انقلاب اسلامی در دی 1357
رویدادهای دهه اول دیماه 1357 (10/10/57-1/10/57) شامل حوادث کوچک و بزرگی است که دامنه برخی از آنها تا پیروزی انقلاب کشیده شد. از آن جمله موضوع بازگشایی دانشگاهها و تعطیلی مدارس بود. دولت نظامی دوم دی را روز بازگشایی مدارس اعلام کرد. مدارس کشور تحتتأثیر اعتصابات فرهنگیان و تظاهرات هر روزه دانشآموزان گاهی باز و گاهی بسته میشد.
در روزهای منتهی به دیماه مدارس در بسیاری از شهرهای بزرگ تعطیل بود. بازگشایی آنها از نظر حکومت میتوانست در تخفیف تظاهرات - به ویژه در شهرهای بزرگ - که معمولاً با مشارکت جوانان دانشآموز صورت میگرفت، مؤثر باشد. بازگشایی مدارس با اعتراض شدید آموزگاران و دبیران مواجه شد و برخلاف گمان دولتمردان، در روزهای دوم و سوم دی ماه دامنه تظاهرات دانشآموزی فزونی گرفت؛ به حدی که دولت مجبور شد روز چهارم دیماه مدرسهها را بار دیگر تعطیل کند.
در مورد دانشگاهها، موضوع خلاف مدارس بود. استادان برای بازگشایی دانشگاهها، به ویژه دانشگاه تهران اصرار میورزیدند و برای رسیدن به این مقصود در دبیرخانه دانشگاه تهران تحصن کرده بودند. از آنجا که گشایش دانشگاه تهران، برابر بود با اضافه شدن مکانی جدید به مکانهای اعتراض و تظاهر است، از این اقدام جلوگیری شد.
دولت نظامی موفق شده بود با تهدید کارکنان و کارگران صنعت نفت تا حدودی بر اعتصابات موجود در این بخش غلبه کند. به طوری که در اوایل دیماه تولید نفت به 3 میلیون و 182 هزار بشکه رسیده بود. روز دوم دیماه پلگریم، کارشناس آمریکایی صنعت نفت، هنگام خروج از خانهاش در اهواز کشته شد. او رئیس کل عملیات و عضو هیأت مدیره شرکت خاص خدمات نفت بود. همزمان ملکمحمدی، رئیس بهرهبرداریهای شرق اهواز نیز به قتل رسید. او از مخالفان جدی اعتصاب در صنعت نفت بود.
با این اقدام استخراج نفت به ناگاه فروکش کرد و استعفای دستهجمعی بیش از 4200 نفر از کارکنان صنعت نفت موجب شد، صدور نفت از جزیره خارک متوقف شود. به دنبال قطع صدور نفت، نخستین واکنشها از طرف دو دولت اسرائیل و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی رخ داد. آفریقای جنوبی 90 درصد نفت خود را از ایران وارد میکرد و اسرائیل روزانه 140 هزار بشکه نفت از ایران میگرفت.
خبرهای نفتی این دهه به اینجا ختم نمیشود. روز هشتم دیماه امام خمینی در حکمی مهندس مهدی بازرگان را مأمور رسیدگی به وضعیت اعتصاب کارکنان صنعت نفت کردند. فرمان امام، در نظارت بر استخراج نفت برای مصارف داخلی خلاصه میشد. مهندس بازرگان، همراه حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی و مهندس کتیرایی راهی مناطق جنوب شد و روز دهم دیماه جلسات خود را با دستاندرکاران صنعت نفت آغاز کرد. این که رهبری تبعیدی، از خارج کشور، برای مدیریت مهمترین بخش تولیدی ایران حکم دهد و نفوذ این حکم تا حد اعمال نظرات ایشان کاربرد داشته باشد، حکایت از قدرت و پشتوانه مردمی او، و از سوی دیگر نمایانگر شیرازه از هم پاشیده حکومت وقت است.
سوم دی، مصادف با جشن کریسمس بود. کارکنان اعتصابی شرکت توانیر که هر روز هنگام پخش اخبار سراسری تلویزیون برق را قطع میکردند، در این روز به مناسبت تولد حضرت مسیح(ع) از قطع برق خودداری کردند. رهبران ارامنه ایران نیز با صدور اطلاعیهای از همکیشان خود خواستند، از برپایی جشن، به پاس خون شهیدان نهضت مردم ایران خودداری کنند.
شهادت دکتر کامران نجاتاللهی در ساختمان وزارت علوم تهران، به موج تازهای از اعتراضات و اعتصابات انجامید. او در روز پنجم دیماه با گلوله مأموران مسلح به شهادت رسید. روز بعد در تشییعجنازه او پنج نفر در تهران شهید شدند. مجامع دانشگاهی در اعتراض به این اقدام دست به تظاهرات و تحصنهای تازهای زدند و مراسم یادبود او، مبدأ راهپیماییهای تازهای شد. همه این حرکتها از پادشاه ایران، فردی دست و پا بسته و خودباخته ساخته بود. این اوصاف در دیدار او با ویلیام سولیوان در پنجم دی ماه کاملاً مشهود است. «شاه: آمریکا از من میخواهد چکار کنم؟ سولیوان: آمریکا کاملاً از تلاشهای شما پشتیبانی میکند. شاه: اگر اقدام قاطع موجب راه انداختن حمام خون بشود یا اگر این اقدام موجب برقراری نظم و آرامش در کشور نشود آیا باز هم باید ادامه داد؟ سولیوان: شاه شما هستید و شما باید در این مورد تصمیم بگیرید.» این دیدار بار دیگر در هشتم دیماه تکرار شد؛ با این مضمون که آمریکا موافقت خود را با خروج شاه از ایران اعلام کرده است. شاه پس از شنیدن این خبر سکوت کرد و بعد از وقفهای طولانی، به سولیوان گفت: «نمیدانم کجا بروم.»
روز ششم دیماه یک گزارش استثنایی وجود دارد و آن سندی است که ساواک میگوید منابع این سازمان امنیتی تحتتأثیر نهضت مردم قرار گرفتهاند و حتی با شرکت در تظاهرات، علیه حکومت شاه ابراز وجود میکنند. به درستی روشن نیست چه تعداد از این افراد - که به احتمال زیاد شامل خبرچینهای این دستگاه میشدند - با مردم همراه گشتند، اما خود حکایت جالبی است از تسلیم بخشی از بدنه ساواک و شعاع نفوذ آزادیخواهی مردم در همه قشرها از جمله وابستگان درجه یک حکومت.
سیر حوادث به جایی رسیده بود که گسیل جاسوسان سازمان C.I.A به ایران دیگر نتواند در روند فروپاشی سلطنت شاه خللی ایجاد کند. روز هفتم دیماه یک گروه 150 نفری از این نیروها وارد ایران شدند. این گروه در گزارش ساواک «میرو» نامیده شده است. موضوع از چشم عوامل جاسوسی شوروی پنهان نماند، به طوری که بلافاصله در رسانههای خود آن را مطرح و آمریکا را به دخالت در امور جاری ایران متهم نمود.
ظهور شاپور بختیار به عنوان آخرین گزینه برای نجات سلطنت در همین دوره علنی شد. روز هفتم دیماه بختیار به دیدار محمدرضا پهلوی رفت. نخستین خبر را خبرگزاری فرانسه از این دیدار روی تلکسها فرستاد. او که بدون آگاهی جبهه ملی به پیشواز سمت نخستوزیری رفته بود، از این جبهه اخراج شد. جبهه ملی در نهم دی در اطلاعیهای، این اقدام خودسرانه بختیار را محکوم و خبر اخراج او را پخش کرد.
ارتشبد غلامرضا ازهاری دهم دی استعفا کرد و خبر آن رسماً اعلام شد. با انتشار این خبرها، شایعه خروج شاه از ایران در حد گستردهای پخش شد و مردم در تظاهراتی که روز نهم دیماه در بیشتر شهرهای کشور برپا کردند، علیه بختیار شعار دادند.
نهم دی مصادف بود با سالگرد قمری کشتار مردم در شهر قم. نوزدهم دیماه 1356 مردم قم در اعتراض به چاپ مقالهای موهن علیه امام خمینی در روزنامه اطلاعات، تظاهراتی انجام دادند که مقابله مأموران مسلح، حداقل شش شهید به جا گذاشت. امام خمینی و جامعه روحانیت سالگرد این روز را عزای عمومی اعلام کرده بودند.
تلخترین حادثه این دوره، در مشهد رخ داد. شهر مشهد در نهم دی، تقریباً به دست مردم افتاد. عدهای از نظامیان به مردم پیوستند، حداقل سه نفر از جنایتکاران توسط مردم کشته شدند و اماکنی چون استانداری به تصرف تظاهرکنندگان درآمد. نظامیان در اقدامی متقابل، در روزهای نهم و دهم دیماه حدود 300 نفر از مردم را کشتند. رقم 300 شهید، رسماً توسط ارتش در گزارشها منعکس شد. از این تعداد نزدیک به 200 نفر در دهم دی به شهادت رسیدند. اگر آمارهای رسمی ملاک قرار گیرند، فاجعه دهم دی مشهد، از نظر تقدیم شهید و توحش حکومت، رویدادهای خونباری چون 17 شهریور تهران را پشت سر گذاشت.
شاه سال 1357 را سال شگون خود نامیده بود! او در دهم دیماه 1356 زمانی که جیمی کارتر در کاخ نیاوران در ضیافت شام شاهنشاه ایران حاضر شده بود و به سلامتی یکدیگر باده مینوشیدند، خطاب به کارتر گفته بود، حضور او در ایران یعنی شگون سال آتی ایران! این شگون محقق شد؛ اما نه برای او، بلکه برای ملت ایران که در آستانه رهایی از زندان شاه و حامیان امپریالیست او بود. شاه مانند همه دیکتاتورهای جهان از چرخ بازیگر و بازیچههای او بیخبر بود.
بررسی رخدادهای یازدهم تا بیستم دیماه 1357 نشان میدهد، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سراشیبی محسوسی قرار گرفته است. اُفت کمّی گزارشهای ساواک موجب شد، عمده اخبار تهیه شده برای مسئولان شامل گزارشهای فرمانداری نظامی تهران و حومه، گزارشهای نوبهای اطلاعاتی اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران و گزارش نوبهای اطلاعاتی ستاد عملیاتی پلیس تهران باشد. در این دوره زمانی، تهدیدها علیه دستگاه امنیتی به حدی شدت گرفت که ساواک مرکز در بخشنامهای از شعب گوناگون خود خواست ساختمانهای ساواک را تخلیه کرده، به پادگانها بروند و در صورت لزوم اسناد و مدارک را امحاء کنند. این جابهجایی در برخی از شهرهای کوچک و بزرگ رخ داد و بر سردر ساختمانهای ساواک تابلوهای دیگری نصب شد. چنین واکنشهایی به طور طبیعی از فعالیتهای ساواک کاست و به تبع آن جمعآوری اخبار و اطلاعات نیز اُفت محسوسی پیدا کرد. عامل دیگری که باعث عقبنشینی بیشتر ساواک شد، افشای اسامی اعضای بلندپایه آن و توزیع آن در میان مردم بود. این اطلاعات که شامل فهرستهای بلند و بالایی از نام و نشانی وابستگان به ساواک بود، نمیتوانست از طریقی غیر از درون ساواک و توسط برخی از آنها رو شود و به اطلاع مردم برسد. علت آن بر ما معلوم نیست، اما در فضای ملتهبی که جان و مال آنان در تهدید قرار گرفته بود، انتشار چنین اعلانهایی چارهای جز عقبنشینی برای ساواک نمیگذاشت. از سوی دیگر شاپور بختیار در شعارهای ابتدایی خود به هنگام تصدی پست نخستوزیری، از محدود شدن فعالیتهای ساواک خبر داد.
در این دوره، خانه، اموال و جان نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی تهدید و در برخی مواقع اقدام به تخریب، آتشسوزی و کشتن آنان شد. چه بسا در جوّ پرهیجان و ملتهب این دوره زمانی که مصادف با روی کار آمدن شاپور بختیار و کشتار مردم در شهرهایی چون قزوین، مشهد، کرمانشاه و ... بوده، این کنشها طبیعی جلوه کند، اما واقعیت آن است که تشویق به این تعرضات و اقدامات، وفق خواست رهبران نهضت نبود و احتمال وجود توطئهای، به ویژه برای ایجاد شکاف بیش از پیش بین مردم و ارتش میرفت. آیتالله طالقانی خیلی زود متوجه این موضوع شد و با صدور اعلامیهای از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند و از تعرض به جان و مال کسانی که متهم به ساواکی بودن و یا عضو نیروهای نظامی و انتظامی هستند بپرهیزند. خبرها که به امام رسید، ایشان هم در نوزدهم دی خطاب به مردم اطلاعیهای داده، و در آن یادآور شدند، جان و مال مردم در آیین اسلام حرمت دارد و نمیتوان بدون حکم محکمه، متعرض آنها شد. توطئهای که احتمال میرفت با هیزم حکومت، شعلهور شود، رو به سردی گرایید.
با علنی شدن نخستوزیری شاپور بختیار، مخالفتها و شعارها سمتوسوی تازهای گرفت. از دیگر سو رایزنیها برای به قدرت نشاندن بختیار نیز آغاز شد. در این میان آقای شریعتمداری بیش از دیگران در معرض توجه بود، اما این اقدامات کارساز نیفتاد، به طوری که در انتهای یکی از گزارشهای نوبهای اطلاعاتی ستاد بزرگ ارتشتاران آمده است: «تصور میرود آشوبگران در روزهای آینده به منظور ابراز مخالفت با نخستوزیر آقای شاپور بختیار به تظاهرات وسعت بخشیده و ناآرامیهای بیشتری را سبب گردند.» که چنین نیز شد. بختیار از همان ابتدا با تهدید و ارعاب وارد صحنه سیاسی شد. او موضوع کودتا را پیش کشید و ماندگاری خود را با آن مربوط دانست و به نحوی ابراز عقیده کرد، اگر بنا بر رفتن او باشد، امکان کودتا منتفی نخواهد بود؛ و در واقع آن را بسان چماقی به مردم نشان داد. البته او بیجهت تهدید نمیکرد؛ چرا که در چهاردهم دی ماه ژنرال هایزر وارد ایران شد. به نوشته منابع معتبر او دو مأموریت داشت: جلب حمایت ارتش از نخستوزیری بختیار؛ راهاندازی کودتا در صورت عدم موفقیت به این کار.
شهرهای ایران در این دوره نیز شاهد تظاهرات و جانبازیهای مردم بود. روز یازدهم دی شهر قزوین آماج تهاجم نظامیان قرار گرفت. تصویری که فرماندار قزوین از این حادثه داد چنین بود: «قزوین میدان تاخت و تاز مأموران لشکر» شده. وی قزوین را به شهری جنگزده تشبیه کرد. در دوازدهم دیماه حداقل هفت تن در گالیکش از توابع گنبد به شهادت رسیدند. چهاردهم دی عدهای از مردم لار به خاک و خون کشیده شدند. هفدهم دی، در کنگاور عدهای شهید و مجروح گشتند و... با این حال از حدّت و التهاب مردم در براندازی حکومت کاسته نشد.
در این دوره اعتصاب 62 روزه مطبوعات در شانزدهم دیماه به پایان رسید. روزنامههای کیهان، اطلاعات و آیندگان در این روز منتشر شدند، اما روزنامه رستاخیز که در چهاردهم آبان به جمع اعتصابیون پیوسته بود، از انتشار دوباره خودداری کرد. استقبال مردم از حضور دوباره جراید، صفهای طویلی در برابر باجههای روزنامهفروشیها تشکیل داد که گاه همین تجمعات منشأ اعتراضات مضاعف شد؛ چرا که مأموران مسلح با حمله به این صفها، تعدادی کشته و مجروح به جای گذاشتند.
روز هجدهم دی روز عزای عمومی بود. امام از مردم خواست که در پاسداشت شهدای شهرهایی چون قزوین، مشهد، کرمانشاه و... چنین مراسمی داشته باشند. تظاهرات آن روز که سراسر کشور را دربر گرفته بود، در اسناد منعکس است. امام در همین پیام از مردم خواستند، وزراء دولت غیرقانونی بختیار را به وزارتخانهها راه ندهند، مالیات پرداخت نکنند و به اعتصابیون بیبضاعت یاری رسانند.
از مهمترین حوادث بیستم دی تا پنجم بهمن، کشف اعلامیهای است که در نگاه اول، افشاگر سخنان محمدرضا پهلوی در یک نشست سری با شماری از سران نظامی است. در این سخنان شاه از وقوع یک جنگ داخلی و رودررو قرار دادن ارتش با مردم حمایت میکند؛ این که فرصتی پدید آید تا او بتواند قدرت از دست رفته را بازیابد و بار دیگر اهرمهای حکمرانی را به دست گیرد. ساواک پس از کشف این سخنرانی - که هم به صورت نوار توزیع شده بود و هم پیادهشده آن در تهران و دیگر شهرها به دست مردم رسیده بود - در اظهارات و مکاتبات طبقهبندی خود، آن را تکذیب کرده، ساختگی میداند. پس از انقلاب نیز گفته شد که این صدا تقلیدی ماهرانه بود و توسط شاه ایراد نشده است. اما روند رخدادها - به ویژه در تهران - موافق مفاد سخنرانی رقم خورد. تهدید نظامیان و نیروهای انتظامی ناگهان شدت گرفت و حمله به آنها و بعضاً تخریب و آتش زدن خانههایشان آغاز شد؛ یعنی همان چیزی که در آن سخنرانی خواسته شده بود: ایجاد هر چه بیشتر فاصله میان مردم و ارتش و پر کردن این فاصله با کینه و نفرت. این خواستها چه توسط شاه عنوان شده باشد و چه از ناحیه دیگر، توطئهای بود که با هوشمندی رهبران انقلاب خنثی گردید.
اعلام تشکیل شورای انقلاب توسط امام خمینی در 22 دی ماه، هر چند در اسناد انعکاس عمیقی نیافت، اما دولت بختیار و حامیان غربی آن را با پدیده سیاسی تازهای روبهرو کرد. در این میان، آغاز مخالفتهای علنی ارتش، به پیچیدگی بحرانی که دامنگیر حکومت شده بود، افزود. نیروی هوایی و هوانیروز نخستین پردههای مخالفت را بالا زدند.
پایگاههای نیروی هوایی، همچون پایگاه شاهرخی و وحدتی، مرکز اعتصابات و اعتراضها شده، نظامیان آشکارا در محوطه پایگاهها تظاهرات میکردند و یا برای راهپیمایی به خیابانها رفته و در میان مردم و همگام با آنها با لباس نظامی حاضر میشدند. روز سوم بهمن گروهی از نظامیان نیروی هوایی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان تظاهرات کرده، خواستار برپایی جمهوری اسلامی شدند. خروج شاه از ایران، در 26 دیماه به وقوع این رخدادها دامن زده بود. شادمانی آن روز مردم ایران توصیفناپذیر است. این شادمانی حتی به درون صفوف نظامیان رسوخ کرد، به طوری که حکومت مجبور به دستگیری گروهی از افراد نیروی هوایی شد. گفتنی است، روز خروج شاه از ایران، یک «تیمسار» هوانیروز در مسجد هارون شهر اصفهان سخنرانی کرد و گفت، در میان مردم هستم نه در برابر آنها. آن روز و روزهای بعد مجسمههای شاه به دست مردم - با خشم - و یا توسط عوامل حکومت - با احترام - پایین کشیده شد. البته رفتن شاه حادثه تلخی را در اهواز موجب شد و آن طغیانِ بخشی از ارتش بود. عامل تحریک نظامیان در اهواز، استاندار خوزستان بود. او در پادگان ارتش سخنرانی کرد و به دنبال آن گروهی از نظامیان با ادوات جنگی به شهر ریختند و جنایاتی مرتکب شدند که بعدها به چهارشنبه سیاه معروف شد.
راهپیمایی اربعین
اربعین (29/10/57) سومین نماد رفراندوم ملی ایران محسوب میشود. راهپیمایی آن روز، پس از راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر) که با تدارک روحانیان شکل گرفت، یکی از ضربههای کاری بر پیکر رژیم پهلوی بود. بسان عواقبی که در پی حرکت تاسوعا و عاشورا با ظهور چماقداران در برخی از شهرها رخ نمود، از فردای اربعین نیز با حمایت دولت، امرای نیروهای مسلح و دستگاه نیمهجان امنیتی، چماقداران ظاهر شدند و از مردم زهر چشم گرفتند. جلوه دیگری که دولت بختیار برای نشان دادن وجود طرفدارانی از خود و حکومت سلطنتی نشان داد، تظاهراتی بود که روز چهارم دی و به ویژه پنجم دی با عنوان طرفداری از قانون اساسی شکل گرفت. مشارکت خانواده نیروهای مسلح و نظامیان که با لباس شخصی در این حرکت حاضر شدند، بسیار چشمگیر بود.
هدایت الله بهبودی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 31
نظرات