درگذشت بانویی فرهیخته  استاد تاریخ و ادبیات معاصر

زندگی‌نامه بدرالزمان قریب


درگذشت بانویی فرهیخته  استاد تاریخ و ادبیات معاصر

بدرالزمان قریب، به عنوان پژوهشگر ‌فرهنگ و زبان‌های باستانی این مرز و بوم شناخته می‌شد که خدمات فرهنگی ارزنده بر قله افتخارات کشور افزوده است. او علاوه بر تحصیل علوم دینی، کتاب‌هایی را نیز درباره ادبیات فارسی و عربی و همچنین تاریخ ادبیات و خطاطی نوشته از خود برجای گذاشته است. او پس از سال ها تألیف و نگارش کتاب های مختلف و تلاش برای احیای آثار برجای مانده از ایران باستان، سرانجام در  ۷ مرداد ۱۳۹۹ خورشیدی چشم از جهان فروبست. در اینجا نگاهی داریم به زندگی و آثار او 

زندگی نامه :

بدرالزمان قریب، دارای اصلیتی آشتیانی و از اهالی گرگان است. او در یکم شهریور ۱۳۰۸ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند

پدربزرگ وی محمدحسین شمس‎العلما قریب ادیبی دانشمند وشاعر بود وکتاب‎هایی درحوزه معانی دارد؛ نظیر«ابدع البدایع».مادربدرالزمان،معصومه (ضیاءالملوک)  نام داشت و دارای معلومات قدیمه و آشنا به زبان فرانسه و تازی بود. ضیاءالدین قریب پدرش، شخصیتی فرهنگی‌سیاسی شناخته می‌شد که با وجود علاقمندی به ادبیات به‌ویژه شاهنامه، تمام عمر را در وزارت خارجه صرف کرد. پدر، که عضو شورای عالی سیاسی و مدیر کل سابق وزارت امور خارجه و از لیسانسه‌های مدرسه علوم سیاسی تهران بود، همواره فرزندانش را به خواندن شاهنامه و مثنوی تشویق می‎کرد.

عبدالعظیم قریب گَرَکانی ادیب معاصر ایرانی و بنیان‏‌گذار دستور زبان فارسی نوین، عبدالکریم قریب پدر علم زمین‌شناسی ایران و دکتر محمد قریب بنیان‌گذار علم نوین پزشکی کودکان در ایران از خویشاوندان بدرالزمان بودند و تقریباً باهم ارتباط نوه‌عمویی داشتند.

دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسه منوچهری (ژاندارک قدیم) سپری کرد. در آنجا با زبان فرانسه هم آشنا شد. پس از آن به مدرسه نوربخش رفت و دیپلم طبیعی خود را گرفت. بنا داشت در دانشگاه رشتهٔ پزشکی بخواند؛ اما علاقه به ادبیات، راهی دیگر پیش رویش گذاشت. «باید بگویم همیشه به دو چیز علاقه داشتم: ادبیات و شعر و طبیعت.»

قریب در همان سن جوانی که دانشجوی دانشگاه تهران بود، درباره دانش خود معتقد بود: «آن اندازه بدانم که بدانم که ندانم، میزان معلومات نسبی است. من وقتی خود را با دیگران میسنجم می‌بینم چندان بیسواد نیستم و چون در خود فرو می‌روم جهل مرکب می‌یابم. زبان فرانسه را آنچنان‌که خوب بگویم و خوب بنویسم و خوب دریابم می‌دانم. انگلیسی را نیز آن‌چنان که بتوانم اندکی بگویم، خوب دریابم و بخوانم و زبان تازی را هم به‌اندازه‌ای که بتوانم دریابم».

یک سال از تحصیل بدرالزمان در دکتری رشتهٔ ادبیات دانشگاه تهران گذشت. اشتیاقش برای شناخت هرچه بیشتر زبان‌های باستان و میانهٔ ایران هم‌زمان شده بود با کشف متون جدیدی در چین. تااینکه علاقه به شناسایی ریشه‌های فرهنگ و تاریخ ایرانی او را راهی آمریکا کرد و در آنجا تصمیم گرفت بر روی زبان سغدی به‌طور تخصصی کار کند. خود می‌گوید: «من با پروفسور درسدن شروع کردم به آموختن زبان سغدی و همچنین دیگر زبان‎های ایرانی باستان و میانه که در ایران مقدمات آن را آموخته بودم.»

قریب علاوه‌بر آموختن دیگر زبان‎های ایرانی باستان و میانه، آواشناسی، سنسکریت و زبان‎شناسی هندواروپایی هم می‌خواند. در سال ۱۳۳۹ (۱۹۶۰) فوق‎لیسانس می‌گیرد. یک‌‌ سالی به دانشگاه میشیگان می‌رود و ضمن کار پژوهشی، در کلاس‌های مختلف زبان‌شناسی و ساخت‌واژه شرکت می‌‌کند. از این رهگذر با استادان بزرگی مانند جرج کامرون عیلام‌شناس که تاریخ عیلام را نوشته، آشنا می‌شود. «یک شانس بزرگ زندگی من این بود که جرج کامرون هنوز زنده بود و من در آنجا با وی آشنا شدم، جرج کامرون درس اکدی و عیلامی می‎داد. می‎گفت هر وقت خواستی به دفتر من بیا تا دربارهٔ فارسی باستان باهم حرف بزنیم. من می‎رفتم به دفترش و او لیتکس‌هایی (نوعی گرده‎بردای) که از بیستون آورده بود و در گوشه‎ای از دفترش قرار داشت باز می‎کرد و می‎گفت می‎توانی این‌ها را بخوانی و وقتی من می‎خواندم، خیلی خوشش می‎آمد و از خودش و کارهایش در گرفتن این عکس‎ها صحبت می‎کرد. این هم سعادتی بود که من توانستم با جرج کامرون آشنا شوم و دربارهٔ خط میخی و فارسی باستان با او بحث کنم».

دکتر قریب دو سالی هم با استفاده از بورس شاگرد اولی دورهٔ لیسانس دانشگاه تهران، در دانشگاه برکلی آمریکا مشغول به تحصیل می‌شود و تجربه‌های زیادی نزد والتر هنینگ یکی از نوابغ ایران‌شناسی کسب می‌کند. به اصرار استاد، ودا را نزد پروفسور رامِنو می‌‌خواند و از کلاس‎های درس زبان‎شناسی هندواروپایی پروفسور بیلز هم بهره می‌برد؛ اما برای تکمیل دکتری به دانشگاه پنسیلوانیا برمی گردد و رساله‎اش را با نام «تحلیل ساختاری نظام فعل در زبان سغدی» زیر نظر درسدن، به‌پایان می‌رساند.

قریب در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و با رتبه استادیاری در دانشگاه شیراز مشغول تدریس شد. مدتی بعد برای فرصتی مطالعاتی به آمریکا رفت و ضمن پژوهش در دانشگاه هاروارد، به‌عنوان استاد مدعو در دانشگاه یوتا، زبان فارسی درس داد. پس از آن، به ایران بازگشت و بعد از تأسیس گروه زبان‌شناسى همگانى و گروه فرهنگ و زبان‌های باستانى در دانشگاه تهران، نزدیک به سی سال از عمر خود را صرف تدریس و پرورش نسل جدید علاقمندان به زبان‌شناسی کرد. بزرگان ادب و فرهنگ ایرانی، دکتر قریب را پژوهشگری نمونه و تلاشگر در حوزهٔ زبان‎های باستانی و میانه ایران به‌ویژه زبان سغدی می‎دانند. بیست سال وقت، زمانی است که او برای تألیف کتاب «فرهنگ سغدی» گذاشته است؛ کتابی که سیلی از ستایش‌ و تحسین‌ را به‌سوی این محقق روانه کرد. خدمات و زحمات علمی وی در حوزهٔ مطالعات زبان‌های کهن ایرانی به‌ویژه سغدی، در تصحیح و قرائت متون کهن و آثار ادبی، فرهنگی و تاریخی ایران‎زمین بسیار کارا و ثمربخش بوده و گِره از کار پژوهشگران و محققان این فن در واژه‎گزینی و واژه‎یابی گشوده است.

بدرالزمان قریب از خاندان نامدار قریب است. در خانواده‌ای فرهنگی و ادبی بالید. پدر و مادر اهل تهران و اجدادش برآمده از منطقه‎ای به نام گَرَکان، روستایی نزدیک اراک، بودند.

بدرالزمان پس از گرفتن دیپلم رشتهٔ طبیعی، به‌دلیل ناراحتی چشم، چند سال به‌ناچار از ادامه تحصیل بازماند. در این دوران هرگاه چشم یاری می‎کرد، شاهنامه، مثنوی، حافظ و نظامی می‎خواند. این وقفه، او را بار دیگر به علاقهٔ دوران کودکی‌اش یعنی شعر و ادبیات بازگرداند. بدری از همان دوران کودکی گاهی شعر می‌سرود. در ایام بیماری، دلبستگی به ادبیات، بیش از پیش قوت گرفت تااینکه در سال ۱۳۳۳ در کنکور ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. دوران دانشجویی او مصادف بود با دوران بسیار آشفتهٔ تاریخ ایران: دوران بعد از کودتا و محاکمه دکتر مصدق.

در دورهٔ لیسانس شاگرد اول شد و به مقطع دکترای رشتهٔ ادبیات دانشگاه تهران راه یافت. کلاس‌هایی که با استادان بنامی چون محمد معین، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری و ابراهیم پورداود گذراند، دریچهٔ جدیدی از ادبیات و تاریخ ایران را به روی او گشود و بدرالزمان به زبان‌های باستانی و میانه ایران علاقمند شد. پس از یک سال، بنا به علاقه‌اش به زبان‌های پهلوی و اوستایی و برای شناخت ریشه فرهنگ‌های ایرانی با گرفتن بورس از دانشگاه پنسیلوانیا راهی آمریکا شد و در آنجا به پیشنهاد مارک دِرسدِن استاد ایران‌شناسی‌ که «خُتَنی‌شناس» بود، وارد دنیای پر رمز و راز زبان سغدی شد. این هر دو زبان، در شمار زبان‌های ایرانی میانهٔ شرقی است.

قریب دلش می‌خواست دانش جدیدی را تجربه کند که در کشورش کمتر شناخته‌ شده بود تا بتواند از این رهگذر خدمتی کند. به‌همین‌سبب هفت سال دوری و رنج غربت را بر خود هموار کرد تا با توشه‌‌ای غنی از یافته‌ها و آگاهی‌های نو به وطن بازگردد و اثربخش باشد. پس از گرفتن مدرک دکترا از آمریکا، در سال ۱۳۴۴ راهی وطن شد. به ایران که بازگشت در دانشگاه پهلوی شیراز مشغول تدریس شد تااینکه برای فرصتی مطالعاتی مجدداً، به آمریکا رفت. سال ۱۳۵۰ که به ایران بازگشت، گروه زبان‌شناسیِ همگانی و گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران تأسیس شده بود. فرصت مغتنمی بود که بدرالزمان قریب به تهران منتقل شود. وی نزدیک سی سال تدریس کرد و یافته‌هایش را در اختیار شاگردانی قرار داد که بسیاری از آنان نظیر زهره زرشناس اکنون در زمره استادان برجسته در حوزهٔ زبان‌‌شناسی به‌شمار می‌روند. بدرالزمان قریب در سال ۱۳۷۷ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و در سال ۱۳۷۸ سرپرست گروه گویش‎شناسی انتخاب شد و در سال ۱۳۸۳ نیز مدیریت گروه زبان‎های ایرانی را به‌عهده گرفت.

زبان‌های خاموش

قریب آثار و تألیفاتی دارد که «فرهنگ سغدی» در دو جلد مشهورترین آن‌هاست. این کتاب تاکنون دو بار تجدید چاپ شده است. اثر یادشده حاوی واژگان و لغات و ترکیبات سغدی است. واژگان متعدد سغدی از متون بودایی، مانوی و مسیحی استخراج و در این فرهنگ گردآوری شده است. بسیاری از متون کهن ایرانی با بهره‌گیری از این فرهنگ، تصحیح و خوانده شده‌ است. کتاب زبان‌های خاموش اثر یوهانس فریدریش که قریب با همکاری یدالله ثمره آن را ترجمه کرده است، از دیگر آثار مهم وی به‌‌شمار می‌رود. «فرهنگ سغدی» در ۱۳۷۴ و «زبان‌های خاموش» در ۱۳۶۶ به‌عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.

قریب در ۱۳۷۷ از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و در ۱۳۸۱ از طرف سازمان صداوسیما به‌عنوان چهرهٔ ماندگار برگزیده شد و به پاس خدمات ارزنده علمی‌اش در دی ماه ۱۳۸۷، هفدهمین قالیچه ابریشمی جایزه ادبی‌تاریخی بنیاد موقوفات محمود افشار را دریافت کرد.

سال‌شمار زندگی علمی

۱۳۰۸: تولد در تهران، دبستان و بخشی از دبیرستان در مدرسه منوچهری.

۱۳۳۳: ورود به دانشگاه تهران، دانشکدهٔ ادبیات، رشتهٔ ادبیات فارسی.

۱۳۳۶: اخذ لیسانس ادبیات فارسی با رتبهٔ اول و آغاز دوره دکتری.

۱۳۳۸:‌ بعد از یک سال تحصیل در دوره دکتری، استفاده از محضر استادان و اخذ چند شهادت‌نامه، موفق به گرفتن بورس از دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا

۱۳۳۸تا۱۳۳۹ (۱۹۵۸): آغاز تحصیل و پژوهش در رشته زبان‌های شرقی دانشگاه پنسیلوانیا، دانشکده کارشناسی ارشد علوم‌ِانسانی، با توجه ویژه به زبان‌های باستانی ایرانی و سنسکریت (استادان: مارک دِرسدِن و نرمان بروان) و دروس آغازی زبان‌شناسی.

۱۳۴۰ (۱۹۶۰): اخذ مدرک کارشناسی‌ارشد از دانشگاه پنسیلوانیا (اتمام دوره بورس).

۱۳۴۰ (۱۹۶۰تا۱۹۶۱): انتقال به دانشگاه میشیگان (آن اربور)، مسئول کار ترجمه برای پرداخت شهریه دانشگاه و استفاده از دروس زبان‌شناسی و زبان‌شناسی تطبیقی.

۱۳۴۱تا۱۳۴۳ (۱۹۶۱تا۱۹۶۳):‌ انتقال به دانشگاه برکلی کالیفرنیا برای استفاده از محضر استاد هِنینگ که همان سال از لندن به آنجا منتقل شده بود. دو سال پژوهش فشرده زبان‌های ایرانی باستان، میانه، سنسکریت (ودا) و زبان‌شناسی هندواروپایی.

۱۳۴۲تا۱۳۴۳ (۱۹۶۳تا۱۹۶۵): بازگشت به دانشگاه پنسیلوانیا برای تکمیل پایان‌نامه دکتری «ساختار نظام فعل در زبان سغدی» به راهنمایی دکتر مارک درسدن.

۱۳۴۶ (۱۹۶۵):‌ اخذ مدرک دکتری از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا.

۱۳۴۴تا۱۳۵۰: استخدام با عنوان استادیار در دانشکده ادبیات دانشگاه پهلوی شیراز، اخذ رتبه دانشیاری.

۱۳۴۸: اخذ رتبه دانشیاری

۱۳۴۸تا۱۳۴۹ (۱۹۶۹تا۱۹۷۰): استاد مدعو در دانشگاه یوتا و محقق در دانشگاه هاروارد آمریکا و استفاده از سمینار دکتر ریچارد فرای.

۱۳۵۰: بازگشت به دانشگاه پهلوی و انتقال به دانشگاه تهران، گروه زبان‌شناسی همگانی و گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشکدهٔ ادبیات.

۱۳۵۰تا۱۳۸۲: تدریس زبان‌های ایرانی باستان و میانه مقطع کارشناسی‌ارشد و دکتری در گروه فرهنگ و زبان‌های باستانی دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران.

۱۳۷۴: اخذ رتبهٔ استادی از دانشگاه تهران.

۱۳۷۷: عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

۱۳۷۸: مدیرگروه گویش‌شناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

۱۳۸۱: بازنشستگی از دانشگاه تهران.

۱۳۸۳: مدیرگروه زبان‌های ایرانی و سرپرست طرح فرهنگ واژگان فارسی باستان.

۱۳۸۵: عضو شورای عالی علمیِ مرکز دایرةالمعارف اسلام.

۱۳۸۶: عضو افتخاری انجمن ایران‌شناسی اروپا.