13
تیر
1393
آیت الله گلپایگانی : مثل این مىماند که اعوان اسرائیل تلگراف کردهاند
موضوع : آیتاله گلپایگانى
از : 21 تاریخ 7/4/48
به : 316 شماره : 1692/21
بعدازظهر روز 5/4/48 طلبه ناشناسى که از اهواز به قم آمده با گلپایگانى در منزل وى ملاقات و نامهاى به او از جانب شیخ محمد طاهر نامى مىدهد و به گلپایگانى اظهار مىکند که یک نامه هم براى آیتاله شریعتمدارى بردهام گلپایگانى نامه را آهسته مطالعه مىکند و مىگوید مربوط به اوضاع عراق است. طلبه حامل نامه اظهار مىکند که وضع علماى نجف خیلى بد است و قائم مقام کشته شده و دو نفر طلبه یکى افغانى و دیگرى پاکستانى کشته شدهاند و آب و برق آقاى حکیم قطع شده و هر کس دیدن آقاى حکیم برود در موقع مراجعت از وى بازجوئى مىکنند طلبه ناشناس افزود که از اهواز یک تلگراف شده و حالا قصد دارند شیوخ و عشایر را جمعآورى کنند و تلگراف دیگرى بشود. گلپایگانى از طلبه ناشناس سئوال مىکند وقتى نامه شریعتمدارى را دادید چه گفت نگفت چه مىکنیم طلبه مزبور مىگوید آیتاله شریعتمدارى گرفت و مطالعه کرد آیتاله گلپایگانى اظهار کرد که از تهران آیتاله احمد آشتیانى پیغام داده است چکار کنم ما گفتیم فعلاً یک نفر فرستادهایم نجف که از خود آقاى حکیم اجازه بگیرد که چه کار صلاح و به نفع است ما انجام دهیم ضمنا اوضاع را هم از نزدیک مشاهده تا معلوم شود چه اندازه این حرفها صحیح است گلپایگانى افزود البته اگر ما بدانیم حکیم در فشار است هر اقدام که ممکن باشد مىکنیم و تا شنبه ـ یکشنبه موضوع روشن مىشود زیرا آن شخص که ما فرستاده بودیم به عراق آمده و فعلاً تهران است و مهدى هم تهران است و تا چند روز دیگر به اتفاق مىآیند و نتیجه کار ما روشن مىشود و به طلبه مىگوید که شنبه سرى به منزل وى بزند.
طلبه ناشناس اظهار مىکند به قرار این تلگرافها به دست آقاى حکیم نمىرسد گلپایگانى مىگوید خیر آیتاله شریعتمدارى در جریان اربعین گذشته تلگراف به آقاى حکیم کرد و به دست او رسیده بود طلبه ناشناس افزود در اهواز عبدالرسول قائمى با عشایر تماس گرفته و قرار شد اقدامى به نفع حکیم بکند گلپایگانى مىگوید معلوم نیست این نحو اقدام به نفع حکیم باشد زیرا ممکن است دولت بعثى1 عراق لجبازى کند و بگوید هر کارى که مىخواهید بکنید. گلپایگانى افزود اصل مطلب این است که دولت عراق به دولت ایران بدبین است و این بعثیها بهانه دارند که ایران کمک به اسرائیل مىکند و این تلگرافها که به عراق مىشود مثل این مىماند که اعوان اسرائیل تلگراف کردهاند و در واقع به حکیم مىگویند دولت ایران با اسرائیل است و این تلگرافها که به شما مىشود از ایران و مثل این است که اسرائیل تلگراف کرده نتیجتا ممکن است این اقدامات به ضرر آقاى حکیم باشد. گلپایگانى افزود که خیلى نزد من آمدهاند که تلگراف بکنم ولى چون نمىدانم تا چه حد این حرفها درست است نکردم و براى اینکه نگویند گلپایگانى با حکیم مخالف است چندى قبل که روزنامه نوشته بود حال آقاى حکیم بد است و به شدت مریض است من یک تلگراف کردم به این مضمون (به طورى که روزنامهها نوشته بودند حال شما خوب نیست و مریض هستید و بعد هم جوابش آمد. گلپایگانى به طلبه ناشناس که عازم خروج از منزل بود گفت به هر حال ما یک اقدامى مىکنیم منتها منتظر هستیم شخصى که از عراق آمده با مهدى بیاید به قم بعد تصمیم بگیریم سپس آقاى صافى نزد گلپا[یگانى ]مىآید گلپایگانى اظهار مىکند که نامهاى از اهواز آمده و در آن نوشته شده که قائم مقامى کشته شد با دو نفر طلبه افغانى و پاکستانى و اضافه مىکند که مردم دروغ هم خیلى مىگویند زیرا در جریان مدرسه فیضیه به نجف نوشته بودند که (سبعین نفر) کشته شده (70 نفر) در صورتى که من خودم در مدرسه فیضیه داخل حجره بودم مىگفتند آقا کشته شد و حال اینکه در مدرسه فیضیه یک نفر هم کشته نشد البته دو نفر کشته شد یکى شخصى و دیگرى طلبه اما در مدرسه نبود و بعد از چند وقت که از جریان فیضیه گذشته بود این دو نفر مردند و بعد گفتند لابد در اثر کتکهایى بوده که در مدرسه خوردهاند گلپایگانى اضافه کرد فقط در مدرسه فیضیه یک نفر کشته شد که این هم از دولتیها بود گلپایگانى گفت (الخبر تحمل الصدق و الکذب).
گلپایگانى خطاب به صافى اظهار مىدارد تعجب است که چرا دولت ایران این تلگراف بختیار را که به رئیس جمهور عراق کرده چاپ کرده صافى گفت (ابدا رادیوها گفتند دولت هم مجبور شد بگوید و بنویسد) گلپایگانى گفت نه خیلى تعجب است که این تلگراف بختیار2 چاپ شد و افزود اینها سیاست است و سیاستهاى مرموزى هم مىباشد به نظر من این کار بختیار یک قدرى خوب نبود و اما در قدیم مرسوم بود هر دولتى روى کار مىآید قدرى با دین و مردم سازش مىکرد حالا به عکس شده اول فورا با دین مخالفت مىکنند معلوم نیست چه سیاستى است شاید این دولت عراق هم برود دولت بدترى بیاید و شاید روسها خواسته باشند عراق را کمونیستى کنند لذا علما را در فشار قرار دادهاند به هر حال دولت بعثى عراق خیلى نادونه زیرا این کارها به ضرر تمام اعراب است و این علماى عراق نماینده شیعیان هستند و اگر اینها با اعراب خوب باشند به نفع اعراب هست. صافى گفت ایران دیگر اسمى از کردها نمىبرد عربها را داغشان کرد و بعد ول کرد و دیگر حرف نمىزند.
گلپایگانى در خاتمه در مورد وضع بیمارستان به صافى گفت بیمارستان ماهى ده هزار تومان براى من خرج دارد و جواز هم نداریم دولتیها مىخواهند از ما نقطه ضعف بگیرند ما هم جواز نداریم لذا باید متوجه باشیم و آهسته اضافه کرد اصلاً سازمان هم با ما مخالف است.
نظریه منبع : نظرى ندارد.
نظریه رهبر عملیات : نظرى ندارد. مرشد
نظریه امنیت داخلى : مفاد گزارش صحیح است. گلپایگانى تصمیم دارد با آمدن سیدمهدى از تهران به قم همراه فردى که از عراق آمده تصمیمات خود را اتخاذ نماید. روحانى
آقاى شکورى
ساواک قم در جریان باشد ضمنا بهرهبردارى شود. 11/4
6 نسخه تکثیر شده است.
بهرهبردارى شد 9292
1ـ روز 14 ژوئیه 1958 عبدالکریم قاسم و افسران دارودسته او که از افراطیون نظامى پان عربیستى و بعثى بودند در یک کودتا خاندان هاشمى (پادشاه وقت عراق) را که ستمگر و جنایتکار بود سرنگون کرده و دست به یک سلسله انتقام جوییها علیه حکومت پادشاهى و خاندان سلطنت زدند که وحشیانه و حیرتانگیز بود جسد نورى سعید را به پشت اتومبیل جیپ بستند و در خیابانها کشاندند. آنها کودکان و زنان خاندان سلطنت را هم کشتند. به همین دلیل عبدالکریم قاسم و همفکران بعثى او نتوانستند مشروعیت لازم را در حکومت جدید که بر پا کرده بودند به دست آورند به ویژه آنکه حکومت جدید گرایشى به سوسیالیزم و ناسیونالیزم عربى داشت و آمیختهاى خطرناک در دنیاى عرب به شمار مىآمد که تا آن زمان نمونه آن دیده نشده بود. چیزى نگذشت که این افراد به جان یکدیگر افتادند و همکار عبدالکریم قاسم یعنى ژنرال عبدالسلام عارف که در کودتاى نخست همراه او بود، روز 8 فوریه 1964 علیه عبدالکریم قاسم به پا خاست و با کودتاى دیگرى حکومت بعثى و سوسیالیستى قاسم را ساقط کرد. گفتنى است ـ سرنوشت عبدالکریم قاسم و یاران بلامنازع او در این کودتا، کم شباهت به سرنوشت خاندان سلطنت و نورى سعید نبود ـ یعنى ـ با قاسم هم همان معامله شد و سر بریده او در خیابانها کشانده شد. سیاستهاى عارف چرخش بسیار محسوسى در گرایشهاى سیاسى عراق بوجود آورد و نشان داد که متمایل به سیاست ناسیونالیزم عراقى است اما با وجود افسران سوسیالیست، پان عربیست و کمونیست در ارتش، این وضعیت نمىتوانست چندان دوام یابد و سرانجام در سال 1966 عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایى به قتل رسید و پس از آن عبدالرحمان عارف رئیس جمهورى عراق شد تا آن که در 17 ژوئیه 1968 حکومت عبدالرحمان عارف با یک کودتاى بعثى جدید سرنگون شد و عارف توانست در این کودتا خود را به آنکارا رسانده و به ترکیه پناهنده شود. رهبرى این کودتا را احمد حسنالبکر با معاونت صدام حسین تکریتى و جمعى از افسران عراقى به عهده داشتند. کودتاگران در این کودتا اندیشههاى جدید بعثى را که آمیختهاى از ناسیونالیزم عربى (پان عربیسم) و سوسیالیزم استالینى بود مطرح ساختند.
بعد از گذشت یک سال از عمر این کودتا، با به قدرت رسیدن صدام حسین تکریتى گرایشات پان عربیستى و سوسیالیزم استالینى رفته رفته آشکار مىشد. همکارى با حزب کمونیست عراق و شرکت دادن برخى از اعضاى آن در دولت بعثى و گماردن چند تن از آنان را به پست وزارت، تصور یکى بودن ماهیت واقعى تفکر بعثیها و کمونیزم در افکار عمومى را تقویت مىنمود. البته نباید فراموش کرد ـ که کابینه تنها مجرى تصمیمهایى بود که در شوراى فرماندهى انقلاب گرفته مىشد و در آنجا از کمونیستها خبرى نبود ـ بدین ترتیب ـ رهبران عراق تحت لواى «حزب سوسیالیست بعث عرب» امیدوار بودند توجه اعراب را به این فلسفه جلب نمایند که: «سوسیالیزم بعث به صورت ارایه شده در عراق در واقع همان چیزى است که اعراب بدان نیاز دارند» و بر این باور بودند که ـ آنچه ـ حزب بعث سوریه ـ در یک حکومت متفاوت از آن دم مىزند، جز گونه نادرستى از سوسیالیزم بعث نیست» ـ بعثىها در عراق معتقد بودند ـ نظام پارلمانى مفهومى ندارد و جمهورى تنها در قالب شوراى فرماندهى انقلاب، مفهوم خود را نمایان مىسازد ـ به سخن دیگر ـ حزب بعث اصولاً دموکراسى پارلمان را باور ندارد و معتقد است هیچ حزب بعثى محلى قادر به دست یافتن به قدرت از راه صندوق رأى نیست. سیاست حزب بعث بر تعلق پست فرماندهى عالى نیروهاى مسلح به ریاست جمهورى قرار داشت و در این صورت لزوما رئیس جمهورى باید داراى درجه عالى نظامى باشد. بر همین اساس پس از درگذشت احمد حسنالبکر در 16 ژوئیه 1979 صدام حسین که در آن زمان معاون رئیس جمهور و معاون ریاست شوراى فرماندهى انقلاب بود. حتى بدون داشتن هرگونه پیشینه نظامىگرى خود را به درجه سپهبدى منصوب کرده براى آنکه آمادگى لازم را براى بدست گرفتن پست ریاست جمهورى و به همراه آن، پست فرماندهى نیروهاى مسلح را عنداللزوم داشته باشد.
با همه درندهخویىهاى بعثیان در عراق براى ملت آن کشور، همسایگان کشور عراق نیز از تجاوزات بعثیان در آرامش نبودند. با روى کار آمدن عبدالکریم قاسم در 1961 درست شش روز پس از اعلام استقلال کویت نیروهاى عراقى به منظور الحاق کویت به عراق در مرزهاى کویت صفآرایى نمودند و تا زمان جنگ خلیج فارس این کشمکش را ادامه مىدادند و در سال 1980 و روى کار آمدن جمهورى اسلامى ایران و با پیش آمدن این استنباط که ایران که به ناتوانى نظامى و دفاعى افتاده است حمله نظامى به خاک ایران را آغاز کردند، جنگى که بعثیان با یارى و حمایت بىدریغ صهیونیستها و غربیها بر ایران تحمیل کردند هشت سال طول کشید و پى آمد آن خسارتهاى غیرقابل جبران براى دو کشور ایران و عراق بود. سرانجام ماجراجوییهاى بعثیان منجر به دخالت نیروهاى بینالمللى به رهبرى آمریکا و انگلستان و سرنگونى بعثیان در سال 2003 برابر فروردین 1382 گردید. ر. ک: ایران سال 5، صص: 31/19.
2ـ پس از بازگشت دوباره محمدرضا پهلوى به قدرت بر اثر کودتاى 28 مرداد سال 1332 رژیم شاه درصدد تحکیم پایههاى اطلاعاتى خود در جهت سرکوب قیامها و حرکتهاى آزادیبخش برآمده و با همکارى عوامل سازمان جاسوسى آمریکاC.I.A و موساد اسرائیل ساواک را در سال 1336 تأسیس نمود و تیمور بختیار زمامدار خونآشام نظامى تهران در آن دوران را به ریاست این سازمان برگماشت. پس از اینکه شاه امینى را مأمور تشکیل کابینه کرد تیمور بختیار که فردى جاهطلب و قدرتپرست بود بر اثر عدم موافقتى که با روى کار آمدن امینى داشت به عنوان اعتراض از ریاست ساواک کناره گرفت و مدتى به صورت یک نیروى نسبتا معترض و مخالف دولت عمل مىکرد.
پس از حادثه اول بهمن سال 40 (سوءقصد به شاه در دانشگاه) از کشور گریخت و چون امیدى به بازگشت دوباره بر مسند قدرت در ایران نمىدید در عراق با تأسیس یک رادیو به فعالیت تبلیغى و سیاسى علیه رژیم شاه پرداخت و با توجه به اطلاعاتى که از درون رژیم داشت دست به افشاگرى زد. شاه چون نتوانست تبلیغات مخرب وى را تحمل کند و با اعزام چند مأمور اطلاعات دست پرورده سازمان امنیتى که خود او ایجاد کرده بود سعى در نفوذ در تشکیلات بختیار نمود و سرانجام طى نقشهاى ماهرانه در مرداد سال 1349 وى را به قتل رسانید. پس از تبعید امام به عراق هر چه تیمور بختیار سعى کرد طى ملاقاتى به خدمت ایشان برسد امام دست رد بر سینه او زدند و او را نپذیرفتند.رجوع شود به : تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسیهاى اسناد تاریخى ـ وزارت اطلاعات، 1378، 3 مجلد و تاریخ سیاسى ایران : سید جلالالدین مدنى.
از : 21 تاریخ 7/4/48
به : 316 شماره : 1692/21
بعدازظهر روز 5/4/48 طلبه ناشناسى که از اهواز به قم آمده با گلپایگانى در منزل وى ملاقات و نامهاى به او از جانب شیخ محمد طاهر نامى مىدهد و به گلپایگانى اظهار مىکند که یک نامه هم براى آیتاله شریعتمدارى بردهام گلپایگانى نامه را آهسته مطالعه مىکند و مىگوید مربوط به اوضاع عراق است. طلبه حامل نامه اظهار مىکند که وضع علماى نجف خیلى بد است و قائم مقام کشته شده و دو نفر طلبه یکى افغانى و دیگرى پاکستانى کشته شدهاند و آب و برق آقاى حکیم قطع شده و هر کس دیدن آقاى حکیم برود در موقع مراجعت از وى بازجوئى مىکنند طلبه ناشناس افزود که از اهواز یک تلگراف شده و حالا قصد دارند شیوخ و عشایر را جمعآورى کنند و تلگراف دیگرى بشود. گلپایگانى از طلبه ناشناس سئوال مىکند وقتى نامه شریعتمدارى را دادید چه گفت نگفت چه مىکنیم طلبه مزبور مىگوید آیتاله شریعتمدارى گرفت و مطالعه کرد آیتاله گلپایگانى اظهار کرد که از تهران آیتاله احمد آشتیانى پیغام داده است چکار کنم ما گفتیم فعلاً یک نفر فرستادهایم نجف که از خود آقاى حکیم اجازه بگیرد که چه کار صلاح و به نفع است ما انجام دهیم ضمنا اوضاع را هم از نزدیک مشاهده تا معلوم شود چه اندازه این حرفها صحیح است گلپایگانى افزود البته اگر ما بدانیم حکیم در فشار است هر اقدام که ممکن باشد مىکنیم و تا شنبه ـ یکشنبه موضوع روشن مىشود زیرا آن شخص که ما فرستاده بودیم به عراق آمده و فعلاً تهران است و مهدى هم تهران است و تا چند روز دیگر به اتفاق مىآیند و نتیجه کار ما روشن مىشود و به طلبه مىگوید که شنبه سرى به منزل وى بزند.
طلبه ناشناس اظهار مىکند به قرار این تلگرافها به دست آقاى حکیم نمىرسد گلپایگانى مىگوید خیر آیتاله شریعتمدارى در جریان اربعین گذشته تلگراف به آقاى حکیم کرد و به دست او رسیده بود طلبه ناشناس افزود در اهواز عبدالرسول قائمى با عشایر تماس گرفته و قرار شد اقدامى به نفع حکیم بکند گلپایگانى مىگوید معلوم نیست این نحو اقدام به نفع حکیم باشد زیرا ممکن است دولت بعثى1 عراق لجبازى کند و بگوید هر کارى که مىخواهید بکنید. گلپایگانى افزود اصل مطلب این است که دولت عراق به دولت ایران بدبین است و این بعثیها بهانه دارند که ایران کمک به اسرائیل مىکند و این تلگرافها که به عراق مىشود مثل این مىماند که اعوان اسرائیل تلگراف کردهاند و در واقع به حکیم مىگویند دولت ایران با اسرائیل است و این تلگرافها که به شما مىشود از ایران و مثل این است که اسرائیل تلگراف کرده نتیجتا ممکن است این اقدامات به ضرر آقاى حکیم باشد. گلپایگانى افزود که خیلى نزد من آمدهاند که تلگراف بکنم ولى چون نمىدانم تا چه حد این حرفها درست است نکردم و براى اینکه نگویند گلپایگانى با حکیم مخالف است چندى قبل که روزنامه نوشته بود حال آقاى حکیم بد است و به شدت مریض است من یک تلگراف کردم به این مضمون (به طورى که روزنامهها نوشته بودند حال شما خوب نیست و مریض هستید و بعد هم جوابش آمد. گلپایگانى به طلبه ناشناس که عازم خروج از منزل بود گفت به هر حال ما یک اقدامى مىکنیم منتها منتظر هستیم شخصى که از عراق آمده با مهدى بیاید به قم بعد تصمیم بگیریم سپس آقاى صافى نزد گلپا[یگانى ]مىآید گلپایگانى اظهار مىکند که نامهاى از اهواز آمده و در آن نوشته شده که قائم مقامى کشته شد با دو نفر طلبه افغانى و پاکستانى و اضافه مىکند که مردم دروغ هم خیلى مىگویند زیرا در جریان مدرسه فیضیه به نجف نوشته بودند که (سبعین نفر) کشته شده (70 نفر) در صورتى که من خودم در مدرسه فیضیه داخل حجره بودم مىگفتند آقا کشته شد و حال اینکه در مدرسه فیضیه یک نفر هم کشته نشد البته دو نفر کشته شد یکى شخصى و دیگرى طلبه اما در مدرسه نبود و بعد از چند وقت که از جریان فیضیه گذشته بود این دو نفر مردند و بعد گفتند لابد در اثر کتکهایى بوده که در مدرسه خوردهاند گلپایگانى اضافه کرد فقط در مدرسه فیضیه یک نفر کشته شد که این هم از دولتیها بود گلپایگانى گفت (الخبر تحمل الصدق و الکذب).
گلپایگانى خطاب به صافى اظهار مىدارد تعجب است که چرا دولت ایران این تلگراف بختیار را که به رئیس جمهور عراق کرده چاپ کرده صافى گفت (ابدا رادیوها گفتند دولت هم مجبور شد بگوید و بنویسد) گلپایگانى گفت نه خیلى تعجب است که این تلگراف بختیار2 چاپ شد و افزود اینها سیاست است و سیاستهاى مرموزى هم مىباشد به نظر من این کار بختیار یک قدرى خوب نبود و اما در قدیم مرسوم بود هر دولتى روى کار مىآید قدرى با دین و مردم سازش مىکرد حالا به عکس شده اول فورا با دین مخالفت مىکنند معلوم نیست چه سیاستى است شاید این دولت عراق هم برود دولت بدترى بیاید و شاید روسها خواسته باشند عراق را کمونیستى کنند لذا علما را در فشار قرار دادهاند به هر حال دولت بعثى عراق خیلى نادونه زیرا این کارها به ضرر تمام اعراب است و این علماى عراق نماینده شیعیان هستند و اگر اینها با اعراب خوب باشند به نفع اعراب هست. صافى گفت ایران دیگر اسمى از کردها نمىبرد عربها را داغشان کرد و بعد ول کرد و دیگر حرف نمىزند.
گلپایگانى در خاتمه در مورد وضع بیمارستان به صافى گفت بیمارستان ماهى ده هزار تومان براى من خرج دارد و جواز هم نداریم دولتیها مىخواهند از ما نقطه ضعف بگیرند ما هم جواز نداریم لذا باید متوجه باشیم و آهسته اضافه کرد اصلاً سازمان هم با ما مخالف است.
نظریه منبع : نظرى ندارد.
نظریه رهبر عملیات : نظرى ندارد. مرشد
نظریه امنیت داخلى : مفاد گزارش صحیح است. گلپایگانى تصمیم دارد با آمدن سیدمهدى از تهران به قم همراه فردى که از عراق آمده تصمیمات خود را اتخاذ نماید. روحانى
آقاى شکورى
ساواک قم در جریان باشد ضمنا بهرهبردارى شود. 11/4
6 نسخه تکثیر شده است.
بهرهبردارى شد 9292
1ـ روز 14 ژوئیه 1958 عبدالکریم قاسم و افسران دارودسته او که از افراطیون نظامى پان عربیستى و بعثى بودند در یک کودتا خاندان هاشمى (پادشاه وقت عراق) را که ستمگر و جنایتکار بود سرنگون کرده و دست به یک سلسله انتقام جوییها علیه حکومت پادشاهى و خاندان سلطنت زدند که وحشیانه و حیرتانگیز بود جسد نورى سعید را به پشت اتومبیل جیپ بستند و در خیابانها کشاندند. آنها کودکان و زنان خاندان سلطنت را هم کشتند. به همین دلیل عبدالکریم قاسم و همفکران بعثى او نتوانستند مشروعیت لازم را در حکومت جدید که بر پا کرده بودند به دست آورند به ویژه آنکه حکومت جدید گرایشى به سوسیالیزم و ناسیونالیزم عربى داشت و آمیختهاى خطرناک در دنیاى عرب به شمار مىآمد که تا آن زمان نمونه آن دیده نشده بود. چیزى نگذشت که این افراد به جان یکدیگر افتادند و همکار عبدالکریم قاسم یعنى ژنرال عبدالسلام عارف که در کودتاى نخست همراه او بود، روز 8 فوریه 1964 علیه عبدالکریم قاسم به پا خاست و با کودتاى دیگرى حکومت بعثى و سوسیالیستى قاسم را ساقط کرد. گفتنى است ـ سرنوشت عبدالکریم قاسم و یاران بلامنازع او در این کودتا، کم شباهت به سرنوشت خاندان سلطنت و نورى سعید نبود ـ یعنى ـ با قاسم هم همان معامله شد و سر بریده او در خیابانها کشانده شد. سیاستهاى عارف چرخش بسیار محسوسى در گرایشهاى سیاسى عراق بوجود آورد و نشان داد که متمایل به سیاست ناسیونالیزم عراقى است اما با وجود افسران سوسیالیست، پان عربیست و کمونیست در ارتش، این وضعیت نمىتوانست چندان دوام یابد و سرانجام در سال 1966 عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایى به قتل رسید و پس از آن عبدالرحمان عارف رئیس جمهورى عراق شد تا آن که در 17 ژوئیه 1968 حکومت عبدالرحمان عارف با یک کودتاى بعثى جدید سرنگون شد و عارف توانست در این کودتا خود را به آنکارا رسانده و به ترکیه پناهنده شود. رهبرى این کودتا را احمد حسنالبکر با معاونت صدام حسین تکریتى و جمعى از افسران عراقى به عهده داشتند. کودتاگران در این کودتا اندیشههاى جدید بعثى را که آمیختهاى از ناسیونالیزم عربى (پان عربیسم) و سوسیالیزم استالینى بود مطرح ساختند.
بعد از گذشت یک سال از عمر این کودتا، با به قدرت رسیدن صدام حسین تکریتى گرایشات پان عربیستى و سوسیالیزم استالینى رفته رفته آشکار مىشد. همکارى با حزب کمونیست عراق و شرکت دادن برخى از اعضاى آن در دولت بعثى و گماردن چند تن از آنان را به پست وزارت، تصور یکى بودن ماهیت واقعى تفکر بعثیها و کمونیزم در افکار عمومى را تقویت مىنمود. البته نباید فراموش کرد ـ که کابینه تنها مجرى تصمیمهایى بود که در شوراى فرماندهى انقلاب گرفته مىشد و در آنجا از کمونیستها خبرى نبود ـ بدین ترتیب ـ رهبران عراق تحت لواى «حزب سوسیالیست بعث عرب» امیدوار بودند توجه اعراب را به این فلسفه جلب نمایند که: «سوسیالیزم بعث به صورت ارایه شده در عراق در واقع همان چیزى است که اعراب بدان نیاز دارند» و بر این باور بودند که ـ آنچه ـ حزب بعث سوریه ـ در یک حکومت متفاوت از آن دم مىزند، جز گونه نادرستى از سوسیالیزم بعث نیست» ـ بعثىها در عراق معتقد بودند ـ نظام پارلمانى مفهومى ندارد و جمهورى تنها در قالب شوراى فرماندهى انقلاب، مفهوم خود را نمایان مىسازد ـ به سخن دیگر ـ حزب بعث اصولاً دموکراسى پارلمان را باور ندارد و معتقد است هیچ حزب بعثى محلى قادر به دست یافتن به قدرت از راه صندوق رأى نیست. سیاست حزب بعث بر تعلق پست فرماندهى عالى نیروهاى مسلح به ریاست جمهورى قرار داشت و در این صورت لزوما رئیس جمهورى باید داراى درجه عالى نظامى باشد. بر همین اساس پس از درگذشت احمد حسنالبکر در 16 ژوئیه 1979 صدام حسین که در آن زمان معاون رئیس جمهور و معاون ریاست شوراى فرماندهى انقلاب بود. حتى بدون داشتن هرگونه پیشینه نظامىگرى خود را به درجه سپهبدى منصوب کرده براى آنکه آمادگى لازم را براى بدست گرفتن پست ریاست جمهورى و به همراه آن، پست فرماندهى نیروهاى مسلح را عنداللزوم داشته باشد.
با همه درندهخویىهاى بعثیان در عراق براى ملت آن کشور، همسایگان کشور عراق نیز از تجاوزات بعثیان در آرامش نبودند. با روى کار آمدن عبدالکریم قاسم در 1961 درست شش روز پس از اعلام استقلال کویت نیروهاى عراقى به منظور الحاق کویت به عراق در مرزهاى کویت صفآرایى نمودند و تا زمان جنگ خلیج فارس این کشمکش را ادامه مىدادند و در سال 1980 و روى کار آمدن جمهورى اسلامى ایران و با پیش آمدن این استنباط که ایران که به ناتوانى نظامى و دفاعى افتاده است حمله نظامى به خاک ایران را آغاز کردند، جنگى که بعثیان با یارى و حمایت بىدریغ صهیونیستها و غربیها بر ایران تحمیل کردند هشت سال طول کشید و پى آمد آن خسارتهاى غیرقابل جبران براى دو کشور ایران و عراق بود. سرانجام ماجراجوییهاى بعثیان منجر به دخالت نیروهاى بینالمللى به رهبرى آمریکا و انگلستان و سرنگونى بعثیان در سال 2003 برابر فروردین 1382 گردید. ر. ک: ایران سال 5، صص: 31/19.
2ـ پس از بازگشت دوباره محمدرضا پهلوى به قدرت بر اثر کودتاى 28 مرداد سال 1332 رژیم شاه درصدد تحکیم پایههاى اطلاعاتى خود در جهت سرکوب قیامها و حرکتهاى آزادیبخش برآمده و با همکارى عوامل سازمان جاسوسى آمریکاC.I.A و موساد اسرائیل ساواک را در سال 1336 تأسیس نمود و تیمور بختیار زمامدار خونآشام نظامى تهران در آن دوران را به ریاست این سازمان برگماشت. پس از اینکه شاه امینى را مأمور تشکیل کابینه کرد تیمور بختیار که فردى جاهطلب و قدرتپرست بود بر اثر عدم موافقتى که با روى کار آمدن امینى داشت به عنوان اعتراض از ریاست ساواک کناره گرفت و مدتى به صورت یک نیروى نسبتا معترض و مخالف دولت عمل مىکرد.
پس از حادثه اول بهمن سال 40 (سوءقصد به شاه در دانشگاه) از کشور گریخت و چون امیدى به بازگشت دوباره بر مسند قدرت در ایران نمىدید در عراق با تأسیس یک رادیو به فعالیت تبلیغى و سیاسى علیه رژیم شاه پرداخت و با توجه به اطلاعاتى که از درون رژیم داشت دست به افشاگرى زد. شاه چون نتوانست تبلیغات مخرب وى را تحمل کند و با اعزام چند مأمور اطلاعات دست پرورده سازمان امنیتى که خود او ایجاد کرده بود سعى در نفوذ در تشکیلات بختیار نمود و سرانجام طى نقشهاى ماهرانه در مرداد سال 1349 وى را به قتل رسانید. پس از تبعید امام به عراق هر چه تیمور بختیار سعى کرد طى ملاقاتى به خدمت ایشان برسد امام دست رد بر سینه او زدند و او را نپذیرفتند.رجوع شود به : تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسیهاى اسناد تاریخى ـ وزارت اطلاعات، 1378، 3 مجلد و تاریخ سیاسى ایران : سید جلالالدین مدنى.
نظرات