مصدق و نقطهٔ پایان رابطه سیاسی با انگلستان


مصدق و نقطهٔ پایان رابطه سیاسی با انگلستان

با گذشت بیش از دو سده نفوذ انگلستان در ایران (از قرن 18 میلادی)، سرانجام در 30 مهرماه 1331 قطع کامل روابط سیاسی ایران و انگلستان در دوره نخست‌وزیری محمد مصدق صورت گرفت.

آنچه پیش رو دارید خلاصه‌ای از صفحات 147 تا 149 کتاب «مصدق و کودتا» با قلم مارک جی گازیوروسکی و مالکوم برن است. این کتاب توسط انتشارات قصیده‌سرا و با ترجمه  علی مرشدی‌زاد به رشته تحریر منتشر است.

 

اخراج هیئت انگلیسی؛ آغاز مقابله با استعمار

در اکتبر 1952 / مهرماه 1331، مصدق هیئت دیپلماتیک انگلستان را به دلیل دخالت در سیاست داخلی ایران از کشور اخراج کرد. از آن پس انگلستان هیچ‌گونه حضور رسمی در کشور نداشت. [...] انگلیسی‌ها از قبرس و همچنین از لندن و واشنگتن وضعیت ایران را زیر نظر داشتند. [...]

انگلیسی‌ها قبل از اکتبر 1952 / مهرماه 1331، آرزوی ساقط کردن دولت مصدق را داشتند. کمک‌های مالی پنهانی به دشمنان مصدّق ارائه کردند و تلاش واقعی برای برکناری او به عمل آوردند. [...]

پالایشگاه شرکت نفت ایران و انگلیس در آبادان بزرگ‌ترین تأسیسات در نوع خود در جهان بود. این پالایشگاه بزرگ‌ترین سرمایه ماوراء بحار انگلستان و مایه افتخار ملی انگلستان در دوره اتلی، بوین و موریسون بود.

حتی در اواخر دهه 1320/1940 و اوایل دهه 1950/1330 برخی از مقامات ارشد انگلستان همچنان معتقد بودند که نفت ایران در واقع و به حق از آن انگلستان است؛ زیرا انگلیسی‌ها با کشف و سرمایه‌گذاری آن را توسعه دادند و مهارت و ابتکار آنان امکان بهره‌برداری از آن را فراهم آورد؛ بنابراین ملی‌سازی شرکت نفت ایران و انگلیس در سال 1330 از سوی مصدق به همان میزان که باعث خشم انگلیسی‌ها شد، دارای دلالت‌های جهانی نیز بود. اگر مصدق می‌توانست ملی‌سازی نفت را در ایران به سرانجام رساند، آیا این امکان وجود نداشت که ناصر نیز ملی‌سازی کانال سوئز را از وی الهام بگیرد؟

 

نقشه سرنگونی مصدق

چالش مصدق از جنبه‌ای دیگر نیز اساسی بود. وی معتقد بود که بنیان موقعیت انگلستان در ایران، قرارداد امتیاز سال 1933، غیرقانونی و غیراخلاقی است. مصدق یکی از طلایه‌داران نسل جدید ملی‌گرایان آسیایی و آفریقایی محسوب می‌شد که معتقد بودند قدرت‌های غربی حق ندارند شرایطی را برای استثمار اقتصادی تحمیل کنند.

در قلمرو سیاسی، سفارت بریتانیا در تهران محیطی را به مساحت پانزده هکتار در قلب تهران در اشغال خود داشت. کادر سفارت، مقامات سیاسی کنسول‌ها، مقامات اقتصادی و بازرگانی وابستگان نظامی و سرویس‌های اطلاعاتی و مأموران رمز را در بر می گرفت. به طور خلاصه محوطه سفارت انگلستان در درون خود دنیایی بود که حکم پادگان را برای شرکت نفت ایران و انگلیس داشت.

[...] اگرچه ایران هیچ‌گاه مستعمره انگلیس نبود، امپراتوری بریتانیا دارای قدرتی فراگیر بود. [...] ایرانیان و نیز خود انگلیسی‌ها ایران را بخشی از امپراتوری غیررسمی انگلستان یا به بیان دیگر در محدوده امپراتوری بریتانیا می‌دانستند. [...]

مطمئناً کیهان‌شناسی مصدق، هژمونی سیاسی و استثمار اقتصادی انگلستان را امری مسلّم می‌داشت. باور او به منبع «شر» بودن انگلستان به تبیین دیدگاه و در واقع فلسفه سیاسی وی کمک می‌کرد. وی یک‌بار در وضعیتی خاص گفت: «شما نمی‌دانید آنان چقدر حیله‌گرند، نمی‌دانید چقدر شرورند، نمی‌دانید که چگونه به هر چیز دست می‌زنند آن را آلوده می‌کنند.»[1]

بدین ترتیب، مصدق، خواه به‌صورت احساساتی یا غیر احساساتی، به بیان احساسات عمیق خود که البته وی آن را امری جمعی و نه فردی می‌دانست پرداخت.

اشتباه نیست اگر بگوییم که وی در مرکز ملی‌گرایی ضد انگلیسی قرار داشت. اگرچه او به مخالفت با هرگونه دخالت خارجی پرداخت اعتقاد خاص به این مطلب داشت که انگلیسی‌ها ایران را از طریق شرکت نفت ایران و انگلیس استثمار کرده و تحت کنترل سیاسی قرار داده‌اند و ایران اگر بخواهد آزاد و مستقل باشد باید این وضعیت را در هم شکند.

هیچ‌گونه مصالحه‌ای با انگلستان میسر نیست. وزارت خارجه لندن و سفارت بریتانیا در تهران خصومت مستمر مصدق را امری بدیهی می‌دانستند. در دیدگاه انگلیسی‌ها هیچ‌گونه مصالحه‌ای میسر نبود و یا امکان مصالحه اندکی وجود داشت. از سال 1330/1951، نقشه‌های مربوط به سرنگونی مصدق مطرح شد.

 

[1] Vernon a. Walters, Silent missions (Garden city, N.Y: Doubleday, 1978), 247.