ما مدیون امثال «سید عبدالله بهبهانی» هستیم


 ما مدیون امثال «سید عبدالله بهبهانی» هستیم

  «شما به مشروطه افتخار بکنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید.»[1]
ملل جهان در انقلاب ها و نهضت ها معمولا به سرکردگان و رهبران آن نهضت ها و انقلاب ها، در زمان حیات و پس از وفات آنان، توجه خاصی مبذول می دارند. اما شاید از خاصیت های برخی ملت های شرقی و از جمله ایران باشد که نسبت به دسته ای از نهضت های ملی و دینی خویش چنان که باید توجه و عنایت دقیق ندارند.
رهبران مشروطه از جمله افرادی هستند که طرحی نو در شیوه حکومت و ادارۀ جامعه درانداختند. ولی ما ایرانیان نسبت به رهبران این نهضت به ویژه رهبران روحانی نهضت که اصلی ترین صنف ایجاد و پیشبرد آن بودند، شناخت درست و جامعی نداریم. «رهبران روحانی مشروطه» در جای جای ایران اسلامی و حتی در خارج از مرزهای جغرافیایی آن روز ایران می زیستند، اما بیش از همه باید از تلاش های سه مجتهد ساکن تهران و سه مرجع تقلید ساکن نجف اشرف یاد کرد. آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و ملا عبدالله مازندرانی سه مرجع تقلید ساکن نجف و حامی مشروطه بودند که به «آیات ثلاث» معروف می باشند. سه مجتهد تهرانی نیز عبارتند از: شیخ فضل الله نوری مازندرانی، سید محمد طباطبایی سنگلجی و سید عبدالله بهبهانی. شیخ پس از یک سال و نیم مشروطه خواهی، از حمایت مصداقی از مشروطه دست می شوید، ولی دو مجتهد دیگر تهران که به «سیدین سندین» معروفند، کماکان حریم مشروطه را پاس می دارند. در میان این شش تن مقداری-نه به اندازۀ کافی- دربارۀ آخوند خراسانی و شیخ فضل الله تحقیق صورت گرفته، ولی مجموعا باید کارهای تحقیقاتی انجام شده دربارۀ رهبران مشروطه از جمله سید عبدالله بهبهانی را ناکافی دانست. همان مقدار کار انجام شده نیز اغلب با غرض و عناد نسبت به روحانیت و نیز پوشاندن اقدامات بسیار علما و مجتهدان صورت گرفته است و سیری در کتب مشروطه از جمله آثار کسروی، آدمیت، دولت آبادی و ملک زاده این مطلب را به راحتی نشان می دهد. تصویر روحانیت در مشروطه تا بدانجاست که بسیاری از آنان را مخالف مشروطه و تجدد و تمدن جلوه داده اند، و فرزند آنان را که مشروطه باشد و با جان و دلش پرورش داده بودند، به دیگران نسبت داده اند، حتی نمی توان آن شعر «معشوقه به نام من و کام دگران است» را دربارۀ شیوخ مشروطه خواه به کار برد، زیرا نام و نان آن نصیب کام «دگران» شده است. باید در این زمینه متمثل شد به شعر: «بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.»
اما قرار نیست تا ابد، خورشید پشت ابر باقی بماند و لاجرم روزی حقیقت به طور کامل روشن خواهد گشت و نویسندگان متعهد باید انصاف را در مورد تاریخ رعایت کرده و حق هر کس را و خیانت و جنایت هر صنف را به نام آنها ثبت کنند. امام خمینی -به حق- به این نکته توجه داشت و تاکید می کرد که مشروطه را چند آخوند ساکن نجف و تهران، ایجاد کردند: «درجنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت.»[2]
مقام معظم رهبری نیز به پیشرو بودن علمای دین در جریان مشروطه تاکید دارد و ضمن اینکه نقش آنان را بی نظیر می داند(در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست که قابل مقایسه با نقش دیگران باشد... اگر فتوای آخوند[خراسانی] نبود، فتوای آشیخ عبداللَّه مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند... نقش روحانیت در مشروطیت، اولاً نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند.[3]) دربارۀ هدف کلی آنان می فرماید: «دوران استبداد حکومت قاجار، مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علمای دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدی مثل مرحوم آیةالله آخوند خراسانی؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ -مرحوم شیخ فضل‌الله نوری، مرحوم سید عبدالله بهبهانی، مرحوم سید محمد طباطبایی- پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانه‌ی اینها هم دستگاه حوزه‌ی علمیه در نجف بود. اینها چه می‌خواستند؟ اینها می‌خواستند که در ایران عدالت برپا شود؛ یعنی استبداد از بین برود.»[4]
سید عبدالله بهبهانی که از نگاه مقام معظم رهبری از «رهبران صادق مشروطه» است؛ با شیخ فضل الله نوری اختلاف جوهری نداشت. هر دو معتقد به وجود مجلس و مشروطه و حکومت قانون بودند، منتها پس از یک سال و نیم اشتراک نظر در مصداق بهارستانی مشروطه و مجلس، در مصداق حاضر مشروطه، دچار اختلاف شدند. «همه‌ی علما در قضیه‌ی مشروطیت با یکدیگر هم‌نظر بودند؛ یعنی بین مرحوم شیخ فضل‌اللَّه و مرحوم بهبهانی و مرحوم طباطبایی در فکر و نظر تفاوتی وجود نداشت؛ اما دیدشان نسبت به واقعیتها و به‌اصطلاح روشها و تاکتیکهایی که فکر می کردند باید عمل کنند، متفاوت بود. مرحوم شیخ فضل‌اللَّه انحراف را دیده بود؛ نمی‌شود گفت سید محمد طباطبایی یا مرحوم حاج سید عبداللَّه آن را ندیده بودند؛ چرا، آنها هم می‌دیدند؛ منتها فکر میکردند باید با آن مماشات کرد تا بشود بر آن غلبه کرد»[5]
غرض اینکه در اصل عدالت خواهی و نفی استبداد و ازاله استبداد، علما هم دست و همگرا بوده اند. حتی عدالت خواهی آنان در راستای امور حکومتی بر مبنای قوانین اسلامی بوده است. چنانکه مقام معظم رهبری می فرمایند: «عدالتی که اینها می خواستند، دقیقاً و مستقیماً عدالت در زمینه‌ی مسائل حکومتی بود؛ چون مخاطب اینها حکومت بود»[6] و معیار عدالت مد نظر آنان نیز «قوانین اسلامی» است.
سید عبدالله مجتهد بهبهانی نیز در همین راستا تلاش نمود و در وقایع ماقبل مشروطه، چون تکفیر اتابک اعظم و اخراج مسیو نوژ و حادثۀ کرمان و هجرت صغری و کبری کوشش بسیار داشت. در حادثه مسجد شاه نیز محمدعلی جمالزاده حکایتی از وقار و عظمت وی نقل می کند و در امضای مشروطه و تاسیس مجلس و نمایندگی از جانب اقلیت های دینی و تدوین متمم قانون، جانفشانی بسیار داشت. تا بدانجا که رختخواب خویش را به مجلس برد و شبها آنجا می خوابید تا کار تدوین قوانین، زودتر سامان بیابد. در اصلاح امور و شرعی بودن آنان تلاش زیاد داشت و حتی در زمانی که وکلا و نمایندگان در تایید سخن وکلای سخنگو کف می زدند-چنانکه بزرگ امید در کتاب «از ماست که بر ماست» نقل می کند- به جای کف زدن، «احسنت» گفتن را باب کرد.
در استبداد صغیر که آزار بسیار دید و زجر کشید و در دینور کرمانشاه، تبعید و محبوس بود. در امر طراز اول ها سعی فراوان داشت و حتی از سوی آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی او به همراه پسرش سید محمد بهبهانی که مجتهدی برجسته، مظلوم و مجهول القدر است، به عنوان دو مجتهد دارای اوصاف ثلاثۀ مد نظر مراجع نجف، به عنوان مجتهد طراز اول برای نظارت بر مصوبات مجلس، به مجلس معرفی شد تا با رأی یا قید قرعه انتخاب شود.
اما وجود عالمان استبداد ستیز و مبارز، همواره خار راه دشمنان دین است و حذف جسمانی و فیزیکی روحانیون یکی از راه های استعمار و حکومت های وابسته به آنان برای از میدان به درکردن روحانیت مؤثر و مفید و مبارز است. سید عبدالله بهبهانی نیز گرفتار همین حربه شد، ولی دردناک تر از حذف فیزیکی و شیرین تر به کام استکبار، تبلیغات علیه روحانیت است که مجتهد بهبهانی که یک بار در سال 1328ق شهید شد، صدها بار دیگر توسط تبلیغات صد سال اخیر دشمنان روحانیت، شهید شده است.
چنانکه مقام معظم رهبری فرموده اند: «ما واقعاً احتیاج داریم به یک تاریخ مستندِ قوىِ روشنی از مشروطیت. مشروطیت را باید درست تبیین کنیم... حقیقت این است که ما هنوز از مشروطیت یک تاریخ کامل جامعی نداریم؛ این در حالی است که نوشته‌های مربوط به مشروطیت از قبیل همان نوشته‌ی ناظم‌الاسلام یا بقیه‌ی چیزهایی که از آن زمان نوشته شده، در اختیار مردم است؛ دارند میخوانند و برداشتهایی از قضیه‌ی مشروطیت می کنند که این برداشتها غالباً هم صحیح نیست.»[7] باید در مسیر نگارش های نو و متعدد و متنوع، این برهۀ تاریخی را روشن کرده و نقش علمای دین را بازگو نماییم. چرا که ما همواره مدیون این بزرگواران هستیم: «امروز ما مدیون همه‌ی آن انسانهای بزرگ از شیخ فضل‌الله[نوری] و [سید عبدالله مجتهد] بهبهانی و [شهید] مدرّس تا شهدای انقلاب در سی‌سال اخیر و شهیدان مجلس شورای اسلامی می باشیم.»[8]
پی‌نوشت:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت،13مرداد1384
2. صحیفۀ نور، ج15،ص202. همچنین بنگرید به: همان، ج8، ص31 و 179 و ج13، ص175.
3. بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت، 13مرداد1384
4. بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم، 14 مهر 1379
5. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، 25 اردیبهشت 1385
6. بیانات در نهم اردیبهشت 1385
7. بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت؛ 1385ش.
8. پیام به مناسبت آغاز به کار هشتمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی؛ 7/3/1387ش.