نقش رسانه‌های داخلی و خارجی و شکاف در جبهه ملی؛

طریقه هدایت افکار عمومی به سوی یک کودتای نفتی

توسط سازمان سیا آمریکا و ام آی 6 انگلیس


طریقه هدایت افکار عمومی به سوی یک کودتای نفتی

در کودتای 28 مرداد 1332 که با هدف دستیابی دوباره به منافع نفتی ایران رخ داد عوامل متعددی زمینه‌ساز بودند، اما در این میان نظر سفارت انگلیس در تهران بسیار تأثیرگذار بود. سفارت معتقد بود که برای این هدف باید از ابزار هدایت افکار عمومی استفاده کرد

در تاریخ معاصر ایران، کودتای 28 مرداد 1332 را می‌توان تعبیر حکیم ابوالقاسم فردوسی دانست که «یکی داستان است پر آب چشم»؛ داستانی واقعی و تراژیک که با مجاهدت، اتحاد و پیروزی آغاز شد و با اختلاف، تصممیات اشتباه و سرانجام شکست یک خیزش مردمی به پایان رسید.

پس از گذشت شش دهه از وقوع این کودتا، اسناد سیاسی و آثار علمی فراوانی درباره آن منتشر شده است که هرکدام با برجسته‌سازی یک یا چند عامل مهم، این رویداد سرنوشت‌ساز را واکاوی کرده‌اند. در بین این عوامل، می‌توان به توطئه خارجی با ابزار هدایت افکار عمومی به منظور اختلاف‌افکنی میان دو رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت، یعنی آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی و محمد مصدق اشاره کرد.

توهین‌ به ملت و نخست‌وزیر ایران با طعم نفت!

پس از اجرای قانون ملی شدن نفت، شبکه‌های جاسوسی بریتانیا و شرکت نفت ایران و انگلیس، که حضور همه‌جانبه‌ای در جامعه ایران داشتند، مأموریت یافتند با استفاده از طرفداران و جاسوسان محلی خود حکومت مصدق را ضعیف و بی‌ثبات جلوه دهند.

تعدادی از زبده‌ترین جاسوسان و شرق‌شناسان مانند آن لمبتون، رابین زینر، لارنس لاکهارت، جفری ویلر، ریچارد سدان و وود هاوس بسیج شدند تا از تجربه و دانش خود در مورد جامعه ایران استفاده کرده و با بحران‌سازی مداوم مصدق را سرنگون کنند. سفارت انگلیس در تهران معتقد بود که برای این هدف باید حربه افکار عمومی و پشتیبانی توده‌ها را از مصدق گرفت و حداقل به خرید توده‌های خیابانی دست زد.1

پس از بالاگرفتن اختلاف دولت ایران و انگلستان و به موازات مذاکرات دولت مصدق برای حل موضوع نفت، رسانه‌های انگلیسی و آمریکایی از هیچ تلاشی برای تخفیف و تحقیر حرکت ملی ایرانیان فروگذار نکردند. با توجه به محبوبیت فوق‌العاده مصدق در سال‌های 1330-1331 نوک پیکان این حملات بیشتر متوجه نخست‌وزیر ایران بود. در این دوره، دکتر مصدق مورد حمایت اغلب گروه‌ها و چهره‌های سیاسی قرار داشت. از همه مهم‌تر آیت‌الله کاشانی، دیگر چهره محبوب در میان افکار عمومی آن روزگار، نیز حمایتی تّام و تمام از مصدق داشت. بنابراین تمام تلاش دولت و رسانه‌های انگلستان روی تخریب مصدق حتی با هوچی‌گری و متوسل‌شدن به سخیف‌ترین عبارات و واژگان متمرکز شد.

رسانه‌ها و دیپلمات‌های آمریکایی و انگلیسی در این مسیر هم‌سخن بودند. آنها برای توجیه ناکامی خود در مذاکرات حقوقی با دولت ایران، بدون هرگونه پشتوانه علمی و جامعه‌‌شناختی، عبارات موهومی را تحت عنوان ‌ویژگی‌ و خصلت ملی ایرانیان طرح کرده و آنها را به دکتر مصدق تخصیص می‌دادند. از نظر آنها ایرانیان افرادی «غیرمعقول»، «یک‌دنده»، «خسته‌کننده»، «کله‌شق»، «خشن»، «متغیر»، «بی‌ثبات»، «ناراضی»، «بی‌عرضه»، «نادان»، «بیگانه‌هراس»، «بی‌تمایل به شناخت واقعیت‌ها»، «عارف‌مسلک»، «فاقد درک عادی»، «احساساتی» و «عاری از رضایت» بودند. مصدق نیز به عنوان فردی «ناخوشایند»، به طرز ناامیدانه‌ای «غیرمعقول»، «خیره‌سر»، «متعصب»، «وسواسی»، «وحشی»، «هیستریک»، «نمایشی»، «احساساتی»، «رنجور»، از نظر ذهنی «بی‌ثبات»، «غیرعادی»، «زن‌صفت» و نیز «نیرنگ‌باز» و «شرقی» معرفی می‌شد.2

مجله «تایم» آمریکا در نیمه خرداد سال 1330 و حتی پیش از اوج گرفتن اختلاف میان ایران و انگلستان، او را «درویشی دوره‌گرد با مدرک دانشگاهی» توصیف کرده بود که اغلب «زیرشلواری و گاهی نیز کت و شلوارهای راه‌راه می‌پوشد؛ بیماری نابودش کرده، اما شور ایمانش غریب است. زخم‌های روان‌شناختی خورده و تهدیدگر و محروم‌کننده جهان آزاد از نیازهای عمده نفتی است».3 این مجله مشهور همچنین در حالی  مصدق را به عنوان  مرد سال 1951 انتخاب کرد که در همان شماره او را با صفاتی نظیر «خودرأی»، «متعصب»، «تهدیدگر»، «گریان»، «مستعد عصبانیت» و «کاریکاتوری هولناک از یک دولتمرد» توصیف کرده و حتی از اینکه «جادوگری پیر در سرزمینی کوهستانی» به عنوان مرد سال انتخاب شده ابراز تأسف کرده بود.4 نشریه انگلیسی «آبزرور» او را متعصب تباهی ناپذیر، پیرمرد گیج اما احساساتی و سرسخت در برابر مباحث عقلی و سیاست‌مداری متحیر، کوته‌بین و دارای یک ایده سیاسی در آن کله بزرگ توصیف کرد و عناوینی مانند «فرانکشتاین تراژیک»، «روبسپیر سال‌خورده» و «کرنسکی شکست‌خورده» به او داد.5

دو روز بعد از کودتای 28 مرداد 1332، «نیویورک‌تایمز» در سرمقاله 21 اگوست 1953 خود با تیتر «ایران و جهان» نوشت: ایرانی، آدمی است با صبر بی‌پایان، جذابیت فراوان و نجابت، اما همچنین همان‌گونه که دیده‌ایم، خصلت بی‌ثباتی احساساتی بودن و خشونت به هنگام برآشفتن را نیز در خود دارد.6

در یک سال منتهی به کودتا، وابسته مطبوعاتی بریتانیا در تهران به شدت فعال شده بود و حتی برای تحریک افکار عمومی ایالات متحده آمریکا علیه ایران، برای همتای خود در واشنگتن خوراک رسانه‌ای تأمین می‌کرد. به محض فوران بحران، سفارت بریتانیا در تهران از بی‌بی‌سی در لندن خواست تا مدت برنامه فارسی خود را دوبرابر کند و خبرنگارش در تهران را هم که گرایشی به همکاری نداشت و با فردی دیگر جایگزین کند.7

با حمایت وابسته مطبوعاتی بریتانیا، درو پیرسون، روزنامه‌نگار پیشکسوت آمریکایی و از ستون‌نویسان اصلی «واشنگتن پست»، در مقاله‌ای که در 11 جولای 1951 (19 تیرماه 1330) در این روزنامه منتشر شد با لحنی تند و بدون ارائه اسناد معتبر مدعی شد که دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه و دست راست مصدق) در جرائمی از قبیل اختلاس و ساخت‌وپاخت با قضات متهم است. او در این مقاله و در آستانه نقش‌آفرینی دولت آمریکا در منازعه ایران و انگلستان پرسید که آیا آمریکایی‌ها می‌خواهند این فرد شیاد همچنان مغز متفکر بحران نفتی خاورمیانه باقی بماند؟ آیا تصمیم‌گیری درباره اینکه آیا آمریکا سهمیه نفت داشته باشد به دست او خواهد افتاد؟ وابسته مطبوعاتی بریتانیا در واشنگتن حتی برای ترساندن افکار عمومی آمریکایی‌ها این شایعه را پخش کرد که مصدق بوی تریاک می‌دهد و در مصرف این ماده افراطی است.8 انگلیسی‌ها همچنین، آیت‌الله کاشانی را نیز یک «فاشیست متعصب مذهبی»، «مرتجع» و «ضدانگلیسی» می‌خواندند. بااین‌حال اندکی بعد، عده‌ای عناصر فرصت‌طلب در ایران او را جاسوس انگلیس خواندند!9

واکنش آیت‌الله کاشانی در برابر اختلاف‌افکنی

در جریان ملی شدن صنعت نفت و رویدادهای پس از آن، آیت‌الله کاشانی با حفظ استقلال فکری و بیان ایرادات  و نقدها، حامی دکتر مصدق به عنوان نخست‌وزیر قانونی ایران بود. او برخلاف جو غالب افکار عمومی، تا آنجا که امکان داشت تسلیم فضاسازی رسانه‌ای و جوسازی غربی‌ها در تحقیر دکتر مصدق و تأکید بر ناتوانی او در حل مشکلات نشد.

برخی مخالفان داخلی مصدق از جمله فدائیان اسلام که با بی‌توجهی دولت مصدق به طرح‌های خود برای اصلاح وضع فرهنگی و اقتصادی کشور مواجه شدند، مصدق و کابینه‌اش را به غیراسلامی بودن متهم کردند و خواستار حمایت آیت‌الله کاشانی شدند. آیت‌الله کاشانی با وجود انتقاداتی که به دولت مصدق داشت، پاسخ این درخواست‌ها را این گونه داد: «فعلا دفع شر انگلستان مورد نظر است».10

در 23 تیرماه سال 1330 و به دنبال آشوبی که به تحریک حزب توده در پی ورود آرول هریمن آمریکایی به تهران (برای حل بحران میان ایران و انگلیس) رخ داد، آیت‌الله کاشانی اوضاع را مدیریت کرد تا دولت در آن شرایط حساس با موضوعات فرسایشی درگیر نشود. ایشان در دفاع از دولت مصدق، بیانیه‌ای صادر کرد که در آن آمده بود: «من با اطلاع و اعتقاد کامل اعلام می‌کنم که نه تنها آقای مصدق‌السلطنه از این ماجرا بی‌خبر بوده‌اند بلکه بی‌نهایت از ریخته شدن خون بی‌گناهان متأثر و ناراحت شده و تصمیم دارند با نهات جدیت، کیفیت وقوع این حادثه خونین را روشن و محرکین و عاملان را به مجازات برسانند».11

با حمایت وابسته مطبوعاتی بریتانیا، درو پیرسون، روزنامه‌نگار پیشکسوت آمریکایی و از ستون‌نویسان اصلی «واشنگتن پست»، در مقاله‌ای که در 11 جولای 1951 (19 تیرماه 1330) در این روزنامه منتشر شد با لحنی تند و بدون ارائه اسناد معتبر مدعی شد که دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه و دست راست مصدق) در جرائمی از قبیل اختلاس و ساخت‌وپاخت با قضات متهم است. او در این مقاله و در آستانه نقش‌آفرینی دولت آمریکا در منازعه ایران و انگلستان پرسید که آیا آمریکایی‌ها می‌خواهند این فرد شیاد همچنان مغز متفکر بحران نفتی خاورمیانه باقی بماند؟ آیا تصمیم‌گیری درباره اینکه آیا آمریکا سهمیه نفت داشته باشد به دست او خواهد افتاد؟

 آیت‌الله کاشانی حتی در ماه‌های پایانی نخست‌وزیری مصدق در پاسخ به خبرنگار فرانسوی که از وی در خصوص اختلافش با دکتر مصدق سؤال کرد، هوشمندانه اولویت مسئله سیاست خارجی مصدق را مطرح کرده و چنین پاسخ می‌دهد: «من درباره سیاست خارجی، یعنی مبارزه با استعمار و موضوع نفت، هیچ گونه اختلافی با نخست‌وزیر ندارم، ولی درباره مسائل داخلی.... اختلافاتی وجود دارد».12

آمریکایی‌ها تلاش برای برای جلب نظر آیت‌الله کاشانی به‌ویژه پس از قیام 30 تیر و مشاهده قدرت نفوذ کلام او در میان مردم را افزایش دادند. در این مقطع شخصیت‌های آمریکایی همچون گزارشگرانی از هرالد تریبون و نیویورک‌تایمز، نمایندگانی از کنگره آمریکا و دانشگاهیانی به‌ظاهر علاقه‌مند به دین و روابط اسلام با مسیحیت او را سخنگوی واقعی کل جهان اسلام می‌خواندند.13

توطئه‌هایی که به ثمر نشست!

با وجود اختلافات موردی، آیت‌الله کاشانی تا دور دوم نخست‌وزیری مصدق بی‌دریغ از وی حمایت می‌کرد، اما به‌تدریج مخالفان میان این دو رهبر نهضت اختلاف انداختند. پس از برخی تصمیمات خودسرانه مصدق و بی‌توجهی او به مشورت با حامیان خود این اختلاف پررنگ‌تر شد. آیت‌الله کاشانی که با حمایت جانانه خود از مصدق در تیرماه سال 1331 نقش مؤثری در کنار رفتن قوام و روی کار آمدن دوباره مصدق داشت، نسبت به بعضی عزل و نصب‌ها شدیدا معترض بود. دکتر مصدق در پاسخ او را از دخالت در امور سیاسی و سیاست‌های دولت به خاطر مصالح نهضت در دولت برحذر می داشت. عدم مجازات مسببان کشتار 30 تیر از جانب مصدق و پاسخ منفی او به درخواست آیت‌الله کاشانی برای تشکیل یک کنفرانس وحدت اسلامی بین‌المللی در تهران هم یکی دیگر از عوامل اختلاف‌برانگیز میان دو رهبری ملی و مذهبی نهضت بود.14

در نهایت، اقدام مصدق در انحلال مجلس هفدهم از طریق رفراندوم آخرین میخ را بر تابوت این وحدت راهبردی زد. آیت‌الله کاشانی انحلال مجلس را خیانت می‌دانست و تقاضای اختیارات فوق‌العاده از مردم در زمانی که مجلس وجود ندارد را عین استبداد اعلام نمود و مصدق را متهم ساخت که راه را برای تحکیم دیکتاتوری و حکومت فردی و خودسری هموار می‌سازد.15

تعمیق این اختلافات که آشکارا نتیجه تحریکات عوامل خارجی بود فرجام تلخی همچون کودتا را برای نهضت ملی شدن نفت رقم زد.

فرجام سخن

یکی از ابزارهای مؤثر انگلستان و آمریکا با هدف سقوط دولت مصدق و ناکامی ملی‌شدن صنعت نفت ایران،  ایجاد جوّ رسانه‌ای برای بی‌ارزش جلوه‌دادن این حرکت ملی بود. چنین رویکردی با بمباران تبلیغاتی مبتنی بر تحقیر شخصیت مصدق به عنوان نماد این حرکت همراه بود؛ اقدامی که به‌تدریج چه در داخل ایران و چه در محافل بین‌المللی، افکار عمومی را نسبت به مصدق بدبین می‌ساخت.

به موازات این رویکرد، تحریک آیت‌الله کاشانی به‌عنوان بال دیگر خیزش ملی ایرانیان در دستور کار قرار گرفت که البته ناکام ماند، اما چنددستگی در داخل، تحریکات عوامل خارجی و اشتباهات پیاپی دولت مصدق سرانجام باعث شد تا اختلافات جزئی به مرور پررنگ شود و به شکاف عمیق بین رهبران نهضت بینجامد؛ شکافی که زمینه‌ساز کودتای 28 مرداد و بازگشت دیکتاتوری به کشور شد.

پی نوشت ها :

1. علی‌اصغر زرگر، کودتای 28 مرداد1332 و علل وقوع آن، در کتاب تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1357-1320، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، انتشارات روزنه، 1391، ص 143.

2. یرواند آبراهامیان، کودتا؛ 28مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1392، ص 148.

3. همان‌جا.

4. همان، ص 151.

5. همان، ص 152.

6. همان، ص 148.

7. همان، ص 154.

8. همان، صص 150-151.

9. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1389، ص 213.

10. احمد رهـدار، «روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت»، فصلنامه پانزده خرداد، ش 20 (تابستان 1388)، ص 59.

11. گروه نویسندگان، نشست تخصصی روحانیت و ملی شدن صنعت نفت، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1385، ص 93.

12. احمد رهدار، همان، ص 81.

13. یرواند آبراهامیان، همان، ص 226.

14. علی‌اصغر زرگر، همان، ص 137.

15. همان، ص 138.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران