رفقای ناجور؛ شاپور ریپورتر، سازمان فروش اقلام دفاعی، سرهنگ راندل و شاه


رفقای ناجور؛ شاپور ریپورتر، سازمان فروش اقلام دفاعی، سرهنگ راندل و شاه

اشاره:

مطلب ذیل، بخشی از مقاله «سیاست‌های انگلیس در قبال ایران از 1977 تا 1979»* به قلم ادوارد پازنِت (Edward Posnett) می باشد. پازنت در سال 2010 دکترای تخصصی خود را در رشته مطالعات خاورمیانه مدرن در کرایست‌ چرچ (Christ Church) از دانشکده‌های دانشگاه آکسفورد به پایان رساند. این مقاله از حیث منبع و دامنه مطالعاتی‌اش تفاوت جالب توجهی با دیگر مقاله‌ها دارد، زیرا برخلاف تحقیقات و مطالعاتی که درباره روابط ایران و انگلیس منتشر شده‌اند، محتوای کار خود را از اسناد دولتی جدیدالانتشار مرکز اسناد ملی بریتانیا اقتباس نموده است و به جای تمرکز بر واکنش انگلیس به انقلاب ایران، کوشیده است توانایی اهرم‌های قدرت شاه را تشریح نماید و پیامدهای توسل شاه به چنان اهرم‌هایی را در خلال یکی از مهمترین دوران‌های تاریخ ایران به نمایش گذارد. ناگفته نمانَد که مقاله حاضر موفق به کسب جایزه «عزیز شیبانی» متعلق به مرکز خاورمیانه نیز شده است.

***

در دهه 1970 رقابت سرسختانه برای ارضای عطش شاه به خریدهای تسلیحاتی، زمینه رشوه و ارتشاء را هموار نموده و آن را به یکی از قواعد عادی و رایج معاملات بازرگانی میان ایران و شرکتهای غربی تبدیل کرده بود.(1) اوایل همان دهه، انگلستان سهمش را در معاملات با ایران گرفت. رقابت شدیدی بین فروشندگان سلاح برای انعقاد قراردادهای دفاعی با ایران جریان داشت، و واحد فروش تسلیحات دولت بریتانیا موسوم به سازمان فروش اقلام دفاعی (DSO)، مبالغ رشوه را با توسل به یکی از واسطه‌های معروف به نام سِر شاپور ریپورتر، که مدتی نیز جاسوس سرویس اطلاعاتی انگلستان بود، به شاه میرساند.

ریپورتر در قمارخانه روابط ایران و انگلیس در دهه 1970 شخصیت مهمی محسوب می‌شد و با نخبگان ایرانی و انگلیسی ارتباطات بسیار نزدیک و صمیمانه‌ای داشت. پدرش در به تخت نشاندن رضاشاه نقش مهمّی ایفا کرده بود و خودش نیز در زمره رفقای گرمابه و گلستان محمدرضا پهلوی جای داشت.(2) وی در جریان کودتای سال 1953 در سفارت انگلستان فعالیت میکرد و سرانجام نیز سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا در کسوت جاسوس از او استفاده کرد.(3) با عنایت به ارتباطات قوی و محکمی که ریپورتر در ایران و انگلستان برقرار کرده بود، نقش وی به عنوان دروازه‌بان کلیه معاملات تجاری ایران، ارزش ویژه‌ای به او می‌بخشید.(4) تا زمانی که او شاه را نمایندگی می‌کرد، شرکتهایی مانند کمپانی هواپیماسازی بریتانیا،(5) واسپرتورنیکرافت،(6) بریتیش لیلاند،(7) شِل،(8) بریتیش پترولیوم،(9) و واربورگ(10) به او حق‌العمل‌های دائمی(11) می‌پرداختند.(12) علاوه بر اینها، شرکت خدمات فنی میلبانک،(13) که بازوی نیمه‌رسمی سازمان فروش اقلام دفاعی محسوب می‌شد و محصولات نظامی آن را به ایران می‌رساند، در ازای هر قلم معامله تسلیحاتی انگلیس، یک درصد(و از سال 1974 به بعد 5/1 درصد) حق‌العمل به او می‌پرداخت.(14) وی تا 30 سپتامبر سال 1977 مجموعاً 7/6 میلیون پوند حق دلالی دریافت نموده بود.(15) در سال 1977 تبلیغاتی منفی علیه او به راه افتاد و سرانجام دوران پرجلال و جبروتش به سر رسید؛ که اگر چنین نمی‌شد به قول مدیر وقت شرکت خدمات فنی میلبانک، جمع رقم حق دلالی او به 25 میلیون پوند می‌رسید.(16)(یعنی معادل 116 میلیون پوند در زمان ما)

روال کار ریپورتر با شرکت خدمات فنی میلبانک پیچ حساسی داشت. زیرا مقامات انگلیسی بر آن بودند که وی حق دلالی‌هایش را به حساب شاه حواله می‌کند.(17) ریپورتر به سِر لِستر سافیلد، از رؤسای پیشین سازمان اقلام دفاعی، گفته بود که کمیسیون‌هایش را به حساب بنیادی در بانک کلاینوُرت بِنسون(18) واریز می‌کند و مدیریت آن را نیز به نیابت از شاه برعهده دارد. وی اطمینان داده بود که مورد مصرف درآمدهای واریزی به بنیاد مذکور«شامل مواردی است که [...] در ردیف بودجه ایران برای آنها محلی پیش‌بینی نشده است»؛ از خرید سلاح برای پاکستان گرفته تا کمکهای اهدایی یا بلاعوض به دانشگاهها.(19) البته تاریخ درباره بنیاد پهلوی چندان به عنوان یک بنیاد خیریه قضاوت نکرده است. دیوید اوئن در این‌باره مینویسد:«[بنیاد پهلوی] دستاویزی برای قوم و خویشهای نزدیک شاه بود تا با زد و بندهای مالی مبالغ کلانی به جیب زده و ثروتهای خود را در خارج انباشته کنند.»(20)

ریپورتر برای انگلیسی‌ها جنس ناب و ارزشمندی به حساب می‌آمد و خدماتش در حوزه گسترش صادرات انگلیس به ایران(21) موجب شد تا در سال 1973 به دریافت لقب «سِر» مفتخر گردد.[آیا فقط «خدماتش در حوزه گسترش صادرات به ایران» مورد نظر دولت انگلستان بوده است؟]

سِر دنیس رایت از وی با چنین واژگانی تعریف می‌کند:«ریپورتر از این نظر که هر چه به او گفته می‌شود، به درستی و با دقت انجام می‌دهد، فرد قابل اتکایی است اما نظرات و پند و اندرزهای شخصی او را نمی‌توان از رنگ و بوی منفعت‌طلبی شخصی، به ویژه از نوع مالی، خالی دانست.»(22) انگلیسی‌ها می‌گفتند که او شرکتهای انگلیسی را طوری فریب میدهد که باور کنند وی نماینده شاه است در حالی که رشوه‌های آنها را به حساب خودش می‌ریزد.(23)

بسیاری از ایرانیان نیز نظر مثبتی درباره او نداشتند. پارسونز در سال 1977 مدعی شد که آفتاب بخت ریپورتر در دربار غروب کرده است. با مرگ عَلَم و اقبال، «آخرین بازیگران قدرتمند عرصه سیاست سنتی ایران»، ریپورتر از وجود تنها پشتیبانانش محروم شد. «رجال نوظهور ایران»، یا به عبارتی «ارتشبدها و معاونان تکنوکرات وزراء و رؤسای شرکتهای دولتی» با دیدن او «دوران ناخوشایند گذشته که آلوده به دخالتهای انگلیس در امور داخلی ایران، توطئه‌های دربار، یا همان بازی بزرگ بود» برایشان تداعی می‌شد.(24) اوضاع زمانی بدتر شد که او علی‌الظاهر طبق عادتش پیام‌های سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا را به شاه می‌رساند ولی در یک جلسه ژست «نماینده عالی سازمان امنیت انگلیس(25) در ایران را گرفته بود» که خشم شاه را برانگیخت.(26) یکی از مقامات انگلیسی پس از آنکه فهمید ریپورتر از چشم دربار افتاده است، گفت: «امیدوارم نفوذ ریپورتر در دربار همچنان پایدار مانده باشد!»(27)

در سال 1977 حق دلالی‌های او و مقصد نهایی حواله‌کرد آنها هنوز به بیرون درز نکرده بود. حجم مبالغ که بیانگر وسعت و میزان قراردادهای مورد توافق او با کمپانی‌های انگلیسی بود قطعاً سوءظن مردم و اعتراض آنها را برمی‌انگیخت که یک نمونه‌اش قرارداد 100 میلیون پوندی تانک چیفتن در سال 1971 است. یکی از مقامات وزارت دفاع گلایه‌مندانه در این مورد گفته بود: «درصدی که در قراردادهای کوچک، معقول جلوه می‌کند در قراردادهای بزرگ و حجیم، نامعقول و مشکوک به نظر می‌رسد و مسئله دقیقاً در همین جاست.»(28) ضمناً کسی نمی‌دانست که حق دلالی‌های او غالباً از جیب مردم ایران می‌رفت. بدین معنا که هزینه قراردادها را سنگین می‌کرد.(29) روال این دریافتها و پرداختها را شرکت خدمات فنی میلبانک (MTS) سر و سامان میداد و چون بنگاهی نیمه‌دولتی بود کسی به حساب و کتابهایش سرک نمی‌کشید. بدین ترتیب همه کارها نیز محرمانه باقی می‌ماند.

توافقات و تمهیدات ریپورتر با سازمان خدمات فنی میلبانک به تأیید رئیس سازمان فروش اقلام دفاعی می‌رسید. آنتونی پارسونز با اشاره به اقدامات سِر لِستر سافیلد، رئیس سابق سازمان فروش اقلام دفاعی، با لحنی معترضانه در این باب می‌گوید:«او[لستر سافیلد] بی‌آنکه ما بدانیم زیر پای ما یک بمب ساعتی کار گذاشته بود که دیر یا زود منفجر می‌شد.»(30) و سرانجام در سال 1977 انفجار روی داد. فردی به نام دیوید [آرتور] چارلز راندل، سرهنگ ارتش بریتانیا، به اتهام فساد به دیوان جنایی مرکزی انگلستان احضار شد و مورد محاکمه قرار گرفت. وی در تلاش برای تبرئه خود تهدید کرده بود که توافقات ریپورتر با شرکت خدمات فنی میلبانک را افشا نموده و به روابط انگلیس با شاه ایران به شدت لطمه می‌زند. واکنش دولت بریتانیا به پیچ و تاب‌های پرونده راندل به وضوح میزان قدرت چانه‌زنی شاه و وابستگی حیثیت دو دولت به یکدیگر را برملا می‌سازد.

سرهنگ راندل در سال 1977، در مقام نماینده سازمان فروش اقلام دفاع (DSO)، به اتهام دریافت رشوه‌ای مجموعاً به مبلغ 25000 پوند بین ماه می 1971 و اکتبر سال 1972 از دو مدیر شرکت خصوصی الکترونیک راکال(31)، در دیوان جنایی محاکمه شد.(32) دولت مدعی بود که دو کارمند شرکت راکال برای برنده‌شدن در مزایده ساخت بیسیم تانکهای چیفتن شاه مبلغ مذکور را به راندل پرداخته بودند.(33) راندل که اتهامات خود را در دادگاه منکر شده بود،(34) امید داشت با افشای فعالیتهای سازمان فروش اقلام دفاعی دولت نهایتاً خود را از مهلکه برهاند و دولت را مجبور به پس گرفتن شکایتش کند.(35) او که در مقام افسر بلندپایه ارتش، دخالت و مشارکتی جدی در فروش اقلام دفاعی داشت، محل دقیق نگهداری برخی از اسناد مهم دولتی را می‌دانست؛ و در صورت انتشار عمومی قطعاً دردسرهای زیادی برای دولتهای ایران و انگلیس درست می‌کرد.(36) فرانک پِرسیوال نُردین و جِفری اِلیوت وِلبرن، دو مدیر اجرایی شرکت راکال، در دفاع از خود اظهار داشته بودند که گمان می‌کردند مبالغ پرداختی به راندل سرانجام به دست واسطه‌های ایرانی می‌رسد.(37) از آن گذشته در توجیه عمل خود گفتند که در حوزه فروش سلاح‌های انگلیسی به کشورهای منطقه خاورمیانه اصولاً رشوه دادن یک قاعده جاافتاده و مقبول است.(38) وکیل مدافع نُردین خطاب به هیئت منصفه توضیح داد که در داستان فروش سلاح به ایران، شخصِ شاه دارای حساب ویژه‌ای است که رشوه‌های پرداختی به مقامات دولت خود را از حلقومشان بیرون کشیده و در آن حساب می‌اندوزد.(39) هر سه متهم برای اثبات ادعای خود خواستار ارسال اسنادی از پرونده‌های دولت شدند.(40)

تقاضای وکلای مدافع متهمان موجب آشفتگی وایت‌هال، به ویژه سازمان فروش اقلام دفاعی که استفاده از رشوه در معاملات با کشورهای خاورمیانه را نادیده گرفته بود، شد.(41) متعاقب درخواست دو سند خطرناک از سوی وکیل مدافع راندل، مقامات انگلیسی با احتمال جدی قطع رابطه با شاه مواجه شدند. تأیید توافقات و تمهیدات ریپورتر توسط شاه در دو سندِ مورد نظر ثابت و مسلم و در عین حال حاوی اشاره ناخوشایندی به نقش واسطه‌گری ریپورتر به قلم سِر دنیس رایت، سفیر سابق انگلیس در ایران، بود.(42) وزارت خارجه به مجرد اطلاع از درخواست اسناد توسط وکلای مدافع متهمان، خواستار ختم دادرسی شد.(43) با وجود این، سام سیلکین،(44) دادستان کل، در تماس تلفنی با دیوید اوئن، وزیر خارجه انگلیس، وی را متقاعد کرد که ادامه پیگیری پرونده به مصلحت عموم است. به پیشنهاد او این امکان وجود داشت که به وکلای مدافع متهمان اجازه داده شود با استنطاق از سِر لِستر سافیلد، رئیس سابق سازمان فروش اقلام دفاعی، از محتوای واقعی اسناد مذکور مطلع شده و دیگر نیازی به افشای اسناد نباشد.(45)

موقتاً بلا از سرشان رفع شد. اسناد را منتشر نکردند و در عوض سافیلد در جایگاه شهود ایستاد. وی در بازجویی وکلای مدافع اقرار کرد که مجوز پرداخت یک میلیون پوند به مشاور سازمان خدمات فنی میلبانک(ریپورتر) را در قالب بخشی از قرارداد فروش تانک چیفتن صادر کرده است.(46) معذلک در بازجویی، وکیل راندل اساساً پرداخت چنین مبالغی به شاه را منکر شد و بدین ترتیب عملاً هیئت منصفه را به بهانه حفظ آبروی شاه گمراه نمود.(47) البته سافیلد در دادگاه از ریپورتر به عنوان «یکی از افراد مورد وثوق کامل شاه» یاد کرد(48) و همین اشاره به قدر کافی گویا بود که روابط ایران و انگلیس را به شدت آشفته کند. شاه از اینکه وی را به دلالی و حق دلالی‌هایش بشناسند به شدت خشمگین شده بود و هرگونه رابطه نزدیک و صمیمانه با ریپورتر را مطلقاً انکار نمود. او در گفتگو با پارسونز ابراز داشت که این دلال «اساساً به چیزی جز نفع شخصی خود فکر نمی‌کند و چیزهایی که درباره رابطه‌اش با من [=شاه] و انگلیسی‌ها گفته دروغ است تا برای بنگاه‌های تجاری جذاب‌تر به نظر برسد.»(49) البته انگلیسی‌ها یقین داشتند که شاه درباره مقصد نهایی حق دلالی‌های ریپورتر تجاهل می‌کند.(50) پارسونز در این‌باره می‌گوید: «شاه داشت تاریخ رابطه‌اش با این دلال را از نو می‌نوشت.»(51) با این وصف، انگلیسی‌ها، که قصد نداشتند شاه را از خود برنجانند، تصمیم گرفتند به ساز او برقصند.

اما این، امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر سابق شاه، بود که بدترین اخبار را به پارسونز رساند. وی از انگلیسی‌ها خواست ظرف 24 ساعت بیانیه‌ای صادر نموده و در آن سه نکته را قید کنند: اینکه ریپورتر یکی از اتباع انگلیس و کارمند وزارت دفاع این کشور است؛ مبالغ پرداختی دولت انگلیس به نامبرده بدون اطلاع دولت ایران بوده است؛ و ایرانیان هیچ مبلغی دریافت نکرده‌اند.(52) دولت ایران تهدید کرد در صورت امتناع انگلیس از این کار، خود با صدور بیانیه‌ای خواهد گفت که مبالغ ادعاشده به حساب «سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا» واریز می‌شده است.(53) مقامات انگلیسی بر سر دوراهی قرار گرفتند. آنان نمی‌توانستند دو نکته آخر را به صِرف اینکه حقیقت ندارند در بیانیه‌شان بگنجانند.(54) نهایتاً توافقی بدین شکل حاصل شد. مقامات انگلیسی یکی از نمایندگان مجلس به نام اِدوین وِین‌رایت(55) را تحریک نمودند تا سؤالی در مورد وضعیت ریپورتر مطرح سازد. دکتر جان گیلبرت، وزیر دفاع، در روز 17 نوامبر پاسخ ذیل را به مجلس ارائه کرد:

سِر شاپور ریپورتر، که از اتباع انگلیس است، طی چندین سال گذشته به عنوان مشاور در امر فروش رسمی اقلام دفاعی به ایران که شرکت خدمات فنی میلبانک به نیابت از وزارت دفاع برعهده دارد، در استخدام سازمان مذکور بوده و در جایگاه خود مبالغی نیز در ازای خدماتش دریافت نموده است.(56)

این مانور، اوضاع را موقتاً ختم به خیر کرد و جلوی بروز بحرانی آنی را گرفت، اما نتیجه محاکمه سه متهم مذکور میبایست نهایتاً روابط ایران و انگلیس را حفظ می‌نمود. خوشبختانه به خاطر روابط با شاه ایران هم که شده هر سه متهم در دادگاه محکوم شدند،(57) البته هیچ‌گاه ثابت نشد که آیا دو مدیر اجرایی راکال یقین داشتند که راندل رشوه‌هایش را به ایرانیان می‌پردازد یا خیر.(58) و مهمتر آنکه مسئله واریز رشوه‌های انگلیس به جیب شاه نیز از افکار عمومی پنهان ماند.

به محض ختم دادرسی، مقامات برای ترمیم لطمات وارده به سرعت دست به کار شدند. مجله فکاهی Private Eye در طنزی سیاسی با عنوان «ریپورتر سال»،(59) وضعیت شاپور ریپورتر را به گونه‌ای ترسیم نمود که او وبال گردن دولت انگلیس و ایران شده و هر دو قصد خلاصی از او را دارند. پس از آنکه عَلَم با موافقت ملکه انگلیس مفتخر به دریافت نشان افتخار صلیب اعظم سن میشل و سن جرج (GCMG)(60) شد، یکی از مقامات انگلیسی با لحنی منتقدانه و گلایه‌آمیز نوشت: «امیدوارم مطبوعات این موضوع را دست نگیرند که حالا به گمانه‌زنی بنشینند تا بفهمند عَلَم چه زدوبندهایی کرده که به او نشان صلیب اعظم (G) دادند ولی به ریپورتر نشان شوالیه(K)(61)»(62) انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند همه روابطشان را با او قطع کنند. شرکت خدمات فنی میلبانک بلافاصله توافقات مربوط به پرداخت حق دلالی به ریپورتر را ملغی کرد(63) و سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا نیز روابطش را با او در پاریس خاتمه داد.(64) مقامات انگلیسی منتهای سعی خود را کردند تا مطبوعات از جریانات دادگاه مطلبی گزارش ندهند.(65)

«آقای واسطه» که به خاطر خدماتش برای مجتمع صنعتی/ نظامی اصفهان خود را طلبکار می‌دانست اوقاتش از این نامردی‌ها به غایت تلخ شده بود.(66) اداره درآمدهای مالیاتی(67) یقه‌اش را به خاطر حق دلالی‌ها گرفته بود؛ به طوری که وی ناچار شد به قانون عدم افشای اسرار دولتی متوسل(68) شده و خود را از همکاری معاف بداند.(69) البته بعید است کسی در دولت بریتانیا با او همدردی کرده باشد. گفته‌های کنایه‌آمیز دیپلمات‌ها درباره مکاتبه او با دیوید اوئن، که طی آن از وزیر خارجه خواسته بود جانانه و محکم از شاه حمایت کند،(70) مبین احساسات آنهاست. یکی از دیپلمات‌ها در جایی نوشته بود «متحد دلاور»،(71) و مایکل اسکات وِیر،(72) که از فضلای ادبیات کلاسیک آکسفورد بود، سرنوشت او را با چنین عبارتی توصیف نمود: «ای روزگار!»(73)

به هر ترتیب حیثیت دیوید اوئن از آسیب‌های احتمالی در امان ماند و به قول یکی از دیپلمات‌ها «از این اوضاع چنان سربلند بیرون آمد که تا پیش از آن برای شخصی چون او در محیط آبرومند وزارت خارجه انگلیس سابقه نداشت.»(74) فرِد مالی،(75) وزیر دفاع، به ایران گسیل شد تا برای وصله‌پینه کردن روابط دو کشور «از هیچ تملقی کم نگذارد؛ فقط جیمی کارتر بود که در تاریخ روابطش با شاه در این کار از او سبقت گرفت.»(76) هیچ‌یک از قراردادهای دفاعی به خطر نیفتاد و به گفته یکی از مسئولان فروش اقلام دفاعی: «تا جایی که به پروژه‌های مختلف مربوط می‌شود، روال کار همچون گذشته ادامه دارد.»(77) اما حفظ آبروی شاه چندان هم ارزان تمام نشد. اگر هیأت منصفه، حقیقت را درباره بنیاد شاه(بنیاد پهلوی) می‌دانست، احتمال صداقت دو مدیر اجرایی راکال که مدعی شده بودند رشوه‌هایشان به دست ایرانیان می‌رسد، قطعاً مورد تشکیک واقع نمی‌شد. این واقعه از مصادیق آشکار یک بام و دو هوا در معاملات تسلیحاتی است: پولی که ایرانیان دریافت می‌کنند «حق دلالی» است، اما همین مبلغ اگر به یک انگلیسی پرداخت شود، «رشوه» است.

 

* “Treating His Imperial Majesty’s Warts: British Policy towards Iran 1977-79”, Iranian Studies, volume 45, number 1, January 2012

 

پانوشتها:

1- Bill, The Eagle, 209. See also Ruhollah Ramazani, The United States and Iran: The Patterns of Influence (New York, 1985), 50.

2- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978.

3- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978. See also Amir Asadollah Alam, The Shah and I: The Confidential Diary of Iran’s Royal Court, 1969-1977, trans. A. Alikhani and N. Vincent (London, 1991), 56.

4- سر دنیس رایت درباره ارتباطات ریپورتر می‌نویسد که او با لرد استوکس و مارکوس سیف دوست بود و ویکتور روچیلد را به خوبی می‌شناخت.

(TNA: DEFE 13/1176, D. Wright to L. Suffield, 25 November 1970).

5- British Aircraft Corporation (BAC)

6- Vosper-Thorneycroft

7- Leyland

8- Shell

9- British Petroleum (BP)

10- Warburg

11- retainer

12- TNA: DEFE, 23/198, C. Pincher, Daily Express, 10 November 1977; TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir, 20 November 1977; TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir, 20 November 1977.

13- Millbank Technical Services

14- TNA: DEFE 13/1176, J. Street to Minister of State and others, Draft Minute, 24 October 1977.

15- TNA: DEFE 23/198, R. Ellis to PUS, 16 March 1978.

16- TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir, 20 November 1977.

17- پارسونز و همچنین سِر لِستر سافیلد، رئیس سابق سازمان فروش اقلام دفاعی، معتقد بودند که گیرنده نهایی رشوههایشان به ریپورتر کسی نیست جز شخص شاه. (TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir, 14 November 1977).

18- Kleinwort Benson

19- TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir, 14 November 1977: اعطای کرسی مطالعات زبان فارسی در کالج سنآنتونی دانشگاه آکسفورد، خرید مهمات برای قوای مسلح کشور در زمانی که بودجه آنها به انتها رسیده بود، اهدای کتابخانه جدید به آموزشگاه عالی اقتصاد و علوم سیاسی لندن (LSE)، خرید تجهیزات از آلمان غربی برای استفاده پاکستان در خلال جنگ هند و پاکستان و مواردی از این دست.» 

20- David Owen, Time to Declare (London, 1991), 392.

برای مطالعه فعالیتهای بنیاد پهلوی ببینید:

Robert Graham, Iran: The Illusion of Power (London, 1978).

21- Mark Phythian, The Politics of British Arms Sales Since 1964: ‘To Secure our Rightful Share’ (Manchester, 2000), 89.

22- TNA: DEFE 13/1176, D. Wright to L. Suffield, 25 November 1970.

23- TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to M. Weir 14 November 1977.

24- TNA: DEFE 23/217, A. Parsons to M. Weir, 15 January 1978.

25- Secret Intelligence Service (SIS)- MI6

26- TNA: DEFE 23/217, A. Parsons to M. Weir, 25 January 1978.

27- TNA: DEFE 23/217, handwritten note DUS (PMS), 26 January 1978.

28- TNA: DEFE 23/198, J. Howe to AUS, 8 February 1978.

29- See below, n. 61.

30- TNA: DEFE 23/217, A. Parsons to M. Weir, 16 December 1977.

31- Racal Ltd

32- Phythian, The Politics, 88.

33- Phythian, The Politics.

34- TNA: DEFE: 24/1691, Statement From Dock By Defendant Randel in Regina v Geoffrey Elliot Wellburn, Frank Percival Nurdin, and David Arthur Charles Randel, 21/22 December 1977.

35- راندل طی نامهای به افسر مافوقش تلویحاً تهدید کرده بود که مسئله ارتشاء در تجارت با ایران و کویت را برملا میکند(TNA: FCO 8/2867, D. Randel to P. Webb, 9 May 1977).

36- TNA: DEFE 24/1690, R. Ellis (Assistant Treasury Solicitor) to I. Macleod, 16 November 1977.

37- TNA: DEFE 24/1690, Report of Nurdin’s Opening Statement, D. Owen to MOD, 7 November 1977.

38- TNA: DEFE 24/1691, B. Hall to F. Cooper, 11 November 1977.

39- TNA: DEFE 24/1690, Record of Nurdin,s Opening Statement, 21/22 December 1977.

40- مثلاً وکیل مدافع نردین خواستار استعلام اطلاعاتی از سازمان خدمات فنی شد تا معلوم گردد که کمیسیونهای پرداختی به مقامات ایرانی در افزایش کلیت قیمت قرارداد برای ایران تأثیر داشته یا هزینه چنین رشوههایی را انگلیس پرداخته است. معذلک، سازمان خدمات فنی از تسلیم ریز کامل هزینههایی که قیمت نهایی قرارداد را برای ایرانیان تعیین میکرد، خودداری نمود(DEFE 24/1690, R. Anderson to PS/S of S, 21 November 1977).

41- مثلاً سازمان خدمات فنی میلبانک از کمکهای علیرضا پهلوی در کویت بهره میبرد و میدانست که وی حق دلالیهایش را در راههای فاسد به مصرف میرساند.

 (TNA: DEFE, 24/1690, B. Hall to P. Palmes, 31 October 1977)

42- رایت نوشته بود که مشاورهها و پند و اندرزهای ریپورتر رنگ و بوی منفعتطلبی شخصی میدهد(TNA: DEFE 13/1176, D. Wright to L. Suffield, 25 November 1970). سند دوم جزئیات مذاکرات بر سر قرارداد تانک چیفتن بین شاه، سازمان فروش اقلام دفاعی و ریپورتر را بیان میکرد

(TNA: FCO 8/2868, Notes on Audience with His Imperial Majesty the Shah of Iran-6 January 1971)).

43- TNA: FCO 8/82867, I. Lucas to PS/PUS, 26 October 1977.

44- Sam Silkin

45- TNA: FCO 2/2868 سند مکالمه تلفنی وزیر خارجه کشورهای مشترک‌المنافع با دادستان کل در ساعت 8 بعدازظهر روز دوشنبه 7 نوامبر 1977.

46- Phythian, The Politics, 89, citing The Guardian, 9 November 1977.

47- TNA: DEFE 13/1176, 9 November 1977, Sir Lester Suffield cross-examined by Mr. Popplewell:

پرسش: شما گفتید تنها کسی که قرار بود از این معامله(حق دلالی ریپورتر) چیزی دریافت کند، شاه بود؟

پاسخ: خیر، یادم نمیآید چنین چیزی گفته باشم، و دلیلی هم نمیبینم که چنین حرفی زده باشم.

پرسش: و او[=شاه] میخواست پول را برای واریز به صندوق بنیاد پهلوی استفاده کنه. یادتان میآید چنین حرفی زده باشید؟

پاسخ: نه.

48- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978.

49- TNA: DEFE 23/217, A. Parsons to M. Weir, 25 January 1978.

50- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978.

51- TNA: DEFE 23/217, A. Parsons to FCO, 15 January 1978.

52- TNA: DEFE 24/1690, A. Parsons to FCO, 13 November 1977.

53- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978.

54- در مورد نکته دوم باید گفت که شاه از ماجرا خبر داشته و توافقات ریپورتر را مورد تأئید قرار داده بود(TNA: DEFE 13/1176, Lord Carrington to His Imperial Majesty, 4 December 1970). در مورد نکته آخر نیز یک دیپلمات گلایهمندانه چنین گفت: «جای بسی تأسف است که نمیتوانیم بگوییم وزارت دفاع و سازمان خدمات فنی میلبانک هرگز مبلغی به اتباع ایرانی نپرداختهاند. همانطور که هر کسی بالاخره در گذشتهاش لکه سیاهی دارد باید اذعان کنیم که سازمان خدمات فنی در سال 1971 برای یکی از قراردادهای مقدماتی پایگاه دریایی بندرعباس، رشوه/حق دلالی ناچیزی به شخصی با تابعیت دوگانه ایرانی/یونانی پرداخته است. و تصادفاً شخص مذکور از دوستان نزدیک آقای هویداست که تعطیلات تابستانیاش را امسال در ویلایش در سواحل مدیترانه گذرانده است»

(TNA: FCO 8/2869, D. Tatham to M. Weir, 16 November 1977).  

55- Edwin Wainwright

56- TNA: DEFE 13/1176, J. Street to Minister of State, 16 November 1977.

57- Phythian, The Politics, 103.

58- TNA: DEFE 23/217, Regina v Wellburn and others, Sentences, 19 January 1978.

59- Parviz Radji, In the Service of the Peacock Throne: The Diaries of the Shah’s Last Ambassador to London (London, 1983), 138.

60- Grand Cross of the Order of Saint Michael and Saint George

61- Knight Commander of the Order of Saint Michael and Saint George

62- TNA: FCO 8/2980, (handwritten comment) C. Miller to A. Sanderson, 24 November 1977.

63- TNA: DEFE 23/198, J. Howe to AUS, 8 February 1978.

64- TNA: DEFE 23/198, M. Palliser to Secretary of State, 13 February 1978.

65- پارسونز از ویر(Weir) خواست بیبیسی را مجاب کند تا مشروح جلسات دادگاه را پوشش ندهد(TNA: DEFE 24/1691, A. Parsons to M. Weir, 12 January). وقتی که ارتشبد طوفانیان متوجه شد که نشریه ‌SUN The قصد نگارش «مقاله‌ای توهینآمیز» علیه ریپورتر را دارد، تهدید کرد که درخواستهای او برای بازپرداخت همه حق دلالیهایش را به جریان خواهد انداخت (TNA: DEFE 23/198, R. Ellis to PUS, 16 March 1978). سازمان فروش اقلام دفاعی در مشورت با سازمان امنیت بریتانیا خواستار آن شد تا در صورت لزوم لَری لَمب (Larry Lamb)، سردبیر وقت نشریه The Sun، را برای توقف پیگیری ماجرا تحت فشار بگذارد

(TNA: DEFE 23/198, R. Ellis to J. Ledlie, 4 April 1978).

66- TNA: DEFE 23/198, S. Reporter to R. Ellis, 1 June 1979.

67- the Inland Revenue

68- the Official Secrets Act

69- TNA: DEFE 23/198, R. Ellis to PUS, 16 March 1978.

70- TNA: DEFE 23/198, R. Ellis to PUS, 16 March 1978.

71- TNA: FCO 8/3187, S. Reporter to D. Owen, 24 October 1978.

72- Michael Scott Weir

73- TNA: FCO 8/3187, M. Turner to S. Reporter, 25 October 1978.  “O tempora, O mores!”

74- Ivor Lucas, A Road to Damascus: Mainly Diplomatic Memoirs from the Middle East (London, 1997), 147.

75- Fred Mulley

76- Owen, Times to Declare, 395.

77- TNA: DEFE 24/1691, S. Lecky to J, Street, 11 December 1977.

 

منبع: سیاست‌های انگلیس در قبال ایران از 1977 تا 1979؛ ادوارد پازنت؛ مترجم:علی فتحعلی آشتیانی؛ فصلنامه مطالعات تاریخی؛ ش 44؛  بهار 1393