهای درسیاش را به اتمام رساند اما به گفته خودش: «به دلیل فعالیتهای سیاسی مذهبی در جامعه و نظامی در انجمن اسلامی دانشکده که تعداد محدودی عضو داشت» فارغالتحصیلیاش با رتبه شاگرد اولی به خرداد 1359 ش موکول گردید.(ص45) بلافاصله به سربازی رفت و در جبهههای جنگ علیه متجاوزان بعثی خدمت کرد.
تاجبخش فناییان از حضور او در اجرای روی صحنه نمایش «زورق سرگردان» نوشته اسلاومیر مرژوک در 1359 ش یاد میکند و میافزاید: «پس از انقلاب من و آقای کاسبی به رادیو رفتیم و قسمت نمایش رادیو را اداره میکردیم. من به دلیل دوستی با سعید از ایشان دعوت کردم تا به ما ملحق شود. نمایش زورق سرگردان را به عنوان اولین تولید رادیویی اجرا کردیم و کسانی که سوابق خوبی در رادیو داشتند، ما را تأیید کردند».(ص605) بنابرگفته فناییان، بنا به درخواست مجید حداد عادل، رئیس وقت رادیو، آنها بهصورت تماموقت کاملاً به خدمت رادیو درآمدند.
کشنفلاح را باید درشمار مؤسسین حوزه هنری دانست. خودش بر این نظر است که: «طی سالهای 1357 تا 1359 از بنیانگذاران آن و مسئول تئاتر»(ص33) بوده و بعد از وقفهای دوباره در 1361 بدانجا پیوسته است. فناییان چگونگی پیوستن وی را اینچنین تعریف میکند: «سپس توسط آقای [فرجالله] سلحشور به حوزه هنری دعوت شدیم، زیرا ایشان از مؤسسین حوزه بودند. ایشان در رادیو هم میخواستند کار کنند و با ما آشنا شدند و متوجه شدند که ما تحصیلکرده تئاتر هستیم و در حوزه هم عمدتاً بچهها در این رابطه تحصیلاتی نداشتند، به همین دلیل از ما خواستند که به حوزه رفته و کمکشان کنیم. مجید حداد عادل به سربازی رفت و خیلی طول نکشید که در لباس سربازی به شهادت رسید و ما مدیرِ همراهمان را که بسیار چابک و باهوش و خوشزبان و هم سن و سالمان بود از دست دادیم و دیگر رادیو برایمان جذابیتی نداشت، بنابرین هر سه نفر پیشنهاد حوزه را یعنی من و سعید و آقای کاسبی پذیرفتیم».(ص606)
کشنفلاح تا 1369 ش در حوزه هنری ماند و فعالیت هنری به خصوص در زمینه تئاتر کرد. از جمله در نمایش «بند و پردهبرداری» به کارگردانی فناییان بازی کرد. به قول فناییان: «پشت سر هم در حوزه تئاتر کار میکردیم و تئاتر حوزه از این طریق با حضور من و سعید و بچههایی که از طریق سعید وارد حوزه شده بودند، مثل فریدون کشنفلاح، مجید مجیدی، جعفر دهقان، اکبر منصور فلاح و تعدادی دیگر از بچه ها فعال شده بود/ در کنار کارگردانی، بازی و تولید تئاتر، متن نمایش هم تولید میکردیم. متنهای زیادی که از شهرستانها میرسید اصلاح و چاپ میکردیم... در نمایش «تیر غیب» نوشته محسن مخملباف با بازی اکبر منصور فلاح، سعید و جعفر دهقان، آقای یاری و مهرداد خوشبخت کار کردیم. سعید به دلیل درشتاندام بودنش نقش فرمانده عراقی را بازی کرد.(ص606)
همزمان با فعالیت در حوزه هنری، او در 1363 ش به عنوان اولین و تنها دانشجوی رشته کارگردانی وارد دانشگاه تربیت مدرس شد. سالها بعد نیز در زمینه پژوهش هنر دکترا گرفت. او پس از خروج از حوزه هنری به استخدام دانشگاه هنر درآمد و به احیای گروه آموزشی نمایش پرداخت و چند سال بعد مدیریت گروه کارشناسی نمایش را عهدهدار شد و گروه کارشناسی ارشد کارگردانی و ادبیات نمایشی را هم راه انداخت و مدیریتش را برعهده گرفت. همراه با فناییان در آن دانشگاه فعالیت آموزشی و مدیریتی داشت و همزمان در جهاد دانشگاهی نیز فعالیت میکرد. بنابر گفته فناییان: «در جهاد دانشگاهی من به عنوان مسئول حوزه نمایش و سعید هم به عنوان معاون در کنار هم 14 دوره تئاتر دانشجویان کشور را سروسامان دادیم... جشنواره بسیار پررونق و مؤثری شده بود و بسیاری از شخصیتهای هنری کشور که اکنون فعال و جزو مؤثرترین افراد سینما و تئاتر هستند از دل آن بیرون آمدند... جشنواره تئاتر دانشجویی با جشنواره فجر رقابت میکرد و استقبال زیادی از این جشنواره میشد و به همین دلیل بود که بچههای فعال در آن جشنواره کارشان اعتبار میگرفت»(ص607). او پس از سالها فعالیت در جشنواره تئاتر دانشجویی در قالب جهاد دانشگاهی(حدود 17 سال) و پرورش هنرمندان بسیار، ریاست دانشگاه هنر را تا 1393 ش برعهده گرفت. ریاست بر دانشکده سینما و تئاتر و سالها تدریس در آنجا از دیگر سوابق مدیریتی و علمی اوست.
او که از 1363 تا 1383 مدیریت تالار مولوی دانشگاه تهران را برعهده داشت، در 1383 باردیگر به حوزه هنری پیوست و تا 1390 مدیریت مرکز هنرهای نمایشی آن را برعهده گرفت و منشأ ثمرات بسیاری شد. جشنوارههای متعدد برگزار کرد. او که سالها دست به گریبان بیماری قند بود و حتی پایش جهت جلوگیری از پیشرفت آن بیماری قطع شد و ویلچرنشین گردید، دبیری و مدیریت جشنواره های نمایشی بسیاری را برعهده داشت. دبیری جشنوارههای بینالمللی فجر، تئاتر دفاع مقدس، تئاتر دانشجویی، تئاتر دانشآموزی و عضویت در شوراها و انجمنهای متعدد هنری از جمله آنهاست.
اهالی تئاتر معتقدند که کشنفلاح از جمله بازیگران توانمند و فوقالعاده عرصه نمایش بود که چنانچه وارد کارهای اجرایی و مدیریت و تدریس دانشگاهی نمیشد یقیناً در شمار معدود هنرمندان برجسته کشور میشد. مدعای آنان هم ایفای نقش لیرشاه توسط اوست؛ آنگاه که آن نمایشنامه در 1371 به کارگردانی فناییان روی صحنه رفت. بر همین اساس فناییان میگوید: «سعید بازیگر فوقالعادهای بود که نقش لیرشاه را خودش بازی میکرد. بازیگر با استعداد و توانایی بود. کمتر کسی متوجه ظرفیت و استعداد ایشان بود. سواد زیادی داشت و دامنه مطالعاتیش بسیار وسیع بود و اطلاعات به روزی داشت و استعداد فوقالعاده و سختکوشی بسیاری داشت و به خاطر این که با او کار میکردم میشناختمش. نقش لیرشاه را به کسی میدهند که در او استعدادها و خلاقیتها را مشاهده کرده باشند...نقش به ایشان میخورد. به علاوه توانایی و جثه و اندام، نقش مناسبی برایش بود... به تمام لحظات نقش پاسخ مثبت میداد. همه کسانی که کار او را دیدند (در مدت دو ماهی که نمایش روی صحنه بود) اذعان داشتند که نقش دلنشین و کاملی بود...به نظر خودم هنوز هم بهترین انتخاب بود و اگر او زنده بود و من میخواستم لیرشاه را کار کنم، قطعاً کسی دیگر را انتخاب نمیکردم».(608و609)
کشنفلاح هر گونه تئاتری را نمیپذیرفت، بلکه فقط به تئاتر خدامحور اعتقاد داشت و دلش میخواست وقتی مخاطب از سالن بیرون میرود، باورش نسبت به خداوند قویتر و بیشتر شود.(ص744) از این رو یدالله وفاداری معتقد است که خدامحوری در کارهای او جاری بود. «در انتخابهایی که میکرد و اجراها و کارگردانی و تدریسش مستتر بود...ایشان در سرتاسر زندگی جز با کسانی که اندیشه خدامحور داشتند همکاری نداشت و من ندیدم که همکاری داشته باشد»(ص616) مطابق همین اندیشه در دوران حیاتش در نمایشهای متعددی همچون «تیر غیب»، «صابرین»، «رولت روسی»، «خواستگاری»، «توجیه» بازی کرد و نمایشهای «واتسلاو»، «مرگ آوا»، «حکم دادگاه»، «روشنایی تیره»، «بیریشه» را کارگردانی کرد. مسلم قاسمی او را بازیگر و کارگردان توانایی در تئاتر میداند که «مدیریتها به او ظلم کرد و اگر مدیریتها دست او را نمیبست، بازیگر و کارگردان بسیار توانا و خوبی میشد»(ص752). او در چند فیلم سینمایی هم بازی کرد؛ بایکوت، گورکن، عقود، کوسهها از جملهآنهاست.
کشنفلاح طی سالها تدریس در دانشگاها و مراکز آموزشی مختلف، شاگردان بسیاری تربیت کرد که همگی بر شیوه تدریس و پرباری کلاسهای وی تأکید دارند. یدالله وفاداری از دوستان پیش از انقلاب وی به نقل از شاگردانش میگوید: «بسیار دقیق و منضبط و پیگیر کار بود...کلاس را باری به هر جهت نمیگذرانیم و خیلی با دقت، حسن نیت و تعهد کلاس را اداره میکند و همه موارد را هم به خاطر میسپارد و یادداشت و پیگیری میکند. همین که وارد کلاس میشد موبایلش را خاموش میکرد؛ چون نمیخواست وقت دانشجو را هدر دهد و این در صورتی بود که چند مسئولیت داشت و همواره باید پاسخگو میبود، اما اعتقاد داشت که این وقت متعلق به دانشجوست و نباید صرف کارهای دیگر بکند».(ص615)
توحید معصومی از فعالان عرصه تئاتر درباره رابطه کشنفلاح با شاگردانش میگوید: «آقای دکتر یک رابطه مرشد - مریدی ایجاد کرده بود با دانشجویان و من مطمئنم که همه چنین حسی نسبت به استاد داشتند. چه دانشجویان مستقیم و چه امثال من که کارمندش بودیم. واقعاً این رابطه میانمان ایجاد میشد و جالب است که احترام برای این رابطه قائل بود. برای ما شأنیت و ارزش قائل بود و همیشه به دانشجویان و مسئولان نمایش تعصب داشت. با وجود چنین رابطهای وقتی کارهای ما را ارزیابی میکردند، حتی اگر هم کارمان رد میشد، با جان و دل میپذیرفتیم زیرا با استدلال و منطق و همان موضع استادی عمل میکرد... هوشمندی ایشان در ارزیابی نمایشها و برخوردی که با آثار داشت برای همه قابل پذیرش بود و حکم ایشان واقعاً به منزله حکم یک مجتهد در عرصه تئاتر بود. هم برای دانشجویان و هم کسان دیگری که به نحوی با ایشان مرتبط میشدند و همه هم با جان و دل میپذیرفتند.» (ص754و755)
سیروس همتی از جمله هنرمندانیست که سخت تحت تأثیر رفتار و قضاوت هنری کشنفلاح قرار گرفته است. او در هفتمین دوره جشنواره تئاتر ماه در نمایشی که بازی میکرد «حرکتی فیالبداهه روی صحنه» انجام داد که باعث اعتراض یکی از مسئولان شد. چون بر این نظر بود که این حرکت جزو متن و بازبینی نمایش نبوده است، اما کشنفلاح و عزتالله انتظامی در مقام داور از او حمایت کردند و جایزه اول بازیگری را به او دادند زیرا آن حرکت را جزو کار و شخصیتی که نقش آن را بازی میکرد دانستند.(ص760)
دوستانش در خاطرهگوییهای خود به اخلاقی بودن او اشاره میکنند. ازجمله مسلم قاسمی که از1353 با او آشنایی داشت، وی را اخلاقمدار خوانده و بر این نظراست که رفتار و کردار کشنفلاح بر او اثر گذاشته است. او درباره خصوصیات اخلاقیش میگوید: «درباره خلقوخوی سعید فقط میتوانم بگویم که سعید خیلی مهربان بود. خوب بود و بعضی مواقع خوبیاش دل بعضیها را میزد. خیلی صمیمی و مهربان بود... هرکس تقاضایی از ایشان داشت انجام میداد. هرکس میگفت بیا داور بشو یا بیا اینجا را افتتاح کن، قبول میکرد. من این را سوءاستفاده میدانستم و میگفت: مسلم که من نمیتوانم بگویم نه. میگفتم: سعید جان اعتبار شما در این نیست که همه جا آری بگویی. گاهی اوقات هم بگو نه. اگر واقعا کار داری، بگو نمیتوانم بیایم. اینکه هر دعوتی را میپذیری، به نظر من به اعتبار تو لطمه میزند. میگفت من نمیتوانم بگویم نه. میگفتم تا حدودی به همه چیز خوشبین نباش و گاهی پاسخ مثبت نده و بگذار که بیشتر دنبال شما بیایند و بیشتر از تو استفاده کنند.»(ص743و744) یدالله وفاداری نیز میافزاید: «در رفاقت خیلی اخلاص داشت و محال بود که اگر دوستی کاری از ایشان بخواهد و ایشان اگر از دستش برمیآمد انجام ندهد. به معنی واقعی کلمه نیکخواه بود و من ندیدم از کسی بد بگوید و اگر کسی هم در مورد کسی بد میگفت فوری توصیه میکرد که رها کنید و ادامه ندهید و میگفت خوبیها را مطرح کنید و نمیگذاشت که کسی زمینه غیبت و تهمت را فراهم کند».(ص619)
از او تکیه کلامهای جالبی در میان شاگردان و هنرمندان بهجا ماندهاست: «هنوز زوده برات»، «هنوز اون چیزی که میخواهیم نیست» یا «هنوز تو جا داری».(ص761)
سایت تاریخ شفاهی ایران
نظرات