«آیت‌الله شاه آبادی»، عالمی که از نظر «روح‌الله» لطیف‌ترین روح را داشت


2207 بازدید

«آیت‌الله شاه آبادی»، عالمی که از نظر «روح‌الله» لطیف‌ترین روح را داشت

استاد مطهری می‌‌گفت: من هرگز از حضرت امام نشنیدم که اسم مرحوم شاه‌آبادی را بیاورند و دنباله‌اش «روحی فداه» را نگویند.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «آیت الله محمدعلی شاه آبادی» می‌‌‌‌پردازیم.
در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، 19. «شهید ثالث»، 20. «ملاصدرا»، 21. «فیض کاشانی»،  22. «علامه مجلسی»، 23. «آیت الله نجفی، صاحب جواهر» 24. «شیخ مرتضی انصارى»، 25. «ملا هادی سبزواری‌» 26. «ملا حسینقلی همدانی» 27. « میرزا جواد ملکی تبریزی» و 28. «علامه سید علی آقا قاضی» معرفی شدند.
 
 
ولادت
آیت الله محمدعلی شاه‌ آبادی، فقیه، حکیم و عارف بزرگ شیعه و اسلام، در سال 1292 قمری در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیت‌الله میرزا محمدجواد اصفهانی بیدآبادی به دنیا آمد.
آیت‌الله بیدآبادی که خود فقیهی وارسته بود به تربیت فرزندانش همت و توجّه فوق‌العاده‌‎ای داشت و به برکت همین تلاش، فرزندانش هر یک چون ستاره‎ای تابناک بر تارک حوزه‎های علمیه درخشیدند.
تحصیلات
محمدعلی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیت الله میرزا هاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول) شرکت کرد و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ بود.
در سال 1304 ق. ناصرالدین شاه قاجار، آیت‌الله بیدآبادی را به همراه دو فرزندش محمدعلی و علی محمد به ترهان تبعید کرد و محمدعلی میرزا حسن آشتیانی - که خود از شاگردان بزرگ آیت الله شیخ مرتضی انصاری بود - شرکت نمود و فطرت توحیدی و عشق به شناخت معارف الهی او را به درس فلسفه حکیم بزرگ میرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت.
اجتهاد آیت الله شاه آبادی در 18 سالگی
محمدعلی نخستین سالهای بلوغ را پشت سر می‎گذاشت که در کلاس درس عرفان نشست و آنگاه که وارد هیجدهمین سال عمر خود شد در سال 1310 قمری به درجه اجتهاد نایل آمد.
او در سال 1312 قمری اولین و بهترین استاد خود یعنی پدر مهربانش را از دست داد ولی این حادثه تلخ نتوانست در روح او خللی ایجاد کند و به رغم مشکلات فراوان به تحصیل ادامه داد. وی حدود شانزده سال در تهران اقامت کرد و در این مدت علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت.
هجرت آیت الله شاه آبادی به نجف اشرف
در سال 1320 ق. میرزا محمدعلی به قصد عزیمت به نجف اشرف و حضور در درس آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی (مشهور به آخوند خراسانی) ابتدا راهی اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهی نجف شد. در این سفر مادر و پدر همسرش نیز او را همراهی می‎کردند.
در این زمان میرزا محمدعلی با آنکه خود مجتهد بود با شور و شوقی وصف ناپذیر در درس آخوند خراسانی حاضر می‌‎شد.
اقامت ایشان در نجف هفت سال طول کشید و طی آن توانست در دو دوره کامل درس خارج اصول آخوند شرکت کند که نتیجه آن یک دوره شرح بر کتاب کفایة‌الاصول است که به قلم ایشان نگارش یافته است.
همچنین ایشان در نجف در درس آیت‌الله شیخ فتح‌الله شریعت (شیخ الشریعه) و آیت‌الله میرزا محمد حسن خلیلی شرکت می‌‎جست.
هجرت آیت‌الله شاه‌آبادی به سامرا/ شاه‌آبادی یکی از 6 نفری که میرزای شیرازی برایشان اجتهاد داد
پس از رحلت آخوند خراسانی - که آقا میرزا محمد علی برای ایشان احترام فوق‌العاده‎ای قائل بود و او را عقل مجسم می‌‎شمرد - جناب میرزا راهی سامرا شد تا از خرمن علوم آیت الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی خوشه چینی کند.
ایشان پس از درس استاد، در جایگاه تدریس می‎نشست و بسیاری از شاگردان استاد در کلاس او شرکت می‌‎کردند.
در این میان میرزای شیرازی خود نیز به آیت الله شاه آبادی توجه ویژه‎ای داشت و به همین دلیل است که آیت الله شاه آبادی یکی از شش نفری است که از میرزای شیرازی گواهی اجتهاد دریافت کرده است.
چنانکه آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر، شریانی، میرزا خلیل تهرانی هم به عارف کامل شاه‎آبادی گواهی اجتهاد داده بودند.
چرا ایشان، به شاه آبادی معروف شد؟
آیت الله شاه ‎آبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش - که دوری از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود - به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازی وسایل سفر برای حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولی ایشان رضایت مادر را که رضایت خداوند در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.
چون مردم تهران از ورود آیت الله شاه آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی کنونی) بود به آیت الله شاه آبادی معروف شد.
آیت‌الله شاه آبادی عارفی مبارز
آن فقیه و عارف بزرگوار از سال 1330 ق. تا 1347 ق. در تهران اقامت داشت. در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسیده بود یکی از مهمترین اقدامات آیت الله شاه آبادی مبارزه با ظلم ستم شاهی وی بود، چنانکه امام «قدس سره» می‎فرمایند: «مرحوم آیت الله شاه آبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند.»
در اوج خفقان رضاخانی، آیت الله شاه آبادی، از علمای تهران و دیگر شهرها خواست که در اعتراض به ستمهای شاه در پناه حضرت عبدالعظیم در شهر ری گرد آمده، متحصّن شوند. ولی علما نتوانستند ایشان را همراهی کنند و در حالی که تنها دو نفر ایشان را همراهی می‌‎کردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانی‌های کوبنده فجایع رژیم را برای مردم بازگو می‌‎کرد.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال 1347 ق. راهی شهر مقدس قم شد. و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی همت گمارد.
نحوه آشنایی امام خمینی با آیت الله شاه آبادی/ نظرات امام خمینی درباره ایشان
یکی از بزرگانی که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمود امام خمینی (ره) است که نزد آیت الله شاه آبادی کتابهای عرفانی را فرا گرفت.
امام (ره) نحوه آشنایی خود با استادش آیت الله شاه آبادی را چنین توضیح می‎دهد:
«من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه ‎آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن: فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار می‌‎کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی‎کردند تا به گذر «عابدین» - یکی از محلات قم - رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می‎کرد من فلسفه می‎خواهم قبول کردند.
ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده‎ام و عرفان می‌‎خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.»
علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان می‎آورد می‎فرمود: روحی له الفداء، جانم فدای او باد! این مطلب در کتابهای امام (ره) بخصوص در کتابهای عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.
امام برای درس آیت الله شاه آبادی ارزش و احترام زیادی قائل بودند و می فرمودند: «اگر آیت الله شاه آبادی هفتاد سال تدریس می‌کرد، من در محضرش حاضر می‌شدم، چون هر روز حرف تازه‌ای داشت»
مرحوم آیت الله مطهری می‌گفت: من هرگز از امام نشنیدم که اسم مرحوم شاه آبادی را بیاورند و دنباله اش « روحی فداه» را نگویند.
فرزند آیت الله شاه آبادی نقل می‌کنند: علاقه امام به مرحوم پدرم، علاقه‌ای قلبی و عمیق بود. در نجف روزی در خدمت امام در مورد مطلبی بحث شد که طی آن اسم یکی از آقایان آمد.
امام تصور کردند که من آن آقا را با پدرم مقایسه می‌کنم. برای همین بسیار ناراحت شدند و به تندی به من فرمودند: «تو پدرت را نشناخته‌ای، اصلا قابل قیاس نیستند. پدرت را با این فرد و امثال او نمی‌توان مقایسه کرد.»
امام خمینی فرمودند: «من در عمر خود، روحی لطیف‌تر از روح مرحوم شاه آبادی ندیدم.» و سپس ادامه دادند که: « ایشان، صرف نظر از چنین فقاهت، فلسفه، عرفان که کم نظیر بودند در سیاست نیز کم نظیر بودند.»
علاقه آیت الله شاه آبادی به امام
آیت الله شاه آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونه‌‎ای که هر گاه می‌‎خواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوندی همان گونه که پدران فرزندان خود را صدا می‎کنند می‌‎فرمود: روح الله!
آیت الله شاه آبادی هفت سال در قم اقامت گزید. زمانی نیز مردم تهران به قم آمده، از ایشان خواستند به تهران مراجعت کند و وی به رغم میل باطنی خود، در پی احساس وظیفه در سال 1354 ق. راهی تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله - واقع در بازار چهل تن - به امامت جماعت و ارشاد و هدایت پرداخت و آنگاه که یکی از شبستانهای مسجد جامع - که قبل از آن تبدیل به انبار شده بود - آماده شد، نماز و سخنرانی را بدانجا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان شد.
شجاعت آیت الله شاه آبادی
در موقعیتی که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل نموده بود آیت الله شاه آبادی هیچ گاه نماز و سخنرانی‌‎اش قطع نشد. زمانی هم که پوشیدن لباس روحانیت را ممنوع کرده بود او فرزندانش را به روحانی شدن و پوشیدن لباس مقدس روحانیت تشویق کرد و به برکت همین تلاش مخلصانه هفت تن از فرزندان ایشان روحانی شدند.
مأموران رضاخان، برای آنکه بتوانند صدای حق طلب آیت الله شاه آبادی را خاموش کنند، منبر او را از مسجد جامع دزدیدند ولی از آن پس ایستاده سخنرانی می‌‎کرد و می‌‎گفت:
«منبر سخن نمی‎گوید اگر می‌‎خواهید سخنرانی تعطیل شود، باید مرا ببرید و من هر روز قبل از اذان صبح تنهایی از منزل به طرف مسجد می‎آیم، اگر عرضه دارید آن وقت بیایید و مرا دستگیر کنید»!
بر پایه این گفتار شجاعانه روزی عدّه‌‎ای برای دستگیری شیخ عارف به مسجد جامع حمله ور شدند و با بی‎شرمی تمام همچون لشکر یزید چکمه پوشان وارد مسجد شدند که ناگاه آیت حق نهیبی بر آنها زد و همگی آنها پا به فرار گذاشتند و برای دستگیری ایشان در بیرون مسجد کمین کردند و آنگاه که آیت الله شاه آبادی از مسجد خارج شده فرمانده آنها رو به شیخ عارف کرد و گفت: «آقای شاه آبادی! آقای شاه آبادی! تو باید همراه ما بیایی کلانتری!»
آیت الله شاه آبادی ایستاد و در حالی که ابروانش به هم گره خورده بود گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد!» و به راه خود ادامه داد.
ماجرای امر به معروف و نهی از منکر یک پزشک
آیت الله شاه آبادی برای امر به معروف و نهی از منکر اهمیت زیادی قائل بود و در انجام این واجب الهی از مردم و اهالی مسجد هم استمداد می‌‎جست. چنانکه آورده‎اند پزشکی که در همسایگی ایشان بود با آوردن معلم موسیقی و وسایل آن، موجبات ناراحتی ایشان و همسایگان را فراهم کرده بود و چون حضرت آیت الله شاه آبادی از او خواست که از این عمل، دست بردارد قبول نکرد!
آیت حق در سخنرانی شب جمعه فرمود: «خوب است از این پس هر کسی از جلو مطب این دکتر می‎گذرد با خوشرویی از او بخواهید که از این عمل دست بردارد.»
چند روز گذشت. پزشک هر روز با دهها مراجعه کننده مواجه می‎شد که همگی به او تذکر می‌‎دادند که دست از این عمل بردارد. او چاره‌‎ای جز تعطیل کردن کلاس ندید و آنگاه که به آیت الله شاه آبادی مواجه شد گفت:
«آقای شاه آبادی! با قدرت ملت کار را تمام کردی ... من جواب مراجع قضایی و قانونی را می‎توانستم بدهم ولی هرگز درباره این روش مردمی نیندیشیده بودم.»
انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و پیشگویی آیت الله شاه آبادی
آیت الله شیخ نصر الله شاه آبادی فرزند مرحوم شاه آبادی بزرگ می‌گوید: در زمان تبعید امام خمینی به ترکیه، خواب دیدم جنگی سخت و طولانی در جنوب ایران با کشوری دیگر و با کشتار فراوان در گرفت. نخلها شکسته بود و یکی از بستگان ما به نام حبیب الله شهید شد. لشکر ما به فرماندهی امام حسین(ع) سرانجام پیروز شد. نزد امام(ع) رفتم و در حالی که حضرت چهارزانو نشسته بود، دستها و زانو را بوسیدم و پیروزی را تبریک گفتم. حضرت تبسم کرد اما او را خوشحال ندیدم. سپس از خواب بیدار شدم.
امام خمینی از ترکیه به نجف آمد و پس از چند سال، در منزل امام، سخنی پیش آمد که به یاد آن خواب افتادم. وقتی آن را برای امام بیان کردم، ایشان گفت: لا حول و لا قوة الا بالله.
از این رفتار امام، حس کردم که باید امری مهم در بین باشد. از ایشان توضیح خواستم اما چیزی نگفت. بعد از اصرار زیاد، فرمود: چنین چیزهایی محقق می‌شود. باز هم توضیح خواستم. ایشان گفت: می‌گویم به شرطی که تا زنده‌ام به کسی نگویی. این تخطیط (برنامه، نقشه) را پدر شما برای ما کشیده و چنین جنگی پیش خواهد آمد و ما پیروز می‌شویم.
سالها از این قضیه گذشت و آن را فراموش کردم. سال 59 که جنگ ایران و عراق شروع شد، ما کمک‌های مردمی را به جبهه بردیم. وقتی نگاهم به نخلهای شکسته افتاد، به یاد آن خواب افتادم.
در این جنگ چند تن از بستگان ما از جمله برادرم شهید شدند.
بصیرت و روشن فکری آیت الله شاه آبادی
در زمان آیت الله شاه آبادی، استفاده از بی سیم و رادیو در ایران تازه رایج شده بود، ولی چون وسایل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره می‌شد، بیشتر برنامه‌های آن مبتذل، ضد اسلامی و مروج فرهنگ غرب بود.
این امر موجب شد که عده‌ای از علماء معتقد به حرمت تمام برنامه‌های آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند.
در این حال عده‌ای از مردم نزد آیت الله شاه آبادی رفته، از ایشان درباره جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند. ایشان ضمن اظهار تأسف از این که این وسیله تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست فرمودند: «رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می‌تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می‌تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه‌های مفید، مانعی ندارد.»
در دورانی که بلندگو تازه رواج یافته بود و تعدادی از علماء، استفاده از آن را مجاز نمی‌دانستند، ایشان در پاسخ عده‌ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می‌دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟
جواب دادند: «این چه سؤالی است؟! حتما آن را تهیه کنید که تا من زنده‌ام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است.»
استادان آیت الله شاه آبادی
برخی اساتید مرحوم شاه آبادی عبارتند از:
1- مرحوم آیت الله شیخ احمد مجتهد بید آبادی ( برادر بزرگ تر آیت الله شاه آبادی) متولد 1279 و متوفای 1357 قمری که به اذعان بسیاری از علماء پیش از آن که به سن بلوغ برسد به مقام اجتهاد نایل آمد.
2- مرحوم علامه میرزا محمد هاشم خوانساری چهار سوقی  صاحب اصول آل الرسول ( برادر صاحب روضات) که از اساتید ایشان در دوران اقامت ایشان در اصفهان بوده‌اند.
3- میرزای جلوه ( میرزا ابوالحسن طباطبایی اصفهانی)  متوفای 1314 ق. که یکی از حکمای اربعه بوده و در عصر قاجار در تهران اقامت داشته است و آیت الله شاه آبادی از درس فلسفه ایشان استفاده کرده‌اند.
4- مرحوم آیت الله میرزا هاشم گیلانی اِشکوری مشهور به آقا میرزا هاشم رشتی متوفای 1332 ق، صاحب حاشیه بر مصباح الأنس که استاد عرفان آیت الله شاه آبادی در تهران بوده‌اند.
5- مرحوم آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی متوفای 1319 قمری، که از شاگردان مبرز شیخ انصاری بود و آیت الله شاه آبادی قبل از رفتن به نجف، از دروس فقه و اصول ایشان در تهران استفاده می‌کردند.
6- مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ( صاحب کفایه) .
7- مرحوم آیت الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی ( شیخ الشریعه).
8- مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین خلیلی  که در سال 1326 قمری در مسجد سهله وفات یافتند. آیت الله شاه آبادی از محضر درس این 3 استاد اخیر در دوره اقامت 7 ساله خود در نجف استفاده کرده‌اند.
9- مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی ( میرزای دوم).
تدریس علوم مختلف توسط آیت الله شاه آبادی
آیت الله شاه آبادی در حوزه علمیه قم روزی نه تا ده درس تدریس می‌‎کرد و نکته جالب توجه اینکه هر یک از علما که در درسی از درسهای ایشان شرکت می‌‎کرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار می‌‎ستود؛ چنانکه امام (ره) که در درسهای عرفان ایشان حاضر می‌شد استادش را در عرفان فوق‎العاده می‌‎ستود و آیت الله میرزا هاشم آملی (ره) معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است.
آنچه ایشان تدریس می‌کرد عبارت بود از:
1. فقه و اصول (دوره ‌سطح و خارج).
2. تفسیر.
3. عرفان.
4. فلسفه و منطق و ... که دانش پژوهان بسیاری از آنها استفاده می‌‎کردند.
5. ادبیات عرب
شاگردان آیت الله شاه آبادی
برخی از شاگردان مبرز ایشان عبارتند از:
1. حضرت امام خمینی (ره)
2. آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی.
3. آیت الله میرزا هاشم آملی.
4. آیت الله شیخ محمد رضا طبسی نجفی.
5. آیت الله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام) و ...
آثار و تالیفات
از شیخ عارف کامل، کتاب‌های فراوانی برجا مانده که برخی از آنها چاپ شده و بعضی دیگر هنوز به چاپ نرسیده است.
در این میان، بعضی از رساله‎ها و کتابهای چاپ نشده ایشان، پس از رحلت استاد در اختیار حضرت امام (ره) قرار داشت که در سال 1343 ش. در حمله ساواک به کتابخانه و منزل امام در قم همراه آثاری از امام راحل ربوده شد.
اینک مروری بر آثار آیت الله شاه آبادی:
1. شذرات المعارف
2. رشحات البحار
3. مفتاح السعاده فی احکام العباده (توضیح المسائل)
4. حاشیه نجاه العباد
5. منازل السالکین
6. حاشیه کفایة‌الاصول آخوند خراسانی.
7. حاشیه فصول‌الاصول.
8. رساله‌ العقل و الجهل.
9. تفسیری مشتمل بر توحید، اخلاق و سیر و سلوک.
10. چهار رساله درباره نبوت عامه و خاصه و تعدادی کتب و رساله دیگر.
ماجرای پاره کردن اجازه‌نامه‌های اجتهاد
عده‌ای شایع کرده بودند که آقای شاه آبادی، حکیم است نه مجتهد.
روزی در تهران، یک نفر که برای پرداخت سهم مبارک امام ( ع) نزد ایشان آمده بود، از ایشان خواست که اجازه‌های اجتهادشان را ببیند! ایشان که به شدت از این عمل ناراحت شده بودند، از همسرشان خواستند صندوقی را که اجازه‌های اجتهادشان در آن قرار داشت، بیاورند و آن گاه در مقابل چشم او، همه را پاره کردند، و در حالی که با دست به سینه خود اشاره می‌کردند، فرمودند: «علم در کاغذ نیست. قوه اجتهاد در این جاست. اگر علماء به من اجازه اجتهاد داده‌اند، به خاطر صلاحیت علمی من بوده، ولی من خودم هرگز به دنبال گرفتن این اجازه‌ها نبوده‌ام.»
در میان اجازات اجتهادی که ایشان از اساتید خود داشت، تنها یک اجازه به دست آمده، و آن هم اجازه‌ای است که آیت الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی (میرزای دوم) به ایشان داده بود، و در میان یکی از کتابهای ایشان جا مانده بود.
همسر ایشان هرگاه از این قضیه یاد می‌کرد، می‌گفت: ای کاش آن روز هیچ یک از اجازات را به آقا نمی‌دادم.
توصیه‌های راه‌گشا از آیت الله شاه آبادی
1. بهت فرشتگان
سه آیه آخر سوره مبارکه حشر را تلاوت کنید تا ملکه شما شود و اولین اثری که از آن مترتب می‌شود، پس از مرگ و شب اول قبر است. وقتی که ملکین از طرف پروردگار برای سؤال و جواب می‌آیند، در جواب «من ربک؟» بگوئی: «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم - هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون - هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم »
وقتی این طور پاسخ بگویی ملائکه الهی مبهوت و متحیر می‌شوند، چون این معرفی حق است به زبان حق، نه معرفی حق به زبان خلق»
2. ضرر گوش کردن به موسیقی و غنا
«بیشتر از هر چه، گوش کردن به تغنیات، سلب اراده و عزم از انسان می‌کند»
3. سگ درگاه خدا
«شیطان، سگ درگاه خداست. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت نکند»
4. راهی برای اصلاح نفس
«مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه شریفه: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» تا آخر سوره مبارکه، با تدبر در معنی آن‌ها در تعقیب نمازها، خصوصا در اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس»
5. صلوات به حضرت فاطمه زهرا (س)
«در نوافل شب، به مقام شامخ حضرت زهرا سلام الله علیها توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی و قرب معنوی می‌شود و خداشناسی انسان را زیاد می‌کند. همچنین قبل از اذان صبح، صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها را بفرستید.»
6. فواید بیداری در سحر
«اگر برای نافله شب بیدار شدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می‌کند.»
«بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی.»
در منبرهایشان مکرر می‌فرمودند: «برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش اخلاقی می‌آورد.»
7. ضررهای لعن کردن بی مورد
«هیچ وقت لعن شخصی نکنید، گر چه به کافری که ندانید از این عالم ( چگونه) منتقل شده، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد. زیرا که ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی بکنید.»
«کفاری را که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شدند لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن، هدایت شده باشند و روحانیت آنها مانع از ترقیات شما شود.»
وفات آیت الله شاه آبادی
آیت الله شاه آبادی، سرانجام در ساعت 2 بعد از ظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش. (سوم صفر 1369 ق.) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر برکت، به ملکوت اعلی پرواز کرد.
جنازه پاکش را هزاران نفر از مردم مومن به حضرت عبدالعظیم حسنی تشییع کردند و در همانجا به خاک سپرده شد.


فارس،