سی ام تیر و تقابل آیت الله کاشانی و شاه


محسن ردادی
1327 بازدید



قوام السلطنه، از معروف ترین و پرنفوذترین رجال سیاسی ایران بود که در طول عمر سیاسی طولانی خود، با فراز و نشیبهای بسیاری مواجه بود. او با رضا خان و محمدرضا شاه دسته و پنجه نرم کرد و توانست هر روز قدرتمندتر از پیش در صحنه ی سیاست ظاهر گردد.
اما تنها در مصاف با یک نفر شکست خورد و این بزرگترین شکست زندگیش بود. شکستی که او را به نقطه ی صفر سیاسی کشاند. سیاستمدار کهنه کار و مغرور، سعی کرد با به نمایش گذاردن " سیاستی دگر از کشتیبان " آیت ا... کاشانی را مانند حریفهای قبلی خود به زمین بزند، غافل از اینکه این شیخ کهنسال، طوفانی است که هیچ کشتی و " کشتی بانی " طاقت مصاف با او را ندارد. آیت ا... کاشانی، چنان " احمد خان قوام السلطنه " را بر زمین کوبید که هرگز نتوانست از جای برخیزد و به صورت کامل از صحنه ی سیاست حذف شد.
قوام السلطنه که به محمدرضا شاه " پسر جان " می گفت، هرگز فکر نمی کرد که قرائت اعلامیه ی شدیداللحن او از رادیو علیه مصدق و آیت ا... کاشانی با عنوان " کشتیبان را سیاستی دگر آمد " چنان طوفانی بر پا کند که نه تنها اموالش مورد تعرض و مصادره قرار گیرد، بلکه بیش از یکسال به صورت مخفیانه زندگی کند.

1- قوام کیست؟
اگر ماکیا ولی بخواهد یک نفر – و تنها یک نفر – از ایرانیان را به عنوان شاگرد خلف خود در طول تاریخ برگزیند، بدون شک او " احمد خان قوام السلطنه " را انتخاب خواهد نمود. در دوران معاصر هیچ سیاستمداری مانند قوام پر سرو صدا و حیله گر نبوده است.
او در دوران خود توانست اسب سرکش قدرت را رام نماید و بارها از آن سواری بگیرد. آری، قوام السلطنه، قدرتمندترین سیاستمدار قرن اخیر در ایران بوده است.
" وی کار خود را در آخرین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه در دربار آغاز کرد و در دوران سلطنت پنج پادشاه دیگر مصدر مقامات بزرگی گردید. وی قبل از مشروطیت دو بار رئیس دفتر اختصاصی دو صدر اعظم شد و مدتی هم ریاست دفتر مخصوص مظفرالدین شاه را عهده دار بود.
قوام السلطنه ظرف چهل سال، بیست و چهار فرمان وزارت دریافت کرد. سیزده بار وزیر داخله شد و چهار دفعه وزارت امور خارجه را عهده دار بود، چهار نوبت وزیر مالیه گشت و دو دفعه هم به وزارت جنگ منصوب گردید و یکبار هم وزارت عدلیه را بر عهده گرفت. وی ظرف سی و یکسال، پنج بار جامه ی صدارت پوشید و ده کابینه معرفی کرد و یازده فرمان نخست وزیری برای او صادر شد. علاوه بر مناصب ذکر شده، سه سال فرمانروای کل خراسان و سیستان بود... اموال قوام السلطنه و همسرش سه بار غارت و مصادره شد.... که آخرین بار پس از 30 تیر ماه 1331 بود که به موجب طرحی که عده ای از نمایندگان تقدیم مجلس نمودند و مورد تصویب قرار گرفت تمام اموال قوام – که بر اساس ارزیابی آن روز 100 میلیون ریال برآورد شده بود – مصادره شد" (1)
" احمد قوام معروف به قوام السلطنه...، پسر میرزا معتمدالسلطنه و نوه ی میرزا محمد قوام الدوله در سال 1252 شمسی در تهران متولد شد... در سال 1284 با لقب وزیر حضور، منشی و رئیس دفتر اختصاصی شاه شد و لقب قوام السلطنه گرفت. قوام السلطنه در سمت ریاست دفتر اختصاصی شاه، از طرفداران مشروطه و قانون بود و با سران مشروطه و روحانیون ارتباط پنهانی داشت و فرمان مشروطیت سرانجام به خط او تحریر و از طرف مظفرالدین شاه توشیح شد...
قوام السلطنه در دوره ی اول نخست وزیری خود، مجلس چهارم را افتتاح نمود، به قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان پایان داد و جنبشهای امیر مؤید و میرزا کوچک خان را سرکوب کرد. البته در تمام این عملیات، رضا خان سردار سپه که مقام وزارت جنگ را به عهده داشت، نقش اصلی را ایفا نمود. عضو ارشد دیگر کابینه ی اول قوام السلطنه، دکتر محمدخان مصدق السلطنه بود که وزارت مالیدی کابینه را به عهده داشت و لایحه ی واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکت آمریکایی استاندارد اویل در زمان وزارت او به مجلس تقدیم شد... در دوره ی دومنخست وزیری قوام السلطنه نیز مانند دوره اول فرمانداری او در حدود 8 ماه به طول انجامید. قوام السلطنه که معتقد بود برای مقابله با نفوذ دو قدرت بزرگ خارجی ( روس و انگلیس) باید پای قدرت سومی هم در ایران باز شود در آغاز دوره ی دوم نخست وزیری خود، لایحه ی استخدام مستشاران آمریکایی را به مجلس برد و با تصویب این لایحه، هیأتی از کارشناسان مالی و اقتصادی آمریکا به ریاست دکتر میلسپو وارد ایران شدند. " (2)
پس از کودتای رضا خانی و به سلطنت رسیدن رضا شاه، قوام السلطنه به عنوان فردی مقتدر و قوی، خطرناک تشخیص داده شد. رضا خان که دوست نداشت سری بالاتر از خود در میان سرها ببیند، قوام را تبعید کرد. در اوایل سلطنت رضا خان، اجازه بازگشت به قوام السلطنه داده شد، به این شرط که به طور کامل از سیاست کنار بکشد. قوام السلطنه نیز با احتیاطی که شایسته ی حکومتهای دیکتاتوری است، سرنوشت تیمورتاش و نصرت الدوله را سرمشق خود قرار داده و به طور کلی از سیاست دست کشید، " و بیشتر اوقات خود را در لاهیجان به کار کشاورزی و کشت چای و برنج و فروش محصولات خود در تهران اشتغال داشت " (3)
اما قوام مردی نبود که دوری از قدرت را تاب بیاورد. بنابراین پس از تبعید رضا خان و برآمدن شاه جوان، به دعوت فروغی به سیاست بازگشت. اما صحنه سیاست تغییر کرده بود. دیگر نه فرمانفرمایی بود و نه مدرس و نصرت الدوله و سایر رجل قدیمی سیاسی. هر چه بودند عناصر بی خطری بودند که رضا خان آنها را مزاحم خود نمی دید و به یاری همین ناتوانی و تازه کاری، بخت حیات یافته بودند. قوام السلطنه، مردان سیاست آن روز را در حد خود نمی دید و بنابراین حق داشت نسبت به همه بی اعتنایی خود را نشان دهد و مخصوصا تحقیر خود را متوجه فرزند رضا خان یعنی محمدرضا پهلوی بی تجربه نماید.
فروغی به عنوان نخست وزیر، سعی داشت کشور جنگ زده ایران که در اشغال متفقین بود را آرام نگه داد. بنابراین جلسه ای تشکیل داد و سیاستمداران کشور را دعوت کرد تا برای اداره کشور راه حلی بیندیشد. و قوام یکی از مدعوین بود. " قوام که تمام سالهای سلطنت رضا شاه را در تبعید و یا کنج انزوا گذرانده بود، از همان جلسه مشورتی که چند روز پس از آغاز سلطنت محمدرضا شاه تشکیل شد، تکلیف همه را روشن کرد. در آن جلسه مؤتمن الملک، وثوق الدوله، مخبر السلطنه، منصورالملک، بهاءالملک، نصرالملک، محتشم السلطنه، دکتر مصدق، مستشارالدوله و قوام السلطنه دعوت شده بودند. قوام دیرتر از بقیه وارد شد تا شاه و دیگران را به تواضع در مقابل خود وا دارد. تنها به برادر بزرگ خود ( وثوق الدوله) و مؤتمن الملک ادای احترامی کرد و نشست، و در حالی که تمام حاضران سعی می کردند با ادب و در لفافه مضار دیکتاتوری رضا شاه را برشمارند، و شاه جوان را راهنمایی کنند، قوام به تندی و تیزی از مفاسد رضا خان قزاق گفت و سرانجام با عنوان " پسرجان " شاه را مخاطب قرار داد و به او نصیحت کرد، و نشان داد که حاضر نیست در برابر پسر همچون رضا خانی، رعایت آدابی را بکند که دیگران به جا آورده بودند... و به صراحت پیشنهاد کرد که این دولت [فروغی] جای خود را به دولت قدرتمندی بسپارد که بتواند در مقابل زورگویی روس و انگلیس بایستد. در همین سخنرانی بود که قوام تحلیل خود را از مسائل جهان ارائه داد و فاش کرد که به نظر او بایستی با تکیه کردن به آمریکا که قدرت آینده جهان است، از گیر این دو قدرت رها شد. " (3)
قوام السلطنه تا پایان عمر وفاداری خود به آمریکا را حفظ کرد و مورد حمایت آمریکا بود.
قوام السلطنه، اولین کابینه پهلوی خود را در سال 1321، بیست سال پس از دومین دوره نخست وزیری خود تشکیل داد. در این دوران نیز باز هم پای مستشاران آمریکایی و مخصوصا دکتر میلسپو با عنوان رئیس کل دارایی ایران، به خاک ایران باز شد. همچنین بازسازی ارتش ایران به یک سرهنگ آمریکایی به نام شوارتسکف واگذار شد و امور ایران در کف آمریکاییها قرار داشت. اصولا هر گاه قوام به قدرت می رسید، بلافاصله سر و کله ی یانکی ها پیدا می شد.
اما قوام در سال 1324 برای بار چهارم کابینه ی خود را به مجلس معرفی کرد. این دوره از کار قوام درخشانترین کارنامه ی او در طول زندگیش محسوب می گردد. او در شرایطی قدرت را به دست گرفت که فرقه ی تجزیه طلب دموکرات آذربایجان، در حال زمینه چینی برای جدایی آذربایجان از ایران بودند و دولت شوروی حاضر به تخلیه ی ارتش سرخ از نواحی شمالی ایران نبود. قوام السلطنه در چنین شرایطی به مسکو سفر کرد و ضمن دیدار با استالین، با زبانی چرب وی را فریفت و دستور بازگشت قوای شوروی از خاک ایران صادر شد. استالین که به خیال خام نفت شمال، از آذربایجان ایران دست کشیده بود، منتظر بود که هر چه زودتر مجلس نفت شمال را به شوروی اعطا نماید. از طرفی قوام با انتخاب سه وزیر با تمایلات توده ای، شوروی را بیش از پیش امیدوار ساخت. این اقدامات به قدری زیرکانه بود که حتی آمریکا و انگلیس نیز در مورد نیات واقعی قوام اطلاعی نداشتند. (5) به همین دلیل انگلیس نیز در پی جدا کردن خوزستان از ایران برآمد تا منابع نفتی ایران را از دست ندهد. زمانی که ارتش سرخ از ایران خارج شد، قوای مرکزی ایران به دستور قوام السلطنه به آذربایجان حمله کردند و با کمک مردم غیور آذربایجان، تجزیه طلبان را قلع و قمع نمودند. مجلس نیز با بی اثر دانستن توافقات استالین و قوام، درخواست شوروی برای نفت شمال را رد کرد و قوام این موضوع را به مقامات شوروی اطلاع داد. این دوره از نخست وزیری قوام که طولانی ترین دوره نیز می باشد،
می توانست قوام را به عنوان فردی میهن پرست و ناجی یکپارچگی ایران در تاریخ مشهور نماید.
اما طمع قدرت موجب شد قوام در دوران آشوب ملی شدن صنعت نفت، دوباره وارد بازی سیاست شود و این بار سعی کند با افکار عمومی مردم ایران و آیت ا... کاشانی و مصدق در بیفتد. و همین نقطه ی سقوط قوام شد. آخرین دوره ی نخست وزیری قوام، فقط 5 روز طول کشید و این قمارباز حرفه ای، تمام زندگی خود را در این بازی باخت.

2- وقایع سی ام تیر
زمانی که اختلافات شاه و مصدق به اوج خود رسید، مصدق از شاه درخواست کرد که منصب وزارت جنگ را خود مصدق عهده دار شود. اما شاه این پیشنهاد را رد کرد. مصدق که می دانست بدون داشتن وزارت جنگ، قدرت کافی برای مبارزه ندارد و از طرفی زمزمه هایی درباره کودتا شنیده می شد، استعفای خود را تقدیم نمود. همه رجال سیاسی و نیز خود شاه از عواقب این استعفا می ترسیدند و بنابراین شاه سعی کرد تمام توان خود را به کار گیرد تا کنترل اوضاع از دست نرود.
" به دنبال استعفای مصدق، شاه از وحشت پخش تحریک آمیز این خبر، اداره رادیو را اشغال نظامی کرده بود. اما حسین مکی، در روزنامه حسین فاطمی ( باختر امروز) متن استعفای مصدق را که پرده از واقعیت امر بر می داشت، چاپ کرد. شاه می کوشید نخست وزیری را به اللهیار صالح یا بقایی یا مکی بدهد، اما محبوبیت مصدق در بین مردم اجازه نمی داد که هیچ کس جای او بنشیند. تنها یک نفر جرأت داشت، همان که پیش از این هم نشان داده بود که مرد خطر است : قوام السلطنه. " (6)
شاه از قوام دل خوشی نداشت. مخصوصا اینکه در سال 1328 ( سه سال قبل) نامه هایی بین دربار و قوام رد و بدل شد که باعث کدورت بین شاه و قوام شد.
" با قدرت یافتن شاه پس از توطئه سوء قصد نافرجام 15 بهمن 1327 و تشکیل مجلس مؤسسان در اوایل سال 1328، که با اصلاحاتی در قانون اساسی اختیارات شاه را افزایش داد، قوام السلطنه مدتی منزوی و خاموش بود و در این مدت بیشتر در خارج به سر می برد. تا اینکه در اواخر سال 1328 با ارسال نامه ای سرگشاده به شاه، مجددا نام خود را بر سر زبانها انداخت. " (7) در این نامه قوام به تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی به منظور افزایش اختیارات شاه مخالفت کرده بود و ضمن دفاع از قانون اساسی، شاه را از دست بردن در قانون اساسی و متزلزل کردن اساس مشروطیت برحذر داشت. شاه از مشاهده ی این نامه بسیار عصبانی شد و به حکیم الملک وزیر دربار دستور داد که جوابیه ای به این نامه نوشته شود. وزیر دربار نیز طی نامه ی شدیداللحنی، قوام را به خیانت به میهن متهم نمود. در ضمن شاه لقب " جناب اشرف " را که در دوران زمامداری قوام به او اعطا نموده بود، پس گرفت. قوام نیز این کار را بی جواب نگذاشت و متقابلا نامه ی تند و خشنی به وزیر دربار نوشت.
" پس از مبادله این نامه ها روابط قوام با شاه به کلی قطع شد و در سالهای بحرانی 1329 و 1330 از صحنه ی سیاست دور بود، تا اینکه در تیر ماه سال 1331 به دنبال قهر و استعفای دکتر مصدق از نخست وزیری، دوباره نام وی بر زبانها افتاد و شاه همانطور که در خاطراتش نوشته " بر خلاف نظر باطنی خود " (8) و ظاهرا تحت فشار آمریکائیها و انگلیسیها، روز بیست و هفتم تیر ماه فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را با عنوان " جناب اشرف " که قبلا از او سلب کرده بود، صادر کرد. " (9)
اما اینکه چرا شاه، در این شرایط حساس، پست نخست وزیری را به قوام پیشنهاد کرد، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی فشار ملکه ی مادر و اشرف بر محمدرضا پهلوی و قوام السلطنه را مؤثر می دانند. " اشرف روز 24 تیر با قوام السلطنه ملاقات کرد. " (10) و او را به قبول این مقام ترغیب نمود. همچنین تلاش آمریکا برای استفاده از مهره ی مورد اعتماد خود در ایران را نمی توان نادیده گرفت. آمریکا می دانست که با ورود قوام به سیاست، می تواند اوضاع سیاسی ایران را تحت کنترل مستشاران آمریکایی قرار دهد و از این جهت به شاه فشار می آورد تا حکم نخست وزیری به نام قوام صادر گردد. به نظر مکی، " اگر فشار سیاستهای خارجی نبود، مطمئنا قوام هرگز نمی توانست نخست وزیری شود. زیرا با سوابق مخالفتی که داشت، و کشمکشی که کرده بود، غیرممکن و شاید محال بود که برای او اقدام به گرفتن رأی تمایل و بالاخره صدور فرمان گردد. " (11)
قوام در اولین روز آغاز به کار خود سعی کرد اوضاع را به دست گیرد. او که به دربار و آمریکاییها پشت گرم بود، بزرگترین دشمن خود را آیت ا... کاشانی می دید. زیرا مصدق علیرغم اینکه در این قضیه ذی نفع بود، کاملا خود را از جریان کنار نگه داشت و آیت ا... کاشانی را به میدان فرستاد. مصدق به خانه رفته در بسته بود، به طوری که رهبران جبهه ی ملی هم تا سه روز بعد نتوانستند با او تماس بگیرند... رفت و آمدها در خانه کوچک کاشانی چشمگیر بود، تا پاسی از شب ادامه داشت. " (12)
بنابراین قوام تمام توان خود را صرف مبارزه با آیت ا... کاشانی قرار داد. او ابتدا از در مسالمت آمیز وارد شد و سعی کرد رضایت آیت ا... کاشانی را به نوعی جلب نماید. اما در این کار شکست خورد و آیت ا... کاشانی صریحا خواستار استعفای قوام و بازگشت مصدق شدند. " پس از ناامیدی قوام، شاه دست به کار شد و علاء وزیر دربار را خدمت آیت ا... فرستاد تا نخست وزیری قوام را بپذیرد. " (13) این ملاقات در روز 28 تیر انجام شد و آیت ا... کاشانی جواب علاء را در روز 29 تیر ضمن اعلام اولتیماتوم، ارائه نمود : " جناب آقای علاء دام ظله، عرض می شود دیروز بعد از رفتن شما، ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من می گذارد. همانطوریکه عرض کردم، به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه ی تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدام مجدانه شما والسلام سید ابوالقاسم کاشانی، (14) پس از اینکه آیت ا... کاشانی حتی به قیمت انتخاب وزرای قوام حاضر به مصالحه نشد – با اینکه مصدق حتی حاضر نبود یک مدیر کل را با نظر آیت ا... کاشانی جابجا کند – قوام تصمیم گرفت که با دستگیری آیت ا... کاشانی، ایشان را ساکت کند. بنابراین قوام و مشاورینش " تصمیم گرفتند ساعت 4 بعد از ظهر روز 29 تیر ماه، آیت ا... را دستگیر نمایند... روز 29 تیر ماه همین که شایعه ی دستگیری آیت ا... کاشانی به آبادان رسید، تمام قسمتهای پالایشگاه دست از کار کشیدند و اعتصاب عمومی آغاز شد و تمام شهر آبادان تعطیل شد... قوام السلطنه که قدرت آیت ا... را اشتباه ارزیابی کرده بود، عصر روز بیست و نهم تیر ماه متوجه اشتباه خود گردید و با دوز و کلک به عنوان اینکه حکم دستگیری ناقص است و باید صریح تر نوشته شود، از شهربانی مسترد نمود. " (15) آیت ا... کاشانی در 28 تیر، اعلامیه ای خطاب به سربازان و نیروهای انتظامی صادر کرد و از آنها خواست که دست خود را به خون برادران خود آلوده نکنند. این اعلامیه موجب آمادگی زمینه ی تظاهرات شد. قوام برای زهرچشم گرفتن از مخالفان، اعلامیه ی معروف خود را صادر کرد. " ظهر روز 29 تیر چون رضا سجادی گوینده ی پرتوان رادیو – که قبلا در حادثه ی بستن کنسولگری های انگلیس مورد سوء ظن مصدق واقع شده، شغل خود را از دست داده بود – اعلامیه ی قوام را خواند، فریاد از هر سو برخاست. او در این اعلامیه با مجلاتی ادبی و مطنطن، مخالفان را به اعدام تهدید کرده، برای خود سابقه ی نخستین مبارزه برای ملی کردن نفت تراشیده، نوید روزهای بهتر به مردم داده بود. اعلامیه ی " کشتی بان را سیاستی دگر آمد " – که قوام عمدا شعر منوچهری را تغییر داده، به مقتضای موقع، " کشتیبان " را " کشتی بان " کرده بود – چون توپ در تهران ترکید. آیت ا... کاشانی، قاصدان را پس زد، و علیرغم اصرار بعضی از اطرافیان، دستور داد تا خبرنگاران برای مصاحبه با او بیایند، مصاحبه یی که روز 29 تیر کار قوام را تمام شد، اعلام کرد. " (16)
بنابراین دو حریف روبروی یکدیگر صف آرایی کردند. قوام دو روز پیش، در روز 27 تیر، ضمن انتقاد از مصدق، نوک حملات خود را به سوی آیت ا... کاشانی نشانه رفته بود. " او گفت : به همان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم. کسانی که به بهانه مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده اند، لطمه ی شدیدی به آزادی وارد ساخته زحمت بانیان مشروطیت را نیم قرن به این طرف، هدر داده اند. من در عین احترام به تعالیم مذهب اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد. " (17) به این ترتیب او کاشانی را به دوری از سیاست توصیه نمود و او را تهدید کرد. اما او در مورد توان آیت ا... کاشانی، اشتباه ارزیابی کرده بود و نمی دانست که روحانیت با یک تهدید از میدان به در نخواهد شد.
هر چه به روز 30 تیر نزدیکتر می شویم التهاب میان مردم افزایش می یابد. اما چیزی که در اینجا تأمل برانگیز است، واکنش مصدق و جبهه ی ملی است.
" جبهه ی ملی نشان داد که در حساسترین زمانها حاضر به مصالحه است. در شب سی ام تیر ماه، یعنی همان شب سرنوشت ساز، سرلشکر علوی [فرماندار نظامی پایتخت] با وکلای ملی مذاکره کرد و آنها پذیرفتند تا اعلامیه ای صادر کنند که فردا مردم را به آرامش دعوت و به جای تظاهرات، اعتصاب نمایند. متأسفانه این اعلامیه صادر گردید و چند بار از رادیو قرائت شد. مصدق هم معلوم بود که احمدآباد، جایگاه امن همیشگی را انتخاب خواهد کرد. " (18)
البته روند مصالحه، حتی قبل از 30 تیر نیز، در زمان انتصاب قوام السلطنه به نخست وزیری نیز مشاهده می شود. پس از به قدرت رسیدن قوام السلطنه، یکباره کاخ تابستانی وزارت خارجه، خانه علی اقبال، قصر قوام و خانه ی معتمدالسلطنه و برادرش، هر جا که احتمال می رفت.
" جناب اشرف " آنجا باشد، شلوغ شده بود. کم نبودند از یاران مصدق که با شتاب خود را به آنجا رسانده بودند ! " (19) حتی سیاستمداران جبهه ی ملی نیز برای بهره مندی از خوان قدرت، حاضر بودند با قوام السلطنه دست دوستی دهند. اما مردم مسلمان ایران، به پیروی از آیت ا... کاشانی، وظیفه ی ملی و مذهبی خود را در مبارزه با قوام می دانستند. " واقع امر این بود که در آن برهه، نهضت با مذهب عجین شده بود و بسیاری از مردم با اعتقادات و باورهای مذهبی به میدان مبارزه آمده بودند، و حتی نیروهای ملی گرا با تمسک به شعارهای مذهبی، مردم را به صحنه دعوت می کردند. کمیته ی تمرکز مبارزات ملی، که وظیفه ی هدایت اعتصابات و تظاهرات را به عهده داشت، روز بیست و هشتم تیر ماه تصمیم گرفت تا در روز اول مرداد زنها و بچه ها در تمام نقاط ایران به پشت بامها رفته و برای سعادت و استقلال ایران اذان گفته و دعا و مناجات کنند و این تصمیم به وسیله ی اعلامیه و تلگراف و تلفن به تمام نقاط کشور اطلاع داده شود. " 20)
و سرانجام در روز 30 تیر هیجان مردم به اوج خود رسید. مرد و زن به خیابان ریخته و یکصدا خواستار برکناری قوام بودند. " از صبح درگیری آغاز شد. سرتا سر تهران، آتش بود و دود. بوی خون و دود در هم پیچیده بود. گریه دردآلود مردم با اشکهای ناشی از گاز در هم آمیخته بود. صدای مسلسل در هوا طنین می انداخت و جنازه ای در خون فرو می غلطید. مردم جنازه ها را روی دست حمل می کردند و هیجان به اوج می رسید. مردم یکصدا بازگشت مصدق را می خواستند و با شعار مرگ بر قوام، اوج برائت خود را اعلام می کردند. در بعضی نقاط، تظاهرکنندگان و سربازان یکدیگر را در آغوش می کشیدند و به جای گلوله، بوسه رد و بدل می شد. " (21) " خون مردم بر کف خیابانی ریخته می شد که شاه آباد نام داشت... در خیابان سعدی، مردم جیپی را که علیرضا برادر شاه آن را می راند شناسایی کرده به آن حمله بردند. پسر رضا شاه با شلیک گلوله راه گشود و جان بدر برد. " (22)
هر چه روز به پایان خود نزدیکتر می شد، غروب عمر سیاسی یک سیاستمدار کهنه کار، آشکارتر می شد – او که می خواست روحانیت را از سیاست دور نگاه دارد، اکنون، خبر استعفای خود را از رادیو می شنید.
" از شهر خبر می رسید که مردم به خانه ی قوام حمله برده اند. تانکها کاخهای شاه و برادران و خواهرانش را محافظت می کردند. قوام را صدای " مرده باد قوام " که در دور و بر او شنیده می شد، به وحشت انداخت. دور و بریها با تأسف پیرمرد شکسته قامت را که در عرض چند ساعت گویی دوباره پیر شده بود، پنهانی به خانه ی علی اقبال بردند. آنجا از رادیو خبر را می شنیدند. حسین علاء وزیر دربار اعلام داشته بود که قوام استعفا داده است. در برابر خانه ی آیت ا... کاشانی مردم بی اعتنا به نزدیک بودن ساعت منع عبور و مرور فریاد می زدند.
جنازه ها از این سو به آنسو می رفت. سید مصطفی پسر آیت ا... کاشانی، از سوی پدر از مردم خواست متفرق شوند. آنها به آرزویشان رسیده بودند. علاوه با تلفن از دکتر مصدق خواسته بود تا فردا صبح به کاخ برود. دیوارها پر بود از شعارهای خون آلود " یا مرگ یا مصدق " شب که شد، ماشینهای آتش نشانی به شستن خونهای ریخته به آسفالت خیابانها مشغول شدند.
دکتر شیخ بر بالین قوام مانده می کوشید تا با دارو او را خواب کند. این آخرین روز زندگی سیاسی قوام بود. (23)
پی نوشت ها:
1- عاقلی، باقر – قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی. انتشارات جاویدان، 1376
صفحه 12 و 11
2- طلوعی، محمود – بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست جلد اول – 1372
صفحه 3-301
3- همان 304
4- بهنود، مسعود، دولتهای ایران از سید ضیا تا بختیار – انتشارات جاویدان : 1369، صفحه 191
5- طلوعی صحه 336
6- بهنود صفحه 348
7- طلوعی صفحه 344
8- محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم صفحه 119 – به نقل از طلوعی (1372)
9- طلوعی صفحه 362
10- ارسنجانی، حسن – یادداشتهای سیاسی در وقایع سی تیر، صفحه 26
11- مکی، حسین – وقایع سی ام تیر 1331، انتشارات آفتاب : 1366، صفحه 149
12- بهنود، صفحه 352
13- حسینیان، روح ا...، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381 صفحه 4-170
14- مکی، صفحه 202
15- حسینیان، روح ا...، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381 صفحه 4-171
16- بهنود، صفحه 353
17- حسینیان صفحه 172
18- همان
19- بهنود، صفحه 353
20- حسینیان، صفحه 178
21- همان، صفحه 179
22- بهنود، صفحه 355
23- همان، صفحه 356


سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی 2 مرداد 1387