یادداشت‌هایی که پشت پرده سیاسی محمدرضا پهلوی را آشکار می‌کند


2558 بازدید

یادداشت‌هایی که پشت پرده سیاسی محمدرضا پهلوی را آشکار می‌کند

جلد هفتم و پایانی کتاب «یادداشت‌های علم» خاطرات روزانه اسدالله علم، نخست‌وزیر ایران از سال 1341 تا سال 1342 است. این کتاب خاطرات وی در سال‌های 1346 تا 1347 را به تصویر می‌کشد. چاپ یادداشت‌های علم در سال 1372 در ایران آغاز شد، می‌توان گفت که این مجموعه یکی از بهترین آثار سیاسی در تاریخ معاصر ایران بوده و بخشی از حقایق پشت پرده سیاسی دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی را آشکار می‌کند. 

کتاب علم منعکس‌کننده اوضاع تاریخی و سیاسی ایران در دوران پهلوی
کتاب «یادداشت‌های علم» اهمیت تاریخی بسیاری دارد زیرا اسدالله علم از یکسو تنها کسی در درون دربار پهلوی دوم است که یادداشت‌های خود را به یادگار نهاده و ثانیا از معدود افرادی است که از تمام زد و بندها، ارتباطات و تحولات ریز و درشت درون درباردوم اطلاع داشته است. 

«یادداشت‌های علم»  در ایران از سوی انتشارات ثالث، معین، مازیار و کتابسرا به چاپ‌های متعدد رسیده است. جلد اول دربردارنده خاطرات وی از سال 1347 تا 1348، جلد دوم از سال 1349 تا 1351، جلد سوم 1352 سال، جلد چهارم سال 1353، جلد پنجم سال 1354، جلد ششم سال 1355 و جلد هفتم 1346 تا 1347 را دربرمی‌گیرد.

پس از انتشار شش جلد از یادداشت‌های علم، حرف‌هایی مبنی بر وجود یک جلد دیگر از این خاطره نگاشت‌ها وجود داشت. خوشبختانه معلوم شد این دفتر نزد یکی از دوستان او بوده و پس از در گذشت وی از طرف بازماندگان دراختیار خانواده علم قرار گرفته است. این یادداشت‌ها مقدم بر جلدهای پیشین و مربوط به سال‌های 1347-1346 است و به این ترتیب با انتشار این جلد اکنون یک دوره 10ساله از این اثر در دسترس است. در واقع جلد هفتم یادداشت‌های علم می‌توانست جلد نخست این مجموعه باشد که البته دیرتر از سایر دست نوشته‌ها به دست ناشر رسیده است. (صادق عظیمی دوست نزدیک علم، که نگهداری یادداشت‌های را به عهده داشت، سه سال پیش در ژنو در گذشت.)

یادداشت‌هایی که 20 سال پس از مرگ علم و شاه منتشر شد
علم تمام یادداشت‌هایش را در بانک سوییس نگهداری و پیرو وصیت خود مبنی بر این که این یادداشت‌ها پس از مرگ خود و شاه، 20 سال بعد منتشر شود، از سوی علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد دوران پهلوی و از دوستان خانوادگی وی و با اجازه همسر علم از بانک سوییس بیرون آورده و ویرایش شده است. 

مجموعه یادداشت‌های علم که هر روز آن را به صورت محرمانه ثبت می‌کرده، منعکس کننده وقایع و اوضاع تاریخی و سیاسی سال‌های 1347تا 1356 است. امیراسدالله علم یکی از شخصیت‌های قدرتمند و با ‌نفوذ دوران پهلوی بود. او سال‌ها ریاست املاک سلطنتی و مدتی نیز ریاست بنیاد پهلوی را برعهده داشت و سپس به نخست وزیری رسید. 

وی در سال 1345 به وزارت دربار محمدرضا شاه منصوب شد و این سمت را نزدیک به 11 سال یعنی تا چند ماه پیش از پایان عمرش، حفظ کرد. وی محرم اسرار شاه و از معدود شخصیت‌های مورد اعتماد وی بود. علم در همه جنبه‌های زندگی شاه و روابط او با خانواده و نزدیکانش دخالت مستقیم داشت. علم تقریبا هر روز چند ساعتی را با شاه می‌گذارند یا با او تماس تلفنی داشت. بر این اساس، یادداشت‌های روزانه وی حاوی اطلاعات مستندی درباره اوضاع ایران، سیاست داخلی و خارجی، زندگی روزانه شاه و رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران است.

آغاز یادداشت‌های علم از به اوج قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی
جلد هفتم با مقدمه‌ای از ویراستار آن علینقی عالیخانی آغاز شده است. او تلاش می‌کند برخی اشارات و اهمیت بسیاری از تصمیم گیری‌های این دوران را مورد توجه قرار دهد. ویراستار در پانویس برخی روزها، خطاهای نویسنده را نیز یادآور ‌شده است. یادداشت‌های علم از هنگامی آغاز می‌شود که شاه به اوج قدرت خود رسیده و پس از اجرای برنامه‌هایی که «انقلاب شاه و ملت» خوانده می‌شد، به ظاهر محبوبیت زیادی میان توده مردم پیدا کرده بود. شاه پس از فراز و نشیب‌هایی که در دوران 26 سال پادشاهی خود دیده بود، احساس می‌کرد که اکنون بر همه کسانی که مانع راه او برای رسیدن به قدرت مطلقه بودند فائق آمده و می‌تواند آن گونه که دلخواه اوست عمل کند. شاه توانسته بود در طی همه این سالیان در برابر تندبادهای سیاسی و اجتماعی، به هر صورتی که شده تاج و تخت خود را نگهدارد و اکنون یکه‌تاز صحنه سیاسی ایران شود. 

در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: «تنها نخست وزیری که از همان آغاز روابط سردی با شاه داشت، قوام بود. علت این امر غرور قوام بود که شاه را حتی به صورت ظاهری به بازی نمی‌گرفت. گویا هنگامی که برای نخستین‌بار مدتی پیش از احراز مقام نخست وزیری، به طور خصوصی به دیدار شاه جوان رفته بود، نخستین سخنانش به او این بود که «ماشاءالله چه قدر بزرگ شده‌اید!» این یادآوری اشاره‌ای بود به بیست سال پیش از آن، هنگامی که قوام نخست وزیر، رضاخان سردار سپه وزیر جنگ و شاه کودکی سه ساله بود. رفتار متفرعن قوام باعث شد که شاه از همان آغاز نظر خوبی نسبت به او نداشته باشد. سه سال بعد نیز که قوام برای دومین بار نخست وزیر شد همین سردی رابطه میان او و شاه وجود داشت.» 

در خاطرات ابوالحسن ابتهاج می‌خوانیم که «شاه ... پیش من گله می‌کرد که قوام‌السلطنه (که در آن هنگام نخست وزیر بود)، چند ماه است اصلا پیش من نیامده است. به همین جهت بارها به قوام‌السلطنه گفتم که این درست نیست، ایشان پادشاه کشور هستند، خوب نیست که شما پیش ایشان نمی‌روید، او که بیش از این از شما توقعی ندارد. قوام‌السلطنه، یک روز که در همین زمینه صحبت می‌کردیم، گفت شما این جوان را نمی‌شناسید، او مدام علیه من تحریک می‌کند.» 

 

نگاهی به چند روزنوشت اسدالله علم

یکشنبه 15 بهمن 1346

امروز سالروز سوءقصد به جان شاهنشاه است که به صورت اعجازآمیزی نجات یافتند. هیجده سال قبل، هنگام بازدید از دانشگاه(تهران) یک نفر عکاس ایشان را با تپانچه مضروب ساخت. خواست خدا و خونسردی فوق‌العاده شاه، ایشان را از مهلکه نجات داد. شاهنشاه معتقد است خداوند او را ماموریت خاص برای عظمت ایران داده است و بنابراین دست بشر قادر نیست به او لطمه بزند.

یکشنبه 29 بهمن 1346
امروز به کارهای جاری گذشت. عصر در هیات امنای مدرسه عالی پارس شرکت کردم. شب مهمان عیسی مبارکی وکیل سابق بلوچستان شدم. ده سال است مرا دعوت می‌کند، به خانه‌اش بروم، نمی‌رفتم. حالا که وکیل نیست، رفتم. وقتی فرماندار کل بلوچستان بودم (20 سال قبل) او بخشدار بود. مرد بی‌سواد، ولی باهوشی‌است.
امروز (امیرعباس هویدا) نخست وزیر، بودجه را تقدیم مجلس کرد، به اسم متعادل، به مبلغ 277 میلیارد ریال و قول داد کسر (بودجه را) صرفه‌جویی جبران خواهد کرد. من نمی‌دانم چرا باید به مردم دروغ گفت. من این سیاست را نمی‌پسندم. عاقبت مشکلات بزرگی به وجود می‌آورد. 

سه‌شنبه 7 خرداد 1347
صبح به کارهای جاری رسیدم. بعد شرفیاب شدم. شاهنشاه فرمودند، زمین‌هایی که بین بعضی مستخدمین تقسیم کرده‌ای پس بگیر. من خیلی ناراحت شدم. عرض کردم، دیگر آبرویی برای وزیر دربار باقی نمی‌ماند. فرمودند، بد تقسیم شده، عرض کردم، ممکن است، ولی شده و حالا آبروی من از بین می‌رود. بعد دیگر مستخدمین تره هم برایم خورد نخواهند کرد. شاهنشاه عصبانی شدند، من هم ناراحت. بعد مطالب دیگر را عرض کردم. البته با حال نامناسب. 

 دوشنبه 21 بهمن 1347
در ژنو هستم، مشغول معالجه و دوندگی. هنوز آثار این آنفلوانزای لعنتی تمام نشده است، هنوز گلبول سفید خونم زیاد است. فردا به تهران می‌روم و کارم دوباره زیاد خواهد بود. البته تا شاهنشاه تشریف بیاورند، کمتر است. اخبار مهمی در جهان نیست، جز خبرهای عادی و مصاحبه‌ای که عبدالناصر با مجله نیوزویک کرده است و مثلا درباغ سبزی به غرب نشان داده است و آن این که موجودیت اسرائیل را قبول دارد. ولی تمام حرف‌های سابق خودش را در حقیقت تکذیب کرده است. 

جلد هفتم یادداشت‌های علم متن کامل دست نوشته امیراسدالله علم سال 1347-1346 در 484 صفحه شمارگان دوهزار نسخه و بهای 15 هزار تومان از سوی شرکت کتابسرا منتشر شده است.


ایبنا