شرحی بر سوابق آیت‌الله عبدالله بهبهانی


موسی فقیه حقانی
1444 بازدید
آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی

شرحی بر سوابق آیت‌الله عبدالله بهبهانی

  سید عبدالله بهبهانی فرزند سید اسماعیل مجتهد بهبهانی از روحانیون مبارز عصر مشروطه است. پدر او سید اسماعیل در زمان محمدشاه قاجار از بهبهان به تهران عزیمت کرد و کم کم در زمان ناصرالدین شاه مورد توجه مردم تهران قرار گرفت و محضر او محل حل وفصل قسمتی از مرافعات مردم شد.
بزرگترین فرزند او سید عبدالله نام داشت که در حدود 1260قمری متولد شد. سید عبدالله مبادی تحصیلی خود را در ایران طی کرده مانند هر طلبه دیگر جهت تکمیل دروس دینی عازم نجف اشرف شد و حدود 1295قمری به تهران بازگشت و پس از فوت پدر جایگزین او شد. سید عبدالله بهبهانی در امور اجتماعی و سیاسی از رویه ای خاص خود برخوردار بود و به همین جهت در برخی موارد برخلاف اجماع رفتار می کرد. تیره گی روابط او با دولت به ریاست عبدالمجید میرزا عین الدوله در 1322قمری آشکار شد و در ایام محرم 1323قمری به اوج رسید. سخنرانی شورانگیز سیدعبدالله برعلیه مسیو نوز در حالی که عکس او را در مجلس بالماسکه در لباس روحانیت به مردم نشان می داد باعث بروز حرکتهایی برعلیه دربار و مستشاران خارجی اداره مالیه و گمرکات شد. مخالفتهای سید عبدالله بهبهانی با عین الدوله ابتدا موج آفرینی سیاسی قابل توجهی درپی نداشت اما پس از اتحاد او با حجت الاسلام سید محمد طباطبایی و عمیق تر شدن اهداف مبارزه رفته تبدیل به حرکتی سیاسی در جامعه شد. سید محمد طباطبایی اصرار داشت اهداف مخالفت به عزل مسیونوز محدود نشود و از شاه عدالتخانه خواسته شود. سید محمد طباطبایی در هشت سالگی به تهران آمد و تحصیلات مقدماتی را در نزد پدر خود طی کرد و مدتی نیز شاگرد مکتب میرزا ابوالحسن جلوه فیلسوف بزرگ عصر ناصری و شیخ هادی نجم آبادی بود. ظاهرا منش و روش ویژه شیخ هادی نجم آبادی که از تساهل و تسامح فراوانی برخوردار بود بر سید محمد طباطبایی تاثیر زیادی گذاشته و در شکل گیری شخصیت فرهنگی و سیاسی او نقش موثری برجا گذاشته.
سید محمد طباطبایی در 1299به قصد تکمیل دروس خود عازم عتبات عالیات شد و در 1311قمری به ایران بازگشت و افکار خود را ترویج نمود. انتقادات او از وضعیت موجود شایعاتی را مبنی بر جمهوری خواه بودن ایشان در بین مردم رواج داد. در رمضان 1323سیدین سندین حول محور عزل عین الدوله و تاسیس عدالتخانه هم پیمان شدند و پس از آن انتقادات علیه دولت علنی شد و منجر به بروز درگیریهایی بین مردم و علما با دولت گردید. در این بین برخی افراد مرموز که دارای انحرافات سیاسی و فکری بودند با نفوذ در صفوف جنبش سعی کردند از حرکت ضد دولتی علما به نفع اهدافشان استفاده کنند. همکاری پنهانی این افراد با انجمنهای مخفی ، مجامع ماسونی و نحله های منحرف شبه مذهبی و غربی در برخی از مواقع موجب تندتر شدن سیر وقایع می شد که در نهایت می توانست کنترل اوضاع را از دست علما خارج نماید و یا در نهایت آنان را به پذیرش اموری راضی کند که خود چندان اصراری برآن نداشتند. تحصن در سفارت انگلیس یکی از اقداماتی بود که توسط این گروه مرموز انجام شد. این تحرکات پس از استقرار مشروطیت نیز برغم مخالفت سیدین انجام می شد و در نهایت با توجه به تحفظ علما در حفظ وحدت انقلابیون برعلیه دربار، برخی تبعات آن تحرکات به حساب سیدین نیز نوشته می شد. سیر حوادث منجر به مهاجرت صغری به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) شد و با موافقت شاه با خواسته های متحصنین که اصلی ترین آنها ایجاد عدالتخانه بود تحصن خاتمه یافت اما بی خردی دولت و اطرافیان حکومت در کنار تحرکات انجمنهای مخفی که اساسا قصدشان ایجاد آشوب در ایران بود مانع از حل مسالمت آمیز ماجرا می شد.
درگیریهای جدید با ماجرای مسجد جمعه که مرحوم بهبهانی در آن رشادتی بارز از خود در مقابل قوای مهاجم دولتی نشان داد و سینه اش را در مقابل گلوله های سربازان دولتی گشود اوج گرفت و منجر به مهاجرت کبری شد. حضور گسترده علما و مردم در این حرکت پرشور کمر عین الدوله و استبداد قاجار را شکست و شاه را مجبور به پذیرش خواسته های مهاجرین نمود. شور و غوغای اولیه حاکم برفضای سیاسی ایران پس از پیروزی نهضت هم فرصت آگاهی از ماهیت عوامل نفوذی را از سیدین گرفت و مانع از تفکیک صفوف به شکل تمام عیار در نهضت شد. در درگیریهای بعدی که بین حاج شیخ فضل الله نوری و افراطیون درگرفت سعی سیدین به اصلاح بین طرفین معطوف شد که البته به جهت عمق اختلاف نتیجه ای دربرنداشت. تسامح و تساهل سیدین در شرایطی که افراطیون اساس اسلام را هدف گرفته بودند و در خفا تمامی زمینه های تفاهم در مشروطیت را با شکست و بحران مواجه می کردند کار بردی نداشت.
چهره خشن این واقعیت وقتی برای آنها آشکار شد که با فتح تهران خود را با حاکمیت افراطیون بر ایران مواجه دیدند. کسانی که تا دیروز در پس پرده نفاق از موقعیت اجتماعی و دینی علمای مشروطه خواه برای صیانت از موجودیت خود استفاده می کردند پس از فتح تهران به سرعت نیات ضد دینی خود را آشکار کرده و علنا دم از جدایی دین از سیاست زده و علمای بزرگ ایران را تهدید به مرگ می کردند. دار زدن آیت الله حاج شیخ فضل الله نوری هشداری بود به تمامی علمای ایران. با فتح تهران ، حجج اسلام بهبهانی و طباطبایی به پایتخت بازگشتند اما خیلی زود متوجه شدند که با توجه به غلبه منورالفکران وضعیت عوض شده و مجال فعالیت برای آنان وجود ندارد. بهبهانی در شب 9رجب 1328در منزل خود ترور شد و سید محمد طباطبایی نیز پس از مدتی انزوا و حسرت خوردن بر آنچه بر مشروطیت و ایران رفت در دی ماه 1299شمسی دار فانی را وداع گفت.
ثقه الاسلام تبریزی (روحانی مشروطه خواه و معتدل) ضمن انتقاد از تندرویهای جناح تقی زاده و تروریستهای «مرکز غیبی» در تبریز، سخنی دارد که شاهدی بر بحث ما نیز هست: «حرف اشخاصی که گفتند باید خون جاری شود و اساس مشروطه با خون مردم و بدن اجساد کشتگان باید بن بستی شود، جای خود را گرفت. جمعی این حرف را شنیده باور کردند، تفنگ برداشتند و به شکار مشروطه از خانه بیرون رفتند. آفرین بر این شکارچیان ، که آهوی حرم را صید کردند»!


http://www.jamejamonline.ir